رفتن به مطلب
ریگار

بحث اپیزود سوم از فصل چهارم، Breaker of Chains

به اپیزود سوم فصل چهارم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

31 رای

  1. 1. به اپیزود سوم فصل چهارم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      0
    • 3
      1
    • 4
      0
    • 5
      1
    • 6
      1
    • 7
      4
    • 8
      9
    • 9
      11
    • 10
      4


Recommended Posts

شما یه فرضی کردی. اینکه گاو نهایت کمکی که میتونه بکنه همون کیکه! در حالی که این لزوما در مورد دنریس و سربازهاش درست نیست. دنریس پولی نداشت که به اونها بده تا برن دنبال زندگیشون. بیشترین کمکی که میتونست بکنه همین بود که با خودش همراهشون کرد.

مشخصه که دنریس دنبال تخت آهنینه. اما یه فرقی با بقیه مدعیان داره، بقیه(غیر از راب) براشون مهم نیست چطور به تخت برسن و در این راه چه کارهایی انجام میدن اما برای دنریس مهمه. دنریس سعی میکنه توی راه رسیدن به وستروس خودش رو آموزش بده و درس بگیره و کار درست و عدالت رو به انجام برسونه.

آیا دنریس به برده های یونکای نیاز داشت؟ اونها سرباز بودن؟ فقط نون خور اضافی بودن اما میاد و اونها رو آزاد میکنه بدون اینکه خونی از دماغ کسی بریزه. خیلی راحت میتونست از کنار شهر رد بشه و بره یا قتل عام راه بندازه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به جورامون :

آها، همینه دیگه ایراد داستان همین جاست. کسی مثل جیمی لنیستر که سال ها توسط تایوین تعلیم دیده یه هو میره تو خیابون های پایتخت به لرد ادارد حمله می کنه که تایوین هم بهش می گه کارش درست نبود. کسی مثل استنیس که بار ها تو جنگ های بزرگ پیروز بوده و محاصره ی سخت استورمزاند رو دوام آورده میاد تو جنگ بلکواتر غافلگیر می شه و شکست می خوره و ... اما یه برده مثل گری ورم که هیچ وقت تا به حال معنی فرماندهی و مشاوره رو نمی دونسته یه شبه تبدیل می شه به فرمانده ی ۸۰۰۰ آنسالید و مشاور دنریس. کلا همه ی کار ها و اتفاقاتی که برای دنریس می افته بر حسب بی منطقیه. به حق رالور که خودش و ۳ تا اژدهاشو ۸۰۰۰ تا سربازش هر چه سریع تر از صفحه ی روزگار محو بشن و گرفتار عذاب جهنم بشن.

 

به رودریک استارک :

استنیس طمع تاج و تخت نداره ولی چون قانونا وارث رابرته وظیفه ی خودش می دونه که از مردم در برابر پادشاهان دروغین محافظت کنه.

 

برای همین هم هست که میره شمال تا از دیوار محافظت کنه. وگرنه اگه طمع تاج و تخت داشت این کار رو نمی کرد همون طور که بقیه ی پادشاهان دروغین این کار رو نکردن.

 

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

استنیس:

ایراد داستان باشه یا نباشه بلاخره داستان اینجوریه و داره نشون میده که آنسالیدها قابل تغییر هستن و اونطور که شما فکر میکنی روبات و بدون عقل و شعور و احساسات نیستن! پس یعنی دنریس با یه سری آدم طرفه که معنی آزادی رو میفهمن و حق انتخاب دادن به اینها کار درستیه. کسی که یه شبه فرمانده میشه و مشاوره میده تو همون یه شب هم فرق آزادی و بردگی رو میفهمه و برای همینه که ارزشش رو میدونه و از دنریس بابت لطفی که بهشون کرده ممنون میشن و خودشون رو مدیونش میدونن و میخوان بهش کمک کنن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نگار:

مگه مسابقه کشتیه؟ دنریس یه دختره و تو انتظار داری از لحاظ جسمی و قدرت شمشیر زنی با بقیه برابر باشه؟ همه چیز دنریس رو میگیری و اونو میندازی توی گودی که همه با تمام داشته هاشون توش قرار داردن؟

همین جیمی بدون دست راستش چی داره؟ مگه یکی از بزرگترین شوالیه های وستروس نبود؟ بدون دست هیچ کاری نمیتونه بکنه. حالا تو 8000 سرباز و 3 اژدها و چند مشاور و شوالیه رو ازش میگیری و میگی در برابر بقیه چیزی نداره؟؟!!!!

