Sr Baristan 0 ارسال شده در ژوئن 10, 2014 با عرض پوزش از سر کار تایوین لنیستر کسی نمیخواد راجب این تایوین لنیستر بحثی راه بندازه؟یه تنه داره تاریخ وستروسو رقم میزنه این آدم... تو قیام رابرت که زد ریشه تارگرینو خشکوند...استارکارو که همه دیدن چکارشون کرد... یه گوشمالی حسابی به استنیس داد...کاری هست که نکرده باشه؟ازش متنفرممممممم اما از جذبش خوشم میاد به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
jan tarigan 0 ارسال شده در ژوئن 10, 2014 یا کسی در باره ی این رمزی بولتون چیزی نداره بگه شخصیتش عجیبه به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Stannis Baratheon 16 ارسال شده در ژوئن 10, 2014 به hamedsr من هم اصلا قصد قانع کردن شما رو نداشتم (چون تجربه ام تو فروم ثابت کرده که فایده ای نداره هر چقدر هم بحث کنی) دوستان در جریانن که یه چند وقتیه سعی می کنم خیلی تو کل کل ها شرکت نکنم! فقط بحث نفرت و دوست داشتن بود من هم نظرم رو گفتم. دوست داشتن و دوست نداشتن یه شخصیت که زوری نیست. حالا شما هی می خوای تیریون رو با جان مقایسه کنی که اصلا قابل مقایسه نیستن! Sent from my Nexus 5 using Tapatalk به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
hamedsr 0 ارسال شده در ژوئن 10, 2014 به hamedsrمن هم اصلا قصد قانع کردن شما رو نداشتم (چون تجربه ام تو فروم ثابت کرده که فایده ای نداره هر چقدر هم بحث کنی) دوستان در جریانن که یه چند وقتیه سعی می کنم خیلی تو کل کل ها شرکت نکنم! فقط بحث نفرت و دوست داشتن بود من هم نظرم رو گفتم. دوست داشتن و دوست نداشتن یه شخصیت که زوری نیست. حالا شما هی می خوای تیریون رو با جان مقایسه کنی که اصلا قابل مقایسه نیستن! من هم قصدم کل کل نبود! میدونم زوری نیست، نخواستم شما رو به جان علاقه مند کنم، یا بگم از تیریون متنفر باش چون اون هم مثل جان خوش شانسی آورده فقط اون دلیلی که آوردی رو خواستم به چالش بکشم! شما هم میتونستی مثالی رو که زدم رد کنی با دلیل... فکر کردم این تاپیک برای بحث کردنه؛ مثل اینکه اشتباه کردم، شرمنده تیریون هم فقط یه مثال بود ... میتونستم از رودرویی رنلی و استنیس بگم؛ که یه سایه اومد به کمکش تو جنگ وقتیکه ... یا هزار مثال دیگه... همین دوستان بیشتر در جریانند که به همین دلیلی که گفتی و متاسفانه هنوزم شاهدش هستیم؛ بیشتر از یه مدت کوتاه تو بحثها شرکت نکردم! بیخیال کلا ... به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
samiano 3 ارسال شده در ژوئن 10, 2014 کسی نمیخواد راجب این تایوین لنیستر بحثی راه بندازه؟یه تنه داره تاریخ وستروسو رقم میزنه این آدم... تو قیام رابرت که زد ریشه تارگرینو خشکوند...استارکارو که همه دیدن چکارشون کرد... یه گوشمالی حسابی به استنیس داد...کاری هست که نکرده باشه؟ازش متنفرممممممم اما از جذبش خوشم میاد تایوین جای بحث نداره مثلا از چیش میخواین ایراد بگیرین!؟ به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هیتمن 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 (ویرایش شده) از نظر من مزخرفترین و چندش اورترین و اعصاب خوردکن ترین شخصیت کسی نیست جز سانسا ولی کم کم داره عاقل میشه. من هم با استنیس در مورد دنریس موافقم. با هوشترین و زرنگترین شخصیت هم لرد پیتر بیلیشه عجب مارمولکیه. دوست داشتنی ترین شخصیت هم تیریون و اریا هستند و بسیار طرفدارشونم. بیانات اکثر دوستان رو خوندم درکل بد نیست که با تعصب الکی ازشخصیتها دفاع یا ابراز تنفر نکنیم.ازنظر من : "اگر مورخ یک متعصب باشه دیگه مورخ نیست بلکه یک فریبکاره". ویرایش شده در ژوئن 11, 2014 توسط مهمان به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
