رفتن به مطلب
samiano

خاندان استارک ، عنصری ناب به نام حمافت !

Recommended Posts

توی کل تاریخ لنیستر ها اگر این یه تایتوس نبود الان چی میگفتین

استارکها، برندون سوزاننده رو داشتن که در حماقت کامل کل نیرو دریایی شمال رو نابود کرد، یه برندون دیگه بائل خیلی راحت اومد دخترش رو دزدید یه سال تمام توی سرداب ها قایم شد این شاه باهوش متوجه نشد، ادارد با زیرکی تمام با این که از نفوذ سرسی خبر داشت حقیقت رو بهش گفت از اون زیرکانه تر به بیلیش اعتماد کرد، راب مغز متفکر خاندان استارک به فری ها پشت کرد و میدونست هم که والدر فری واسه سوگند و وفاداری کوچکترین ارزشی قائل نیست و آخرش زهرش رو میریزه ولی باز بهش اعتماد کرد حرکت دیگه راب که اصلاً تمامی نخبه های دنیای نغمه رو نابود کرد اعدام کردن لرد ریکارد بود

آره خب شما به ادارد گیر میدین منم به تایتوس.

اولا ما نسبت به گذشته های دور لنیسترها اطلاعات چندانی نداریم. چه بسا که بیشتر از این نوابغ ( ) پیدا کنیم.

ثانیا اون افسانه ی بائل از این قصه های احمقانه ی وحشی هایاست. مثه قصه گندل و بچه هاش که تو تونل های زیر زمینی گیر کردن و ... . اگه یادت باشه این قصه رو یاگریت برای جان تعریف کرد. درحالی که جان اصلا همچین چیزی نشنیده بود.

مساله راب حماقت نیست اشتباهه. اشتباهی که در حالت عادی عواقب چندانی برای فرد به وجود نمیاره و میشه بلاخره یه جوری فیصله ش داد. منتها این یه مورد به عروسی خونین منجر شد.

همون طور که گفتم ما بیش از هر خاندان دیگه ای از گذشته ی استارک ها اطلاع داریم و اونم به خاطر POVهاییه که بیشتر استارکن. اگه به همین اندازه از خاندان های دیگه اطلاع داشته باشیم از این جور به قول شما حماقت ها بیشتر می بینیم.

 

میگم باگ اند چون به شکل باور ناپذیری شخصیت سفیدی دارن ! همین جان ! که از مهر مادر محروم بود و کتلین ازش متنفر ... همیشه به چشم حرام زاده تحقیر میشد ! اما ببین چه وفاداری عجیبی به استارک ها داره ، حتی به گمونم از خود بچه های کتلین ، کتلین رو بیشتر دوست داره . این عجیب و غیر منطقی نیست !

 

به نظر من جان با توجه به گذشته و زندگیش بیش از خد معصومه و برن بیش از حد سنش دانا !

خب این بچه هم نابغه ی استارکاست. چیه؟ فکر می کنی هر هوش و ذکاوته خورده تو ملاج لنیسترها؟ چطوره واسه اونا موردی نیست، ولی به لنیسترها که میرسه میشه سفید و غیر قابل باور.

ریگار جان حالا فرضا حق با شما باشه. خب این فانتزیه. مارتین بد عادتت کرده ها.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خب این بچه هم نابغه ی استارکاست. چیه؟ فکر می کنی هر هوش و ذکاوته خورده تو ملاج لنیسترها؟ چطوره واسه اونا موردی نیست، ولی به لنیسترها که میرسه میشه سفید و غیر قابل باور.

ریگار جان حالا فرضا حق با شما باشه. خب این فانتزیه. مارتین بد عادتت کرده ها.

آها ! ماجرا اینجاست که اینا زیادی سفیدن ! بی هیچ اشکالی ! اما نوابغ وستروس که تایوین و تیریون و سرسی و حتی بیلیش هم باشن یه جایی اشتباه میکنن ( چون آدمن ) ، اما این دوتا الف بچه نه ! خب زور داره دیگه !

 

باید بشینم یه پرونده حسابی واسه این استارک ها بسازم . اینجوری نمیشه ، زورم نمیچربه.