شرایط برابر یعنی چی؟ استنیس که زالو میندازه تو آتیش و چپ و راست رقیباش رو محو میکنه شرایط برابر داره؟ لنیسترها که پول و قدرت و تاج و تخت و تایرل ها و فری ها و بولتون ها رو به عنوان متحد دارن شرایط برابر دارن؟ هر کس یه چیزی داره و یه چیزی نداره. یکی قدرت بازو داره یکی عقل و استراتژی داره یکی متحد قوی داره یکی جادو داره یکی اژدها داره یکی خباثت و مکاری داره و ... . نمیتونی هر کس رو بدون داشته هاش درنظر بگیری.

نگفتم مسابقه کشتیه! بخش اول حرفم جنبه ی پایین آوردن دنریس نبود.کمترین کاری که دنریس می تونه در حق خودش و کساییکه بهش خدمت می کنن بکنه اینه که حداقل یکم فقط یکم سعی کنه یاد بگیره چطوری از خودش دفاع کنه! حتی جنگیدن هم نه فقط دفاع کنه! اینطوری حداقل بخش کمتر از تمرکز مشاورا و محافظاش روی شخص دنریس متمرکز خواهد شد!وگرنه دنریس اگر یکم بیشتر به فکر زیردستانش بود زودتر از اینها به فکر می افتاد چون مسلما مرده ش به درد اژدهاهاش و ارتشش نمی خوره

بله هر خاندانی یه چیزی داره یه چیزی نداره ولی جادو جمبل و بقیه چیزایی که گفتین در برابر سه تا اژدهای زنده که ارزش و قدرتشون رو نمیشه حساب کرد عددی به حساب میان؟ مثلا ملیساندر می تونه در برابر سه تا اژدها و 8000 تا آدمی که از صبح تا شب فقط برای جنگیدن تمرین کردن چیکار بکنه؟ دوباره سایه به دنیا بیاره؟ یا بره تو میدون دستشو تکون بده یه آواداکداورا بگه کل ارتش دنریس رو بکشه؟

دنریس اصلی ترین قدرتش رو با تلاش نه چندان زیاد به دست آورد!تخمارو که بهش هدیه دادن و برای باز شدنشون هم که رفت وسط آتیشی که می دونست بهش آسیبی نمیزنه!نتیجه اش شد سه تا اژدها که اگه ازشون درست استفاده کنه وستروس رو به دست میاره!

با اینحال از دنریس بدم نمیاد ولی از اینکه تخت آهنین رو تصاحب کنه خوشم نمیاد همه ی کتابارو نخوندم و نمی دونم درآینده چی پیش میاد ولی دوست دارم اگر قرار باشه دنریس صاحب تخت بشه امتحانایی پس بده که نشون بده لیاقت نشستن روی تخت رو داشته!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب نیازی نمیبینه. هر چقدر هم تلاش بکنه نمیتونه یه جنگجو بشه. بهترین محافظان دوتراکی و آنسالید و وستروسی و ایسوسی رو داره. سه تا اژدها داره که تحت فرمانشن. کسی که بتونه از این سد ها عبور کنه حتما میتونه خود دنریس رو هم شکست بده.

 

حالا کاری با کتابها و چیزی که توش اتفاق میافته نداریم. خداییش این مارتین کسیه که بذاره آب خوش از گلوی کسی بره پایین؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بهترین محافظان دوتراکی

بهترین نه ، بی ارزش ترین. با مرگ کال دروگو بهترین ها (مو بلندها) همراه کال های جدید رفتن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
حالا کاری با کتابها و چیزی که توش اتفاق میافته نداریم. خداییش این مارتین کسیه که بذاره آب خوش از گلوی کسی بره پایین؟

 

به گروه خونی مارتین نمی خوره اصلا و ابدا!

من یه مشکلی دارم الان! هرکاری می کنم نمی تونم رای بدم!

گزینه رو میزنم رای رو ارسال می کنه حتی می زنه رای با موفقیت ارسال شد ولی وقتی برمی گرده رو تاپیک بازم امکان رای دادن هست و رای من ثبت نشده!؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جوری کسل:

وفادارترین واژه بهتریه.