King Robert 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 این تاپیک از تک و تا افتاد. کجا رفت اون همه شور و اشتیاق روز اول. کجا رفتند اون کسایی که برای تاختن به کتلین و جان و سرسی اسب زین می کردند. آه! شکوه پرچم هایشان را به یاد می آورم... از این رو که تنش بسیاری برسر جان اسنو و بود و از آن رو که این تنش منجر به هیچ بحث و تشنج قابل ذکری نشد، برای بلند کردن آتیش دوباره ی جنگ و ارضای افکار بیمار خودمان ، و از طرفی هم برای خشنود کردن ریگار یه سری انتقادات رو از این شخصیت نه چندان قابل دفاع مطرح می کنیم، باشد که هوادارانش به وعده شون وفا کنند و پاسخگوی اعمال و کردار زشتش باشند. 1- چرا جان این همه یخ و نچسبه؟ 2- این چه کاری بود با ییگریت کرد؟ چرا کاری کرد تاوان شرایط بغرنج خودش رو اون دختر بیچاره بده؟ (اسپویلر کتاب 3) 3-چه حقی داشت جان که برای تصاحب وینترفل وسوسه بشه؟ 4- چرا این قدر کینه ایه و کینه ی یک جمله ی راب رو از چند سال پیش هنوز به دل داره؟ (اونی که راب یه بار تو بچگی سهواً بهش گفته بود تو نمی تونی لرد وینترفل بشی.) 5- چرا در نهایت کوردلی پیشنهاد سخاوتمندانه ی استنیس برای تصاحب وینترفل رو رد کرد؟ (هیچ گونه اعتراضی در مورد این که این سوال با سوال شماره ی 3 در تناقض کامله پذیرفته نمی باشد ) (اسپویلر کتاب 5) 6- چرا این همه لجباز، گنده دماغ و روی اعصابه؟ 7- چرا در حالی که خواجه ی شیراز هم خبر داره این ملیساندر توانایی غیب بینی داره، با حماقت تمام لجبازی می کنه و خودش رو به کشتن می ده. 8- چرا اشتباه راب رو تکرار می کنه و در حالی که اطرافش پر دشمنه، تمام دوستانش رو پخش و پلا می کنه و گرگش رو زندانی؟ 9- چرا با اون همه دبدبه و کبکبه و ادعای شرافتش وقتی اون نامه ی معروف میاد قسمش و شرفش یادش می ره و فیلش یاد وینترفل میفته؟ 10- در نهایت برای این که رند بشه چرا یک جک ساده هم بلد نیست بگه؟ به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
hamedsr 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 درگیرم الان با خودم از یه طرف میترسم باز متهم به مجبور کردن به تنفر نداشتن از کاراکترها بشم، از یه طرف هم دوست دارم جواب کینگ رو بدم :دی به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
King Robert 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 درگیرم الان با خودم از یه طرف میترسم باز متهم به مجبور کردن به تنفر نداشتن از کاراکترها بشم، از یه طرف هم دوست دارم جواب کینگ رو بدم :دی جواب بده جانم. قول می دم به چیزی متهمت نکنم. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
