رفتن به مطلب
samiano

خاندان استارک ، عنصری ناب به نام حمافت !

Recommended Posts

پی نویس :

درهای کشتار و خون ریزی همیشه در وستروس بازه ، اگه کسی خواست خاندانی رو بکوبه یا شخصیتی رو زیر سول ببره میتونه به راحتی در موردش تاپیک بزنه و با استدلال و منطق خشمش رو نسبت بهش اعلام کنه .

شخص من از این اقدامات حمایت میکنم

 

ریگار جان یه متمم به این پی نویست اضافه کن همه خاندان ها به غیر از استارک ها

کوچیک ترین حرفی به این خاندان زده میشه از همه طرف به آدم حمله میکنن من موندم آخه اینا مگه خونشون از لنیستر ها رنگین تره که اینقدر طرفدار دو آتیشه دارن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

البته این تاپیک جای مناسب این صحبت ها نیست اما

اتفاقا حمله به این خاندان حمایت وِیژه من رو به همراه داره .

تنها عنصری که باعث میشه لنیستر ها و استارک ها تفاوت داشته باشن ، هوش و زکاوته که البته تنها لنیستر ها ازش بهره مند اند .

من بیشتر فکر میکنم این علاقه نیست که دوستان دارن ، بلکه دلرحمی و ترحم به اون خاندان در حال فروپاشیه .

 

من بای پای خودم میرم تو گدار ترایدنت میشینم ، هرکی خواست بیاد شهیدم کنه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توی تاپیک معرفی نمیشد ادامه داد ولی اینجا بحث راجع به همه چیز آزاده

یکی دلیل این همه محبوبیت استارک ها رو به من بگه غیر از اینه این خاندان نمونه ی کامل یه خاندانیه که بهره هوشی فوق العاده پایینی داره حتی از توی دورن هم میشه بوی حماقتشون رو استنشاق کرد، قضیه ترحمه یا چیز دیگست؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
توی تاپیک معرفی نمیشد ادامه داد ولی اینجا بحث راجع به همه چیز آزاده

یکی دلیل این همه محبوبیت استارک ها رو به من بگه غیر از اینه این خاندان نمونه ی کامل یه خاندانیه که بهره هوشی فوق العاده پایینی داره حتی از توی دورن هم میشه بوی حماقتشون رو استنشاق کرد، قضیه ترحمه یا چیز دیگست؟؟؟

ما شمالی ها اسمش رو میذاریم شرافت!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ما شمالی ها اسمش رو میذاریم شرافت!

 

شما که اون طرف دیواری بهش میگی شرافت ماها که اینور دیواریم بهش میگیم حماقت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پیرم در اومد تا این پست ها رو از همه جا جمع کنم اینجا .

میتونیم به صورت متمرکز بحث کنیم .

 

یکی دلیل این همه محبوبیت استارک ها رو به من بگه غیر از اینه این خاندان نمونه ی کامل یه خاندانیه که بهره هوشی فوق العاده پایینی داره حتی از توی دورن هم میشه بوی حماقتشون رو استنشاق کرد، قضیه ترحمه یا چیز دیگست؟؟؟

با قضیه این بو کاملا موافقم و برام عجیبه که با این روش زندگی چطور تونستن این همه سال دوام بیارن !

احتمالا ما با عنصر نوظهور حماقت تو خاندان استارک مواجه شدیم وگرنه تو وستروسی که انقدر خطرناکه ، این خاندان با این ضریب هوشی . خیلی وقت پیش باید متلاشی میشد .

ما شمالی ها اسمش رو میذاریم شرافت!

ما جنوبی ها اسمش رو میذاریم حماقت ! البته مهم اسمش نیست ، مهم نتیجشه که به نابودی تقریبی خاندان استارک منتهی شه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این مسئله خیلی جالبه خاندان های بالا دست توی هر منطقه از باقی خاندان ها باهوش ترن ولی توی شمال و اون سبک زندگی خشن اینا با این حماقت ها چطوری طی این چند هزار سال نابود نشدن واسم جای سوال داره

بدتر اینکه کلی هم طرفدار دارن در عوض این لنیستر ها همه ازشون متنفرن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظرم این برمیگرده به این که خاندان استارک سهم زیادی از pov ها رو در اختیار داره ، این که ما از دید چه کسی داستان رو بخونیم خیلی تو علاقمون تاثیر داره .

همین که جیمی لنیستر که یه زمانی جز منفورترین شخصیت ها بود ، ولی بعد کتاب سه ، به لیست شخصیت های نسبتا مورد علاقه پیوست ، نشون میده که زاویه دید بودن خیلی مهمه .

البته نمیشه گفت ملاک اصلیه چون تیان گریجوی هم جز اینهاست اما زیاد طرفدار نداره .

 

شاید یکی از دلایل علاقه به استارک ها این باشه که انها خیلی فانتزی اند !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بابا تیان رو قاطی استارک ها نکن ریگار عزیز.

دقیقاً استارک ها محبوبن به خاطر فانتزی بودنشون، به خاطر اینکه روی یه خطی راه می رن که شرافت و حماقتش معلوم نیست دقیق.

چون کتاب با اونها شروع می شه و خیلی از شخصیت های کتاب اونان.

در مورد دوران حکومت طولانی شون هم بی انصافی نکنین بابا، ادارد رو شاید بشه تو کینگز لندینگ و با بازی راحت گیر انداخت و کشت ولی وقتی بحث جنگ و پلن جنگی باشه همینجوری نمی شه گفت بهره هوشی پایینی داره. و موت کیلین هم فراموش نشه.

 

خودم به شخصه علاقه ای به استارک ها ندارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

معلوم میشه کوبیدن رو از خاندان استارک شروع کردین. من برنامه دیگه ای داشتم پس می گذارم برای بعدا"!

 

گشتین هر چی کامنت تو فروم بوده جمع کردین یه جا که چی رو ثابت کنید؟ حماقت استارکها؟ (قبلا" هم یه تاپیک داشتیم استارکها و بدبختی! )

 

کلا" به نظر میاد خیلی کارها زیادروی اش به حماقت می رسه. شجاعت همینجوره, زرنگی و سیاسی بازی هم همینجوری, اعتماد به نفس همینجوره, اقتدار و زورگویی همینجوره.