 

 

پ ن : من هرچه قدر تلاش کنم شما از تله مارتین نمیای بیرون ، وقتی مارتین دل و روده جان رو از شکمش کشید بیرون و دوباره همتون خشکتون زد ، میگید که کاش مثل ریگار عاشق سرسی میشدیم .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کاملا با ریگار موافقم. این جناب مارتین تو شعبده بازی مهارت بالایی دارن یهو به خودمون میایم میبینیم همین شخصیت های بی عیب و نقص یهو یه خطایی کردن نفله شدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خب این بچه هم نابغه ی استارکاست. چیه؟ فکر می کنی هر هوش و ذکاوته خورده تو ملاج لنیسترها؟ چطوره واسه اونا موردی نیست، ولی به لنیسترها که میرسه میشه سفید و غیر قابل باور.

ریگار جان حالا فرضا حق با شما باشه. خب این فانتزیه. مارتین بد عادتت کرده ها.

آها ! ماجرا اینجاست که اینا زیادی سفیدن ! بی هیچ اشکالی ! اما نوابغ وستروس که تایوین و تیریون و سرسی و حتی بیلیش هم باشن یه جایی اشتباه میکنن ( چون آدمن ) ، اما این دوتا الف بچه نه ! خب زور داره دیگه !

 

باید بشینم یه پرونده حسابی واسه این استارک ها بسازم . اینجوری نمیشه ، زورم نمیچربه.

 

 

پ ن : من هرچه قدر تلاش کنم شما از تله مارتین نمیای بیرون ، وقتی مارتین دل و روده جان رو از شکمش کشید بیرون و دوباره همتون خشکتون زد ، میگید که کاش مثل ریگار عاشق سرسی میشدیم .

 

اینقدر مطمئن نباش ریگار جان، با این مارتینی که من دیدم حتی سرسی هم در امان نیست.

خیلی برام جالبه که بعداً راجع به سرسی نظرت چی می شه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
میگم باگ اند چون به شکل باور ناپذیری شخصیت سفیدی دارن ! همین جان ! که از مهر مادر محروم بود و کتلین ازش متنفر ... همیشه به چشم حرام زاده تحقیر میشد ! اما ببین چه وفاداری عجیبی به استارک ها داره ، حتی به گمونم از خود بچه های کتلین ، کتلین رو بیشتر دوست داره . این عجیب و غیر منطقی نیست!
الان دقیق یادم نمیاد جان درباره ی کتلین دقیقا چه نظری داشته ولی مطمئن هستم دوستش نداشته .

مشکلش چیه که جان به استارک ها وفادار نباشه ؟ تو خانوادش فقط کتلین باهاش بد بود که اونم یه تالی هست و استارک نیست . بنجن ، ند ، راب ، آریا و سنسا با جان مشکلی ندارن . در ضمن پدر جان یه استارک هست و همه چیزش به استارک ها رفته ( ظاهر ، داشتن دایرولف و توانایی وارگ بودن و... ) واسه همین اصلا غیر منطقی نیست که وقتی اغلب خاندان باهاش خوبن و خودش هم از اونا حساب میشه به خاندانش پشت کنه.حالا شاید از دست ند نارحت باشه ولی از استارک ها بدش نمیاد .

شرایط زندگی سنسا و برن و آریا چقدر فرق داره ؟ همشون تو یه جا و زیر یه سقف و با یه پدر و مادر بزرگ شدن . چطوره که روش های تربیتی استارک ها ، جان و برن رو انقدر سفید و دانا ساخته اما از سنسا یه احمق به تمام معنا به وجود آورده؟

به نظر من جان با توجه به گذشته و زندگیش بیش از خد معصومه و برن بیش از حد سنش دانا !

نمی دونم حرفم چقدر درسته ولی تربیت بچه ها هم به محیط زندگی و هم به ذات(DNA) خودشون ربط داره .

اینکه سانسا و آریا ( کلا همه ی بچه های ند ) تا وقتی که تو وینترفل بودن و خبری از رابرت نبود در کل بچه های خوب و سالمی بودن شکی نیست . تفاوت سانسا و آریا به شخصیتشون بر می گرده . سنسا به مادرش رفته و آریا به عمه‌اش لیانا . سنسا بیشتر دنبال شعر و آواز و داستان های شوالیه ها بوده یعنی در کل تو توهم بوده بعد که اومد جنوب از توهم خارج شد ! همین سنسا نسبت به سنسای اول کتاب پخته تر شده به طوری که از لیست شخصیت های منفورم خارج شده و اومده تو شخصیت های محبوبم.

