رفتن به مطلب
ریگار

محاکمه ای از یخ و آتش (صندلی داغ)

Recommended Posts

سلام ریگار جان 

ممنون از جواب ها خوبت

بریم سراغ سری دوم : 

 

بیستم : به چه نقاطی از ایران سفر کردی و از کدوم بیشتر خوشت اومد . 

بیست و یکم : بیشترین دردی که تجربه کردی

بیست ودوم : تالکین یا مارتین ، چرا

بیست وسوم : از بین این چهار مورد یکی رو انتخاب کن و دلیلت رو هم بگو : علم ، ثروت ، قدرت ، شهرت

نکته : اگه علم داشته باشی یا مثلا قدرت داشته باشی دلیل نمی شه که ثروتمند هم باشی یا مثلا ثروت برات قدرت نمیاره . فقط یکی رو می تونی داشته باشی . 

بیست وچهارم : افراد زیر رو از نظر تیپ و قیافه مرتب کن ، اگه هم دیدی رتبه بندی تیپ با قیافه فرق داره دو تا ترتیب بده . 

ادارد استارک ، رابرت براتیون ، پتیر بیلیش ، لوراس تایرل ، لنسل لنیستر ، استنیس براتیون ، منس رایدر ، تورموند ، رنلی براتیون ، جیمی لنیستر ، سندور کلگان ، گرگور کلگان ، تایوین لنیستر ، والدر فری ، ریکارد کاراستارک ، روس بولتون ، رمسی اسنو ، جان اسنو ، راب استارک ، تیان گریجوی ، ادمور تالی و بریندن تالی ، تیریون لنیستر ، بالون گریجوی ، سمول تارلی ، جورا مورمونت ، بابای جورا اسمش رو یادم نیست ، باریستان سلمی ، جوری کسل ، رادریک کسل ، کرستر

نکته : ازادی عمل سر تالیسا در حذف کردن پیرمرد ها رو نداری

بیست وپنجم : زیبا ترین اثر هنری بصری رو که دیدی توصیف کن 

بیست و ششم : اگه قرار بود دوباره متولد بشی دوست داری تو کدوم کشور و با چه نژاد و مذهبی باشه

بیست و هفتم : از فوبیا رنج می بری ، اگه اره از چه نوعش 

بیست و هشتم : نظرت رو در مورد جملات زیر بگو

The night is dark and full of terrors

Chaos is a ladder

When you play the game of thrones, you win or you die

Our's is the fury

I am Daenerys Stormborn

بیست ونهم : تا چه حد انتقاد پذیر هستی

سیم : م.ا.ه.و.ا.ر.ه دارین

سی ویکم : بهترین و بدترین روز های سال

سی ودوم : تفریحاتت چیه ، اوقات فراغتت رو چه جوری می گذرونی

سی وسوم : به جز خاندان های تارگارین ، لنیستر و مارتل دو تا خاندان برای خودت انتخاب کن یکی از خاندان های بزرگ وستروس و یکی هم از خاندان ها معمولی

سی وچهارم : بهترین روز زندگیت چی بوده ، یعنی روزی که خیلی خوشحال و راضی بودی . اه شخصیه نگو

سی وپنجم : کدوم یکی از اعضای فروم زودتر به مقام لردی می رسه ، شوالیه ی بعدی کیه

سی وششم :کتابی که خیلی دوست داری بخونی ولی وقت نمی کنی و همین طور فیلمی که خیلی دوست داری ببینی ولی وقت نمی کنی

سی وهفتم : نظرت در مورد دین و مذهب چیه ، ایا فرد مذهبی هستی 

سی وهشتم : ایا دوست داشتی واقعا جای ریگار تارگارین باشی ، توضیح بده

سی ونهم : بهترین و بدترین سوال رو در هر کدوم از مجموعه سوال هام به صورت جدا انتخاب کن

چهلم : به نظرت مارتین برای استنیس چه پایانی در نظر گرفته ، توضیح بده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سری دوم سوالات

 

1- با توجه به این که نغمه یک کتاب فانتزیه، چرا انتظار داری مارتین جنبه ی فانتزی کتابش رو حذف کنه؟ (پا نشی بیای بگی من عاشق فانتزی کتابم)

2- به نظرت خطر واقعی از کجا لنیسترا تهدید می کنه؟ خطرناکترین تهدید ها برای لنیستر ها به نظرت چیا (کیا) هستند.

3- نظرت رو در مورد نفرین هارن هال و همین طور نفرین هند ها بگو. به نظرت حقیقت دارند؟

4- دوست داری کدوم یک از پیشگویی های کتاب محقق بشن؟ طبعا به همراه توضیح.

5- کتاب یک رو ترجیح می دی یا کتاب دو؟ چرا؟

6- دلایل علاقه ات به سرسی رو هم همینجا کامل توضیح بده؟ ما که بعد از چند ماه هنوز چیزی دستگیرمون نشده.

7- ترجیح می دادی با مارتین ملاقات می کردی یا با تالکین؟چرا؟ (فکر کنم جواب رو بدونم )

8- به نظرت اگه این دو نفر هم دوره می شدند امکان داشت با هم همکار بشن؟ نتیجه ی همکاریشون رو پیشبینی کن.

9- خجالت نکشیدی اون حرف ها رو راجع به تورین گفتی؟ این بیشتر انتقاده تا سوال

10- چند تا کاری که عصبانیت می کنند رو نام ببر.

11- چه مواقعی از دست خودت عصبانی می شی؟ بیشترین بار کی از دست خودت عصبانی شدی؟ (اگه قابل گفتن نیست نزدیک ترین مورد قابل گفتن رو بگو)

12- کدوم یک از شکلک های فروم رو بیشتر دوست داری؟

13- نظرت رو در مورد موارد زیر بنویس.

گیاه خواری- فمینیسم- مشروبات الکلی- جامعه ی جهانی

14- آرمانشهر توی ذهنت رو توصیف کن.

15- به نظرت درسته که یک آدم خیلی خاص و برجسته (فرضا یکی مثل بتهوون یا ناپلئون) رو هم ملزم به اجرای همون قوائد و قوانینی کرد که آدم های معمولی مجبور به تابعیت ازشون هستند؟ توضیح بده.

16- به نظرت توی جامعه ی ما زندگی یک پسر سخت تره یا یک دختر؟

17- حیوان مورد علاقه ات چیه؟ دلیلش رو هم بگو. اگه قرار بود خودت هم به جای انسان حیوان باشی چه حیوانی را انتخاب می کردی؟ چرا؟

18- اگه اون اتفاقی که می گفتند سال 2012 دنیا رو نابود می کنه رخ می داد، ولی به جای نابود کردن دنیا فقط تمدن رو نابود می کرد. به نظرت اون طوری دنیا هیجان انگیز تر نمی شد؟ دنیای اون شکلی رو ترجیح می دادی یا این دنیا رو؟ مزایا و معایب هر کدوم رو ذکر کن.

19- اگه یکی بهت یه ضربه ی خیلی سخت بزنه چه واکنشی در قبالش نشون می دی؟ سعی می کنی ازش انتقام بگیری؟

20- با توجه به اون القابی که شما روان شناس ها به شخصیت افراد می دین، شخصیت جنگجو، شخصیت ماجراجو و .... خودت رو تو چه دسته ای جا می دی. دلیلش رو بگو و در مورد اون دسته هم توضیح بده.

21- واریس یا لیتل فینگر؟ چرا؟

22- اسم سه تا نویسنده ی غیر فانتزی مورد علاقه ات رو بگو.

23- این سوال رو در صورتی جواب بده که به جرگه ی شریف متقلبین تعلق داریو

اولین باری که سر جلسه ی امتحان تقلب کردی کی بوده؟ بیشتر تقلب می کنی یا می رسونی؟ بیشترین باری که تقلب به دردت خورده کی بوده؟ تا حالا از این مساله عذاب وجدان گرفتی؟ یه خاطره ی جالب از تقلب هات رو بگو.

24- قهرمان و بدمن سینمایی محبوب؟

25- به نظرت بدترین و بهترین کلیشه های مرسوم سینمایی و داستانی کدوما هستند؟

26- در آخر کدوم کلیشه ی نغمه رو بیشتر از بقیه دوست داشتی و کدوم رو دوست نداشتی.

 

خب فعلا همین قدر کافیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ سوالات استنیس

 

سلام ریگار جان 

ممنون از جواب ها خوبت

سلام . خواهش میکنم .

 

بریم سراغ سری دوم : 

 

بیستم : به چه نقاطی از ایران سفر کردی و از کدوم بیشتر خوشت اومد . خانواده ما کمتر از نرم جامعه به گردشگری و سفر علاقه دارن . از اونجایی که منم یه چند سالیه از سفر جاده ای خیلی بیشتر از قبل احساس خستگی میکنم خیلی کمتر همراهشون میرم . تقریبا اغلب جاها رو نرفتم . خراسان،قم ، شمال، کاشان،زنجان،و یکی دوجای آذربایجان شرقی و یکی دوتا شهر جنوب غرب کشور رو رفتم / با توجه به اقلیم( که مهمترین ویژگی واسه منه) شهر های شمال غرب رو انتخاب میکنم .

بیست و یکم : بیشترین دردی که تجربه کردی درد کلیه و شکستگی استخوان دست .

بیست ودوم : تالکین یا مارتین ، چرا

به این میگن یه سوال مردافکن ! خیلی سخته انتخاب . هر بار که خوندن کتاب های یکیشون رو به دست میگیرم تو اون لحظه به نفع همون نویسنده رای میدم . مثلا تو یک سال گذشته اگه این سوال ازم میشد مارتین رو انتخاب میکردم اما از چند وقت پیش که دوباره سه گانه لوتر رو شروع کردم نظرم برگشت . کلا من بین این دو مثل پرچمی در باد در حال حرکتم . البته این مقایسه زمانی پایاپای هستش برام که ارباب حلقه ها رو با نغمه هایی از یخ و آتش مقایسه کنم . در صورتی که هابیت، سیلماریلیون یا فرزندان هورین رو نماینده تالکین در نظر بگیرم . قطعا انتخابم مارتین خواهد بود .

بیست وسوم : از بین این چهار مورد یکی رو انتخاب کن و دلیلت رو هم بگو : علم ، ثروت ، قدرت ، شهرت

علم، به نظرم دانایی به ذات باعث رضایت میشه، حتی اگه موارد دیگه رو به همراه نداشته باشه . چیزیم که زندگی رو به دید من ارزشمند میکنه(یا میخوام که اینطور باشه) رضایت خاطر و آرامشه .

بیست وچهارم : افراد زیر رو از نظر تیپ و قیافه مرتب کن ، اگه هم دیدی رتبه بندی تیپ با قیافه فرق داره دو تا ترتیب بده . 

ادارد استارک ، رابرت براتیون ، پتیر بیلیش ، لوراس تایرل ، لنسل لنیستر ، استنیس براتیون ، منس رایدر ، تورموند ، رنلی براتیون ، جیمی لنیستر ، سندور کلگان ، گرگور کلگان ، تایوین لنیستر ، والدر فری ، ریکارد کاراستارک ، روس بولتون ، رمسی اسنو ، جان اسنو ، راب استارک ، تیان گریجوی ، ادمور تالی و بریندن تالی ، تیریون لنیستر ، بالون گریجوی ، سمول تارلی ، جورا مورمونت ، بابای جورا اسمش رو یادم نیست ، باریستان سلمی ، جوری کسل ، رادریک کسل ، کرستر

نکته : ازادی عمل سر تالیسا در حذف کردن پیرمرد ها رو نداری

لوراس- لنسل-رنلی- جیمی-جان اسنو -روس بولتون-تایوین-رمسی-راب--بیلیش جوری – ادارد- ادمور- تیان- استنیس- بالون-بابای جورا-باریستان-بریندون تالی- جورا –منس- رادریک- کرستر- گرگور-تیریون – سندور گلکان- ریکارد کارستارک-سمول تارلی-رابرت – والدر فری

بیست وپنجم : زیبا ترین اثر هنری بصری رو که دیدی توصیف کن 

از همه شاخه های هنر میشه دیگه ؟! اگه آره من سینما و از بین فیلم های سینما فهرست شیندلر رو انتخاب میکنم که مصداق هنر بد ( آگاهی دهنده و درداوره) هستش . شامل تصاویری سیاه و سفید که در اون عمق سقوط انسان به ورطه تاریکی و ظلم نشون داده میشه . نمیشه به همین راحتی توصیفش کرد . عفو کن .

بیست و ششم : اگه قرار بود دوباره متولد بشی دوست داری تو کدوم کشور و با چه نژاد و مذهبی باشه

سوئیس، سفید پوست، نوع مذهبشون مهم نیست، باز بودنشون (خانواده ام) نسبت به این مقوله برام مهمه .

بیست و هفتم : از فوبیا رنج می بری ، اگه اره از چه نوعش فوبی که

نمیشه گفت اما از سوسک میترسم و مقداری هم از سگ .

بیست و هشتم : نظرت رو در مورد جملات زیر بگو

The night is dark and full of terrors جمله معرکه ای هستش، میتونه یه شعار خوب برای خاندان استنیس باشه . هم وحشت به بار میاره هم مقداری مرموز و ناشناخته است .

Chaos is a ladderاگه به عمل دربیاد نهایت خباثت و زیرکی گوینده رو نشون میده

When you play the game of thrones, you win or you dieاین یعنی ریسک ! یعنی قمار کردن با زندگی، کسی که این رو میگه از مرگ یا کشته شدن نمیترسه، یعنی بازی کن بیرحمیه. باید ازش ترسید . کسی که این رو میگه منظورش فقط اینه : خودتو مرده فرض کن !

Our's is the furyیه جمله کلی که بار هیجانی و به دور از خرد گوینده رو نشون میده .

I am Daenerys Stormborn احساس خود شاخ پنداری داره کسی که اینو میگه . نظر دیگه ای ندارم نسبت بهش :دی

بیست ونهم : تا چه حد انتقاد پذیر هستی

سعی میکنم باشم اما در حقیقت به نظرم عکس العمل نشون میدم . البته اگه انتقادش با زیرکی و به قصد اصلاح باشه و بار تخریبی کمتری داشته باشه بیشتر حرف شنوی دارم و کمتر دلخور میشم .

سیم : م.ا.ه.و.ا.ر.ه دارین

بله

سی ویکم : بهترین و بدترین روز های سال

بهترین ها معمولا برام تو پاییز،اواخر زمستون و اوایل بهار رقم میخوره و بدترین ها در اواخر بهار و طول تابستان . روز عید نوروز رو خیلی دوست ندارم و معمولا بد میگذره ، روز شب یلدا و شبش معمولا خوبه

سی ودوم : تفریحاتت چیه ، اوقات فراغتت رو چه جوری می گذرونی

کمی کتاب و بیشتر فیلم، باشگاه و بیرون رفتن با دوستان و خانواده هم هست . اما در کل معمولا هر کاری رو میکنم (چه درس چه کار موقت و فیلم و مهمونی) دوست دارم و انجام میدم وگرنه قیدش رو میزنم، پس یه جورایی همیشه در فراغتم :دی

سی وسوم : به جز خاندان های تارگارین ، لنیستر و مارتل دو تا خاندان برای خودت انتخاب کن یکی از خاندان های بزرگ وستروس و یکی هم از خاندان ها معمولی

های گاردن . داین

سی وچهارم : بهترین روز زندگیت چی بوده ، یعنی روزی که خیلی خوشحال و راضی بودی . اه شخصیه نگو

از روزهای خصوصی که بگذریم ، مدتی تو یه پروژه تحقیقی دانشگاه به عنوان همکار مشغول کار بودم که فهمیدم برای یه مرحله از تحقیقات نیازه که 4 تا کلیپ تصویری با مزامینی از قبل تعین شده ساخته بشه . تونستم مسئولیت و منابعش رو بر عهده بگیرم و در مدت یه روز متن ها و مسائل پیش تولیدش رو مهیا کردیم و روز بعد با جمعی از دوستان و دوستان دوستان شروع کردیم به ضبط . از طلوع تا غروب خورشید مشغول بودیم . روز پر باری بود، خیلی جاهاش خندیدیم، بحث کردیم، خلق کردیم و ... (به نظرم هیچی مثل تولید کردن چیزی که دوست داری لذت بخش نیست) یادمه هوا هم خیلی عالی و ابری بود . به لطف بودجه خوب، در چند وعده، صفایی اساسی به شکم ها دادیم و به لطف صرفه جویی در مسائل مختلف یه سور اساسی هم به جیب بنده داده شد ؛)

سی وپنجم : کدوم یکی از اعضای فروم زودتر به مقام لردی می رسه ، شوالیه ی بعدی کیه

با توجه به خلوص سر سامیانو در امر مهم ولایت ولیعهدی چه بسا اولین لرد سایت ایشون باشه! :دی جدا از شوخی فاصه هنوز به قدری باقی مونده که نشه تشخیص داد کدوم عزیز زودتر این مقام رو کسب میکنه . در مورد شوالیه ها الان دقیق خاطرم نیست اما شما و QelThuzad فکر کنم بیشترین شانس و امتیاز رو داشته باشین .

سی وششم :کتابی که خیلی دوست داری بخونی ولی وقت نمی کنی و همین طور فیلمی که خیلی دوست داری ببینی ولی وقت نمی کنی

مسئله وقت نیست، اگه چیزی واقعا برام جاب باشه در هر حالی باشم میخونمش . تنها کتابی که واقعا سر مسئله وقت الان نگه داشتمش تا بعدا بخونمش کلیدور محمود دولت آبادیه، اونم چون حجمش خیلی زیاده . تنهای فیلمی هم که با وجود علاقه شدید هنوز ندیدم نابخشوده ایستووده . یه سریال سوپرانوس هم هست که مدتیه دارمش، اگه بشه این تابستون میبینم .

سی وهفتم : نظرت در مورد دین و مذهب چیه ، ایا فرد مذهبی هستی 

یه سوال مرد افکن دیگه !:دی خب این مسئله هم جای بحث خیلی زیادی داره . به نظرم مذهب در خیلی از مسائل و خیلی از مراحل تاریخی نقش مفید و سازنده ای ایفا کرده و از طرفی تو بعضی حوزه ها باعث توقف رشد و یا کندی اون شده . به نظرم مذهب با توجه به مزایایی که داره ( مثلا عمق باور یه فرد و فعالیت هاش تو زمینه مذهبی که بهش باور داره، جدا از این که چه مذهبی باشه در سلامت روان و جسمش تاثیر مثبت و چشمگیری داره ) حضورش در جامعه خالی از لطف نیست اما مسئله ای که به نظر من باید بهش توجه کرد و براش ارزش بیشتری قائل شد، بعد فردی مذهب هستش نه بعد اجتماعی اون (که این بعد اجتماعی میتونه منجر به دخالت های غیر تخصصی تو همه زمینه ها یا اعمال سلیقه تو زندگی فردی و خصوصی افراد بشه ). خودم رو آدم مذهبی نمیدونم .

سی وهشتم : ایا دوست داشتی واقعا جای ریگار تارگارین باشی ، توضیح بده

بستگی داره کجای داستان باشه . اگه قبل کشته شدن ریکارد و برندون باشه ، آره حتما دلم میخواد جاش باشم . چون میتونم جلوی این عمل رو بگیرم و از شروع یه جنگ جلوگیری کنم . اما اگه بعدش باشه، به مقدار کمتری مایلم( البته تو این موقعیت هم امید هست . سعی میکنم قبل این که قیام پا بگیره تو نطفه خفش کنم، مقدار کمی از نیروهای دورن و های گاردن رو برای محاصره استومرز اند مامور میکنم و با تمام توان به سرزمین رودخانه حمله میکنم . در همین بین به تایوین در مورد کودتا بر علیه پدرم مینویسم و بهش میگم در صورتی که پیروز بشم میتونه دستم باشه و دخترش رو به همسری میگیرم، باشد که تایوین به من ملحق بشه ) .

سی ونهم : بهترین و بدترین سوال رو در هر کدوم از مجموعه سوال هام به صورت جدا انتخاب کن

سوالات آمون: بدترین: 17 شرح جنگ ریگار و رابرت / بهترین : 11 بدترین اسپویلی که خوردم

سری اول استنیس: بدترین: دهم، مرتب کردن بر اساس زیبایی/ بهترین: هشتم، بهترین فیلم و انیمیشن و ...

سوالات سامیانو: بدترین : 16، شکنجه کینگ رابرت / بهترین : 15 : فرهنگ چند هزار ساله داریم ما ؟

سوالات رابرت: بدترین: 3 مرتب کردن یه سری موارد / بهترین : 15 غذایی که قبل اعدام میخورم

سوالات کیوان : بدترین : 3 یه فرد آشنا رو میکشی یا کشته میشی / بهترین : 8 ضعف لنیستر ها

سوالات وینترفل: بدترین : 9 : روانشناس های داخل چنتا فیلمی که دیده بود / بهترین : 32 : عشق به کاراکتر های فیلم و کتاب

سری دوم سوالات استنیس : بیست و چهار : مرتب کردن بر اساس تیپ و قیافه / بهترین : سی و هفت : دین و مذهب

چهلم : به نظرت مارتین برای استنیس چه پایانی در نظر گرفته ، توضیح بده

هرچند غول آخه اما به نظرم در نهایت از خودش میگذره و در راه یکی دیگه کشته میشه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

17.قد و وزن!؟

18.انیمیشن مورد علاقه؟

19.نمیدونم چرا ولی فکر میکنم کسایی که روانشناسی میخونن افراد ساکتی هستن و بیشتر گوش میدن تا اینکه حرف بزنن، درست فکر میکنم!؟

20.از این که با افراد دیگه مقایسه بشی چه حسی بهت دست میده!؟ حالا اون فرد میتونه بهتر از تو یا بدتر از تو باشه!؟

21.از خواندن فصول کدوم یک از شخصیت های نغمه لذت میبری!؟ از فصول کدامیک متنفری!؟

22.دوست داری کدوم یک از شخصیت ها در کتاب های بعدی POV بشه!؟

23.میتونی دو نفر از افراد در حال حاضر نغمه رو بکشی دو نفر رو هم که قبلاً مردن زنده کنی، کیا رو انتخاب میکنی!؟

24.توی ارباب حلقه ها(البته فقط فیلمش رو دیدم) از فرودو بدم میاد، نظرت راجع به این شخصیت منفور چیه!؟

25.آشپزی بلدی؟

26.خواهر برادر داری؟ چند تا؟

27.معنی واژه خز رو بگو!؟ چون واژه خیلی مسخره ایه از نظر من!

28.عینک میزنی!؟ اگه آره شماره چشمات چنده!؟

29.ریش و سیبیل داری!؟ چه مدلی!؟

30.عکس از دسکتاپ بدون سانسور!؟

31.گروه خونی!؟

32.بهترین دوران تحصیلت، کدوم دوره بوده!؟ خاطره خاصی اگه داری بگو؟

33.شرم آورترین کاری که به عمرت کردی و افتخار آمیزترین کاری که کردی رو برامون تعریف کن!

34.اگه بهت بگن دستت رو قطع کنیم یا بفرستیم قلعه سیاه کدوم رو انتخاب میکنی؟چرا؟

35.چرا ما لنیستر ها و تارگرین ها این قدر باهوشیم!؟ توی بحث های فروم هر بار ما از یه بُعد جدید موضوعات بررسی میکنیم و به موارد جدیدی اشاره میکنیم ولی این براستارک ها هی حرفای قبلیشون رو تکرار میکنن!

36.نه تا خاندان اصلی و کلی خاندان دیگه توی وستروس وجود داره، یه نفر(اصلاً منظورم با کینگ رابرت نیست) انگیزش از طرفداری از براتیون ها چی می تونه باشه!؟

37.یه دوست دارم که دوست داره با دوست تو دوست بشه، تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی!؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ به سوالات سری دوم سر رابرت

 

1- با توجه به این که نغمه یک کتاب فانتزیه، چرا انتظار داری مارتین جنبه ی فانتزی کتابش رو حذف کنه؟ (پا نشی بیای بگی من عاشق فانتزی کتابم)

نه که انتظار داشته باشم حذف کنه قسمت فانتزیش رو . دوست دارم این فانتزی همچنان پشت پرده بمونه . حقیقتا از وقایع دربار و مکر و حیله های درباری ها بیشتر لذت میبرم تا جادو و جمل های فصل های برن و دنریس . من به این قسمت فانتزی بودن کتاب مارتین که یه وستروس خلق کرد با 7 قلمروه برای دریدن همدیگه قانع ام .

2- به نظرت خطر واقعی از کجا لنیسترا تهدید می کنه؟ خطرناکترین تهدید ها برای لنیستر ها به نظرت چیا (کیا) هستند.

