رفتن به مطلب
Manuel

The Princess and the Queen، داستانی که باید خوانده شود

Recommended Posts

حالا یه مقدار هم به خود داستان بپردازیم

 

من بعد مدت‌ها که داستانی از نغمه نمونده‌ بود برام، این رو خوندم و خیلی چسبید. :ي

 

واقعا از نظر شیوه نگارش یه سر و گردن از خود نغمه بالاتره و این کاره ترجمه‌ش رو خیلی سخت‌تر می‌کنه. به نظرم دلیلش اینه که از دید یه دانای کل داره نقل میشه و این باعث لفاظیهای خیلی جالبش شده.

 

*

من بیشتر به این فکر می‌کنم که چه استفاده‌ای قراره از این داستان تو خود نغمه بشه؟

منظورم مثل زمینه‌ سازی‌ای هست که جلد ۳ دانک و اگ برای جلد ۵ نغمه انجام داد...

 

به نظرتون اینجا چنین موضوعی وجود داره؟ گره داستانی اضافه‌ای ایجاد شده تا به حال حاضر ارتباط پیدا کنه و ماجرا از اینم قمر در عقرب‌تر بشه؟

یا اصلا نیازی نیست از این دید به داستان نگریست؟

 

دانای کل قبول ، ولی متن مشکل نگارشی داره، و با توجه به حذف شدن مطالب زیاد خیلی ایرادات داره که اگه فرصت شد میگم.

 

اما در مورد زمینه سازی اینکه هر کسی که تنه ش به تارگرینها خورده باشه میتونه اژدهاسوار بشه خیلی مهم بود. در واقع قداست این قضیه رو از بین برد. فکر میکنم برای "سه سر اژدها" مهم باشه.

 

 

Tapatalking with an iDevice

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
IQ یعنی استنیس نباشی و ادارد-بازی در نیاری و پاتو نکنی توی یه کفش که الا و بلا فلانه. لات بازی و لشکر کشی که از Clegane ها هم بر میاد.

مانویل جان یعنی شما می گی هر کی بره دنبال اجرای عدالت و شرافت هوشش پایینه ، هر کی بره سراغ ظلم و خون ریزی هوشش زیاده . ادارد و استنیس پاشون رو کردن تو یه کفش چون قانونا حق باهاشون بود 

لات بازی که از کلگان ها بر می اد و نتیجه اش رو هم که دیدی ولی لشکر کشی موندم چه جوری خاندان کلگان می خواد انجام بده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
IQ یعنی استنیس نباشی و ادارد-بازی در نیاری و پاتو نکنی توی یه کفش که الا و بلا فلانه. لات بازی و لشکر کشی که از Clegane ها هم بر میاد.

مانویل جان یعنی شما می گی هر کی بره دنبال اجرای عدالت و شرافت هوشش پایینه ، هر کی بره سراغ ظلم و خون ریزی هوشش زیاده . ادارد و استنیس پاشون رو کردن تو یه کفش چون قانونا حق باهاشون بود 

لات بازی که از کلگان ها بر می اد و نتیجه اش رو هم که دیدی ولی لشکر کشی موندم چه جوری خاندان کلگان می خواد انجام بده

 

استنیس عزیز ، IQ یعنی اینکه بواسطه ی اینکه حق با توئه ، چشمتو روی واقعیات -پدرسوخته بودن دشمنات، اتفاقات متفرقه، مشکلات مختلفی که از جانب آدمای اطراف میتونه گریبان آدمو بگیره - نبندی و فکرشو بکنی.

حق با استنیس بود، حق با ادارد بود. ولی واقعا" نمیشه فکر کنی جهان به واسطه ی اینکه تو محقی ، انرژیهای مثبتشو نثارت کنه و هیچ مشکلی برات پیش بیاد. تو نمیتونی با یه گله کرکس، با وقار یک عقاب بجنگی. باید یه لاشه بندازی اون پایین که کرکسا سرگرم بشن و بتونی بازیشون بدی...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب این تفاوت دیدگاه های ما رو بیان می کنه . می تونی با وقار عقاب با ده تا کرکس بجنگی و البته با افتخار هم کشته بشی و می تونی با دوز و کلک باهاشون برخورد کنی و با خفت بمیری .

بالون گریجوی خودش رو شاه اعلام کرد و با نامردی شمال رو گرفت ولی با خفت مرد . تایوین لنیستر با اون شکل فجیع نقشه قتل راب استارک رو کشید و اون جوری کشته شد . 

ادارد استارک مرد ولی شرافتش نمرد ، استنیس تو جنگ بلکواتر شکست خورد ولی با این حال از مردمش دفاع کرد . استنیس هوشش زیاد بود که تونست اون همه جنگ رو ببره ، تعداد زیادی از نیروهای شمال رو با خودش متحد کرد لشکر منس رو با این که تعداد افراد قابل مقایسه نبود شکست داد ، دیپ وود موت رو گرفت ، به احتمال خیلی زیاد وینترفل رو می گیره ، و کلی پیروزی های دیگه در زمان قیام

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

از اونجا که تارگرین ها برعکس بعضی ها شرافت و صداقت دارن و به اشتباهاتشون اعتراف میکنن باید همینجا به صورت رسمی اعلام کنم که جنگ رقص اژدهایان فاجعه بار بوده!!! یعنی این نبرد گالت رو که تموم کردم با خودم گفتم هیچ جنگی از این بدتر نمیشه حتی نبرد استنیس تو بلک واتر هم به پای این یکی نمیرسه و در مقابلش اصلا حساب نیست.

