رفتن به مطلب
renly baratheon

رازهای ناگفته زندگی و مرگ پرنس ریگار

Recommended Posts

[justify]در میان تمام شخصیت های مرموز و ناشناخته ی وستروس، بی شک ریگار یکی از اسرارآمیزترین های آنان است!

 

در تولد، زندگی، مرگ، رفتار و افکار این شاهزاده تارگرین، رازهای بسیاری نهفته است، و سوالات بی پاسخ بسیاری از پشت پرده رویداد های زندگی او مطرح شده است. داستان و سیر کلی وقایع را همه می دانند، اما نکات مبهم بسیاری در پیرامون این فرد و گوشه و کنار زندگی اش وجود دارد. در این تاپیک میخواهیم دانسته هایمان را از این شخصیت ناشناخته با هم به اشتراک بگذاریم و با کنار هم قرار دادن شواهد و اشاره های کوچکی که در جای جای کتاب آورده شده است، کمی به سوی پاسخ این سوال ها پیش برویم و در جهت حل شدن این معما گام برداریم.[/justify]

 

از جمله نکات مورد بحث درباره ریگار تارگرین، می توان موارد زیر را نام برد:

 

  • تولد ریگار و ارتباط او با تراژدی سامرهال،
    واکنش او نسبت به پیشگویی پرنس وعده داده شده،
    رابطه او با لیدی لیانا استارک،
    وقایع مسابقات هارن هال و پس از آن،
     
سرنوشت فرزندش ایگان،
 
و از همه مهم تر شخصیت او، افکار و عملکردش.

 

که درباره هر یک تئوری ها، حدس ها، گمان ها، و تحلیل های بسیاری ارائه شده است و میتوان درباره هر یک از آنان در این تاپیک بحث کرد.

 

 

_________________________________________

پ.ن: خب حالا هر کی هرچی داره بریزه رو میز! اول از کدوم بحث شروع کنیم؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چه عالی. بلاخره زدید این تاپیکو!

 

من تازه بعد از خوندن مقاله لیانا عزیز انگار یهو ریگار رو کشف کردم و تا حالا توجهم بهش جلب نشده بود. این آدم برام نکات ابهام زیاد داره. ولی یک چیزی که تو زندگیش خیلی به چشم میاد اینه که ماجرای زندگیش مثل زندگی یک قهرمان کلاسیکه. ماجراهاش خیلی دراماتیکه و شخصیت چند جانبه و پیچیده ای داره که شاید بیشتر پیچیدگیش به خاطر مبهم بودن خیلی از قستهای زندگیشه.

 

فکر کنم ردیف پنجم که برای بحث لیست کردید اسپویل باشه. یک فکری براش کنید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اتفاقا من از خیلی وقت پیش ها این موضوع برام جالب شده بود، به خصوص مسئله لیانا! بعدا موضوع دیگه ای که توجه من رو خیلی به خودش جلب کرد ویژنی بود که دنریس تو خونه نامیرایان دید، و اون به شدت منو درباره این شخصیت کنجکاو کرد تا این که برم تمام موضوعات مربوط به ریگار رو تو ویکی وستروس بخونم!

 

ولی همجنان چالش برانگیزترین مسئله برای من همین شخصیت پیچیده ریگاره! بدجوری کنجکاوم که بدونم تو ذهن این آدم چی میگذشته!

