رفتن به مطلب

تینا استارک

اعضا
  • تعداد ارسال ها

    161
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روزهای برنده

    3

پست ها ارسال شده توسط تینا استارک


  1. در 5 ساعت قبل، Fire&blood گفته است :

    در جایی که بران از فاکینگ بلک واتر میشه لرد های گاردن و جان مثه بدبختا بدون هیچی برمیگرده نایتس واچ من دیگه حرفی ندارم :classic_mellow:

    D&D از محبوبیت کیت هرینگتون خیلی حرصشون گرفت گفتن اینجوری ازش انتقام بگیریم ?

    در 2 ساعت قبل، azam گفته است :

    همینجوری که هی نظرا رو میخونم فکر میکنم باید برگردین دوباره از فصل 5 فیلمو ببینین. انقد همه دنریسو خوب و صلح طلب میدیدن ینی؟؟ فکر میکنم تا الان جاهای مختلف داستان نویسنده هی به ما سر نخ میداد ولی خیلیا ندیدن سرنخارو بعد الان یهو به نظرشون مزخرف میاد و فکر میکنن تو یه قسمت دنی تخریب شد یا احمق بودن بودن. جان از اول ماجرا سفید بود و به همه اعتماد میکرد!!!!!!!!! من که 10 دادم و باز هم میدم

    این چیزهایی که برای شما دلیل و مدرک هست واسه ما خاطرست:classic_wink:

    حالا جدای از شوخی

    آریا پسران فری رو کشت. از گوشتشون کیک پخت. کیک رو به خورد فری داد. بهدش والدر رو کشت. بعدش کل خاندان رو یکجا کشت

    با توجه به این دلایل چه کسی بیشتر لایق عنوان مدکوئین هست؟ 


  2. در 4 ساعت قبل، مه سا استارک گفته است :

    جنگ با نایت کینگ از مقدمات تا پایان تو سه قسمت آخر اتفاق بیفته و به جنوب هم کشیده بشه. همه ی شوالیه های باقی مونده، شانسشون رو برای ازوراهای بودن امتحان کنند. دنریس با آتش، جیمی و بریان با جنگ تن به تن و... دقیقا همون لحظه ی خنجر زدن آریا، بعد از فرو کردن خنجر بفهمه که طرف با خنجر هم نمی میره و نایت کینگ آریا رو هم بکشه... در نهایت برن با جادو یا وارگ کردن یا هر چیز دیگه ای نایت کینگ رو بکشه. یا حداقل ملیساندرا بکشه که بگیم، چیزی که با جادو به وجود اومده بود با جادو هم از بین رفت و ملیساندرا که یه عمر دنبال پرنس وعده داده شده بود، خودش بوده و...

     

    اینجاشو دوست داشتم


  3. به نظر من هم بهترین مرگ برای جیمی شهادت در وینترفل بود. با هر منطقی حساب کنی «وان من ویت وان هند» نباید جلو ارتش صد هزار نفری زنده میموند. بازگشت به وینترفل و مرگ در اونجا برای نجات زنده ها میتونست قوس شخصیتیش رو کامل کنه.

    اما یه نکته هم باید بهش توجه کرد که جیمی در طول هشت فصل به سمت شخصیت خاکستری رفت نه سفید. نوع رفتارش با ادمور تالی و قتل عام تالی ها اونم توی خونه خودشون رو نباید فراموش کرد.

    اومدنش به وینترفل فقط به خاطر قولش بود و دوروغی که سرسی بهش گفت. نه بخاطر سفید بودن کارکتر جیمی. درواقع جیمی مرتب بین سفید و سیاه و خاکستری در تقلا بود.

    اما آیا مرگش من رو راضی کرده؟ خیر. جیمی لایق مرگ بهتری بود. همانطور که سرسی لایق مرگ بدتری بود. سرسی هرگز تقاص پودر کردن آدمهای سپت بیلور رو پس نداد. مارجری و پدرش حتی برادرش واقعا جزو بیگناهان گات بودن. و همینطور تامن مظلوم 

    در 4 ساعت قبل، Gendry گفته است :

    عشقی که تو از بین بردن جیمی و تیریون هیچ تردیدی نداشت

    واقعا معلوم نشد فلسفه بودن بران در این فصل چی بود. و اینکه چرا جیمی و تیریون دستور قتل حودشون توسط سرسی رو نادیده گرفتن و تا آخرین لحظه جون خودشونو براش به خطر انداختن


  4. در 7 دقیقه قبل، مه سا استارک گفته است :

    دوستان یه سوال. من متوجه نمیشم چطوری میشه که جان اسنو حرامزاده نباشه؟!

