رفتن به مطلب
ریگار

نظرسنجی شماره 7: در روایت داستان نغمه یخ و آتش تا اوایل ...

Recommended Posts

من تو تگ اسپویل گفتم تازه غیر مستقیم نمیتونن جلو اسپویل مقاومت کنن من مقصر نیستم

 

رد وایپر شخصیت عالی داشت ولی کاری نبود که در ادامه بخواد انجام بده واسه همین زد کشتش

 

چرا کاری نبود؟ اگه همراه کوئنتین میرفت حتما دنریس عاشقش می شد...

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

چرا کاری نبود؟ اگه همراه کوئنتین میرفت حتما دنریس عاشقش می شد...

 

:)) با سابقه ای که رد وایپر داشت 100%

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من جان رو انتخاب کردم.به دو دلیل.دلیل اول اینه که برای من مهم ترین مسئله،مسئله ی اونسوی دیواره و همه ی اختلافات وستروس در مقابل خطری که تهدیدشون میکنه پشیزی محسوب نمیشن.علاوه بر این ترجیه میدم از جاهای مرموز و ناشناخته سر دربیارم تا اینکه از روابط کثیف بین شورای پادشاهی بدونم(حرصم میگیره).دلیل دیگه هم علاقه ی شدید من به کاراکتر جان اسنوئه که محبوبترین شخصیت در نظر منه.

انتخاب دومم تیریونه.این شخصیت فوق العاده ست.خیلی زیرک زرنگ و شوخ به نظر میرسه.تصمیمات بسیار جالبی میگیره.از طرز فکرش خوشم میاد و کاملا در بطن قسمت های مهم داستانه.همه ی اینا باعث میشه که تیریون و اتفاقاتی که براش میفته-علی الخصوص پس از ماجرای کتلین و لایسا-برام مهم جلوه کنن.در ضمن رفتار این شخصیت قابل پیش بینی نیست.درسته خیلی به اخلاقیات اهمیت میده اما خیلی جاها اهداف خودش رو مقدم بر هر چیزی میدونه.

گزینه سوم آریاست.علاوه بر علاقه ای که بهش دارم شخصیت آریا توی کتاب به خصوص در کتاب دوم خیلی خوب تصویر شده.و حس ماجراجویی جالبی برای آدم بوجود میاره.من احساس میکردم که خودم جای آریا قدم میزنم فرار میکنم دستگیر میشم ووو...

فصل های سرآغاز اولویت بعدی منه.شالوده ی کتاب در همون فصل اول بیان میشه.مقدمه کتاب اول رو خیلی دوست دارم.

ولی بدترین فصل خصوصا تو کتاب دوم برام فصل های دنریس بود.اصلا عذابی بود تموم نشدنی.با اینکه با دنریس مشکلی ندارم اما اصلا تحمل فصل هاش رو نداشتم.تغییر موضع از فصل جان به دنریس مثل این میمونه که سر ظهر تابستون از زیر باد کولر بلند شی بری زیر آفتاب بشینی و یه پلیور تنت کنی

حالا که بحث به اینجا کشیده میخوام یه چیز دیگه هم بگم.به نظرم یکی از مهمترین نقاط قوت داستانهای مارتین همین نوع ادبیاتش و نوع روایتشه.اینکه فصل های کتاب با نام شخصیت ها باشه به دو نکته کمک قابل توجهی میکنه.یک اینکه داستان به هیچ وجه لو نمیره.چون با خوندن نام یه شخصیت نمیفهمی قراره چه اتفاقی بیفته.دوم هم اینکه اگر روایت مثل داستانهای دیگه انجام میشد نهایتا یشه با یک یا دو شخصیت همزاد پنداری کرد.اما این نوع نگارش باعث میشه حتی از دیدگاه منفورترین شخصیت هم آگاه بشی و به این نتیجه برسی واقعا اونقدرها هم منفور نیست و شاید خودمون هم تو اون شرایط همون تصمیمات رو لحاظ میکردیم.به نظرم این نوع روایت توی خاکستری شدن شخصیت هاش به شدت نقش داره.روایت از دید 1 نفر در کل کتاب شخصیت های منفی رو بشدت سیاه جلوه میده.