hamedsr 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 (ویرایش شده) 1- چرا جان این همه یخ و نچسبه؟ فقط در مورد کتاب صحبت می کنیم درسته؟ این یخ بودن رو شرح میدی؟ داستان و محیطی که توش است رو دوست نداری؟ کاراکتر جدیش رو؟ یا نحوه ارتباطش با دیگران؟ در مورد کاراکترش میگم، آنالیز من اینه: جان هیچوقت نتوانست نه خونه ش رو، نه سازمان دیده بانی شب رو مثل یک خونه (جایی که بهش تعلق داره) ببینه. از یک طرف تو یک خونه اشرافیه، که همیشه باید خودش رو پایین تر از سایر فرزندان استارک ببینه، از یه طرف تو سازمان دیده بانی، خودش را به عنوان یک فرزند لرد، بالاتر از روستایی ها و خلافکارها می بینه. این سبب گوشه گیریش شده به نظرم ... با محیط بیرونش (و البته آدماش) در نزاعه (نزاع تو افکارش). همین در مورد تصمیم گیری هاش هم صدق میکنه (وفاداری به قولش یا کمک به استارکها؟) در مورد نحوه رفتارش، دید متفاوتی نسبت به دید بقیه به اشخاص داره. هر کس رو همونجور که هست می پذیره و با همون حالی که هست ازش حمایت میکنه و یا دوری میکنه. برای مثال آریا، بچه شیطونی که به نظرم فقط جان اون رو همونطور که هست میپذیره ... مادرش قصد تغییر رفتاری آریا داره، ند با اونکه میدونه و اقرار میکنه سرکشی آریا رو، ولی باز مدام مورد ملامتش قرار میده. نمونه دیگه ش، سم. فرد ترسویی که ... ! 2- این چه کاری بود با ییگریت کرد؟ چرا کاری کرد تاوان شرایط بغرنج خودش رو اون دختر بیچاره بده؟ به نظرم نویسنده قصد داشت تفاوتی بین انتخابهای جان و راب رو به رخ بکشه، این فصلها خیلی دور از هم نیستند. راب در ابتدا عشقش رو به وظیفه ای که بهش محول شده بود، ترجیح میده ... جان رو دقیقا در نقطه مقابل قرار میده، آیا جان هم باید همین انتخاب رو میکرد؟ شاید دوست داشته باشیم پیش یگریت بمونه و ... ولی نویسنده با این انتخاب جان رو بیشتر باهامون آشنا کرد (از نظر طرز فکر و کاراکتر) 3 - تصور کن تو محیطی اشرافی بزرگ شده، که تو این محیط آموزش دیده، یادگرفته ... حتی تو خیلی از موارد شاید محاسن بیشتری در خودش نسبت به راب (جز حرامزاده بودنش) می بینه، همراه رشد و توانایی هاش، امیال و آرزوهات هم طبیعیه رشد کنه ... 4- کینه ای تو دلش داره که جلوی بقیه کینه ها باید لنگ بندازه این کینه! کینه ای تر از ابراین؟ آریا؟ لیتل فینگر؟ کتلین؟ سرسی؟ ... نه نیست، این کینه حتی جلوی عشق ورزیدن و دوست داشتن راب رو هم نمی گیره، میگیره؟ شاید مارتین خواسته خیلی بی عیب نباشه جان ... که همینطور هم است! تو همین تاپیک بودن میگفتن دوستان جان خیلی بیش از حد سفیده ... شاید مارتین همینو پیش بینی کرده و اشتباهات و این فکرهای منفی رو همراه شخصیتش کرده. 5- باید آنالیز بشه اشتباهاتش به نظرم ... نظر خودت چیه؟ میتونم دلیل بیارم، ولی صد در صد دلایلم رو رد می کنید! ویرایش شده در ژوئن 11, 2014 توسط مهمان به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 اینهمه جان اسنو به مدلهای مختلف تو فروم داریم. چرا هیچکی صداش درنمیاد. همه فقط شمشیرشونو برای بانو کتلین تیز کرده بودند. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Ser Arthur Dayne 0 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 اینجا کسی مثل من هست که عاشق Arthur Dayne باشه؟ به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