 

حداقل تا جایی که تا الان از کتابها ترجمه شده و بیشتریا خوندن مارتین خواسته نشون بده شرافتی که همراه با موقعیت سنجی نباشه نتایج خوبی نداره اما بعیده که بخواد همچین نتیجه گیری کلی بکنه. احتمالا" به زودی نتایج اقتدار زیاد و سیاسی بازی زیاد رو هم خواهیم دید چون بعیده که مارتین به کسی رحم کنه. بنابراین خیلی به خودتون وعده ندید که استارکها یه مشت احمقند که مارتین به ریشخند گرفتشون. اتفاقا" دیدن ضایع شدن کساییکه خیلی احساس می کنن خیلی زرنگند ( منظورم اصلا" سرسی نیست ها!) خیلی لذت بخش تره.

 

اما جدا از این بحثها برای من به عنوان یه علاقمند به استارکها, وینترفل و شمال علتهای زیادی برای این علاقه وجود داره. هر چند شاید سلیقه ام زیاد به آدمهای خیلی خیلی شریف جور در نیاد اما شمال و استارکها نقطه ثقل کتاب اول و شروع داستان هستند وغیر ممکنه که کسی بگه اول کتاب بهشون علاقمند نبود مخصوصا" که همه فکر می کردیم ند قهرمان داستان خواهد بود و به خاطر اونهمه pov اغلب حس خاصی به استارکها و کلا" فضای وینترفل داشتیم. برای من کل کتاب اول یکجور زندگینامه استارکها بود و در مورد کسی مثل تیریون با دنریس هم تصمیمی نمی تونستم بگیرم. نقطه اوجش قتل ند بود و اصلا" همون اتفاق هم علاقه مو به استارکها حفظ کرد اما بعد که کم کم شخصیتهای دیگه پر رنگ شدن و بچه های استارک پراکنده شدن علاقه ام هم بین بقیه شخصیتهاتقسیم شد اما حس اولیه ام نسبت به استارکها و خصوصا" وینترفل همچنان باقی مونده.

 

با نظر kei1 هم موافقم که ند مرد میدون جنگ بود نه سیاسی بازیهای دربار.

( آخ که چقدر نفرت دارم از دربار پیچیده و پرنیرنگی که عمدتا" هم دست پخت سرسیه! براتیونها رو هم همین آدم مریض به هم ریخت و در به در کرد. امیدوارم همه خدایان جدید و قذیم درست و حسابی معنی زرنگ بازی رو بهش بفهمونن. )

 

ضمن اینکه فضایی که شمال داره و اسطوره ای بودن و اصالتش رو هیچ خاندان دیگه ای نداره. شاید یک مقدار تارگرینها اینجوری باشند اما متاسفانه شخصیت به درد بخوری تو کتاب ندارند که نماینده خوبی برای اون اصالت باشند. بقیه خاندانها هم اونقدر اصالت ندارند ( البته از مارتلها شناخت کمی دارم) و اتفاقاتی که تو جنوب و خصوصا" کینگزلندینگ میفته خیلی رئال و روزمره است و با اینکه خیلی جذابه اما اصلا" اون حس وینترفل رو به آدم نمیدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به کیوان عزیز : نه من تیان رو فقط مثال زدم ، وگرنه شرافت آمیخته با حماقت استارک ها با خودخواهی های احمقانه این پسر قابل مقایسه نیست .

اما از توان نظامی ادارد و استارک ها صحبت کردی ، خیلی دلم میخواد بدونم چرا خیلی ها اعتقاد دارن که استارک ها در جنگ خیلی یل اند ! نکنه به خاطر قیام رابرت !؟ اگه به خاطر اینه که باید واقعا دستمریزاد گفت ! تارگرین ها بدون این که قوای دورن و های گاردن رو در اختیار داشته باشن با قوای چهار خاندان بزرگ وستروس جنگیدن و شکست خوردن ! این پیروزی هیچ افتخار یا برتری رو نصیب استارک ها یا ادارد استارک نمیکنه . ادارد یه ویژگی داشت که هیچ کس نمیتونه ردش کنه ، و اون هم شرافتش بود و بس .

 

به وینترفل :

قبل از هرچی بگم اسپویل زیرپوستی نداشته باشیم ها ! :دی

هم خواهیم دید چون بعیده که مارتین به کسی رحم کنه. بنابراین خیلی به خودتون وعده ندید که استارکها یه مشت احمقند که مارتین به ریشخند گرفتشون. اتفاقا" دیدن ضایع شدن کساییکه خیلی احساس می کنن خیلی زرنگند ( منظورم اصلا" سرسی نیست ها!) خیلی لذت بخش تره.

فعلا که تا کتاب سه چیزی مشخص نیست ، سرسی زندس و داره به جای ملکه حکم میرونه و پسرش رو تخت آهنینه ، در حالی که بدن ند و دوست عزیز و چاقش رو کرم ها دارن میل میکنن . سرسی نه شمشیر به دست گرفت ، نه چیزی سنگینتر از جام شراب بلند کرد اما دوتا دست و یه پادشاه رو به سمت غریبه راهنمایی کرد .

چی این افتخار رو لکه دار میکنه ؟! سرسی کاری رو کرد که نه ریگار نه سرآرتور دین افسانه ای نتونستن انجامش بدن.

کم کم شخصیتهای دیگه پر رنگ شدن و بچه های استارک پراکنده شدن علاقه ام هم بین بقیه شخصیتهاتقسیم شد

همه ما عاشق استارک ها بودیم چون صادق بودن و درست کار ، چون دنیا رو از چشم اونها نگاه میکردیم اما این علاقه رنگ باخت ، چون اشتباه پشت اشتباه روی هم انباشته کردن ! خودشون رو نابود کردن ! وارد بازی ای شدن که هیچی ازش نمیدونن و به حق حذف شدن .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سهم بزرگ علاقه خواننده ها به استارک ها مدیون نوع نگارش مارتین درباره اوناست.

جناب مارتین اول استارک ها رو انسان های عالی مثه یه پدر خوب یه فرمانروای عادل و اینجور چیزا معرفی میکنه بعدشه اونارو بشکل ناجوانمردانه به قتل میرسونه. خب دل سنگ هم باشه آب میشه دیگه. خواننده هم اول با استارک ها ارتباط برقرار میکنه بعدش یهو وقتی فکر میکنه همه چی داره به نفع اونا پیش میره یهو همشون با نامردی میمیرن.

ولی در مورد ادارد من فکر میکنم اگه سانسای خنگ نقشه اوند به سرسی لو نمیداد ممکن بود نقشش درست پیش بره و در اون صورت یه نقشه زیرکانه از آب درمیومد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
به کیوان عزیز : نه من تیان رو فقط مثال زدم ، وگرنه شرافت آمیخته با حماقت استارک ها با خودخواهی های احمقانه این پسر قابل مقایسه نیست .