 

 

پ.ن: آره حواسم به این مورد نبود، الان هم دیگه امکان ویرایش ندارم که بذارمش تو اسپویلر!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من هنوز متوجه نشدم اژدهای سه سر دیگه چی بود این وسط و ریگار چرا دنبال سومی بود و اصلا این سومی چی بود ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[justify]

من هنوز متوجه نشدم اژدهای سه سر دیگه چی بود این وسط و ریگار چرا دنبال سومی بود و اصلا این سومی چی بود ؟

 

تا جایی که من میدونم این عبارت اژدهای سه سر مربوط میشه به یه پیش بینی، ولی از ماهیت دقیق این پیش بینی اطلاع چندانی وجود نداره. یه پیش بینی دیگه (شایدم قسمتی از همین پیش بینی) وجود داره که توش میگه شاهزاده وعده داده شده (prince that was promised) ظهور میکنه و با آدرها میجنگه و اون ها را مغلوب میکنه (بعضی ها این پرنس رو با آزور آهایی ریبورن یکی دونستن) ظاهرا ریگار بعد از خوندن این پرافسی ها به این نتیجه میرسه که خودش پرنس موعوده، و احتمالا بعدا نظرش تغییر میکنه و پسرش رو پرنس موعود تصور میکنه. این وسط این قضیه اژدها سه سر داره هم مطرح میشه و ریگار به این نتیجه میرسه که باید سه تا بچه داشته باشه، و قصد داره اون ها رو به نشانه اگان فاتح و خواهراش نامگذاری میکنه. تو دو مورد اول (رینیس و اگان) موفق میشه اما بهش میگن که همسرش دیگه توانایی به دنیا آوردن فرزند دیگه ای رو نداره، و این طوری میشه که ریگار میفته دنبال کس دیگه ای تا بتونه سومی (یعنی ویسنیا) رو هم به این جمع اضافه کنه. خیلی ها میگن ریگار اصلا به این خاطر لیانا رو با خودش برده، ولی این که حالا چرا لیانا چندان مشخص نیست.

 

آهان این رو هم یادم رفت که بگم شاه اگان پنجم قبلا یه پیشگو بهش گفته که پرنس موعود از نسل نوه هاش ایریس و رایلا خواهد بود و اون هم این دوتا رو به عقد هم در میاره تا پرافسی به حقیقت بپیونده. (ریگار هم که خب پسر این دوتاست)

 

 

دوستان اگه حرفام ناقص یا غلط بود تصحیح کنید لطفا![/justify]

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هیچ وقت با این پیش بینی ها کنار نتونستم بیام .

اونوقت چی شده که ریگار فکر کرده خودش پرنس وعده داده شدس ؟ و بعد چی باعث شده ریگار نظرش نسبت به بچش تغییر کنه ؟! اصلا مگه تارگرین ها به آدر ها اهمیت میدادن که ریگار نگران ظهور اونها باشه ؟ تارگرین ها که هیچ وقت نه آدر ها رو دیدن نه نگرانی ازش دارن ؟ بعید به نظر میرسه قصه های ننه پیر تا جنوب و قلعه سرخ نفوذ کرده باشن که بخوان ریگار رو تحریک کنن .

انقدر دور و بر ریگار سوال ریخته که آدم نمیدونه دنبال کدومش باشه .

 

احتمال این وجود داره که دنریس بچه ریگار باشه و جان همون اگان به ظاهر مرده ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ممنونم از توضیحاتت.

پس اینجوری که اون نظریه ای که در مورد پدر و مادر جان هست خیلی منطقی به نظر میاد. فقط سوال اینه که چرا لیانا؟ یعنی شاید منظور فقط ردیف کردن موضوع سه تا فرزند نبوده. حتما" یه اشاره ای به پیوند یخ و اتش و .... هم باید باشه.

اصلا" چرا خوشم نمیاد همه موضوعها رو ربط بدم به جریانات عشق و عاشقی . باید یه علت دیگه غیر ازعلاقه بین ریگار و لیانا هم باشه حالا چه علاقه یکطرفه باشه چه دوطرفه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هیچ وقت با این پیش بینی ها کنار نتونستم بیام .