 

در مورد جان و برن . برن همون اول کتاب فلج شد و بعد هم که مورد توجه کلاغ سه چشم قرار گرفت. کلاغ سه چشمی که خدای علم و دانش و جادو هست . فکر برن فقط درگیر همین موضوع بوده. واسه همین جنبه ای بدی از برن مشخص نشده . مثلا اگه با ند می رفت جنوب شاید این طور سفید و دانا نمی شد .

جان هم اشتباه و حماقت داشته . ولی جان با افرادی رو به رو شده که هدف و قصدشون معلوم بوده . با آدم های مکار و حیله گر سر و کار نداشته واسه همین تصمیم گیری هاش به مراتب آسون تر بوده و اغلب کار درست رو هم می کرده . شخصیت همین جان هم خیلی پخته تر شده نسبت به اولش. ولی باز هم اشتباه های خودش رو داره.

فراز و نشیب داشته تو کتاب. همین جان که خیلی به قسم و سوگندش پایبند بود سه بار شکستش . یه بار خواست بره پیش راب ، سم مانع شد . یه بار دیگه سر قضیه ی ... قرار بود کلا ول کنه نگهبانی رو ولی گوست نذاشت . یه بار هم که سر قضیه ی ... .

رابطه ی جنسی بیش از اندازه با ایگریت هم که بماند !

این رو هم اضافه کنم جان یه بار سر اینکه چرا خودش نتوسنت وارث وینترفل بشه و راب شد . این قدر عصبی شد که وقتی داشته با یکی از گشتی ها مبارزه می کرده این قدر عصبی شده که اون بدبخت رو وقتی تسلیم هم شده بود داشت می زد !

 

خوبی داستان هم به همین که هموه جور آدم توش داریم .خوب هست ، خاکستری هست . شخصیت بد هم داریم .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منم قبول دارم استارک ها حداقل تو نیروی نظامی یه حرفی برای گفتن دارند ولی عقل اصلا ندارند از این ند گرفته که از استینس طرفداری کرد تا این راب پدرشون بردن سیاه چال یک دقیقه هم صبر نکرد لشکر کشید بره جنگ آخه تو مگه لشکر و ثروت بزرگی داری بتونی لنستر شکست بدی اصلا به کینگز لندینگ میرسی اصلا علت مرگ ند هم این لشکر کشی بود که جافری رو عصبانی کرد و دستور کشتن ند داد کلا اگه این استارک عقل داشتن میتونستن تا صد ها سال رو تخت پادشاهی بشینند کلا همه چیز که شرافت نمیشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه نکته رو یاد آور بشم. درگیری های راب با قوای لنیستر همشون بعد مرگ ند بود. در حالت نرمال راب می تونست خیلی راحت برگرده شمال، تنگه رو ببنده و هر ادعایی دلش خواست بکنه. تا ابد هم نه قوای تایوین، نه میس تایرل، نه بالون گریجوی و نه هیچ کس دیگه ای که به تکنولوژی اژدها دسترسی نداره نمی تونست یه وجب از خاکشون رو اشغال کنه.

 

ولی قوای تایوین ریورلندز رو در اختیار داشت و جیمی لنیستر هم ریورران (قلعه بابا بزرگ راب) رو محاصره کرده بود. راب ناگذیر شد بره ریورران رو آزاد کنه. یعنی این جا هم رابطشون با تالی ها به ضررشون تموم شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یه نکته رو یاد آور بشم. درگیری های راب با قوای لنیستر همشون بعد مرگ ند بود. در حالت نرمال راب می تونست خیلی راحت برگرده شمال، تنگه رو ببنده و هر ادعایی دلش خواست بکنه. تا ابد هم نه قوای تایوین، نه میس تایرل، نه بالون گریجوی و نه هیچ کس دیگه ای که به تکنولوژی اژدها دسترسی نداره نمی تونست یه وجب از خاکشون رو اشغال کنه.

 

ولی قوای تایوین ریورلندز رو در اختیار داشت و جیمی لنیستر هم ریورران (قلعه بابا بزرگ راب) رو محاصره کرده بود. راب ناگذیر شد بره ریورران رو آزاد کنه. یعنی این جا هم رابطشون با تالی ها به ضررشون تموم شد.

 

تالی جماعت جز دردسر چیز دیگه ای نداره، چه عمدی چه سهوی چه بخاطر موقعیت جغرافیایی و ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یه نکته رو یاد آور بشم. درگیری های راب با قوای لنیستر همشون بعد مرگ ند بود. در حالت نرمال راب می تونست خیلی راحت برگرده شمال، تنگه رو ببنده و هر ادعایی دلش خواست بکنه. تا ابد هم نه قوای تایوین، نه میس تایرل، نه بالون گریجوی و نه هیچ کس دیگه ای که به تکنولوژی اژدها دسترسی نداره نمی تونست یه وجب از خاکشون رو اشغال کنه.

