رفتن به مطلب
alex targerin

قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

به اپیزود آخر فصل هفتم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ?  

83 رای

  1. 1. به اپیزود آخر فصل هفتم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ?

    • 1
      5
    • 2
      0
    • 3
      2
    • 4
      1
    • 5
      2
    • 6
      5
    • 7
      13
    • 8
      12
    • 9
      12
    • 10
      31


Recommended Posts

پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 13, 96 8:39 pm[/url]"]
محمدمهدی » دوشنبه شهریور 13, 96 8:15 pm[/url]"]
پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 13, 96 7:34 pm[/url]"]میشه در مورد مردان سنگی توضیح بدید؟

مردان سنگی افرادی هستن که بیماری گری اسکیل تو اونا به نهایت درجه پیشرفت رسیده و کل بدن و مخصوصا مغزشون رو گرفته

همون افرادی که تو سیزن پنجم سریال موقع عبور تیریون و جورا از والریا بهشون حمله کردن و با لمس جورا باعث ابتلاش شدن

این اتفاق تو کتاب برا جان کانینگتون می افته

اینا توی خرابه های والریا زیادن؟ارتباطی به والریا دارن؟

تو کتاب مردان سنگی تو والیریا نیستن

تو خرابه‌های بازمونده از روینارهای دورن زندگی میکنن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » دوشنبه شهریور 13, 96 4:59 pm[/url]"]برخلاف نظر برخی دوستان که بحث سر تشابه ها و تفاوت ها و نقاط اشتراک و افتراق کتاب و سریال رو بیخود و نامربوط میدونن من فکر می کنم تو این حوزه نکات خیلی مهم قابل توجه و گره گشایی هست

مثلا بحث بیماری گری اسکیل و نقش اون در تکمیل پازل نهایی داستان:

خب کتابخون ها میدونن کاراکتری که تو کتاب در اثر درگیری با مردان سنگی توی آب مبتلا به گری اسکیل از ناحیه دست میشه گریف پیر یا همون جان کانینگتون هست که خط داستانیش به کل تو سریال حذف شده؛ خب حالا سوال مهم اینه که با توجه به حذف شدن کل اون خط داستانی تو سریال دیگه چه لزومی باعث شده که به این تیکه اش در قالب مبتلا کردن سر جورا پرداخته بشه ؟ مگه اینکه این بیماری و راه درمانش تاثیر مهم و محوری تو نتیجه نهایی داستان داشته باشه طوری که بدون اون نشه داستان رو جمع کرد !

ولی این تاثیر چی و چه طوری میتونه باشه ؟

موافقم

بهرحال این سریال براساس ایده ارجینالی ساخته نشده و یه کار اقتباسیه. همین مقایسه کتاب و سریال می تونه خیلی از نکات مثبت سریال و کتاب و تفاوت ها رو بهتر نشون بده. در مورد این بیماری گری اسکیل، حذف شخصیت و تجمیع چند حادثه در یک فرد، باید گفت اولا این از تفاوت مدیوم سینما و ادبیات ناشی میشه. در کتاب شرایط برای پرداخت گسترده نویسنده ها مهیاست ولی در سینما صرفا مسئله طراحی شخصیت و ریتم داستان نیست بلکه باید دید این همه شخصیت اصلا قابلیت بازگردانی به زبان سینما همراه با ارائه روایتی مناسب و منسجم رو دارن؟

حذف شخصیت هایی مثل جان کانینگتون گاهی برای ارائه روایتی یکدست لازمه، جدا از اینکه اضافه کردن اون بیماری به حوادثی که حول محور جورا مورمونت رخ میده باعث میشه بار دراماتیک روایت بالا بره، بخصوص همراه شدن کاری که مورمونت برای دنریس کرد با این بیماری تقریبا لاعلاج باعث شد مخاطب با جورا مورمونت همذات پنداری کنه و فداکاری و وظیفه شناسی مورمونت بیشتر به چشم بیاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بله اینجا باید به سریال حق داد همین الانشم تعداد کاراکترها خیلی زیاده اگه بخوان یه گروه دیگه کاراکتر اضافه کنن برای یه عده گیج کننده میشه بعلاوه سختی های انتخاب بازیگر مناسب و قرارداد بستن و.... مهم اینه که بتونن چیز خوبی جایگزینش کنن. دز مورد جورا و گری اسکیل به نظرم به جا و جالب بود.

در مورد بارداری دنریسم جالبه من اون پیشگوییو نگاه کردم اصلا در مورد بارداری دنریس نیست. دنریس میگه کی دروگو برمیگرده و مثل قبلش میشه که اون جواب میده وقتی دریاها خشک بشن و... و تو یه بچه زنده به دنیا بیاری اون برمیگرده بنابراین نمیدونم ظاهرا که داره این اتفاقا میفته اونوقت دروگو که قاعدتا برنمیگرده یعنی دنریس بهش ملحق میشه؟نکته دیگه که به نظرم نشون میده احتمال مرگ دنریسو خانه نامیرایانه اول دنریس وارد کاخ میشه که نشون میده همش با برف پوشیده شده و سقفش از بین رفته بعد میره سمت تخت آهنین خیلی بهش نزدیک میشه ولی تا میاد لمسش کنه یه صدایی میاد و دنی نمیتونه تختو لمس کنه فکر میکنم یعنی خیلی به تاج و تخت نزدیک میشه ولی بهش نمیرسه مثل الان که میتونست احت سرسیو شکست بده ولی نداد بعد نشون میده که میره به دیوار با طوفان روبه رو میشه که میتونه نمادی از مبارزه با وایت واکرا باشه و بعد طوفان از بین میره که پیروزیشونو نشون میده ولی بعدش جالبه که دنریس وارد یه چادر میشه که دروگو و بچشون توشه به نظرم نشون دهنده اینه که به عزیزانش ملحق میشه. به نظرم چه بچه دار بشه چه نشه زنده نمیمونه. و اگر بچه دار نشه هم نسل تارگرینا از بین نمیره چون جان یه تارگرینه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
R-FAARAZON » سه شنبه شهریور 14, 96 11:47 am[/url]"]موافقم

بهرحال این سریال براساس ایده ارجینالی ساخته نشده و یه کار اقتباسیه. همین مقایسه کتاب و سریال می تونه خیلی از نکات مثبت سریال و کتاب و تفاوت ها رو بهتر نشون بده. در مورد این بیماری گری اسکیل، حذف شخصیت و تجمیع چند حادثه در یک فرد، باید گفت اولا این از تفاوت مدیوم سینما و ادبیات ناشی میشه. در کتاب شرایط برای پرداخت گسترده نویسنده ها مهیاست ولی در سینما صرفا مسئله طراحی شخصیت و ریتم داستان نیست بلکه باید دید این همه شخصیت اصلا قابلیت بازگردانی به زبان سینما همراه با ارائه روایتی مناسب و منسجم رو دارن؟

حذف شخصیت هایی مثل جان کانینگتون گاهی برای ارائه روایتی یکدست لازمه، جدا از اینکه اضافه کردن اون بیماری به حوادثی که حول محور جورا مورمونت رخ میده باعث میشه بار دراماتیک روایت بالا بره، بخصوص همراه شدن کاری که مورمونت برای دنریس کرد با این بیماری تقریبا لاعلاج باعث شد مخاطب با جورا مورمونت همذات پنداری کنه و فداکاری و وظیفه شناسی مورمونت بیشتر به چشم بیاد

الزاماتی رو که مدیوم سینما تو کارهای اقتباسی پیش میاره رو عالی توضیح دادین که جای تشکر داره

ولی فکر میکنید مبتلا کردن سر جورا به این بیماری صرفا برا بالاتر بردن بار دراماتیک این کاراکتر مظلوم و لگدمال شده است ؟ یا تو این بیماری و راه درمانش رمز و راز مهمتری هم میتونه نهفته باشه ؟

 

یه نکته رو هم راجبه حذف شدن جان کانینگتون از سریال اضافه کنم.