 

نگار:

کوکی های مرورگرت فعاله؟ از حالت private browsing یا فیلتر شکن استفاده نمیکنی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
وفادارترین واژه بهتریه.

بحث وفاداری نبود ، شما گفتید "بهترین محافظان دوتراکی" و منم از نظر مهارت گفتم بی ارزش ترین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نگار:

کوکی های مرورگرت فعاله؟ از حالت private browsing یا فیلتر شکن استفاده نمیکنی؟

 

آره فعاله.نه استفاده نمی کنم.

قبلا تو نظرسنجی که روی صفحه اصلی هست شرکت کردم مشکلی نداشتم نمی دونم این چرا اینجوری شد!

*

بعدا نوشت: با یه مرورگر دیگه هم امتحان کردم بازم نشد

کش فایرفاکسم پاک کردم بازم نشد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@جورامون

از اونجاییش می فهمم که میری مازدور می گه : "این دروغیه که به خودت گفتی، تو بها رو می دونستی"

از اونجاییش که در جواب "می دانسته، می دانسته" می گه "اگه به عقب نگاه کنم از دست رفتم"

یعنی پاک کردن صورت مساله و پیچوندن قضیه.

از اونجایی که با وقاحت تمام می خواد بدونه در ازای جوت بچش چی گیرش اومده.

 

وقتی از 5 6 تا جمله برداشتامون انقدر متفاوته فکر نکنم بحث رو چیزای دیگه که انقدر مشخص و یکجا نیست فایده ای داشته باشه.

 

اون بحث بک گراند افراد رو هم با توجه به فلی باتم و ... ای که گفتی ادامه ندیم بهتره.

راجع به سندور هم جالبه برام بدونم چی می گی.

 

در ضمن، با استاندارد هایی که مارتین واسه چرخش و غیر قابل پیش بینی بودن و بدبختی و بیچارگی داره دنریس اون قهرمانه محسوب می شه که مه و خورشید و فلک برای موفقیتش در کارند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استنیس:

ایراد داستان باشه یا نباشه بلاخره داستان اینجوریه و داره نشون میده که آنسالیدها قابل تغییر هستن و اونطور که شما فکر میکنی روبات و بدون عقل و شعور و احساسات نیستن! پس یعنی دنریس با یه سری آدم طرفه که معنی آزادی رو میفهمن و حق انتخاب دادن به اینها کار درستیه. کسی که یه شبه فرمانده میشه و مشاوره میده تو همون یه شب هم فرق آزادی و بردگی رو میفهمه و برای همینه که ارزشش رو میدونه و از دنریس بابت لطفی که بهشون کرده ممنون میشن و خودشون رو مدیونش میدونن و میخوان بهش کمک کنن.

خوب به خاطر همین اتفاقاته که تعداد زیادی از طرفدارا مخصوصا طرفدارای کتاب از دنریس و خط داستانی شرق خوششون نمیاد دیگه. سه تا سنگ یه هو می شن سه تا اژدها، ۸۰۰۰ تا برده بدون هیچ هزینه ای می افتن جلوی پاش و یه برده در طول یک شب هوش و شعور یه فرمانده رو پیدا می کنه. واقعا به نظرم مارتین با خط داستانی دنریس یه جورایی به شعور مخاطب توهین می کنه. بعد خیلی جالبه ریگار اومده می گه چرا استنیس داره با پول آدم اجیر می کنه. نمی گه چرا برای دنریس امداد های غیبی می رسه.

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@جورامون:

 

"مانوئل:

اگه بخوای مثال بزنی باید اینجوری مثال بزنی:

یه نفر یه ماشین رو از یکی دزدیده و صاحبش رو کشته و راحت داره میچرخه و کسی نیست که عدالت رو اجرا کنه."

 

ببخشید، ( به قول علی دایی )، خیلی ببخشید. خیلی هم بیخود کرده اگه اونجوری فرض کرده که آنسالیدها مث ماشین دزدیده شده و صاحب مرده میمونم. دنریس حقی نداره بگه کار کی درسته ! توی مملکتی که برده داری میشه و یک سبک زندگی هست و اونها اگه آنسالید نمیشدن معلوم نبود قربانی چی بشن، اتفاقا معلوم نیست چی درست تره. عادل ماجرا هم شد دیگه ؟؟

 

"تو میری با نقشه باهاش معامله میکنی و بعد از امضا میکشیش و ماشین رو به وارث صاحب حقیقی میدی."

