رفتن به مطلب
Tyrion Lannister

::.::.:: تاپیک کل کل خاندان های وستروس ::.::.::

Recommended Posts

جوری جان منظور من از کشتن یه نفر یا داشتن جاسوس اشخاص دیگه بودن. اونا رو هم فقط به عنوان مثال گفتم.

می خواستم بدونم به نظرت کدومشون بهتره؟ داشتن جاسوس کشتن چند نفر در مقابل ترکیدن یه ارتش.

 

همه مشکلات از اینه که تو کتاب جزئیات بیشتری از شخصیت ها گفته شده شمام داری با سریال قضاوت می کنی.

مثالش هم همین قضیه تیریون و جیمی ه. اصل قضیه چیز دیگه است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
@شهاب :

در مورد رابطه با تارگرین ها دست رو دلم نذار که خونه.

 

سند اسنیک هام که باید توسط یکی هدایت شن که تا جایی که من خوندم مثل اینکه سر به راه شدن.

در مورد آریان هم یه مقدار تقصیر دورَنه که این بدبخت رو تو بی اطلاعی کامل نگه داشت و گرنه بهتر از بقیه است. آریان همه فکر و ذکرش وقتی تو سلولش بود رفیقاش بودن بعد می یای با سرسی مقایسه شون می کنی؟؟

در مورد کنشگر نبودن دورَن به شدت موافقم و به نظرم خیلی حرکت محیر العقولی نمی زنه

 

 

اولاً من گفتم آریا بهتر از بقیه است. ثانیاً بچه است دیگه، مگر اینکه تا آخر کتاب 5 فرجی بشه. کسی که با 3 فرصت جیکن هگار اونجوری کنه بچه است البته حق داره ها.

آریا کلاً با دنیای بچگانه و شخصیت یک دنده اش (جمله "اگه می خواستم می تونستم") کرکتر cute ای ه ولی به اندازه کافی جذاب نیست برای من یکی.

(شاید cute خیلی با قتل هاش جور در نیاد ولی کلمه بهتر به ذهنم نیومد.)

 

راب انقدر سفید بود شخصیتش که رو مغز بود واقعاً. البته سفید که چه عرض کنم. به خاطر اینکه نتونست هوسش رو کنترل کنه و بعدم برای حفظ شرافتش ارتشش رو به سلاخی والدر فری برد. خون همه اونا گردن راب و هوسرانی و لجبازیشه به نظر من.

جان چرا نباید نسبت به کتلین نفرتش رو ابراز نکنه؟

چرا نباید val و وینترفل رو قبول کنه؟

بچه که بچه است، من اون قسمت رو به شوخی و به تقلید از فامیل دور گفتم. هر چند به نظرم عقلش از همسن های خودش که هیچ از کسایی که دوبرابر خدش سن هم دارند بیشتره. مثلا از آریانه و تریستان شما.

در مورد راب، به نظرم راب جربزه و خمیره ی تبدیل شدن به یک فرمانده بزرگ رو داشت، وولی وارد شدن به این بازی براش یک مقدار زود بود. تصمیمات و ایده هاش درسته ولی پخته نیست. مثلا تیان رو می فرسته با یک نامه پیش بالون که توش وعده ی پادشاهی به بالون گریجوی داده ولی چون تو انتخاب جملاتش دقت نکرده، بالون به پیشنهادش بی توجهی می کنه و نامه رو می اندازه تو آتیش.

یا پا میشه می ره اشکر کشی می کنه سمت کسترلی راک به هوای این که تایوین رو به دنبال خودش می کشه ولی زحمت توضیح دادن نقشه اش رو به ادمور تالی نمی ده و اون احمق هم گند می زنه به کل نقشه ی راب.

ولی در مورد سفید بودنش به نظرم راب مثل لنیسترا یا فری ها شرارت نمی کنه ولی سفید سفید هم نیست، مثلا هر طوری که حساب کنیم (هر چند گناه اصلیش تقصیر روس بولتونه) خرابی هایی که لشکر شمالی ها توی ریورلند ایجاد می کنه پای راب هم باید نوشته بشه.