از درون خودشون، حالا یا اعضای خانواده یا متحدینی مثل لیتل فینگر و واریس . قبلا فکر میکردم تنها کسی که میتونه روزی تایوین رو شکست بده ملیساندره . اما با توجه به چیزی که تو سریال دیدیم به نظر میرسه ملیساندر نگاهش به شمال و آدرهاست و خب البته مارتین بعد کشتن رنلی نمیاد از این روش علیه تایوین یا سرسی یا تیریون استفاده کنه . فصلی رو که تیریون با بران تو کوهستان ماه صحبت میکرد یادتونه ؟! در مورد کار پدرش با زن اولش صحبت کرد، بران گفت اگه کسی این کار رو با من میکرد میکشتمش حتی اگه پدرم بود، تیریون هم در پاسخ گفت یه لنیستر همیشه غرض خودش رو میده ... تیریون به اندازه کافی دلیل برای نفرت از پدر و خواهرش داره . از طرفی با خیانت های شیطنت آمیز سرسی به جیمی ممکنه بین این دو هم شکراب بشه . این وسط جافری هم مثل کاتالیزگره، هم تیریون رو زجر میده هم کار تایوین رو مشکل میکنه با دیوانه بازی هاش . به نظرم مارتل ها هم میتونن خطرناک باشن . مخصوصا حالا که دختر سرسی رو هم در اختیار دارن .

3- نظرت رو در مورد نفرین هارن هال و همین طور نفرین هند ها بگو. به نظرت حقیقت دارند؟

هارن هال یه منطقه استراتژیک و خیلی مهمه . سنگیه که برداشتنش خیلی زحمت داره و شاید دلیل اصلی این که هرکی درش نشته سقوط کرده همینه که اندازه قد و قواره اش نبوده ( بجز هارن سیاه که خود اگان کبیر کارش رو ساخت)، اما از طرفی این انقراض های پی در پی آدم رو مشکوک میکنه . چه بسا واقعا نفرین داشته باشه ... از یه جهان فانتزی حتما چنین چییزی ممکنه بربیاد ، خیلی منتظرم ببینم چه بلایی سر لیتل فینگر ملعون میاد . // اون یکی نفرین رو یادم نیست چی بود .

4- دوست داری کدوم یک از پیشگویی های کتاب محقق بشن؟ طبعا به همراه توضیح.

پیشگویی پرنس وعده داده شده

یکی از اسپویل هایی که خوردم مربوط به اگان پسر ریگار میشه که فهمیدم هنوز زندست . چطوری زنده موندنش یا این که الان کجاست رو نمیدونم، شاید پیش دوران مارتل باشه یا پیش واریس . اما امیدوارم اون پرنس وعده داده شده باشه و در نهایت اون پیروز نهایی باشه .

5- کتاب یک رو ترجیح می دی یا کتاب دو؟ چرا؟

کتاب یک رو، هرچند به نظرم کتاب دو قویتره اما کتاب دو بارها حالم رو بد کرد و یکی دو بار تصمیم گرفتم رهاش کنم ، کتاب یک ریتم خوبی داشت و وقایع به لحاظ زمانی به سرعت پیش میرفت .

6- دلایل علاقه ات به سرسی رو هم همینجا کامل توضیح بده؟ ما که بعد از چند ماه هنوز چیزی دستگیرمون نشده.

خب تا اواخر کتاب دو ازش متنفر بودم و امیدوار بودم رنلی سر از تنش جدا کنه اما بعد مرگ رنلی و بیخردی استنیس و شکست به تمام معناش، قاعده برگشت و مهر سرسی به دلم نشست . اون فخر و زیبایی، تندی و لجام گسیختگی، بی رحمی و شدت عمل و سیاست و کیاستی که در شکست دادن ند، رابرت و جان ارن به خرج داده بود ک کم کم باعث شد بهش علاقه مند بشم، ضمن این که اگه همه تو این فروم طرفدر استارک ها و قوای شما باشن که کار به جایی نمیرسه ! وجود تضاد اندیشه برای رشد لازمه.

7- ترجیح می دادی با مارتین ملاقات می کردی یا با تالکین؟چرا؟ (فکر کنم جواب رو بدونم )

سوال سختیه . بهش فکر نکرده بودم . اما احتمالا به خاطر این که مرده پرستی تو خون من هم هست، تالکین رو انتخاب میکردم . فکر میکنم کپ دلنشین و گرمی رو باهاش تجربه میکردم. مارتین خطرناکه، ممکنه از زیر زبونم در بره که کیا رو دوس دارم و ترسم از چیه ، اونوقت بلافاصله نقشه هاش رو علیه چیزی که میخوام تغییر بده .

8- به نظرت اگه این دو نفر هم دوره می شدند امکان داشت با هم همکار بشن؟ نتیجه ی همکاریشون رو پیشبینی کن.

با توجه به این که تالکین با لوئیس( نویسنده کسل کننده نارنیا) کار میکرده، مطمعنم که از خداش بوده استعداد بینظیری مثل مارتین رو ببینه . ولی با توجه به چیزایی که مارتین تو نغمه میاره( مسائل خصوصی شخصیت ها و ..) ممکن بود کمی دچا تضاد بشن . به نظر نمیرسه با هم بتونن رو یه پروژه کار کنن . اما میتونستن رو هم تاثیر بذارن و ممکن بود مارتین تالکین رو راضی کنه یکی دوتا شخصیت بیشتر بکشه تا انقدر خوب ارباب حلقه ها تموم نشه، تالکین هم احتمالا مارتین رو راضی میکرد کمتر از قسمت های منفی 18 استفاده کنه ( کاری که مارتین با تالکین می کرد رو بیشتر میپسندم ).

9- خجالت نکشیدی اون حرف ها رو راجع به تورین گفتی؟ این بیشتر انتقاده تا سوال

واقعا نه، حرف دلم بود .قبول دارم تورین قلب صاف و صادقی داشت اما غرورش خودش و خیلی های دیگه رو بدبخت کرد . هیجانی بود و سریع تصمیم میگرفت و بد تصمیم میگرفت . تو دورایات نباید بهش آموزش جنگ میدادن باید بهش خرد و حکمت آموزش میدادن .

10- چند تا کاری که عصبانیت می کنند رو نام ببر.

سریع و شدید از خواب بیدار کردن ( کلا خوابم خیلی سبکه)، ارائه فضل ناآگاهان در مورد روانشناسی، راننده هایی که میخوان سر صحبت رو با فحش به این و اون و ذکر مصیب شروع کنن، کتاب های تجاری روانشناسی، روحانیون همه چیز دان، صدای پشه، گرما، ترافیک، خود خواهی های خواهر کوچکترم، صاحب مغازه هایی که جون میدن تا کار آدم رو راه بندازن، شوخی بیجا، اخبار تلوزیون ( بجز اخبار ورزش و علمی ) و بیش تر از همه بروکراسی ! این واقعا تا سرحد مرگ عصبانیم میکنه !

11- چه مواقعی از دست خودت عصبانی می شی؟ بیشترین بار کی از دست خودت عصبانی شدی؟ (اگه قابل گفتن نیست نزدیک ترین مورد قابل گفتن رو بگو)

وقتی از برنامه ریزیم عقب میمونم (که اغلب میمونم)، وقتی دیر از خواب پا میشم، وقتی احساس میکنم بیش از حد با کسی تند صحبت کردم، وقتی میفهمم دوباره یه اشتباه رو تکرار کردم، وقتی یه فیلم سخیف رو میبینم، وقتی با خواهر کوچیکترم تندی میکنم، وقتی جرات نمیکنم حق کسی که باید رو کف دستش بذارم، وقتی نمیتونم حرفم رو بزنم، وقتی حقم خورده میشه و اعتراضی نمیکنم، وقتی حق کس دیگه ای رو میخورم تموم میکنم و عذاب وجدان میگیرم، وقتی با خوک ها کشتی میگیرم، وقتی با وجود این که خونه ام شیشه ای هستش سنگ پرت میکنم و ... // خب از اون خاطره هایی که میشه گفت : یه بار سر یه شوخی بیجا تا سرحد مرگ عصبانی شدم، گفتم که به شدت از این که بد بیدارم کنن بدم میاد! یه بار یکی از همخوابگاهی هام نصف شب یه پارچ آب یخ رو خالی کرد روم، منم عین گرگی زخمی تو تاریکی مطلق اتاق گیرش انداختم و تا میشد همدیگه رو زدیم(از بد روزگار اون شب جز معدود روزهایی بود که به خاطر مسائلی آستانه تحمل من از بین رفته بود وگرنه روز های دیگه میتونستم خودم رو نگه دارم)، خلاصه کلی آدم رو از خواب پروندیم و آسایش خوابگاه رو به هم زدیم . تا ملت بیان ما رو جدا کنن اون بنده خدا کلی زخمی شد و منم کلی بدم کوفته... فرداش چنان از دست خودم عصبانی بودم که نگو ! با این که سر 2 روز نشده دوباره صلح کردیم و رفاقت برگشت به حالت اول . اما هنوزم که هنوزه به خاطر این کارم از دست خودم ناراحتم .

12- کدوم یک از شکلک های فروم رو بیشتر دوست داری؟

13- نظرت رو در مورد موارد زیر بنویس.

گیاه خواری-بحث بین مخالف ها و موافق هاش رو دوست دارم، به شرطی که تحت نظر متخصص تغذیه به صورت دقیق و کامل صورت بگیره و همه نیاز های بدن به انواع مواد ضروری رو تامین کنه باهاش موافقم، در غیر این صورت مخالفشم .

فمینیسم- وجودش برای احیای حقوق زنان لازم بود اما کافی نبود. یه زمزمه ها و یه خبر هایی شنیدم که ممکنه این مباره با تبعیض، خودش تبدیل بشه به عامل تبعیض. باهاش مخالف نیستم در صورتی که حمایت ازش کورکورانه و از روی نآگاهی نباشه .با دیدگاه و عملکرد فمنیسم های رادیکال هم مخالفم چون نه تنها ارزش زن رو بالا نمیبرن بلکه با عقده گشایی و کینه توزی خندق فاصله بین دو جنس رو تشدید هم میکنن .

مشروبات الکلی- به لحاظ فکری و عقیدتی باهاش مشکل جدی ندارم اما با وجود این که امکانش بارها فراهم بوده تمایلی به مصرفش نداشتم و تا به حال مصرف نکردم ( ممکنه آموزه های فرهنگی و خانوادگی تاثیر گذار بوده باشه) .

جامعه ی جهانی- نتیجه عصر ارتباطات .عقیده دارم طی چند صد سال دیگه فرهنگی به مراتب همگنتر و جهانی تر از چیزی که الان بین ملت ها میبینیم به وجود خواهد امد .

14- آرمانشهر توی ذهنت رو توصیف کن. جامعه ای که رو به پیشرفت باشه و اخلاق درش حکمفرما باشه، قوانین و هنجارها نه به خاطر جریمه بلکه به خاطر ارزش ها حفظ بشن و تلاش به منظور رشد آگاهی و تولید و خدمت صورت بگیره نه کسب ثروت . ایمان و عبادت برای کسب آرامش و از روی عشق باشه نه از ترس جهنم یا برای خوشامد دیگران، جان هیچ انسانی با انتخاب گرفته نشه و امنیت همواره برقرار باشه. حیوانات مورد اذیت قرار نگیرن و انسان و طبیعت رابطه تنگاتنگ و دوسر سودی باهم داشته باشن . کلیشه ها فرو بریزن و چاق و لاغر، سیاه و سفید، پیر و جوان، علیل و سالم و ... همه بر مبنای انسان بودن، ارزشمند و محترم تلقی بشن، خدا مظهر عشق باشه نه ترس

15- به نظرت درسته که یک آدم خیلی خاص و برجسته (فرضا یکی مثل بتهوون یا ناپلئون) رو هم ملزم به اجرای همون قوائد و قوانینی کرد که آدم های معمولی مجبور به تابعیت ازشون هستند؟ توضیح بده.

خیلی مطمعن نیستم اما به نظرم درسته و همه باید در مقابل قانون یکسان باشن .( در حقیقت به نظرم هیچ ادم معمولی وجود نداره و همه انسان ها به نسبت سایرین از بقیه متمایز و متفاوت اند )، لزوم قانون ایجاد یکسانی و نظمه و ارزشش به نسبت عدم استثنا ها بیشتر میشه . اما قانون هم وحی نیست و در شرایط ویژه و خاصی میشه ازش صرف نظر کرد ( هرچند کی گفته نمیشه با وحی هم چنین کرد ؟! ) اما نه به خاطر تفاوت ادم ها، بلکه برای مسائلی مثل اخلاق . اصلا قانون وضع شد که جامعه از شکل جنگل خارج بشه دیگه !

16- به نظرت توی جامعه ی ما زندگی یک پسر سخت تره یا یک دختر؟به صورت میانگین به نظرم برای دختر ها سخت تر باشه . به خاطر تبعیض و فشار های خانواده و ... هرچند پسر ها هم به شکل دیگه ای شدیدا تحت فشاراند.

17- حیوان مورد علاقه ات چیه؟ دلیلش رو هم بگو. اگه قرار بود خودت هم به جای انسان حیوان باشی چه حیوانی را انتخاب می کردی؟ چرا؟برای نگه داشتن ؟! مرغ و جوجه . اما خیلی دوست دارم زرافه ، پنگوئن و پاندا رو از نزدیک ببینم // عقاب میشدم، چون هم دوست دارم پرواز رو تجربه کنم هم این که بالای زنجیره غذایی باشم تا اضطراب چیزی رو نداشته باشم .

18- اگه اون اتفاقی که می گفتند سال 2012 دنیا رو نابود می کنه رخ می داد، ولی به جای نابود کردن دنیا فقط تمدن رو نابود می کرد. به نظرت اون طوری دنیا هیجان انگیز تر نمی شد؟ دنیای اون شکلی رو ترجیح می دادی یا این دنیا رو؟ مزایا و معایب هر کدوم رو ذکر کن.

نه ! کجاش هیجان انگیز میشد! این همه سال زحمت ها و تلاش ها به فنا میرفت ! مسلما این دنیا انتخاب میکنم. بزرگترین مزیت دنیای بی تمدن نبود سلاح های کشتار جمعی و ناتوانی انسان در تخریب وسیع طبیعته . اما تمدن حاضر تقریبا به اندازه تمام کشفیات مفیدش مزیت داره . افزایش طول عمر، به زیستی ، کاهش مرگ و میر کودکان و ...

19- اگه یکی بهت یه ضربه ی خیلی سخت بزنه چه واکنشی در قبالش نشون می دی؟ سعی می کنی ازش انتقام بگیری؟

حتمالش هست مخصوصا اون اوایلش که هیجان زیادی دارم . بستگی داره کی چطوری ضربه بزنه. یادم نمیاد از کسی انتقام گرفته باشم نه این که نخوام یا خیلی بخشنده باشم ، شاید ضربه بزرگ نخوردم یا از عوارض و واکنش های بعد انتقام میترسیدم و میترسم .

20- با توجه به اون القابی که شما روان شناس ها به شخصیت افراد می دین، شخصیت جنگجو، شخصیت ماجراجو و .... خودت رو تو چه دسته ای جا می دی. دلیلش رو بگو و در مورد اون دسته هم توضیح بده.

بیشتر این دسته بندی ها مخصوص کتاب های روانشناسی تجاریه که علاوه بر این که پشتوانه علمی نداره، فایده ای هم نداره .

خصیصه هایی مثل برونگرایی هستن که پشتوانه علمی دارن اما این ها هم برای تفکیک افراد از هم نیست بلکه برای توصیف افراده و بررسی تاثیر این عوامل رو سلامتشون و رابطشون با بیماری ها و اختلالاته . بعد خیلی از این خصیصه ها دو قطب مقابل نیست . مثلا درون گرایی وجود نداره ( مثل سرما که وجود نداره ) بلکه مقدار کم خصیصه برونگرایی در یه فرد رو چنین برچسب میزنن . تو این ویژگی اگه بخوام خودم رو بسنجم فکر میکنم میزان برونگراییم بیشتر از میانگین باشه .

21- واریس یا لیتل فینگر؟ چرا؟واریس، چون به نظر میرسه حداقل به تارگرین ها وفاداره، ازش تا الان خیانتی علیه کسی ندیدم و به قولی شعبده بازی هستش که میتونه توپ های زیادی رو در هوا همزمان نگه داره ... نه این که لیتل ناتوان یا کمتر باشه، بلکه مشمعز کنندس و خیلی خطرناکه، اگه جای سرسی بودم بعد اتحاد با تایرل ها دستور میدادم مخفیانه سرش رو از تنش جدا کنن .

22- اسم سه تا نویسنده ی غیر فانتزی مورد علاقه ات رو بگو.خب من از اونهایی هستم که اصالت رو به اثر میدم نه به خالق اثر، خیلی کم پیش میاد از یه نویسنده چنتا کتاب خوب بخونم . انتخابم ایناست: جورج اورول، همینگوی ، کامو

23- این سوال رو در صورتی جواب بده که به جرگه ی شریف متقلبین تعلق داریو

اولین باری که سر جلسه ی امتحان تقلب کردی کی بوده؟ بیشتر تقلب می کنی یا می رسونی؟ بیشترین باری که تقلب به دردت خورده کی بوده؟ تا حالا از این مساله عذاب وجدان گرفتی؟ یه خاطره ی جالب از تقلب هات رو بگو.

اولین بار فکر میکنم سالهای سوم دبستان به بعد بود // بیشتر میرسوندم اما خسیس بودم و هر بار کم میرسوندم // سر یه امتحان زبان دوره راهنمایی نصف نمره رو با تقلب گرفتم // نه فکر نکنم عذاب وجدان گرفته باشم به خاطر تقلب // بهترین دوره تو دانشگاه بود که یه کتاب قطور نوروسایکولوژی رو باید هر هفته یک چهارمش رو امتحان میدادیم . من و سه تا از بچه ها قرار گذاشتیم تقسیم صفحات کنیم و همواره بالاترین نمره رو میگرفتیم ، سر آخرین امتحان بود که تازه استاد ( که خیلی هم متشخص بود) از مهرعمیق بین ما چهار نفر طی کلاس هاش ابراز شگفتی کرد :دی

24- قهرمان و بدمن سینمایی محبوب؟

قهرمان مورد علاقه : لی موبای در فیلم ببر خیزان اژدهای پنهان / بد من مورد علاقه : اسمیت در سه گانه ماتریکس

25- به نظرت بدترین و بهترین کلیشه های مرسوم سینمایی و داستانی کدوما هستند؟

بدترین : زنده موندن قهرمان و معشوقش و عاقبت به خیری و کلا پایان خوش . بهترین : هیچ کلیشه ای دوست داشتنی نیست برام تا جایی که یادم میاد :دی

26- در آخر کدوم کلیشه ی نغمه رو بیشتر از بقیه دوست داشتی و کدوم رو دوست نداشتی.

خوبی نغمه اینه که کلیشه شکنی داره میکنه . اما ممکنه این پیش بینی ناپذیریش کلیشه ای بشه و از منطق خارجش کنه .

بدترین کلیشه اش خوب و صاف و صادق بودن و کلا سفید بودن استارک هاست

 

خب فعلا همین قدر کافیه.

رحم کن ! حداقل قانون رو جلوی خود قانون گذار نشکن !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

... شب تاریک بود و سکوتی ژرف بر همه جا حکم فرما. همه جا سفید بود و برف، نرم نرم روی درختان پارک می نشست. در این ساعت نیمه شب، پسری جوان تنها داشت قدم می زد، برف رو شانه هایش می نشست و جای پاهایش رو برف می ماند؛ و فقط خدا می دانست که در ذهن او چه می گذرد.

 

در همین حال بود که صدایی شنید. صدای موسیقی بود، انگار کسی آن دوردست ها داشت چنگ می زد. صدا را دنبال کرد. سرانجام به سرچشمه صدا رسید، سه نفر سرتاپا سفید پوش را دید که زیر درختی ایستاده بودند و با هم سخن می گفتند. چنگی در کار نبود، اما صدا به وضوح از همان جا می آمد، و هیچ کس دیگری هم در آن ساعت شب و در آن برف در پارک نبود. چیز عجیبی در آن سه نفر بود، اما هنوز نفهمیده بود چه. پشت بوته های شمشاد پنهان شد، نمی خواست دیده شود، اما با این حال کنجکاو بود که بداند آنان کیستند و اینجا چه می کنند. دوتای آنان مرد بودند، و دیگری زن؛ و داشتند با زبان عجیبی با هم سخن می گفتند. شنید که آن زن به دو نفر دیگر چنین گفت: "ای امار پرِستار آئن..."

 

در همین حال، دست او ناخواسته به یک شاخه خورد، و صدایی برخواست. ناگهان هر سه نفر آنان به سوی او بازگشتند، او را دیده بودند. نمی دانست چه باید بکند، سر جایش خشکش زده بود. یکی از آن دو مرد به او گفت: "مان آنگلنا؟ تولو نان گالاد!"

 

پسر نفهمید او چه می گوید، اما حدس زد که از او می خواهد که نزدیک تر بیاید. از پشت شمشادها بیرون آمد و به سمت آنان رفت. و در آن لحظه متوجه شد که چرا آنان در نظرش عجیب آمده بودند؛ تنه و شاخه های درخت، از ورای بدن آنان واضح نه، اما مات پیدا بود: آنان واقعی نبودند.

 

بیشتر از این ترسیده بود که بتواند فریاد بکشد یا فرار کند. این بار آن بانو، که بی شک زیباترین زنی بود که تا کنون دیده بود، به او گفت: "مائه گوانن علی. او-آنتو، ایستانن له آمن!"

 

پسر از این که آن زن نامش را برده بود شگفت زده شد. پرسید: "شما کی هستید؟! من رو از کجا می شناسید؟!"

 

 

 

سلام ریگار عزیز! خوبی؟ صندلی خوش میگذره؟! :دی

خب من هم بلاخره تصمیم گرفتم سوالامو بپرسم! ببخشید که کمی دیر شد، سرم شلوغ بود و مشکلات دیگه! البته الان نمیپرسم، این فقط مقدمه بود برای این که خودتو آماده کنی، ادامه داستان رو همراه با ادامه سوال ها تو اپیزودهای بعدی خواهی خوند!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام پرنس بی نوای من

1- تو از اون دسته آدمایی که وقتی کلید دارن زنگ میزنن یا هر دفه که میرن حموم میگن حوله؟

2- آدم فراموشکاری هستی؟

3- 10 تا از ویژگی های بد سرسی رو برشمر. (نپیچونی سوالو که ولت نمیکنم)

4- واریس راجع به اون تونل مخفی که زیر برج دست بود به تیریون گفت که بخاطر یه دستی بوده که روش نمیشده علنا بره فا*حشه*خونه. فکر نمی کنی اون دست مذکور ممکنه تایوین بوده؟ اگه تایوین بود، چه فکری با خودت میکردی؟

5-حالا از بعد شخصیتی ده تا از بچه های فرومو توصیف کن.

6- مشتق ln X؟

7- بهترین زاویه برای پرتاب یه شی طوری که بیشترین مسافت رو طی کنه؟

8- قوانین کیرشهف رو بیان کن.

9- سه تا از ویژگی های بد بچه های فرومو بگو. اول با سامیانو شروع کن کسی ناراحت نشه

10- حالا واسه همین آدما مجازات و جایزه تعیین کن.

11- تئوری تصمیم بیز رو تو یه خط توضیح بده.

12- چه جور هوایی رو ترجیح میدی؟

13- چرا با خواهر کوچیکت دعوا می کنی؟

14- اصلن چند تا خواهر برادرین؟

15- به زندگی در سایر کرات معتقدی؟ به جن و پری جی؟

16- مردن کدوم کارکتر نغمه ناراحتت می کنه به جز لنیسترا؟

17- معتقدی رنلی هم*جنس*گرا بود یا فک می کنی شایعه ست؟

18- از اون آدمایی هستی که اگه از کسی خوشت بیاد بهش میگی یا خودخوری می کنی؟

19- تا حالا کسی وارد زندگیت شده که برات مهم باشه (مسلما love life منظورمه)

20- تو م فک می کنی زنا پیچیده ن؟ چرا؟

21- الان تو شورای پادشاهی دقیقا چه مسئولیتی رو دوشته؟

22- تو یه دختر چه چیزی بیشتر جذبت می کنه؟ (ظاهری و اخلاقی)

23- خودت را آدم خوش قیافه و یا خوش تیپی می دونی؟

24- کدوم دانشگاه درس خودنی که خوابگاه بودی؟

25- آیا از اون دسته موجوداتی بودی که تو خوابگاه یخچالو به همراه دارایی های بچه های دیگه خالی میکردن؟

26- یه خاطره باحال از خوابگاه؟

26- از اون ادمایی هستی که زیاد عکس می گیرن؟ خوش عکسی؟

27- سوالام تا اینجا چطور بود؟

28- جوابام تو محاکمه چطور بود؟

29- تو جدا قصد نداری کتابای بعدی نغمه رو بخونی؟

30- فک می کنی مارتین چه سرنوشتی برای سرسی در نظر گرفته؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ سوالات سر سامیانو والامقام

 

قد و وزن!؟ قد 180 ، وزن 75

18.انیمیشن مورد علاقه؟به ترتیب : مدفن کرم های بریشم، پرسپولیس، وال ای، شهر اشباح، پونیو، داستان اسباب بازی 3 ، پارانورمن، رنگو، قلعه متحرک هاول، شعبده باز

19.نمیدونم چرا ولی فکر میکنم کسایی که روانشناسی میخونن افراد ساکتی هستن و بیشتر گوش میدن تا اینکه حرف بزنن، درست فکر میکنم!؟نه به نظرم ربط چندانی به رشته نداره، تو رشته ما که همه جور آدمی بود . منم همچین ساکت نیستم .