kei1 5 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 من نیستم خیلی این چند روز اگه تا اون موقع بحث جان باز بود مفصلا کمر به تخریبش می بندم هر چند در کل جز شخصیت هایی نیست که باهاش مشکل داشته باشم و نکات مثبتم داره. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Azor Ahai 5 ارسال شده در ژوئن 11, 2014 صندلی خود را به حالت عمود درآورید! میریم که طولانی ترین و ... ترین پست انجمن را داشته باشیم. چرا جان این همه یخ و نچسبه؟ کمی بهت حق می دم. این بشر رایحه ای داره که متاسفانه به مذاق هر کسی خوش نمیاد. یه بد قلقی خاصی داره.دلیل علاقه ی خودم به جان شاید مسخره باشه ولی حقیقتا شباهت زیادی بین خودم و جان می بینم. تقریبا افکار جان بیش از 90 درصد با فکر خودم همپوشانی داره. ( حالا نمی دونم این خوبه یا بد؟ ) یه جور همزاد پنداری عجیبی با این بشر دارم. در بیشتر مواقع جواب هایی که میده برام غیر منتظره نیست. این چه کاری بود با ییگریت کرد؟ چرا کاری کرد تاوان شرایط بغرنج خودش رو اون دختر بیچاره بده؟ یعنی سوالی می پرسی که برای آدم راه فرار نمی ذاری، سوالت حس حالت باخت-باخت رو زنده می کنه. ولی نه؛ من به این خفت تن نمی دم. جان با ییگریت بی حساب شد! دوستان یا فراموش کردن یا نمی خوان یادشون بیاد که جان قبلا از جون ییگریت گذشت و اون رو نکشت! رابطه ی این دو با لطف جان شروع شد. ذکر این نکته نباید فراموش بشه که هدف اصلی جان دقیقا انجام کاری بود که انجام داد. ( عجب جمله ای گفتم ). ییگریت خودش به جان پیله می کرد نمی گم جان مشتاق نبود. اتفاقا جان ییگریت رو دوست داشت. مرتب هم با خودش درگیری ذهنی داشت. جان چند باری یه سرنخ هایی هم نشون داد که ذاتش هنوز عوض نشده ولی ییگریت متوجه نمی شد. کار جان رو خیانت نمی ذارم. اون از همون اولش می دونست باید بالاخره وحشی ها رو ول کنه. طبق دستور کورین، جان در وحشی ها ذوب شد ولی متاسفانه بیش از حد ذوب شد. رفتارش با ییگریت اگه فقط اون دو رو در نظر بگیریم شاید بشه گفت بی عدالتی ولی انتخابش بین عشق ییگریت و هویت اصلی خودش کاملا منطقی بود! کجاش بیچاره بود؟ فکر کنم قبل جان هم یه عشق داشت ولی نچسبی جان اون رو مجذوب خودش کرد. این از اون سوال هایی هست که بیشتر جنبه تخریبی اون مد نظر هست تا تحلیلی! (اسپویلر کتاب 3 - سوال ها) 3-چه حقی داشت جان که برای تصاحب وینترفل وسوسه بشه؟ 4- چرا این قدر کینه ایه و کینه ی یک جمله ی راب رو از چند سال پیش هنوز به دل داره؟ (اونی که راب یه بار تو بچگی سهواً بهش گفته بود تو نمی تونی لرد وینترفل بشی.) 5- چرا در نهایت کوردلی پیشنهاد سخاوتمندانه ی استنیس برای تصاحب وینترفل رو رد کرد؟ (هیچ گونه اعتراضی در مورد این که این سوال با سوال شماره ی 3 در تناقض کامله پذیرفته نمی باشد ) جواب اسپویلر کتاب 3 3. این رو همه می دونیم که جان از بچگی همیشه در آرزوی وینترفل بوده (اون موقع چون بچه بوده و نمی دونسته حرامزاده بودن یعنی چی همچین رویایی داشته. اگه عقلش می رسید همچین خیالی رو نمی کرد) در زمان پیشنهاد استنیس می دونست راب، برن و ریکان مردن. مرده بودن برادر هاش، رویای همیشگیش، جلوگیری از رسیدن وینترفل به یه غربیه( این تو کتاب نیست ولی حتما یکی