جان هم خیلی سفید سفید نیست. از کتلین خوشش نمی آد ولی نمی تونه به بانوی وینترفل بی احترامی کنه، ضمن این که به خاطر برادراش و آریا سعی می کنه احترام کتلین رو نگه داره. به نظرم طبیعیه رفتارش.

 

در مورد قضیه ی وینترفل و وال، هم که این از کله ی پوک و گنده دماغی جانه، نه از سفیدی شخصیتش

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

من کجا با بچه ها مشکل دارم؟؟ من یکی از کم حاشیه ترین افراد وستروسم.

انصافتون کجا رفته. من با پایسل تو یه ردم؟ من کجا پایسل کجا.

اتفاقا خیلی قیاس خوبی بود. استادی که سوگند استادی رو بشکنه می شه پایسل. استادی که هم سوگند استادی و هم سوگند نایت واچ رو بشکنه می شه ....

دبگه خوددانی استاد، اگه می خوای با امثال پایسل دسته بندی بشی می تونی طبق رویه ی فعلی به شکستن سوگندتون ادامه بدین.

کینگ رابرت!!!!! من رو با پایسل........ چه جوری زورتون به یه پیر مرد مظلوم و غم دیده می رسه؟؟؟ ناسلامتی من عموی مادربزرگتونم پس یه جورایی جدتون میشم البته از نظر فامیل درجه دو

من طرفدار افراد مظلوم هستم و صد البته طرفدار شماره یک نایت واچ. از اکثر خاندان ها هم طرفداری می کنم ولی بخاطر رسیدن به اهدافم کسی رو نمیکشم و بهش نارو نمیزنم

بنده از همین جا اعلام میکنم که حمایت خود را از هرچی براتیون زنده هست بر میدارم

استاد جان بهتون برنخوره شوخی کردم.

واقعیتش اینه که من از تارگرین ها متنفرم ولی به نظرم این پایسل کرم خاکی حتی ارزش تنفر رو هم نداره. واقعا موجود حقیر و مبتذل و رذلیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هر جوری حساب کنید ادارد سوتی های زیادی داد ! فقط این که به ملکه گفت حقیقت رو میدونه نبود ! خیلی های دیگه هم بود .

از لو دادن نقشه فرار به دختر کم عقلش ، تا دست رد زدن به سینه پیشنهاد وسوسه انگیز سرسی در جنگل خدایان!

پیشنهاد رنلی رو هم که رد کرد !

وقتی لیتل فینگر گفت کمکش میکنه تا که خود ند حکومت کنه و جافری رو هر جور دوست داره بار بیاره ، ند دوباره حماقت کرد و گفت ، الا و بلا که استنیس باید بیاد بشه شاه! خب معلومه که لیتل حضور استنیس رو برنمیتابه !

اصلا همه این ها به کنار ! پا شده با اطمینان خاطر رفته جلوی سرسی و دستور میده "ملکه و بچه هاش رو سالم دستگیر کنین ! " انگار نه انگار سرسی روز قبلش تلویحی بهش گفته بود دخلت اومده "تو بازی شاهان یا میبری و ..."

یعنی هودور تو اون روزها بهتر از ادارد عمل میکرد .

 

پ ن : دیگه نبینم به عموی نازنین من دشنام میدیدها ! هرچند پایسل کرم محبوب ملکه است ، اما این دلیل نمیشه استاد رو برنجونید !

 

پ ن 2 : در مورد من یکی که فکر نمیکنم شباهتی به ریگار داشته باشم . نه اسب سوار خوبیم ، نه جنگاورم ، نه صدای خوبی واسه آواز دارم نه سازی بلدم بزنم ، نه به دزدیدن نامزد دیگران علاقه دارم

اصلا ادارد قصد فرار نداشت، فقط می خواست که بچه ها و خدمه اش رو از بارانداز پادشاه دور کنه تا در امان باشند. برنامه ی حرکت رو هم یک روز زودتر به سانسا گفت. دیگه شیرین عقلی سانسا که تقصیر ادارد نیست. هر چند ادارد بهتر بود مثل آریا سانسا رو هم در مورد اوضاع اطرافشون مطلع می کرد.

بعد مگه ادارد باید حتما مثل پدرشما مردم رو به خاک و خون می کشید.

 

در کل بیشترین ضرر رو از ترحم ادارد من تحمل کردم ولی باز هم از دستش دلگیر نیستم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من شک ندارم تو جنگ ویسپرینگ وود جای جیمی و راب عوض می شد، راب می شد مظلوم جیمی می شد ترسوی بزدل و دسیسه چین.

 

شما راجع به خاندان استارک و برندون و ادارد با لیدی داستین یه صحبتی داشته باش.

 

اینو که دفعه قبل جواب دادم، کار جیمی انتهای مرام و معرفت بود. همین یه مورد رو راجع بهش بحث کنیم شاید من به این نتیجه رسیدم که دارم آب تو هاون می کوبم.

نه دیگه مگه وقتی تایوین پشت سر استنیس ظاهر شد یا تیریون با زنجیرش راه خروج رو بر کشتی های استنیس بست و بعد کشتی هاش رو تو آتیش سوزوندند کسی گفت تیریون و تایوین نامرد بزدل و ....

 

 

در مورد لیدی داستین

مگه لیدی داستین حرف حساب می زنه که بخواد حرفش ملاک باشه. کل ادعاهاش چرند بود.خودش با طیب خاطر حاضر شده دوشیزگیش رو تقدیم برندون کنه. مگه برندون بهش قول داده بود که من می خوام بگیرمت؟ مگه برندون به زور بهش تجاوز کرده بود؟ خانم این قدر تو کف برندون بوده که کینه ی همه ی استارک ها رو هم به دل گرفته الا برندون. در مورد ادارد و مردن شوهرش که باز هم حرفش چرنده. ادارد مافوقشون بوده و ازشون نیروهاشون رو خواسته. برای رفتن به برج شادی (جایی که شوهرش می میره) هم ادارد مجبورش نکرده بود. حتی مجبورش هم کرده بود، تقصیری گردن ادارد نبود. حق قانونیش بوده.

تازه معلوم هم نیست این خانم داستین حقیقتا از استارک ها بدش می آد یا داره ادا در می آره تا روس بولتون رو گول بزنه.

 

 

انتهای مرام و معرفت بود که به تیریون به دروغ گفت زنت فاحـ*ـه است و تمام نگهبانهای کسترلی راک جلوی تیریون به دختره تجاوز کردند. حالا تیریون به درک تایشای بدبخت آدم نبود که به خاطر دروغ جیمی اون طوری مثل حیوون باهاش رفتار شد.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هر جوری حساب کنید ادارد سوتی های زیادی داد ! فقط این که به ملکه گفت حقیقت رو میدونه نبود ! خیلی های دیگه هم بود .

از لو دادن نقشه فرار به دختر کم عقلش ، تا دست رد زدن به سینه پیشنهاد وسوسه انگیز سرسی در جنگل خدایان!

پیشنهاد رنلی رو هم که رد کرد !

وقتی لیتل فینگر گفت کمکش میکنه تا که خود ند حکومت کنه و جافری رو هر جور دوست داره بار بیاره ، ند دوباره حماقت کرد و گفت ، الا و بلا که استنیس باید بیاد بشه شاه! خب معلومه که لیتل حضور استنیس رو برنمیتابه !

اصلا همه این ها به کنار ! پا شده با اطمینان خاطر رفته جلوی سرسی و دستور میده "ملکه و بچه هاش رو سالم دستگیر کنین ! " انگار نه انگار سرسی روز قبلش تلویحی بهش گفته بود دخلت اومده "تو بازی شاهان یا میبری و ..."

یعنی هودور تو اون روزها بهتر از ادارد عمل میکرد .

می دونید مشکل شما چیه؟ مشکلتون اینه که همتون دنبال حکومت کردنید ، چیزی که ادارد هیچ وقت نمی خواست.

------------------------------------------------------------------------------

اگه ادارد پیش نهاد لیتل فینگر رو قبول می کرد مشکلات تازه شروع می شد.