20.از این که با افراد دیگه مقایسه بشی چه حسی بهت دست میده!؟ حالا اون فرد میتونه بهتر از تو یا بدتر از تو باشه!؟حس خیلی بد ! در هر دو حالت مقایسه شدن با فرد بهتر یا فرد کهتر، در هر صورت یکی این وسط ناارزنده به حساب میاد .

21.از خواندن فصول کدوم یک از شخصیت های نغمه لذت میبری!؟ از فصول کدامیک متنفری!؟

تو کتاب اول فصل های ند به نظرم بهترین ها بود . فصل های کتلین و دختر ها هم خوب بود . فصل های اول برن خیلی خوب بود ولی تا آخر کتاب زیاد افت نکرد .تیریون متوسط بود اما کم کم اوج گرفت. فصل های جان و دنریس خسته کننده بودن .

تو کتاب دوم فصل های کتلین و تیریون عالی بود، آریا و در اواخر برن به شدت افت کرد ، تیان و داوس متوسط بود، جان و دنریس همچنان فاجعه بودن .

در کل تیریون و کتلین بهترین بودن برای من .

 

22.دوست داری کدوم یک از شخصیت ها در کتاب های بعدی POV بشه!؟هوم فکر کنم قبلا گفتم ، تایوین والامقام

23.میتونی دو نفر از افراد در حال حاضر نغمه رو بکشی دو نفر رو هم که قبلاً مردن زنده کنی، کیا رو انتخاب میکنی!؟به به چه سوال دلچشب اما سختیه ، مخصوصا واسه گزینه کشتن ، دوست دارم خیلی ها بمیرن: استنیس، لیتل فینگر، آریا،دنریس،جورا، داریو ناهاریس، اژدهایان دنریس و ...اما از از اونجایی که POV ها مهمترن ، جان رو میکشم و برن رو از مشقت زندگی خلاص میکنم .

دوست داشتم رابرت زنده شه، حقیقت رو بفهمه و به دست سرسی به شکل وحشتناکی دوباره کشته بشه . کتلین هم زنده بشه و بره پیش ریکان

24.توی ارباب حلقه ها(البته فقط فیلمش رو دیدم) از فرودو بدم میاد، نظرت راجع به این شخصیت منفور چیه!؟

البته که نه ! هرچند توی فیلم شخصیت فرودور رو نابود کردن و خیلی بد شده اما من همچنان ازش بدم نمیاد . فرودو لطف بزرگی به همه کرد و زخم های روحی شدیدی برداشت و برخلاف بیلبو تو آخر هابیت نه طلایی گیرش اومد و نه پایان خوبی ... درد همیشه همراهش بود و معلوم نیست که بتونه تو والینور هم زندگی کنه .

25.آشپزی بلدی؟خیلی کم . در حد غذاهای سریع .

26.خواهر برادر داری؟ چند تا؟بله ، سه تا خواهر . دوتا بزرگتر که ازدواج کردن و یه کوچیکتر .

27.معنی واژه خز رو بگو!؟ چون واژه خیلی مسخره ایه از نظر من!

خز ! یعنی چیزی که همه ازش زیاد استفاده میکنن و به نوعی کهنه شده و اون اثر متفاوت اولیه اش رو نداره ، خب اینها واژه هایی هستش که چه بخوایم و چه نخوایم وارد زبانمون شده و در کل تغییر در زبان اجتناب ناپذیره . فکر کنم به این جور واژه ها میگن کوچه بازاری ، منم علاقه ای بهش ندارم .

28.عینک میزنی!؟ اگه آره شماره چشمات چنده!؟ نه

29.ریش و سیبیل داری!؟ چه مدلی!؟ته ریش میذارم . ساده .

30.عکس از دسکتاپ بدون سانسور!؟ آخر این پست اضافه میکنم، به روی چشم .

31.گروه خونی!؟Oمطمعن نیستم منفیه یا مثبت :دی

32.بهترین دوران تحصیلت، کدوم دوره بوده!؟ خاطره خاصی اگه داری بگو؟

پیش دانشگاهی و دانشگاه . خاطره که زیاااااااااد ! یکی از خوب هاش : یه بار با دوتا از دوستام رفته بودم یه کافه ای تو حاشیه شهر، کلی از بچه های دانشگاه آزاد هم اومده بودن و داشتن تولد میگرفتن یه بیست نفری میشدن . ما هم رفتیم سر یه میز سه نفره نشستیم و شروع کردیم به صحبت که چشمتون روز بد نبینه دیدم دو سه تا ماشین پلیس با یه ون پلیس اومدن پارک کردن جلوی کافه و ریختن تو ... من خیلی سریع از پیش دوستام پا شدم و رفتم نشستم بغل یه پسره که تنها رو کاناپه نشسته بود و دستم رو انداختم دور گردنش و شروع کردم صحبت کردن ... پلیسه داد میزد چه خبره اینجا ؟! کلا جو کافه به هم ریخت . یکی از دوستای من که تازه تو پروسه قبول شدن کانون وکلا بود حسابی ترسیده بود و میترسید سابقه اش خراب شه و هی با چشم و ابرو از میزی که پشتش بود اشاره میکرد که لو ندم همراهشونم ... منم خیالم راحت بود تازه داشتم با این بنده خدایی که پیشش نشته بودم گرم میگرفتم :دی . هیچی دیگه پلیسا کارت دانشجویی بنده های خدا رو گرفتن و به حراست دانشگاه اطلاع دادن و ... بعد این که ماجرا تموم شده من یه دوست تازه پیدا کرده بودم، یه جشن تولد خراب شده بود و یه عالمه سفارش موند رو دست کافه چی :دی ما هم به نشانه اعتراض دیگه هیچ وقت برنگشتیم به اون کافه :دی

33.شرم آورترین کاری که به عمرت کردی و افتخار آمیزترین کاری که کردی رو برامون تعریف کن!

مسلما شرم آورتین رو که نمیتونم بگم اما اونی رو میگم که قابل گفتنه . یه بار تو سرویس دانشکده با یکی از دوستام جلوی آینه داشتیم سر و وضعمون رو درست میکردیم و حرف میزدیم (سال اول بود)، پشت یکی از اساتید تا جا داشت خزعبل گفتیم " هیچی بارش نیست، فقط دانشیاره و عمه من سوادش بیشتره و فلان جاش به فلان جاش پنالتی میزنه و ..." بعد رفتیم بیرون و به اکیپ بچه هایی که چند قدم اون ورتر بودن ملحق شدیم ... چند ثانیه بعد در سرویس باز شد و همون استاد اومد بیرون . همه حرف هامون رو شنیده بود، فقط شانس آورده بودیم که نموندیم تا شناساییمون کنه // نهایت کار مثبتی که کردم اینه که فهمیدم یکی از دوستام بوده که چندی قبل یه ضربه بهم زده اما تا عاقبت کارمون با هم، هرگز به روش نیاوردم ( والا این هم چندان افتخار نداره، میدونم ) .

34.اگه بهت بگن دستت رو قطع کنیم یا بفرستیم قلعه سیاه کدوم رو انتخاب میکنی؟چرا؟اگه ادم فقیری باشم و بی کس ، بفرستنم دیوار چون اگه بمونم بازم دزدی میکنم یا ... ، اما اگه بچه یه لردی باشم، دستم رو قطع کنن، دردش رو با شیره خشخاش تحمل میکنم و بعد به زندگیم ادامه میدم بدون این که از ترس سرما به خودم بلرزم .

35.چرا ما لنیستر ها و تارگرین ها این قدر باهوشیم!؟ توی بحث های فروم هر بار ما از یه بُعد جدید موضوعات بررسی میکنیم و به موارد جدیدی اشاره میکنیم ولی این براستارک ها هی حرفای قبلیشون رو تکرار میکنن!

به نظرم قضیه اینجوریه که اونایی که نکته سنج و زیرک هستن فقط میتونن گوهری که در این دو خاندان لنیستر و تارگرین مخفی شده رو درک کنن و انتخابشون کنن . سایرین درگیر عاطفه های سطحی میشن و فرضا میشن عاشق استارک های کسل کننده .

36.نه تا خاندان اصلی و کلی خاندان دیگه توی وستروس وجود داره، یه نفر(اصلاً منظورم با کینگ رابرت نیست) انگیزش از طرفداری از براتیون ها چی می تونه باشه!؟

غرور ! بلاخر هر آدمی اشتباه میکنه و ممکنه اسم کاربریش رو به دور از اگاهی انتخاب کنه ، مهم اینه که بعدش به اشتباهش پی ببره و اقرار کنه و طلب تغییر عنوان کاربری کنه ... اما اشتباه بزرگتر اینه که آدم اشتباهش رو قبول نکنه و مدام بهش تاکید هم بکنه ... الان وضعیت ایشون به نظر من همینه . اما باید بدون که ما بخشنده هستیم و وقتی توبه کنه توبه اش رو میپذیریم

37.یه دوست دارم که دوست داره با دوست تو دوست بشه، تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی!؟حتما ! خوشحال میشم با یه دوست جدید آشنا بشم . مخصوصا اگه معرفش شخص فهیمی مثل سامیانو لنیستر باشه

 

Untitled.thumb.jpg.52c1aa196f42b229765de22f87d0b024.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

... یکی از آن دو مرد به سوی او قدمی برداشت. همان بود که نخستین بار با او سخن گفته بود. قامتی بلند داشت، و موهایی به رنگ نقره، و چشمانی خاکستری. کمانی بزرگ و تیردانی پر از تیر بر دوشش بود، و غلافی خالی از شمشیر بر کمرش. اما عجیب ترین چیز، گوش های نوک تیزش بود، بی شک او انسان نبود. چنین گفت: "الن سیلا لومن اومنتیلوو. تو ما را نمی شناسی، اما ما تو را می شناسیم. اما اگر میخواهی درباره ما بدانی، من از سرزمینی دور در روزگاری دور به این جا آمده ام. در سرزمینم استوار کمان نامیده می شدم، و از بزرگ ترین جنگاوران محسوب می گشتم. پادشاه والایمان مرا به فرماندهی ارتشی منصوب کرد که راهی بزرگ ترین جنگ آن دوران بود، و من از آن نبرد که بسیاری از بزرگ ترین فرمانروایان و جنگاوران جان باختند، زنده و سالم بازگشتم. هیچ دشمنی یارای مقابله با من را نداشت، اما تقدیر چنین برایم رقم خورده بود که شیفته کسی شوم، و سرانجامم به دست کسی رقم بخورد که بیش از همه دوستش می داشتم. وقتی چشمانم را می بستم، آخرین بار به چهره او نگریستم، و لبخند زدم. من هرگز پشیمان نبودم."

 

دوباره سلام ریگار جان! این سری اول سوالات من! امیدوارم بهت خوش بگذره!

* فقط یه نکته، من سوالای بقیه بچه ها رو تقریبا نخوندم و تا بعد این که جوابای منو بدی هم قصد ندارم بخونم. پس لطفا اگه سوالی تکراری بود نگو " ئه این که تکراریه، جوابشو قبلا دادم، برو جواب سوال شماره نمیدونم چند فلانی رو بخون"، و از این جور چیزا! لطفا کامل و دقیق جواب بده! پیشاپیش ممنون!

 

- یادته اوایل دوستی مون با یه سوال منو بیچاره کرده بودی؟! خب امروز وقت انتقام رسیده! "خودت رو تعریف کن!"

- وقتی اولین بار منو دیدی چقدر با تصوراتت فرق داشتم؟

- نظر راجع به این که من رو کامل بازجویی و وادار به اعتراف کردی و همه جور اطلاعاتی ازم درباره ام گرفتی، اما تا حالا هیچی از خودت بهم نگفتی چیه؟!

- تا حالا چقدر به خواسته هات رسیدی؟ خواسته ای داری که احساس میکنی هیچ وقت بهش نمیرسی؟

- احتمالا ازت پرسیدن قبلا این سوال رو. اما منم میپرسم: چرا روان شناسی؟

- تا حالا سعی کردی از دانش روان شناسیت واسه شناختن افراد دور و برت استفاده کنی؟

- من درست احساس میکنم که روان شناس ها آگاهانه یا ناآگاهانه همواره در حال تحلیل روان شناختی رفتار اطرافیانشون هستند؟

- یه بار یه روان شناس به من گفت همه روان شناس ها قبل از این که وارد این رشته بشن تمایلات خاله زنکی شدیدی دارن. تو هم این طور بودی؟!

- فرض کن قراره دچار یه اختلال یا بیماری روانی بشی. چه اختلالی رو ترجیح میدی؟

- چرا این موضوع رو واسه پایان نامه ات انتخاب کردی؟ چون صرفا جالب یا جدید بود، یا دلیل دیگه ای داشت؟

- اهل دود و دم هستی؟ تا حالا روانگردان زدی؟ اگه نه چقدر پتانسیلش رو داری که در آینده چنین کاری کنی؟ چه ماده ای؟

- اگه نغمه اون طوری که دوست نداری تموم بشه عکس العملت چیه؟

- به نظرت سرانجام سرسی چیه؟ نمیخوام اتفاقی که تو دوست داری بیفته رو تعریف کنی، میخوام بدونم به نظرت مارتین چه برنامه ای واسش داره!

- لوتر، هابیت، فرزندان هورین، یا سیل؟ چرا؟

- کدوم فصل سیلماریلیون رو بیشتر دوست داری؟ کدوم رو کمتر از همه؟ (فصل تورین تورامبار رو تو هردو حالت حساب نکن!)

- پاسخ سوال های زیر رو فقط با یک جواب، بدون توضیح اضافه بگو!

#بهترین فیلم عمرت به جز لوتر؟

#بهترین نویسنده به جز تالکین و مارتین؟

#بهترین کارگردان؟

#بازیگر زن مورد علاقه؟

#بازیگر مرد مورد علاقه؟

#شخصیت مورد علاقه تو یه فیلم (به جز لوتر و GoT!)

#بهترین کامپوزر موسیقی متن؟

 

خب فعلا کافیه، این از سری اول... این دفعه زیاد سخت نبودن اما به سری های بعدی اصلا امیدوار نباش!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ به سوالات سر تالیسا

 

سلام پرنس بی نوای من

سلام بر شما بانوی از دست رفته شمال .

1- تو از اون دسته آدمایی که وقتی کلید دارن زنگ میزنن یا هر دفه که میرن حموم میگن حوله؟ نه . معمولا کلید دارم و اگه حوله ام تو حموم نباشه خیس میام بیرون .

2- آدم فراموشکاری هستی؟ بستگی داره . چیزی رو گم نمیکنم یا جا نمیذارم اما برنامه هام رو زیاد فراموش میکنم .

3- 10 تا از ویژگی های بد سرسی رو برشمر. (نپیچونی سوالو که ولت نمیکنم)

ده تا از کجا بیارم ؟!

زیادی راحته

بد اخلاقه

تنده

حاکم ظالمیه

با داداش کوچکترش بد اخلاقی میکنه

مغروره

زیادی به جاف اهمیت میده

خیانت کاره

هوسرانه

4- واریس راجع به اون تونل مخفی که زیر برج دست بود به تیریون گفت که بخاطر یه دستی بوده که روش نمیشده علنا بره فا*حشه*خونه. فکر نمی کنی اون دست مذکور ممکنه تایوین بوده؟ اگه تایوین بود، چه فکری با خودت میکردی؟ ممکنه، بلاخره تایوین هم دل داره . اما اگه اینطور باشه خیلی در حق تیریون سخت گرفته الکی

5-حالا از بعد شخصیتی ده تا از بچه های فرومو توصیف کن. سر تالیسا فکر کنم قبلا این کار رو کردم . تازه یه بار صفت هم دادم به همه .

6- مشتق ln X؟ چی هست ؟

7- بهترین زاویه برای پرتاب یه شی طوری که بیشترین مسافت رو طی کنه؟ فکر نکنم بیشتر از 45 باشه

8- قوانین کیرشهف رو بیان کن. وات ؟!

9- سه تا از ویژگی های بد بچه های فرومو بگو. اول با سامیانو شروع کن کسی ناراحت نشه

سامیانو: شیطونه، زیادی سر به سر طیف مقابل میذاره، دیگه ایراد نداره به نظرم

تالیسا: زیادی رو شمال غیرت داره، زود عصبانی میشه، به اصل ولایت تارگرین ها اعتقاد نداره

رابرت: زیادی رو خاندانش تعصب داره، اصلا نمیشه کوتاه بیاد، همین دوتا خیلی هم زیاده !

10- حالا واسه همین آدما مجازات و جایزه تعیین کن.

سامیانو: تبعید میشه به های گاردن و مجبوره با صد تا دوشیزه ازدواج کنه و روزی حداقل سه لیتر نوشیدنی حرام بنوشه

تالیسا: تبعید میشه به دورن و باید روزی صد تا مار رو سرخ کنه و برای شادی روح کتلین خیرات بده

رابرت: تبعید میشه به ایری و در صورتی که جز لایسا همه دختر هایو زن ها دره باید دره ارن ها رو ترک کنن .

11- تئوری تصمیم بیز رو تو یه خط توضیح بده. این سوال های شرک آمیز چیه ؟! :دی

12- چه جور هوایی رو ترجیح میدی؟ دم غروب، ابری و به شدت گرفته ، ابرهاش پر و تیره باشن و باد ملایم هم بوزه .

13- چرا با خواهر کوچیکت دعوا می کنی؟ به همه چی گیر الکی میده . کافیه کلید کنه روی چیزی دیگه نمیشه کاریش کرد . از پیاز و سبزی هم بدش میاد و اینا از رژیم غذاییمون داره حذف میشه به نابرکتی ایشون .

14- اصلن چند تا خواهر برادرین؟ قبلا گفتم . سه تا خواهر دارم که دوتاشون رفتن خونه بخت.

15- به زندگی در سایر کرات معتقدی؟ به جن و پری جی؟ اعتقد که نه اما به نظرم وجودشون ممکنه . جن و پری هم نه اعتقاد ندارم تاز زمانی که وارد حیطه شناخت تجربی بشن .

16- مردن کدوم کارکتر نغمه ناراحتت می کنه به جز لنیسترا؟

هودور،آشا، رمزی، برین از تارت، شیرین، لوراس

17- معتقدی رنلی هم*جنس*گرا بود یا فک می کنی شایعه ست؟ فکر میکنم بوده

18- از اون آدمایی هستی که اگه از کسی خوشت بیاد بهش میگی یا خودخوری می کنی؟ نه معمولا نمیگم ولی خودخوری هم نمیکنم . لذت بخشه کسی رو دوست داشته باشی . ولی اگه خیلی دوستش داشته باشم احتمال این که قیافه و رفتارم لو بده بالاست .

19- تا حالا کسی وارد زندگیت شده که برات مهم باشه (مسلما love life منظورمه)

بله . قسمت شده .

20- تو م فک می کنی زنا پیچیده ن؟ چرا؟ بهش فکر نکرده بودم . فکر نمیکنم خیلی پیچیده تر از مرد ها باشن . در کل انسان موجود پیچیده ایه . چه مرد و چه زن و نمیشه هیچ کس رو به طور کامل شناخت

21- الان تو شورای پادشاهی دقیقا چه مسئولیتی رو دوشته؟ تقسیم مسئولیت بیشتر فرضیه اینطوری نیست که کسی ملزم به انجام چیزی باشه اما هرکس بر اساس علایق و توانمندی هاش عمل میکنه . من بیشتر رو محتوای پست های فروم و سایت نظارت دارم .

22- تو یه دختر چه چیزی بیشتر جذبت می کنه؟ (ظاهری و اخلاقی)

هیچ کدوم از چیزایی که میگم قطعی نیست چون ما اجزای آدم ها رو جدا جدا نمیبینم و کلیتشون برامون مهمه :

ظاهری : توازن، ادبیات و لحن کلام . خیلی نازیبا نباشه و لباس و تیپ هماهنگی داشته باشه .

اخلاقی: خاله زنک نباشه، به تفاوت های دوجنس احترام بذاره، شاد و خندون و پر انرژی باشه، فاخر بین و فاخر پسند باشه، رشته تحصیلی و علایقش به علایقم نزدیک باشه.

23- خودت را آدم خوش قیافه و یا خوش تیپی می دونی؟ متوسط

24- کدوم دانشگاه درس خودنی که خوابگاه بودی؟ بین الملل قزوین

25- آیا از اون دسته موجوداتی بودی که تو خوابگاه یخچالو به همراه دارایی های بچه های دیگه خالی میکردن؟ نه، اتفاقا یخچال ما همیشه پر بود و واحد های دیگه بیشتر غارتمون میکردن .

26- یه خاطره باحال از خوابگاه؟ مسابقات گروهی تو خوابگاه برگذار شده بود و ما هم شرکت کردیم، با وجود کرکری های زیادی که من میخوندم و رجز خونی های پی در پیم گروه ما اخر شد و من یه مدت دیگه نمیتونستم سرم رو بالا بگیرم

26- از اون ادمایی هستی که زیاد عکس می گیرن؟ خوش عکسی؟ قبلا بیشتر عکس میگرفتم . نه زیاد خوش عکس نیستم از هر ده تا از یکیش راضی میشم .

27- سوالام تا اینجا چطور بود؟ بجز سوالای ریاضی که ربطی به من نداشت بقیه خوب بود .

28- جوابام تو محاکمه چطور بود؟ خیلی کوتاه و به نظر بیحوصله . انگار خسته شده بودی از سوال جواب دادن .

29- تو جدا قصد نداری کتابای بعدی نغمه رو بخونی؟ دوست دارم اما وضعیت زبانم طوریه که خیلی خیلی زمان میبره خوندنش ، بنابرین تو برنامه ام نیست

30- فک می کنی مارتین چه سرنوشتی برای سرسی در نظر گرفته؟ یه سرنوشت تلخ ! سرشار از تنهایی، بی کسی و در افسوس گذشته . به نظرم خیلی راحت یا ناگهانی نمیمیره .

 

ممنون بابت سوال ها . علت این که دیر شد این بود که یه بار کامل جواب دادم و همه رو از دست دادم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

... پسر گیج شده بود. هنوز نفهمیده بود چه اتفاقی دارد می افتد، و چرا این غریبه دارد داستان زندگی اش را برای او تعریف می کند. نمی دانست از او چه می خواهند.

این بار آن بانو پا پیش نهاد. گیسوانی سیاه تر از خود شب داشت، و درخشش چشمانش ستارگان را شرمگین می ساخت. زیبایی او به هیچ گونه قابل وصف نبود، آن قدر که پسر حتی نمی توانست به چهره او بنگرد. بانو به پسرک رو کرد و گفت: "می دانم به چه می اندیشی. چیزی از تو نمی خواهیم، تلینم له ثائد. اما نخست به داستان ما گوش فرا ده. لستو بث نین: من زیباترین زن دوران خودم بودم، و فرزند خردمند ترینِ مردمانمان. نسلم از پدر و مادر به پادشاهان بزرگ روزگار باستان می رسید، و مرا ستاره شامگاهی می خواندند، جاویدان بودم و همیشه جوان، تا این که سرانجام دل در گرو کسی بستم که از مردم من نبود و با من تفاوت داشت. همه با من مخالفت کردند، اما من جز او چیزی نمیخواستم. و سرانجام به خاطر او از همه چیزم گذشتم، از عمر جاویدانم، از جوانی و زیبایی ابدی ام. اما هنگامی که تنها روی تپه ای زیر سایه درختانی که چون من خزان شان فرا رسیده بود، دراز کشیده بودم و انتظار پایانم را می کشیدم، لبخند بر لبانم بود. من پشیمان نبودم."

 

 

سلام ریگار جان! با سری دوم سوالاتم اومدم! البته تا قبل از این که جواب سری اول رو نذاشتی قصد نداشتم این سری رو بذارم، اما خب به دلایلی مجبور شدم زودتر از هنگام بسوزونمت!

این شما و این اپیزود دوم سوالات رنلی!

