رفتن به مطلب

A R Y A S T A R K

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    4
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

0

اطلاعات شخصی

  • مرز اسپویل من
    آخر کتاب5
  1. A R Y A S T A R K

    نظرسنجی شماره 24: کدامیک از زنان زیر را خطرناک ترین زن ...

    خطرناکترین مادر به نظرم سرسیه! بخاطر بچه‌هاش حاضر به هرکاری هست و همه چی رو واسه اونا تحمل میکنه... خطرناکترین زنان هم اولنا و ملیساندر قطعا!اولنا چون باهوشه و یه سیاستمدار خوب و به نظرم میس فقط در ظاهر لرد تایرلهاس، اولنا بیشتر از پسرش تو بازی تاج و تخت قدرتمنده. ملیساندر هم که دیگه...نیاز به توضیح نیست چرا خطرناکه!
  2. اولین فرضیه ای که در این تایپیک نظرم رو خیلی جلب کرد بودن دنریس در دورن بود که اتفاقا حسابی ذهنمو هم مشغول کرده!در این صورت یعنی ویسریس و دنی در تمام این مدت در اشتباه بودن؟یعنی ویسریس یکبار هم شک نکرده بود که اولین جایی که به اون فرار کردن براووس نبوده بلکه دورن بوده؟(اگه شک کرده بود که حتما به دنی میگفت.من دلیلی نمی‌بینم که همچین چیزی رو ازش مخفی کرده باشه).در اون زمان ویسریس بالای هشت سال سن داشته و دیگه سنش به اون حدی رسیده بود که اتفاقات دور و اطرافش رو واضح بفهمه و بخاطر بسپره(تازه ویسریس خاطرات قبلتر از اون رو هم راحت به یاد میاورد چون شکل و شمایل مکانهای وستروس و اتفاقات قبل تولد دنی رو خیلی خوب واسه خوده دنی شرح داده بود)و براووس هم جایی نیست که به راحتی بشه با جاهای دیگه اونو اشتباه گرفت. ظاهرا ترتیب سفر اونها به این شکل بوده:از درگون استون به براووس بعد به میر و... حالا با این فرضیه:از درگون استون به دورن بعد به میر و... چیزی که اینجا میشه فهمید اینه که برای رفتن از درگون استون به براووس بعد میر باید فقط یکبار از طریق دریا سفر کرد اما برای رفتن از درگون استون به دورن و بعد میر باید دوبار سوار کشتی شد!فکر کنم تفاوتش رو بچه8ساله هم راحت بفهمه (هرچند دقیقا از نحوه سفر دنی و ویسریس از براووس به میر و اینکه آیا با کشتی سفر کردن یا نه خبر نداریم.هرچند من حدس میزنم که جواب نه باشه چون دریا دیگه باوجود ناوگان غاصب نمیتونسته امن باشه). از این هم که بگذریم بازم یه مشکل دیگه هست؛دنریس و برادرش نمیتونستن تا ابد تو خونه سر ویلم بمونن و بعد مرگش از خونه بیرون انداخته شدن.دیگه چطوری میتونستن نفهمن که در براووس نیستن بلکه تو دورن هستن؟! دیگه مخفی کردنش ازشون کاملا غیرممکن میشد! درضمن بازم از همه اینا بگذریم یه مشکل بزرگتر هست؛وقتی سر ویلم دنی و ویسریس رو به براووس میبرد استنیس و ناوگانش به دنبالشون به درگون استون اومدن! پس اگه طبق این فرضیه سر ویلم اونها رو به دورن میبرد امکان داشت که سرراه یه سلام علیکی هم با استنیس عزیز میکردن! آخه کدوم آدم عاقلی وقتی دشمن پشت سرشه یه راست سرشو کج میکنه میره طرفش؟! شرمنده اگه خیلی طولانی شد ولی هرچی به ذهنم رسید نوشتم!
  3. A R Y A S T A R K

    مهمترین شخصیت ها و pov های کتاب

    خیلی باحال میشه اگه کتاب جدید از آدرها pov داشته باشه...تا حالا راجب اینکه هاولند رید یه فصل داشته باشه فکر نکرده بودم! به نظرم جالب میشه. من هنوز سر حرفم هستم! به نظرم نمیشه فقط یه نفر رو به عنوان مهمترین شخصیت معرفی کرد.همونطور که قبلا گفتم یه کاراکتر ممکنه درظاهر یه کار مهمی رو انجام بده و مهم بشه اما کتاب نغمه سنگینتر از این حرفهاست و در اکثر موارد کاراکتر یا کاراکترهای دیگه ای پشت ماجرا هستن.به همین دلیل خیلی سخته آدم بخواد یکی رو انتخاب کنه! خدا کنه تو کتاب جدید از آدرها یه فصل باشه...
  4. A R Y A S T A R K

    مهمترین شخصیت ها و pov های کتاب

    الحق که پست جالبیه! تو کتابهای نغمه آدم واقعا نمیتونه بگه کدوم شخصیت از کدوم مهمتره چون فقط یه شخصیت مطلقا اصلی که نداره و همه تو اتفاقاتی که میفته نقش دارن.یکی یه کاری رو ظاهرا انجام میده ولی پشتش یه نفر دیگه اس و بازم پشت اون یکی دیگه... به نظر من فصلهای آریا و تیریون خیلی خوب بودن از این جهت که باعث میشدن آدم یه مدت نسبتا طولانی درموردشون فکر کنه.فکر کنم بشه براشون از کلمه پرجذبه استفاده کرد! دوست داشتم راب قبل مرگش حداقل یه فصل داشته باشه...با این حال به نظرم مارتین کار درستی کرد که واسش فصل نذاشت.چون وقتی واقعا از افکار شخصیت و اینکه اونم تو شرایطی میترسه و مضطرب و دچار تردید میشه آگاه باشی یجورایی یه حس نزدیکی باهاش پیدا میکنی و میگی:خوب ظاهرا اونم مثل من یه آدم معمولیه!...این احساس اون شکوه افسانه ای و تصوری که ما از یه قهرمان تو ذهنمون داریم کم میکنه.
×