اونوقت چی شده که ریگار فکر کرده خودش پرنس وعده داده شدس ؟ و بعد چی باعث شده ریگار نظرش نسبت به بچش تغییر کنه ؟! اصلا مگه تارگرین ها به آدر ها اهمیت میدادن که ریگار نگران ظهور اونها باشه ؟ تارگرین ها که هیچ وقت نه آدر ها رو دیدن نه نگرانی ازش دارن ؟ بعید به نظر میرسه قصه های ننه پیر تا جنوب و قلعه سرخ نفوذ کرده باشن که بخوان ریگار رو تحریک کنن .

انقدر دور و بر ریگار سوال ریخته که آدم نمیدونه دنبال کدومش باشه .

 

احتمال این وجود داره که دنریس بچه ریگار باشه و جان همون اگان به ظاهر مرده ؟

والا این رو که دقیقا چرا ریگار فکر کرده خودش یا پسرش پرنس وعده داده شده هستند رو نمیدونم (فکر کنم کس دیگه ای هم نمیدونه!)

نه دنریس که قطعا دختر ریگار نیست، مرگ رینیس توسط مارتین تایید شده (درباره زنده بودن پسر ریگار مارتین سکوت کرده نه گفته آره نه گفته نه!)

در مورد هویت اگان هم اظهار نظرهایی شده که نمیتونم بگم چون شدیدا اسپویله! ولی همچنان تا آخر کتاب پنجم هیچی قطعی نیست!

 

 

ممنونم از توضیحاتت.

پس اینجوری که اون نظریه ای که در مورد پدر و مادر جان هست خیلی منطقی به نظر میاد. فقط سوال اینه که چرا لیانا؟ یعنی شاید منظور فقط ردیف کردن موضوع سه تا فرزند نبوده. حتما" یه اشاره ای به پیوند یخ و اتش و .... هم باید باشه.

اصلا" چرا خوشم نمیاد همه موضوعها رو ربط بدم به جریانات عشق و عاشقی . باید یه علت دیگه غیر ازعلاقه بین ریگار و لیانا هم باشه حالا چه علاقه یکطرفه باشه چه دوطرفه!

آره درسته! موضوع بین ریگار و لیانا با احتمال خیلی بالایی چیزی فرای عشق و عاشقی ساده بوده!

نظرتون درباره پیوند یخ (لیانا) و آتش (ریگار) هم خیلی جالبه! و اگه جان اسنو پسر این دوتا باشه... خدای من!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به وینترفل : منم از فرضیه یخ و آتش خیلی خوشم اومد .

 

به رنلی : نه ، منظورم رینیس نیست ، میگم خود دنریس ممکنه دختر سومی بوده باشه که ریگار میخواسته ؟ میدونم یکم عجیبه اما یعنی ممکنه ؟ سنش هم به قدری پایین هست که ریگار باباش باشه .

 

ویرایش : جان هم میتونه پسر نمرده اگان باشه . میتونه ؟ من موندم چرا وقتی ملکه ، دنی و ویسریس فرار میکردن دراگون استون ، چرا پرنسس الیا و بروبچه هاش باهاش نرفتن .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اسپویلر نمی خواد، دیگه همه مون خیلی وقته از وجودش مطلع هستیم، حتی سریال بین هاش هم دیگه مطلع شدن :دی

 

برای من 2 مسئله مهم و مبهمه، یکی اینکه رابطه اش به لیانا چطور بوده، آیا علاقه ی 2 طرفه بوده؟ به خاطر نامزدی لیانا با رابرت مجبور به فرار شدن؟ یا نه، همون چیزیست که مردم وستروس بیشتر بهش باور دارن، یعنی دزدیده شدن لیانا!

من باورم روی حالت اوله! با توجه به شخصیتی که از لیانا و ریگار، و خصوصیاتشون دستگیرم شد، فکر کنم لیانا با میل خودش رفت!