با توجه به اینکه قراره تو سیزن نهایی کمپانی طلایی هم وارد بازی سریال بشه هیچ بعید نیست کاراکتر جان کانینگتون رو هم در قالب یکی از فرماندهان کمپانی تو سریال ببینیم که البته همچین کانینگتونی با کانینگتون کتاب زمین تا آسمون تفاوت شخصیت خواهد داشت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خواهش می کنم لطف دارید. بله به نظر میاد ترکیب بیماری گری اسکیل با شخصیت جورا مورمونت برای نشون دادن عشق و وظیفه شناسی اش تا حد مرگ باشه. مورمونت حتی اگه دنبال علاج بیماری رفت به خاطر عشق به دنریس و برای خدمت به ایشون بود و این بیماری دیگه کاملا عشق و علاقه مورمونت به دنریسو بهش اثبات کرد. در دنیای ادبیات گاها یکی از کارکردهای بیماری های مثل خوره( جذام)، پیسی(ویتیلیگو)، طاعون یا وبا به تصویر کشیدن فضای کلی حاکم بر داستان یا حال و هوای درونی شخصیت هاست که فکر نکنم این کارکرد مدنظر نویسندگان سریال باشه. چون دیگه همه خطوط داستانی تحت الشعاع و در خدمت قضیه شاه شب و سپاه مردگانه اگه قرار گری اسکیل نقشی فراتر از مریضی مورمونت داشته باشه باید ربطی با نابودی سپاه مردگان پیدا کنه که فکر نکنم نه در این زمینه بتونه نقشی ایفا کنه و با توجه به وجود گزینه های دیگه مثل آتش و شیشه اژدها نیازی هم بهش حس نمیشه.

در مورد شخصیت کانینگتون و وجود گولدن کمپانی، ماهیت این گروه صرفا گره گشای نزاع بین خاندان های وستروسه. اگه خط داستانی طوری پیش می رفت که خود گروه طلایی حاکم بر وستروس میشد که ایده جالبی بود و هرج و مرج مطلق رو می رسوند ولی به نظر نمیرسه این موضوع در دستور کار باشه و در خط اصلی قضیه سپاه مردگان، وجود این گروه در حاشیه و بیشتر برای حس تعلیق در خط دیگه داستانیه. در داستان که خیلی جالب در نیومده بودن به نظرم، حالا در سریال که با توجه به مسئله حذف خیلی جزئیات ریسک اینکه جالب در نیان زیادترم هست بخصوص اگه شخصیت های زیادی از این گروه داشته باشن که همین موجب میشه روایت به حاشیه بره و اون شخصیت ها عمیق در نیان ، پس وجود یه شخصیت از این گروه و بجز این نشون دادن لشکر کشی هاشون باید کافی باشه. حالا می خواد این تک شخصیت از فرماندهان باشه مثل هری استریکلند و یا جان کانینگتون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

R-FAARAZON@

در مورد دلیل به تصویر کشیده شدن بیماری گری اسکیل اونم در قالب مبتلا شدن جورا مورمونت تا حدود زیادی از توضیحات تون قانع شدم، هرچند هنوز هم گوشه ذهنم یه جایی برا احتمال نقش کلیدی و جنبه جادویی داشتن این بیماری و راه درمانش باقی میزارم تا به قول بیلیش فقید همه احتمالات ممکن رو پیشاپیش در نظر گرفته باشم

اما در مورد نقش و کارکرد گلدن کمپانی جسارتا به این آسونی نمی تونم کوتاه بیام !

چون اگه صرفا بنا بر تعلیق خط داستانی جنوب و دادن ابزار مقاومت بیشتر دست سرسی بود میشد خیلی راحت تر سایر خاندان های قدرتمند ریچ و دورن مثل هایتاورها، ردواین ها و یرونوودها رو هم مشابه تارلی ها پرزنت و به جبهه حامیان سرسی اضافه کرد یا خیلی سرراست تر از عناصر حذف شده کتاب شیپور اژدهای یورون رو تو سریال آورد و با دزدیدن یکی از اژدهاهای دنریس موازنه قدرت هوایی برقرار کرد

ولی اینکه سازندگان سریال از بین همه گزینه های موجود سراغ گلدن کمپانی رفتن از کار خود مارتین که گلدن کمپانی رو تو داستان آورده هم عجیب تره و ثابت میکنه درین سپاه مزدور سری نهفته است و نقش مهمی برای ایفا کردن داره که نمیشه بدون اون داستان رو جمع کرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مورد شیپور اژدها بعید می دونم این موردو در روایت سریال بیارن بخصوص اینکه در اون حالت نیروهای متحد جان و دنریس مجبورن با دو ارتش مخوف بجنگن و دیگه کسی نمی تونه جلوی یورون رو بگیره.

در مورد گروه طلایی خدمت شما عرض کنم، اساس حضور گروه طلایی در فصل بعدی بخاطر ورود عناصر جدید و تغییر ذائقه مخاطبه. خاندان های قدرتمند ریچ و دورن شاید نتونن اون حس تازگی رو به ارمغان بیارن علاوه بر این نه ریچ جنگجویان فوق العاده ای داره و متاسفانه به نظرم بجز در مورد شخصیت درخشان اوبراین مارتل در کتاب و سریال خط روایی دورن خوب در نیومد ولی در مورد گروه طلایی بخصوص از نظر عناصر اکشن دست عوامل اجرایی بازه. البته ای کاش مثل کتاب یه مقدمه چینی اولیه ای برای ورود گروه طلایی میشد تا حضورشون تصنعی و برای باز کردن گره کور روایت یا توازن قدرت نباشه. در حال حاضر گروه طلایی نه عنصر غافلگیری رو به حد اعلی خودش داره و نه برای حضورش مقدمه چینی شده.

متاسفانه با توجه به کلیات احتمالی فصل هشتم که لو رفته حضور این گروه صرفا در حد تعلیقه ولی میشد با پنهانکاری و ورود مناسب به جریان روایت حضوری غافلگیر کننده و مرموز داشته باشند.

تا خود سریال در یکی دو سال دیگه و کتاب های برادر مارتین در یک دهه دیگه رونمایی نشه، نمیشه قضاوت کامل داشت.

البته سازندگان سریال می تونن یه ریسک بزرگ بکنن اینکه گروه طلایی صرفا متحد یورون باشه و یا اینکه بعد از جنگ های فرسایشی این گروه، حاکم وستروس باشه که می تونه با توجه به قدرت رزمی این گروه و عدم وابستگی شون به خاندان خاصی ایده جالبی باشه. یعنی هرج و مرج مطلق!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان اون وایت واکری که تو قسمت ده فصل دو وجود داره اصلا شبیه این یکی وایت ها نیست رنگ چشماش صورتش و بدنش همش فرق داره آیا این وایت کنار شاه شب دیده شده که بگیم دستش با اینا تویه کاسست و آدره یا دیده نشده که احتمال داره موجودی باشه که یکم با آدرا فرق داره یا آدری باشه که جدا از شاه شب دارو دسته خودش رو داره و هدفشم شاید کشتن انسان نیست و فقط اون انسان هایی رو که خودشون مرده بودن و اون نکشته بود ادر کرده نمیدونم کلا خیلی فرق میکرد این آدر خبر دارین تو سریال این آدر کشته شده یا زنده است؟

باحال میشد اگه اینطوری میشد و وسط بگیر ببند جان با شاه شب یه دسته دیگه آدر بیاد و به شاه شب حمله کنه و اخرشم با جان صلح کنن وبگه ما اخرین ادر ها هستیم وهدفمون فقط بقای نژادمونه ولی میخوام بدونم این آدر سرنوشتش تو سریال معلوم شده که بگیم دیگه کاری ازش بر نمیاد یا معلوم نیست و بجز اون سکانس که از کنار سم رد میشه دیگه جای دیکه ای دیده نشده؟و کنار شاه شب دیده شده یانه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ظاهر و گریم وایت واکرها از سیزن یک تا هفت طبق مشاوره هایی که مارتین به سازندگان سریال داده و خروجی کارشون رو با تصورات خودش مقایسه کرده به طور مرتب اصلاح و تکمیل شده تا به اینجا رسیده.

پس تفاوت هایی که تو سیزن های مختلف میبینین جای تئوری پردازی نداره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » چهارشنبه شهریور 15, 96 9:02 pm[/url]"]ظاهر و گریم وایت واکرها از سیزن یک تا هفت طبق مشاوره هایی که مارتین به سازندگان سریال داده و خروجی کارشون رو با تصورات خودش مقایسه کرده به طور مرتب اصلاح و تکمیل شده تا به اینجا رسیده.

پس تفاوت هایی که تو سیزن های مختلف میبینین جای تئوری پردازی نداره

ممنون قانع شدم ولی اگه اونطوری باشه اونی که تو فصل دو قسمت آخر خیلی بهتره هم تاثیر گذاری چشمماش هم ظاهرش خیلی بهتر از الانه و شاه شب هم همچین ظاهری داشت خیلی با ابهت تر بود به نظد من البته الانم شاه خوبه ولی نسبت به وایت واکر های اطراف شاه شب ایم بهتره بک کنم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شرافت استارک

 

جان -استارک- به بهترین وجه از "شرافت استارک" و در واقع "فلسفه‌ی اخلاق استارک" دفاع کرد.هم اخلاقی و هم عملگرایانه.

او در ثانیه 45 از دقیقه‌ی 28 قسمت هفتم از فصل هفتم گفت:من نمی توانم سوگندی ادا کنم که از عهده‌ی اجرایش بر نمیایم.