اما از توان نظامی ادارد و استارک ها صحبت کردی ، خیلی دلم میخواد بدونم چرا خیلی ها اعتقاد دارن که استارک ها در جنگ خیلی یل اند ! نکنه به خاطر قیام رابرت !؟ اگه به خاطر اینه که باید واقعا دستمریزاد گفت ! تارگرین ها بدون این که قوای دورن و های گاردن رو در اختیار داشته باشن با قوای چهار خاندان بزرگ وستروس جنگیدن و شکست خوردن ! این پیروزی هیچ افتخار یا برتری رو نصیب استارک ها یا ادارد استارک نمیکنه . ادارد یه ویژگی داشت که هیچ کس نمیتونه ردش کنه ، و اون هم شرافتش بود و بس .

 

ریگار حرف دل منو زد

تازه هیچ جا اشاره نشده که استارکها توان نظامی بالایی دارند تورن که خیلی شیک جلوی اگان سر خم کرد، قبل از اون هم که تا جایی که من میدونم فقط به جنگهاشون با وحشی ها اشاره شده که تونستن یه عده جنگجوی بی نظم رو اگثر اوقات با کمک نگهبانان شب شکست بدن نه چیز دیگه ای

باقیش همش حرفه که هر سرباز شمالی به ده سرباز جنوبی می ارزه که چی با حرف چیزی ثابت نمیشه دوتا از جنگ هایی که تو کتاب بیشتر بهش اشاره شده قیام رابرت که تونستن با کمک سه تا خاندان دیگه تارگرین ها رو شکست بدن یکی هم جنگ پنج پادشاه که با وجود پیروزی هاشون نتیجشو دیدیم جنگ فقط زور بازو نیست که قوه عقل هم احتیاج داره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
سهم بزرگ علاقه خواننده ها به استارک ها مدیون نوع نگارش مارتین درباره اوناست.

جناب مارتین اول استارک ها رو انسان های عالی مثه یه پدر خوب یه فرمانروای عادل و اینجور چیزا معرفی میکنه بعدشه اونارو بشکل ناجوانمردانه به قتل میرسونه. خب دل سنگ هم باشه آب میشه دیگه. خواننده هم اول با استارک ها ارتباط برقرار میکنه بعدش یهو وقتی فکر میکنه همه چی داره به نفع اونا پیش میره یهو همشون با نامردی میمیرن.

ولی در مورد ادارد من فکر میکنم اگه سانسای خنگ نقشه اوند به سرسی لو نمیداد ممکن بود نقشش درست پیش بره و در اون صورت یه نقشه زیرکانه از آب درمیومد.

خب مسئله همینجاست ! طرفدارای استارک ها از روی شناخت دوستشون ندارن ، از روی احساس و هیجان به اینها ابراز علاقه میکنن ، درست همونطوری که مارتین میخواد .

مارتین یه سری شخصیت خیلی سفید بی گناه ( و به لحاظ هوشی کم توان ) خلق میکنه که هیچ خردِشیشه ای ندارن ( به قولی چنتا شخصیت مُقوا )، طرفدار ها هم تو دام می افتن . مارتین تعدادی از استارک ها رو میکشه تا خشم به طرفدار ها غالب بشه و بعد احتمالا با انتقام گرفتن از سایرین دوباره شور و علاقه و اشتیاق رو به خواننده ها برمیگردونه .

اما علاقه داشتن به امثال سرسی و تایوین فقط از روی شناخت حاصل میشه ، چون مثل استارک ها ویژگی تبلیغاتی ندارن که مخاطب رو احساساتی کنه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مساله به این سادگیام نیست. راب وقتی به جنوب اومد هر نبردی رو برد و تو هیچ میدونی شکست نخورد. حالا اینکه از جای دیگه ضربه خورد بحث دیگه ایه اما از لحاظ نظامی ثابت کرد که شمالیا خیلی حرفا واسه گفتن دارن. حتی شکست هایی هم که روس بولتون از تایوین تو نبرد گرین فورک داشت هم من فکر می کنم بخشی از نقشه ی بولتون برای سرنگونی راب بوده و از عمد شکست خورده. این که بگیم شمالیا تو بعد نظامی خوب نیستن یه حرف ناشیانه است. حتی اون ادارد هم تو قیام رابرت، بزرگان زیادی رو کشته. حتی خود رابرت بعدها میگه که ند بود که نبرد ناقوس ها رو براش پیروز شد.

حالا ممکنه ند با این شرافتش گند زده باشه به خاندانش ولی اینظورام نیست که شما بگین شمالیا کندذهنن و لنیسترا خداو همین پدر شریف تلرد تایوینتون، جناب تایتوس لنیستر رو عرض می کنم، تو حماقت و سهل انگاری شهره بود. بخاطر همین کاراشم بود که دو تا خاندان پرنفوذ و قدرتمند غرب یعنی خاندان تاربک و خاندان رین علیه ش قیام کردن. منتها دیگه شانس اوردن که یه تایوینی تو خاندانشون بود که گند پدرشو جمع کنه. تایوین ازکارهای پدرش خون دل زیاد خورده. یا مثلا شمالیا بارها شورش های بولتون ها رو خنثی کردن، خاندان گری استارک که قبل از مندرلی ها صاحبان وایت هاربر بودن و علیه لنیسترها شورش کرده بودند، رو به کل منقرض کردن.

تورهن استارک موقع فتح اگان نقشه داشت با کمک برادر حرامزاده ش اژدهایان رو بکشن و یه حالی به اگان بدن منتها اگان بعد از دیدن اژدهاها نظرش عوض شد. چطوره تو این مورد اسمش میشه بزدلی ولی وقتی یکی مثه ادارد سر خم نمیکنه اسمش میشه حماقت. شما بر اساس موقعیت موضعتونو عوض می کنید. علاوه بر همه ی اینها همونطور که لنیسترها و خیلی خاندان های دیگه مقابل اگان زانو زدن، استارک ها هم سر خم کردن، مشکلش چیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب من در مورد گذشته(قبل از زمان ادارد) صحبت نمیکنم ، بیاین از همون قیام رابرت بررسی کنیم مسئله رو :

خواهش میکنم وقتی داریم در مورد این قیام صحبت میکنیم به این نکته توجه داشته باشید که کینگزلندینگ به تنهایی با قوای شمال ، دره ، سرزمین رودخانه و سرزمین های طوفان در نبرد بود ! متحدین تارگرین ها تنها کاری که کردن محاصره استورمزاند بود در حالی که قوای استورمز اند با متحد شدن با قوای سه منطقه بزرگ دیگه مملکت، داشتن خاندان تارگرین ها رو می کوبیدن . شما به نبرد ناقوس ها اشاره کردین ، خوبه به این هم اشاره می کردید که این موفقیت فقط به خاطر ند نبود ، جان ارن و قواش هم در کنار ند داشتن شمشیر میزدن و رابرت هم بعد حضور اونها ، دوباره در صحنه حاضر شد ، تقریبا میشه گفت ند و استارک ها تو این جنگ هیچ پیروزی قطعی که صد در صد متعلق به خودشون باشه نداشتن .