 

میشه بگی وارث حقیقی کیه ؟ میشه بگی چطوری برای رضای خدا اینکارو کرده ولی همه ی هشت هزارتا رو دنبال خودش راه انداخته سر گروهبان و این چیزا هم براشون تعیین میکنه ؟؟؟ الان داده به صاحب حقیقی ؟ آجان محله س دنریس خانوم ؟ یعنی هرکی سه تا اژدها داشته باشه باید بشه رابین هود/لات محله ؟ کی این حق رو به دنریس داده ؟ حتی اگه بگیم تاج و تخت مال اونه، که نیست، برای مملکت خودش وارثه نه اونور دنیا.

 

 

Tapatalking with an iDevice

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جوری کسل:

نمیدونم بی ارزشترین رو از کجا آوردی. تو کتاب بارها به مهارت اونها اشاره میکنه.

 

نگار:

نمیدونم مشکل از چیه. هر چی هست از سمت شماست نه سایت چون بقیه همچین مشکلی ندارن.

 

کیوان:

میری ماز دور حرف راست همه مگه زده؟ میری ماز دور فقط میخواست به دنریس لطمه بزنه.

 

راجع به سندور:

سندور یه کودکی داشته مثل کودکی اکثر بچه های معمولی وستروس(نه خاندان های اشرافی) داداشش بهش زور گفته و سختی کشیده و تبدیل شده به یه حیوون که آدم کشتن براش لذته. اینو با دنریس مقایسه میکنی؟

من میگم با توجه به کودکی دنریس، اون حق داره "مغرور" باشه. نمیگم حق داره آدم بکشه و ازش لذت ببره.

تفاوت من و شما اینه که شما میگید سندور و دنریس هر دو بد هستن، اگه کودکی دنریس بد بودن الانش رو توجیه میکنه پس کودکی سندور هم بد بودن الانش رو توجیه میکنه. اما من میگم دنریس خوبه و سندور بد. کودکی دنریس تنها اون تفکرات به قول دوستان توهمی و غرورش رو توجیه میکنه و گرنه بقیه کارهاش بد نیست که بخوان توجیه بشن و از این نظر نمیتونید اونو با سندور یا هر کس دیگه توی یه کفه بذارید و همون فرمول رو براش اجرا کنید.

 

موافقم، این بحث فایده نداره.

 

استنیس:

والا فصلهای دنریس و برن برای من جذابترین فصلهای کتاب هستن. شاید شما فصلهایی که توش جنگ و خونریزی و نقشه و نیرنگ هست بیشتر علاقه داشته باشید اما برای من این فصلها جذابیت خاصی دارن.

8000تا آنسالید هرچی باشه از سایه قاتل و زالوی قاتل امداد غیبی تر نیست. استنیس میتونه با یه زالوی دیگه دنریس رو هم بکشه و اون 8000تا دیگه به هیچ دردی نمیخورن.

 

مانوئل:

دقیقا همینه. دنریس بی تفاوت نیست. میگه من قدرت دارم پس مسئولیت دارم کار درست رو انجام بدم. نمیتونه بد بختی برده ها رو ببینه و چشمش رو ببنده و از کنارشون رد بشه. حالا شما اسمش رو بذار کلانتر محل یا رابین هود. این چیزیه که دنریسه و به خاطر همین تفکراتشه که دوسش دارم. دنریس داره قواعد مملکت رو عوض میکنه و برده داری رو از بین میبره، نقش یه مصلح رو توی ایسوس(حداقل خلیج برده دارها) داره ایفا میکنه. حالا چه بعضی ها خوششون بیاد و چه نیاد.

 

تو اون مثال هم وارث حقیقی خود آنسالید ها هستن. ماشین آزادی برده هاست که برده دارها دزدیدن و دنریس آزادی اونها رو میگیره و بهشون پس میده.