 

 

((ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت: «وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»))

 

 

به نظر، تصمیمش به ایریس برمیگرده، فکر کنم ریگار هم از دیوانه بازی ها او به ستوه آمده بود ... ولی خب، پدرش بود، نمی توانست جونش را به خطر بندازه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

 

جان هم میتونه پسر نمرده اگان باشه . میتونه ؟ من موندم چرا وقتی ملکه ، دنی و ویسریس فرار میکردن دراگون استون ، چرا پرنسس الیا و بروبچه هاش باهاش نرفتن .

 

اگر پسر نمرده اگان باشه، پس ربطی نمیشه به استارکها داد!

وقتی مارتین به کمپانی والرین استیل میگه، شمشیر را با رنگ نشان استارکها بسازه، شاید این فقط به دستور مورمونت در کتاب 1 برمیگرده، ولی مارتین هیچوقت کارهاش بی منظور نبوده

 

http://www.valyriansteel.com/2007/06/13/longclaw-plaque/

 

بعد اینکه جان از لحاظ ظاهر و رفتار خیلی شبیه استارکهاست، حتی بیشتر از راب، پس اگر پسر ادارد نباشه، حتمن پسر لیانا خواهد بود ...

در نتیجه من یکی بعید میدونم، فرزند مرده اگان باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

 

((ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت: «وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»))

 

 

به نظر، تصمیمش به ایریس برمیگرده، فکر کنم ریگار هم از دیوانه بازی ها او به ستوه آمده بود ... ولی خب، پدرش بود، نمی توانست جونش را به خطر بندازه

 

آره منم با نظرت موافقم. ولی این موضوع خیلی قابل توجهیه چون ایریس پادشاه قانونی بوده و معلوم نیست با کمک اون شورا چه جوری می تونسته اون مردک دیوانه رو خلع کن. تو تاریخ سابقشو داشتیم؟ کلا" ریگار به نظر آدم خیلی عاقلی میومده.

یک نکته دیگه هم در مورد لیانا و ریگار اینه که علاوه بر اینکه لیانا نامزد داشته که همه جا میگن, ریگار هم زن و بچه داشته. بالفرض محال که رابرتو دست به سر می کردن, ریگار می خواست با زن و بچه هاش چه کار کنه.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
به وینترفل : منم از فرضیه یخ و آتش خیلی خوشم اومد .

 

به رنلی : نه ، منظورم رینیس نیست ، میگم خود دنریس ممکنه دختر سومی بوده باشه که ریگار میخواسته ؟ میدونم یکم عجیبه اما یعنی ممکنه ؟ سنش هم به قدری پایین هست که ریگار باباش باشه .

 

ویرایش : جان هم میتونه پسر نمرده اگان باشه . میتونه ؟ من موندم چرا وقتی ملکه ، دنی و ویسریس فرار میکردن دراگون استون ، چرا پرنسس الیا و بروبچه هاش باهاش نرفتن .

چقدر پیچیده شد!

دنریس تنها در صورتی میتونه دختر ریگار باشه که بلافاصله پس از وضع حمل لیانا تو tower of joy تو سرحدهای دورن، دنریس به درگن استون منتقل شده باشه و بچه ملکه رایلا هم موقع تولد مرده باشه و سر ویلم دری و ویسریس تمام این مدت دروغ گفته باشن و دختر ریگار رو به جای دختر ایریس جا زده باشن! یکم خیلی بعید به نظر میرسه نه؟!

جان هم اگه در حقیقت پسر ریگار و الیا مارتل (یعنی همون اگان) باشه دیگه رگ استارکی نداره!

کلا نمیشه تئوریتون رو با دلیل قاطع رد کرد، ولی خیلی غریب و بعیده!

 

 

به سرحامد (ریگار نخواند!): نه اون موضوع رو بیخیال شو که ریگار بدجوری رو اسپویل حساسه! هرچی خواستی درباره اون موضوع بگی تو اسپویلر بذار وگرنه ریگار کله منو میکنه! همین الانشم بهم اخطار داده! :دی

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

موضوع اینجاست که اگه میخواسته به وصال (!) لیانا برسه دیگه نیازی نبوده باهاش این همه راه رو فرار کنه ! اگه قضیه فقط وصال بود تو همون هارن هال به هم میرسیدن و وسلام !

