رفتن به مطلب

Recommended Posts

تو این تاپیک می تونیم در مورد پیش گویی ها و پیش بینی های صورت گرفته در کتاب صحبت کنیم . این که برداشتمون از هر پیش گویی چیه و این که دلمون می خواد هر پیش گویی به چه سرانجامی برسه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خودم اول از پیش گویی مگی فراگ شروع می کنم .

یه قسمتی از پیش گویی تا حالا به وقوع پیوسته . این که دوست سرسی به زودی می میره . این که سرسی به جاب شاهزاده با شاه ازدواج می کنه . این که سرسی 3 و شاه 17 فرزند خواهند داشت .

بقیه اش این جوریه . سرسی ملکه خواهد بود تا آن که ملکه ای زیباتر و جوان تر میآد هرچیزی رو که سرسی دوست می داره ازش می گیره . فرزندان سرسی تاجشان از طلا و تابوتشان از طلا خواهد بود و زمانی که سرسی غرق در اشکه والانکار سرسی را خفه خواهد کرد .

 

تصور سرسی از ملکه ی جانشینش که همه چیزش رو ازش می گیره مارجری تایرل و از والانکار تیریونه .

با این همه تاکیدی که سرسی تا این جای کتاب کرده در مورد این که مارجری جوان تره ولی زیباتر نیست فکر کنم مشخصه برای همه که مارجری اون ملکه ی موعود نیست . ملکه ی پیش گویی باید کسیباشه که خود سرسی هم به زیباتر بودنش اعتراف کنه . احتمال اصلی دنریسه . دنریس خواهر ریگاره و همین طور که سرسی معتقد بوده که ریگار زیباتر از جیمیه همین طور هم احتمالا اقرار می کنه که دنریس خوش قیافه تر از اونه .

احتمال دیگه ای که به نظر من وجود داره سنساست . لیتل فینگر به سنسا می گه که قراره تو نامزد هری وارث بشی . هری وارث رابرت ارن و ایریه . سنسا وارث فعلی وینترفل و شماله . با ازدواج اونا این 2 خاندان به هم متصل می شن و اتحاد قوی ای به وجود می آد . ریوران هم که مال لیتل فینگره . ضمن ابن که سنسا یک طرفش تالی هست . پس به احتمال زیاد ریورران هم به جز فری ها بقیه اش به سنسا می پیوندند . حساب فری ها رو هم لیدی استون هرت می رسه

از طرفی قراره در آینده ی نزدیک جنگی بین لنیسترها و های گاردن با قوای ایگان دربگیره که باعث تحلیل رفتن لنیستری ها ، دورنی ها هایگاردنی ها و استورم لردها می شه .

دنریس رو هم که من احساس میکنم اصلا به وستروس برنگرده . می مونه فقط یک مساله . این که همه اقرار دارند سنسا زیباست ولی تا حالا زیباییش رو با سرسی مقایسه نکردند.

 

قسمت والانکار رو هم به نظر من برخلاف چیزی که همه تصور می کنند جیمی مصداق والانکاره و نه تیریون . درسته که تیریون هم اگه دستش به سرسی برسه کوتاهی نمی کنه ولی جیمی هم به اندازه ی کافی دلیل برای کشتن سرسی داره . ضمن این که همیشه عادت مارتینه که ذهن خواننده اش رو به یه سمت متمایل کنه آخرش یه غافل گیری رو کنه . الان هم به نظرم زمانی که همه از جمله سرسی فکر می کنند که تیریون والانکاره جیمی همه رو غافلگیر کنه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

احتمال دیگه ای که به نظر من وجود داره سنساست . لیتل فینگر به سنسا می گه که قراره تو نامزد هری وارث بشی . هری وارث رابرت ارن و ایریه . سنسا وارث فعلی وینترفل و شماله . با ازدواج اونا این 2 خاندان به هم متصل می شن و اتحاد قوی ای به وجود می آد . ریوران هم که مال لیتل فینگره . ضمن ابن که سنسا یک طرفش تالی هست . پس به احتمال زیاد ریورران هم به جز فری ها بقیه اش به سنسا می پیوندند . حساب فری ها رو هم لیدی استون هرت می رسه

 

 

 

 

 