حق؟ حق نیست. وظیفه است. وظیفه ای که فرد قدرتمند در برابر ظلم و ستم داره. مگه شوالیه های وستروس قسم نخوردن که به خاطر قدرتی که دارن باید از مظلومان محافظت کنن؟ دنریس که قدرت بیشتری داره نباید همچین کاری بکنه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

استنیس:

تو وظیفه شناسی و عادل بودن بودن استنیس(کتاب) شکی ندارم اما از اهورایی کردن شخصیتا خوشم نمیاد(حتی ند،برا همینم دوست دارم جان بچه خودش باشه تا سفید سفید دیده نشه).استنیس هم طمع قدرت داره مثل بقیه(البته کمتر از بقیه).وظیفه شناسی و حق وراثت نمیتونه تنها محرک یه آدم برای رسیدن به قدرت باشه و چاشنی طمع هم بی تاثیر نیست

نمونه اش کشتن رنلی با استفاده از جادو و یا کشتن لردی که از ادریک استورم نگهداری میکرد.و یا زمانی که با سر داووس سر دادن حرومزاده(موندم اسمشو چی بگم؟ادریک یا جندری؟) به عجوزه سرخ بحث میکنه.فقط وظیفه و حق وراثت نمیتونه دلیل اینکارا باشه

البته من تا فصل 56 خوندم و از بقیه داستان خبر ندارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این قسمت جالب بود مخصوصا قسمتی که دنریس میرسه به میرین.ولی از تیکه ای که جیمی و سرسی رو نشون میده خوشم نیومد.این جیمی خیر سرش داره سیر تحولات روحی رو طی میکنه تا یکم بهتر شه ولی تو فیلم شخصیت رو داغون کردن و سرسی که این چیزها براش مهم نیست و مخالف این کار نشون دادن.تا اونجایی که یادمه شخصیت اوبرین تو کتاب انقدر واضح به تایوین نمیگفت میخوام انتقام خواهرمو ازت بگیرم فقط با کنایه منظورشو میرسوند.صحنه های جن*سی الکی هم خیلی اضافه کردن هی کشش میدن.جان چرا انقدر سریع خوب شد.

زمانیکه وحشیها حمله میکنن تو کتاب جان هنوز خوب نشده بود و با همون وضع دیوارو نجات داد

.اون دوستی که میگه استنیس طمع قدرت نداره و

بخاطر همین رفت به دیوار تا به نگهبانا کمک کنه!دقیقا بخاطر قدرت رفت,مثلا میخواست بگه من فقط به فکر مردمم و میخواست با مردم شمال متحد بشه چون خودش سپاه نداره.پس عاشق چشم و ابروی نگهبانا نبود که بخاطر قدرت بود و اگه اشتباه نکنم ملیساندر بهش گفت که باید بریم اونجا