    مگه ریگار زن و سه تا بچه نداشت؟ خواهر اوبرین مارتل. اون یه برادر دیگه بود؟ یکی ما رو روشن کنه. 

    فصل قبل گیلی و سم تو سیتادل فهمیدند ریگال زن اولشو یعنی خواهر مارتل طلاق داد با لیانا ازدواج کرد:classic_biggrin:


  5. در 5 ساعت قبل، Gemini گفته است :

    توی این امضا جمع کردن ها قراره چه اتفاق خاصی بیفته؟؟... تعداد امضا ها اگه به 20 میلیون نفر هم برسه باز هم مهم نیست..

     

    از نظر عملی اتفاق خاصی نمی افته

    اما از نظر تئوری میشه یه شکست در کارنامه پت و مت و شبکه hbo. و دل هواردارن خنک میشه.

    منکه رفتم امضا کردم و حالم خیلی خوب شد?


  6. منم بارها به جنگ خدایان فکر کردم. بخصوص قدرت نمایی خدای نور

    مثلا زمان مردن استنیس نظرم این بود که ملیساندر هیچ اشتباهی نکرده بلکه این خدای نور بوده که به عمد با استفاده از ملیساندر داره رقبای جان اسنو رو حذف میکنه. که بعدا از جان برای حذف نایت کینگ استفاده کنه.

    این امضا جمع کردن طرفدارا برای بازسازی فصل هشت خیلی خوب بود. قطعا این اتفاق نمی افته اما همین اعتراض مسالمت آمیز برای تنبیه پت مت کافیه


  7. در 2 ساعت قبل، Tyrion lan98 گفته است :

    منظور از بهترین سریال سریالیه که تمام مدت یک سیر صعودی رو طی کنه. سریالی که پایان بندیش به قدری بی نقص باشه که منتقدا هم حتی علاوه بر مردم عامه امتیاز کامل رو بهش بدن

    موافقم. BB  تا به امروز یکی از بهترین و قابل قبولترین پایان بندیها رو داشته. بین تمام سریالهای پرطرفداری که تمام شدند.

    من قبلا مطمئن بودم که گات میزنه روی دست برکینگ بد. ولی خب نشد. یعنی اصلا به گرد پای اون هم نرسید متاسفانه. چه آرزوهایی که تباه شدند

    در مورد وست وورد هم بعید میدونم بتونه تو پایان بندی از BB جلو بزنه. یعنی پایان فصل دوم قانع کننده نبود و برای فصلهای بعدی نمیشه قطعی نظر داد

    البته همه این نظرها با علم به این هست هر سه سریال ژانر متفاوتی دارند


  8. در 15 ساعت قبل، Aegon Targaryen VII گفته است :

    عده ای هم ناراحتن که شخصیت محبوبشون تبدیل به ویلن شده. اما باید به امثال اینها گفت که یک فیلم یا سریال، فوتبال نیست که عده ای بخوان 'طرفدار' این شخصیت یا اون شخصیت باشن، و انعطاف در خُلقیات کاراکتر محبوبشون رو نپذیرن. بحث این که من از چنین کاراکتری خوشم میاد و شخصیتش رو میپسندم فرق داره با اینکه بگم طرفدار یا فنشم!

    اگه واقع بینانه نگاه کنیم و بدور از تعصب پاسخ رو خیلی راحت میشه پیدا کرد

    وقتی یک داستان نوشته میشه کارکترها تعریف میشن. آرام آرام با تعریف شکل ظاهریشون رفتارشون اخلاقشون اعمالشون به خواننده یا بیننده شناسونده میشن. حالا یا سیاه یا سفید یا خاکستری. فرقی نمیکنه. بعد از چند فصل شخصیت شکل گرفته. خواننده یا بیننده باهاش آرام آرام ارتباط برقرار کرده. و اون رو پذیرفته. فرقی نمیکنه طرفدار اون کارکتر مورد نظر باشه یا نه.