از دلیل ها بوده! ) سن پایینش و تثبیت نشدن سوگندش ( جان تو کتاب اول یه بار سوگندش رو شکست. منطقی هست، مدت زیادی زمان لازمه که جان پایبندیش به سوگند نگهبان ها به حد خرس پیر و بقیه برسه. متاسفانه اون اشتباه وحشتناکی کرد، دیوار رو مکانی آرمانی تصور کرد ولی وقتی با واقعیت رو به رو شد دیگه راه بر گشتی نداشت. ند به جنوب رفته بود و در صورت بازگشت به وینترفل، کتلین اون رو قبول نمی کرد. ) وقتی فرزند پسر مشروع دیگه ای وجود نداره، بیراه نیست که جان پیشنهاد استنیس رو مزه مزه کنه. حرامزاده هم که باشه هنوز پسر ند استارک هست. از هر کس دیگه ای برای این مقام مناسب تر هست.( تازه، این قضیه حرامزاده بودن رو هم استنیس می تونست حل کنه ) آها یه چیز دیگه. اصلا دیگه جان اسنویی وجود نداره. به جان استارک پادشاه شمال و سرزمین های رودخانه، احترام بگذارید. 4. مارتین هم روی این نکته! تاکید داره. اوجش تو کتاب 5 بود که جان در ادامه ی رویای معروفش، در یه صحنه ای راب رو کشت و داد کشید من لرد وینترفل هستم. بستگی داره با چه دیدی به این قضیه نگاه کنی. اتفاقا شنیدن این جمله از راب به مراتب سنگین تر از یه فرد غریبه بود، اونم از کسی که این قدر با اون صمیمی هستی. راب بچه بود قبول؛ ولی بعضی جمله ها و خاطره ها هستن که به خاطر تاثیری که در ذهن می ذارن، هیچ وقت فراموش نمی شن. 5. جواب این سوال در آخرین فصل جان در کتاب سوم داده شده. به جمله ها و اولیت اومدن اونا دقت بشه، می فهمیم. فصل با درگیری ذهنی جان با خودش شروع میشه. برای مثال به این جمله ها توجه کنید: You can’t be the Lord of Winterfell, you’re bastard-born, he heard Robb say again. And the stone kings were growling at him with granite tongues. You do not belong here. This is not your place. اگه به چیز هایی که در ذهن جان می گذره دقت کنیم. دلیل کارش رو می فهمیم. در ضمن گوست هم بی تاثیر نبود. ( دوستان به متن زیر و به خصوص قسمت رنگی دقت کنید ) The direwolf had no answer, but he licked Jon’s face with a tongue like a wet rasp, and his eyes caught the last light and shone like two great red suns. Red eyes, Jon realized, but not like Melisandre’s. He had a weirwood’s eyes. Red eyes, red mouth, white fur. Blood and bone, like a heart tree. He belongs to the old gods, this one. And he alone of all the direwolves was white. Six pups they’d found in the late summer snows, him and Robb; five that were grey and black and brown, for the five Starks, and one white, as white as Snow. He had his answer then. (اسپویلر کتاب 5 - سوال ها) 6- چرا این همه لجباز، گنده دماغ و روی اعصابه؟ 7- چرا در حالی که خواجه ی شیراز هم خبر داره این ملیساندر توانایی غیب بینی داره، با حماقت تمام لجبازی می کنه و خودش رو به کشتن می ده. 8- چرا اشتباه راب رو تکرار می کنه و در حالی که اطرافش پر دشمنه، تمام دوستانش رو پخش و پلا می کنه و گرگش رو زندانی؟ 9- چرا با اون همه دبدبه و کبکبه و ادعای شرافتش وقتی اون نامه ی معروف میاد قسمش و شرفش یادش می ره و فیلش یاد وینترفل میفته؟ 10- در نهایت برای این که رند بشه چرا یک جک ساده هم بلد نیست بگه؟ جواب اسپویلر کتاب 5 6. تاثیر گرفته از هویت حرامزاده بودنش هست. به خاطر تحقیر هایی هست که هم تو وینترفل و هم تو دیوار متحل شده. اصلا کلا از بچگی عبوس و نچسب بود، همون طور که آلیس کاراستارک گفت. پیش خودمون باشه، به ریگار نگی! اون جایی که آلیس ازش خواست باهاش برقصه و جان قبول نکرد هر چی فحش بلد بودم به این بشر دادم .دختره رو به یه وحشی دادی، حداقل تو عروسی که خودت راه انداختی دلش رو نشکن 7. رابرت جان اینجا دیگه داری بی انصافی می کنی! اولا ملیساندر برای جان غریبه بود. دوما این فناوری آتیش برای جان تازگی داشت. حداقل یکی دو تا از vision های ملیساندر باید برای جان به قطعیت می رسید تا بهش اعتماد کنه. هر چند خطای ملیساندر در vision آلیس بی تاثیر نبود. 8. اون برادر هایی که از کسل بلک به جاهای دیگه فرستاد، نسبت به سایرین در رده ی خودشون بهترین بودن. بهترین ها و دوست های مورد اعتمادش رو فرستاد جاهای دیگه رو سر و سامون پیدا بدن. می دونست افرادش ناراضی هستند ولی متاسفانه فکر نمی کرد که افراد خودش روش شمشیر بکشن. گوست رو که به خاطر اون ملکه ی سیبیلو و دختر زشتش زنجیر کرد. هر چند وقتی ملیساندر بار ها ازش می خواد مواظب باشه، باید خطر رو احتمال می داد ولی کلی شقی و اعتماد بیش از حد به برادر ها کار دستش داد. هر چند ما خواننده ها هم تصور چنین برخورد سختی رو از طرف برادر ها نداشتیم چه برسه به خود جان. اون Bowen Marsh احمق هم در لحظه ی خنجر زدن داشت گریه می کرد! 9. حرفی ندارم. جز حرف استاد ایمون که میگه عشق مرگ وظیفه ی ماست. عشق و علاقه به آریا ( و نه وینترفل ) مجبورش کرد. ( اینجا آوردن دلیل و منطق راضی کننده نیست. تصور اینکه ریگار به این قسمت برسه، تنم رو مور مور میکنه. هرچند با اعمال ارزشی بانو سرسی چپ من پُر تر ِ ) 10. . به خاطر برف سبک تابستونی! من نیستم خیلی این چند روز اگه تا اون موقع بحث جان باز بود مفصلا کمر به تخریبش می بندم... یه جوک باحال، چند تا دورنی برای نعل کردن اسب لازمه؟ 9 نفر؛ 8 نفر برای بلند کردن اسب یکی هم برای نعل کردن پ.ن: 1. @ King Robert: ببین این ریگار و ضد استارک ها چه کردن! رلور شما ها رو با رابرت مرحوم محشور کنه. . استارک و براتیون رو انداختن به جون هم! 2. می شد جواب های کامل تری هم نوشت ولی از حوصله پست دیگه خارج بود! به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Tywin Lannister 0 ارسال شده در ژوئن 12, 2014 دختر بیچاره خودش جانو تو غار خفت کرد جان دوسش داشت ولی بعید بود طرفش بره . دقیقا چه تاوانی داد دختر بیچاره؟ مگه به خاطر جان اومده بود جنگ؟ انتقام و کشتن جان ارزش افزوده بود . وگرنه که در هر صورت میومد کلاغ بکشه دختر بیچاره به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Azor Ahai 5 ارسال شده در ژوئن 12, 2014 پس اون همه شور و شوق برای زمین زدن این پسر کجا رفت. فکر می کردم تا اسم جان بیاد همه بریزن وسط ! به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هیتمن 0 ارسال شده در ژوئن 12, 2014 خوب جلو جلو واسه خودتون داستان رو پیش میبرید و راجع به کارها و اعمال اینده کاراکترها بحث میکنید! یه سوال:" اگه این سریال ساخته و پخش نمیشد ایا هیچ یک ازشما دوستان میدونست که یه همچین کتابی اصلا وجود داره!؟" پس لطفا از سریال جلو نزنید باتشکر:هیتمن اصلا مگه جان زد ایگرت رو کشت؟؟؟ به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد آمون 5 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 پس اون همه شور و شوق برای زمین زدن این پسر کجا رفت. فکر می کردم تا اسم جان بیاد همه بریزن وسط ! جان موجود فوق العاده خنثی و نچسبیه و کار های قابل دفاعشم اکثرا تو کتاب پنجمه که خب خیلیا نخوندن. کارهایی که تو کتاب های اول تا سوم انجام داده خیلی پتانسیل بحث کردن سرش رو ندارن. به نظرم اگه بحث سر شخصیت های جنجالی تری مثل استنیس یا دنریس و یا حتی تیان باشه به نتایج بهتری میرسیم. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
لیدی 0 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 من بیشترین انتقادی که از جان شنیدم یخ و نچسب بودن یا چیزی تو این مایه هاست. این موضوع سلیقه ایه خب، هر کس از یه تایپ آدم خوشش می یاد دیگه. نمیشه در مورد سلیقه کسی بحث کرد مثلا من خودم از مردهایی که بیشتر از حرف مرد عملن و میشه رو مسئولیتی که قبول کردن حساب کرد خوشم می یاد. چیزی که باعث شده از جان و استنیس خوشم بیاد. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
kei1 5 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 دارین سوء استفاده می کنین ار نبود مخالفان جان. فعلاً این دو تا باشه تا بعد: جان از اولشم می دونست که وقتی پای انتخاب برسه دیوار و نگهبانا اولویتشن. چرا با ایگریت اونجوری کرد. هیچ نیازی (از لحاظ زنده موندن و اثبات خودش به وحشی ها) نبود که تریپ لاو برداره با ایگریت و اونجوری نابودش کنه با فرارش. اسپویلر 5 یکی تناقض ادارد بازی و نپذیرفتن پیشنهاد استنیس و قصد لشکرکشی به سمت وینترفل رو واسه من حل کنه. آدمی که بدون لحظه ای مکث قبول می کرد لرد وینترفل شه والا خیلی بهتر بود. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
لیدی 0 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 اول بگم که دارم با استناد به سریال حرف میزنم، اینجاها رو نخوندم، اگه خلاف کتابه تصحیح کنید مگه جان شروع کننده رابطه با ایگریت بوده؟ مگه جان ایگریت رو دوست نداشت؟ مگه در خصوص علاقه به ایگریت فریبش داد؟ به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
hamedsr 0 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 اول بگم که دارم با استناد به سریال حرف میزنم، اینجاها رو نخوندم، اگه خلاف کتابه تصحیح کنید مگه جان شروع کننده رابطه با ایگریت بوده؟ مگه جان ایگریت رو دوست نداشت؟ مگه در خصوص علاقه به ایگریت فریبش داد؟ اونجا هم جان یادمه مجبور شد. مورد بازجویی منس قرار گرفت و ییگریت گفت که بله، ما با هم ... تنها راهی بود که میتونست اعتمادشون رو جلب کنه! البته بعدش بهش علاقه مند شد. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
لیدی 0 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 آهان، پس سریال و کتاب با هم مطابقت داشتن پس جان در مورد علاقش به ایگریت دروغ نگفته، بخاطر رابطه داشتن باهاش هم نیومده بهش دروغ بگه یا فریبش بده که ایگریت رو راضی کنه باهاش باشه. الان مشکل این قضیه چیه؟ منظورم اینه که نخواسته از ایگریت سواستفاده کنه به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