خب 2 تا سوال : یکی اینکه مگه تیریون با سنسا ازدواج نکرد؟ یعنی جدا میشن؟

 

2 اینکه : 2تا از برادرهای سنسا زنده هستند، چرا همه چیو به ارث سنسا در آوردی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سوال 1 : تیریون و سنسا هیچ وقت ازدواجشون کامل نشد . همخوابگی رخ نداد . از طرفی تیریون قبلا زن داشته و ازدواج تیریون و سنسا به خودی خود مشکل داره . تا حالا از هم جدا نشدند به صورت رسمی ولی با توجه به دلایل متعدد فکر کنم جدا شدنشون مشکلی ایجاد نکنه . ضمن این که لیتل فینگر به صراحت می گه که هری وارث رو به نامزدی سنسا ( آلاینه استون ) درآورده .

 

سوال 2 : سنسا 2 برادر داره و اون ها هم زنده اند . وینترفل و شمال به طور قانونی می رسند به برن و بعد هم به ریکان . ضمن این که شاه رابرت استارک گرگ جوان قبل از مرگش جان اسنو رو قانونی اعلام کرد و اون رو وارث قانونی خودش نامید . در این صورت وارثین وینترفل و پادشاهی شمال به این ترتیبند . جان - برن - ریکان - سنسا و آریا . در صورتی که جین وسترلینگ فرزنددار بشه (( که به نظر احتمالش هم هست )) فرزند اون ها حتی از جان هم بالاتر قرار می گیره توی این زنجیره ی وراثت .

ولی فرزند احتمالی راب هنوز دنیا نیومده . جان اسنو رو هنوز هیچ کسی نمی دونه که قانونی شده به جز یه تعداد معدودی ضمن این که جان اسنو خودش هم رسما به راب پیوسته در دیار باقی مگه این که ملیساندره یه کاری براش بکنه . برن تو شمال دیواره داره با بلادریون پرنده بازی می کنه . ریکان هم تو جزیره ی آدم خوار ها با اشا به سر می بره . عده ی خیلی معدودی از زنده بودن برن و ریکان خبر دارند و در ظر اکثر مردم این دو فعلا مرده به نظر می آن .

پس فعلا تا قبل از این که ریکان و برن معلوم بشه که زنده ان تا قبل از این که جان اسنو از عالم ارواح برگرده و قانونی شدنش تائید بشه تا قبل از این که جین وسترلینگ فرزندی به دنیا بیاره سنسا وارث قانونی شماله .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو مورد اول به نظر میرسید سنسا به تیریون علاقه پیدا کند، اینطور که میگی این اتفاق نمی افته

 

خود مارتین گفته چرا فکر می کنید من جان را کشتم؟ پس حتمن زنده است دیگه؟ نه؟

 

در مورد پیشگویی حرف میزنیم نه دانسته های مردم، خب اگه پیش گویی مبنا باشه، باید زنده بودن برن رو در نظر گرفت! پیش گویی را باید با حقایق سنجید دیگه ، نه دانسته های مردم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فرقی نمی کنه که سنسا حقیقتا وارث باشه یا وارث نباشه . زمانی که رابرت ارن بمیره و هری وارث جای اون رو بگیره هویت واقعی سنسا هم رو می شه . اون وقت خیزش ارن ها هم شروع خواهد شد . ریورران نیمی تحت فرمان لیتل فینگر نیمی وفادار به تالی ها به سنسا خواهند پیوست . اون وقت اگه هنوز خبری از برن - ریکان - جان و پسر راب نباشه سنسا ادعای فرمانروایی شمال رو خواهد کرد . فری ها و بولتون ها رو تا اون زمان استنیس دخلشون رو آورده .

حتی اگه خبری از برادران سنسا هم بشه فکر کنم اونا هم بدشون نیاد سنسا انتقام راب و ادارد رو بگیره . در هر صورت به احتمال زیاد قوای ویل ریورران و شمال به هم خواهد پیوست .

روی هم رفته اینا همش احتماله .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یک سوال دیگه، جایی هست که در مورد سه اژدها سوار اطلاعاتی بده؟ منظورم سایتهای خارجیه! در اینباره پیش گویی هست؟

 

 

مرسی رابرت که با حوصله جواب میدی

فقط هم اطلاعات میدی ، بدون اینکه کسی اطلاعات جدیدی بده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این رو هم اضافه کنم که یه پیش گویی دیگه هم وجود داره . پیش گویی زن کوتوله روی تپه ی متعلق به خدایان قدیمی در ریورران .