مگه ریگار از رابرت میترسیده که بخواد فرار کنه ؟ وقتی رابرت میفهمید که لیانا با میل خودش رفته دیگه حرفی واسه گفتن نمیموند .

ریگار از پدرش هم نباید میترسیده ، همونجوری که از تاریخ برمیاد گاردشاهنشاهی و اکثریت ریگار رو دوست داشتن و ازش اطاعت میکردن( بجای این که از شاهشون مراقبت کنن از معشوقه پرنسشون مراقبت میکردن ، تا جایی که اگه ریگار تو رد کیپ میبود احتمالا جلوی سوختن و کشته شدن شمالی ها رو میگرفت .

 

دلیل دیگه ای باید وجود داشته باشه که لیانا و ریگار بی توضیح و چیز دیگه ای پا شدن و رفتن جنوب .

کسی میدونه لیانا چرا مرده ؟ کسی بهش زخم زده ؟ یا موقع زایمان دچار خونریزی شده ؟

 

به hamedsr :

متوجه ربط لانگ کلو به استارک بودن جان نشدم ، خب مورمونت فکر میکرده خون استارک تو رگهاشه !

ظاهر جان رو نمیدونم چطور میشه توجیه کرد ، اما ممکنه مو و چشم های مشکیش به مادرش پرنسس الیا کشیده باشه .

 

به وینترفل : ادارد که حرف نمیزنه ! شاید لیانا قبل از این ماجرا فارغ شده باشه و وقت کافی برای بردن بچه وجود داشته باشه .

سرم سوت کشید !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
همونجوری که از تاریخ برمیاد گاردشاهنشاهی و اکثریت ریگار رو دوست داشتن و ازش اطاعت میکردن( بجای این که از شاهشون مراقبت کنن از معشوقه پرنسشون مراقبت میکردن

آره اتفاقا این واسه من هم خیلی عجیبه که چرا ریگار باید سه نفر از گارد پادشاهی و بهترین شوالیه های کشور رو بذاره تا اختصاصا مراقب لیانا باشن و در عوض پدرش و زن و دوتا بچه اش رو بیخیال بشه؟! خیلی این قضیه مشکوکه!

ضمن این که من از نقش هاولند رید هم تو این ماجرا و این که جون ادارد رو نجات داده بسی در شگفتم!

 

با توجه به چیزهایی که میرا رید درباره knight of the laughing tree تعریف کرد

 

 

دلیل دیگه ای باید وجود داشته باشه که لیانا و ریگار بی توضیح و چیز دیگه ای پا شدن و رفتن جنوب .

کسی میدونه لیانا چرا مرده ؟ کسی بهش زخم زده ؟ یا موقع زایمان دچار خونریزی شده ؟

فکر نمیکنم این رو هم کسی به جز خود ادارد و هاولند رید چیزی درباره ش بدونه! هاولند رید رو که هنوز موفق به زیارتش نشدیم ند هم که همش این صحنه قول دادن به لیانا تو ذهنش بود و چیزی درباره مرگش نگفت! بعدشم که خدابیامرز شد رفت!

 

نکته بی ربط: این 100مین پست من تو وستروسه، بلاخره من هم سه رقمی شدم! فکر نمیکردم به این زودی به اینجا برسم! الان خیلی خوشحال و ذوق زده ام!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همین برام جالبه ، ریگار اصلا چرا برای لیانا محافظ گذاشته ؟ لیانا رو کوچکترین خطری از جانب انقلابیون تحدید نمیکرد ، اگه میخواست جایی باشه که حالا حالاها دست کسی بهش نرسه باشه باید میفرستادش سان اسپیر یا استورمزاند ، ضمن این که اگه ریگار ترایدنت رو پیروز میشد یا امیدی به پیروزی داشت واقعا نیازی به این کارا نبود پس عاقلانه این بود که اون سه شوالیه پیش ریگار باشن تا پیش لینا ، اصلا ریگار در مقابل چی میخواست از لیانا محافظت کنه ؟ واقعا فکر میکرد اگه شکست بخوره این سه نفر میتونن جلوی ارتش رابرت رو بگیرن ؟!