در آن لحظه بهترین مرد لنیستر ،آخرین و بهترین تارگرین،و عده‌ی زیادی انسان خوب با مقاصد نیک حضور داشتند که بهترین شان یعنی دنریس و تیریون راستگویی او را ناخوش داشتند و حتا او را توصیه آشکار یا تلویحی به دروغگویی کردند

اما حرف "جان استارک" هنوز تمام نشده بود.

ادامه داد: اگر بخش عمده ای از مردم دروغ بگویند و خلف وعده کنند ما دیگر با پاسخ های واقعی مواجه نیستیم بلکه می ماند دروغ های بهتر و بهتر تر

 

در واقع جان استارک در اینجا هم بی معنی شدن قول ها و فراگیر شدن سخن های بی مبنا و دروغ را از نظر اخلاقی زیر سوال می برد و هم اینکه می گوید چنین چیزی نه تنها غیر اخلاقیست که در غلبه بر مشکلاتی که انسان ها در مقابل خود دارند کمکی نمی کند و مخرب است

 

............................................................................................

 

شاید تعجب کنید که در تاریخ آن شخص که "دروغگویی" را بدون هیچ قید و شرطی محکوم کرد وجزو بدترین رذایل قرار داد نه یک کشیش یا اسقف که یک "اندیشمند و فیلسوف" بود. کشیش ها و اسقف ها و حتا پدران کلیسا برای دروغ یک درجه بندی داشتند و مثلا از نظر قدیس آگوستین یا قدیس آکویناس تقسیمات چندگانه ای برای انواع دروغ و ضع شده بود.

بله "امانوِئل کانت" همان فیلسوف است که دروغ را با هر مصلحتی غیرقابل قبول و رذیلانه دانست با استدلالاتی که سرتان را درد نیاورم ساده شده اش حرف های جان خودمان بود همان جان استارک اسنوی تارگرین ...حالا هرچی! اخلاق اخلاقِ استارک بود.

"دروغ غیر اخلاقیست و به جایی هم راه نمی برد چرا که چیزی بر سستی دروغ بنا نمی شود و به اصطلاح سنگ روی سنگ بند نمی شود."

 

درود بر شرافت استارک

در دنیای نغمه

و در هر زمان و مکان و جهان دیگری از جمله این روزها و این دنیا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
R-FAARAZON » چهارشنبه شهریور 15, 96 7:12 am[/url]"]در مورد شیپور اژدها بعید می دونم این موردو در روایت سریال بیارن بخصوص اینکه در اون حالت نیروهای متحد جان و دنریس مجبورن با دو ارتش مخوف بجنگن و دیگه کسی نمی تونه جلوی یورون رو بگیره.

در مورد گروه طلایی خدمت شما عرض کنم، اساس حضور گروه طلایی در فصل بعدی بخاطر ورود عناصر جدید و تغییر ذائقه مخاطبه. خاندان های قدرتمند ریچ و دورن شاید نتونن اون حس تازگی رو به ارمغان بیارن علاوه بر این نه ریچ جنگجویان فوق العاده ای داره و متاسفانه به نظرم بجز در مورد شخصیت درخشان اوبراین مارتل در کتاب و سریال خط روایی دورن خوب در نیومد ولی در مورد گروه طلایی بخصوص از نظر عناصر اکشن دست عوامل اجرایی بازه. البته ای کاش مثل کتاب یه مقدمه چینی اولیه ای برای ورود گروه طلایی میشد تا حضورشون تصنعی و برای باز کردن گره کور روایت یا توازن قدرت نباشه. در حال حاضر گروه طلایی نه عنصر غافلگیری رو به حد اعلی خودش داره و نه برای حضورش مقدمه چینی شده.

متاسفانه با توجه به کلیات احتمالی فصل هشتم که لو رفته حضور این گروه صرفا در حد تعلیقه ولی میشد با پنهانکاری و ورود مناسب به جریان روایت حضوری غافلگیر کننده و مرموز داشته باشند.

تا خود سریال در یکی دو سال دیگه و کتاب های برادر مارتین در یک دهه دیگه رونمایی نشه، نمیشه قضاوت کامل داشت.

البته سازندگان سریال می تونن یه ریسک بزرگ بکنن اینکه گروه طلایی صرفا متحد یورون باشه و یا اینکه بعد از جنگ های فرسایشی این گروه، حاکم وستروس باشه که می تونه با توجه به قدرت رزمی این گروه و عدم وابستگی شون به خاندان خاصی ایده جالبی باشه. یعنی هرج و مرج مطلق!

این دید گاهتون درس نیست.اولا بگم من نمیدونم چرا سرسی وقتی ملکه دورن رو داره چرا از دورن تقاضای سرباز نیمکنه وقتی ملکشون دستشه این یکی از باگ های بزرگ باشه اگه این کار رو تو فصل آینده نکنه.دوم ارتش تایرل ها و سرزمین ریچ هم چیزی ازشون زباقی بزرگترین خاندان تایرل بود که از بین رفت خاندان های تاور هم تا حالا نشده تو جنگ ها مشارکت چندانی بکنه و اکثرا نیروهاشو نگه میداره تو منطقه خودش خاندان قدرتمنو فلورنت هم که اکثر سربازاش تو بلک واتر کشته شدن مابقشونم که باز همراه استانیس بودن اوناهم تو نبرد با رمزی کشته شدن.پس نتیجه میگیریم از خاندان های ریچ چیز زیادی باقی نموندهپ.تارلی ها هم که اکثرشون با لمیسترا تو آتش سوختن یا توسط دوتراکیا کشته شدن.اگرهم ریچ باز سرباز داشت سربازهای ریچ از نظر کیفیت و قدرت سرباز خیلی ضعیفاو اصلا به درد جنگ نمیخورن میشه گفت نیستن فقط شوالیه هایی دارن که اوناهم فقط به درد تورنومنت و اینجور حرفا میخورهاما خاندان دورن فک کنم دورن تنها مکانیه که اصلا تلافات نداده از اول شروع جنگ پنج پادشاه و سرباز هاشم تو گرما و سختی دورن وصحراهاش بزرگ شدن وخیلی جنگجو و میشه گفت بی رحما و دورن تنها نقطه ای از وستروسه که فرهنگش خیلی به اسوس نزدیکه و پوششون و سلاح هاشون. وسربازای دورنی رو اگه میخواستن میتونستن طوری درس کنن که تفاوت داشته باشه و همینطوریشم تفاوت داره و با ذائفه مخاطب جور درمیومد.ولی حتما هدفی دارن که گلدن کمپانی رو میارن واحتمالا از دورنی ها هم در کنار گلدن کمپانی سرسی استفاده کنه و گرنه اگه به خاطر سازگاری با مخاطب و ایجاد تنوع بود همون ارتش دورن کوفی بود و میشد ازش با گروگان گرفتن ملکشون که سرسی دارتش استفاده کرد. ولی اگه پای انتخاب وسط بیاد باز یه ارتش شمالی به همه چی میارزه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
R-FAARAZON » چهارشنبه شهریور 15, 96 8:12 am[/url]"]در مورد شیپور اژدها بعید می دونم این موردو در روایت سریال بیارن بخصوص اینکه در اون حالت نیروهای متحد جان و دنریس مجبورن با دو ارتش مخوف بجنگن و دیگه کسی نمی تونه جلوی یورون رو بگیره.

در مورد گروه طلایی خدمت شما عرض کنم، اساس حضور گروه طلایی در فصل بعدی بخاطر ورود عناصر جدید و تغییر ذائقه مخاطبه. خاندان های قدرتمند ریچ و دورن شاید نتونن اون حس تازگی رو به ارمغان بیارن علاوه بر این نه ریچ جنگجویان فوق العاده ای داره و متاسفانه به نظرم بجز در مورد شخصیت درخشان اوبراین مارتل در کتاب و سریال خط روایی دورن خوب در نیومد ولی در مورد گروه طلایی بخصوص از نظر عناصر اکشن دست عوامل اجرایی بازه. البته ای کاش مثل کتاب یه مقدمه چینی اولیه ای برای ورود گروه طلایی میشد تا حضورشون تصنعی و برای باز کردن گره کور روایت یا توازن قدرت نباشه. در حال حاضر گروه طلایی نه عنصر غافلگیری رو به حد اعلی خودش داره و نه برای حضورش مقدمه چینی شده.

متاسفانه با توجه به کلیات احتمالی فصل هشتم که لو رفته حضور این گروه صرفا در حد تعلیقه ولی میشد با پنهانکاری و ورود مناسب به جریان روایت حضوری غافلگیر کننده و مرموز داشته باشند.

تا خود سریال در یکی دو سال دیگه و کتاب های برادر مارتین در یک دهه دیگه رونمایی نشه، نمیشه قضاوت کامل داشت.