زنه که احتمالا یکی از فرزندان جنگله کلی پیش گویی های پشت سر هم می کنه . که شاه کراکن مرده و اتفاقات رد ودینگ و سلاخی شدن وارگوهوت توسط گرگور کلگان و زنده شدن دوبارهی کتلین تالی رو پیش بینی می کنه بعدش می گه که من یک دوشیزه ای رو توی جشن دیدم با افعی های ارغوانی بر روی موهایش که سم از نیش هایشان بیرون می چکید . و بعد دوباره همون دوشیزه رو دیدم که یک غول وحشی رو در قلعه ای از یخ می کشت .

به احتمال قریب به یقین اون دوشیزه سنسا غول لیتل فینگر و قلعه وینترفله .

 

پس طبق این پیش بینی وینترفل حداقل برای مدتی باید به سنسا برسه تا سنسا بتونه توی وینترفل غول وحشی رو بکشه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یک سوال دیگه، جایی هست که در مورد سه اژدها سوار اطلاعاتی بده؟ منظورم سایتهای خارجیه! در اینباره پیش گویی هست؟

 

 

مرسی رابرت که با حوصله جواب میدی

فقط هم اطلاعات میدی ، بدون اینکه کسی اطلاعات جدیدی بده

 

برای اطلاعات کامل تر می تونی به این سایت بری

http://www.westeros.org/Citadel/Prophecies/

 

توی خونه ی نامیرایان دنریس توی یکی از اتاق های یه مرد رو می بینه شبیه ویسریس که داره به یک زن که کودکی تازه متولد شده رو در آغوش داره یه چیزی رو می گه .

"نام کودک باید ایگان باشه و چه نامی بهتر از ایگان برای یک شاه . "

زن از مزد می خواد که آهنگی برای پسر بخونه و مرد می گه که پسر آهنگی داره که اسمش اینه ." اون شاهزاده ایه که وعده داده شده و اون نغمه ی یخ و آتشه " بعد به دنریس نگاه می کنه انگار می تونه اون رو ببینه و می گه که " یک نفر دیگه باید باشه . اژدها باید 3 سر داشته باشه."

 

مرد که ریگاره زنه الیا و پسره هم ایگان . تمام چیزی که ریگار داره می گه اینه که اژدها 3 سوار داره . نظر خود ایگان اینه که شاهزاده ی وعده داده شده ایگانه .

 

چیزی در مورد سوارها گفته نشده . فقط حدس هایی زده می شه که کیا ممکنه سوار باشند که خودت بهتر از من می دونی .

یکی که دنریسه که .

بقیه کاندیداها جان اسنو ((اگه پسر ریگار و لیانا باشه )) ایگان (( اگه واقعی باشه )) تیریون (( که ممکنه پسر ایریس باشه و نه تایوین )) و برن (( که قراره پرواز کنه )) هستند .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ممنون ! سایت هم تشکر نداره باید یادداشت داد

آره اون قسمت از کتاب 2 رو یادمه ! پس فقط همونه

 

تیریون همیشه آرزوی اژدها سوار شدن داشته ، شاید به آرزوش برسه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه چیز عجیب دیگه هم در مورد این زن کوتوله توی های هرت وجود داره .

اون زمانی که پیش گویی هاش رو می کنه برمی گرده به آریا که خودش رو به خواب زده و گوش وایساده می گه که "تو نمی تونی خودت رو ازمن مخفی کنی بیا نزدیک تر فرزند. "

بعد که آریا می ره جلو می گه که :"تو رو می بینم بچه گرگ . بچه ی خونین . فکر می کردم این لرده ((لرد بریک دانداریون )) که بوی مرگ می ده ..."