    اما نویسنده باهوش ماجرا میخواد یه قوس به شخصیتش بده و رنگ کارکترش رو عوض کنه. در نتیجه خیلی نرم و با فکر بواسطه رفتارها و اعمال جدید یه چرخش به کارکترش میده و شخصیت باورپذیر جدید رو به خواننده یا بیننده تحمیل میکنه و اون چاره ای جز پذیرش شخصیت جدید نداره حتی اگر دوستش نداشته باشه.

    اما یک نویسنده ناتوان که فقط میخواد از نویسنده های باهوش تقلید کنه و خوانندش رو غافلگیر کنه. میاد به طور ناگهانی و بدون فکر بدون تعریف کارکتر جدید رفتار یا عملی رو به کارکترش نسبت میده در حالی که هنوز اون چرخش شخصیتی اتفاق نیفتاده. در نتیجه خواننده یا بیننده نمیتونه کارکتر جدید رو بپذیره و باهاش مقابله میکنه

    به عنوان مثال تو در ردودینگ میبینی کارکتر محبوبت در حالی با نیت صلح اومده بود به همراه زن حاملش سلاخی میشه. عصبانی میشی گریه میکنی عذاداری میکنی. اما مقابله نمیکنی. چرا؟ چون میدونی راب اشتباه کرد که قرارش رو با فری شکست. اشتباه کرد پرچمدارش رو گردن زد. و تو میدونی این اتفاقی که برای کارکتر محبوبت افتاده فقط تقصیر خودش هست نه نویسنده. پس نه از سریال(کتاب) متنفر میشی نه از نویسنده

    و همین تفاوت باعث میشه بعضی نویسنده ها در تاریخ ماندگار بشن و بعضیها لایق تمشک زرین


  9. در 4 ساعت قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

    تبلیغ فمینیسم

    اتفاقا من خیلی متجعب میشدم که فصلهای آخر رو به فمنیسم ربط میدادن. میگفتن چون همه پادشاهان مردن و حکومت افتاده دست زنان یعنی فمنیسم. جنگ وارد دنیای زنانه شده یعنی فمنیسم. اما به نظر من گات در حق فمنیسم خیانت بزرگی کرد. اینکه زنها وقتی به حکومت رسیدن مد میشن خیانت به زن بود. هر دو ملکه در لحظات حساس زدن مردم رو پودر کردن. که حالا همه میگن جان گزینه خوبیه. یعنی کار به جایی رسید که باز یک مرد گزینه بهتری برای حکومت هست.

     دلایل خوبی که یکی از دوستان گفتن درباره آریا و بقیه کارکترها هم جالب و قابل قبول هست.

    فقط لحظه شوالیه شدن برین رو میشه ادای دینی به برابری زن و مرد دونست. که اگر به همخوابی برین و جیمی منجر نمیشد خیلی مفهوم بهتری داشت 

    حتی رفتارهای لیانا مورمونت برای من مفهوم فمنیسم نداشت. لیانا بر اساس قانون خون و وراثت اون جایگاه رو کسب کرد و مردهای سن بالا بهش گوش میدادن. این از نظر من با قوانین برابری در تضاد هست


  10. نظرات دوستان منم علاقمند کرد که مسائلی که از دیروز تو ذهنم میچرخن رو بنویسم. شاید درباره همه کارکترها نوشتم

    دنریس

    من ابدا فن دنریس نبودم. اینو از اسم پروفایلم میشه فهمید. اما اگه بخوام کارکتری رو انتخاب کنم که بیشتر از همه زجر کشید تا به رستگاری برسه اون دنریس خواهد بود. زجر او از دوران نوزادی شروع شد در حالی که بقیه کارکترهای اصلی حداقل کودکی رو در آرامش گذروندن. ترس همیشگی از کشته شدن. تنها بودن. غریب بودن. بعد فروخته شدن و زندگی میان وحشیترین قوم. مورد تجاوز قرار گرفتن. در نهایت از همینجا رشد شخصیتی دنریس شروع میشه سعی در پذیرفتن سرنوشت و استفاده بهینه از شرایط که نشون میده دنریس کارکتر باهوشی بوده. اما درست در زمانی که همه چیز در چنگش بود همسر و فرزندش و دوتراکیها رو از دست میده. در کمال ناامیدی درواقع میشه گفت در آتش خودکشی میکنه اما از شانسش ژن نسوز بودنو به ارث برده. :)

     تنها و سرگردان در بیابان. ولی دوباره از اول شروع میکنه. کم کم با هوش خودش و استفاده های به موقع از اژدها برای خودش لشکر جمع میکنه اونم با کمترین خسارت و کشته. قدم به قدم رشد میکنه و به عنوان ملکه پذیرفته میشه. قوانینی که سالها وجود داشتن رو تغییر میده. و بارها قلب رئوفش رو نشون میده. مثلا همون زندانی کردن اژدها. در حالی داریو ناهاریس بهش گفته بود یا باید قصاب باشی یا گوشت. ولی اون تصمیمش رو عوض نمیکنه. کی از اژدهاش استفاده میکنه؟ زمانی که مورد حمله قرار میگیره.

    برخی میگن از همون اول معلوم بود مدکوئین میشه چون دشمنانش رو میسوزوند. خب من خدمت اون دوستان میگم اینکه دشمنت رو بسوزونی یا با شمشیر شخصا گردنش رو بزنی یا اینکه با طناب آویزونشون کنی. چه فرقی میکنه؟ کشتن کشتن هست روشش مهم نیست. همه کارکترهای این داستان دشمنانشون رو به روشهای مختلف کشتن. ند گردن زد جان هم گردن زد هم از طناب آویزون کرد. راب گردن زد. آریا یک خاندان رو قتل عام کرد. سانسا دستور اعدام لیتل فینگر وسط سالن وینترفل داد. برین تیریون و..... چرا اگه اینا بکشن خوبه اما اگه دنی کشته  یعنی باید مد بشه

    بله از نظر سینمایی واقعا جذاب هست که یه کارکتر پر طرفدار یهو مد بشه بزنه همه رو پودر کنه. اما وقتی یه کارکتر قرار هست دچار قوس شخصیتی بشه از منفی بشه مثبت یا از مثبت بشه منفی، باید مسیرش درست پیش بره و اون تغییر در جای خودش اتفاق بیفته. شاید به همین دلیل هست که حتی کسانی فن دنریس نبودن هم این مدکوئین شدن رو نتونستن بپذیرن.

    تصور کنید در جنگ حرامزادگان وقتی جان و رمزی هم رو دیدن. رمزی به خوبی و خوشی ریکون رو آزاد میکرد. از نقش منفی میشد مثبت. شما چی میگفتین؟ این طبیعی بود؟ یا مثلا سرسی به حرف تیریون گوش میکرد پایتخت رو به خوبی و خوشی ترک میکرد میرفت یه گوشه بچش رو در آرامش بزرگ میکرد. این قوس شخصیتی سرسی طبیعی بود؟ 

    برگردیم به دنریس. به نظرم بعد از انتخاب تیریون به عنوان دست اشتباهات استراتژیک دنریس شروع شد. اولیش جا گذاشتن داریو ناهاریس. دومیش روشهای احمقانه تیریون برای جنگ و ادامه .. که گفتنش فایده ای نداره

    بهرحال دنریس در مسیر داستانیش به اوج رسیده بود و الان وقت رستگاریش بود وقت رسیدن به هدفش که شکستن چرخه بود. براساس اولین گفتگوی دنی با تیریون که عجب سکانس باشکوهی بود. اینکه جان بهش پشت کرد یا ریگالو از دست داد یا خیانت دید هیچکدوم دلیل یه شبه مدکوئین شدن نمیشه. چون همه اینا رو قبلا دنریس تجربه کرده بود و با هوش خودش ازشون رد شده بود. به نظر شخص من مدکوئین کردن دنریس در این لحظه خیانت به اون خط داستانی بود که از فصل اول شروع شده بود.

    شاید اگه دنریس بعد از صدای زنگ میرفت به سمت سرسی و فقط اون ساختمون رو با خاک یکسان میکرد. و اینجوری خشم و درماندگیش رو نشون میداد. شاید فقط شاید پذیرفتنی تر میشد از نظر بیننده. دنریسی که ما میشناختیم مردم عادی رو جزغاله نمیکرد. و هیچ دلیل موجهی هم برای تغییر این کارکتری که براش تعریف شده بود ندیدیم.

    ولی خب هیجان آتیش زدن مردم  برای شورانرها جذابتر بود مثلا شوک بیشتری داشت. اما امتیاز پایین نشون میده بیننده خوشش نیومده. حالا یا احساسی یا از سر خشم امتیاز داده. مهم نیست. مگه بیننده منقد سینمایی هست؟  بیننده همیشه با احساسش نمره میده چه زمانی که 10 میده چه زمانی که 1 میده

    پایان بخش اول

     


  11. در ۱ ساعت قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

    شنیدم آمازون می خواد اقتباس دیگه ای از بازی تاج و تخت بسازه نظرتون چیه؟

     

    منتظر فیلم سینمایی چند قسمتی هم باشین

    ولی اگه سریال دیگه ای ساخته بشه فک نکنم ببینم. 

    در ۱ ساعت قبل، وایت ولف گفته است :

    نظرتون درباره شرافت کاراکترهایی مثل جان و ند استارک چیه؟ به نظرتون اگه جان به ابراز عشق دنریس پاسخ مثبت میداد باز این همه آدم کشته میشد؟ تعریف شرافت از دید این کاراکترها چیه؟ به فاک دادن جون آدما بیشرفی نیست؟ کشتن جان راه آسونتری برای دنریس نبود تا اقتدارشو نشون بده؟

    ی نکته درباره ند استارک : واقعا آدم قوی بوده تونسته ی رازو سالها نگه داره با اینکه متهم به بوالهوسی شده بود و با توجه به اینکه برملا شدن راز چه فاجعه ای درست کرد

    اگه بر اساس سریال بخوایم بگیم در واقع هیچکدوم از کارکترها شرافت نداشتن. بلکه شرافت برای اون تعریف شد. یا بعضی وقتا حماقت بجای شرافت در نظر گرفته شد.مثلا همین ند که خدای شرافت بود سر آرتور دین رو به اون صورت شکست داد. یا نگهبانان شب که فرار میکردن بلافاصله گردن میزد بدون محاکمه

    به نظر منم اگه قرار به مدکوئین شدن دنریس بود باید تیریون و جان رو آتیش میزد. 

    و اینکه چرا وقتی دنریس یهو قاط زد نرفت سرسی رو بکشه. انقدر الکی تو خیابونا آتیش ریخت که سرسی فرار کنه در آغوش عشقش بمیره. چه پایان دراماتیکی برای کسی که صدها آدم بیگناه رو در سپت بیلور پودر کرد. 


  12. انرژیتونو صرف بحث نکنید

    یه عده جلوه های ویژه دوست دارن هرچی فیلم بزن بکش آتیش بازی انفجارش بهتر باشه نمره بهتر میدن

    یه عده داستان و دیالوگ دوست دارن هرچی فیلم داستان قویتری داشته باشه امتیاز بالاتری میدن

    هر دو گروهم حق دارن

    منم رفتم یه 5 خوشگل دادم تا اون دو تا دلقک که فک نکنن با صحنه آرایی و بیست میلیون هزینه میتونن خیانتی که به داستان کردن رو بپوشونن :classic_rolleyes:


  13. در 3 ساعت قبل، Gemini گفته است :

    dragonbinder (شیپور اژدها) که مثل خود اژدها، جادویی هست و تنها وسیله ای هست که در کتاب میشه ازش برای مقابله (و حتی استفاده از اژدها به نفع خود شخص) با اژدها استفاده کرد، برای مقابله با اژدهایان دنریس استفاده میکردن، اونوقت میشد یورون رو واقعا "یورون" دونست

     دو تا حسرت بزرگ برام موند تو این سریال. یکیش نبرد حماسی جان و نایت کینگ. و دومیش دیدن شیپور اژدها

×