منم کلا همیشه جان رو دوس داشتم تو همه ی کتابا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چرا شخصیت هایی که قراره حذف بشن اینقدر محبوبند؟؟؟

 

ای بابا؟ رد وایپرم؟ چه وضعیه!!

گفتم به کسی علاقمند نشم. وستروس کلا" وفا نداره!!مارتین عشق کشتن آدمای حسابیه!!

 

لیدی مگه تا آخر کتاب سوم رو نخوندی؟!

 

 

این قسمت هاش واسه من استرسش از رد ودینگ هم بیشتر بود! البته احتمالا به این دلیل که رد ودینگ واسم اسپویل شده بود ولی اینجا نه!

منم رد وایپر رو خیلی دوست داشتم!

 

 

من هم به همه شدیدا توصیه میکنم که به هیچ کس علاقه مند نشید، اگه شدید هم بروز ندید! اصلا من به این مارتین شک دارم، به نظرم میشینه فروم ها رو میخونه هر شخصیتی رو که میبینه بیشتر محبوبه و بیشتر طرفدار داره میزنه میکشه! باور کنید ازش بعید نیست!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به رنلی: سلام. بلاخره غیبت کبری تون تموم شد؟

نه من تا آخرش نخوندم. لنگ لنگان تا جایی رفتم که مطمئن شدم سریال برام اسپویلش نمی کنه . بعضی POV ها رو خیلی جلوترم. بعد هم دیگه ولش کردم. احتمالا" چند روز دیگه شروع می کنم.

خب... من همه اسپویلهای این تاپیک رو خوندم والان دارم میرم خودکشی کنم!!! کسی با من کاری نداره؟

 

آخه کسی نیست بگه ادم حسابی تو که مارتین رو می شناسی باز چرا دوباره از یکی از شخصیتهای فوق العاده خوشت میاد!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

علت این همه علاقه به رد وایپر رو درک نمی کنم .

 

کلا در مورد رد وایپر و دورنی ها نظر خنثی داشتم . ولی این سند اسنیک ها رو که دیدم از رد وایپر و دورن و مارتل ها به کلی بیزار شدم .

واقعا از احمق ترین اشخاص کل دنیای مارتین هستند .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به King Robert :

میشه یه لیست از شخصیت ها یا خاندان های محبوبت ارائه بدی ، آخه این طور که از پست های فهمیدم از کلی از شخصیت ها بدت میاد .

 

من خودم به شدت از جان خوشم میاد . نمی دونم چرا ولی از وقتی که وارد داستان شد شیفته ی این پسر شدم . از شیوه ی برخوردش باحوادث ، دغدغه های درونی و ... کلا من عاشق این پسر هستم .

 

نفر بعدی هم کسی هست که تا حالا تو داستان 5 خط هم دربارش توضیح ندادن . با وجودی که هنوز وارد داستان نشده بعد جان از Howland Reed هم خیلی خوشم میاد . چون تو بستر مهم ترین حادثه های داستان حضور داشته ، اگه وارد داستان بشه کلی حرف واسه گفتن داره .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نمی دونم کتاب 4 رو خوندی یا نخوندی اگه خونده باشی حرف من رو درک می کنی .

 

 

سند اسنیک ها دختران حرامزاده ی رد وایپرند .

عموما این عبارت به 3 دختر بزرگتر رد وایپر اطلاق می شه . ( ابارا - نایمریا و تایانه )

این 3 نفر از احمق ترین شخصیت های کل نغمه اند .

واقعا رفتار این 3 نفر من رو یاد سحرناز برره می اندازه . باز اون سحرناز شخصیت طنز بود .