بعد این که گریه می کنه می گه :"تو خیلی بی رحمی که این جا اومدی من به اندازه ی کافی در سامرهال غم خوردم . تو را نمی خواهم . از این جا برو سیاه دل برو . "

 

اول این رو توضیح بدم که سامرهال قلعه ای است سوخته در استورمزلند .و در مسیر دورن ساخته شده . قلعه متعلق بوده به پرنس میکر چهارمین فرزندشاه دیرون خوب . در سال 259 و در دوران حکومت شاه ایگان پنجم چهارمین پسر شاه میکرد در این قلعه آتش سوزی راه می افته . شاه به همراه بزرگ ترین پسر و وارثش پرنس دانکن و نزدیک ترین دوست شاه و فرمانده گارده شاهی سر دانکن بلند می میرند .

حدث هایی زده می شه که این قلعه محلی بوده که تارگرین ها آزمایش هایی رو روی تخم های اژدهاها انجام می دن برای بیدارکردن دوباره ی اژدهاها .

بعدش هم که این جا محلی بوده که ریگار توش واسش یه مشکلات خاصی پیش میومده . این جا شادتر و غمگین تر از جاهی دیگه بوده . می گفتن سایه ی سامرهال روش افتاده . در نهایت این جا جایی بوده که رابرت در یک روز 3 جنگ رو توش می بره .

 

مطمئنا حرف زن کوتوله ربطی به نبرد رابرت نداره . یه طوری آریا باید مرتبط باشه با سوزاندن دژی که 30 سال قبل مرگ آریا از بین رفته است .

همچنین زن کوتوله ارتباطی بین آریا با مرگ می بینه که می شه با پیوستن آریا به مردان بی چهره توجیهش کرد .

نتیجه ای که من می گیرم اینه که مردان بی چهره عامل سوختن سامرهال بودند .

 

مردان بی چهره بودند که باعث نابودی والریا شدند و دراگون لردها رو از بین بردند و مردان بی چهره بودند که سامرهال رو به آتش کشوندند تا اژدهاها دوباره به دنیا نیاند . پس حالا که دوباره اژدهاها به دنیا اومدند مردان بی چهره احتمالند تلاش می کنند اژدهاها و صاحب اژدهاها رو از بین ببرند .

 

این وسط نقش آریا به نظرم خیلی پررنگه . یا آریا کسیه که دنریس رو می کشه یا اون کسیه که دنریس رو از دست مردهای بی چهره نجات می ده .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آخر فصل 2 سریال می بینیم که ملیساندر یک گوی را به استنیس نشون میده، که چنین چیزی تو کتاب نبود، یک پیشگویی را به استنیس نشون میده؟ کسی نمیدونه چی بوده دقیقن؟ تو همین انجمن یادمه یک جا خوندم ، ملیساندر بر اساس یک پیشگویی رفت سراغ استنیس، این پیشگویی از طرف کی بوده و چی بوده دقیق؟ ربطی به سکانس پایانی فصل 2 داشت؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
آخر فصل 2 سریال می بینیم که ملیساندر یک گوی را به استنیس نشون میده، که چنین چیزی تو کتاب نبود، یک پیشگویی را به استنیس نشون میده؟ کسی نمیدونه چی بوده دقیقن؟ تو همین انجمن یادمه یک جا خوندم ، ملیساندر بر اساس یک پیشگویی رفت سراغ استنیس، این پیشگویی از طرف کی بوده و چی بوده دقیق؟ ربطی به سکانس پایانی فصل 2 داشت؟

 

اینا همه شون از Azor Ahai و The prince that was Promised میاد. ملیساندر همه ش توی آتیش نگاه میکرده و به R'hllor میگفته که Azor Ahai یا همون tPtwP رو بهم نشون بده که اونم مثکه استنیس رو نشون میداده.

اون گوی ِ فک کنم همون آتیشا بوده. حالا میخواستن یکم مدل ِ جادوگریش رو بیشتر کنن. ( منم یادم نمیاد گوی رو ، شاید بوده توی کتاب )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
این رو هم اضافه کنم که یه پیش گویی دیگه هم وجود داره . پیش گویی زن کوتوله روی تپه ی متعلق به خدایان قدیمی در ریورران .