البته سازندگان سریال می تونن یه ریسک بزرگ بکنن اینکه گروه طلایی صرفا متحد یورون باشه و یا اینکه بعد از جنگ های فرسایشی این گروه، حاکم وستروس باشه که می تونه با توجه به قدرت رزمی این گروه و عدم وابستگی شون به خاندان خاصی ایده جالبی باشه. یعنی هرج و مرج مطلق!

 

بهترین صحنه ورودی که میتونن برای گروهان طلایی (یا گروه طلایی یا گلدن کمپانی یا هرچی) تدارک ببینن جریان کوهوره. قشنگ میشه توی چند دقیقه نشون داد کی به کیه و هر چقدر که بخوان میتونن این گروهو بزرگ و قدرتمند نشون بدن. اما در نقطه مقابل هم پیدا کردن لوکیشن مناسب برای یک شهر تازه قرار داره و سایر دردسر ها.

البته دورن و ریچ هم جنگجوی بزرگ کم ندارن، مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه. و این ریزه کاری ها هم در هر شخصیتی برای محبوب شدنش باید وجود داشته باشه، حالا چه دورنی باشه، چه اهل ریچ باشه و چه یکی از جنگجویان گروهان طلایی از اهالی اسوس باشه.

 

چیز دیگه ای که در پایان این فصل برام گنگ بود عاقبت بران بود. بعد از این تغییر عظیم و درونی که این فصل در شخصیتش ایجاد شد و از یه مزدور عشق طلا که برای کسی که شانس بیشتری داره می جنگه تبدیل شد به اژدهاکش(تلاششو کرد حداقل) و نجات دهنده جیمی، در قسمت پایانی جای خالیش کنار جیمی حس می شد. و به نظرم بران میتونه جایگزین مناسبی برای فرماندهان گروهان طلایی باشه این طوری دیگه نیازی به پردازش به شخصیت های جدید هم ندارن. البته به خاطر مشکلاتی که بازیگر بران و سرسی با هم دارن فکر نمیکنم چنین اتفاقی بیفته ولی در نوع خودش میتونه جالب باشه.

 

پارسا تارلی:

 

وجود دورن در سریال کلا باگ بوده. الاریا سند ملکه دورن نیست و حمایت دورنی ها ازش هم خودش میتونه یه باگ باشه، مگر اینکه فرض کنیم لرد های دورن برای گرفتن انتقام اوبرین حاضر شدن ازشون پیروی کنن، که البته در این صورت هم به یه باگ دیگه میرسیم: اگر لردهای دورنی قصد انتقام داشتن کشته شدن این به ظاهر پرنسس هاشون نباید جلوشونو بگیره و از هدفشون دلسردشون کنه، بلکه باید اتش انتقام خواهیشون رو شعله ور تر کنه.

 

مشکل ریچ اینه که سازنده ها زحمت نکشیدن چن تا عدد بزارن تو سریال و بگن فلان ارتش این قدر نیرو داره و این قدرش تو فلان جنگ گشته شد در نتیجه نمیشه به درستی نتیجه گیری کرد که اوضاع ریچ و ارتشش چطوره.

ببینید این اعتقادتون راجب بی کیفیت بودن ارتش ریچ اشتباهه، اگر قرار بود مردمی که توی افتاب و سرزمین های بی اب و علف زندگی میکنن جنگجوهای قهاری باشن افریقایی ها تا الان باید دنیارو فتح میکردن! در ضمن ما چیزی از جنگیدن این ارتش ها ندیدیم که اصلا بخوایم مقایسشون کنیم و راجبشون نظر بدیم و بگیم یه سری چون گرسنگی و تشنگی و گرما کشیدن قوی ان ولی یک سری که همیشه شکمشون پر بوده و کم و کاستی نداشن ضعیف. کلا این اواخر هفت پادشاهی در سریال تبدیل شده به دو پادشاهی بعلاوه یکی. یعنی فقط استارک ها و لنیسترها(اون بعلاوه یک هم دنریسه) هستن که ارتش دارن و این وسط یورون هم از ناکجا اباد میرسه و از جزایر اهنی که تا حالا درختی درش ندیدیم هزار تا کشتی میسازه. بقیه هم این وسط فقط در حد یک اسم نقش دارند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Ser Duncan The Tall » پنج شنبه شهریور 16, 96 11:51 am[/url]"]
R-FAARAZON » چهارشنبه شهریور 15, 96 8:12 am[/url]"]در مورد شیپور اژدها بعید می دونم این موردو در روایت سریال بیارن بخصوص اینکه در اون حالت نیروهای متحد جان و دنریس مجبورن با دو ارتش مخوف بجنگن و دیگه کسی نمی تونه جلوی یورون رو بگیره.

در مورد گروه طلایی خدمت شما عرض کنم، اساس حضور گروه طلایی در فصل بعدی بخاطر ورود عناصر جدید و تغییر ذائقه مخاطبه. خاندان های قدرتمند ریچ و دورن شاید نتونن اون حس تازگی رو به ارمغان بیارن علاوه بر این نه ریچ جنگجویان فوق العاده ای داره و متاسفانه به نظرم بجز در مورد شخصیت درخشان اوبراین مارتل در کتاب و سریال خط روایی دورن خوب در نیومد ولی در مورد گروه طلایی بخصوص از نظر عناصر اکشن دست عوامل اجرایی بازه. البته ای کاش مثل کتاب یه مقدمه چینی اولیه ای برای ورود گروه طلایی میشد تا حضورشون تصنعی و برای باز کردن گره کور روایت یا توازن قدرت نباشه. در حال حاضر گروه طلایی نه عنصر غافلگیری رو به حد اعلی خودش داره و نه برای حضورش مقدمه چینی شده.

متاسفانه با توجه به کلیات احتمالی فصل هشتم که لو رفته حضور این گروه صرفا در حد تعلیقه ولی میشد با پنهانکاری و ورود مناسب به جریان روایت حضوری غافلگیر کننده و مرموز داشته باشند.

تا خود سریال در یکی دو سال دیگه و کتاب های برادر مارتین در یک دهه دیگه رونمایی نشه، نمیشه قضاوت کامل داشت.

البته سازندگان سریال می تونن یه ریسک بزرگ بکنن اینکه گروه طلایی صرفا متحد یورون باشه و یا اینکه بعد از جنگ های فرسایشی این گروه، حاکم وستروس باشه که می تونه با توجه به قدرت رزمی این گروه و عدم وابستگی شون به خاندان خاصی ایده جالبی باشه. یعنی هرج و مرج مطلق!

 

بهترین صحنه ورودی که میتونن برای گروهان طلایی (یا گروه طلایی یا گلدن کمپانی یا هرچی) تدارک ببینن جریان کوهوره. قشنگ میشه توی چند دقیقه نشون داد کی به کیه و هر چقدر که بخوان میتونن این گروهو بزرگ و قدرتمند نشون بدن. اما در نقطه مقابل هم پیدا کردن لوکیشن مناسب برای یک شهر تازه قرار داره و سایر دردسر ها.

البته دورن و ریچ هم جنگجوی بزرگ کم ندارن، مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه. و این ریزه کاری ها هم در هر شخصیتی برای محبوب شدنش باید وجود داشته باشه، حالا چه دورنی باشه، چه اهل ریچ باشه و چه یکی از جنگجویان گروهان طلایی از اهالی اسوس باشه.

 

چیز دیگه ای که در پایان این فصل برام گنگ بود عاقبت بران بود. بعد از این تغییر عظیم و درونی که این فصل در شخصیتش ایجاد شد و از یه مزدور عشق طلا که برای کسی که شانس بیشتری داره می جنگه تبدیل شد به اژدهاکش(تلاششو کرد حداقل) و نجات دهنده جیمی، در قسمت پایانی جای خالیش کنار جیمی حس می شد. و به نظرم بران میتونه جایگزین مناسبی برای فرماندهان گروهان طلایی باشه این طوری دیگه نیازی به پردازش به شخصیت های جدید هم ندارن. البته به خاطر مشکلاتی که بازیگر بران و سرسی با هم دارن فکر نمیکنم چنین اتفاقی بیفته ولی در نوع خودش میتونه جالب باشه.

 

پارسا تارلی:

 

وجود دورن در سریال کلا باگ بوده. الاریا سند ملکه دورن نیست و حمایت دورنی ها ازش هم خودش میتونه یه باگ باشه، مگر اینکه فرض کنیم لرد های دورن برای گرفتن انتقام اوبرین حاضر شدن ازشون پیروی کنن، که البته در این صورت هم به یه باگ دیگه میرسیم: اگر لردهای دورنی قصد انتقام داشتن کشته شدن این به ظاهر پرنسس هاشون نباید جلوشونو بگیره و از هدفشون دلسردشون کنه، بلکه باید اتش انتقام خواهیشون رو شعله ور تر کنه.