حتی جدا از مسئله جنگ ، بعد پیروزی هم سر استارک ها بی کلاه موند در صورتی که اونها بیشرین ادعا رو داشتن ( به واسطه مرگ های لرد شمال ، وارثش و تنها دخترش ) ! اما بعد جنگ، لنیستر ها ملکه شدن ، داماد ریورران و های لرد دره ، دست شد و براتیون ها به تخت نشستن ! شمال تو قیام رابرت هیچی به دست نیاورد ! هیچی !

 

من کار تورهن استارک رو تحسین میکنم که تسلیم شد ، کار درست رو ایشون کرد ، اما سر صحبت من با استارک های حاضر در کتابه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اول بگم که من از سرسی بدم نمی یومد تا زمانی که فصل هاش شروع شد. آدم احمق رو نمی شه تحمل کرد ولی وقتی فکر کنه خیلی زرنگه دیگه خیلی خیلی خیلی غیر قابل تحمل میشه.

تایوون هم جزو شخصیت های مورد علاقه ام بود.

جیمی که فعلاً با اختلاف جالب ترین شخصیته برام.

اینا رو گفتم که فکر نکنین من جزو کسایی ام که از اون اول کشته مرده استارک ها و شرافت تا دم مرگ و قهرمان پروری و... اند و خلاصه مثل سانسا ی اون اوایل فکر می کنن.

 

ولی اینکه خاندان استارک قدیمی ترین خاندان حاکم تو وستروس بوده (حتی یکی از خرده هایی که به مارتین می گیرن اینه که چنین حکومت طولانی ای غیر ممکنه) رو نمی شه انکار کرد. دیگه آیرن بورن ها رو که به عنوان دشمن خطرناک و همیشه آماده حمله و د مجاورت شمال قبول دارین؟ چندین حمله که توی موت کیلین دفاع شده رو چی؟ جلوی اندال ها وایسادن چی؟

 

این از توانایی های کلی استارک ها، حالا می رسیم به شخص ادارد.

اون نبردی که رابرت تو یه شهری (اسمش یادم نیست) قایم شده بود و ادارد می یاد کمک، بعد خود رابرت می گه این جنگ رو ادارد پیروز شد.

جنگ های بعد ترایدنت که رابرت مجروح بود یا تو کینگز لندینگ موند (صرفاً به جهت تجربه نبرد)

صحبتاش با باریستان راجع به شرکت نکردن تو مسابقات (فکر کنم فقط تو سریال بود نه تو کتاب)

در ضمن های گاردن و میس تایرل نبودن که همون نیمچه شکست رو به رابرت تحمیل کردن؟

و اینکه راب وقتی بحث صرفاً روی جنگ باشه مشکلی نداشت توی باقی مسائل ضعف های اساسی داشت.

 

و اینکه مقتدر بودن تایوون تو نبرد رو تنها مصداقش همون رین های کستمیر هستن و بس، پس نباید دنبال چندین و چند پیروزی خفن برای اثبات ادارد گشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قبل از هرچیزی یاداوری کنم که اینجا فقط در مورد کتاب سه ، تاجایی که ترجمه شده ( یا تو سریال دیده شده ) بحث میشه و اشاره به کتاب های بعدی حتی اگه اسپویل محصوب نشه ممنوعه .

 

 

این که مارتین کمر به نابود کردن یه شخصیت میبنده مسئله ای جداست . اما همه اینها نمیتونه باعث بشه اقدامات کم نظیر اون شخصیت تو کتاب های دیگه محو بشه . چه بخوایم چه نخوایم سرسی دو دست قدرتمند که یکی محافظ شرق بود و یکی شمال رو سربه نیست کرد ، و تو مرگ شاه بی گناه نبود . این اقدامات رو نمیشه نادیده گرفت یا انکار کرد .

دیگه آیرن بورن ها رو که به عنوان دشمن خطرناک و همیشه آماده حمله و د مجاورت شمال قبول دارین؟

نه ! اگه اشتباه نکنم آیرون بورن ها بیشتر از این که برای شمال خطر ساز باشن برای لنیستر ها و مرکز وستروس خطر ایجاد میکردن ، حتی داریم که زمانی سواحل غربی رو در اختیار گرفته بودن ( جایی که مشخصا بیشتر به لنیسترها نزدیکه ) ، بزرگترین ساخته دستشون هم که هارن هال باشه در مرکز وستروسه و تحدید چندانی واسه شمال نبوده . این که تو نبرد پنج پادشاه گریجوی ها به شمال حمله کردن به خاطر بیخردی و ناتوانی بیش از حد استارک ها در بوده .

چندین حمله که توی موت کیلین دفاع شده رو چی؟ جلوی اندال ها وایسادن چی؟

این که موت کلین یه موقعیت استراتژی معرکه است چه ربطی به برتری خود استارک ها داره !؟ دقیقا اشاره شده که استارک ها به خاطر موت کلین تونستن جلوی اندال ها رو بگیرن ، نه به خاطر توانایی های خاص یا توانایی جنگی و ... ، یعنی هرکی جای استارک ها بود میتونست این موفقیت رو کسب کنه . البته فراموش نشه که همین استارک ها موت کلین ارزشمند رو تو نبرد پنج سپاه از دست دادن و به دست آیرون بورن ها افتاد .

 

 

ویرایش : در مورد موفقیت های تایوین شک دارید ؟! تایوین کسی بود که تو نبرد پنج پادشاه تنها بود ! سه خاندان از شمال . و دو خاندان از جنوب علنا بهش اعلام جنگ کردن .