 

- این سوال رو تو از من پرسیدی، اما من جواب درست حسابی ای بهش ندادم! میخوام از خودت بپرسم تا بدونم باید چه جوابی بهش می دادم؟ "به حساب ریال ایران چقدر می ارزی ؟! یعنی از دید یه شخص از بیرون چقدر برای تصاحب "خودت" به عنوان یه فرد دیگه هزینه میکنی ؟ ریز قیمت ها برای هر قسمت رو میتونی بنویسی."

 

- نظرت راجع به تفاوت چیه؟ تا حالا احساس متفاوت بودن داشتی؟ دوست داری متفاوت باشی؟ (لطفا شعار نده، احساس واقعیتو بگو!)

 

- اینم سوال خودت بود (ببخشید همه سوالام دزدی و تکراری شد، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم ازت نپرسم!): "اگه دختر بودی و همه پسر های وستروس میومدن پیشنهاد بهت میدادن ، با کدوم یکی از ما ازدواج میکردی؟چرا؟ با کیا هرگز ازدواج نمیکردی، چرا؟"

 

- حالا همین سوال قبل رو واسه حالتی جواب بده که تو پسر بودی و همه دختر می شدن؟!

 

- قصد ازدواج داری؟ دوست داری بچه داشته باشی؟ هم در آینده نزدیک، و هم در آینده دور!

 

- اگه در آینده دور ازدواج کردی و بعد از گذشت مدتی احساس کردی دیگه همسرت رو دوست نداری چیکار میکنی؟ اگه در عوض یه زن دیگه پیدا شد که به اون علاقه مند شدی چیکار میکنی؟

 

- حالا فرض کن در آینده دور برعکس سوال قبل اتفاق بیفته، یعنی بفهمی که همسرت دیگه تو رو دوست نداره، اون وقت چیکار میکنی؟

 

- با این پیش فرض که اصلا حتی احتمال این رو هم که چنین اتفاقی بیفته رو نمیدادی و اصلا تصورش رو هم نمیکردی اون فرد چنین چیزی بهت بگه، تو دو حالت زیر چه عکس العملی نشون میدی؟

#اگه یه روزی یه سرسی ای پیدا بشه و بهت بگه که بهت علاقه داره.

#اگه یه روزی یه جان کانینگتونی پیدا بشه و بهت بگه که بهت علاقه داره.

(تو مجردی!)

 

- تو آینده خیلی دور، یه روز پسرت که مثلا 25 سال داره، میاد بهت میگه پدر، من همج:نس:گرا هستم و میخوام با پسری که دوستش دارم ازدواج کنم. (فرض می کنیم تو یه کشور دیگه زندگی می کنین!) عکس العملت چیه؟

 

- به نظرت تو پیکارهای زیر چه کسی پیروز میشه؟! به طور کوتاه و خلاصه توصیف کن نبردو! (نمیخواد واسه هر کدوم یه پاراگراف بنویسی! :دی)

(همشون Full-Armed هستن و در صحت و سلامتی کامل!)

#گالادریل در برابر ائووین

#گالادریل در برابر لوتین

#گالادریل در برابر ملیان

#گالادریل در برابر شلوب

#گالادریل در برابر گوتموگ (بالروگ)

#گالادریل در برابر گلائرونگ

#گالادریل در برابر کارخاروت

 

#سرسی در برابر مارجری

#سرسی در برابر دنریس

#سرسی در برابر تیریون

#سرسی در برابر جیمی

#سرسی در برابر گرگور کلگان

#سرسی در برابر ملیساندره

#سرسی در برابر رمزی بولتون

#سرسی در برابر وارگو هوت

(این سوال فقط محض حالگیری طراحی شده و عمق خباثت و دژخیمی طراح را نسبت به محکوم نشان می دهد! )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوباره سلام ریگار جان! این سری اول سوالات من! امیدوارم بهت خوش بگذره!

بله خیلی هم خوش میگذره . بابت متن های خوبت هم ممنون . بسیار فاخرن .

* فقط یه نکته، من سوالای بقیه بچه ها رو تقریبا نخوندم و تا بعد این که جوابای منو بدی هم قصد ندارم بخونم. پس لطفا اگه سوالی تکراری بود نگو " ئه این که تکراریه، جوابشو قبلا دادم، برو جواب سوال شماره نمیدونم چند فلانی رو بخون"، و از این جور چیزا! لطفا کامل و دقیق جواب بده! پیشاپیش ممنون!

عجب! تلاشم رو میکنم . به روی چشم .

 

- یادته اوایل دوستی مون با یه سوال منو بیچاره کرده بودی؟! خب امروز وقت انتقام رسیده! "خودت رو تعریف کن!"

البته هنوز هم جواب درست و حسابی نگرفتم ازت اما بیچارگی نداشت که ! کافی بود بهم بگی ( شاید هم یکی دوبار کفایت نمیکرد و باید بیشتر میگفتی :دی) که نمیخوام جواب بدم به این سوال . راستی از این که چیزایی که یه روزی ازت پرسیدم رو به خودم برمیگردونی اصلا خوشنود نیستم چون هم کار تو راحت میشه هم این که کار من خیلی سخت میشه . و اما تعریف، علی هستم، پسری 22 ساله، مجرد و در حال تحصیل، روانشناسی خوندم، میخونم و خواهم خوند، در مباحث اجتماعی و درسی به مسائل تابو علاقه مندم، صبح ها دوست دارم زود از خواب پاشم هرچند از ساعات طلوع خورشید بدم میاد و خلقم افت میکنه، زمان زیادی رو در تصورات سپری میکنم و مشغول کارهایی هستم که در واقع نمیشه انجام داد مثل هل دادن تو از لبه آبشار نیاگارا یا صرف چای با ابوسعید ابوالخیر در ترمینال غرب. گاهی از تنهایی در تاریکی میترسم اما در کل علاقه شدیدی به تاریکی دارم، فیلم های ترسناک نمیتونم ببینم، آدم ها رو دوست دارم و تا زمانی که رذیلتی ندیدم دوست دارم براشون کاری بکنم و بهشون محبت کنم (البته گاهی این رذیلت تو چشم منه). هدیه دادن رو دوست دارم، وضع سلامتیم خوبه فقط الان یکم کمر درد دارم چون دیشب جای نرمی خوابیدم و یه پلکم متورم شده، مفاهیم انتزاعی مثل آزادی، خانواده، دوستی،مرگ ،خوش بختی، گناه و ... مدام ذهنم رو مشغول میکنه و ...

دیدی؟ من به ای میگم یه تعریف از خود(هرچند جامع وشامل نیست) ،به نظرم ما چیزی نیستیم جز علایق و سلایق و تنفراتمون که روی بدنی که یه سری ویژگی ها داره سواره .

- وقتی اولین بار منو دیدی چقدر با تصوراتت فرق داشتم؟

چهره و خصوصیات فیزیکی که زیاد فرق نداشت (البته اگه لبخند رو فاکتور بگیریم )من فقط فکر میکردم یه مقدار قد و وزنت بیشتر باشه اما ویژگی های دیگه ای که در مفهوم ظاهر نمیگنجه یکم بیشتر فرق میکرد . به نسبت دنیای مجازی خیلی رسمیتر، تودارتر و محتاطتر بودی گویی یه آدم جدید رو ملاقات میکنی که هیچ زمینه فکری باهاش نداری و صرفا تو خیابون دیدیش و میخوای باهاش صحبت کنی، البته فکر میکنم اگه یکی دو ساعت بیشتر هم صحبت می شیدم اوضاع کاملا فرق میکرد.

- نظر راجع به این که من رو کامل بازجویی و وادار به اعتراف کردی و همه جور اطلاعاتی ازم درباره ام گرفتی، اما تا حالا هیچی از خودت بهم نگفتی چیه؟!

به نظرم خیلی ها اینطوری فکر میکنن،این که احساس میکنن بیشتر دادن تا این که بگیرن. نمیدونم شاید به خاطر اینه که ما اغلب فقط به یاد می آریم که چی رو دادیم (گفتیم) و یادمون میره چی گرفتیم(شنیدیم)... در راستای این که بیشتر خودخواهیم تا دیگر خواه ( این واژه من دراوردیه) .

- تا حالا چقدر به خواسته هات رسیدی؟ خواسته ای داری که احساس میکنی هیچ وقت بهش نمیرسی؟خواسته های چه زمانی ؟ خب من از اون ادمام که احتمالا به چرخ زمانه میچرخن، شاید هیچ چیزیم اونی نباشه که وقتی دبیرستانی بودم میخواستم و دقیقا عکس اون چیزی باشم که وقتی بچه بودم میخواستم . اما به نسبت پارسال یا سال قبلش خب درصد پایینی نیست. خواسته ها خیلی سیال اند الان که به دو سال پیش برمیگردم و به یاد میارم که به خاطر رسیدن به بزرگترین خواسته عمرم تا اون زمان چطور و با چه شدتی واکنش مثبت نشون دادم متعجب میشم . // آره خواسته های زیادی هستش که فکر میکنم دیگه بهشون نمیرسم اما احساس میکنم به ازای از دست دادن هر کردوم یه توان برای تحمل یا کنار اومدن باهاش بهم اضافه شده

- احتمالا ازت پرسیدن قبلا این سوال رو. اما منم میپرسم: چرا روان شناسی؟

بله اما انگار باید بازم توضیح بدم :دی چیزی که در نظر داشتم و فکر میکردم با چیزی که الان میبنیم و درک میکنم مقداری تفاوت داره. یه سری پیش فرض های کلیشه ای داشتم که تو انتخابم بی تاثیر نبود مثل این که انتظار داشتم رشته ای رو بخونم که یه چی نزدیک به ماوراالطبیعه باشه و با استفاده اش بتونم با یه نگاه آدم های دور و برم رو تحلیل کنم و کنه وجود و امیال و آرزوهاشون رو ببینم. کلی از این پیش فرض های عجیب و غریب داشتم که همون ترم اول فهمیدم اشتباه میکردم، در عین حال یه سری آگاهی ها هم داشتم که درست از آب درومد مثلا میدونستم به فیزیولوژی و زیست شناسی هم نزدیکه و خب منم مثل بیشتر کسایی که میشناسم این مباحث رو دوست داشتم، میدونستم برای شناخت بهتر و کنار اومدن بیشتر با خودم و بقیه و رسیدن به آرامش خاطر کمکم میکنه و میتونه تو کیفیت زندگی خودم و خانوادم و کسایی که دور و برم هستن تاثیر گذار باشه .

- تا حالا سعی کردی از دانش روان شناسیت واسه شناختن افراد دور و برت استفاده کنی؟آره، اما خب این تلاش انرژی بره و مثل هر حواس پرتی دیگه توجه رو از تمرکز روی رابطه پرت میکنه به خاطر همین زیاد سعی نمیکنم این کار رو بکنم، اما به فرض هم که این کار رو بکنم، این شناختی که به دست میاد برعکس باور عموم مثلا اینجوری نیست که بتونم ذهن خونی کنم یا دستشون رو رو کنم یا رازهاشون رو فاش کنم یا ناگفته هاشون رو بدون این که بخوان بفهمم . کلا احساس میکنم یدک کشیدن لقب یه روانشناس تو رابطه های شخصی آدم بیشتر از این که فایده داشه باشه، ضرر داره از بس که حساسیت ایجاد میکنه .

- من درست احساس میکنم که روان شناس ها آگاهانه یا ناآگاهانه همواره در حال تحلیل روان شناختی رفتار اطرافیانشون هستند؟

نمیتونم در مورد بقیه نظری بدم چون نه چیزی در این مورد خوندم نه شنیدم، تنها میتونم در مورد خودم نظر بدم. تحلیل برای یه پروسه کوتاه مدت،مشخص و از قبل تعیین شده درمان هستش. اسکن کردن مداوم اطرافیان دشوار و حتی غیر ممکنه، تحلیل اطرافیان نه کمکی به کسی میکنه نه علمی اضافه میکنه، فقط انرژی، وقت و توجه رو اشغال میکنه .

- یه بار یه روان شناس به من گفت همه روان شناس ها قبل از این که وارد این رشته بشن تمایلات خاله زنکی شدیدی دارن. تو هم این طور بودی؟!

اگه من اونجا بودم بهش میگفتم رو چه حسابی داره انقدر کلی نظر میده ؟! احتمالا جوابش این بوده که یه نظر شخصیه و داره از رو نمونه های محدودی که میشناسه ( که حتی ممکنه محدود به خودش بوده باشه ) استقرا ناقص میکنه . بازم من نظر قطعی نمیتونم بدم که اعضای این صنف اینطورین یا نه، ممکنه اینطور باشه و ممکنه نباشه (مثل رابطه نسنجیده ای بین هر چیز دیگه ای به طور مثال احتمال بزهکار بودن قصاب ها). در مورد خودم یادم نمیاد بیشتر از نرم کسایی که میشناسم کنجکاو جزئیات زندگی و اطلاعات دیگران ( مگه این که آدم خاص و ویژه ای بوده باشه برام) باشم .

 

- فرض کن قراره دچار یه اختلال یا بیماری روانی بشی. چه اختلالی رو ترجیح میدی؟

خیلی سخته، همشون به شکلی تحمل ناپذیرن و اغلبشون درمانشون نسبیه . فکر کنم اضطراب اختصاصی، فوبی رو انتخاب کنم چون حداقل با اجتناب از محرک ترسناک میتونم خودم رو تسلی بدم، و پروسه درمانش هم به نسبت کوتاه تر و تاثیر و احتمال بهبودش هم بیشتره .

- چرا این موضوع رو واسه پایان نامه ات انتخاب کردی؟ چون صرفا جالب یا جدید بود، یا دلیل دیگه ای داشت؟ به یکی دو دلیل که نمیشه محدود باشه مثل همه رفتارها و انتخاب های روزمرمون. بعید نیست به دلایل تاثیر گذار زیادی که تو این انتخاب ها اثر دارن اشراف نداشته باشیم، جدید بودن و چالش برانگیز بودنش یه بعدشه، نیازی که در این زمینه احساس میشه، چشمگیر بودن تحقیق و فعالیت تو این زمینه و ... هم ابعاد زیادیه که نمیشه ازشون چشم پوشی کرد . موضوع این نیست که چرا این رو برای موضوع انتخاب کردم، اگه سوالی باشه سر اینه که چرا به این موضوعات علاقه مند شدم و این سوالی نیست که برای اولین بار ازم پرسیده شده باشه. یادمه یه زمانی با بچه های اکیپمون در مورد این مسئله زیاد صحبت میکردیم، مسئله ای که یکی از دوستام بهش اشاره کرد نظر هممون رو جلب کرد، این که این مسئله و تحقیقات پیرامون اون میتونه یه نقطه عطف تقابل دین و علم باشه برای من.( که البته لازمه آگاهی از ربط این مسئله به اون علاقه و انتخاب، خبر داشتن از شرایط و محیط منه) .

- اهل دود و دم هستی؟ تا حالا روانگردان زدی؟ اگه نه چقدر پتانسیلش رو داری که در آینده چنین کاری کنی؟ چه ماده ای؟ نه به هیچ وجه اهل دود نیستم . یکی دوبار سیگار و قلیون رو امتحان کردم اما هیچ کدوم نظرم رو جلب نکرد . هیچ نوع داروی روانگردان ای تا حالا مصرف نکردم (اسپرین و کدئین رو هم با اکراه مصرف میکنم) // در آینده هم اگه مشکل خاصی پیش نیاد فکر نمیکنم هیچ دارویی رو به طور سر خود و به مقدار عمده مصرف کنم .// فکر کنم قبلا بهت گفتم این رو، تنها ماده ای که مشتاقم حداقل یکبار امتحانش کنم مشتقات گیاه کانابیسه .

- اگه نغمه اون طوری که دوست نداری تموم بشه عکس العملت چیه؟احتمالا همون اتفاقات کتاب دو برام پیش میاد، کتاب رو ول میکنم، دوباره میخونم و حالم بد میشه و ... البته اگه مثل کتاب دو جذابیت حفظ بشه و مارتین نسبتا منطقی و بیرحمانه عمل کنه کتاب رو در نهایت تموم میکنم، ممکنه برای مدتی ازش متنفر بشم اما به مرور نظرم برمیگرده .

- به نظرت سرانجام سرسی چیه؟ نمیخوام اتفاقی که تو دوست داری بیفته رو تعریف کنی، میخوام بدونم به نظرت مارتین چه برنامه ای واسش داره!

سرانجام تلخی باید داشته باشه ، بلاخره اکثر طرفدار های کتاب منتظرن تا زجر کشیدنش رو ببین، فکر نکنم مارتین چنین لذتی رو از طرفداراش دریغ کنه بخصوص اگه داستان طوری پیش بره که امکانش فراهم باشه . به نظرم تنها میمونه و به مرور قدرتش رو از دست میده و به دست افراد دون پایه ای در نهایت با ذلت کشته میشه یا زندگی بدتر از مرگ آسان انتظارش رو میکشه .

- لوتر، هابیت، فرزندان هورین، یا سیل؟ چرا؟ قطعا لوتر، من یاران حلقه رو به تنهایی به اغلب شاهکار های ادبی دنیا ترجیح میدم چه برسه به کتابی مثل هابیت . لوتر تافته جدا بافته تالکینه، فخر از بین کلماتش میچکه ، توصیفاتش، شخصیت هاش، فضاش و ... بی همتاست . بعضی وقت ها که خیلی خسته ام یا روز بدی رو پشت سر گذاشتم تو تاریکی میشینم و با نور گوشی یا مثل این اواخر با نور شمع ( این یکی خیلی میچسبه ) چند صفحه اش رو میخونم... بعد به سقف خیره میشم و با سایه ها و تخیل جملات و توصیفات کتاب رو ترسیم میکنم .

بعد اون شیفته فرزندان هورینم . یکی از بهترین های عمرم بود، یه تراژدی بینظیر . در مرتبه بعدی سیلماریلیون قرار میگیره و در مرتبه آخر هابیت ( که به نظرم به هیچ وجه انسجام ارباب حلقه ها رو نداره و خلاصه میشه در پرش های متعدد خط سیر داستان به پرده های مختلف ) .

- کدوم فصل سیلماریلیون رو بیشتر دوست داری؟ کدوم رو کمتر از همه؟ (فصل تورین تورامبار رو تو هردو حالت حساب نکن!)

قطعا بیش از همه حدیث نیرنایت آرنویدیاد رو دوست دارم و بیش از همه خوندم و بیش از همه متاثر شدم . این حدیث مثل عروسی خونین در دنیای مارتینه با این برتری که اینجا شاهی مثل فین گون و فداکارانی مثل هور شهید میشن و امیدها به یک باره فرو میریزه .

و قطعا از حدیث برن و لوتین بیزارم . حتی نمیخوام در موردش زیاد صحبت کنم . کارخاروت کبیر جسم و تن این دو رو تا ابد بِدَرَد، انشالله !

 

- پاسخ سوال های زیر رو فقط با یک جواب، بدون توضیح اضافه بگو!

#بهترین فیلم عمرت به جز لوتر؟ فهرست شیندلر

#بهترین نویسنده به جز تالکین و مارتین؟ ژوزه ساراماگو

#بهترین کارگردان؟ کلینت ایستوود

#بازیگر زن مورد علاقه؟ کیت بلانشت

#بازیگر مرد مورد علاقه؟ کوین اسپیسی

#شخصیت مورد علاقه تو یه فیلم (به جز لوتر و GoT!) کینگ جولین در سری انیمیشن های ماداگاسکار

#بهترین کامپوزر موسیقی متن؟ جان ویلیامز

 

خب فعلا کافیه، این از سری اول... این دفعه زیاد سخت نبودن اما به سری های بعدی اصلا امیدوار نباش!

وقعا اینا سخت نبود ؟! دست شما درد نکنه،نقطه ذوبم داره به دست میاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب این هم از سوالات برندون معمار اونطوری که مد نظرم بود نشد.اما خب از هیچی بهتره:دی

 

1.نظرت رو در مورد این جمله از نیچه بگو:(2 نمره)

"این کفر نیست.آغاز تفکر است.ما خدا را آفریدیم یا خدا ما را"

 

2.به نظرت این درسته که برای صلاح یک جامعه میتونیم یک جزء از اون جامعه رو قربانی کنیم؟(0/5 نمره)

 

3.اگر قبل از ازدواجت با یک نفر رابطه داشته باشی(هم عاطفی و هم جسمی).موقع ازدواج به شریک زندگیت این رو میگی؟(0/5 نمره)

 

4.غیرت رو تعریف کن.محدوده غیرت در مورد خواهر و مادر و همسرت رو تا کجا میدونی؟غیرت مختص مرداست یا زن ها هم میتونن داشته باشنش؟غیرت خوبه یا بد؟ (1 نمره)

 

5.فرض کن ازدواج کردی.زندگیت خیلی خوب و رو به راهه.اما بطور اتفاقی متوجه میشی که همسرت با یکی از همکاراش رابطه داره.میخوام بدونم واکنشت چیه؟چه طرحی تو ذهنت میریزی برای مقابله با این مشکل؟(1 نمره)

 

6.ما یک سری باور داریم که به درست بودنشون اعتقاد داریم.خیلی وقتها این باورها دستخوش تغییر هم میشن.توی حیطه ی غیرت و تعصب میخوام بدونم جامعه چه نقشی در باورهات و مهمتر از اون در جامه ی عمل پوشوندن به این باورهات داره؟بذار با یک مثال کمکت کنم.به این جمله باور داری که "ازدواج به معنی مالکیت نیست".اما میدونی که جامعه ی ما جامعه ی سالمی نیست.خب ترجیح میدی که مالک همسرت بشی تا اینکه جامعه تو رو دچار مشکل کنه؟(مثال رو زدم که بهتر موضوع رو بفهمی.فقط به جواب دادن مثال بسنده نکن)(1 نمره)

 

7.دوست دارم نظرت رو در مورد متن زیر بنویسی:(1/5 نمره)

"انسان ها به تنهایی میتوانند مهربان،با عاطفه ،دلسوز و در یک کلمه "انسان" باشند.اما وقتی تشکیل گروه میدهند دیگر عده ای پیدا میشوند که قدرت و ثروت را به انسانیت ترجیح میدهند.عده ای نام رئیس بر پیشانی خود میزنند و عده ای دیگر مرئوس میشوند.رئیس ها دوست دارند همه چیز را برای خود بخواهند.هر چه بیشتر بهتر.فرقی نمیکند در چه جامعه ای باشند.دیندار باشند یا بی دین.این از ویژگی های نوع "انسان" است.آنها این موضوع را اعتراف نمیکنند.حتی در ذهنشان.اما در عمل قدرت را بر همه چیز ترجیح میدهند و اشتهایشان نیز تمامی ندارد.دیگر برایشان مهم نیست که بعضی از کارهایشان به عده ای آسیب میزند.گاها برای خود دلیل هم میتراشند.در یک کلام تابع قانون جنگل میشوند.ضعیفان همواره طعمه ی قدرتمندان میشوند و اگر ضعیف بمانی حتما طعمه خواهی شد."

در ادامه جواب این سوال من رو بده که آیا امکان داره روزی برسه همه انسانها در کنار هم در آرامش و رفاه زندگی کنند؟فقر ریشه کن بشه و هیچ ظالمی وجود نداشته باشه تا حق مظلومی رو لگد مال کنه؟یا اینکه ما انسانها هیچ گاه رنگ شادی پایدار- همه با هم و در کنار هم-را نخواهیم چشید.