 

مشکل ریچ اینه که سازنده ها زحمت نکشیدن چن تا عدد بزارن تو سریال و بگن فلان ارتش این قدر نیرو داره و این قدرش تو فلان جنگ گشته شد در نتیجه نمیشه به درستی نتیجه گیری کرد که اوضاع ریچ و ارتشش چطوره.

ببینید این اعتقادتون راجب بی کیفیت بودن ارتش ریچ اشتباهه، اگر قرار بود مردمی که توی افتاب و سرزمین های بی اب و علف زندگی میکنن جنگجوهای قهاری باشن افریقایی ها تا الان باید دنیارو فتح میکردن! در ضمن ما چیزی از جنگیدن این ارتش ها ندیدیم که اصلا بخوایم مقایسشون کنیم و راجبشون نظر بدیم و بگیم یه سری چون گرسنگی و تشنگی و گرما کشیدن قوی ان ولی یک سری که همیشه شکمشون پر بوده و کم و کاستی نداشن ضعیف. کلا این اواخر هفت پادشاهی در سریال تبدیل شده به دو پادشاهی بعلاوه یکی. یعنی فقط استارک ها و لنیسترها(اون بعلاوه یک هم دنریسه) هستن که ارتش دارن و این وسط یورون هم از ناکجا اباد میرسه و از جزایر اهنی که تا حالا درختی درش ندیدیم هزار تا کشتی میسازه. بقیه هم این وسط فقط در حد یک اسم نقش دارند.

ملکه نیست درسته ولی درمورد اینکه میگین اونی شکمش خالیه بهتر میجنگه من اونطوری نگفتم معلومه یه ارتش گرسنه زودتر میمره اتفاقا برای مثال شمالی ها همیشه حیلی میخورن ولی خیلی بیشترم میجنگن واسه جنگ دیدگیشونه که مسگم بهترن تو جنگ.الانم چون اثر اثر سلاح گرمه و افریقا یه قاره فقیره کاری از دستشون برنمیاد وگرنه درتاریخ بارها این دیده شده که مناطق بزرگی رو اشغال کردن.برای مثال هانیبال که یک سردار از دولت شهر کارتاز در شما افریقا بود تونست نیروهاشو از کوهای آلپ که یک مرز کامل برای رم به حساب میومد و تا اون حد صعب العبور بود که حتی خود لژیون ها هم ازش عبور نمیکردند عبور بده وچندتا جنگ بزرگ رو پیروز بشه و درنهایت در اثر حماقت خود کارتاژی ها شکست خورد .ولی اینکه یک ارتش افریقایی لژیون های تا اون حد آموزش دیده و منظم رو به اون حالت وقیجانه شکست بده معجزه بود این سربازها اونقد قوی بودن که تونست از قله های آلپ عبور کنن.مورد دوم قبایل ژرمن و اسکاندیناویه که از شمال سرازیر شدن و مناطق زیادی رو تصرف کردن به طوری که ویزیگوت ها رم رو تحت فرمان پادشاهشون آلاریک ویران کردن و وندال ها از شمال میان اسپانیا رو تصاحب کرده و در شمال افریقا امپراطوری تشکیل میدن و رم رو به سطوح میارن.این ها سربازانی بودن چادر نشین و مهاجر و فقط بخاطر اینکه بی رحم بودن و دلی از سنگ داشتن و سختی هارو کشیده بودن میتونستن اینطور خوب بجنگن. یا وایکینگ ها که خیلی به گریجوی ها شباهت دارن کشتی بلند سوار میشدن و سرزمین ها رو یکی یکی اشغال میکردن و همه رو از لب تیغ میگذروندن.

این ها سربازانی بودندن که در میدان جنگ درد رو حس نمیکردند و بدنشون پر از زخم بوده.تایرل ها هم فقط تو قصرهاشون خوابیدن سربازاشون لای مر گو خوابونده شدن بزرگترین مدرک هم اینه که وقتی اولنا تایرل میپرسه خوب جنگیدیم جیمی میگه به خوبی که انتظار داشتم و اولنا میگه هیچ وقت تو این کار خوب نبودیم.وقتی خود ملکه تایرل ها این حرف میزنه و تارل ها با اون تعداد بالا از یه ارتش لنیستر اون شکست فجیع رو میخورن این خودش همه چیزو نشون میده.ارتش لنیسترها هم چون داعما در جنگ بودن به نظرم ارتش خوبیه و بهشون سخت گرفته میشه و دائما آموزش میبینن زره هاشونم مناسبه.درسته دورن کلا یه باگه تو سریال .کلا خیلی نقش کمرنگی دارن دورنیها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه

من روی دو نکته تاکید کردم.یکی عنصر غافلگیری و بر هم زننده بودن کشمکش بین دنریس و سرسی. دوم معرفی و ورود درست اون عنصر به جریان فیلم. ریچ و.. اون پتانسیل برای برهم زدن قاعده بازی رو ندارن .آرتور دین که اصولا در این جریان کشمکش بین دنریس و سرسی وجود نداره .دارک استار و دیمون سند هم که 7 فصل وجود ندارن یهویی نمیشه وارد جریان داستان شن بخصوص اینکه اگه قرار بر بودنشون بود که اینطور نشد باید همراه با الاریا سند و دختراش می بودن تا اون طور سلاخی نمی شدن یا لااقل اسمی ازشون برده میشد. دارک استار و دیمون سند اون زمان طلایی برای معرفی و ورود به جریان سریالو از دست دادن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

Broken things

شکستگان

 

پایان سریال بازی تاج و تخت چه خواهد بود؟

متاسفانه یا خوشبختانه هر چیزی می تواند باشد از جمله خطوط اصلی چیزهایی که به عنوان فیلمنامه لو رفته فصل هشت منتشر شده است .

اما اگر اسپویل ها را هم در نظر نگیریم کدهای بسیاری در سریال وجود داشت و دارد که امتداد خود را قابل گمانه زنی می کند.

در همان فصل پنج در جریان یکی از بحث های تاپیک ها نوشتم که عنوان قسمت چهارم از فصل اول را می توان خلاصه‌ی بسیار فشرده‌ی بازی تاج و تخت و همینطور کتاب مرجع اش دانست.

Cripples, Bastards, and Broken Things

"فلج ها،حرامزادگان و چیزهای شکسته"

بله چیزهای شکسته،چیزهای زخمی شده،"شکستگان"،چیزهایی و کسانی که کاری با آنها صورت پذیرفته که تبدیل به چیز دیگری شدند.

سرجیمی را در هنگام ورود به وینترفل به یاد می آورید؟ خوش قیافه،کامل ،مغرور....چیزی کم نداشت.و مقایسه کتید با سرجیمی در صحنه‌های پایانی فصل هفت ،تنها با نگاهی رو به آسمان وموهایی که قبل از ریختن برف ها سپید شده و ریختن آغاز کرده.با دستی از طلا که محنت های زندگی اش را به قول طعنه آمیز سربران از بلکواتر بیشتر کرده.این همان دستی بود که خنجرش را به چشم "جوری" فرو کرد و حالا خودش نمی تواند با "دوتراکی های دوازده ساله" بجنگد و البته همین امیدهای رستگاری اش را بیشتر می کند.

داستان پر از فلج و حرامزاده و چیزهای شکسته و زخم حورده است و هر چه زخمت عمیق تر باشد احتمال زنده ماندنت بیشتر است.

اساسا دنیای نغمه دنیای چیزهای شکسته است حتما می دانید که چه کسانی آمریکای آزاد و عادلانه‌ی آغازین را بنا نهادند،عده ای که بسیاری شان انسان هایی شکسته-همچون تام پین- بودند که از دنیای کهن و طبقاتی اروپا به تنگ آمده بودند و قدم به سرزمینی ناشناخته نهادند تا عالمی از نو بسازند وآدمی.در سرزمینی که شاه نداشت، خان نداشت،لرد نداشت و همه چیز می توانست از نقطه‌ی صفر آغاز شود.آشنا نیست؟ همان چیزی نیست که دنریس می خواهد بسازد؟ همان "چرخ یاچرخه ای" نیست که دنریس می خواهد بشکند؟

(راستی صحنه‌ی حرکت دنریس با اژدها در سکوت بر فراز آب ها شما را یاد تصاویر جنگنده بمب افکن های فوق سری آمریکا نمی اندازد؟ )

دنیای نغمه را می توان با تاریخ انگلیس،تاریخ آمریکای آغازین و تلاش های اولیه برای تشکیل آن و همینطور تاریخ جهان همخوانی کرد ولی به نظر من نتیجه گیری ها و ایده آل ها و افق های نویسندگان یک ایدئالیسم آمریکایی است.نگاهی به همان چیزها که پدران وموسسان آمریکای اولیه در ذهن داشتند.