 

تكنولوژي اژدها منظورت با بروبچه هاي تارگرين ديگه

بعدم چرا تنگه رو ببنده كسي نميتونه به شمال دست درازي كنه!!؟؟

بيلون گريجوي و ميس تايرل با نيرو دريايشون راحت ميتونن به شمال حمله كنن نك هم نميتونه جلوشونو بگيره دقيقا كاري كه بيلون انجام داد از شمال به نك حمله كرد نه از جنوب، با شاهكاري هم كه برندون سوزاننده كرد شمال ديگه هيچ وقت نيرو دريايي قوي براي مقابله نداشته كه بخاد جلوي كشتي هاي گريجوي و ردواين رو بگيره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تكنولوژي اژدها منظورت با بروبچه هاي تارگرين ديگه

بعدم چرا تنگه رو ببنده كسي نميتونه به شمال دست درازي كنه!!؟؟

بيلون گريجوي و ميس تايرل با نيرو دريايشون راحت ميتونن به شمال حمله كنن نك هم نميتونه جلوشونو بگيره دقيقا كاري كه بيلون انجام داد از شمال به نك حمله كرد نه از جنوب، با شاهكاري هم كه برندون سوزاننده كرد شمال ديگه هيچ وقت نيرو دريايي قوي براي مقابله نداشته كه بخاد جلوي كشتي هاي گريجوي و ردواين رو بگيره

 

خب بالون زمانی به شمال حمله کرد که تمام لشکریان به درد بخور شمال تو جنوب بودند. فکر کن اون 18 هزار نفری (یا 21 هزار نفر) رو که راب با خودش به جنوب برد تو شمال نگه می داشت، اون وقت بالون جرات می کرد حمله کنه؟

 

در مورد تایرل ها هم اوضاع کمابیش همین طوره. درسته که تایرل ها حداقل سه برابر راب سرباز دارن ولی نمی تونند 60 هزار نفر نیروشون (تعداد نیرویی که احتمالا تو بلک واتر داشتند) رو با کشتی منتقل کنند. اصلا حتی اگه بتوند این تعداد یا قسمت عمده ای از این رو بفرستند هم نتیجه ای نمی گیرند.

 

اول این که موقع landing ممکنه شمالی ها برسند بهشون و هر کسی پاش رسید به ساحل رو قلع و قمع کنند.

گیرم که landing هم کردند. دو راه دارند. یکی این که تو نوار ساحلی بمونند، دوم این که به طرف مرکز شمال (وینترفل) حرکت کنند. اگه بخوان تو ساحل بمونند چیزی عایدشون نمی شه، جز سرما و برف تابستونی (پاییزی) شمال. اگه بخوان تو شمال پیشروی کنند، اون وقت ممکنه تو بحث تدارکات و آذوقه شون به مشکل بخورند. چون اینا تمام نیازهاشون رو از دریا و به وسیله کشتی هاشون تامین می کنند.

ضمنا چون وارد زمین هایی شدن که هیچ آشنایی بهشون ندارند تو وجب به وجب شمال ممکنه رو دست بخورند.

 

کافیه راب از جنگیدن باهاشون طفره بره. یا خودشون مثل بچه ی آدم از همون راهی که اومدن برمی گردن پشت سرشون رو هم نگاه نمی کنند. یا از گرسنگی و سرما کپک می زنند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب بالون زمانی به شمال حمله کرد که تمام لشکریان به درد بخور شمال تو جنوب بودند. فکر کن اون 18 هزار نفری (یا 21 هزار نفر) رو که راب با خودش به جنوب برد تو شمال نگه می داشت، اون وقت بالون جرات می کرد حمله کنه؟

 

در مورد تایرل ها هم اوضاع کمابیش همین طوره. درسته که تایرل ها حداقل سه برابر راب سرباز دارن ولی نمی تونند 60 هزار نفر نیروشون (تعداد نیرویی که احتمالا تو بلک واتر داشتند) رو با کشتی منتقل کنند. اصلا حتی اگه بتوند این تعداد یا قسمت عمده ای از این رو بفرستند هم نتیجه ای نمی گیرند.