زنه که احتمالا یکی از فرزندان جنگله کلی پیش گویی های پشت سر هم می کنه . که شاه کراکن مرده و اتفاقات رد ودینگ و سلاخی شدن وارگوهوت توسط گرگور کلگان و زنده شدن دوبارهی کتلین تالی رو پیش بینی می کنه بعدش می گه که من یک دوشیزه ای رو توی جشن دیدم با افعی های ارغوانی بر روی موهایش که سم از نیش هایشان بیرون می چکید . و بعد دوباره همون دوشیزه رو دیدم که یک غول وحشی رو در قلعه ای از یخ می کشت .

به احتمال قریب به یقین اون دوشیزه سنسا غول لیتل فینگر و قلعه وینترفله .

 

پس طبق این پیش بینی وینترفل حداقل برای مدتی باید به سنسا برسه تا سنسا بتونه توی وینترفل غول وحشی رو بکشه .

 

غول و قلعه و ... : رابرت می یاد با عروسکش قلعه برفی سانسا رو خراب می کنه و ...

کاملاً جور در می یاد با پیشگویی ولی خب حادثه کم اهمیتی ه و چرا باید چنین چیزی بگه؟

یعنی اگه بیلیش به دست سانسا بمیره من مارتین رو خفه می کنم. فکر کن چنین آدمی به دست این سانسای ... بمیره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
آخر فصل 2 سریال می بینیم که ملیساندر یک گوی را به استنیس نشون میده، که چنین چیزی تو کتاب نبود، یک پیشگویی را به استنیس نشون میده؟ کسی نمیدونه چی بوده دقیقن؟ تو همین انجمن یادمه یک جا خوندم ، ملیساندر بر اساس یک پیشگویی رفت سراغ استنیس، این پیشگویی از طرف کی بوده و چی بوده دقیق؟ ربطی به سکانس پایانی فصل 2 داشت؟

 

شاید اینجا جاش نیست ولی اون سکانسی که واریس اون جادوگر رو به تیریون نشون می ده هم جز چیزایی ه که تو سریال هست و تو کتاب نه.

نظری راجع به اون نداره کسی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کیوان جوابت توی این یکی تاپیک رو این جا می دم.

اینکه آریا گذشته رو فراموش نمی کنه درست، اصلاً اگه قرار بود بشه "هیچ کس" چرا باید تو داستان می موند؟

قطعاً خب نمی ذارن اسرارشون به این راحتی فاش بشه.

اینکه به ارباب ها هدیه داده شده کجا، اینکه از بیخ و بن ریشه والریا کنده بشه کجا.

اون اژدهاها که اون استاده می گفت کار سیتادل بوده، کجا اشاره شده به بی چهره ها؟

 

والا یادمه گفت بی چهره ها بیلون رو می کشن، بی چهره ها رو به سامرهال ربط داد؟ راجع به این چیزی یادم نیست.

مگر اینکه چون آریا قرار بود بره خانه سیاه و سفید بهش گیر بده که برو از اینجا چون منو یاد سامرهال می ندازی.

 

پ.ن: بابت پاک کردن نقل قول های قبلی وقتی پست جدید می ذاری مرسی، خیلی کار رو مغزیه.

خود حضور هیچ کس (یه نماینده از مردی ی چهره) هم تو کتاب به خودی خود جالبه. ولی این که شخصیت آریا بره کنار و این هیچ کس بیاد توی صحنه زیاد به مذاقم خوش نمی آد. می دونی همین الا یه کم ترسیدم. نکنه مارتین دیوانه کل هدفش از خلق آریا همین بوده. این که یک پیشینه برای بی چهره ای که قراره بسازه به وجود بیاره. حذف آریا خیلی ترسناکه (بدترین اتفاقیه می تونم بهش فکر کنم) ولی از ای دیوانه ی روانی باید همیشه انتظار بدترین ها رو داشت.

 

هدیه به اربابان = مردن دراگون لرد ها

عامل مرگ درگون لرد ها = نابودی والریا

 

خط مستقیمی که آریا رو به سامرهال وصل می کنه مردای بی چهره هستند. وگرنه چرا باید پیرزن به یک دختر بچه ای که 30 سال بعد سامرهال دنیا اومده بگه تو منو یاد سامرهال می اندازی. ضمن این که خود پیرزن اشاره به مرگ هم می کنه. "من فکر می کردم که لرده که بوی مرگ می ده ولی ..."

به نظر من حلقه ی گم شده پازل (آریا-مرگ-...-سامرهال) مردا بی چهره هستند.