سه پادشاه قصدشون گرفتن پایتخت بود اما تایوین مقاومت کرد و طوری جنگ رو هدایت کرد که در آخر دو پادشاه کشته شدن ، یکیشون تقریبا همه نیروهاش رو از دست داد و قوای تایوین نه تنها کم نشد بلکه چندین برابر هم شد . واقعا در مورد هرکی شک کنیم ، در مورد موفقیت و خرد جنگی تایوین نباید شک کنیم .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من گذشته و تاریخ رو در جواب جناب Samiano آوردم. شما که داری از ضریب هوشی صحبت میکنی بهره ی هوشی تایتوسم یه تخمینی بزن

من اصلا حرفم این نیست که شمالیا کار بزرگی کردن یا نه. حرف من اینه که این جنگ بزرگی بوده که خیلیا رفتن و دیگه برنگشتن: وارث جان ارن ارتو دین و خیلیای دیگه. این طور نیست که ند خیلی شیک بره جنگ و سالم برگرده. اون تو قیام نقش پررنگی داشت و اینو نمیشه انکار کرد. تمام این صحبتا سر قدرت نظامی شماله. در مورد نبرد ناقوس ها حق با شماست. بله ند بعد از قوای رودخانه و دره رسید ولی رابرت گفت که ند جنک رو براش پیروز شده.

در مورد حماقت به نظر من فقط به ادارد میچسبه. ولی من این حرف رو ابدا در مورد راب قبول ندارم. راب تنها اشتباهش پیمانشکنی بود که در حالت عادی با یه خصومت و کینه تموم میشه. به نظر من کارها و اشتباهات سرنوشت ساز رو ادمور و کتلین انجام دادن و رابو تو هچل انداختن. راجع به از دست دادن شمال باید بگم با نقشه هایی که راب کشیده بود میتونست دوباره شمال رو به چنگ بیاره. همچنان که مصداق موفقیت همین نقشه ها رو تو کتابای بعد می بینیم. اون آهن زاده ها برای غارت زاده شدن، نه تسخیر و فتح. ممکنه بتونن چیزی رو بدست بیارن ولی نمیتونن نگهش دارن. درگذشته شاید و در حال حاضر فکر نمیکنم. اونا آدم دریان تا خشکی.

در مورد سانسا: شما از یه دختربچه ی 13 ساله چه انتظاراتی دارین؟ همونطور که در ادامه میبینید اون به مرور رشد میکنه و تو این کتابای اخیر خیلی بهتر شده. در کل بخاطر سنش نمیشه اونو حساب کرد.

در مورد آهن زادگان باید بگم اتفاقا بارها به شمال حمله کردن و حتی جزیره ی خرس زمانی تحت سلطه ی اونا بوده. اونا همیشه شکست خوردن و همیشه با یه حکومت مقتدر رو به رو بودند. وقتی یه لقمه ی راحتتر و کم زحمتتر تو جنوب هست چرا خودشونو اذیت کنن. این استدلالتون کاملا اشتباهه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تالیسای عزیز ، لطفا به کتاب های بعدی اشاره نکن ! داریم بر اساس اطلاعات دو کتاب و نیم اول صحبت میکنیم .

 

ند تو قیام نقش پر رنگی داشت ، اما نه به خاطر ویژگی ها و قدرت فردی ، ند پر رنگ بود چون ارتش بزرگترین خاک وستروس رو داشت هدایت میکرد ! چون به خاطر مرگ پدر و برادرش و برای نجات خواهرش ادعا و انگیزه داشت .

بله ند بعد از قوای رودخانه و دره رسید ولی رابرت گفت که ند جنک رو براش پیروز شده.

رابرت به عنوان دوست ادارد و به عنوان یه دایم الخمر، حرفش سندیت نداره :دی

در مورد حماقت به نظر من فقط به ادارد میچسبه. ولی من این حرف رو ابدا در مورد راب قبول ندارم. راب تنها اشتباهش پیمانشکنی بود که در حالت عادی با یه خصومت و کینه تموم میشه. به نظر من کارها و اشتباهات سرنوشت ساز رو ادمور و کتلین انجام دادن و رابو تو هچل انداختن.

اشتباه راب ، دست کمی از حماقت پدرش نداشت ! اونم مثل پدرش به خاطر اشتباهش کشته شد ، با این تفاوت که به اندازه پدرش شریف عمل نکرد و سر عهدش نموند . اسیر وسوسه شد و به خاطر هوس/عشق عهدش رو شکست !

اما این تنها اشتباه راب نبود ، راب زمانی اشتباه کرد که خونه اش رو در دست مردان آهن رها کرد تا با جنوب بجنگه ، زمانی اشتباه کرد که قوای دره رو نادیده گرفت و هیچ تلاشی برای متحد شدن اونها با خودش نکرد ، زمانی اشتباه کرد که کاراستارک رو به خاطر دوتا توله لنیستر گردن زد ،زمانی اشتباه کرد که تیان رو برخلاف نظر کتلین فرستاد پیش پدرش، زمانی اشتباه کرد که به بولتون ها فرصت خیانت داد و ...

ادمور اشتباه کرد ، اما دست تقدیر بود که اشتباه اون رو انقدر بزرگ کرد ، و کتلین ... کتلین مادر بود وقتی جیمی رو آزاد کرد ... شاه نبود ! وظیفه اش مادری بود . اما به فرض که این کارش اشتباه بوده ، نتیجه این اشتباه به اندازه اشتباه پسرش یا شوهرش بود ؟

 

وقتی یه لقمه ی راحتتر و کم زحمتتر تو جنوب هست چرا خودشونو اذیت کنن. این استدلالتون کاملا اشتباهه.

جدا از بحث لقمه راحت تر بودن ، بحث نزدیکی هم تو جریان حمله آیرون بورن ها به سواحل شرقی مطرح بوده . اونا وقتی برای فتح شمال و تاراج قلمرو استارک ها میان که استارک ها بیش از اندازه ناتوان باشن ( ناتوانی که از بی خردی حاصل میشه ) .

من در مورد قدرت لنیستر ها و استارک ها تو تاریخ ادعایی ندارم ، در مورد زمان نزدیک صحبت میکنم .

 

ویرایش : لازم دیدم به این اشاره کنم که راب رو بیشتر از هر استارک دیگه ای دوست دارم ، و کتلین رو هم به همین اندازه ، هم گاهی خودخواه اند ، هم کمی باهوش اند ، هم گاهی اشتباه میکنن ، هم گاهی میلغزن و شرف و اخلاق رو زیر پا میذارن .

مثل ادارد ، جان یا اون افلیج، سفید خالص و غیر قابل باور نیستن .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
تالیسای عزیز ، لطفا به کتاب های بعدی اشاره نکن ! داریم بر اساس اطلاعات دو کتاب و نیم اول صحبت میکنیم.

باوشه

ند تو قیام نقش پر رنگی داشت ، اما نه به خاطر ویژگی ها و قدرت فردی ، ند پر رنگ بود چون ارتش بزرگترین خاک وستروس رو داشت هدایت میکرد ! چون به خاطر مرگ پدر و برادرش و برای نجات خواهرش ادعا و انگیزه داشت .