لنیستر ها که برای نجات جان سرسی و توله هاش و باز پس گیری تخت اهنی وارد جنگ می شدن.

رنلی هم که ارتش تایرل ها رو داشت (و شاید ارتش براثیون ها)

استنیس هم ساکت نمی شست. (شاید ارتش براثیون ها با استنیس هم پیمان می شدن)

دورنی ها فرصت را مناسب می دانند (البته اگه مرگ خاهرشان را از یاد نبرده باشند) که از لنیستر ها انتقام بگیرند.

بالون هم تا حوصله اش سر میره قیام میکنه.

پرچمداران استارک و تالی هم با ادارد بودند.

این گاو ماده (منظورم لایسا) که کاراش معلوم نمی کنه.

تازه مادر مارمولک ها هم هست ، که به هیچ صراتی مستقیم نیست.

به نظرت ادارد چطور می خواست حکومت کنه؟؟؟

درسته من همه جوره از ادارد (در کل استارک ها) دفاع می کنم ، ولی ادارد به درد پادشاه بودن نمی خورد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
@شهاب :

در مورد رابطه با تارگرین ها دست رو دلم نذار که خونه.

 

سند اسنیک هام که باید توسط یکی هدایت شن که تا جایی که من خوندم مثل اینکه سر به راه شدن.

در مورد آریان هم یه مقدار تقصیر دورَنه که این بدبخت رو تو بی اطلاعی کامل نگه داشت و گرنه بهتر از بقیه است. آریان همه فکر و ذکرش وقتی تو سلولش بود رفیقاش بودن بعد می یای با سرسی مقایسه شون می کنی؟؟

در مورد کنشگر نبودن دورَن به شدت موافقم و به نظرم خیلی حرکت محیر العقولی نمی زنه

 

 

اولاً من گفتم آریا بهتر از بقیه است. ثانیاً بچه است دیگه، مگر اینکه تا آخر کتاب 5 فرجی بشه. کسی که با 3 فرصت جیکن هگار اونجوری کنه بچه است البته حق داره ها.

آریا کلاً با دنیای بچگانه و شخصیت یک دنده اش (جمله "اگه می خواستم می تونستم") کرکتر cute ای ه ولی به اندازه کافی جذاب نیست برای من یکی.

(شاید cute خیلی با قتل هاش جور در نیاد ولی کلمه بهتر به ذهنم نیومد.)

 

راب انقدر سفید بود شخصیتش که رو مغز بود واقعاً. البته سفید که چه عرض کنم. به خاطر اینکه نتونست هوسش رو کنترل کنه و بعدم برای حفظ شرافتش ارتشش رو به سلاخی والدر فری برد. خون همه اونا گردن راب و هوسرانی و لجبازیشه به نظر من.

جان چرا نباید نسبت به کتلین نفرتش رو ابراز نکنه؟

چرا نباید val و وینترفل رو قبول کنه؟

بچه که بچه است، من اون قسمت رو به شوخی و به تقلید از فامیل دور گفتم. هر چند به نظرم عقلش از همسن های خودش که هیچ از کسایی که دوبرابر خدش سن هم دارند بیشتره. مثلا از آریانه و تریستان شما.

در مورد راب، به نظرم راب جربزه و خمیره ی تبدیل شدن به یک فرمانده بزرگ رو داشت، وولی وارد شدن به این بازی براش یک مقدار زود بود. تصمیمات و ایده هاش درسته ولی پخته نیست. مثلا تیان رو می فرسته با یک نامه پیش بالون که توش وعده ی پادشاهی به بالون گریجوی داده ولی چون تو انتخاب جملاتش دقت نکرده، بالون به پیشنهادش بی توجهی می کنه و نامه رو می اندازه تو آتیش.

یا پا میشه می ره اشکر کشی می کنه سمت کسترلی راک به هوای این که تایوین رو به دنبال خودش می کشه ولی زحمت توضیح دادن نقشه اش رو به ادمور تالی نمی ده و اون احمق هم گند می زنه به کل نقشه ی راب.

ولی در مورد سفید بودنش به نظرم راب مثل لنیسترا یا فری ها شرارت نمی کنه ولی سفید سفید هم نیست، مثلا هر طوری که حساب کنیم (هر چند گناه اصلیش تقصیر روس بولتونه) خرابی هایی که لشکر شمالی ها توی ریورلند ایجاد می کنه پای راب هم باید نوشته بشه.

جان هم خیلی سفید سفید نیست. از کتلین خوشش نمی آد ولی نمی تونه به بانوی وینترفل بی احترامی کنه، ضمن این که به خاطر برادراش و آریا سعی می کنه احترام کتلین رو نگه داره. به نظرم طبیعیه رفتارش.

 

در مورد قضیه ی وینترفل و وال، هم که این از کله ی پوک و گنده دماغی جانه، نه از سفیدی شخصیتش

 

متاسفانه با کرکتر فامیل دور افتخار آشنایی رو نداشتم.

 

من بحثم پتانسیل راب نیست، اینا یه جاهایی تصمیمات صحیح و اخروی ای می گیرن که آدم می خواد با سر بره تو دیوار.

 

ییگریت خودشو کشت تا جناب جان اسنو ی مقدس راضی بشن، تازه اونم به زور گوست رو فرستاد اونور و تو عمل انجام شده قرارش داد.

تو ذهنش هم به کتلین فحش نمی ده آخه.

 

پیشنهاد استنیس با توجه به پیشینه جان (اینکه حتی راب هم حرام زاده بودنش رو به رخش می کشه) ته وسوسه انگیز بود.

 

آخه اینا کجاش طبیعیه ؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من شک ندارم تو جنگ ویسپرینگ وود جای جیمی و راب عوض می شد، راب می شد مظلوم جیمی می شد ترسوی بزدل و دسیسه چین.

 

شما راجع به خاندان استارک و برندون و ادارد با لیدی داستین یه صحبتی داشته باش.

 

اینو که دفعه قبل جواب دادم، کار جیمی انتهای مرام و معرفت بود. همین یه مورد رو راجع بهش بحث کنیم شاید من به این نتیجه رسیدم که دارم آب تو هاون می کوبم.

نه دیگه مگه وقتی تایوین پشت سر استنیس ظاهر شد یا تیریون با زنجیرش راه خروج رو بر کشتی های استنیس بست و بعد کشتی هاش رو تو آتیش سوزوندند کسی گفت تیریون و تایوین نامرد بزدل و ....

 

 

در مورد لیدی داستین

مگه لیدی داستین حرف حساب می زنه که بخواد حرفش ملاک باشه. کل ادعاهاش چرند بود.خودش با طیب خاطر حاضر شده دوشیزگیش رو تقدیم برندون کنه. مگه برندون بهش قول داده بود که من می خوام بگیرمت؟ مگه برندون به زور بهش تجاوز کرده بود؟ خانم این قدر تو کف برندون بوده که کینه ی همه ی استارک ها رو هم به دل گرفته الا برندون. در مورد ادارد و مردن شوهرش که باز هم حرفش چرنده. ادارد مافوقشون بوده و ازشون نیروهاشون رو خواسته. برای رفتن به برج شادی (جایی که شوهرش می میره) هم ادارد مجبورش نکرده بود. حتی مجبورش هم کرده بود، تقصیری گردن ادارد نبود. حق قانونیش بوده.

تازه معلوم هم نیست این خانم داستین حقیقتا از استارک ها بدش می آد یا داره ادا در می آره تا روس بولتون رو گول بزنه.

 

 

انتهای مرام و معرفت بود که به تیریون به دروغ گفت زنت فاحـ*ـه است و تمام نگهبانهای کسترلی راک جلوی تیریون به دختره تجاوز کردند. حالا تیریون به درک تایشای بدبخت آدم نبود که به خاطر دروغ جیمی اون طوری مثل حیوون باهاش رفتار شد.

 

اون دو مورد اول رو تو پستمم گفتم که منطق و طرز صحبتم رو عوض کردم دوستان ببینن چطوره که به خاطر نخوندن کتاب اصلاً تموم شد بحث.

خودمم می دونم همچین منطق مستدلی پشتشون نیست.