.دوستانی که میگن از دنریس بخاطر ویسریس بدمون میاد!خب این بنده خدا باید چکار میکرد؟اگه چیزی میگفت موقعیت خودش هم به خطر میفتاد و ویسریس ارزش همچین ریسکی رو نداشت.مگه اون برای خواهرش از خود گذشتگی کرد.همش کتکش میزد,فروختش به دوتراکیها و اون حرفهایی که بهش زد.شب قبل از ازدواج دنریس هم میخواست بهش تج*اوز کنه چون اونو حق خودش میدونسته ولی نگهبانهایی که ایلیریو گذاشته بود نذاشتن..دیگه چی بگم؟به نظرم دنریس در طول داستان از اشتباهاتش درس میگیره و اونارو تکرار نمیکنه شایدم به این نتیجه برسه که تخت آهنین ارزششو نداره و فقط برای نجات مردم از دست آدرها بیاد وستروس.در ضمن اگر کسی بیشترین حقو نسبت به تاج و تخت داشته باشه همین دنریسه.اگه اجداد دنریس وستروس رو یکپارچه نکرده بودن که این هفت قلمرو همدیگرو تیکه پاره کرده بودن مثله کاری که الان دارن میکنن چون مملکت بی صاحب شده.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
این قسمت جالب بود مخصوصا قسمتی که دنریس میرسه به میرین.ولی از تیکه ای که جیمی و سرسی رو نشون میده خوشم نیومد.این جیمی خیر سرش داره سیر تحولات روحی رو طی میکنه تا یکم بهتر شه ولی تو فیلم شخصیت رو داغون کردن و سرسی که این چیزها براش مهم نیست و مخالف این کار نشون دادن.تا اونجایی که یادمه شخصیت اوبرین تو کتاب انقدر واضح به تایوین نمیگفت میخوام انتقام خواهرمو ازت بگیرم فقط با کنایه منظورشو میرسوند.صحنه های جن*سی الکی هم خیلی اضافه کردن هی کشش میدن.جان چرا انقدر سریع خوب شد.زمانیکه وحشیها حمله میکنن تو کتاب جان هنوز خوب نشده بود و با همون وضع دیوارو نجات داد.اون دوستی که میگه استنیس طمع قدرت نداره و بخاطر همین رفت به دیوار تا به نگهبانا کمک کنه!دقیقا بخاطر قدرت رفت,مثلا میخواست بگه من فقط به فکر مردمم و میخواست با مردم شمال متحد بشه چون خودش سپاه نداره.پس عاشق چشم و ابروی نگهبانا نبود که بخاطر قدرت بود و اگه اشتباه نکنم ملیساندر بهش گفت که باید بریم اونجا.دوستانی که میگن از دنریس بخاطر ویسریس بدمون میاد!خب این بنده خدا باید چکار میکرد؟اگه چیزی میگفت موقعیت خودش هم به خطر میفتاد و ویسریس ارزش همچین ریسکی رو نداشت.مگه اون برای خواهرش از خود گذشتگی کرد.همش کتکش میزد,فروختش به دوتراکیها و اون حرفهایی که بهش زد.شب قبل از ازدواج دنریس هم میخواست بهش تج*اوز کنه چون اونو حق خودش میدونسته ولی نگهبانهایی که ایلیریو گذاشته بود نذاشتن..دیگه چی بگم؟به نظرم دنریس در طول داستان از اشتباهاتش درس میگیره و اونارو تکرار نمیکنه شایدم به این نتیجه برسه که تخت آهنین ارزششو نداره و فقط برای نجات مردم از دست آدرها بیاد وستروس.در ضمن اگر کسی بیشترین حقو نسبت به تاج و تخت داشته باشه همین دنریسه.اگه اجداد دنریس وستروس رو یکپارچه نکرده بودن که این هفت قلمرو همدیگرو تیکه پاره کرده بودن مثله کاری که الان دارن میکنن چون مملکت بی صاحب شده.

 

میشه پست هاتون رو که همش از اینده دارید دم میزنید رو توی اسپویل قرار بدید که یکی مثل من که کتاب نخونده اینجوری اسپویل نشه؟ باشه باو شما کتاب خوندید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ضمن این دوستانی که میگن از دنریس خوشم نمیاد چرا با جورا مورمونت اینطوری رفتار میکنه و...جورا هم همچین آدم خوبی نیست اگر عاشق دنریس نشده بود بخاطر اینکه دنریس یه شباهتهایی به زن سابقش داشت الان دنریس مرده بود.پس واقعا نمیشه دنریس رو بخاطر هر رفتاری که باهاش میکنه سرزنش کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من فصل های تیریون (کلا خط داستانی کینگز لندینگ) و آریا رو بیشتر از همه دوست دارم ولی نه بخاطر جنگ و خونریزی و نقشه و نیرنگ!

بدلیل اینکه ملموس تر و واقعی تر قضایا، همه دارن تلاش می کنن و یاد میگیرن، بدست می یارن و از دست میدن و مهم تر از همه اینکه مسئولیت هر کار خوب یا بدی که انجام میدن رو می پذیرن و دنبال یه بهانه واسه توجیهش نمی گردن!

من از سرسی متنفرم ولی وقتی ند رفت بهش گفت با داداشت می خوابی با افتخار گفت آره! هیچ بهانه ای هم واسه توجیهش نیاورد.

 

ولی این طرف قضیه دنریس و برن و سانسا که کلان با پذیرش واقعیت مشکل دارن، بخش اعظم فصل هاشون تا آخر کتاب دوم همش تکرار یه سری افکارشونه. تو هر فصل دنریس هی باید جوراه سعی کنه بهش بفهمونه که ادعاش واسه شرقی ها مهم نیست و واسه وستروس هم یه دشمن خارجی حساب میشه! تو هر فصل برن هی باید استاد لووین با اون سر جادو و شوالیه نشدن و کلاغ و اینا بحث کنه.

تو هر فصل سانسا هم هی باید افکارش در مورد شوالیه ها و ناجی و اینا رو بخونیم.