 

8.اگر متوجه بشی یکی از نزدیکانت (حالا دوست یا فامیل) فیلم مستهجن میبینه چه قضاوتی تو ذهنت میکنی؟(میدونم سعی میکنی قضاوت نکنی.اما میخوام بدونم اولین تصاویری که از ذهنت میگذره چیه؟)(1 نمره)

 

9.خود.ارضایی در نظرت چه جایگاهی داره؟یعنی بعنوان یک عمل زشت و قبیح(جدای از بعد مذهبیش) میدونیش؟جوانی که شرایط ازدواج رو نداره چطور باید غریزه ش رو کنترل کنه؟خود.ارضایی و یا دیدن فیلمای مستهجن توی این موارد قرار میگیرند؟اگر جوابت منفیه،خب تو جامعه ای که ما داریم زندگی میکنیم تکلیف جوان ها چیست؟چگونه این نیاز باید برطرف بشه؟(1 نمره)

 

10.میخوام نظرت رو در مورد رابطه آزاد ج.ن. س.ی بدونم.نوعی که در کشورهای اروپایی میبینیم(0/5 نمره)

 

11.اگر تو سوال بالایی با این نوع رابطه موافقی و فوایدش رو بیشتر از مضراتش میبینی جواب این سوال رو بده:حالا ما تو ایرانمون اگر بخوایم به اونجا برسیم چه راهکارهایی به ذهنت میرسه که میزان آسیب ها رو کاهش بدیم؟به نظرت بازکردن همه درها بطور دفعی درسته یا گام به گام باید حرکت کرد؟(0/5 نمره)

 

12.اگر یک مبلغ مذهبی بودی و توی این موقعیت تو همین کشور زندگی میکردی،چه ایده ای برای جذب کردن مردم به سمت خودت داشتی؟(0/75 )

13.دوشیزه بودن همسر آیندت جزو اولویت های قبل از ازدواجت هست؟(0/5 نمره)

 

14.بزرگترین ابهام دینی ات؟مسئله ای توی احکام هست که به غلط بودنش معتقد باشی؟(1 نمره)

 

15.بهشت و جهنم تو نظرت چجور جائیه؟(1 نمره)

 

16.کتابی هست که دوست داشته باشی بخونیش اما موفق به خوندنش نشده باشی؟چرا اونوقت؟(1 نمره)

 

17.اگر جلوی آینه ای که هری پاتر در سال اولش تو هاگوارتز کشفش کرد بایستی،توش چی میبینی؟(1 نمره)

 

18.اشتباهات تیریون لنیستر رو بنویس.(1 نمره)

 

19.اگر جای واریس(ل.ع) باشی چیکار میکنی؟(0/25 نمره)

 

20.اگر جای آریا بودی اسم اون 3 نفر رو بگو!راست بگو ریگار (1 نمره)

 

21.فرض کن کتاب رو خوندی و قراره که لنیسترها همشون نابود بشن.سرسی و تمام بچه هاش،تیریون و همسرش سنسا و صدالبته تایوین.دوست دارم داستان کشته شدنشون رو خودت بنویسی.اینکه به دست چه خاندان و چه کسی کشته میشن.اینکه چه اتفاقی میفته!(1 نمره)

 

22.دردناکترین صحنه تو تمام فیلمایی که دیدی رو بنویس.بهترین سکانسی که تا حالا دیدی!دوست داری جای کدومیک از شخصیت های فیلمها باشی و زندگی کنی(به جز فیلمای ارباب حلقه ها و هری پاتر)(1 نمره)

 

23.در مورد این موسیقی یک داستان بنویس.حست رو بهم بگو در موردش(واسه این سوال بهت حسودیم شد.کاش یکی این سوالو از من میپرسید)(http://www.4shared.com/mp3/GFxot9Fv/__online.html

پ.ن:اگه ای موسیقی رو قبلا شنیدی بهم بگو تا یکی دیگه بفرستم برات که نشنیده باشی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ به سوالات سری دوم سر رنلی

سلام ریگار جان! با سری دوم سوالاتم اومدم! البته تا قبل از این که جواب سری اول رو نذاشتی قصد نداشتم این سری رو بذارم، اما خب به دلایلی مجبور شدم زودتر از هنگام بسوزونمت!

این شما و این اپیزود دوم سوالات رنلی!

وقت داشت تموم میشد و احساس میکردی نیم سوخته میمونم و حسرت کربن شدنم به دلت میمونه ؟!

 

- این سوال رو تو از من پرسیدی، اما من جواب درست حسابی ای بهش ندادم! میخوام از خودت بپرسم تا بدونم باید چه جوابی بهش می دادم؟ "به حساب ریال ایران چقدر می ارزی ؟! یعنی از دید یه شخص از بیرون چقدر برای تصاحب "خودت" به عنوان یه فرد دیگه هزینه میکنی ؟ ریز قیمت ها برای هر قسمت رو میتونی بنویسی."

اگه کسی باشم که هیچ شناختی به فردی که دارم میخرم نداشته باشم و ارزش های انسانی و اخلاقی برام ارزش چندانی نداتشه باشه فکر نمیکنم هیچ هزینه ای پرداخت کنم، نهایتش پولی معادل 75 کیلو گوشت قرمز ناخالص میدم ( به شرطی که نتونتم اعضای جنس رو جدا برای پیوند عضو بفروشم ) .

 

- نظرت راجع به تفاوت چیه؟ تا حالا احساس متفاوت بودن داشتی؟ دوست داری متفاوت باشی؟ (لطفا شعار نده، احساس واقعیتو بگو!)

نظرم اینه که همه ما متفاوتیم چه سعی بکنیم باشیم چه سعی نکنیم، تفاوت در تار و پود ماست، وقتی هیچ کس دقیقا ساختار ژنتیکی و محیطی دیگری رو نداره و تجربه نمیکنه، چطور میشه شبیه به کسی بود؟! البته به نظرم این تفاوت مثل یه طیف میمونه و ما ممکنه نسبت به شخصی تفاوت کمتری تا یکی دیگه داشته باشیم// خب آره یه زمانی خیلی این احساس متفاوت بودن و تافته جدا بافته بودن رو داشتم، احتمالا هممون تو دوره هایی از زندگیمون چنین احساساتی رو نسبت به خودمون داشتیم، این که فکر کنیم یه موجود ویژه ایم و از شدت پیچیدگی مانندی نداریم و ... هنوزم احساس میکنم متفاوتم اما دیگه احساس نمیکنم که ویژه و خاص باشم، الان میدونم که در تفاوت مثل بقیه آدم هام// خب فکر کنم منظور تو از تفاوت یه چیز دیگه است ! باید تعریف عملیاتی میکردی تا به مشکل نخوریم بعدا :دی برای یه مدت آزمایشی که قابلیت تمدید و بازگشت رو داشته باشه، بدم نمیاد اون تفاوتی که مد نظر توست رو تجربه کنم ( هرچند دقیق نمیدونم چی مدنظر توست) .

- اینم سوال خودت بود (ببخشید همه سوالام دزدی و تکراری شد، نمیتونم جلوی خودمو بگیرم ازت نپرسم!): "اگه دختر بودی و همه پسر های وستروس میومدن پیشنهاد بهت میدادن ، با کدوم یکی از ما ازدواج میکردی؟چرا؟ با کیا هرگز ازدواج نمیکردی، چرا؟"

مگه الکیه !؟:دی اول این که باید قیافه همه رو میدیدم، حساب بانکی همه رو چک میکردم، خانواده و فامیل همه رو بررسی میکردم و یه 6 ماه با تک تکون رفیق میشیدم ببینم چند مرده حلاجین ! دور بازو و خلق و خو و علایق وسلایق هم خیلی مهمه ! ولی بدون در نظر گرفتن همه این موارد و از اونجایی که مجبورم یکی رو انتخاب کنم و از اونجایی که خیلی از دوستان رو کمتر از چیزی که لازمه میشنام دیمون بلک فایر رو انتخاب میکنم به شرطی که پاشه بیاد شمال کشور چون تحمل گرما رو ندارم.

زن مورس مارتل هم نمیشدم چون به پاتختی نرسیده کارمون به طلاق میکشه!

- حالا همین سوال قبل رو واسه حالتی جواب بده که تو پسر بودی و همه دختر می شدن؟!

خب برندون میتونست زن خوبی باشه برام، هم خیلی باسلیقه و مرتبه هم به نسبت خوش اخلاقه، سلیقه موسیقایی و سینماییش(جز معدودی استثناها) رو هم قبول دارم. اما باید ازش قول بگیرم که بلوند کنه :دی

استنیس رو هم به همسری اختیار نمیکنم چون احساس میکنم چهره و اخلاقش خیلی شبیه به لیدی سلیس فلورنت میشه

 

- قصد ازدواج داری؟ دوست داری بچه داشته باشی؟ هم در آینده نزدیک، و هم در آینده دور!فعلا که به هیچ وجه هیچ قصدی ندارم ، باید دید دست سرنوشت چه چیزی رقم میزنه، اگه اتفاق خاص یا یه تغییر نگرش شگرف درم ایجاد نشه احتمالش کمه که بخوام ازدواج کنم، پس یعنی در آینده نزدیک به هیچ وجه و در آینده دور به احتمال کم // نه حتی فکر کردن به مسئولیتی که بچه دار شدن به همراه داره تنم رو میلرزونه، در آینده نزدیک به هیچ وجه، در آینده دور هم احتمالش خیلی کمه.

 

- اگه در آینده دور ازدواج کردی و بعد از گذشت مدتی احساس کردی دیگه همسرت رو دوست نداری چیکار میکنی؟ اگه در عوض یه زن دیگه پیدا شد که به اون علاقه مند شدی چیکار میکنی؟خب این یکم برعکس طبیعت منه، من اغلب به کسایی علاقه مند میشم که زمان بیشتری رو باهاشون میگذرونم به خاطر همین احتمالا همسرم رو بیشتر دوست خواهم داشت، اما اگه مشکلات زناشویی جدی داشته باشم که هیچ راهی برای ترمیم و رفع اونها وجود نداشته باشه احتمالا تقاضای جدایی میکنم . البته در ابتدا به صورت موقت و آزمایشی، در صورتی که نیاز دیدیم به صورت رسمی عمل میکنیم . درسته طلاق آخرین راهه اما راهیه که در صورت نیاز باید ازش استفاده کرد .// باید دید این علاقه جدید در چه سطحیه ! اگه به قدری که اختیار و کنترل از کف بدم و درگیر بشم باشه که هیچی ... بعید نیست درش غرق بشم و از همسرم جدا بشم . اما اگه به قدری شدید نباشه که بتونم معقول عمل کنم احتمالا شمع علاقه ام رو مخفی و کنترل میکنم و سعی میکنم کیفیت زندگی زناشوییم رو بالا ببرم .

 

- حالا فرض کن در آینده دور برعکس سوال قبل اتفاق بیفته، یعنی بفهمی که همسرت دیگه تو رو دوست نداره، اون وقت چیکار میکنی؟خب اگه من دوستش داشته باشم احتمالا کارهای زیادی میکنم تا مهرم در دلش بمونه، از جلب توجه و خواهش و تاکید روی ارزش ها بگیر تا انکار و خودخوری و تخریب . بستگی داره که علاقه اش به طرف مقابل چقدر باشه و تا کجا پیش رفته باشه و چه تاثیری روی رابطه خودمون گذاشته باشه . به نظرم بعید و ناشایست نیست که به کسی علاقه مند بشه چون کار دل همینه ! دوست داشتن . مهم اینه که این علاقه اش در چهارچوبی که ناشی از تعهد ماست باقی بمونه و ازش تخطی نکنه یا اگه کرد بخواد که برگرده./ اما اگه همسرم رو دوست نداشته باشم احتمالا از این قضیه خوشحال میشم و کمکش میکنم زودتر به کسی که میخواد برسه تا زودتر از شر من راحت شه هم من از شر اون .

 

- با این پیش فرض که اصلا حتی احتمال این رو هم که چنین اتفاقی بیفته رو نمیدادی و اصلا تصورش رو هم نمیکردی اون فرد چنین چیزی بهت بگه، تو دو حالت زیر چه عکس العملی نشون میدی؟

#اگه یه روزی یه سرسی ای پیدا بشه و بهت بگه که بهت علاقه داره.

#اگه یه روزی یه جان کانینگتونی پیدا بشه و بهت بگه که بهت علاقه داره.

(تو مجردی!)

سرسی : یعنی ذاتش مثل سرسیه یا فقط جنسیت و جذابیتش ؟! اگه ذاتش و اخلاقش مثل سرسی باشه که خب خدا عاقبتم رو بخیر کنه . اما به فرض که من نمیدونم چطور ادمیه و فقط ظاهر زیباش رو میبینم، اگه در یه رابطه دیگه نباشم و در طول آشنایی رذیلتی ازش نبینم یا ندیده باشم احتمالا با روی باز باهاش برخورد میکنم و امکان ابراز علاقه رو بهش میدم تا اگه امکان داشته باشه علاقه در هردمون ریشه بگیره و تقویت بشه، اگه ذاتش مثل سرسی باشه و منم از این موضوع اگاه باشم یا به دلایل دیگه ای نخوام بهش نزدیک بشم یا ازش تنفر داشته باشم، سعی میکنم با کمترین ناراحتی که ممکنه ایجاد بشه ازش فاصله بگیرم تا علاقه اش خاموش بشه // کانینگتون : اولش احتمالا جا میخورم اما بعیده ابراز ناراحتی بکنم، من برای علاقه احترام زیادی قائلم و به تناسب رشته ام، فکر میکنم نسبت به این مسئله پذیراتر از سایرین باشم و اگه امکانش وجود داشته باشه سعی میکنم با احترام نسبت به این علاقه واکنش نشون بدم و به این علاقه برای بالا بردن کیفیت رابطه و دوستیم جهت بدم .

 

- تو آینده خیلی دور، یه روز پسرت که مثلا 25 سال داره، میاد بهت میگه پدر، من همج:نس:گرا هستم و میخوام با پسری که دوستش دارم ازدواج کنم. (فرض می کنیم تو یه کشور دیگه زندگی می کنین!) عکس العملت چیه؟

خب احتمالا از تعجب و حیرت شاخ درمیارم! باید ذهن و خردم به همراه بینایی و قوه درکم تماما تباه شده باشه که خودم متوجه هیچی نشده باشم . اما به فرض محال که واقعا این قضیه اتفاق افتاده : در مورد این که از کِی این گرایش رو پیدا کرده سوال میرسم، در رابطه با تجربه هایی که با جنس مخالف داشته و ... هم کلی سوال دارم که ازش بپرسم . اگه مطمعن بشم که واقعا چنین گرایشی داره و هیچ دوربین مخفی و شوخی در کار نیست مخاطرات و تبعیض هایی که در انتظارشه رو ( با فرض این که 25 سال دیگه هم جو اجتماع مثل الان باشه ) بهش یاداوری میکنم، در صورتی که تصمیمش جدی باشه به احتمال زیاد سعی میکنم با توجه به نقش پدریم از سلامت و صحت انتخاب زوجش مطمعن بشم و در نهایت براش آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم . (یعنی بیشتر انتظار دارم که تو این شرایط اینطوری برخورد کنم، وگرنه تاثیری که جامعه و فرهنگ و خانواده در قبح پیدا کردن این قضیه تو ناخودآگاهمون رو داشته نمیشه تخمین زد و بر اساسش عملکرد رو پیش بینی کرد)

 

- به نظرت تو پیکارهای زیر چه کسی پیروز میشه؟! به طور کوتاه و خلاصه توصیف کن نبردو! (نمیخواد واسه هر کدوم یه پاراگراف بنویسی! :دی)

(همشون Full-Armed هستن و در صحت و سلامتی کامل!)

#گالادریل در برابر ائووین. ائووین شمشیرش رو بالا میبره اما نور گالادریل کورش میکنه و دشنه الفی قلب فانیش رو سوراخ میکنه

#گالادریل در برابر لوتین . لوتین با کیسوانش سعی میکنه گالادریل رو خواب کنه اما گالادریل چون ذهن خونی میکنه هر بار جا خالی میده و در نهایت روح خسته لوتین جسمش رو ترک میکنه

#گالادریل در برابر ملیان .احتمالا صلح میکنن چون هر دو در اوج خرد هستن اما در صورتی که نبرد صورت بگیره احتمالا گالادریل به خاطر داشتن حلقه قدرت پیروز میشه و ملیان به خاطر جسمی که محدودش میکنه شکست میخوره

#گالادریل در برابر شلوب. گالادریل به راحتی شلوب رو با نور کور میکنه، نمیدونم چطور ضربه آخر رو میزنه ولی به احتمال زیاد پیروز میشه

#گالادریل در برابر گوتموگ (بالروگ) از اونجایی که قبلا گوتموگ به دست یه الف کشته شده احتمال این که یه بار دیگه و اینبار توسط قدرتمندترین الف ها کشته بشه زیاده، گوتموگ سعی میکنه با تبر به گالادریل ضربه بزنه اما گالادریل تبر رو لمس میکنه و تبر با قدرت به قلب گوتموگ فرو میره

#گالادریل در برابر گلائرونگ. خب این نبرد به شدت دیدنی میشه، اما فکر نمیکنم در نهایت گالادریل بتونه در مقابل شعله گلائرونگ کبیر! پدر اژدهایان مقاومت کنه و در شعله های شوم اون پیل تن مخوف میسوزه .

#گالادریل در برابر کارخاروت. نبرد سهمیگین خواهد بود و هر دو به شدت مجروح میشن، گالادریل به خاطر خون ریزی و کارخاروت به خاطر سوختگی های وسیع درجه سه ناشی از نور گالادریل کشته میشن .

#سرسی در برابر مارجری . سرسی با شمشیر سر از تن مارجری جدا میکنه و بعد قطعه قطعه اش میکنه

#سرسی در برابر دنریس.جنگ پایاپایی میشه اما چون سن سرسی بیشتره به دنی برتری پیدا میکنه و شمشیرش رو در شکم دنی فرو میکنه .

#سرسی در برابر تیریون.قبل این که سرسی بتونه عمل مفیدی انجام بده تبر تیریون زانوانش رو خرد میکنه و دفعه بعد تیریون صورت سرسی رو هدف میگیره

#سرسی در برابر جیمی. جیمی شمشیر رو کنار میندازه و به راحتی سرسی رو خفه میکنه ( البته در حالی که داره اشک میریزه )

#سرسی در برابر گرگور کلگان. گرگور خیلی سریع سرسی رو خلع سلاح میکنه و وقتی میخواد از سرسی سو استفاده کنه سرسی با یه چاقو گلوی گرگور میدره .

#سرسی در برابر ملیساندره. احتمالا سرسی شانسی نداره و در ابتدای امر درگیر شعله میشه و زنده زنده میسوزه

#سرسی در برابر رمزی بولتون. رمزی سرسی رو شکست میده، موهای سرش رو میتراشه و ذره ذره شکنجش میده تا بمیره

#سرسی در برابر وارگو هوت.وارگو سرسی رو شکست میده و به همراه دوستانش ازش سو استفاده میکنه، خبر به تایوین میرسه و گرگور رو میفرسته پی وارگو و گرگور همین بلا رو بارها سر وارگو و دوستانش میاره .

(این سوال فقط محض حالگیری طراحی شده و عمق خباثت و دژخیمی طراح را نسبت به محکوم نشان می دهد! )

 

پوزش میخوام که جواب ها دیر شد . امیدوارم که رضایت خاطر شما رو فراهم کنه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

... سرانجام نوبت آخرین نفر رسید، مردی که از آغاز تا کنون هیچ نگفته بود. بلند بالا بود، با موهایی نقره ای رنگ. غمی عجیب در چشمان نیلی تیره اش نهفته بود. زره پوشیده بود و کلاه خودی به شکل اژدهایی سه سر را در دستش گرفته بود. با وجودی که چون دو نفر دیگر سرتاپا سفید بود، اما زره و شنل و خودش سایه های سیاه و سرخی داشتند. سرانجام لب گشود: "منتظرت بودیم و برایت پیامی داریم، اما من نیز باید نخست از خود بگویم. روزگار در سرزمینی دور، شاهزاده ای بودم، شکوهمند و بی همتا. همه چیز در دنیا به کامم بود، تا این که او را دیدم. بانویی به زیبایی برف زمستان و گل های بهار و نسیم تابستان و رنگ های پاییز. اما شگفت این بود، که زمانی که با او سخن گفتم، دانستم که او نیز دل در گرو من دارد. من پیش از آن ازدواج کرده بودم، اما به فرمان پدر و با کسی که دوستش نمی داشتم. او نیز در شرف ازدواج بود، با کسی که دوستش نمی داشت. و من آن گاه کاری نابخشودنی انجام دادم، اشتباهی بزرگ، اما وقتی پای عشق به میدان می آید، از عقل دیگر کاری بر نمی آید. تصور کردم می توانم با او بگریزم، از همه چیز، از محدودیت ها، از اجبارها، از هنجارها، از پدرم، از نامزدش. اما این امکان پذیر نبود. عشق ما ممنوع بود. و من پس از مدت کوتاهی مجبور شدم از کنار او بازگردم، و با کسانی که می خواهند ما را از هم جدا کنند، بجنگم. وقتی پتک انتقام جو بر سینه ام فرو می آمد، من تنها لبخند می زدم. هر چند برای مدتی کوتاه، من آزاد زندگی کرده بودم."

 

سلام ریگار جان. اینم سری آخر سوالای من. به دلیل مشابهات و نزدیکی هایی که به برخی سوالات برندون وجود داشت و همچنین به خاطر این که سرانجام دلم برات سوخت ( ) یه سری هاش حذف شد و در نتیجه این اپیزود کوتاه تر از اون چیزی شد ه قرار بود باشه!

با آرزوی موفقیت!

 

- به نظر خودت، شخصیت، رفتار، اخلاق و سایر مشخصه هات تو فروم ها چقدر با زندگی واقعی تفاوت داره؟ توضیح بده.

 

- عقایدت درباره مسائل مختلف، تو چند سال اخیر چقدر تغییر کرده؟ چقدر احتمال میدی تو آینده عقایدت تغییر کنه؟

 

- نظرت رو راجع به فمینیسم کامل توضیح بده.

 

- درباره سقط جنین، کامل توضیح بده نظرت چیه و چطور فکر میکنی.

 

- تا حالا هیچ کسی رو از نزدیک دیدی که مطمئن باشی همکار شاتایا ست؟! چه حسی داری موقع برخورد با چنین آدمی؟ (فکر بد نکنینا، منظورم اون حس نیست! )

 

- نظرت راجع به پان ناسیونالیست ها چیه؟

 

- نظرت درباره حکم قصاص؟

 

- این سوال دزدیه: "فرض کن (فرض محال که محال نیست) روزی بر مسند قضاوت نشستی ولی فقط اجازه داری یک نفر رو به اعدام محکوم کنی از بین یه قاتل و یک متجاوز به عنف کدومو اعدام می کنی؟ (گزینه "من به اعدام اعتقاد ندارم" فعلا در دسترس نیست!)"

 

- این سوال رو واسه انتقام میپرسم، البته اون فردی که میخوام ازش انتقام بگیرم یکی دیگه است، اما چون در دسترس نیست به جاش از تو میپرسم که تا حدودی تو جرمش شریکی! :پی "به نظرت عشق و س:ک:س چقدر قابل تفکیک هستن؟ چقدر احتمال داره با کسی که عاشقش نیستی رابطه جنسی برقرار کنی؟"

 

- خودت را جای شخصیت های زیر بذار و بگو تو اون موقعیت چیکار میکردی؟

#فئانور بعد از خبردار شدن از مرگ فینوه و دزدیده شدن سیلماریل ها

#فینارفین بعد از خویشاوندکشی آلکوئالونده

#فینگولفین بعد از داگور براگولاخ

#تورگون بعد از نیرنایت آرنویدیاد

#فینرود وقتی که برن ازش خواست همراهیش کنه

#تورامبار بعد از فهمیدن حقیقت درباره نیه نور

 

#ادارد بعد از فهمیدن حقیقت درباره بچه های سرسی

#راب بعد از رسیدن خبر کشته شدن ادارد

#دنریس بعد از مرگ کال دروگو

#راب زمانی که فهمید ریکارد کاراستارک بچه های لنیستر رو کشته

#استنیس بعد از نبرد بلک واتر

 

ممنون بابت جواب ها!

 

... هر سه خاموش بودند، و غرق در خاطرات دنیای خویش. پسر پرسید: "پس پیامتون برای من چی بود؟!"

مرد زره پوش لبخند زد و گفت: "نیازی به گفتنش نیست، تو خود می دانی پیام مان برای تو چه بود."

پسر خواست چیزی بگوید، اما در همان لحظه که سخن مرد تمام شد، نوری از ناکجا بر آنان تابید و چهره ی شان را روشن تر ساخت. و در این لحظه بود که شگفت انگیز ترین اتفاق رخ داد، پسر ناگهان متوجه شد که چهره هر سه تای آنان به شکل عجیبی شبیه به هم هست، و نیز شبیه کسی که او می شناخت: خودش. حتی آن بانو در عین زیبایی خیره کننده اش، از کلیات چهره خود او بهره برده بود.

 

دیگر نه پسر چیزی پرسید و آنان چیزی گفتند. کم کم داشتند محو می شدند، و کمی پیش از آن که کاملا بروند، پسر صدای آن بانو را شنید که می گفت: "نماریه، آر نای واریووانتل ای والار تیه لیاننا..."

 

پسر روی زمین نشسته بود. صدای چنگ دیگر قطع شده بود. در شگفت بود که آیا چیزی که دیده بود حقیقت داشت؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آنک ریگار، آن یکتا که در آردا او را یکی از نوادگان یا فرمانده ی سپاهم می نامند؛ بر روی این صندلی محاکمه قرار گرفت. او نخست یکی از خویشان من بود که پیش از تاریکی دو درخت در میدان های نبرد دوشادوش هم جنگیدیم. اما سایه ی مورگوت بس عظیم بود و پس از سقوط من به تالارهای ماندوس، او نام دیگری برای خویش برگزید و سرکرده ی مرزبانان قلمرو من شد؛ دیری نپایید که از تالارهای آن قدسی بازگشتم و دوباره شادی در میان دوستان و همرزمان دیده می شد.