به هر حال این چیزی از قدرت رهبری و دلاوریش تو جنگ کم نمیکنه.

 

رابرت به عنوان دوست ادارد و به عنوان یه دایم الخمر، حرفش سندیت نداره :دی

حرف اون بانوی گیسو طلاتون که سندیت داره. اون تو وینترفل در صحبتاش با جیمی نشون داد که روی ند حساب میکنه و واسش نقشه کشید. آدم واسه یه مهره ی معمولی اینقدر خودشو به آب و آتیش نمیزنه.

 

اما این تنها اشتباه راب نبود ، راب زمانی اشتباه کرد که خونه اش رو در دست مردان آهن رها کرد تا با جنوب بجنگه ، زمانی اشتباه کرد که قوای دره رو نادیده گرفت و هیچ تلاشی برای متحد شدن اونها با خودش نکرد ، زمانی اشتباه کرد که کاراستارک رو به خاطر دوتا توله لنیستر گردن زد ،زمانی اشتباه کرد که تیان رو برخلاف نظر کتلین فرستاد پیش پدرش، زمانی اشتباه کرد که به بولتون ها فرصت خیانت داد و ...

لایسا؟!!! فقط خود خدایان میتونن اون گاو ماده رو سر عقل بیارن. راب هرکاری کرد ولی اون فقط تو ایری نشسته بود. دلیلشو بعدا خودت میخونی.

بیلون گریجوی چندان براش فرقی نمیکرد تیان بره پیشش یا نه. اون نقشه هاشو از قبل چیده بود، ناوگانشو جمع کرده و آماده ی خمله بود که تیان به پایک رسید. یه جا نمیدنم کتلینه یا راب میگه که گه تیانم ازاد نمیکردم بازم همین کارو میکرد. لابد با خودش فکر کرده تو شورش اول دو تا پسر از دست داده، تو این یکی اگه یه دونه از دست بده بازم سود کرده .

در مورد ترک شمال باید بگم که اون واسه ازادی پدرش به جنوب رفت و طبیعی بود که با وجود تیان فکر کنه که شمال امنه. بعد از اونم یورش اهن زاده ها مشکل حادی نبود. خیانت بولتون ها بیشترین ضربه رو زد.

متوجه منظورت از «به بولتون ها اجازه ی خیانت داد»و نمیفهمم؟ دقیقا راجع به چی صحبت می کنی؟

 

جدا از بحث لقمه راحت تر بودن ، بحث نزدیکی هم تو جریان حمله آیرون بورن ها به سواحل شرقی مطرح بوده . اونا وقتی برای فتح شمال و تاراج قلمرو استارک ها میان که استارک ها بیش از اندازه ناتوان باشن ( ناتوانی که از بی خردی حاصل میشه ) .

من در مورد قدرت لنیستر ها و استارک ها تو تاریخ ادعایی ندارم ، در مورد زمان نزدیک صحبت میکنم .

شما درمورد هارنهال صحبت کردی منم تاریخ رو واست رو کردم که ببینی چرا رفتن سراغ ریورلندز. ضمنا اون سواحل غربی نه شرقی

درسته اونا از موقعیت استفاده کردن ولی بدون خیانت بولتون ها غارتشون در حد موت کلین و خط ساحلی غرب باقی میموند و جلوتر نمیرفت. سر رودریک براحتی اقدام تیان رو فیصله میداد و همه چی تموم میشد. مساله اینه که عوامل مختلف دست به دست هم میدن و چیزی که در شرایط عادی چندان معضل بزرگی نیست به یه فاجعه منتهی میشه. اتفاقا من فکر میکنم تو این مجموعه لنیسترها بسیار مورد اقبال مارتین بودن، تو بدترین شرایط که میتونسته کله پاشون کنه، اقدامات غیبی مارتین به دادشون رسیده. همیشه لبه ی پرتگاه نجات پیدا کردن.

 

در مورد سرسی یه چیز رو باید یگم. من اصلا فکر نمیکنم اقدام اون بود که باعث سرنگونی ند شد. بیلیش و واریس قدرت خودشونو در سلطنت جافری میدیدن. اونا در زمان رابرت زمام تمام امور رو بدست داشتن و میذاشتن سرسی با توهم کنترل امور خوش باشه. وقتی ادارد به پتایر میگه که نگهبانای شهر رو واسش بخره، اون بهش پیشنهاد میده که سکوت کنه و سلطنت جافری رو بپذیره و به عنوان دست خدمت کنه و نوه ش میتونه شاه بعدی باشه. چرا چون از به قدرت رسیدن استنیس می ترسیدن. چون استنیس رو از شورای کوچک می شناختن. استنیس کسی بود که اولین بار به حرامزادگی جافری و میرسلا و تامن پی برد. اون آدم باهوش و سختگیریه. با این ادم نمیشد کنار اومد و دوران اونام به سر می رسید. برا همینم هر وقت که کسی از موضوع جافری خبردار میشد اینا ساکتش میکردن. استنیس انقدر باهوش بود که بدونه بعد از جان ارن نوبت اونه. چون اونم از موضوع مطلع بود. برا همین فورا به دراگون استون رفت. تنها حرکت سرسی کشتن رابرت بود، همین. بقیه رو مدیون بیلیشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من هم با تالیسا موافقم . کلا حماقت و ذکاوت متضاد هم نیستند. هستند کسایی که توی کتاب با بالاترین درجات ذکاوت که بدترین حماقت ها رو انجام می دن. مثلا تیریون که خودش رو سر آمد هوش و ذکاوت می دونه، تو رابطه اش با شی داره حماقت می کنه. همون پتایر بیلیش که احتمالا باهوش ترین فرد تمام وستروسه با حماقتش نزدیک بود خودش رو به کشتن بده که اگه محبت کتلین و دلسوزی برندون نبود الان هفتاد کفن پوسونده بود و مملکتی از شرش راحت بودند. (راستی این رو هم باید به فهرست حماقت های کتلین اضافه کنیم)

 

این درسته که استارک ها تو حماقت کردن چیزی کم ندارند ولی این دلیل نمی شه بگیم بالکل از ذکاوت بی بهره اند. مثلا آریا توی کینگز لندینگ و بعد دستگیری پدرش طوری در می ره که واریس هم نمی تونه ردش رو بزنه. کدوم بچه ی نجیب زاده ای تو سن آریا یا حتی بالا تر می تونست از اون مخمصه فرار کنه. خب این ذکاوت نیست؟ تو ادامه ی سفرش اون قتل سومی که به جیکن پیش نهاد می ده یا اون نحوه ی فرارش از هارن هال ذکاوت نیستند.