تو این فصلا خط داستان ثابته جایی هم که می یاد یه تکونی بخوره جادو و اتفاقات ناملموس میوفته با ادعاهای ناملموس تر! "من نمی خوام ولی مجبورم" "من نمی خوام ولی وظیفه دارم" " من بخاطر مردم این کار رو می کنم"

خط داستانی استنیس هم یه کم اینجوری شده با اون ملیساندرا!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوست عزیز solidus نظرم هیچ اسپویلی نداشت.بیشتر چیزهایی رو که در نظرم گفتم رو در سریال نشون داده و قسمتیش هم نظر شخصیم بود.دقیقا شما کدوم قسمتش منظورتون بود؟به نظرم ناراحتی شما بیشتر از اینکه بخاطر اسپویل باشه بخاطر اینه که نظرم من با شما در مورد دنریس متفاوته!در ضمن مودبانه تر هم میشد اعتراضتون رو نسبت به اینکه تو کامنتم اسپویل داره یا نه رو بیان کنید دوست عزیز!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

رفتن استنیس به دیوار رو توی سریال نشون داده شده؟ یا حمله وحشی ها به دیوار رو توی سریال نشون دادن؟ پست شما پر بود از اسپویل جالبه واقعا....

اینجا هم دیگه نمیشه از شر اسپویل ها در امان موند کار زیاد سختی نیست یکی گزینه هست به اسم کادر اسپویل اون رو بزنید هر چقدر دوست دارید راجب اینده صحبت کنید....

فروم نویسی هم قوانین خودش رو داره به خدا....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یعنی اینها واقعا از نظر شما اسپویل بود؟در مورد هر دوی اینها دوستان دیگه هم بحث کردن در صفحات دیگر .هر دوی اینها هم که از اتفاقاتی که افتاده و صحبتهایی که در قسمتهای قبل شده مشخص بود اتفاق میافته لازم نبود حتما کتاب خونده بشه!در هر حال دوست عزیز در آینده موقعی که میخواستم پست بزارم بیشتر دقت میکنم تا چیزی اسپویل نشه.از شما هم که اسپویل شد براتون عذر میخوام.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو تالارهای مختلف اسپویل تعریف متفاوتی داره، شما حتما تو تالار کتاب 5 دیدین که بدون اسپویلر بحث شده راجع به اتفاقات آینده.

 

یه مقدار خیلی زیادی به کسی که براش اسپویل شده حق بدین. چون واقعاً واقعه و تلخ و ناگواری ه.

 

راجع به وسیریس هم من یه بار توضیح دادم. کسی نمی گه دنریس خودش رو سپر بلای ویسیریس می کرد. کارش خیلی هم با منطق جور بود، حتی خودشم می زد ویسیریس رو می کشت از نظر من ایرادی نداشت.

مشکل اینه که دنرس کلاً تزویر از سر و روش می باره. وقتی کاری واسه ویسیریس نکردی دیگه نیا بگو من برادرم رو دوست داشتم، کاری از دستم بر نمی یومد و ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در ضمن این دوستانی که میگن از دنریس خوشم نمیاد چرا با جورا مورمونت اینطوری رفتار میکنه و...جورا هم همچین آدم خوبی نیست اگر عاشق دنریس نشده بود بخاطر اینکه دنریس یه شباهتهایی به زن سابقش داشت الان دنریس مرده بود.پس واقعا نمیشه دنریس رو بخاطر هر رفتاری که باهاش میکنه سرزنش کرد.

 

دنریس که نمیدونه اینارو. حرف شما وقتی درست بود که دنریس میدونست.

 

 

Tapatalking with an iDevice

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو این چند صفحه آخر بحثی که شد کلا سر دنریس بود و عجب بحثی هم بود!! به شحصه دلم واسه اینجور بحثا خیلی تنگ شده بود. فقط حیف که کینگ رابرت تو این بحث حاضر نبود و از شنیدن نظراتش محروم شدیم!!!

 

خب حالا یه سوال درباره خود سریال می پرسم که از زمان پخش اولین تریلر ذهنمو درگیر کرده و هنوزم برای جوابش به نتیجه ای نرسیدم.

اون اژدهایی که برن تو رویاش میبینه یه تصویری از گذشته بود یا آینده؟؟؟ نمیدونم خطای دید بود یا نه اما فکر کنم شهری که اژدها تو آسمونش بود برفی بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×