از چیزهای شکسته می گفتیم.چیزهایی مثل "کلیگین" که از عناصر بسیار قوی و شماتیک داستان اند و به تنهایی یک اشانتیون از سریال می توانند باشند.ایده‌ی "کارما" و "از هر دست بگیرید از آن دست پس می دهید-دست سرجیمی مثلا-" در ترکیب با ایده‌ی

"چیزهای شکسته" یا بهتر بگوییم "شکستگان"اکثر حوادث داستان را می سازد و به آن رنگ می دهد.

برای همین است که به هیچ وجه دیگر کسی همچون رابرت براتیون در داستان ظهور نمی کند یا ادارد استارک و استنیس براتیون و ریگار تارگرین و تایوین لنیستر. ...

ند و رابرت باید در همان ابتدا کنار بروند ،حتا کینگ راب هم باید کنار برود که تا حدی عظمت آن دو را می توانست بازپردازی کند ،و خیلی های دیگر بروند تا به جای "ند"جان بیاید و به جای رابرت"گندری". یکی خیلی قدکوتاه تر است و دیگری خیلی لاغرتر!

اما پایان چه می شود؟

به نظر می آید که نباید منتظر پایان باشکوهی باشیم

البته همینکه استارک ها و تارگرین ها و لنیسترها و باراتیون ها نهایتا معلوم شد که همه پسرخاله اند این خودش یک آس بزرگ برای جلب رضایت همه است و قلب تپنده‌ی مشترک هالیوود و بالیوود و جریان اصلی سینما. اساسا نهاد خانواده عمده ترین رکن دراماتیک جریان اصلی سینما در تمام جهان است.شاید دیده باشید که در بعضی فیلم ها و سریال های آمریکایی یک بچه وقتی در طول سریال بزرگ می شود متوجه می گردد که دوپدر و دو مادر دارد! و این موتور محرکه‌ی داستان در نزدیک کردن نیروهای متعارض و ایجاد انس و الفت بین شخصیت های متخاصم است.مثل همین جان اسنوی خودمان. انصافا اگر توامان یک پدر استارک و یک پدر تارگرین و یک مادر استارک و یک نامادری تالی نداشت مگر می شد این همه آدم که با هم پدر کشتگی دارند را گرد هم آورد؟

پس در وهله‌ی اول پایان سریال رضایت تمام خاندان ها را برآورده می کند اما از شکوه و جلال در آن خبری نیست.پایان چیزی نزدیک به "دموکراسی فرودستان"خواهد بود.

دوم اینکه هر چند کل داستان در پرتو دو قطبی خیر و شر شکل گرفته و از این نظر ادعای مارتین که داستانش داستان خیر و شر مطلق نیست صحت ندارد و هسته‌ی داستان دوالیستیست اما پایان چیزی غیر از کشته شدن سپاه شرِ غیر انسانیست

سوم اینکه بهتر است به انتظار به کرسی نشستن پیشگویی ها ننشینیم. ظاهرا قرار است در بسیاری موارد -و نه در خطوط کلی- غافلگیر شویم

چهارم شخصا معتقدم در کتاب و سریال خداوند نور بسیار جدی تر از خدایان و ادیان دیگر تلقی شده و "حقیقتی" برای آن در نظر گرفته شده البته نه به شیوه ای جزمی اما به گونه ای پروتستانتیستی/آمریکایی در مجموع بیشتر مورد احترام خواهد بود و حقانیت آن به شیوه ای زیرپوستی نشان داده خواهد شد. .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
توروس » چهارشنبه شهریور 15, 96 11:45 pm[/url]"]شرافت استارک

 

جان -استارک- به بهترین وجه از "شرافت استارک" و در واقع "فلسفه‌ی اخلاق استارک" دفاع کرد.

البته بهتره بگیم شرافت و فلسفه ی اخلاق ند استارک نه استارک.

 

استارک ها به شرافت و فلسفه ی اخلاقیشون معروف نبودند.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
R-FAARAZON » پنج شنبه شهریور 16, 96 9:13 pm[/url]"]
مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه

من روی دو نکته تاکید کردم.یکی عنصر غافلگیری و بر هم زننده بودن کشمکش بین دنریس و سرسی. دوم معرفی و ورود درست اون عنصر به جریان فیلم. ریچ و.. اون پتانسیل برای برهم زدن قاعده بازی رو ندارن .آرتور دین که اصولا در این جریان کشمکش بین دنریس و سرسی وجود نداره .دارک استار و دیمون سند هم که 7 فصل وجود ندارن یهویی نمیشه وارد جریان داستان شن بخصوص اینکه اگه قرار بر بودنشون بود که اینطور نشد باید همراه با الاریا سند و دختراش می بودن تا اون طور سلاخی نمی شدن یا لااقل اسمی ازشون برده میشد. دارک استار و دیمون سند اون زمان طلایی برای معرفی و ورود به جریان سریالو از دست دادن.

 

البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم.

منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

 

پارسا جان:

 

این اقوامی که شما مثال زدید بیشتر از اونکه به دورنی ها و یا شمالی ها شباهت داشته باشن به وحشی ها شبیهن. مقایسه کنید، عبور از مانعی بزرگ که در این داستان دیوار(و در مثالتون کوهستان الپ) هست و از دم تیغ گزرندون مردم. و اکثرا چنین جنگجویانی پیشرفت سریعی دارن تا اینکه با ارتشی منظم و سازمان یافته روبرو میشن و تار و مار میشن و یا فرار رو بر قرار ترجیح میدن. این درسته که شرایط زندگی سخت انسان رو سخت به بار میاره، ولی خب در اخر همه سختی های مختص به خودشونو داشتن. و در میدان نبرد اکثرا نظم یک ارتش و فرماندهی مناسب هست که پیروزی به ارمغان میاره. البته زمان هایی بوده که شجاعت و ازادی خواهی و یا وحشی گری پیروز بوده باشه ولی خیلی اندک. دیگه از گلادیاتور های همین روم که جنگجو تر و سرسخت تر و سرد و گرم چشیده تر که نبوده، عاقبت اسپارتاکوس چه شد؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
nymeria » پنج شنبه شهریور 16, 96 11:43 pm[/url]"]
توروس » چهارشنبه شهریور 15, 96 11:45 pm[/url]"]شرافت استارک

 

جان -استارک- به بهترین وجه از "شرافت استارک" و در واقع "فلسفه‌ی اخلاق استارک" دفاع کرد.

البته بهتره بگیم شرافت و فلسفه ی اخلاق ند استارک نه استارک.

 

استارک ها به شرافت و فلسفه ی اخلاقیشون معروف نبودند.

 

منظور در اینجا عمدتا بزرگان یک خاندان است. ریکارد و فرزندانش برندون و لیانا و ادارد و بنجن و همینطور فرزندان ادارد افرادی صادق و شجاع بودند. این در خاندان های دیگر حداقل در زمان مورد روایت دیده نمی شود و برای شریف دانستن شان به نظرم کفایت می کند.

در مورد جان هم به خاطر تربیت استارکی اش همین را دیدیم و من سعی کردم این پرنسیپ اخلاقی رو از ادارد تا جان مقایسه کنم و نتیجه بگیرم که با تمام سختی ها شریف اند ،شریف اند چون صادق اند.

البته در مورد تاریخ هزاران ساله استارک ها چیزی ندیدم که خصیصه‌ی دیگری رو بشه جایگزین صداقت و شرافت شان کرد.حتا اگر اینطور هم باشه تاکید بر راستگویی سه نسل یک خاندان در حالی که دیگران مشغول به چه کارهایی بودند، بیراه نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم. منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

در پست های قبلی گفتم نحوه ورود همین گروهان طلایی هم تصنعی و خلق الساعه است. میشد در مثلا اواخر فصل شش اشاراتی بهشون باشه و در حاشیه بمونن تا به وقت مناسب ازشون استفاده بشه. متوجه مثالتون در مورد دورن شدم ولی در نهایت دورن هرچی بود الاریا سند و دختراش سلاخی شدند( و چه درست و چه اشتباه نابودی الاریا و دخترانش رو باید پایان دورن فرض کنیم)، خط روایی دورن هم که جذاب نیست، نیروشون در مقابل گروه طلایی چندان قابل اعتنا نیست. گروه طلایی 20 هزار نفر داره به علاوه امکاناتی مثل فیل که بهرحال می تونه جذابیت جدیدی به کار اضافه کنه ولی اصلا نمیشه دورن رو در کنار سرسی فرض کرد. در ابتدای کتاب که ما با این پیش فرض روبرو هستیم که گرگور کلگین به عنوان عامل تایوین لنیستر بچه های الیا مارتل رو کشته و بعد از هتک حرمت الیا رو هم دو نصف کرده حالا چطور میشه دورن که به خون خاندان لنیستر تشنه رو بتونیم به عنوان متحد لنیسترها فرض کنیم در ادامه و با کشته شدن اوبراین مارتل که دیگه بدتر. جدا از اینکه به نظر من دورن اگه قدرتی داره در دفاع و ناشی از اقلیمیه که در اون هستند وگرنه از نظر نیروی نظامی نمی تونن تغییر دهنده روال کشمکش موجود باشند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توروس:

 

در مورد لیانا و برندون استارک...