در مود حرف اون استاده من تناقضی نمی بینم. ممکنه اساتید و بی چهره ها در راستای موازی تلاش می کردند برای نابودی حرف اژدهاها.

 

راستی من تصورم اینه که آریا قراره یش از یک مرد بی چهره ی عادی باشه. یعنی خود مردای ی چهره هم با دیدی بیش از یک کارآموز عادی بهش نگاه می کنند. شاید تصورم مسخره باشه ولی یک چیزی مثل الهه ی انتقام یا نمودی از خدای مرگ.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
کیوان جوابت توی این یکی تاپیک رو این جا می دم.
اینکه آریا گذشته رو فراموش نمی کنه درست، اصلاً اگه قرار بود بشه "هیچ کس" چرا باید تو داستان می موند؟

قطعاً خب نمی ذارن اسرارشون به این راحتی فاش بشه.

اینکه به ارباب ها هدیه داده شده کجا، اینکه از بیخ و بن ریشه والریا کنده بشه کجا.

اون اژدهاها که اون استاده می گفت کار سیتادل بوده، کجا اشاره شده به بی چهره ها؟

 

والا یادمه گفت بی چهره ها بیلون رو می کشن، بی چهره ها رو به سامرهال ربط داد؟ راجع به این چیزی یادم نیست.

مگر اینکه چون آریا قرار بود بره خانه سیاه و سفید بهش گیر بده که برو از اینجا چون منو یاد سامرهال می ندازی.

 

پ.ن: بابت پاک کردن نقل قول های قبلی وقتی پست جدید می ذاری مرسی، خیلی کار رو مغزیه.

خود حضور هیچ کس (یه نماینده از مردی ی چهره) هم تو کتاب به خودی خود جالبه. ولی این که شخصیت آریا بره کنار و این هیچ کس بیاد توی صحنه زیاد به مذاقم خوش نمی آد. می دونی همین الا یه کم ترسیدم. نکنه مارتین دیوانه کل هدفش از خلق آریا همین بوده. این که یک پیشینه برای بی چهره ای که قراره بسازه به وجود بیاره. حذف آریا خیلی ترسناکه (بدترین اتفاقیه می تونم بهش فکر کنم) ولی از ای دیوانه ی روانی باید همیشه انتظار بدترین ها رو داشت.

 

هدیه به اربابان = مردن دراگون لرد ها

عامل مرگ درگون لرد ها = نابودی والریا

 

خط مستقیمی که آریا رو به سامرهال وصل می کنه مردای بی چهره هستند. وگرنه چرا باید پیرزن به یک دختر بچه ای که 30 سال بعد سامرهال دنیا اومده بگه تو منو یاد سامرهال می اندازی. ضمن این که خود پیرزن اشاره به مرگ هم می کنه. "من فکر می کردم که لرده که بوی مرگ می ده ولی ..."

به نظر من حلقه ی گم شده پازل (آریا-مرگ-...-سامرهال) مردا بی چهره هستند.

در مود حرف اون استاده من تناقضی نمی بینم. ممکنه اساتید و بی چهره ها در راستای موازی تلاش می کردند برای نابودی حرف اژدهاها.

 

راستی من تصورم اینه که آریا قراره یش از یک مرد بی چهره ی عادی باشه. یعنی خود مردای ی چهره هم با دیدی بیش از یک کارآموز عادی بهش نگاه می کنند. شاید تصورم مسخره باشه ولی یک چیزی مثل الهه ی انتقام یا نمودی از خدای مرگ.

 

من منظورم اینه که کشته شدن یک یا چند ارباب هم اون ادعا رو ارضا می کنن لزوماً نمی شه تعبیر کرد چنین اتفاق خفنی بئده باشه.

در هر صورت اگه اینطوره و اینقدر قدرتمند اند امیدوارم چنین بلایی رو سر کاهنان سرخ بیارن. اونام تو کار جادو اند دیگه، چرا با اینا مشکل ندارن؟

 

می شه گفت که آینده آریا رو هم دیده یا می دونسته و باقی ماجرا.