حالا من که از اول هم از دورنی ها زیاد خوشم نمی اومد این 3 نفر دورن و دورنی رو تو چشمم سیاه کردند .

رد وایپر هم که به عنوان پدر این 3 نفر در مورد وضعیت وخیم حماقتشون کاملا مسئول و مقصره .

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نمی دونم کتاب 4 رو خوندی یا نخوندی اگه خونده باشی حرف من رو درک می کنی .

 

 

سند اسنیک ها دختران حرامزاده ی رد وایپرند .

عموما این عبارت به 3 دختر بزرگتر رد وایپر اطلاق می شه . ( ابارا - نایمریا و تایانه )

این 3 نفر از احمق ترین شخصیت های کل نغمه اند .

واقعا رفتار این 3 نفر من رو یاد سحرناز برره می اندازه . باز اون سحرناز شخصیت طنز بود .

حالا من که از اول هم از دورنی ها زیاد خوشم نمی اومد این 3 نفر دورن و دورنی رو تو چشمم سیاه کردند .

رد وایپر هم که به عنوان پدر این 3 نفر در مورد وضعیت وخیم حماقتشون کاملا مسئول و مقصره .

 

من نمی فهمم چرا اینقدر از دستشون عصبانی هستی و احمق می دونیشون؟ این سه تا که بیشتر کتاب 4 رو توی حبس دوران بودند... فقط اون اول که داغ مرگ پدرشون تازه بود عصبانی بودن و سر جنگ داشتن که اون هم به خاطر نوع تربیت رد وایپر و روش زندگی ای هست که یادشون داده و این که دیگه از آریانه که بدتر عمل نکردن...! اتفاقا خیلی جالبه که اینا هرکدوم برای خودشون یه سلاح و روش دارن برای جنگیدن...

خود رد وایپر هم در عین حال که شخصیت جنگجو و قوی ای داره آدم بدخواهی نیست... فقط انتقام خواهرش رو می خواد. به نظر من کشته شدنش از سر حماقت نبود یه بدشانسی محض بود...

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نمی دونم کتاب 4 رو خوندی یا نخوندی اگه خونده باشی حرف من رو درک می کنی .

 

 

سند اسنیک ها دختران حرامزاده ی رد وایپرند .

عموما این عبارت به 3 دختر بزرگتر رد وایپر اطلاق می شه . ( ابارا - نایمریا و تایانه )

این 3 نفر از احمق ترین شخصیت های کل نغمه اند .

واقعا رفتار این 3 نفر من رو یاد سحرناز برره می اندازه . باز اون سحرناز شخصیت طنز بود .

حالا من که از اول هم از دورنی ها زیاد خوشم نمی اومد این 3 نفر دورن و دورنی رو تو چشمم سیاه کردند .

رد وایپر هم که به عنوان پدر این 3 نفر در مورد وضعیت وخیم حماقتشون کاملا مسئول و مقصره .

 

من نمی فهمم چرا اینقدر از دستشون عصبانی هستی و احمق می دونیشون؟ این سه تا که بیشتر کتاب 4 رو توی حبس دوران بودند... فقط اون اول که داغ مرگ پدرشون تازه بود عصبانی بودن و سر جنگ داشتن که اون هم به خاطر نوع تربیت رد وایپر و روش زندگی ای هست که یادشون داده و این که دیگه از آریانه که بدتر عمل نکردن...! اتفاقا خیلی جالبه که اینا هرکدوم برای خودشون یه سلاح و روش دارن برای جنگیدن...

خود رد وایپر هم در عین حال که شخصیت جنگجو و قوی ای داره آدم بدخواهی نیست... فقط انتقام خواهرش رو می خواد. به نظر من کشته شدنش از سر حماقت نبود یه بدشانسی محض بود...

 

 

 

خب دوران که نمی خواست بچه های برادر خودش رو زندانی کنه . مجبورش کردن . اگه زندانیشون نمی کرد مطمئنا جنگ راه می انداختند .