برندون در طول نامزدیش با کتلین با لیدی داستین و احتمالا زنان دیگه رابطه داشت و نقل قولی که ازش روایت شده اینه:

a bloody sword is a beautiful thing

 

لیانا هم بی خبر با مردی متاهل و پدر دو بچه کوچک فرار کرد و همین حرکت خودخواهانه جرقه ی شروع جنگی بزرگ میان چند خاندان قدرتمند وستروس بود.

 

برندون و لیانا مثل ند شریف و پایبند به اصول اخلاقی نبودند.

 

از ریکارد استارک چیز زیادی نمیدونیم ولی در سریال دیدیم که به ند گفت:

try to stay out of fights... but if you have to fight... win

 

این نصیحت پدرانه طرز فکرشو خوب روشن میکنه، اونچه که در نبرد اهمیت داره برنده شدنه نه مثلا با شرافت جنگیدن. که البته ند در نهایت به نصیحت پدر عمل نکرد و شکست خورد.

 

جان هم خصوصیات اخلاقی ند رو داره و اونهم اگر به خاطر ملیساندرا نبود دو فصل پیش از داستان کنار رفته بود.

 

دخترها قضیشون فرق داره.. سانسا و آریا جزو آدم بدها نیستند ولی مثل جان در قید و بند شرافت و اخلاقیات هم نیستند و مطمئنا اگر جای جان بودند به آدمی مثل سرسی حقیقتو نمی گفتند و دغدغه شون در اون موقعیت برنده شدن بود نه صداقت و شرافت.

 

در مورد تاریخ هزارساله ی استارک ها...

استارک ها قطعا مثل رقیب بدنامشون بولتون ها نبودند ولی از جهت اخلاق و شرافت برتری ای نسبت به عمده ی خاندان های وستروس نداشتند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 16, 96 12:10 am[/url]"]
R-FAARAZON » پنج شنبه شهریور 16, 96 9:13 pm[/url]"]
مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه

من روی دو نکته تاکید کردم.یکی عنصر غافلگیری و بر هم زننده بودن کشمکش بین دنریس و سرسی. دوم معرفی و ورود درست اون عنصر به جریان فیلم. ریچ و.. اون پتانسیل برای برهم زدن قاعده بازی رو ندارن .آرتور دین که اصولا در این جریان کشمکش بین دنریس و سرسی وجود نداره .دارک استار و دیمون سند هم که 7 فصل وجود ندارن یهویی نمیشه وارد جریان داستان شن بخصوص اینکه اگه قرار بر بودنشون بود که اینطور نشد باید همراه با الاریا سند و دختراش می بودن تا اون طور سلاخی نمی شدن یا لااقل اسمی ازشون برده میشد. دارک استار و دیمون سند اون زمان طلایی برای معرفی و ورود به جریان سریالو از دست دادن.

 

البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم.

منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

 

پارسا جان:

 

این اقوامی که شما مثال زدید بیشتر از اونکه به دورنی ها و یا شمالی ها شباهت داشته باشن به وحشی ها شبیهن. مقایسه کنید، عبور از مانعی بزرگ که در این داستان دیوار(و در مثالتون کوهستان الپ) هست و از دم تیغ گزرندون مردم. و اکثرا چنین جنگجویانی پیشرفت سریعی دارن تا اینکه با ارتشی منظم و سازمان یافته روبرو میشن و تار و مار میشن و یا فرار رو بر قرار ترجیح میدن. این درسته که شرایط زندگی سخت انسان رو سخت به بار میاره، ولی خب در اخر همه سختی های مختص به خودشونو داشتن. و در میدان نبرد اکثرا نظم یک ارتش و فرماندهی مناسب هست که پیروزی به ارمغان میاره. البته زمان هایی بوده که شجاعت و ازادی خواهی و یا وحشی گری پیروز بوده باشه ولی خیلی اندک. دیگه از گلادیاتور های همین روم که جنگجو تر و سرسخت تر و سرد و گرم چشیده تر که نبوده، عاقبت اسپارتاکوس چه شد؟

ارتش هانیبال یا قبایل ژرمن درستا خیلی بی رحم و وحشی بودن یا شاید یونیفورم لژیون های رومی رو نداشتن و به اون اندازه منظم نبودن ولی در استفاده از تاکتیک های نظامی خیلی ماهر بودن و البته در استفاده از سلاح هم خیلی بهتر از لژیون ها بودن که میتونستن شکستشون بدن همین هم که لژیون ها فکر میکردن اونا وحشی هایی بی رحم هستن باعث میشدروحیه شون پایین بره و اراده شون سست بشه و سریعا صفوفشون شکسته بشه.مثل همون سکانش که دوتراکی ها در حال حمله به لنیستر ها هستن و لنیستر ها از هیاهوی دوتراکی دارن به خودشون میلرزن.شمالی ها هم خیلی به قبایل اسکاندیناوی شبیهن مثلا همون ارتش راب دیدن که بیشترشون حتی زره های چرمی به تن داشتن و مثل لنیستر ها همشون یک دست زره فلزی نداشتن ولی همین که روحیه شون خیلی بالا بود بدناشون عضلانی و قوی هیکل بود و همشون حداقل یه بار تاحد مرگ جنگیده و میدان جنگو دیده بودن باعث میشد پشت سرهم ارتش های لنیستر رو درهم بشکنن.اسپارتاکوس برده هارو رهبری میکرد و بردشونم در جنگ ها بخاطر فرماندهی خوب بود وگرنه تا یه ارتش منظم دیدن ازبین رفتن چون همین که اونا برده بودن و هیچ اموزشی ندیده بودن خودش به رومی ها روحیه میداد که راحت تر میتونیم بکشیمشون هیچ وقت یه برده رو با یه وایکینگ یا بربر مقایسه نکنین این ها کسانی هستند که ازشون به عنوان غول پر سرو صدا یاد میشه کسانی‌که مجبور بوددن بجنگن تا زنده بمونن بخاطر همین خیلی بهتر از کسانی که فقط بخاطر امرار معاش میجنگیدن بودن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Ser Duncan The Tall » جمعه شهریور 16, 96 12:10 am[/url]"]
R-FAARAZON » پنج شنبه شهریور 16, 96 9:13 pm[/url]"]
مثلا دارک استار و دیمون سند و فراموش نکنیم که ارتور دین هم دورنی بوده، در ریچ هم گارلان تایرل هست که البته در سریال حذف شد ولی میتونن شخصیتشو با یک اسم دیگه وارد داستان کنن. کلا فکر نمیکنم ساخت یک شخصیت جنگجو کار چندان سختی باشه ولی پرداختن به شخصیتش و ریزه کاری هاست که کار سختیه

من روی دو نکته تاکید کردم.یکی عنصر غافلگیری و بر هم زننده بودن کشمکش بین دنریس و سرسی. دوم معرفی و ورود درست اون عنصر به جریان فیلم. ریچ و.. اون پتانسیل برای برهم زدن قاعده بازی رو ندارن .آرتور دین که اصولا در این جریان کشمکش بین دنریس و سرسی وجود نداره .دارک استار و دیمون سند هم که 7 فصل وجود ندارن یهویی نمیشه وارد جریان داستان شن بخصوص اینکه اگه قرار بر بودنشون بود که اینطور نشد باید همراه با الاریا سند و دختراش می بودن تا اون طور سلاخی نمی شدن یا لااقل اسمی ازشون برده میشد. دارک استار و دیمون سند اون زمان طلایی برای معرفی و ورود به جریان سریالو از دست دادن.

 

البته من هم قصدم مخالفت نبود و نظرتون رو قبول دارم، فقط خواستم چند چیز رو در راستای همین توافق اضافه کنم که گویا درست بیان نکردم.