یا راب پیروزی هاش تو جنگ پنج پادشاه حاصل نبوغ نبودند. پیروزیش توی ویسپرینگ وود و نبرد کمپ ها و بعدش تو اکس کراس ذکاوت محسوب نمی شه. حالا این که چلمنی مثل ادمور تالی گند می زنه تو برنامه هاش دیگه گناهش تقصیر راب نیست. حتی این برنامه اش که با بالون و رنلی متحد بشه علیه تایوین هم بخردانه بود ولی با نا پختگی و با چاشنی بد شانسی اقدام خوب خودش رو خراب کرد.

برن ، سانسا و جان هم توی کتاب می بینیم که اقداماتی می کنند که نسبت به هم سن های خودشون صد پله بالاتره. حالا همه ی این ها اگه ذکاوت نیست که چیزی برا گفتن نمی مونه .

 

توی دوره ی قیام رابرت هم اصلا این طور نبوده که چهار خاندان به یک خاندان باشه. اول که رابرت بعد جنگیدن با پرچمدارای خودش و تایرل ها لشکرش آش و لاش شده بودند و چیزی براش نمونده بود. بعد هم که توی نبرد ترای دنت لشکر ریگار (حداقل 40 هزار) از لشکر متحدین (حدودا 35 هزار) بزرگتر بوده. از این 40 هزار تای ریگار ده هزار تا هم دورنی بودند که کلا این ادعای چهار به یکی رو خود به خود خنثی می کنه. ضمن این که این اندازه و کیفیت لشکره که مهمه نه تعداد خاندان های یک لشکر.

 

در مورد تایوین و تنها بودنش بین 5 تا سپاه هم که کلا ادعای پوچیه. گریجوی ها افتادن به جون استارک ها و اصل اینه که دشمن دشمن من دوست منه. دشمن های تایوین 3 نفر بودند. استنیس، راب و رنلی. استنیس هم که زد رنلی را ناک اوت کرد. یعنی بدون این که تایوین به خودش زحمت بده یکی از دشمن های اصلیش از بین رفت. راب هم که بعد تصرف وینترفل به دستان تیان خائن آچمز شد. زحمت اتحاد با تایرل ها رو هم که لیتل فینگر و تیریون براش کشیدند. حالا این که تایون با لشکر هشتاد هزار نفره سپاه بیست هزار نفره ی استنیس رو شکست داده خیلی اگه شاهکار بزرگیه، اون هم تو شرایطی که استنیس بین پتک و سندان گیر افتاده و آخرش هم نتونسته کار استنیس رو تموم کنه اگه خیلی شاهکار بزرگیه که دیگه من حرفی ندارم

 

البته این رو هم اضافه کنم که هیچ گونه تردیدی ندارم که تایوین شخصیت فوق العاده باهوش و قدرتمندیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آه راستی ریگار جند جا گفتی سرسی سر دو دست رو زیر آب کرده. می خوام بپرسم کجای کتاب به صراحتا اشاره شده که کشتن جان ارن به دست سرسی بوده؟ نامه ی لایسا اگه مد نظرته که هیچ مدرکی برای راست بودنش وجود نداره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چقدر بحث شده اینجا.

من دو تا نکته رو بگم:

یکی اینکه وجود pov های زیاد از استارکها جدا از اونکه باعث محبوبتشون میشه, باعث میشه که زیادی وارد افکارشون بشیم. چیزایی هم که از دید جان و برن وسانسا و آریا میبینیم چیزای عجیبی نیست و نمی شه توقعی بیشتری از بچه ها تو اون سن داشت. میشه تصور کنیم اگه بقیه بچه های تو اون سن وسال pov داشتند مثلا" چه چیزایی از چشم اونا می دیدیم. مثلا" جافری, تامن یا مارسلا یا مارجری و لوراس یا هات پای مثلا". چه توقعی از بچه ها دارید. بیچاره که تازه بیشتر از حد سنشون تلاش می کنن و سختی می کشند. کتلین هم که تو pov هاش چیز عجیب و غریبی نداره.بلاخره وقتی همه جا اینقدر دم از عشق مادرانه می زنیم و شعار میدیم باید یک جا هم واقعیتشو ببینیم که یه مادر برای نجات جون بچه هاش چقدر از احساسات مادرانه اش پیروی می کنه حداقل این کارش شیرینتر از اوناییه که به خاطر قدرت هر جور حماقت و جنایتی رو انجام میدن , ضمن اینکه کتلین حداقل سعی کرد به عنوان نماینده راب با فریها مذاکره کنه و به نتایج خوبی رسید و برای صلح بین رنلی و استنیس هم تا جاییکه می تونست تلاش کرد وحتی از طرف راب قولهایی داد که ممکن بود برای راضی کردن راب به اون کارا کلی دردسر بکشه.

دوم اینکه چرا وقتی از سادگی یا موقعیت نشناس بودن ند حرف می زنیم در مقابلش مثلا" تایوین یا لیتل فینگر رو قرار میدیم. یعنی یا کلا" باید اینوری بود یا اونوری؟! نمیشه کسی آدم شریفی باشه و یه اصولی برای خودش داشته باشه ولی موقعیت شناس هم باشه؟ مثلا" تیریون نزدیکترین آدم به این شخصیته. اگه بیای فقط شرافت رو حفظ کنی و موقعیت رو در نظر نگیری یه جور حماقته ولی اگه شرافت رو بگذاری کنار و هر جور کاری که خواستی انجام بدی هم خیلی شاهکار نیست . اگه خیلی باهوشی باید بتونی اینارو با هم داشته باشی که کار خیلی سختیه. فکر کنم جذابیت شخصیت تیریون هم برای اغلب ما به خاطر همینه.

ریگار گفته:

به وینترفل :

قبل از هرچی بگم اسپویل زیرپوستی نداشته باشیم ها ! :دی

من چیزی رو اسپویل نکردم فقط گفتم با منطقی که مارتین تو کتاباش داره بعیده که راحت استارکهارو به اسم احمق بشوره بگذاره کنار ولی بقیه رو هی بال و پر بده. با وجود خیلی غیر منتظره بودم کارهای مارتین , یک قانون تو کتاباش هست اونم اینه که هیچکس در امان نیست. مطمئنا" نوبت همه میشه چه دنریس چه لنیسترها. همه از جاییکه فکر می کنند نقطه قوتشونه خواهند خورد. اینو فقط با چیزی که تا حالا از مارتین دیدم می گم و اتفاق خاصی مد نظرم نیست.