آریانه هم مطمئنا حماقت کرد . اگه دوران می دونست که نمی تونه جلوی حماقت آریانه وایسه و اوضاع رو تحت کنترل بگیره مطمئنا اون رو هم زندانی می کرد . ولی دوران که نمی تونست همه ی این 4 نفر رو این شکلی کنترل کنه . گیرم که می تونست هم نیاز به صرف هزینه و نیروی زیادی بود . به نظرم دوران عاقلانه ترین تصمیم ممکن رو در مورد سنداسنیک ها گرفت .

این سند اسنیک ها و دوست عزیزشون آریانه داشتند دورن رو به جنگی می کشوندند که هیچ شانسی برای پیروزی در اون نداشتند . حالا خوبه که همه دیدند چه اتفاقی واسه ی استارک ها افتاد . باز استارک ها که پشتوانه ی شمال و ریور لند رو داشتند و اگه لایسا تالی یه ذره از گاو باشعورتر بود ویل هم باهاشون متحد می شد .

 

درمورد خود رد وایپر و نحوه ی کشته شدنش حرف خاصی ندارم . عصبانی بود و موقع نبرد با گرگور کلگان اشتباه کرد . به نظرم کارش عاقلانه نبود ولی غیر طبیعی هم نبود به هر حال سال ها داغدار خواهرش بوده .

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

خب دوران که نمی خواست بچه های برادر خودش رو زندانی کنه . مجبورش کردن . اگه زندانیشون نمی کرد مطمئنا جنگ راه می انداختند .

آریانه هم مطمئنا حماقت کرد . اگه دوران می دونست که نمی تونه جلوی حماقت آریانه وایسه و اوضاع رو تحت کنترل بگیره مطمئنا اون رو هم زندانی می کرد . ولی دوران که نمی تونست همه ی این 4 نفر رو این شکلی کنترل کنه . گیرم که می تونست هم نیاز به صرف هزینه و نیروی زیادی بود . به نظرم دوران عاقلانه ترین تصمیم ممکن رو در مورد سنداسنیک ها گرفت .

این سند اسنیک ها و دوست عزیزشون آریانه داشتند دورن رو به جنگی می کشوندند که هیچ شانسی برای پیروزی در اون نداشتند . حالا خوبه که همه دیدند چه اتفاقی واسه ی استارک ها افتاد . باز استارک ها که پشتوانه ی شمال و ریور لند رو داشتند و اگه لایسا تالی یه ذره از گاو باشعورتر بود ویل هم باهاشون متحد می شد .

 

درمورد خود رد وایپر و نحوه ی کشته شدنش حرف خاصی ندارم . عصبانی بود و موقع نبرد با گرگور کلگان اشتباه کرد . به نظرم کارش عاقلانه نبود ولی غیر طبیعی هم نبود به هر حال سال ها داغدار خواهرش بوده .

 

من بازم سند اسنیک ها و حتی آریانه رو درک می کنم. آخه همه که به مکاری لیتل فینگر و زیرکی واریس و بانوی خارها نیستند که. دوران هم از همین قماشه. فوق العاده محتاط و معقول و حسابگر.

وقتی سند اسنیک ها و آریانه خبری از ماجرا نداشتند و فقط صبر دوران رو که بی شباهت به بی عرضگی و بی تفاوتی نبود رو میدیدند چه واکنشی جز این می تونستند داشته باشند.

درباره خود ابرین فکر می کنم از هوش و ذکاوت دوران به اون هم رسیده بود ولی از احتیاطش نه... به هرحال شخصیتش رو و مکالمات و بده بگیری که با تریون داشت رو خیلی دوست داشتم... یه جور بازی فکری برای حساب آینده بود... خود ابرین تو اون شرایط ناجی تیریون و از همه نظر درخشان و جذاب بود... همون طور هم توی اوج کشته شد... حالا امیدوارم علت علاقه بهش رو درک کنی

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×