منظور من این بود که وقتی سر کوچه نانوایی باشه و دو تا خیابون اونور تر هم نانوایی باشه ادم نمیاد راه دورتر رو انتخاب کنه. حالا مگر اینکه اونی که دورتره نانش ریگی باشه! که در این موضوع این طور نیست. اگر از دیمون سند و دارک استار در این هفت فصل چیزی ندیده یا نشنیدیم از گروهان طلایی هم چیزی ندیدیم. البته در این فصل به اندازه کافی(یا حتی بیشتر) برای فهمیدن شنیدیم. عنصر غافلگیری هم چیزیه که با کاردانی درست میشه در یک صحنه چند دقیقه ای به راحتی ایجادش کرد، مثلا صحنه ورود اوبرین به سریال یا در همین فصل ملحق شدن لردهای ریچ به سرسی، که اگر کمی بیشتر روی همین موضوع کار می شد و با الحاق ریچ (در عوض حذف دورن و ریچ) به سرسی کفه ترازو رو کمی برابر تر و اون کشمکش رو جذاب تر(البته منظورم برهم زدنش نیست) کرد. مثال ارتور دین هم از این لحاظ بود که یادمون باشه که دورن هم از لحاظ سلحشور چندان فقیر نیست، بر خلاف چیزی که دیدیم و مارهای شنزاری که با اون همه هارت و پورت تنها کارشون مسموم کردن یه دختر بچه بود.

 

پارسا جان:

 

این اقوامی که شما مثال زدید بیشتر از اونکه به دورنی ها و یا شمالی ها شباهت داشته باشن به وحشی ها شبیهن. مقایسه کنید، عبور از مانعی بزرگ که در این داستان دیوار(و در مثالتون کوهستان الپ) هست و از دم تیغ گزرندون مردم. و اکثرا چنین جنگجویانی پیشرفت سریعی دارن تا اینکه با ارتشی منظم و سازمان یافته روبرو میشن و تار و مار میشن و یا فرار رو بر قرار ترجیح میدن. این درسته که شرایط زندگی سخت انسان رو سخت به بار میاره، ولی خب در اخر همه سختی های مختص به خودشونو داشتن. و در میدان نبرد اکثرا نظم یک ارتش و فرماندهی مناسب هست که پیروزی به ارمغان میاره. البته زمان هایی بوده که شجاعت و ازادی خواهی و یا وحشی گری پیروز بوده باشه ولی خیلی اندک. دیگه از گلادیاتور های همین روم که جنگجو تر و سرسخت تر و سرد و گرم چشیده تر که نبوده، عاقبت اسپارتاکوس چه شد؟

درمورد این که تا یه ارتش منظم میدیدن از هم میپاشیدن موافقم البته در بعضی جوارد مثلا دوتراکی ها اگه اونروز دنریس و اژدهاش نبود اکثرشون قتل عام میشدن چون اونا همینطوری بدون هیچ آرایشی داشتن به سپاه تا دندون مسلح لمینسر حمله میکردن و چون اژدهای دنریس صف اولو شکست و باعث حواس پرتی و ترسشون شد تلفات زیادی ندادن دوتراکی ها. بی نظمی حال حاضر دوتراکی ها هم بخاطر اینکه دیگه کالشون نیست و دنریسم زیا تو میدان جنگ چیزی بلد نیست و فقط به همون اژدهاش تکیه کردهاگه کال دراگو بود دوترکی ا بدون اون اژده هم حتی سی نفر تلفات نمیدادن و همین اقوامی که شما میگین بیشتر به وحشی ها شبیهن خاندان های شمال از روی همینا بر گرفته شده و خیلی هم رفتار و کارهاشون به اینا شباهت داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

nymeria

 

1نقل قول از برندون نهایتا میل او به جنگاوری و تندمزاجی را نشان میدهد و صراحت و تندخویی اش که خصیصه‌ی بیشتر استارک هاست اما تندخویی و عافیت نیندیشی و گاهی ساده لوحی که از استارک ها زیاد دیده ایم یک چیز است و بحث من اصولا چیز دیگر. حرف بنده "صداقت"ه و می توان ویژگی های پرشماری داشت اما صادق بود و این صداقت اصل اساسی شرافت است.ضمنا در اگر و "احتمالا" نمی توان نشست!

آنچه که در بالا گفته شد فکت ها-و نقل قول ها و برآوردهای مبهم خصوصا درباره لیانا که هنوز ماجراش مشخص نیست- است که به شکلی پراکنده می خواهد استارک ها را زیر سوال ببرد.ممکن هم هست درست باشد ولی گویا به حرف بنده عنایت نداشتید. بنده در مورد صداقت و صداقت تحت هر شرایط حرف زدم .اگر می خواهید حرف بنده را نقد و نقض کنید چند تا مثال نقض از "دروغگویی" استارک ها بیاورید.

میفرمایید این فقط فلسفه اخلاق "ادارد" بوده بعد خود می پذیرید که جان هم چنین بوده و بعد می بینیم که راب هم چنین بود و در جنگی فریبکارانه از ناحیه لنیسترها شرافتمند عمل کرد و مهم ترین متحد خود را به جرم قتل کودکان دشمن اعدام کرد و در پاسخ ادمیور حتا راضی نشد که این ماجرا را مسکوت بگذارد چرا که "نمی خواست به دروغگویی متهم شود" و صداقتش لکه دار شود.(البته عهد شکنی اش را در ازدواج با دختر والدر فری نمی توان نادیده گرفت،هر چند آن هم یک به هم زدن نامزدی بود ) اما در کل با فاصله زیاد از بقیه صادق تر بود.درباره صداقت و صراحت لرد ریکارد و برندون شاید بهتر باشد نوع مواجهه‌ی آنان با ربوده شدن دخترشان-دست کم آنها و اکثریت کشورفکر می کردند ربوده شده - معیار قرار دهیم و نه دو نقل قول یک خطی که تازه دلالت منفی هم ندارد و از ناحیه‌ی یک پدر و یک جنگاور غیر عادی نیست و دست کم نمی تواند "صداقت و روراستی"شان را زیر سوال ببرد

تاکید می کنم که من صداقت و صراحت را در نوشته ام مبنای شرافت گرفتم و اساسا از وقتی که صداقت از مبانی شرافت کنار رفت بشر به این وضعیت رقت بار گرفتار آمد.چه در دنیای نغمه چه در دنیایی که در آن زندگی می کنیم.

2 چیز مهم تری که باز عنایت نداشتید این بود که من صرفا دیالوگ های چند دقیقه از قسمت آخر فصل هفتم را به جهت تطابق کاملش با فلسفه‌ی اخلاقی امانویل کانت در باب "دروغ" آوردم. فلسفه‌ی اخلاقی که همچنان بی همتاست و نه بر اساس ادیان و ماورا و متافیزیک که بر اساس "عقل" اخلاق را ضروری می شمارد و در راس آن صداقت را از بالاترین فضایل به شمار می آورد.

3 اگر واقعا قومی به نام استارک وجود داشت من شخصا به افرادی مثل برندون استارک به جهت صراحت بیش از حد که گاهی به خشونت تبدیل می شود نزدیک نمی شدم اما این یک چیز است و اینکه آنها صریح و صادق و روراست بودند نه اهل بازی دادن دیگران و دروغگویی یک چیز دیگر . این صداقت پیکره‌ی شرافت استارک است و قابل تحسین و تمجید،لااقل در سه نسلی که دیدیم . و اینکه چه اخلاق های نامناسب دیگری ممکن است داشته باشند به این ویژگی منحصربه فردشان ارتباطی ندارد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینکه صداقت اصل اساسی شرافت هست جای بحث داره...

ند ۱۵ سال در مورد جان دروغ گفت و کتلین از فکر خیانت ند عذاب کشید‌. از طرف دیگه با وجود اینکه از حقیقت فرار لیانا و ریگار خبر داشت اجازه داد شایعه ی دروغ دزدیده شدن و هتک حرمت لیانا پابرجا بمونه. پس با معیار شما ند صادق و به تبعش شرافتمند نبود.

مثال نقض در مورد دروغگویی استارکها؟ دروغ ند که در بالا بهش اشاره کردم و دروغ جان به wilding ها به خصوص ییگریت که عاشقش بود و فریب دادنشون. پس این صداقت تحت هر شرایطی حتی در مورد ند و جان هم صدق نمیکنه.

 

اون نقل قول در مورد شمشیرو آوردم تا تفاوت برندون و ند رو نشون بدم. برندون چه از جهت عشق به مبارزه و چه زن بارگی شباهت زیادی به رابرت باراتیون داشت. رابرت هم اهل دروغ نبود پس طبق معیار شما آدم شریفی محسوب میشه، درسته؟

 

در مورد لیانا ماجرا مشخصه. عاشق یه مرد متاهل شد و بدون در جریان گذاشتن خانواده فرار کرد. این حرکت خودخواهانه هم در نهایت به جنگ میان چند خاندان انجامید. این کاراکتر در تمام این ماجرا کجا صداقت و صراحت از خودش نشون داد؟

 

نصیحت ریکارد هم روشنه، اگر درگیر دعوایی شدی ببر. خود ند هیچوقت همچین نصیحتی به فرزندانش نکرد. چون به هر قیمتی بردن براش قابل قبول نبود.

 

استارک ها خاندان مورد علاقه ی من هستند پس هدف من تخریبشون نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×