 

ازدواج با خواهر که بین تارگرین ها رایج بوده ، میدونم کاملا بعیده اما بچه دار شدن همسر شاه دیوانه از ریگار چندباری به ذهنم رسیده .

 

 

رنلی جان ، میدونم قصدش رو نداشتین اما پاراگراف آخرتون اسپول کوچیکی در مورد این داد که ما قرار نیست تا کتاب پنج جناب هاولند رو زیارت کنیم و بچه ها به انجا نمیرسن

 

 

پ ن : تبریک میگم ، امیدوارم 1000 امین پستت رو جشن بگیریم .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
همین برام جالبه ، ریگار اصلا چرا برای لیانا محافظ گذاشته ؟ لیانا رو کوچکترین خطری از جانب انقلابیون تحدید نمیکرد ، اگه میخواست جایی باشه که حالا حالاها دست کسی بهش نرسه باشه باید میفرستادش سان اسپیر یا استورمزاند ، ضمن این که اگه ریگار ترایدنت رو پیروز میشد یا امیدی به پیروزی داشت واقعا نیازی به این کارا نبود پس عاقلانه این بود که اون سه شوالیه پیش ریگار باشن تا پیش لینا ، اصلا ریگار در مقابل چی میخواست از لیانا محافظت کنه ؟ واقعا فکر میکرد اگه شکست بخوره این سه نفر میتونن جلوی ارتش رابرت رو بگیرن ؟!

 

ازدواج با خواهر که بین تارگرین ها رایج بوده ، میدونم کاملا بعیده اما بچه دار شدن همسر شاه دیوانه از ریگار چندباری به ذهنم رسیده .

ازدواج با خواهر آره، اما نه دیگه با مادر! ریگار دیگه اینقدرها هم آدم مزخرفی نبوده!

 

رنلی جان ، میدونم قصدش رو نداشتین اما پاراگراف آخرتون اسپول کوچیکی در مورد این داد که ما قرار نیست تا کتاب پنج جناب هاولند رو زیارت کنیم و بچه ها به انجا نمیرسن

 

 

پ ن : تبریک میگم ، امیدوارم 1000 امین پستت رو جشن بگیریم .

ریگار جان اذیت میکنیا! دیگه اینقدر هم حساس نباش نسبت به این چیزا!

الان اگه من مثلا بگم سرسی تو کتاب چهارم چاق تر شده شما باید این قدر خودتو ناراحت کنی؟!

 

ممنون! منم امیدوارم!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گفتم که فقط یک برداشت از این جهت که مارتین یک سری علایم را می چینه، که بعد از مدتی تو داستان لو میره .. اینم یک حدسه :دی

 

شاید به خاطر اینکه، میخواست از حسادتهای احتمالی زنانه جلوگیری کنه، رفتند جنوب ...

 

بعد اینکه جان، فقط خصوصیات ظاهری استارک را نداشت، اخلاقش هم بی شباهت با استارکها نیست، حتی دایرولف دار هم شد، ارتباط با دایرولف فقط تو روح استارکهاست :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به رنلی : گفتم که یه حدسه دور از ذهنه ازدواجش با مادرش ، اما تو دنیای مارتین چی ممکن نیست ؟

 

به hamedsr : یعنی همسر بیمار ریگار انقدر قدرت داشت که ریگار از هارن هال گرفته تا کینگزلندینگ و برج جوی ، هیچ جای امنی واسه معاشقه پیدا نکرده ؟