 

 

در مورد تیریون و جیمی، این نظر منه و به شدت هم رشه دوونده تو ذهنم:

ماجرا واقعاً اینه که جیمی اون ماجرا رو طراحی کرده بود بعدش تایوون می فهمه و مجبورش می کنه راستش رو بگه. حالا وقتی تیریون داه فرار می کنه جیمی می یاد به دروغ بهش می گه نه تایشا واقعی بود و ... که تیریون فکر کنه یکی هم واقعاً دوستش داشته. واسه اینکه بهش یه امید واسه زندگی بده.

برداشت من اینه حالا شاید شما یه چیزی می دونین که نخوندم هنوز یا اینجوری نگاه نکریدن به قضیه.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

متاسفانه با کرکتر فامیل دور افتخار آشنایی رو نداشتم.

 

من بحثم پتانسیل راب نیست، اینا یه جاهایی تصمیمات صحیح و اخروی ای می گیرن که آدم می خواد با سر بره تو دیوار.

 

ییگریت خودشو کشت تا جناب جان اسنو ی مقدس راضی بشن، تازه اونم به زور گوست رو فرستاد اونور و تو عمل انجام شده قرارش داد.

تو ذهنش هم به کتلین فحش نمی ده آخه.

 

پیشنهاد استنیس با توجه به پیشینه جان (اینکه حتی راب هم حرام زاده بودنش رو به رخش می کشه) ته وسوسه انگیز بود.

 

آخه اینا کجاش طبیعیه ؟؟؟

توی قضیه اش با ییگریت حرامزاده بوده جان هم دخیله. جان چون خودش حرام زاده بود و به خاطر همین نسبت به برادر و خواهراش زندگی سخت تر و موقعیت پایین تری داشت نمی خواست یک بچه ی حرام زاده به دنیا بیاره. فکر کنم پیش سم هم یک بار اعتراف کرد که می خواته توی فا.ح.ش.ه خو.نه ی وینتر تاون با یک دختر (فک کنم رزی) بخوابه که سر همین قضیه منصرف شده. بعدش هم که آقای جان اسنو نهایتا قسمش رو شکوند.

 

راب بیچاره یک عمر در حق جان برادری کرد، یک بار از سر بچگی از تو دهنش پرید که مادرم می گه تو نمی تونی لرد وینترفل بشی، جان کینه ی همین یه جمله رو به دل گرفته بود. بعد می گین جان شخصیت سفیده.

پیشنهاد استنیس هم وسوسه انگیز هم منطقی. حتی راب هم همین ایده رو قبل مرگش داشت.

تو استارک ها هیچ کی بیشتر از جان اسنو من رو حرص نداده. حتی سانسا تو زمان جاهلیتش

 

طبیعی که هست، من بهش می گم خاکستری روشن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

 

در مورد تیریون و جیمی، این نظر منه و به شدت هم رشه دوونده تو ذهنم:

ماجرا واقعاً اینه که جیمی اون ماجرا رو طراحی کرده بود بعدش تایوون می فهمه و مجبورش می کنه راستش رو بگه. حالا وقتی تیریون داه فرار می کنه جیمی می یاد به دروغ بهش می گه نه تایشا واقعی بود و ... که تیریون فکر کنه یکی هم واقعاً دوستش داشته. واسه اینکه بهش یه امید واسه زندگی بده.

برداشت من اینه حالا شاید شما یه چیزی می دونین که نخوندم هنوز یا اینجوری نگاه نکریدن به قضیه.

 

آخه این چیزی که می گی که کلا نتیجه ی عکس داده. یعنی مشخص بوده که نتیجه ی عکس می ده. تیریون بعد این که اون قضیه رو از جیمی می شنوه بداخلاق تر و عبوس تر می شه. (یه چند مدتی که دائم الخمر ی شه و از قضا همون چند مدت رو هم توی کشتی بود و وضع و حال خیلی ناگواری رو داشت) علاوه بر این که حالا احساس گناه هم می کنه. ضمن ای که قبلا دلش خوش بوده که توی خونواده اش یکی هست که دوستش داره. جیمی همون رو هم ازش می گیره.

سوای اون جیمی قصد گفتن این مساله رو به تیریون نداشت. اصرار تیریون وادارش کرد اعتراف کنه.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

 

در مورد تیریون و جیمی، این نظر منه و به شدت هم رشه دوونده تو ذهنم:

ماجرا واقعاً اینه که جیمی اون ماجرا رو طراحی کرده بود بعدش تایوون می فهمه و مجبورش می کنه راستش رو بگه. حالا وقتی تیریون داه فرار می کنه جیمی می یاد به دروغ بهش می گه نه تایشا واقعی بود و ... که تیریون فکر کنه یکی هم واقعاً دوستش داشته. واسه اینکه بهش یه امید واسه زندگی بده.

برداشت من اینه حالا شاید شما یه چیزی می دونین که نخوندم هنوز یا اینجوری نگاه نکریدن به قضیه.

 

آخه این چیزی که می گی که کلا نتیجه ی عکس داده. یعنی مشخص بوده که نتیجه ی عکس می ده. تیریون بعد این که اون قضیه رو از جیمی می شنوه بداخلاق تر و عبوس تر می شه. (یه چند مدتی که دائم الخمر ی شه و از قضا همون چند مدت رو هم توی کشتی بود و وضع و حال خیلی ناگواری رو داشت) علاوه بر این که حالا احساس گناه هم می کنه. ضمن ای که قبلا دلش خوش بوده که توی خونواده اش یکی هست که دوستش داره. جیمی همون رو هم ازش می گیره.

سوای اون جیمی قصد گفتن این مساله رو به تیریون نداشت. اصرار تیریون وادارش کرد اعتراف کنه.

 

همین دیگه، جیمی کینه تیریون رو به جون خرید که تیریون بتونه فکر کنه یه نفر واقعاً عاشقش بوده.

از هر 5 تا جمله تیریون یکیش Where do the whores go ه. کلاً این که هنوز زنده است به خاطر اینه که فکر می کنه تایشا واقعاً دوستش داشته.

خب بازخورد اولیه عصبانیت ه ولی الان به نظرم اینه که زنده نگهش می داره. علاوه بر اون، اینکه شما دم اعدام باشی بعدشم بابات و معشوقه سابقت رو بکشی دلیل کافی واسه دائم الخمر شدن رو داری.

تو ذهنش به پنی می گه عاشق بشی مثل جورا یه ف.ا.ح.ش.ه با موی نقره ای رو پات می شونی یا نامیدانه مثل من شهر ها رو می گردی که یکی رو پیدا کنی.

من که هر وقت یجوری به تایشا اشاره می شه تو ذهنم می یاد که جیمی از قصد دروغ گفته. شایدم اشتباه می کنم.

 

 

تو فرهنگ مردمان آزاد مگه حرامزاده معنی داره؟

بله شکوند ولی بیلور مقدشم می دادی دست ییگریت و باهاش اونجوری می کرد نتیجه همین می شد.

 

اتفاقاً همین یه جمله هاست که روابط رو باز تعریف می کنه.

آخ که وقتی راب اینو جلو کتلین می گفت که جان وارث بشه من اصلاً رو ابر ها بودم. (دوباره نفرت از کتلین توم زنده شد)

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب ما که حسابی جالدوز زدیم به دشمن قدیمیمون سر رابرت ، حالا وقتشه یه سوزن هم بزنیم به استاد آمون که یار و فامیل ماست

اینو تو پیج دنریس دیدم ، حیفم اومد نذارم :

1394435_436638739781110_1765740317_n.jpg.7cd8a16048ce6ba632dda3fb08527cae.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

حقیقتش دیدگاه من به لرد فرمانده و مردم بارانداز نزدیکتره تا سایر گزینه ها :دی

کاش واقعا همون گزینه آخر بود .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ریگار شما چون طرفدار مردم جنوبی (بازانداز پادشاه) و جنوبی ها هم نهایت کار مثبتی که تو عمرشون انجام می دن گزینه ی دوه (همون تفکرات خودشون)، برای همین سعی داری وانمود کنی برادران زحمتکش شب هم (مثل جنوبی ها) علاف و بیکاره اند و زحماتشون رو نادیده می گیری.

برادر های زحمتکش شب ابتدای داستان حدود هزاز نفر بوده اند و تا الان (اواسط کتاب سه) بیش از دویست نفرشون به دیار باقی شتافته اند. ببینم مشروب توی حلقشون گیر کرده یا توی مولز تاون از خوش حالی مرده اند؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جغرافياي من ضعيفه يا واقعا استورمزاند توي شمال وستروس واقع شده

كينگ رابرت عزيز، ريگار عزيز مرتباً با استاد در تماس بودن و به خوبي از شرايط ديوار مطلع اند:دي

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
جغرافياي من ضعيفه يا واقعا استورمزاند توي شمال وستروس واقع شده

كينگ رابرت عزيز، ريگار عزيز مرتباً با استاد در تماس بودن و به خوبي از شرايط ديوار مطلع اند:دي

واقعا چه جوری جغرافیای دبیرستان رو پاس کردی؟ ارتفاع قلعه ی اورست چنده؟ رشته کوه آند تو کدوم قاره واقع شده؟ سریع جواب بده.

سر سامیانو منصفانه بگو، شما که تا بالای دیوار هم رفتین و از وحشت جنگل تسخیر شده لرزیدین (که مدارکش هم موجوده)، تهمت مشروب خواری (اون هم به صورت دائم) و پرسه زدن توی مولز تاون شایسته ی این قشر زحمتکشه؟

ما برای کسب اطلاعات در مورد دیوار نیاز به استاد نداریم. آهنگر مخصوص حاکم بزرگ، دونال نوی اخبار دیوار رو به ما می رسونه. دیگه ته تهش خبر های دیوار رو از پسر دوست عزیزمون ادارد می گیریم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
آخه نکه شما مدام با اون دونفر در تماس بودید اطلاعاتتون از من یکی هم بیشتره!!!!!

باشه استاد، شما رو با دشمنان نگهبانان شب تنها می گذارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نه چیزه یعنی سو تفاهم شد. دیوار حمایت کننده های کمی داره. وجود فردی به قدرتمندی شما لازمه. هرچند که یک براتیون باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نه چیزه یعنی سو تفاهم شد. دیوار حمایت کننده های کمی داره. وجود فردی به قدرتمندی شما لازمه. هرچند که یک براتیون باشه.

 

خوشبختانه یک براتیون کنار دیوار هست و اتفاقا یکی از قلعه های کنار دیوار رو هم اباد کرده 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منظورتون تقریبا به زور گرفتن اون قلعس دیگه!!

 

این حرفتون خیلی بی انصافیه . استنیس دیوار و مردم هفت پادشاهی رو نجات داد اون وقت شما استنیس رو متهم می کنی .  

استاد شما داری خیلی ناشکری می کنی . من از مرگ شما خیلی ناراحت شدم ولی انگار شما خیلی از استنیس راضی نیستی 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

ناشکری که نه ولی خب درخواستتون میتونست با لحن بهتری باشه.

من که طرفدار استنیس هستم شما برید جلوی اون جادوگرتون رو بگیرید که اگه بخاطر اون نبود من هیچوقت به اون سفر نمیرفتم و نمیمردم.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ناشکری که نه ولی خب درخواستتون میتونست با لحن بهتری باشه.

من که طرفدار استنیس هستم شما برید جلوی اون جادوگرتون رو بگیرید که اگه بخاطر اون نبود من هیچوقت به اون سفر نمیرفتم و نمیمردم.

 

لحن بهتر 

باید خدایان قدیم و جدید و رالور کلا هر خدایی که هست رو شکر کنن که پادشاهشون نجاتشون داد . 

استاد من هر چی امر کنم باید انجام بشه چون اونا همشون بهم مدیون هستن

مگه شما قسم نخوردید که به مملکت خدمت کنید . خوب اگه این خدمت منجر به مرگتون بشه نباید ناراحت بشید . اگه به خواست ملیساندر عمل کمی کردید به مملکت خدمت بیشتری کرده بودید . 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×