 

اول این که موقع landing ممکنه شمالی ها برسند بهشون و هر کسی پاش رسید به ساحل رو قلع و قمع کنند.

گیرم که landing هم کردند. دو راه دارند. یکی این که تو نوار ساحلی بمونند، دوم این که به طرف مرکز شمال (وینترفل) حرکت کنند. اگه بخوان تو ساحل بمونند چیزی عایدشون نمی شه، جز سرما و برف تابستونی (پاییزی) شمال. اگه بخوان تو شمال پیشروی کنند، اون وقت ممکنه تو بحث تدارکات و آذوقه شون به مشکل بخورند. چون اینا تمام نیازهاشون رو از دریا و به وسیله کشتی هاشون تامین می کنند.

ضمنا چون وارد زمین هایی شدن که هیچ آشنایی بهشون ندارند تو وجب به وجب شمال ممکنه رو دست بخورند.

 

کافیه راب از جنگیدن باهاشون طفره بره. یا خودشون مثل بچه ی آدم از همون راهی که اومدن برمی گردن پشت سرشون رو هم نگاه نمی کنند. یا از گرسنگی و سرما کپک می زنند.

 

واسه گریجوی ها که اصلاً مهم نیست منطقه رو بشناسن یا نه فقط میخوان یه جا رو غارت کنن

نیرو های ریچ هم فقط کافیه از راه دریا خودشون رو به شمال برسونن و موت کالین رو بگیرن بعد دروازه شمال روی جنوبی ها باز شده از کاری هم که بیلون کرد مشخص میشه گرفتن موت کالین از طرف شمال همچین سخت هم نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

رسیدن به موت کلین از ساحل هم سخته تمام موفقیت بیلون مدیون نبود شمالیا تو شمال بود. کلی خاندان تو ساحل قلعه دارن و محافظ سواحلن. اگه به این سادگی بود مطمئن باش آهن زاده ها انقدر صبر نمیکردن و خیلی قیبل تر از اینا به شمال حمله میکرد.

دیگه اینجوریم نیست شمالیا دست و پا بسته باشن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من با این ایده که در صورت بودن شمالی ها میشد جلوی آهن زاده ها رو گرفت موافقم . اما به نظرم سامیانو همچین بد نمیگه ! وقتی میشه گردنه رو از جهت شمال به راحتی گرفت ، خب دروازه شمال بازه دیگه ! فقط یه قوای قدرتمند تر از آهن زاده ها نیاز داره .

 

به رابرت :

یه نکته رو یاد آور بشم. درگیری های راب با قوای لنیستر همشون بعد مرگ ند بود. در حالت نرمال راب می تونست خیلی راحت برگرده شمال، تنگه رو ببنده و هر ادعایی دلش خواست بکنه. تا ابد هم نه قوای تایوین، نه میس تایرل، نه بالون گریجوی و نه هیچ کس دیگه ای که به تکنولوژی اژدها دسترسی نداره نمی تونست یه وجب از خاکشون رو اشغال کنه.

یعنی هنوز اینجا جیمی رو نگرفته بود ؟ در هر صورت شورش راب واسه قبل مرگ ند بود ، راب پاشد اومد جنوب که باباش رو نجات بده ( خدایی جافری خرد به خرج داد و علت اومدن به جنوب رو از راب گرفت ، اما راب با این که هدفش رو از دست داد برنگشت ).

ولی جدا از شوخی. قبل کشته شدن رنلی امیدی به لنیستر ها نبود . تقریبا مطمعن بودیم که بین شمال و جنوب و دریای باریک، له میشن . احتمالا راب هم همین فکر رو میکرده و به خاطر ریورران نبوده که جنگ رو ادامه میداده .

این حرف شما بعد جریانات مرگ رنلی و مرگ کارستاک و ... درسته ، اما اینبار موت کلین دست آهن زاده ها افتاده نمیشه راحت برگشت شمال .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
رسیدن به موت کلین از ساحل هم سخته تمام موفقیت بیلون مدیون نبود شمالیا تو شمال بود. کلی خاندان تو ساحل قلعه دارن و محافظ سواحلن. اگه به این سادگی بود مطمئن باش آهن زاده ها انقدر صبر نمیکردن و خیلی قیبل تر از اینا به شمال حمله میکرد.

دیگه اینجوریم نیست شمالیا دست و پا بسته باشن.

 

از طرف غرب بیان Flint's Finger واسشون مشکل ایجاد نکنه از راح دریا میرسن به موت کالین از با از همون سمت خشکی رو بگیرن بیان جلو از Barrowlands عبور کنن موت کالین رو گرفتن که این دوتا فکر نمیکنم مشکل خاصی بتونن واسشون ایجاد کنن اما از شرق مندرلی ها هستن میتونن اذیت کنن کلاً از طریق دریا و از سمت غرب مانع زیادی برای رسیدن به موت کالین نیست ولی از شرق و جنوب تقریباً غیر ممکنه بشه موت کالین رو گرفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من با این ایده که در صورت بودن شمالی ها میشد جلوی آهن زاده ها رو گرفت موافقم . اما به نظرم سامیانو همچین بد نمیگه ! وقتی میشه گردنه رو از جهت شمال به راحتی گرفت ، خب دروازه شمال بازه دیگه ! فقط یه قوای قدرتمند تر از آهن زاده ها نیاز داره .

 

به رابرت :

یه نکته رو یاد آور بشم. درگیری های راب با قوای لنیستر همشون بعد مرگ ند بود. در حالت نرمال راب می تونست خیلی راحت برگرده شمال، تنگه رو ببنده و هر ادعایی دلش خواست بکنه. تا ابد هم نه قوای تایوین، نه میس تایرل، نه بالون گریجوی و نه هیچ کس دیگه ای که به تکنولوژی اژدها دسترسی نداره نمی تونست یه وجب از خاکشون رو اشغال کنه.

یعنی هنوز اینجا جیمی رو نگرفته بود ؟ در هر صورت شورش راب واسه قبل مرگ ند بود ، راب پاشد اومد جنوب که باباش رو نجات بده ( خدایی جافری خرد به خرج داد و علت اومدن به جنوب رو از راب گرفت ، اما راب با این که هدفش رو از دست داد برنگشت ).

ولی جدا از شوخی. قبل کشته شدن رنلی امیدی به لنیستر ها نبود . تقریبا مطمعن بودیم که بین شمال و جنوب و دریای باریک، له میشن . احتمالا راب هم همین فکر رو میکرده و به خاطر ریورران نبوده که جنگ رو ادامه میداده .

این حرف شما بعد جریانات مرگ رنلی و مرگ کارستاک و ... درسته ، اما اینبار موت کلین دست آهن زاده ها افتاده نمیشه راحت برگشت شمال .

 

شدنش رو که می شد برگشت شمال. راب هم دقیقا همین برنامه رو داشت.

حرف من اینه که راب اگه به خاطر تالی ها نبود، رفتن و موندنش توی جنوب ضرورتی نداشت. حمله شمال مال کتاب دوه در حالی که ند وسط کتاب یک می میره. خیلی راحت تو شمال می موند و موت کیلین رو می بست.

ند هم زمانی که کتلین رو فرستاد شمال بهش گفت یه مقدار تیر انداز جمع کنین موت کیلین رو ببندین. نگفت پاشین بیاین جنوب.

حتی بعد این که شاه شمال شد هم (فصل یکی مونده به آخر کتاب یک) هنوز کلی وقت داشت برگرده شمال.

 

واسه گریجوی ها که اصلاً مهم نیست منطقه رو بشناسن یا نه فقط میخوان یه جا رو غارت کنن

نیرو های ریچ هم فقط کافیه از راه دریا خودشون رو به شمال برسونن و موت کالین رو بگیرن بعد دروازه شمال روی جنوبی ها باز شده از کاری هم که بیلون کرد مشخص میشه گرفتن موت کالین از طرف شمال همچین سخت هم نیست

 

گریجوی ها در حالت عادی می اومدن دهکده هایی ساحلی رو غارت می کردن و بعدش فرار می کردن. اما تو این حمله آخری تونستند تمام قلعه های مهم غربی شمال رو بگیرند. به اضافه این که تیان ابله خارج از برنامه وینترفل رو هم تصرف کرد.

 

اما در مورد ریچی ها. این قوای فرضی ریچ باید از جلوی 20 هزار شمالی رد شن تا به موت کیلین برسند. به این راحتی هام نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

علاوه بر همه ی اینا هر کس که قصد حمله به شمال رو داره باید دور سواره نظامشو کلا خط بکشه. شمالیا خودشون از یه نوع اسب خاص (گرون) استفاده می کنن که توانایی مقابله با سرمای طاقت فرسای شمال رو داره و نسبت به کورسر و دستریر کمتر میخورن. هر ارتشی قصد داشته باشه با اسب بیاد، باید هرچی دارن بدن اسباشون بخورن تازه آخرشم دووم نمیارن و میمیرن. شرایط شمال طوریه که نمیتونی روی اذوقه مقصد حساب کنی. آذوقه رو باید با خودت ببری. درست همین شرایط تو دورن هم هست. اونا هم اسبای مقاوم خوشونو دارن که کمتر می خورن و بیشتر میدون.

علاوه بر این آشنایی با شرایط جغرافیایی منطقه چیزی نیست که بخوایم دست کم بگیریم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اما در مورد ریچی ها. این قوای فرضی ریچ باید از جلوی 20 هزار شمالی رد شن تا به موت کیلین برسند. به این راحتی هام نیست.

 

من که گفتم از سمت غرب و دریا اگر حمله کنن قبل از اینکه بیست هزار شمالی بخوان متمرکز شن و بیان سمت موت کالین راحت میشه تصرفش کرد مانع خاصی جلو روی مهاجم نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ولی اصلا به شمال چه احتیاجی هست ؟!

چرا یکی باید شمال رو که هیچ منابع خاصی نداره بگیره !

شمال بدون این حرف ها اقتدارش رو باخت .

 

با وجود طلای های کسترلی راک و نعمت های های گاردن ، واسه چی کسی باید به شمال حمله کنه ؟! به خاطر برفش ؟

من که میگم شمال تصرف نشد چون انگیزه چندانی نداشتن واسه تصرف.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اما در مورد ریچی ها. این قوای فرضی ریچ باید از جلوی 20 هزار شمالی رد شن تا به موت کیلین برسند. به این راحتی هام نیست.

 

من که گفتم از سمت غرب و دریا اگر حمله کنن قبل از اینکه بیست هزار شمالی بخوان متمرکز شن و بیان سمت موت کالین راحت میشه تصرفش کرد مانع خاصی جلو روی مهاجم نیست

 

خواب که نیستند، وقتی ببینند یه لشکر بزرگ داره از طرف دریا می آد سمتشون خودشون رو آماده می کنند. مخصوصا که شرایط جنگیه. این طور نیست که اونا بشینند دست روی دست هم بذارند که یه لشکر بزرگ جنوبی بیاد بزرگ ترین مزیتشون رو ازشون بگیره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اصلا به فرض که راب ریورران رو رها میکرد و شاه شمال میشد و با قواش موت کلین رو میگرفت . وقتی مردم آزاد به دیوار و جنوبش حمله میکردن ، راب بین پتک شمال و جنوب له میشد .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ولی اصلا به شمال چه احتیاجی هست ؟!

چرا یکی باید شمال رو که هیچ منابع خاصی نداره بگیره !

شمال بدون این حرف ها اقتدارش رو باخت .

 

با وجود طلای های کسترلی راک و نعمت های های گاردن ، واسه چی کسی باید به شمال حمله کنه ؟! به خاطر برفش ؟

من که میگم شمال تصرف نشد چون انگیزه چندانی نداشتن واسه تصرف.

 

گربه دستش به گوشت نمی رسه می گه پیف پیف بو می ده.

 

از شوخی گذشته شاید این امر هم دخیل باشه. ولی به تنهایی کافی نیست.

 

ولی اینم فراموش نکنیم که شمال هیچ هم نداشته باشه به خاطر وسعتش وسوسه انگیزه. وسعت بیشتر قلمرو باعث پرستیژ می شه. نه استنیس، نه تیریون، نه تایوین و حتی نه رنلی حاضر نشدند در ازای صلح و اتحاد با شمال، از شمال چشم بپوشند.

 

استنیس زمانی که کرسن بهش پیش نهاد کرد با استارک ها متحد شه و حمایت وینترفل و ریورران رو به دست بیاره بهش گفت چرا باید از نصف مملکتم چشم بپوشم.

 

تیریون هم زمانی که پیش نهاد صلح راب مطرح شد، گفت که راب همه اش نصف مملکت رو می خواد. (فکر کرد)

 

تایوین هم زمانی که ادعا و درخواست بالون گریجوی توی شورا مطرح شد و میس تایرل و ماتیاس رووان (اگه اشتباه نکنم) موافق بودند و نظری مثل نظر شما داشتند، مخالفت کرد و بعدش تو گفتگوی خصوصی به تیریون گفت، چرا باید نصف مملکت رو به گریجوی ها بدیم در ازای خدمتی که از پیش انجام دادند (جنگیدن با شمالی ها)

 

رنلی هم گفت راب می تونه به خودش شاه شمال بگه در صورتی که پیش من زانو بزنه. (رسما مخالفت کرد)

 

جالبه که هم استنیس هم تایوین هم تیریون شمال رو نصف مملکت حساب کردن. یعنی همون برف شمال رو معادل با مجموع طلای کسترلی راک و محصول ریچ و ثروت های 4 تا قلمروی دیگه در نظر گرفتند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اصلا به فرض که راب ریورران رو رها میکرد و شاه شمال میشد و با قواش موت کلین رو میگرفت . وقتی مردم آزاد به دیوار و جنوبش حمله میکردن ، راب بین پتک شمال و جنوب له میشد .

 

لازمه که الان من اسپویل کنم؟

 

فقط اینو بگم که راب هزار نفر رو هم بفرسته روی دیوار جلوی یه لشکر 100 هزار نفره ی شمال دیوار رو باهاش می تونه بگیره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ولی اینم فراموش نکنیم که شمال هیچ هم نداشته باشه به خاطر وسعتش وسوسه انگیزه. وسعت بیشتر قلمرو باعث پرستیژ می شه. نه استنیس، نه تیریون، نه تایوین و حتی نه رنلی حاضر نشدند در ازای صلح و اتحاد با شمال، از شمال چشم بپوشند.

و صد البته که فقط حرف این مخالفت رو زدن ، در عوض هیچ کدوم برای فتح شمال هزینه ای نکردن .

منظورم اینه که شمال با اون خاک پهناور واقعا چیز خوبیه ، و هیچ کس حاضر نمیشه بگه نمیخوامش . اما از طرفی هیچ کس هم احتمالا برای به دست آوردنش مردمش رو به کشتن نمیده .

 

لازمه که الان من اسپویل کنم؟

نه خدا خیرت بده ....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اصلا به فرض که راب ریورران رو رها میکرد و شاه شمال میشد و با قواش موت کلین رو میگرفت . وقتی مردم آزاد به دیوار و جنوبش حمله میکردن ، راب بین پتک شمال و جنوب له میشد .

 

لازمه که الان من اسپویل کنم؟

 

فقط اینو بگم که راب هزار نفر رو هم بفرسته روی دیوار جلوی یه لشکر 100 هزار نفره ی شمال دیوار رو باهاش می تونه بگیره.

 

منظورت کاریه که جان کرد و جلو منس وایساد؟

وحشی ها درسته غول و ماموت داشتن ولی خیلی ارتش پیشرفته ای محسوب نمی شن.

البته برای من سواله که چرا منس از دروازه کسل بلک می خواست رد شه و از اونجا حمله کرد.

دروازه های قلعه های مخروبه که راحت تر بودن، حتی اگه مسدود هم باشن حفاری بهتره تا با یه سری که رو دیوارن بجنگه.

اگرم روی حمله ثن ها حساب کرده بود وقتی دید شکست خوردن می تونست برگرده.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ولی اینم فراموش نکنیم که شمال هیچ هم نداشته باشه به خاطر وسعتش وسوسه انگیزه. وسعت بیشتر قلمرو باعث پرستیژ می شه. نه استنیس، نه تیریون، نه تایوین و حتی نه رنلی حاضر نشدند در ازای صلح و اتحاد با شمال، از شمال چشم بپوشند.

و صد البته که فقط حرف این مخالفت رو زدن ، در عوض هیچ کدوم برای فتح شمال هزینه ای نکردن .

منظورم اینه که شمال با اون خاک پهناور واقعا چیز خوبیه ، و هیچ کس حاضر نمیشه بگه نمیخوامش . اما از طرفی هیچ کس هم احتمالا برای به دست آوردنش مردمش رو به کشتن نمیده .

 

لازمه که الان من اسپویل کنم؟

نه خدا خیرت بده ....

 

جان من ریگار شما تنت به اسپویل می خاره. از کجا می دونی هیچ کدوم برا گرفتن شمال هیچ هزینه ای نمی کنه؟

 

بله حمله نمی کنند شمال چون می دونند احتمال موفقیت برا گرفتنش کمه . موت کیلین و نک رو هم رد کنی تازه می رسی به یک جای سرد درندشت. شمال یه چیزی تو مایه های روسیه ی دنیای ماست. شهرت خاک روسیه هم که به از پا انداختن سردار ها و لشکر های بزرگه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×