من فکر میکنم باز دلیل دیگه ای داشته که تا اونجا رفتن ، اما به نظرم اومد چه دلیل میتونسته باعث بشه گاردها از لیانا محافظت کنن ، احتمال داره لیانا بعد شنیدن خبر جنگ عزم برگشتن کرده باشه اما ریگار این اجازه رو بهش نداده باشه و از گاردهای سلطنتی خواسته باشه ازش مراقبت کنن تا فرزندش به دنیا بیاد ،اما سوال پیش میاد که چرا سه نفر از بزرگترین شوالیه های وستروس رو برای نگه داری از یه زن باردار انتخاب کرده !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همیشه قدرت نیست که انگیزه ی تصمیم گیری ها میشه، برای جلوگیری از هرج و مرج یک تصمیماتی میشه گرفت، در ضمن با اون پدر دیوانه و کلی مخالف، اصلن هارن هال جای امنی نبود به نظر من ...

به قول دوستمون لیتل فینگر، هرج و مرج مثل یک نردبان می مونه، که افراد سودجو میخوان ازش بالا بروند، به نظر من حضور لیانا در هارن هال، علاوه بر نا امنیش، هرج و مرج بیشتری هم درست میکرد، تا یک جای دور ...

 

 

بعد اگر فرضیه ی عشقش به لیانا و باردار بودنش صحیح باشه، خیلی چیز عجیبی نیست، تو این وضعیت نابسامان همراه و محافظ داشته باشه، خودش که کنارش نبود، پس باید چند نفر واسه محافظت ازش کنارش باشند، تمام زنان مهم وستروس، مردان محافظ کنارشون هست!

همین الان همسر استنیس و مارجری و حتی زمانی کتلین هم چند تا مرد محافظ کنارشون بود در کتاب اول!

 

البته اگر تمام این حدسها درست هم باشه، می بینیم که تمام محاسبات ریگار اشتباه از آب در اومده!

 

هنوز علت مرگ لیانا هم معلوم نیست، اگر اطلاعات بیشتری بود، بهتر میشد حدس زد

 

این حدس که میگی، لیانا قصد بازگشت کرده هم به نظرم معقول میاد، استارکه دیگه، بی خیال نمی تونست بشینه! شاید شوالیه ها هم نگهبان خروج نکردن لیانا بودند، هم محافظ جانش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه از کسان دیگه ای برای محافضت از لیانا استفاده می کرد ممکن بود که لیانا رو تحویل بدن یا در غیاب ریگار ازش سواستفاده کنند در ضمن هر کدومشون از خاندان های بزرگی بودند میتونستن لیانا رو به مقر خاندانشون ببرند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نه به نظر من موضوع فراتر از محافظت از معشوق و جلوگیری از سواستفاده از اون باشه! قضیه خیلی مهم تر و پیچیده تر از این حرف هاست! ریگار سر جرالد هایتاور و سر آرتور داین رو واسه محافظت لیانا گذاشته بوده، معنی این رو متوجه میشین؟ اون ها مسئول محافظت از چیز خیلی مهمی بودند، چیزی که واسه ریگار مهم تر از جون خودش و پدرش شاه ایریس و همسر و دو فرزندش و مهم تر از ادامه پادشاهی بوده! واقعا اون جا چه چیزی (یا چه کسی) بوده که اینقدر اهمیت داشته؟! من فکر نمیکنم موضوع فقط لیانا بوده باشه!

 

به رندل تارلی: الان این امضات خطاب به پسرته؟! آخی چجوری دلت میاد؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به رندل تارلی: الان این امضات خطاب به پسرته؟! آخی چجوری دلت میاد؟!

 

الان من می خواستم بپرسم که این امضا مربوط به چیه.

بیچاره سمول.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظر من از اونجایی که توی سامرهال داشتن تلاش میکردن دوباره از تخم اژدهاها ، اژدها در بیارن و همین همزمانی آتش سوزی و نابودی تخمها و تولد ریگار باعث شده تا ریگار خودشو به نحوی اژدها فرض کنه

همین فکر و مطالعه زیاد آثار قدیمی باعث شده که ابتدا خودشو پرنس وعده داده شده بعدش هم پسرش رو فرض کنه

رابطه اش با لیانا به نظر من دو طرفه بوده یعنی لیانا هم از ریگار خوشش میومده چون لیانا اینطور که گفته میشه جنگجو خوبی بوده پس دزدیدنش کار راحتی نبوده و همچنین این نکته که لیانا از رابرت خوشش نمیومده هم توی پررنگ شدن این فرضیه تاثیر داشته

ریگار رو به غیر از رابرت همه تحسین میکردند و میکنن پس فردی با این همه حسن نمیتونه جلوی دیوانگی پدرش بی تفاوت بمونه به نظر من قصد داشته بعد از سرکوب شورش پدرش رو هم از مقامش خلع کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
به نظر من از اونجایی که توی سامرهال داشتن تلاش میکردن دوباره از تخم اژدهاها ، اژدها در بیارن و همین همزمانی آتش سوزی و نابودی تخمها و تولد ریگار باعث شده تا ریگار خودشو به نحوی اژدها فرض کنه

همین فکر و مطالعه زیاد آثار قدیمی باعث شده که ابتدا خودشو پرنس وعده داده شده بعدش هم پسرش رو فرض کنه

رابطه اش با لیانا به نظر من دو طرفه بوده یعنی لیانا هم از ریگار خوشش میومده چون لیانا اینطور که گفته میشه جنگجو خوبی بوده پس دزدیدنش کار راحتی نبوده و همچنین این نکته که لیانا از رابرت خوشش نمیومده هم توی پررنگ شدن این فرضیه تاثیر داشته

ریگار رو به غیر از رابرت همه تحسین میکردند و میکنن پس فردی با این همه حسن نمیتونه جلوی دیوانگی پدرش بی تفاوت بمونه به نظر من قصد داشته بعد از سرکوب شورش پدرش رو هم از مقامش خلع کنه

آره این قضیه سامرهال هم واسه بحث خیلی جالبه ولی اینقدر توش اسپویل داره که در حضور اسپویل ستیزانی مثل ریگار هیچ جوری نمیشه درباره اش بحث کرد!

 

در مورد رابطه اش با لیانا ظاهرا همه همین نظر شما رو دارن، من ندیدم که تو این فروم تا حالا کسی مخالف این موضوع رو بگه و حرف های رابرت رو قبول داشته باشه! (البته به جز خود کینگ رابرت احتمالا! :دی)

 

در مورد تفاوت های رابرت و ریگار هم اظهار نظرهای جالبی وجود داره... تقریبا همه ریگار رو آدم خوب و شایسته ای میدونن، و ما بارها از زبان افراد مختلف درباره خوبی های ریگار حرف هایی میشنویم (مثلا سر باریستان)

جالبه که حتی ند استارک هم که بیشتر از هرکسی دلیل واسه تنفر از ریگار داره (مرگ خواهر، برادر و پدرش) یه جایی تو کتاب اول پیش خودش اعتراف میکنه که شاید ریگار پادشاه بهتری نسبت به رابرت میشد و این که حداقل ریگار مثل رابرت با نصف زن های شهر رابطه برقرار نمی کرد و پدر پنجاه تا حرامزاده نمیشد، و اینقدر آدم خوش گذرون و بیخیالی نبود! خیلی جالبه که ادارد هم به این اعتراف داره!

 

این قسمت آخر حرفتون هم با توجه به شواهد قابل تامله، البته من فکر نمیکنم که ریگار پدرش رو خلع میکرد، بلکه احتمالا تدابیری می اندیشید تا قدرتش رو محدودتر کنه و شورای پادشاهی عملا به جای اون حکومت کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×