hamedsr 0 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 جان در مورد علاقش به ایگریت دروغ نگفته، بخاطر رابطه داشتن باهاش هم نیومده بهش دروغ بگه یا فریبش بده که ایگریت رو راضی کنه باهاش باشه. الان مشکل این قضیه چیه؟منظورم اینه که نخواسته از ایگریت سواستفاده کنه من هم منظورم همین بود، فکر نکنم کسی چنین برداشتی کرده باشه ... جان تا اونجا هم که تونست از رابطه با ایگریت سرباز زد .. مکالمه هاش با وحشی ها رو اگر قبل جدی شدن رابطه شون بخونیم، تایید میکنه. سرانجام سر اون قضیه مجبور شد وارد این نقش بشه و کم کم بهش علاقه پیدا کرد. سر جریان پیشنهاد استنیس هم به نظرم استراتژی که در پیش گرفت غلط نبود، یک طرف جنگ با لنیسترها و برگردوندن شمال، با گرفتن حکم حاکمیت از کسیکه روی کاغذ مدعی تاج و تخت بود، شمال هم تو وضعیت خیلی بدی بود ... چقدر میتونست شانس قائل بشه برای خودش برای گرفتن انتقام برادر و پدرش و بازپس گیری شمال؟ اون طرف هم خطری که تو شمال تهدید میکرد، از طرف آدرها و ... تو پستی که به تازگی شایستگیش رو برای داشتن این پست به اثبات رسونده. ترجیح داد به مقابله با این خطر بره. گفتم قبلا یکی از خصوصیات جان اینه که میره دنبال اون تصمیمی که به نظرش درستترین تصمیم میاد، شاید بهترین تصمیم و درستترین تصمیم نباشه، ولی تصمیمیه که تو نظر خودش بهترین و شرافتمندانه ترین تصمیمه! فکر کرد منس رو نجات میده و ... که فریب خورد به رغم هشدارهایی که بهش داده شد. راستی تکلفتون رو مشخص کنید، میخواید جان یه آدم کاملا بی عیب و بی اشتباه باشه، .... یا مث تمام کاراکترهای اشتباه کنه؟ با اون ادعای قبلتون در تناقضه به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد آمون 5 ارسال شده در ژوئن 13, 2014 دارین سوء استفاده می کنین ار نبود مخالفان جان. فعلاً این دو تا باشه تا بعد: جان از اولشم می دونست که وقتی پای انتخاب برسه دیوار و نگهبانا اولویتشن. چرا با ایگریت اونجوری کرد. هیچ نیازی (از لحاظ زنده موندن و اثبات خودش به وحشی ها) نبود که تریپ لاو برداره با ایگریت و اونجوری نابودش کنه با فرارش. اسپویلر 5 یکی تناقض ادارد بازی و نپذیرفتن پیشنهاد استنیس و قصد لشکرکشی به سمت وینترفل رو واسه من حل کنه. آدمی که بدون لحظه ای مکث قبول می کرد لرد وینترفل شه والا خیلی بهتر بود. با وجود اینکه خیلی از جان خوشم نمیاد و معتقدم که تفلون ترین آدم کتاب بعد از سموئل ه اما با نظرت درباره رابطه جان و ایگریت مخالفم. جان باید برای اثبات اینکه به طور کامل از نگهبان ها جدا شده یه کار قابل باوری می کرد که برخلاف قسم هاش بوده باشه و دهن لرد استخوان ها و استایر و بقیه مخالف هاش رو ببنده. پس چه کاری قابل باورتر از رابطه با یک زن؟ خود جان هم راضی به اینکار نبود و میدونست از این رابطه ایگریت بیشترین آسیب رو می بینه اما منطقی ترین تصمیم رو گرفت و چند صد نفر رو فدای یک نفر نکرد. این کارش از نظر من پسندیده نبود اما لازم بود. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر