Winterfell 0 ارسال شده در اکتبر 30, 2013 (ویرایش شده) این تاپیک رو ایجاد کردم که هر کسی که فن فیکشن نغمه ای داره اینجا بگذاره و بقیه هم بخونن و نظرشونو بگن. امیدوارم این تاپیک مهجور نمونه. خجالت نکشید هر چی با الهام از دنیای نغمه نوشتید رو روکنید. همه خودی اند. فکر کنم بهتر باشه که فایلهارو به صورت PDF پیوست کنیم. ویرایش شده در اکتبر 30, 2013 توسط مهمان به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در اکتبر 30, 2013 اولین فیکشن رو هم خودم می گذارم. فکر کنم معلوم باشه که من در مورد چی و کی داستان نوشتم. The night is dark and ull of terror.pdf به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
جوری کسل 0 ارسال شده در اکتبر 30, 2013 میشه در مورد "فن فیکشن" بیشتر توضیح بدی. راستی این چیزی که در باره ی استنیس نوشتی خیلی قشنگ بود. اشک در چشمانم جمع شد. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ریگار 7 ارسال شده در اکتبر 30, 2013 من برای بار دوم این داستان رو خوندم و لذت برم دست گل وینترفل عزیز درد نکنه . نثر عالی و موضوعی بینظیر داشت ! ظرافت میخواست از بودن استنیس و رنلی در محاصره استورمز اند چنین نوشته ای پروروند . به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در اکتبر 31, 2013 میشه در مورد "فن فیکشن" بیشتر توضیح بدی.راستی این چیزی که در باره ی استنیس نوشتی خیلی قشنگ بود. اشک در چشمانم جمع شد. فن فیکشن داستانهایی هستند که طرفداران یک مجموعه داستان یا مجموعه تلویزیونی یا فیلم می نویسند. تو فن فیکشنها نویسنده از کاراکترها, اتفاقات و موقعیتهای داستان استفاده می کنه و با استفاده از تخیلش چیزی می نویسه. ممکنه داستان فقط در مورد قسمتهایی باشه که تو کتاب با جزئیات نیومده وممکن هم هست که کسی کلا" داستان رو یک جور دیگه بازنویسی کنه. (alternative universe). مثلا" تو فضای داستان نغمه یک نفر داستانی بنویسه با این فکر که اگر ند استارک کشته نشده بود چی میشد. خودش یک داستان مفصل میشه. خوشحالم که خوشت اومده. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در اکتبر 31, 2013 من برای بار دوم این داستان رو خوندم و لذت برم دست گل وینترفل عزیز درد نکنه . نثر عالی و موضوعی بینظیر داشت ! ظرافت میخواست از بودن استنیس و رنلی در محاصره استورمز اند چنین نوشته ای پروروند . ممنونم ریگار عزیز. خوشحالم که خوشت اومده. نظر طرفداران شاه مرحوم خیلی برام مهم بود. احتمالا" ادامه شو به زودی می گذارم. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
King Robert 0 ارسال شده در اکتبر 31, 2013 خیلی عالی بود وینترفل عزیز. تبریک می گم به خاطر قدرت نثر و پختگی نوشته ات. خوب روح پاک و خالص براتیون ها رو نشون دادی. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Stannis Baratheon 16 ارسال شده در نوامبر 1, 2013 احسنت و درود بر شما وینترفل جان متن عالی و پخته بود و موضوع هم بسیار خوب انتخاب شده بود . به جرات و شجاعتتون هم تبریک می گم چون نوشتن همچین متن هایی به شجاعت نیاز داره . امیدوارم بازهم در مورد استنیس بنویسید . به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 1, 2013 خیلی عالی بود وینترفل عزیز. تبریک می گم به خاطر قدرت نثر و پختگی نوشته ات. خوب روح پاک و خالص براتیون ها رو نشون دادی. ممنونم رابرت عزیز. نشان دادن زوایای روح براتیونهای عزیز کار خیلی دلپذیریه. به نظرم هیچ خاندان دیگه ای با براتیونها قابل مقایسه نیست. احسنت و درود بر شما وینترفل جان متن عالی و پخته بود و موضوع هم بسیار خوب انتخاب شده بود . به جرات و شجاعتتون هم تبریک می گم چون نوشتن همچین متن هایی به شجاعت نیاز داره . امیدوارم بازهم در مورد استنیس بنویسید . ممنونم استنیس عزیز. راستش خیلی نگران نظر براتیونهای سایت بودم و خوشحالم که نظر شماو رابرت مثبته. این داستان چند قسمت دیگه هم داره با همین محور رویاهای استنیس بعد از کشته شدن رنلی. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد آمون 5 ارسال شده در نوامبر 1, 2013 خیلی قشنگ بود. دلم گرفت. بازم ادامه بده. من طرفدار شماره یک استنیسم. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 2, 2013 خیلی قشنگ بود. دلم گرفت. بازم ادامه بده. من طرفدار شماره یک استنیسم. ممنونم استاد عزیز. البته این داستان قرار بود بیشتر در مورد رنلی باشه, نمی دونم چرا بیشتر در مورد استنیس شد! به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 اینم قسمت دوم این فن فیکشن. البته فایلی که گذاشتم از اولشه. The night is dark and full of terror.doc به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Stannis Baratheon 16 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 وینترفل جان متنت عالی بود . دقیقا همون حسی که خودم داشتم رو منتقل کردی . و همین طور اون انتظاری که برادر بزرگتر از برادر کوچکتر داره و این که هیچ کس از خدمات استنیس تقدیر نکرد و همین طور بی خیالی رنلی و قدرنشناسیش واقعا دستت درد نکنه . رالور بهت اجر بده به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 وینترفل جان متنت عالی بود . دقیقا همون حسی که خودم داشتم رو منتقل کردی . و همین طور اون انتظاری که برادر بزرگتر از برادر کوچکتر داره و این که هیچ کس از خدمات استنیس تقدیر نکرد و همین طور بی خیالی رنلی و قدرنشناسیش واقعا دستت درد نکنه . رالور بهت اجر بده ممنونم استنیس عزیز. خوشحالم که خوشت اومده. نوشتن در مورد رابطه این سه برادر خیلی لذت بخشه. فقط امیدوارم وقتی این داستانو می خونی یک کمی خودتو جای رنلی عزیز هم بگذاری. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Stannis Baratheon 16 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 وینترفل جان متنت عالی بود . دقیقا همون حسی که خودم داشتم رو منتقل کردی . و همین طور اون انتظاری که برادر بزرگتر از برادر کوچکتر داره و این که هیچ کس از خدمات استنیس تقدیر نکرد و همین طور بی خیالی رنلی و قدرنشناسیش واقعا دستت درد نکنه . رالور بهت اجر بده ممنونم استنیس عزیز. خوشحالم که خوشت اومده. نوشتن در مورد رابطه این سه برادر خیلی لذت بخشه. فقط امیدوارم وقتی این داستانو می خونی یک کمی خودتو جای رنلی عزیز هم بگذاری. من از رنلی انتظار زیادی نداشتم . رنلی حتی وقتی بزرگ شد هم نمی دونست استورمزاند چقدر مهم و با ارزشه . من فقط انتظار داشتم همون کار هایی که من برای رابرت کردم اون هم بعدا برای من می کرد ولی متاسفانه اون خیلی به خانواده و پادشاهش اهمیت نمی داد . به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 وینترفل جان متنت عالی بود . دقیقا همون حسی که خودم داشتم رو منتقل کردی . و همین طور اون انتظاری که برادر بزرگتر از برادر کوچکتر داره و این که هیچ کس از خدمات استنیس تقدیر نکرد و همین طور بی خیالی رنلی و قدرنشناسیش واقعا دستت درد نکنه . رالور بهت اجر بده ممنونم استنیس عزیز. خوشحالم که خوشت اومده. نوشتن در مورد رابطه این سه برادر خیلی لذت بخشه. فقط امیدوارم وقتی این داستانو می خونی یک کمی خودتو جای رنلی عزیز هم بگذاری. من از رنلی انتظار زیادی نداشتم . رنلی حتی وقتی بزرگ شد هم نمی دونست استورمزاند چقدر مهم و با ارزشه . من فقط انتظار داشتم همون کار هایی که من برای رابرت کردم اون هم بعدا برای من می کرد ولی متاسفانه اون خیلی به خانواده و پادشاهش اهمیت نمی داد . رنلی وقتیکه لرد استورمز اند شد سنی نداشت که بتونه اهمیت موضوع را درک کنه.( یا حداقل استنیس اینطوری فکر میکرد)شک دارم که رنلی وقتی بزرگ شده بود قدر استورمزاند رو نمی دونست. ضمن اینکه به نظرم همونقدر که استنیس همه چیزو خیلی جدی می گرفت و خشک برخورد می کرد, رنلی در نقطه مقابلش خیلی چیزا رو جدی نمی گرفت و حق داشت که نتونه با استنیس کنار بیاد. در هر حال هر دوشون حق داشتند به نوعی. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Stannis Baratheon 16 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 رنلی فوقش در حد همون لردی استورمز اند حق داشت عضویت در شورای کوچک نه ادعای پادشاهی . بعد مرگ رابرت هم باید استورمزاند رو به استنیس که لرد بالادست و پادشاهش بود تحویل می داد . به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 واقعا" که یه استنیس واقعی هستی. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Stannis Baratheon 16 ارسال شده در نوامبر 13, 2013 واقعا" که یه استنیس واقعی هستی. الان اشک در گوشه ی چشمانم جمع شد به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
renly baratheon 1 ارسال شده در نوامبر 27, 2013 من هیچ حرفی ندارم درباره این متن بزنم... فقط میتونم در برابر بانوی وینترفل سر تعظیم فرود بیارم! اشکم در اومد! واقعا عالی بود... قلمتون پربار باد! (میگم چقدر بچگی های من شبیه به ادریک استورمه! یا ادریک استورم شبیه بچگی های منه!) به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 28, 2013 من هیچ حرفی ندارم درباره این متن بزنم... فقط میتونم در برابر بانوی وینترفل سر تعظیم فرود بیارم! اشکم در اومد! واقعا عالی بود... قلمتون پربار باد! (میگم چقدر بچگی های من شبیه به ادریک استورمه! یا ادریک استورم شبیه بچگی های منه!) ممنونم رنلی عزیز. خودت باید انطباق بدی که این داستان چقدر با خاطراتت از دوران کودکیت می خونه! اگه جاییش اشکال داره بگو. کلا" ادریک خیلی به عموی مرحومش شباهت داره. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
renly baratheon 1 ارسال شده در نوامبر 28, 2013 خب اون موقع اینقدر بچه بودم که زیاد یادم نمیاد چطور بود! اما این که همیشه رابرت رو بیشتر از استنیس دوست داشتم حقیقت داره! نه واقعا خیلی عالیه! اوهوم موافقم! من فصلای داووس تو کتاب سوم رو که میخوندم هر جا ادریک ظاهر میشد یاد بچگی های خودم میفتادم! هی روزگار...! به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در نوامبر 28, 2013 فکر کنم مارتین هم خیلی به شباهت شما دو نفر اشاره کرده بود. البته راستشو بخوای تا خودت نگفته بودی من حواسم به شباهت ادریک و کودکی رنلی نبود. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
روس بولتون 34 ارسال شده در دسامبر 5, 2013 اولین فیکشن رو هم خودم می گذارم. فکر کنم معلوم باشه که من در مورد چی و کی داستان نوشتم. [attachment=0]The night is dark and ull of terror.pdf[/attachment] واقعا زیبا و خواندنی بود! خسته نباشی که کارت عالی بود. به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winterfell 0 ارسال شده در دسامبر 5, 2013 اولین فیکشن رو هم خودم می گذارم. فکر کنم معلوم باشه که من در مورد چی و کی داستان نوشتم. [attachment=0]The night is dark and ull of terror.pdf[/attachment] واقعا زیبا و خواندنی بود! خسته نباشی که کارت عالی بود. ممنونم جناب روس بولتون. ( هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز از روس بولتون تشکر کنم. عجب اسمی انتخاب کردی. ) به اشتراک گذاری این پست لینک به پست به اشتراک گذاری در سایت های دیگر