در زیر تاریکی عظیم، هنوز امید بود! و از آن امید، قلمرویی زاده شد و او در آن قلمرو، با نامی جدید، استوار گام برمیداشت...

پس اینگونه بود که من با دیدن حضور دوستان در این قلمرو، به کمکشان نامی بر خود نهادم و پس از گذشتن از مراحل بسیار، به این وادی وارد شدم؛ اما داستان به همین جا ختم نشد! چون به درخواست پسرخوانده ام دست به طراحی سوال برای این محکمه زده ام!

باشد که ستاره ی شامگاهی روشن گر راهش برای خلاصی از این محکمه شود!

 

خب، با عرض پوزش از مقدمه ی غیرحرفه ای ام، وقتی دوستان اینطوری نوشتن، منم ترغیب شدم با سوالات من که آشنایی دارن دوستان، چیزهای عجی غریب میپرسم، پس متعجب نشید :دیــ

 

نکته: یه چرا بعد از هر سوال هست، پس خوشحال نباش! :پی

 

 

1. وقتی میخوابی، با در اتاق باز میخوابی یا بسته؟

 

2. وقتی میری هتل، شامپو و صابونش رو برمیداری یا میزاری سر جاش بمونه؟

 

3. ترجیح میدی یه گله زنبور بهت حمله کنه یا یه خرش وحشی؟

 

4. تاحالا سعی کردی تعداد قدم هاتو از یه مکان خاص یه مکان خاص دیگه بشمری؟ اگه آره، کجا تا کجا بوده؟

 

5. وقتی بیکاری یا استرس داری، ته مداد یا خودکارتو میجوی؟

 

6. آخرین فیلمی رو که نگاه کردی چی بود؟ بهش چند میدی؟

 

7. فکر کن یه صندوقچه ی گنج پیدا کردی، کجا قایمش میکنی؟

 

8. یه فیلم که میتونی چندین و چندبار پشت سر هم نگاهش کنی و ازش هربار لذت ببری چیه؟ (لوتر و هابیت قبول نیستن! :پی)

 

9. تاحالا روی کاغذ به کسی نامه نوشتی؟ (نامه ای که پست بشه منظورم نیست، آخرینش، حالا اگه نامه ی پست شده باشه، خب اوکی) آخرین بار به چه کسی بوده؟

 

10. ساندویچ مورد علاقه؟

 

11. بهترین چیزی که به نظرت میشه وقت صبحانه خورد؟

 

12. فکر کن قراره با یه MP3 Player که همیشه شارژ داره توی یه جزیره تنها زندگی کنی، اما فقط میتونی 13ترک توش بریزی، چه موسیقی هایی رو برمیداری؟ (چرا ها رو که یادت نرفته؟ اینم چرا داره!)

 

13. از ارتفاع میترسی؟

 

14. ساز مورد علاقه؟

 

15. بلدی برقصی؟ اگه آره، خودت یاد گرفتی یا کسی یادت داده؟ اگه نه، تاحالا سعی کردی یاد بگیری؟

 

16. اگه بتونی کنسرت 3 گروه رو بری، کدوم گروه ها رو انتخاب میکردی؟

 

17. قهوه رو چطور دوست داری؟ با شیر، بدون شیر؟ با شکر، بدون شکر؟

 

18. به ترتیب علاقه مرتب کن: Anathema - Antimatter - Dream Theater - Kamal - Portishead - Saturnus (فقط خود متهم میدونه ربطشون رو :پی)

 

19. شنا کردن بلدی؟

 

20. دلت واسه چیا بیش از همه تنگ شده یا میشه؟ 3 مورد نام ببر.

 

21. تاحالا سلاح گرم دستت گرفتی؟

 

22. حیوون خونگی داشتی؟ اگه آره، چی بوده؟ سرانجامش چی شد؟

 

23. نظرت در مورت Death Growl Vocal و به طور کلی Harsh Vocal چیه؟

 

24. فکر کن توی یه میدان نبرد هستی، دوست داری کجا باشی؟ یه شاه؟ یه فرمانده؟ یه سرباز؟ یا یه نیروی تدارکات؟

 

25. هنور توی فکر جنگی؟ خیلی خوبه! به نظرت توی چه میدان جنگی دوست داری باشی؟ با سلاح های جدید و انواع جنگ افزارهای قدرتمند حال حاضر یا جنگ های قدیمی، با شمشیر و منجنیق و درفش هایی که در حال اهتزاز هستن، شاخی که به دمیدن درش دشمن رو به لرزه در میاری...؟

 

26. ملایم ترین و ملودیک ترین آهنگی که گوش کردی چی بوده؟ یه توصیف از احساست هم بکن.

 

27. درس در چه حاله؟ چقدر در روز واسش وقت گذاشتی؟

 

28. مارک هدفونت چیه؟

 

29. اگه بتونی زمان رو نگه داری در زمان سفر کنی (برای درک بیشتر از علت طرح سوالم، سوالم از شخصیت هیرو ناکامورا توی سریال Heroes گرفته شده) آیا اینکارو میکردی؟

 

30. سنگین ترین آهنگی که گوش کردی چی بوده که دوستش هم داشتی؟ (اگه فقط گوش کرده باشیش رو میدونم فکر کنم )

 

31. نوشیدنی مورد علاقه؟

 

32. این 6 ترک (ترجیها میخواستم 6*6 ترک بزارم، اما به خودم و خودت گفتم رحم کنم :پی) رو گوش کن، به همین ترتیب اما جداگونه! احساست رو در مورد هرشش تا هم بگو.

(1) Eluveitie - Otherworld Set : http://uploadboy.com/1fkm6k68jtq0.html

(2) Johnny Cash - Hurt : http://uploadboy.com/xifrd6gpif5x.html

(3) Falkenbach - Vaer Stjernar Vaerdan : http://uploadboy.com/r28j16sikihm.html

(4) Korpiklaani - Synkkä : http://uploadboy.com/tihqq4qlr2fl.html

(5) John Petrucci - Lost Without You : http://uploadboy.com/kvrwvili752w.html

(6) Eluveitie - Epilogue : http://uploadboy.com/w4bmdik8je92.html

 

33. اگه بخوای جای یه خواننده بخونی، کدوم خواننده رو انتخاب میکنی؟ کدوم ترک؟ بیشتر کدوم قسمت؟

 

خب، امیدوارم سرگیجه نگرفته باشی از سوالاتم، البته سرگیجه از سختی منظورم نبود، از پیوسته نبودن منظورم بود :وی

چرا های آخر هرسوال رو یادت نره! و...

 

بدین سان موسس خاندان بلک فایر، شاه برین سیندار، سوالات خویش را پایان داد...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب میرسیم به سری دوم سوالای برندن معمار:دی

 

اول یه اصلاحی از سری اول داشته باشم.اون آهنگ سوال آخرم که ریگار شنیده بود چنج کردم.این جایگزینشه:

 

http://www.4shared.com/mp3/BLefzmqgba/03_Paola11099.html

 

حالا میریم سراغ سوالای اصلی برندون.اون دفعه واسه دست گرمی بود.سری دوم سوالام رو توی اسپویلر میذارم که خیلی بهم ایراد نگیرید.ریگار جان تو هم تو اسپویلر جواب بده تا هرکی سوالا رو نخونده اینجا هم نخونه:

 

 

:D سوالای سری دومی در کار نیست.فقط میخواستم حال ریگار گرفته بشه که فک کنم حاصل شد:دی

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ سوالات برندون

خب این هم از سوالات برندون معمار اونطوری که مد نظرم بود نشد.اما خب از هیچی بهتره:دی

به اندازه کافی سخت بود که از هرچی صندلیه بدم بیاد

 

قبلش من یه سوال بپرسم ؟! این نمره هایی که گذاشتی جلوی هر سوال به این معنیه که جواب صیح و غلط وجود داره ؟!من که نمیدونم چی به نظرت درسته چی غلط !

 

1.نظرت رو در مورد این جمله از نیچه بگو:(2 نمره)

"این کفر نیست.آغاز تفکر است.ما خدا را آفریدیم یا خدا ما را"

با قسمتیش موافقم اما با قسمتیش نه، با این که سوال پرسیدن در مورد خدا کفر نیست موافقم اما این که آغاز تفکره نه. تفکر که نباید حتما از موضوع خدا شروع بشه ! به نظرم احتمالا تفکر وقتی شروع شده که موجود زنده سعی کرد با استدلال، اولین نیاز های خودش رو راحتتر برطرف کنه و زمانی شروع کرد در مورد خدا سوال کنه که داشت روند پیشرفت تفکر رودر گذر زمان طی میکرد. / فکر میکنم این جمله چیزیه که الان جامعه ما بهش نیاز داره.

 

2.به نظرت این درسته که برای صلاح یک جامعه میتونیم یک جزء از اون جامعه رو قربانی کنیم؟(0/5 نمره)

سوال سختیه ! خیلی سخت و خیلی نسبی، نمیشه براش فقط یه جواب آره و نه ساده در نظر گرفت . باید دید منظور از این قربانی کردن چیه و این خیر به چند نفر و به چه شکلی میرسه ! اگه این قربانی کردن محدود به نیاز های غیر ضروری و غیر اولیه فرد باشه و در نتیجه سود بخصوصی برای اکثریت جامعه داشته باشه باهاش موافقم اما در غیر اینصورت خیر . به نظرم اصلات فرد و جامعه میتونن در راستای هم مورد توجه باشن و اجازه دارن تا جایی پیش برن که حریم همدیگه رو نقض نکنن .

 

3.اگر قبل از ازدواجت با یک نفر رابطه داشته باشی(هم عاطفی و هم جسمی).موقع ازدواج به شریک زندگیت این رو میگی؟(0/5 نمره)

نه، اگه نیازی وجود نداشته باشه دلیلی نمیبینم که بخوام الکی ذهن همسرم رو آشفته کنم، همه چی مربوط به دوره ای میشده که همسرم نبوده و فرض میکنیم که همه چی تموم شده، البته این قضیه باید دو طرفه باشه، نه من ازش میخوام که همه چیز رو در مورد روابط گذشتش بگه نه خودم این کار رو میکینم.

 

4.غیرت رو تعریف کن.محدوده غیرت در مورد خواهر و مادر و همسرت رو تا کجا میدونی؟غیرت مختص مرداست یا زن ها هم میتونن داشته باشنش؟غیرت خوبه یا بد؟ (1 نمره)

غیرت فکر کنم میشه معادل تعصب و حساسیت روی یک موضوع یا یه شخص اما بیشتر به همون حساسیت روی اعضای خانواده و افراد دیگه ای مثل دوست و ... اشاره داره . این واژه خصوصا برای مرد ها نسبت به زن ها به کار میره و تقریبا منظورش یه جور دفاع از اونها در مقابل افراد غریبه بخصوص مذکر های غریبه است // محدوده اش که مشخص نیست چون آموزشش هم خیلی رسمی و علنی نیست اما فکر میکنم مرزش باید محدوده آزادی مادر و خواهر و همسر باشه، یعنی تا جایی پیش بره که آزادی اونها رو ازشون نگیره یا تحت تاثیر قرار نده اما به اندازه کافی هم وجود داشته باشه تا احساس امنیت و توجه رو بهشون منتقل بکنه ( البته خیلی از مصادیق غیرت علنی و در چارچوب آگاهی نیست، مثلا من ممکنه ناآگانه نسبت به دوست های اجتماعی همسرم یا دوستم برخوردی تندتر و مقتدرتر از با سایرین داشته باشم، صدالبته که این ناآگاهی مجوزی برای تاییدش نیست ) // غیرت یه ریشه تکاملی داره و مصدایق مشابه فراوانش رو میشه در نرهای گونه های نزدیک به انسان هم دید، از این رو بیشتر در مردها مصداق پیدا میکنه اما به این معنی نیست که زن ها نمیتونن داشته باشنش// مثل خیلی از چیزهای دیگه اعتدالش خوبه ، به قدری باشه که احساس روانی امنیت،اهمیت قائل شدن، توجه و ... رو منتقل بکنه و به قدری نباشه که آزادی و اختیار رو محدود بکنه .

 

5.فرض کن ازدواج کردی.زندگیت خیلی خوب و رو به راهه.اما بطور اتفاقی متوجه میشی که همسرت با یکی از همکاراش رابطه داره.میخوام بدونم واکنشت چیه؟چه طرحی تو ذهنت میریزی برای مقابله با این مشکل؟(1 نمره)

مسلما نمیتونم بپذیرم که این رابطه ادامه پیدا کنه و احتمالا با فهمیدن این قضیه ضربه بزرگی بهم وارد میشه هم از این جهت که بهم خیانت شده هم از این جهت که به خودم و توانایی هام شک میکنم . به نظرم خیلی سخته تو این موقعیت منطقی بود و راهکار و طرح ریخت . احتمالش زیاده که هیجانی تصمیم بگیرم و با ابراز ناراحتی و حتی خشم چیزی که میدونم رو بروز بدم و توضیح جدی و واضح بخوام که در صورتی که قانع کننده نباشه با طرد شدید از طرف من همراه میشه .

 

6.ما یک سری باور داریم که به درست بودنشون اعتقاد داریم.خیلی وقتها این باورها دستخوش تغییر هم میشن.توی حیطه ی غیرت و تعصب میخوام بدونم جامعه چه نقشی در باورهات و مهمتر از اون در جامه ی عمل پوشوندن به این باورهات داره؟بذار با یک مثال کمکت کنم.به این جمله باور داری که "ازدواج به معنی مالکیت نیست".اما میدونی که جامعه ی ما جامعه ی سالمی نیست.خب ترجیح میدی که مالک همسرت بشی تا اینکه جامعه تو رو دچار مشکل کنه؟(مثال رو زدم که بهتر موضوع رو بفهمی.فقط به جواب دادن مثال بسنده نکن)(1 نمره)

حتی با وجود مثالی که زدی درست جان سوال اصلیت رو متوجه نشدم، اما خب غیرت و تعصب به نظرم بیشتر از هر چیز دیگه ای از طرف جامعه و محیط به آدم تزریق میشه پس من چه بخوام چه نخوام نقش پررنگی در من ایفا میکنه . البته ممکنه تو باورهام کمتر از اعمالم تاثیر داشته باشه اما چیزی که مهمه اعمال و کارکردمه // در مورد مثالت : خب من این حرف که جامعه ما بیماره و برای این که همسرم دچار اشکال نشه باید مالکش باشم رو قبول ندارم، جامعه ما هم مثل خیلی از جوامع دیگه (حالا کمتر یا بیشتر) از مسائلی ممکنه رنج ببره اما دیگه مسئله بحرانی نیست که بخوام کشیک همسر یا دوستم رو بدم ، جدا از این موضوع چرا باید فکر کنم که همسرم فسادپذیرتر یا ملایمتر بگم آسیب پذیر تر از منه نسبت به این مسائل !؟ کی، کِی گفته که این مالکیت میتونه جلوی چنین آسیب هایی رو بگیره ؟! و کی گفته که این زن ها هستن که باید ملک باشن و مرد ها مالک ؟ تا اونجایی که میدونم مردها بیشتر از زن ها ممکنه در این مسائل بلغزن .// جواب آخرم اینه که ترجیح میدم شریک همسرم باشم نه مالکش، و باور دارم فایده و تاثیر این رابطه خیلی بیشتر از مالکیته .

 

7.دوست دارم نظرت رو در مورد متن زیر بنویسی:(1/5 نمره)

"انسان ها به تنهایی میتوانند مهربان،با عاطفه ،دلسوز و در یک کلمه "انسان" باشند.اما وقتی تشکیل گروه میدهند دیگر عده ای پیدا میشوند که قدرت و ثروت را به انسانیت ترجیح میدهند.عده ای نام رئیس بر پیشانی خود میزنند و عده ای دیگر مرئوس میشوند.رئیس ها دوست دارند همه چیز را برای خود بخواهند.هر چه بیشتر بهتر.فرقی نمیکند در چه جامعه ای باشند.دیندار باشند یا بی دین.این از ویژگی های نوع "انسان" است.آنها این موضوع را اعتراف نمیکنند.حتی در ذهنشان.اما در عمل قدرت را بر همه چیز ترجیح میدهند و اشتهایشان نیز تمامی ندارد.دیگر برایشان مهم نیست که بعضی از کارهایشان به عده ای آسیب میزند.گاها برای خود دلیل هم میتراشند.در یک کلام تابع قانون جنگل میشوند.ضعیفان همواره طعمه ی قدرتمندان میشوند و اگر ضعیف بمانی حتما طعمه خواهی شد."

خب جمله اولش میگه: میگه "انسان ها به تنهایی میتوانند انسان باشند" پس یعنی میتوانند هم نباشند ، در جمله دوم میگه "عده ای پیدا میشوند که قدرت و ثروت رو به انسانیت ترجیح می دهند"، پس یعنی عده ای هم پیدا میشوند که که اینطوری نباشند، تا اینجا این متن مصداق این مثله : از فضایل شیخ ما این است که عسل را خورد و گفت شیرین است.

مابقی متن به نظرم به نقش ها میپردازه که لازمه یه اجتماع هستش و و انکار ناشدنیه، به دنبال اون به تاثیر نقش بر رفتار میپردازه که درسته ( این که نقش روی رفتار تاثیر داره وگرنه که نظرات این متن به نظرم خیلی کلی و مغرضانه است ) .

در ادامه جواب این سوال من رو بده که آیا امکان داره روزی برسه همه انسانها در کنار هم در آرامش و رفاه زندگی کنند؟فقر ریشه کن بشه و هیچ ظالمی وجود نداشته باشه تا حق مظلومی رو لگد مال کنه؟یا اینکه ما انسانها هیچ گاه رنگ شادی پایدار- همه با هم و در کنار هم-را نخواهیم چشید.

اعتقاد دارم که اوضاع رو به رشده اما باور ندارم که روزی همه چی عالی و کامل و بینقص بشه . نه باور ندارم که فقر ریشه کن بشه ( چون با توجه به گذر زمان تعریفش تغییر میکنه مثلا ممکنه الان من با توجه به معیار های کنونی زیر خط فقر باشم اما برای یکی که تو دهه 50 زندگی میکرده من خیلی مرفه به نظر برسم )، ظالم و مظلوم هم به نظرم نمیتونه ریشه کن بشه چون شکلش در گذر زمان تغییر میکنه و تعریف های متعددی ازش وجود داره ، مثلا خواهر من با کارهاش به من ظلم میکنه در حالی که شاید خودش چنین عقیده ای نداشته باشه // انسانها هیچ وقت رنگ شادی پایدار رو ( چه با هم چه بی هم ) تجربه نمیکنن چون در ذات شادی صفت گذرا بودن نهفته است .

 

8.اگر متوجه بشی یکی از نزدیکانت (حالا دوست یا فامیل) فیلم مستهجن میبینه چه قضاوتی تو ذهنت میکنی؟(میدونم سعی میکنی قضاوت نکنی.اما میخوام بدونم اولین تصاویری که از ذهنت میگذره چیه؟)(1 نمره)

چیزی که به ذهنم میرسه اینه که مثل نرم جامعه افراد بالغ، به لحاظ ج.ن.س.ی فعاله .

 

9.خود.ارضایی در نظرت چه جایگاهی داره؟یعنی بعنوان یک عمل زشت و قبیح(جدای از بعد مذهبیش) میدونیش؟جوانی که شرایط ازدواج رو نداره چطور باید غریزه ش رو کنترل کنه؟خود.ارضایی و یا دیدن فیلمای مستهجن توی این موارد قرار میگیرند؟اگر جوابت منفیه،خب تو جامعه ای که ما داریم زندگی میکنیم تکلیف جوان ها چیست؟چگونه این نیاز باید برطرف بشه؟(1 نمره)

خب عمل زشت و قبیح رو اخلاق فردی و جمعی تعریف و تعین میکنه، به نظر میرسه اخلاق جمعی ما که به شدت متاثر از دینه کاملا این عمل رو قبیح میدونه // نمیشه یه نسخه برای همه پیچید، همه چی بستگی به عقاید،باورها، محیط، امکانات و شرایط فردش داره مثلا نمیشه به یه فرد مذهبی توصیه کرد که نیازش رو در رابطه های دوستانه برطرف کنه و از طرفی نمیشه به یه لائیک گفت که با روزه گرفتن خودش رو کنترل کنه، هیچ کدوم از راهکار ها نمیتونه برای این افراد بخصوص کمک کننده باشه // در مورادی بله ، مورد اول یه مسئله تکاملیه و نه تنها در انسان بلکه در خیلی از گونه های نزدیک به انسان دیده میشه و جز در مواردی خاص ( که به شکل وسواس، اعتیاد، کاهنده استرس و ... درمیاد) نه به لحاظ روانی و نه به لحاظ فیزیلوژیک اشکالی ایجاد نمیکنه و طبق بررسی هایی که شده (غرب)تقریبا همه مردها و اکثر زن ها حداقل در دوره ای از زندگیشون این عمل رو انجام میدن/ اما در مورد فیلم های مستهجن من هیج جا ندیدم که به کارکرد مثبتی ازشون اشاره شده باشه، برعکس به خاطر تاثیرات منفی که روی تن انگاره فرد میزارن و انتظاراتش از شریکش ( یا شریک آیندش ) و رابطه رو غیر واقع بینانه شکل میده ، مرتب میبینم که حتی از طرف مراجع علمی هم نهی میشه .

 

10.میخوام نظرت رو در مورد رابطه آزاد ج.ن. س.ی بدونم.نوعی که در کشورهای اروپایی میبینیم(0/5 نمره)

فعلا، به صورت نسبی نه ! خب من زندگی غرب رو از نزیک تجربه نکردم چیزهایی هم که میدونم از منابع غیر مستقیم بوده که به عنوان یه منبع معتبر نمیشه بهشون اعتماد کرد . به خاطر همین ممکنه چیزی که میدونم با واقعیت فرق داشته باشه. در هر حال اگه آزادی یا سهل گیری بیشتری در این مسئله در اونجا وجود داره بر پایه تغییرات در بطن خود جامعه به وسیله خودشون بوده و این مسئله روی مجموع منابع اجتماعی که از رنسانس به بعد متراکم شده سواره، برعکس ما که تغییر رو در مقایسه کردن خودمون با اونها میخوایم وگرنه احتمالا تغییر از درون خودمون ایجاد نمیشده.

جون کلامم اینه که اگه حتی با وجود فوایدی که روابط آزاد میتونه داشته باشه( که باور شخصیم اینه که داره) ، ممکنه هنوز برای ما و جامعه ما مناسب نباشه چون پایه لازم اون که گذر از باور های دینی و مذهبی و پاره ای دیگه از مسائل هستش رو نداریم .

 

11.اگر تو سوال بالایی با این نوع رابطه موافقی و فوایدش رو بیشتر از مضراتش میبینی جواب این سوال رو بده:حالا ما تو ایرانمون اگر بخوایم به اونجا برسیم چه راهکارهایی به ذهنت میرسه که میزان آسیب ها رو کاهش بدیم؟به نظرت بازکردن همه درها بطور دفعی درسته یا گام به گام باید حرکت کرد؟(0/5 نمره)

خب فکر کنم جواب سوال قبلیم یه جورایی جواب این هم هست ، مسلما نه میتونیم و نه کار درسیته که بخوایم سریع تغییر کنیم چون تعارض های شدید گریبانمون رو میگیره . به نظرم مهمترین راهکار تکیه به علم تجربی و دادن اصالت به علم در برابر مذهب و باور های اجتماعیه .

 

12.اگر یک مبلغ مذهبی بودی و توی این موقعیت تو همین کشور زندگی میکردی،چه ایده ای برای جذب کردن مردم به سمت خودت داشتی؟(0/75 )

خب سعی میکردم زیرکانه رفتار کنم و مسائل مورد علاقه اونها رو هدف قرار میدادم و تا جایی که امکان داشت سمت مسائلی که روشون حساس هستن، به منظور تخریب نمیرفتم ( مثل فوتبال و بازی و ... ) .

 

13.دوشیزه بودن همسر آیندت جزو اولویت های قبل از ازدواجت هست؟(0/5 نمره)

در صورتی که زمان ازدواج خودم هم چنین باشم، آره برام میتونه مهم باشه، در غیر اینصورت(اگه خودم نباشم) نه .

 

14.بزرگترین ابهام دینی ات؟مسئله ای توی احکام هست که به غلط بودنش معتقد باشی؟(1 نمره)

این که قوانین جزا برای جلوگیری و پیشگیری از وقوع جرم هستن یا برای تلافی کردن و برگرداندن خطا به خود مجرم !؟ اگه هدف مورد اوله باید گفت که نتیجه معکوس میده و اگه هدف مورد دومه باید گفت که خیلی سطحی و فردی در نظر گرفته جرم رو .