 

اینهمه فصل برای آریا و ماجراهاش اونوقت بشه هیچ کس؟ اگه می خواست چنین شخصیتی داشته باشه خیلی راحت بوجود می یاوردش یهو. هر چند به نظر منم خیلی جالب می شه وجودش. چون آریا همچین خط داستانیش اتفاقات مهمی رو هم بیان نمی کرد.

 

آریا اگه با این وضع چنین قدرتی داشته باشه خیلی مزخرف می شه، جنبه اش رو نداره به هیچ وجه. البته فکر کن به توانایی های یه بی چهره وارگ بودن هم اضافه شه، چه شود دیگه.

 

کلاً این بحث پیشگویی ها و حضور کاهنان سرخ و ... رو اعصاب من راه می رن. این حس بهم دست میده که نسبت واریس، لیتل فینگر، دورَن و ... به اینها مثل نسبت سرسی به بیلیش و ایلیریو و دورَن و ... است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
King Robert » دوشنبه بهمن 9, 91 10:58 pm[/url]"]خودم اول از پیش گویی مگی فراگ شروع می کنم .

یه قسمتی از پیش گویی تا حالا به وقوع پیوسته . این که دوست سرسی به زودی می میره . این که سرسی به جاب شاهزاده با شاه ازدواج می کنه . این که سرسی 3 و شاه 17 فرزند خواهند داشت .

بقیه اش این جوریه . سرسی ملکه خواهد بود تا آن که ملکه ای زیباتر و جوان تر میآد هرچیزی رو که سرسی دوست می داره ازش می گیره . فرزندان سرسی تاجشان از طلا و تابوتشان از طلا خواهد بود و زمانی که سرسی غرق در اشکه والانکار سرسی را خفه خواهد کرد .

 

تصور سرسی از ملکه ی جانشینش که همه چیزش رو ازش می گیره مارجری تایرل و از والانکار تیریونه .

با این همه تاکیدی که سرسی تا این جای کتاب کرده در مورد این که مارجری جوان تره ولی زیباتر نیست فکر کنم مشخصه برای همه که مارجری اون ملکه ی موعود نیست . ملکه ی پیش گویی باید کسیباشه که خود سرسی هم به زیباتر بودنش اعتراف کنه . احتمال اصلی دنریسه . دنریس خواهر ریگاره و همین طور که سرسی معتقد بوده که ریگار زیباتر از جیمیه همین طور هم احتمالا اقرار می کنه که دنریس خوش قیافه تر از اونه .

احتمال دیگه ای که به نظر من وجود داره سنساست . لیتل فینگر به سنسا می گه که قراره تو نامزد هری وارث بشی . هری وارث رابرت ارن و ایریه . سنسا وارث فعلی وینترفل و شماله . با ازدواج اونا این 2 خاندان به هم متصل می شن و اتحاد قوی ای به وجود می آد . ریوران هم که مال لیتل فینگره . ضمن ابن که سنسا یک طرفش تالی هست . پس به احتمال زیاد ریورران هم به جز فری ها بقیه اش به سنسا می پیوندند . حساب فری ها رو هم لیدی استون هرت می رسه

از طرفی قراره در آینده ی نزدیک جنگی بین لنیسترها و های گاردن با قوای ایگان دربگیره که باعث تحلیل رفتن لنیستری ها ، دورنی ها هایگاردنی ها و استورم لردها می شه .

دنریس رو هم که من احساس میکنم اصلا به وستروس برنگرده . می مونه فقط یک مساله . این که همه اقرار دارند سنسا زیباست ولی تا حالا زیباییش رو با سرسی مقایسه نکردند.

 

قسمت والانکار رو هم به نظر من برخلاف چیزی که همه تصور می کنند جیمی مصداق والانکاره و نه تیریون . درسته که تیریون هم اگه دستش به سرسی برسه کوتاهی نمی کنه ولی جیمی هم به اندازه ی کافی دلیل برای کشتن سرسی داره . ضمن این که همیشه عادت مارتینه که ذهن خواننده اش رو به یه سمت متمایل کنه آخرش یه غافل گیری رو کنه . الان هم به نظرم زمانی که همه از جمله سرسی فکر می کنند که تیریون والانکاره جیمی همه رو غافلگیر کنه .