 

پ.ن.:بعد که کلی تایپ کردم نظرات بچه ها رو خوندم و به نظرم اومد که بعضی حرفهام تکراریه ولی در هر حال می گذارمش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به تالیسا :

 

 

لایسا؟!!! فقط خود خدایان میتونن اون گاو ماده رو سر عقل بیارن. راب هرکاری کرد ولی اون فقط تو ایری نشسته بود. دلیلشو بعدا خودت میخونی.

بیلون گریجوی چندان براش فرقی نمیکرد تیان بره پیشش یا نه. اون نقشه هاشو از قبل چیده بود، ناوگانشو جمع کرده و آماده ی خمله بود که تیان به پایک رسید. یه جا نمیدنم کتلینه یا راب میگه که گه تیانم ازاد نمیکردم بازم همین کارو میکرد. لابد با خودش فکر کرده تو شورش اول دو تا پسر از دست داده، تو این یکی اگه یه دونه از دست بده بازم سود کرده .

در مورد ترک شمال باید بگم که اون واسه ازادی پدرش به جنوب رفت و طبیعی بود که با وجود تیان فکر کنه که شمال امنه. بعد از اونم یورش اهن زاده ها مشکل حادی نبود. خیانت بولتون ها بیشترین ضربه رو زد.

حرفت رو قبول دارم که فقط خدایان میتونن اون لایسای ملعون رو سرعقل بیارن . اما موضوع اینه که واقعا چقدر تلاش کردن تا لایسا رو جذب کنن ، پدر ، خواهر و برادر لایسا در نوک پیکان جنگ بودن ، به هر روشی که ممکن بود باید قوای دره رو حداقل به عنوان پشتیبان استفاده میکردن . لایسا از دست سرسی و دربار دیوانه شده بود ، هیچ آدم عاقلی تو دره وجود نداشت؟ نه شوالیه ای ؟ نه مشاوری ؟

باید قبول کرد که شمالی ها مطمعن بودن کار لنیستر ها به واسطه رنلی و استنیس ساخته است و این باعث شد یه متحد بلقوه رو از دست بدن .

کسی که انقدر سست عنصره که حتی با دشمن خودش و خاندانش ازدواج میکنه !

 

تیان در هر صورت مهره ای بود که میتونست یه روزی به کار بیاد ، بر اساس نتایج قضاوت نکنیم ، قبول ندارید که راب در لحظه ای که تیان رو آزاد کرد ، اشتباه کرد !؟ تیانی که نه تنها گروگان بود بلکه اطلاعات ارزشمندی هم از نیروی شمال در اختیار داشت ؟!

در مورد مسئله آهن زاده ها ، موضوع اینجاست که راب خونه و آشیانه اش رو در آتش دید اما اقدامی نکرد ! بدون این که برگرده و جای پاش رو محکم کنه پیشرفت ، رفت به سمت هدفی که دیگه وجود نداشت(منظورم پدرشه) . اگه برمیگشت احتمال این وجود داشت که بتونه از خیانت بولتون ها سر سقوط وینترفل مطلع بشه و جلوی وقایع فاجعه بار گرفته بشه .

متوجه منظورت از «به بولتون ها اجازه ی خیانت داد»و نمیفهمم؟ دقیقا راجع به چی صحبت می کنی؟

خب بولتون ها از دشمنان اصیل استارک ها بودن و همیشه احتمال خیانت و نیرنگشون میرفته . این که روس بولتون رو لحظه ای تنها بذاره یا اون و قواش رو به تنهایی مسئول یه مسئله کنه به نظرم اشتباهه . البته در اون شرایط این انتظار زیادیه ، مخصوصا از یه پادشاه نوجوان !

درسته اونا از موقعیت استفاده کردن ولی بدون خیانت بولتون ها غارتشون در حد موت کلین و خط ساحلی غرب باقی میموند و جلوتر نمیرفت. سر رودریک براحتی اقدام تیان رو فیصله میداد و همه چی تموم میشد. مساله اینه که عوامل مختلف دست به دست هم میدن و چیزی که در شرایط عادی چندان معضل بزرگی نیست به یه فاجعه منتهی میشه.

اقدام تیان شاید فقط برای استارک ها مهم باشه چون وینترفل رو تحت تاثیر قرار داده بود ، اما حمله فرزندان آهن و گرفتن مهمترین مناطق غربِ شمال باعث دلسردی پرچم دارهای راب میشد ! اونها نمیتونستن برای یه هدف مرده (ند) بجنگن ، در حالی که خونه خودشون و همه خانوادشون در خطر بودن . این مسئله به نظرم خیلی مهم بوده و راب به راحتی ازش گذشته . چون سر رودریک شاید میتونست وینترفل رو از دست تیان دربیاره ( واقعا شاهکار میکرد با این کارش ) اما بدون ارتشی که رفته بود جنوب ، چطور میتونست از پس بقیه آهن زاده ها بربیاد ؟!

اتفاقا من فکر میکنم تو این مجموعه لنیسترها بسیار مورد اقبال مارتین بودن، تو بدترین شرایط که میتونسته کله پاشون کنه، اقدامات غیبی مارتین به دادشون رسیده. همیشه لبه ی پرتگاه نجات پیدا کردن.

جالب اینجاست که هیچ کدوم از این امداد های غیبی به صورت مستقیم در خدمت لنیستر ها نبوده . منتهی بی خردی باعث شده که نفعش به لنیسترها برسه . بدترین نمونش هم کشته شدن رنلی به دست ملیساندر و استنیس بود که باعث شد بزرگترین خصم تایوین به دوستش تبدیل بشه .

در مورد سرسی یه چیز رو باید یگم. من اصلا فکر نمیکنم اقدام اون بود که باعث سرنگونی ند شد. بیلیش و واریس قدرت خودشونو در سلطنت جافری میدیدن.

منظور من هم این نبود که سرسی شخصا شمشیر به قلب این دو دست وارد کرده باشه .پایسل، لیتل فینگر و احتمالا واریس( من دقیقا نمیدونم نقش واریس تو این کشتار ها چی بوده ) منافع خودشون رو در جناح سرسی میدیدن ، اما ایا این امتیاز منفی برای سرسی به حساب میاد ؟ نه ، اینا از کسی حمایت میکردن که تغذیه میکردشون . اتفاقا این که سرسی کاری کرده بود که این مهره ها منافعشون رو در سلطنت لنیستر ها بدونن ، زیرکی اون رو میرسونه .

 

وای دستم خشک شد از تایپ .

خدا به دادم برسه وقتی به پست کینگ رابرت و وینترفل برسم :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×