 

15.بهشت و جهنم تو نظرت چجور جائیه؟(1 نمره)

بهشت جاییه که تمام درخت ها و خونه هاش از خوراکی های مختلف ساخته شده و شیر کاکائو و شکلات داغ توی رودخونه هاش جارین و میتونی تو هر وعده 1000 سال بخوابی ... جهنم هم یه جای تاریکه پر از حشره های بزرگ، گرمه و بوی متعفنی داره و سالیان دراز در تشویش و اضطرب میگذره ...

 

16.کتابی هست که دوست داشته باشی بخونیش اما موفق به خوندنش نشده باشی؟چرا اونوقت؟(1 نمره)

کلیدور محمود دولت آبادی، ده جلده و یه زمان فراغت طولانی میخوام تا بتونم بخونمش .

 

17.اگر جلوی آینه ای که هری پاتر در سال اولش تو هاگوارتز کشفش کرد بایستی،توش چی میبینی؟(1 نمره)

احتمالا خودم رو تو آینه یه الف میدیدم

 

18.اشتباهات تیریون لنیستر رو بنویس.(1 نمره)

تیریون مگه اشتباه هم داره ؟! خب شاید بشه رابطه خیلی صمیمش با برخی زن ها و وابسته گی به اونها رو اشتباهش در نظر گرفت . برام عجیبه که چرا با وجود این که قضیه خنجر کشتن برن رو از کتلین شنید پیش رو نگرفت، اگه خودش این کار رو نکرده باشه واقعا، به نرم اشتباه بزرگری متکب شده که دنبال عاملش نرفته چون هرکی بوده از هرج و مرج و جنگ خاندان ها حسابی سود می برده و احتمالا اقداماتش رو ادامه میده در طول داستان .

 

19.اگر جای واریس(ل.ع) باشی چیکار میکنی؟(0/25 نمره)

خب من همین الانشم نمیدونم واریس داره چی کار میکنه و چی تو چنته داره ، اما اگه من الان جاش بودم سعی میکردم اعتماد سرسی رو جلب کنم و از طریق اون و به نفع حکومت اون ( در صورتی که بشه اعتمادش رو جلب کرد ) به نوعی حکومت کنم .

 

20.اگر جای آریا بودی اسم اون 3 نفر رو بگو!راست بگو ریگار (1 نمره)

اگه کالا جای آریا بودم ( نفرت از لنیستر ها ) : تایوین، سرسی و کوه / ولی اگه خودم جای آریا بودم ( با علایق خودم ) : ملیساندر، دنریس، جان اسنو

21.فرض کن کتاب رو خوندی و قراره که لنیسترها همشون نابود بشن.سرسی و تمام بچه هاش،تیریون و همسرش سنسا و صدالبته تایوین.دوست دارم داستان کشته شدنشون رو خودت بنویسی.اینکه به دست چه خاندان و چه کسی کشته میشن.اینکه چه اتفاقی میفته!(1 نمره)

خب البته که به نظرم دست هیچ خاندانی به اینا نمیرسه یا نمیتونه به همشون برسه پس داستان اینطوری میشه : جافری روز به روز بدتر میشه و بیش از پیش با تیریون دچار تضاد ... تا این که روزی تیریون یه بحث اساسی با جافری میکنه و حسابی تحقیرش میکنه، شب وقتی وارد اتاق سانسا میشه و میبینه که به سانسا اهانت شده و خونین و مالین ( اما زنده ) یه گوشه ای افتاده و میلرزه ... تیریون از زیر زبون سنسا میشنوه که کار جافری بوده...خشم برش میداره و سعی میکنه اتاق جافری رو با شعله فناناپذیر بسوزونه، سرسی برای نجات دادن جون پسرش خودش رو به آتیش میندازه و محافظینش سعی میکنن جلوش رو بگیرن اما کار از کار میگذره و سرسی به شدت آسیب میبینه در حالی که جافری در اتش میمیره . این بار نوبت تایوینه که به خاطر نوه و دخترش خشم برش میداره و اسمش رو از روی تیریون برمیداره و به دیوار محکومش میکنه... تو همین زمان که همه چی بهم ریخته مارتل ها انتقام میگیرن و تایوین رو میکشن و وقتی میفهمن سنسا هنوز ازدواجش رو کامل نکرده اون رو میدزدن اما به وسیله گروهی از مردم ریچ مورد شبیخون قرار میگیرن و اغلبشون کشته میشن ( بخصوص اوبرین و سنسا ) این باعث شروع یه جنگ خونی میشه و مارتل ها از دختر سرسی به عنوان گروگان استفاده میکنن تا از رز ها حمایت نکنه . جیمی به دستور سرسی به سان اسپیر نفوذ میکنه تا میرسلا رو نجات بده اما در حین فرار با یه تیر سمی زخمی میشه و بعد مرگش کشتی ران ها میرسلا رو به شرق میبرن تا به عنوان برده بفروشنش . تیریون در دیوار بر علیه آدر ها میجنگه اما زمانی که دیوار در مقابل آدر ها فرو میریزه کشته میشه . سرسی قدرت دربار رو از دست میده و در یک کودتا به وسیله لیتل فینگر تامن از رو تخت پایین میاد و زندانی میشه . سرسی از غم بچه هاش خودش رو از روی باروهای قعله پرت میکنه و کشته میشه و تامن در زنان به فراموشی سپرده میشه تا زمانی که میمیره .

 

22.دردناکترین صحنه تو تمام فیلمایی که دیدی رو بنویس.بهترین سکانسی که تا حالا دیدی!دوست داری جای کدومیک از شخصیت های فیلمها باشی و زندگی کنی(به جز فیلمای ارباب حلقه ها و هری پاتر)(1 نمره)

دردناکترین : فهرست شیندلر : زمانی که جلوی چشم صدها مادر بچه ها رو سوار کامیون کرده بودن تا ببرن به اتاق های گاز و مادر ها دیوانه وار دنبال کامیون ها میدویدن .

بهترین : خب مطمعن نیستم به هیچ وجه اما این صحنه رو خیلی دوست داشتم : یکی از صحنه های فیلم پیانو که توش شوهره انگشت دست زنش رو قطع میکنه و اون بی هیچ فریادی زیر بارون میره و چند قدم اونطرفتر می افته .

جای شخصیت : جای شخصیت سُسکه تو انیمیشن پونیو

 

23.در مورد این موسیقی یک داستان بنویس.حست رو بهم بگو در موردش(واسه این سوال بهت حسودیم شد.کاش یکی این سوالو از من میپرسید)

یه دشت پر از گندم که زیر بارون از بین رفته و به رنگ خاکستری درومده و ابرهایی تیره ای که دارن به سختی و کندی آسمون رو ترک میکنن، یه روستای قدیمی و رو به زوال و دوتا بچه یتیم که توی خونه پدریشون تو حاشیه روستا دارن زندگی میکنن، دختر بچهه بزرگتره و داره چشم های کور شده داداشش رو تمیز میکنه، نم تا عمق خونشون نفوذ کرده و داداشه مدتیه دیگه از درد چشماش ناله نمیکنه . مامانشون چند سال پیش سر مرضی که نمیدونستن چیه مرده بود و باباشون یه سال بعد پی مامانشون راهی شده بود . تک و توک همسایه ها کمک میکردن تا اینا گشنه نمونن اما با وضعی که هوا و بارون به سر گندم ها اورده احتمالا امسال گشنگی در انتظارشونه، در انتظار همشون .

 

ممنون بابت سوال ها هرچند دمار از روزگارم دراورد...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ سوالات سری سوم رنلی

 

- به نظر خودت، شخصیت، رفتار، اخلاق و سایر مشخصه هات تو فروم ها چقدر با زندگی واقعی تفاوت داره؟ توضیح بده.

سوال سختیه چون باید از بیرون دید و قضاوت کرد، این رو دوستانی که تو دنیای واقعی هم منو میشناسن بهتر میتونن جواب بدن، اما خب تو فروم چون زمان مثل واقعیت معنا نداره و قبل گفتن چیزی میشه حسابی روش فکر کرد و حتی بعد گفتن میشه ویرایشش کرد فکر میکنم تو فروم بیشتر معقول و سنجیده به نظر میرسم به نسبت چیزی که هستم، علاوه بر این چون فروم جاییه که در مورد علایق مشترکمون صحبت میکنیم احتمالا به دید هم خوشایند تر به نظر میرسیم اما ممکنه تو دنیای واقعی وقتی زاویه های مختلف زندگی و شخصیت هم رو ببینیم انقدر هم جالب یا جذاب به نظر نرسیم . کلا به نظرم فعالیت فرومی نمیتونه شناخت مناسبی از یه شخص به آدم بده چون اکثر ابعاد فرد دیده نمیشن . به خاطر همین فکر میکنم چیزی که تو فروم به نظر میرسم با چیزی که در واقعیت هستم فرق زیادی داره.

 

- عقایدت درباره مسائل مختلف، تو چند سال اخیر چقدر تغییر کرده؟ چقدر احتمال میدی تو آینده عقایدت تغییر کنه؟

خیلی فرق کرده، به هیچ وجه ادمی نیستم که چند سال پیش بودم، حتی خیلی از علایقم هم دستخوش تغییر شدن . نگاهم نسبت به جامعه، خانواده، دین، مرگ و ... خیلی مسائل دیگه دستخوش تغییر شده و احتمالش هست ( نسبتا بالا) که همچنان دیدگاهم تغیر کنه .

 

- نظرت رو راجع به فمینیسم کامل توضیح بده.

چیزی بود که روح زمان میطلبیدش، حالا یا اسمش این میبود یا یه چیز دیگه، بلاخره با رشد فکری که تو قرن های جدید اتفاق افتاده، زن ها به دنبال حقوقشون و منافعشون گام بر میداشتن . نظر کلیم مساعده و به نظرم زن ها این حق رو دارن که برای برابری تلاش کنن ( هرچند بیم اون میره که از طرف دیگه بام سقوط کنن و خود این مسئله رو تبدیل به یه عامل تبعیض بکنن).

 

- درباره سقط جنین، کامل توضیح بده نظرت چیه و چطور فکر میکنی.

با سقط جنین موافقم، هرچند به نظرم باید انقدر راه های پیشگیری در جامعه رواج پیدا بکنه و انقدر دسترسی به این وسایل راحت باشه و آموزش و آگاهی به قدری پیش بره که هیچ کس ناخواسته صاحب فرزند نشه ، اما در هر حال فرض میکنیم که این اتفاق پیش اومده، به نظرم سقط راهیه که میشه بهش فکر کرد، وقتی یه والد یا والدین آمادگی نگه داری از بچه رو ندارن چرا باید به دنیا بیارنش ؟ که زجر بکشه ؟ متحمل فقر بشه ؟ نامناسب بزرگ بشه ؟ همیشه این احساس رو با خودش به دوش بکشه که ناخواسته بوده؟ یه مهمون ناخونده و مزاحم ؟! ما نسبت به کسی که بهش حیات میدیم مسئولیم، بیشتر از هرچیز دیگه ای تو دنیا! وقتی کسی رو به این دنیا دعوت میکنیم باید از خودمون مطمعن باشیم، از این که میتونیم نیازها و خواسته هاش رو برطرف کنیم باید مطمعن باشیم، باید مطمعن باشیم که میتونیم درست باهاش برخورد کنیم، میتونیم بهش یاد بدیم که راه خودش رو انتخاب کنه ! اما اگه به فرض که ناخواسته یکی دعوت شد...نظرم اینه که باید شجاعت این رو داشته باشیم که این دعوت رو پس بگیریم ! بچه وقتی ناخواسته باشه هم آسیب میبینه، هم آسیب میزنه، هم به خودش هم به جامعه و هم به خانواده اش .

 

- تا حالا هیچ کسی رو از نزدیک دیدی که مطمئن باشی همکار شاتایا ست؟! چه حسی داری موقع برخورد با چنین آدمی؟ (فکر بد نکنینا، منظورم اون حس نیست! )

برخورد مستقیم که نداشتم اما دیدمشون، به لطف یکی از اقوام که سعی داشت با افتخار نشون بده که چند نفر این کاره رو میشناسه دورادور یکی دونفرشون رو دیدم . نمیدونم اگه برخورد مستقیم داشته باشم چه حسی پیدا میکنم اما فکر میکنم این تفکر کلیشه ای که اغلب کسایی که روابط متعدد دارن مستعد یه سری بیماری خاص هستن روم تاثیر میذاره . یه بار تو واحد آسیب شناسی اجتماعی سعی کردم با گروهی که موضوعشون تحقیق و مطالعه زنان و پسران ف*ا*ح%ش@ه بود همکار بشم، در این صورت میتونستم از نزدیک باهاشون حتی مصاحبه کنم . اما امکانش فراهم نشد .

 

- نظرت راجع به پان ناسیونالیست ها چیه؟

در حقیقت اولین چیزی که به ذهنم میرسه وقتی کلمه ناسیونالیست رو میشنوم، تعصب و غرور و خود بزرگ بینی و یه مفهوم نزدیک به تبعیضه، هرچند میدونم در حقیقت هیچ کدوم از اینها از تعریفات دقیق اینها نیستن، میخوام بگم که این ها در باور من بیشتر منفی هستن تا مثبت، اما به نظرم ناسیونالیست ها میتونن اثرات مثبتی هم داشته باشن، وقی افراد جامعه ملی گرا باشن یکپارچگی و هدفمندی رو میشه درشون پیش بینی کرد تا حدودی و در همین راستا میشه این انگیزه و انرژی رو برای پیشرفت جامعه به کار گرفت . وقتی جوامع ملی گرا رو در روی هم قرار بگیرن این حس رقابت و برتری طلبی میتونه باعث رشد و پیشرفتشون بشه ... هرچند از طرفی میتونه تضاد و تخریب و جنگ هم به همراه بیاره . به نظرم خوبه که عموم هر جامعه ای رو ناسیونالیست ها تشکیل بدن به شرطی که رهبرانشون انترناسیونالیسم باشن و در عین این که از ناسیونالیستی مردمشون برای رشد جامعه بهره میگیرن این خرد رو داشته باشن تا اجازه ندن این موضوع به تخریب و جنگ و ... بکشه .

 

- نظرت درباره حکم قصاص؟

نظر مثبتی در موردش ندارم، به نظرم وقتی عملی خلاف قانونی صورت میگیره که برای منافع جمعی تعیین شده، مجازاتش هم باید در راستای منافع جمعی تعیین بشه نه یه تلافی جویی شخصی ! با حکم قصاص مخالفم چون درش بخشش وجود داره، چون درش تکرار خشونت وجود داره و چون تاثیرش بر جلوگیری از رخ دادن مجددش در جامعه ثابت نشده !

 

- این سوال دزدیه: "فرض کن (فرض محال که محال نیست) روزی بر مسند قضاوت نشستی ولی فقط اجازه داری یک نفر رو به اعدام محکوم کنی از بین یه قاتل و یک متجاوز به عنف کدومو اعدام می کنی؟ (گزینه "من به اعدام اعتقاد ندارم" فعلا در دسترس نیست!)"

خب قبل از تصمیم گیری باید در مورد شرایط و پیشینه هر دو مطلع بشم و حسابی تحقیق کنم . در نظر من شرایطی که باعث عمل میشه و انگیزه، بیشتر از پیامد و نتیجه عمل مهمه. برای مثال من از شما میپرسم " علی 10 تا از بشقاب های مامانش رو شکست و رضا یه بشقاب رو، کدوم گناه کار تر هستن !؟" احتمالا جواب میدید رضا، اما اگه بگم " علی اتفاقی و وقتی داشت بازی میکرد بشقاب ها رو شکست اما رضا چون میدنست مامانش اون بشقاب رو دوست داره و چون میخواست از مامانش به خاطر این که نذاشت بره بیرون انتقام بگیره این کار رو کرد" چی ؟ اینبار احتمالا رضا رو گناه کارتر میدونیم .

بر این اساس ممکنه حکم رو برای هر کدوم از این دو عمل صادر کنم .

اما اگه شرایط تحقیق وجود نداشته باشه و نتونم از نیت و شرایط زمان عمل مطلع بشم به صورت کلی و به صورت پیش فرض قتل رو بیشتر مستحق مجازات میدونم تا تجاوز رو ، هر چند هر دو عمل غیرقابل قبول اند .

 

- این سوال رو واسه انتقام میپرسم، البته اون فردی که میخوام ازش انتقام بگیرم یکی دیگه است، اما چون در دسترس نیست به جاش از تو میپرسم که تا حدودی تو جرمش شریکی! :پی "به نظرت عشق و س:ک:س چقدر قابل تفکیک هستن؟ چقدر احتمال داره با کسی که عاشقش نیستی رابطه جنسی برقرار کنی؟"

خب به نظرم اینا دو مقوله هستن با تعاریف مختلف که میتونن با هم همپوشانی داشته باشن . میشه با کسی رابطه داشت و نسبت بهش علاقه عاطفی نداشت و میشه به کسی عشق ورزید در حالی که جاذبه ج......سی نداره . البته چه بهتر که هردو با هم باشن چون همدیگه رو تقویت میکنن و تاثیرات خیلی مثبتی میتونن روی هم داشته باشن// احتمالش رو نمیدونم چون این جور مسائل بیشتر به زمان حالشون بستگی دارن ، اگه بگم محاله یه روز چنین کاری بکنم، احتمالا خیلی خودم رو دست بالا گرفتم .

 

 

- خودت را جای شخصیت های زیر بذار و بگو تو اون موقعیت چیکار میکردی؟

#فئانور بعد از خبردار شدن از مرگ فینوه و دزدیده شدن سیلماریل ها

قیام میکنم، اما دست به خویشاوند کشی نمیزنم و سعی میکنم با نیرنگ کشتی ها رو بگیرم . فینگولفین رو رها نمیکنم و عجولانه و با نفرات کم به خصم حمله نمیکنم . با تمام قدرت و با تمام خیل نولدور حمله میکنم .

#فینارفین بعد از خویشاوندکشی آلکوئالونده

قیام رو رها میکردم، ما قیام کردیم برای این که ظالم رو شکست بدیم نه این که خودمون ظلم کنیم !

#فینگولفین بعد از داگور براگولاخ

عقب نشینی میکردم و سعی میکردم تمام مردمم رو یه جا جمع کنم و سعی میکردم نزدیک دوریات متمرکز بشم و الوه رو به همکاری بخونم .

#تورگون بعد از نیرنایت آرنویدیاد

احتمالا همون کاری رو میکردم که اون کرد، به پنهان بودن شهرم دل میبستم و سعی میکردم تا میتونم منابع دفاعیم رو تقویت کنم .

#فینرود وقتی که برن ازش خواست همراهیش کنه

همراهش نمیرفتم چون نه کار عاقلانه ای بود نه ارزشش رو داشت .

#تورامبار بعد از فهمیدن حقیقت درباره نیه نور

احتمالا با دردش زندگی میکردم اما فکر نمیکنم خودکشی کنم . شاید برمیگشتم دوریات...

 

#ادارد بعد از فهمیدن حقیقت درباره بچه های سرسی

مسلما حقیقت رو به سرسی نمیگفتم . حتی بدون مقدمه چینی به رابرت هم چیزی نمیگفتم . حتی سعی نمیکردم دختر ها رو خارج کنم، سعی میکردم همه چیر و عادی جلوه بدم، مخفیانه به استنیس نامه مینوشتم تا خودش رو به بارانداز برسونه و تا میتونه سرباز در لباس مبدل وارد شهر کنه، بعد در حالی که از قوای نظامیم در مقابل سرسی مطمعن میشدم با مدارک و شواهد همه چی رو برای رابرت روشن میکردم . اگه قبل این قضیه سرسی بو میبرد که رازش میدونم، خودم رو متحدش معرفی میکردم و باهاش با مهربانی رفتار میکردم و به وقتش عمل میکردم .

#راب بعد از رسیدن خبر کشته شدن ادارد

با استفاده از جیمی سعی میکردم صلح برقرار کنم و تایید حاکمیتم بر شمال رو بگیرم . جنگ بیشتر کمکی به کسی نمیکرد و ادارد مرده بود... باید سعی میکردم دختر ها رو با ایجاد صلح برگردونم .

#دنریس بعد از مرگ کال دروگو

نابود میشدم ! شاید هیچ وقت نمیتونستم وارد اتیش بشم و احتمالا توسط کال های دیگه کشته میشدم

#راب زمانی که فهمید ریکارد کاراستارک بچه های لنیستر رو کشته

میرفتم تو صورتش تف مینداختم . با مشت میکوبیدم تو دهنش ، کتکش میزدم و در بدترین حالت ممکن مجبورش میکردم سیاه بپوشه اما نمیکشتمش .

#استنیس بعد از نبرد بلک واتر

خودم رو آماده میکردم تا پادشاهی جافری رو بپذیرم . صدالبته قبلش با تایوین توافق میکردم تا جافری سر از تنم جدا نکنه . ملیساندر رو هم مینداختم تو دریا .

 

ممنون بابت جواب ها!

خواهش میکنم . پوزش میخوام که خیلی تاخیر خورد . زخم هایی که از سوال های برندون برداشته بودم خیلی دیر التیام پیدا کردن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ سوالات بلک فایر

 

خب، با عرض پوزش از مقدمه ی غیرحرفه ای ام، وقتی دوستان اینطوری نوشتن، منم ترغیب شدم با سوالات من که آشنایی دارن دوستان، چیزهای عجی غریب میپرسم، پس متعجب نشید :دیــ

به به ، عجب متنی . خیلی هم عالی بود . ممنون

 

 

1. وقتی میخوابی، با در اتاق باز میخوابی یا بسته؟

تابستون ها بازه چون سیستم خنک کننده ندارم اما زمستون ها بسته است چون سیستم گرمایی من بهتره / اما اگه منظورت ترسیدنه باید بگم خودم دوست دارم در بسته باشه چون احساس امنیت بیشتری میکنم .

2. وقتی میری هتل، شامپو و صابونش رو برمیداری یا میزاری سر جاش بمونه؟

نه، صابون مصرف شده لزج رو کجای بار و بندیلم جا بدم ؟! نه برشون نمیدارم .

3. ترجیح میدی یه گله زنبور بهت حمله کنه یا یه خرش وحشی؟

یه گله زنبور، هرچند قبلا نیش زنبور خوردم و خیلی درد داشت اما به نظرم با زهر مردن خیلی بهتر از تیکه تیکه شدنه .

4. تاحالا سعی کردی تعداد قدم هاتو از یه مکان خاص یه مکان خاص دیگه بشمری؟ اگه آره، کجا تا کجا بوده؟

تو چند سال اخیر یادم نمیاد این کار رو کرده باشم اما قبلا که میرفتم مدرسه چندباری شده بود که بخوام مسیر خونه تا مدرسه رو بشمرم . اما فکر نکنم بیشتر از 100 تا تونسته باشم بشمرم . حواسم پرت میشد و یادم میرفت .

5. وقتی بیکاری یا استرس داری، ته مداد یا خودکارتو میجوی؟

بیشتر وقتی غرق فکرم ته مداد و خودکار رو میخوردم .

6. آخرین فیلمی رو که نگاه کردی چی بود؟ بهش چند میدی؟

ساعتها محصول سال 2003 ، به خاطر این که رمانش رو شروع کردم بخونم اما خیلی کسل کننده بود و تصمیم گرفتم فیلمش رو بجاش ببینم / 6-7 از 10 ، به خاطر این که ایفای نقش های کم نظیری داشت. زن های پیچیده و فسرده ای کل فیلم رو در اختیار گرفته بودن، احساس میکنم یه زن بهتر میتونه این فیلم رو درک کنه. فیلمی نبود که درگیر کنه ادم رو اما فیلم بدی هم نبود . یه پایان نسبتا گرفته و تلخ داشت .

7. فکر کن یه صندوقچه ی گنج پیدا کردی، کجا قایمش میکنی؟

قسمت امانات بانک . چون تا حالا هرچی تو خونه قایم کردم خواهر کوچیکترم کشف کرده .

8. یه فیلم که میتونی چندین و چندبار پشت سر هم نگاهش کنی و ازش هربار لذت ببری چیه؟ (لوتر و هابیت قبول نیستن! :پی)

درخت زندگی ترنس مالیک، حس زنده بودن بهم میده و ناراحتی و مشغله های فکریم رو کاهش میده

9. تاحالا روی کاغذ به کسی نامه نوشتی؟ (نامه ای که پست بشه منظورم نیست، آخرینش، حالا اگه نامه ی پست شده باشه، خب اوکی) آخرین بار به چه کسی بوده؟

خب یه دوره ای مینوشتم اما معمولا که چه عرض کنم تقریبا هیچ وقت نمیفرستادم یا نمیدادمشون . حقیقتا یادم نمیاد به کی آخرین بار نامه دست نویس دادم . شاید یکی از همکلاسی های دانشگاهم بود .