 

این ایده خیلی خوبی می تونه باشه، فقط اینکه با توجه به چیزی که توی ویکی نوشته شده، "والانکار" در زبان والریایی به معنای "برادر کوچک" است و با توجه به اینکه جیمی برادر بزرگتر سرسیه، این برداشت یه ذره اشتباه از آب درمیاد. ولی باز هم این ایده که والانکار، تیریون نیست، خیلی احتمال زیادی داره، چون همون طور که گفتی، مارتین هیچ وقت طبق انتظارات ما پیش نمیره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ويسنيا تارگرين » سه شنبه تیر 31, 93 10:25 am[/url]"]
King Robert » دوشنبه بهمن 9, 91 10:58 pm[/url]"]خودم اول از پیش گویی مگی فراگ شروع می کنم .

 

قسمت والانکار رو هم به نظر من برخلاف چیزی که همه تصور می کنند جیمی مصداق والانکاره و نه تیریون . درسته که تیریون هم اگه دستش به سرسی برسه کوتاهی نمی کنه ولی جیمی هم به اندازه ی کافی دلیل برای کشتن سرسی داره . ضمن این که همیشه عادت مارتینه که ذهن خواننده اش رو به یه سمت متمایل کنه آخرش یه غافل گیری رو کنه . الان هم به نظرم زمانی که همه از جمله سرسی فکر می کنند که تیریون والانکاره جیمی همه رو غافلگیر کنه .

 

این ایده خیلی خوبی می تونه باشه، فقط اینکه با توجه به چیزی که توی ویکی نوشته شده، "والانکار" در زبان والریایی به معنای "برادر کوچک" است و با توجه به اینکه جیمی برادر بزرگتر سرسیه، این برداشت یه ذره اشتباه از آب درمیاد. ولی باز هم این ایده که والانکار، تیریون نیست، خیلی احتمال زیادی داره، چون همون طور که گفتی، مارتین هیچ وقت طبق انتظارات ما پیش نمیره.

ما نمی دونیم سرسی زودتر به دنیا اومده یا جیمی. شاید جیمی بعد از سرسی به دنیا اومده باشه و اینطوری والانکار مصداق پیدا می‌کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ملیساندر به آریا(تو سریال) گفت تو چشمات سیاهی میبینم و تو اون سیاهی چشمایی به من ذل زدن

چشای قهوه ای

چشای آبی

چشای سبز

چشایی که برای همیشه اونهارو میبندی

ما دوباره همدیگرو میبینیم

 

کسی نظری در این رابطه نداره؟

 

Sent From My Xperia Z2

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ما نمی دونیم سرسی زودتر به دنیا اومده یا جیمی. شاید جیمی بعد از سرسی به دنیا اومده باشه و اینطوری والانکار مصداق پیدا می‌کنه.

 

الان توی ویکی نگاه کردم، دیدم که نوشته جیمی فرزند دوم و اولین پسر لرد تایوین هستش.

این طوری درست در میاد. من توی کتاب اشتباه فهمیده بودم، برای همین فکر می کردم جیمی بزرگتره.

پس شما درست میگین.

معذرت می خوام

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دربازه ی حرفهایی که میری ماز دور به دنریس زد:

"When the sun rises in the west and sets in the east," said Mirri Maz Duur. "When the seas go dry and mountains blow in the wind like leaves. When your womb quickens again, and you bear a living child. Then he will return, and not before."

من مطمئن نیستم که واقعا پرافسیه یا فقط داشت با طعنه به دنی میگفت هیچوقت.

ولی اگر واقعا پرافسی باشه ممکنه بعضی قسمتهاش به حقیقت پیوسته باشه.من سرچ کردم دیدم خیلی های دیگه هم فکر میکنن همچین چیزی ممکنه درست باشه و برای این موضوع تئوریهایی وجود داره.

کوئنتین ممکنه خورشیدی باشه که در غرب طلوع کرد(بدنیا اومد) و در شرق غروب میکنه(میمیره).

ممکنه منظور از دریا,دریای دوتراکیها باشه همونجور که دنی تو فصل آخرش دید بعضی قسمتهاش داشت خشک میشد و اتفاقات دیگه ای که تو آخرین فصل دنی افتاد.فقط میمونه کوه ها که نمیدونم سمبل چی میتونن باشن و بدنیا آوردن فرزند زنده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×