10. ساندویچ مورد علاقه؟

چیزبرگر ، به قول یه دوستی من خدا رو در این دیدم :دی . اصلا دیوانه کنندس این ! اجازه نمیده چیز دیگه ای سفارش بدم ، هر بار هم چیز دیگه ای میخورم پشیمون میشم .

11. بهترین چیزی که به نظرت میشه وقت صبحانه خورد؟

نیمرو و فارچ تنوری با آب پرتغال تازه . چرا که به سلیقه ام برمیگرده اما اینم بگم که لذت بردن من از صبحونه بیشتر از هرچیز با تعداد نفراتی که باهاشون صبحونه میخورم رابطه داره یعنی هرچی تعداد بیشتر باشه لذت بردن من هم بیشتر میشه ( درست برخلاف زمانی که دارم خوراکی هایی مثل پاستیل رو شراکتی میخورم :دی )

12. فکر کن قراره با یه MP3 Player که همیشه شارژ داره توی یه جزیره تنها زندگی کنی، اما فقط میتونی 13ترک توش بریزی، چه موسیقی هایی رو برمیداری؟ (چرا ها رو که یادت نرفته؟ اینم چرا داره!)

سوال سختیه، یکم وقت میخوام، ویرایش میکنم و در مدت کوتاهی مینویسمشون

13. از ارتفاع میترسی؟

آره . خب به خاطر ترس از جونم، اصلا دوست ندارم سقوط کنم .

14. ساز مورد علاقه؟

ویولنسل . صدای عمیق و سنگینی داره که بدجور به دلم میشینه . البته اینم بگم هیچ سازی بلد نیستم ها ، صدای این ساز رو خیلی دوست دارم . البته چنگ هم خیلی خوبه صداش و یادی میکنم از گیتار الکتریک که گاهی صداهایی باهاش ایجاد میکنن که روح آدم پرواز میکنه .

15. بلدی برقصی؟ اگه آره، خودت یاد گرفتی یا کسی یادت داده؟ اگه نه، تاحالا سعی کردی یاد بگیری؟

خیلی کم، دور همی تو خانواده و فامیل یاد گرفتم یه چیزایی، سعی که نه، خیلی ضروری نبود و خیلی بهش علاقه نداشتم که بخوام حرفه ای کار کنم . اما مدتیه در نظر دارم یه برنامه منظم براش بریزم ، خیلی واسه سلامتی خوبه :دی

16. اگه بتونی کنسرت 3 گروه رو بری، کدوم گروه ها رو انتخاب میکردی؟

ادل، اونسنس، اگه هاوارد شور کنسرت موسیقی ارباب حلقه ها رو بذاره واسه اونم دوست دارم برم . ادل و اونسنس رو چون دوست دارم با یه جمعیت زیاد همخونی کنم و ارباب حلقه ها هم که دل میخواد، دلیل نمیخواد :دی

17. قهوه رو چطور دوست داری؟ با شیر، بدون شیر؟ با شکر، بدون شکر؟

باشیر و با شکر زیاد . شیر رو همینجوری و شکر رو به خاطر این که از مزه تلخ زیاد خوشم نمیاد .

18. به ترتیب علاقه مرتب کن: Anathema - Antimatter - Dream Theater - Kamal - Portishead - Saturnus (فقط خود متهم میدونه ربطشون رو :پی)

به ترتیب از چپ به راست

Saturnus -Anathema- Kamal - Antimatter - Dream Theater – Portishead

( این آخری رو نمیدونم چیه، اگه از بقیه حداقل یه آهنگ شنیده بودم اینو یادم نمیاد چیزی ازش شنیده باشم )

19. شنا کردن بلدی؟

نه، چون شرایط یادگیریش فراهم نبود، اما آب رو دوست دارم و دوست دارم یاد بگیرم شنا رو .

20. دلت واسه چیا بیش از همه تنگ شده یا میشه؟ 3 مورد نام ببر.

موجودات زنده یا اشیا ؟! تو موجودات زنده برای خواهر زاده ام بیشتر از هرچیزی دلم تنگ میشه . و اشیا هم مجسمه ای که از باراد-دور دارم، گوی آرامشی که هدیه گرفتم و لباسای راحتی که تو خونه میپوشم .

21. تاحالا سلاح گرم دستت گرفتی؟

یه بار وقتی رفته بودیم میدون تیر تا کار با کلاش رو یاد بگیریم . درس آمادگی دفاعی . اینم چرا داره ؟! به خاطر این که اگه نمیرفتم ده نمره ازم کسر میشد . از بس پا مرغی بردن ما رو دیگه نمیتونستم تا دو روز راه برم ، خدا سربازی رو به خیر کنه

22. حیوون خونگی داشتی؟ اگه آره، چی بوده؟ سرانجامش چی شد؟

نه ، البته اگه جوجه رو حساب نکنیم . من بچگی جوجه زیاد نگه میداشتم . عاقبت همشون مرگ دلخراش بود، یا مریض میشدن یا گربه میخوردشون یا بابام .

23. نظرت در مورت Death Growl Vocal و به طور کلی Harsh Vocal چیه؟

خب فکر کنم با توجه به شناختی که ازم داری میدونی نظرم رو . نظرم چندان مساعد نیست و هیچ لذت نمیبرم ازشون. سلیقه ای هستش .

24. فکر کن توی یه میدان نبرد هستی، دوست داری کجا باشی؟ یه شاه؟ یه فرمانده؟ یه سرباز؟ یا یه نیروی تدارکات؟

یه شاه که روی فرماندهی نظارت میکنه . به خاطر این که شانس زنده موندم بیشتر از بقیه است و صدالبته که قبلش 100 تا راه و نقشه تو ذهنم دارم که اگه شکست خوردم چطور دستگیر و کشته نشم .

25. هنور توی فکر جنگی؟ خیلی خوبه! به نظرت توی چه میدان جنگی دوست داری باشی؟ با سلاح های جدید و انواع جنگ افزارهای قدرتمند حال حاضر یا جنگ های قدیمی، با شمشیر و منجنیق و درفش هایی که در حال اهتزاز هستن، شاخی که به دمیدن درش دشمن رو به لرزه در میاری...؟

آره . این سوالاتت رو برخلاف سوال های که فقط به موسیقی ربط داره ، خیلی دوست دارم . سلاح های قدیمی رو ترجیح میدم چون اصلا نمیتونم با سیستم ها و جنگ های امروزی کنار بیام . هیچ وقت هم تو بازی جنرال بازیکن خوبی نبودم ، برخلاف بازی های اسراتژی قدیمی مثل جنگ های صلیبی که توشون باگی بودم واسه خودم :دی تو جنگ های امروزی چون مثل جنگ های قدیمی عمل میکردم همیشه شکست میخوردم . یا ضعیف عمل میکردم .

26. ملایم ترین و ملودیک ترین آهنگی که گوش کردی چی بوده؟ یه توصیف از احساست هم بکن.

بازم از این سوالای سخت ! ترک "هفته 15 " از آلبوم Autumn Stories رو خیلی دوست دارم . بینهایت آرومه و بینهایت دوستش دارم . این آهنگ مخصوص شب هایی بود که تنهایی یه مسیر رو پیاده میرفتم . تو پاییزی که گذشت خیلی بهش گوش کردم و مدام تصویری از یه منظره محو در نظرم می اومد .

27. درس در چه حاله؟ چقدر در روز واسش وقت گذاشتی؟

درس حالش خیلی بده، صبح ها از استرس نمیتونم بخوام .یه مدتیه دیگه شمردن ساعت های درس خوندم رو ول کردم .

28. مارک هدفونت چیه؟

فیلیپس . اینم چرا داره ؟!:دی چون خودم نخریدم و یه عزیزی برام خریده . وگرنه هیچ وقت چنین چیز خوبی گیرم نمیومد اگه خودم قرار بود انتخاب کنم :دی

29. اگه بتونی زمان رو نگه داری در زمان سفر کنی (برای درک بیشتر از علت طرح سوالم، سوالم از شخصیت هیرو ناکامورا توی سریال Heroes گرفته شده) آیا اینکارو میکردی؟

الان مثلا با گفتن اون شخصیت کمکم کردی ؟! من از کجا بدونیم اینی که گفتی کیه و چیه ؟! :دی آره دوست داشتم سفر کنم ، بیشتر دوست داشتم به آینده برم و فیلم برنده اسکار سال 2100 رو تو سینما ببینم :دی خیلی ناراحتم که عمرم کفاف نمیده ببینمش

 

30. سنگین ترین آهنگی که گوش کردی چی بوده که دوستش هم داشتی؟ (اگه فقط گوش کرده باشیش رو میدونم فکر کنم )

رتبه اولم رو میدونی پس یه چی دیگه رو که خیلی دوست دارم و همین تازگی به لطف یه دوست گوش دادم رو میگم : L'echappee از آلبوم Septembre Et Ses Dernieres Pensees.

 

31. نوشیدنی مورد علاقه؟

چای کوهی ، رنگ و طعمش رو دوست دارم . وقتی میخورمش میتونم تصور کنم یه نوشیدنی جادویی با خواص خیلی ویژه است

 

32. این 6 ترک (ترجیها میخواستم 6*6 ترک بزارم، اما به خودم و خودت گفتم رحم کنم :پی) رو گوش کن، به همین ترتیب اما جداگونه! احساست رو در مورد هرشش تا هم بگو.

(1) Eluveitie - Otherworld Se

شروعش منو یاد انیمیشن شجاع میندازه ، حال و هوای اسکاتلند و هوای ابری و یه ساحل که مرد های دامن پوش دارن توش قدم میزنن . انگار دارن یکی رو به دریا میسپرن ، شاید هم یه جور عزاداریه و این آهنگ سوگه . غمگین و اصیل و پر از خاطره و آمیخته با طبیعت سرد .

(2) Johnny Cash - Hurt

حس موقعی رو دارم که سرت رو میچسبونی به شیشه ماشین و به بیرون نگاه میکنی ، پیشونیت عرق میکنه و میچسبه به شیشه، ترانه با حالتی داره میخونه که انگار یه دستان بدیهی رو تعریف میکنه هرچند هر بار که گفته میشه یه تازگی داره . اوجش رو خیلی دوست دارم مثل وقتی میمونه که میخوی از یه چیزی کنده بشی .

(3) Falkenbach - Vaer Stjernar Vaerdal

شروعش مثل حالتیه که با چشم های بسته به سمت خورشید نگاه میکنی اما ناگهان یه عالمه سایه از جلوی چشم های بسته است عبور میکنه . انگار صدها و صدها خفاش پهن پیکر آسمان رو پر میکنن اما تو چشمات رو باز نمیکنی ...

(4) Korpiklaani - Synkkä

شروعش منو یاد پادشاه گابلین ها و شهر گابلین ها انداخت ، هوای گرفته و اصوات پراکنده و شلوغ با یه صدایی که مناسب شاه گابلین هاست . انگار زیر کوه جشنی برپاست ، جشنی مستانه با شراب اورکی !

(5) John Petrucci - Lost Without

به به ! عجب آهنگی ! احساس وقتی رو دارم که تو یه پارک جنگلی روی یه نیمکت بالای یه تپه سرم رو گذاشتم رو پای کسی ... نه احساسش شبیه به وقتیه که دارم یه خواب هیجان انگیز میبینم پر از احساس هستش و گرما طوری که ضربان قلب شدیدم حتی بعد بیدار شدن یه مدت همراهم میمونه ... آخرش احساس یه سفر بی بازگشت رو داره، انگار مسافری شدی که برگشتی نداره ، نه انگار یه کس تو داره میره مسافرت و بعد رفتنش طوفان به پا میشه و بعد طوفان یه سکوت میمونه و یه راه خالی از اون .

(6) Eluveitie - Epilogue

خب همون چیزی رو تصور کردم که تعریف کرد، موسیقیش هم با شکوه بود و بازیگوش، مثل چهار نعل رفتن اسب های سفید روی دشت های روهان . آخرش هم حس بزرگی و اقدار داشت .

 

33. اگه بخوای جای یه خواننده بخونی، کدوم خواننده رو انتخاب میکنی؟ کدوم ترک؟ بیشتر کدوم قسمت؟

عجب سوال سختی ، خب دوست دارم ترانه "مستی" هایده رو بخونم . مخصوصا جایی که میگه " برمیگردم تا ببینم کسی نیست، میبینم غم داره دنبالم میاد ... "

یه ترانه ازopeth هستش که خیلی دوست دارم و فکر کنم خودت بهم معرفی کردی . به اسم soldier of fortune ، همه جاش قشنگه اما اینجاش خیلی واسه همخونی خوبه :

I lived the life of a drifter

Waiting for the day

When I'd take your hand

And sing you songs

Then maybe you would say

Come lay with me, love me

 

خب، امیدوارم سرگیجه نگرفته باشی از سوالاتم، البته سرگیجه از سختی منظورم نبود، از پیوسته نبودن منظورم بود :وی

چرا های آخر هرسوال رو یادت نره! و...

 

دست شما درد نکنه و پوزش بابت تاخیر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بدین سان قربان بعدی را به جایگاه محاکمه فرا میخوانم ...

Stannis Baratheon ! شعله های آتش نام تو را میخوانند، به جایگاه بیا تا آتش، حقیقت عریانت را بر همگان نمایان سازد !

 

پ ن : از اونجایی که ایده قاضی مورد استقبال قرار نگرفت فعلا منتفی میشه اما لزوم رعایت قوانین اولیه تاپیک همچنان برقراره .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سوال اول رو من از استنیس میپرسم

سلام

بیوگرافی کامل از ابتدای تول تا همین لحظه رو بگو!

تمامی علایقت رو بگو!

خصوصیات ظاهری و باتنی خودت رو کاملا شرح بده!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پاسخ به سوالات سر سامیانو عزیز ، سری اول : 

 

سوال اول رو من از استنیس میپرسم

سلام

 

سلام

 

بیوگرافی کامل از ابتدای تول تا همین لحظه رو بگو!

 

سینا هستم . متولد ۵ یا ۶ بهمن ۱۳۷۳ در نیمه شبی برفی و سرد در شهر تهران . دیپلم تجربی از دبیرستان علوی و رتبه ی کنکور ۳۲۶۷ و منتظر برای شروع دانشگاه در ماه بهمن در رشته ی داروسازی دانشگاه شهید بهشتی . در شهر تهران و در محله ی سعادت اباد زندگی می کنم . اگه چیز دیگه ای خواستید بدونید بپرسید .

 

تمامی علایقت رو بگو!

 

 علایق : 

خوره ی کتاب : یعنی فقط کافیه از کتابی خوشم بیاد تا تهش رو در بیارم . نمونه اش همین نغمه 

بازی های کامپیوتری : به شدت اهل بازی کردنم و سبک مورد علاقه ام هم نقش افرینیه . همین الان هم درگیر فراهم کردن شرایط برای خریدن پی اس ۴ هستم

خودرو : از بچگی عاشق ماشین بودم مخصوصا بی ام و و ماشین های ایتالیایی

فوتبال : تیم ملی ایتالیا و باشگاه یوونتوس

زبان : کلا به یادگرفتن زبان علاقه مندم و انگلیسم در حدی هست که بتونم صحبت کنم . الانم دارم ایتالیایی یاد می گیرم

غذا : پیتزا پپرونی

ورزش مورد علاقه ام هم پینگ پونگه که اگه فرصت و موقعیتش باشه تمرین می کنم 

دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه ، اگه چیز دیگه ای بود بپرس

 

خصوصیات ظاهری و باتنی خودت رو کاملا شرح بده!

 

خصوصیات ظاهری : 

قد : ۱۷۷

وزن : ۷۶

رنگ مو : مشکی ، البته به نظر خودم خرمایی خیلی خیلی تیره

رنگ چشم : مشکی ، البته به نظر خودم قهوه ای خیلی خیلی تیره

 

خوصیات باطنی : 

خوب : کلا مهربونم و دوست دارم اگه از دستم بر بیاد به همه کمک کنم . جدی هستم و به خاطر این ازم تعریف می کنن . تو مسافرت سعی می کنم به خودم و اطرافیانم حسابی خوش بگذره

بد : زود عصبانی می شم ، کمی مغرور هستم متاسفانه و عاشق قدرت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با سلام خدمت جناب استنیس براتیون.

 

1. گفتی به کتاب علاقه داری. فرض کن من یه فردی هستم که اصلا به کتاب خوندن علاقه ای ندارم و تو میخوای منو به کتاب خوندن علاقه مند کنی.

الف:چه کتاب هایی رو بهم معرفی میکنی و چرا؟

ب:روش جذب کردن من به کتاب خوندن رو به طور کامل توضیح بده.

2.تا اونجایی که متوجه شدم سه سری از کتاب های مارتین رو خوندی.(دانک و اگ، نغمه و زنان خطرناک). فرض کن قراره از رو یکی از این کتاب ها یه فیلم ساخته بشه

الف: ترجیح میدی از رو کدوم کتاب فیلم ساخته بشه و چرا؟

ب: همون کتابی که ترجیح دادی فیلم بشه، با دلیل و مدرک برام توضیح بده کدوم یک از سه کارگردان جک نیکلسون، فرانسیس فورد کاپولا و تیم برتون میتونن فیلم بهتری از روش بسازن.

3.چرا رشته تجربی؟

4.در شش خط برای من محاصره استورمز اند رو از زبان استنیس توصیف کن.

5.به موسیقی علاقه داری؟ اگه جوابت مثبته به چه سبکی و از چه گروه هایی بیشتر خوشت میاد؟

6.چی شد که به دارو سازی علاقه مند شدی؟ میخوای تا چه اندازه ای جلو بری؟

7.از نظرت خودت کدوم ویژگی هات به استنیس شبیهه؟

8.فرض کن شدی سر مربی تیم مورد علاقت. کدوم فوتبالیست ها رو به تیمت دعوت میکنی و چرا؟ اولویت بندیشون کن و دلیل قرار گرفتن هر کدوم در جایگاهشون رو هم بگو.

 

منتظر سری بعدی سوالات باشید لرد عزیز.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با درود به وارث حقیقیم، برادر و پشتیبانم شاه واقعی وستروس، استنیس براتیون

 

واقعا دردناکه که آدم برادرش در زیر محاکمه و شکنجه ببینه، و دردناک تر اونه که خودش هم جز شکنجه گرین باشه، ولی چه کنیم که زبان طاعنان بلند است و طعنه های نامصفانه شان گزنده. کافی است ذره ای دلسوزی و تحرم نثار برادرمان کنیم تا آن شوالیه ی کوتاه قد نه چندان خوش قیافه ای که هم من و هم شما می شناسیمش زبان از کام بکشد و ما براتیون ها را به ناحق خروج از جاده ی حق و عدل متهم کند. حال با شرح معذوریتمان به سوالاتمان می پردازیم. باشد که به اندازه ی دانه ی گندمی از مسیر حق خارج نشیم.

 

1- استنیس! با شرح و تفصیل توضیح بده که جناب عالی این همه خوب، با شخصیت و ناز و ... تشریف دارین.

2- اصلا به نظر این وقار و شخصیت خصیصه ی عمومی جبهه ی حقه، فکر می کنی دلیلش چیه؟ (چرا دارن این جوری ما رو نگاه می کنند؟)

3- به نظرت چقدر آدم (منظورم اصلا تاریستر ها نیستا) می تونه نسبت به حقیقت چشماش رو ببنده؟ (نه جدی جدی دارن بد نگاه می کنند.)

4- فکر می کنی این لشکر گمراهان (باز هم اصلا منظورم کس خاصی نیست) واقعا مجبورند به پای انتخاب اشتباه اولیشون بسوزند؟ به نظرت اگه بیان و بگن ما اشتباه کردیم ما ایرادی بهشون می گیریم؟ (الانه که یکی یه چیزی به ما بگه)

5- به نظرت وقتی تاریس.. (دیگه فکر کنم جداً گندش در اومد، الانه که ... اوخ،اوخ ...اووووووخ...)

.

.

.

خب بپردازیم به ادامه ی سوالاتمون:

6- گفتی به کتاب علاقه مندی، از هر کدوم از نویسنده ها و نمایش نامه نویسهای زیر چه کتاب هایی خوندی؟ نام ببر (اگه خیلی زیاد خوندی، لازم نیست همه رو نام ببری) و احساس و نظر خودت رو در مورد کتاب هاشون بگو. اگه ازشون نخوندی فیل جلوشون رو خالی بذار.

الف- ژول ورن:

ب- آلکساندر دومای پدر:

ج- جرج اورل:

د- دیکنز:

ه- چخوف:

و- داستایوسکی:

ز- تولستوی:

ح- شکسپیر:

ط- کافکا:

ی- همینگوی:

ک- آرتور کانن دویل:

ل- دن براون:

(سول سخت می خواستین، این هم سوال سخت)

7- یک تاپ تن از کتاب های ورد علاقه ات درست کن (اگه کتاب های فانتزی هم جزوشونه دو تا درست کن، یکی با فانتزی، یکی بی فانتزی)

8- شخصیت محبوب تمام کتاب هایی رو که خوندی هم نام ببر. (می تونی چند تام ببری و از میانشون یکی رو انتخاب کنی)

 

ورزشی و فوتبالی هم که هستی،

9- به جز فوتبال اخبار چه رشته های ورزشی دیگه ای رو دنبال می کنی؟

10- فوتبال و تیم مورد علاقه ات چه اندازه توی زندگیت برات اهمیت داره؟ فن دو آتیشه هستی یا از کسایی که فقط بازی های مهم و نهایی رو می بینند؟ اگه فن دو آتیشه هستی شده که بعد باخت تیمت گریه ات بگیره؟ کلا احساست رو بعد از یک باخت و یک برد بسیار مهم شرح بده.

11- یک خاطره ی جالب راجع به این موضوع بگو.

 

خب بریم سراغ خود نغمه:

12- سرنوشت استنیس، سرسی، تیریون، لیتل فینگر و داووس رو پیشبینی کن. بزرگترین اشتباه و بهترین قدم هر کدومشون در نظرت چی بوده؟

13- به انتخاب خودت یک خاندان از هر منطقه ی وستروس حذف کن. (خاندان های اسمشونبر تارگرین، لنیستر، بولتون، فری رو حساب نکن)

14- اگه جای استنیس باشی و تخت آهنین رو فتح کنی چه اصلاحاتی انجام می دی؟ با شرح و تفصیل توضیح بده. شورای کوچک، دست پادشاه و گارد مخصوصت هم یادت نره. کلا چیزی رو از قلم نینداز.

 

به نظرت ملکه ی جوان تر و زیبا تر کیه؟ دوست داری کی باشه؟

 

15- نظرت در مورد شعار خاندان های مهم هفت پادشاهی چیه؟ براتیون، استارک، لنیستر، تایرل، ارن، گریجوی، تالی،مارتل و تارگرین.

16-کدوم یک از پنج جلد رو ترجیح می دی؟ چرا؟

17- فرض کن یک راهب رلوری و پی می بری که رلور در حقیقت اهریمنه و نه خدا، حاضری در عوض قدرت هایی که رلور بهت می ده پیروش بمونی؟ (فرض کن رلور قول می ده که تو رو قوی ترین راهبش کنه، اون قدر قوی که هر کاری دلت خواست بتونی انجام بدی)

 

خب از نغمه هم خارج بشیم.

18- شکلک مورد علاقه ات تو سایت رو نام ببر. اگه انتخاب شکلک معروف هست، انتخاب دومت رو هم نام ببر.

19- تخمینا حدس بزن که چند تا پست توی سایت زده شده. (سر تالیسا که تخمینش فکر کنم فقط 20-15 درصد اشتباه داشت، نری پست ها رو بشمری ها!)

20- خب ریگار از این سوال خوشش اومده بود، برای همین از شما هم می پرسم؛ اگه قرار باشه اعدام بشی دوست داری به عنوان آخرین وعده ی غذا چی سفارش بدی؟ (محدودیتی نداری)

21- یک صفت طنز برای چند تا از بچه ها به کار ببر. (ثابت کن که شایعات بدخواهان دروغه)

 

خب یه کم جدی تر بشیم،

22- تا چه اندازه آدم معتقدی (به خدا و مذهب منظورمه) هستی؟ تا چه حد به اعتقاداتت پایبندی؟

23- ریاکار، حسود، متکبر. کدوم یک از این سه صفت رو می شه راجع به سینا به کار برد؟ از کدومشون بیشتر بدت میاد.

24- فکر کن روی یک کشتی هستی و کشتی داره غرق می شه، هیچ قایق نجاتی هم نیست، شنا کردن هم تا ساحل ناممکنه، مرگ حتمیه. افکاری رو که موقع تقلاها توی ذهنت ممکنه بچرخند شرح بده.

25- معمولا چه قدر طول می کشه تا عصبانی می شی؟ عصبانیتت چقدر شعله می کشه؟ خشمت چقدر طول می کشه؟ بعد از فروکش کردن زود می بخشی یا دیر؟

 

خب سوالات ما فعلا ته کشید...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×