 

پ.ن: این خصلت براتیون ها فکر کنم ذاتی باشه. کلی شعار میدن ولی به هیچکدومشون عمل نمیکنن و انتظار دارن دنیا به خواسته های اونا به هر صورتی عمل کنه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خوب این تفاوت دیدگاه های ما رو بیان می کنه . می تونی با وقار عقاب با ده تا کرکس بجنگی و البته با افتخار هم کشته بشی و می تونی با دوز و کلک باهاشون برخورد کنی و با خفت بمیری .

بالون گریجوی خودش رو شاه اعلام کرد و با نامردی شمال رو گرفت ولی با خفت مرد . تایوین لنیستر با اون شکل فجیع نقشه قتل راب استارک رو کشید و اون جوری کشته شد . 

ادارد استارک مرد ولی شرافتش نمرد ، استنیس تو جنگ بلکواتر شکست خورد ولی با این حال از مردمش دفاع کرد . استنیس هوشش زیاد بود که تونست اون همه جنگ رو ببره ، تعداد زیادی از نیروهای شمال رو با خودش متحد کرد لشکر منس رو با این که تعداد افراد قابل مقایسه نبود شکست داد ، دیپ وود موت رو گرفت ، به احتمال خیلی زیاد وینترفل رو می گیره ، و کلی پیروزی های دیگه در زمان قیام

 

نخیر. میتونی همونطور که داری مثل یه عقاب میجنگی ، از حیله هم استفاده کنی. کنترل اذهان و رفتار عوام از لازمه های حکومت کردنه. ضمن اینکه حتی اگه با دوز و کلک هم کارتو پیش ببری لزوما" نباید بمیری!

 

بعدشم، اسم ِ اینو اونو میبری که توی خفت مُردن ، آدما بالاخره میمیرن. ولی کِی میمیرن و کی میمیره مهمه. وقتی یه مهره ی مستعد برای مملکت داری ، که شرافت داره ، بخاطر ندونم کاریا حیف میشه خیلی فرق میکنه ...

 

میشه بگی استنیس چند تا جنگ رو برد ؟!؟؟!

 

استنیس که سپاه داداششو با جادو گرفت. بلکواتر هم که شکست خورد، فقط یه جنگ با وحشیهایی که چوب و چماق داشتنو برد! دیپ وود هم که چهار نفر آدم بیشتر نداشت. نیروهای شمال هم که به صدقه سری ِ جان بود. رفتنش به شمال با کنه بازی ِ Davos بود وگرنه اونکه داشت زالو مینداخت توی آتیش! دوستان بیخودی توروخدا طرفداری نکنید!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مانویل جان یه جوری می گی انگار همه هر کاری انجام دادن به تنهایی بوده . مثلا دنریس بدون اژدها می شه بگی چی کار می تونست بکنه ، مجبور بود تا ابد از دست کالسار های بزرگتر فرار کنه ، یا مثلا تایوین بدون تایرل ها چه ی خواست استنیس رو تو بلکواتر شکست بده ، بدون فری ها و بولتون ها چه جوری می تونست راب رو از سر راهش برداره ، جه طور کمک گرفتن تایوین از این ها قبوله ولی استنیس نمی تونه از ملیساندر و داووس و ... کمک بگیره . 

شما می تونی بگی استنیس به جز بلکواتر کدوم جنگ رو باخته 

 

تحمل محاصره ی استورمزاند که هر کی دیگه بود تسلیم شده بود ، در هم کوبیدن ناوگان دریایی گریجوی در زمان شورش اول بالون گریجوی ، فتح جزیره ی گریت ویک ، فتح دراگون استون اخرین پایگاه خاندان تارگارین تو وستروس ، شکست ارتش وحشی ها که از نظر تعداد بیست برابر ارتش استنیس بودن و مجهز به غول و ماموت . 

بعدشم یه جوری می گی کار های استنیس صدقه سری این و اون بوده که هر کی ندونه فکر می کنه استنیس از خودش هیچ عرضه ای نداشته . اگه استنیس نمی رفت به دیوار که دیگه اصلا جان اسنویی در کار نبود که بعدا بخواد به استنیس کمک کنه ، اگه استنیس همون زمان محاصره ی استورمزاند به جای مجازات داووس می کشتش که دیگه نمی تونست بعدا ازش کمک بگیره . 

 

ما الکی از کسی طرفداری نمی کنیم ولی شما الکی افراد رو می کوبی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
حالا یه مقدار هم به خود داستان بپردازیم

 

من بعد مدت‌ها که داستانی از نغمه نمونده‌ بود برام، این رو خوندم و خیلی چسبید. :ي

 

واقعا از نظر شیوه نگارش یه سر و گردن از خود نغمه بالاتره و این کاره ترجمه‌ش رو خیلی سخت‌تر می‌کنه. به نظرم دلیلش اینه که از دید یه دانای کل داره نقل میشه و این باعث لفاظیهای خیلی جالبش شده.

 

*

من بیشتر به این فکر می‌کنم که چه استفاده‌ای قراره از این داستان تو خود نغمه بشه؟

منظورم مثل زمینه‌ سازی‌ای هست که جلد ۳ دانک و اگ برای جلد ۵ نغمه انجام داد...

 

به نظرتون اینجا چنین موضوعی وجود داره؟ گره داستانی اضافه‌ای ایجاد شده تا به حال حاضر ارتباط پیدا کنه و ماجرا از اینم قمر در عقرب‌تر بشه؟

یا اصلا نیازی نیست از این دید به داستان نگریست؟

 

دانای کل قبول ، ولی متن مشکل نگارشی داره، و با توجه به حذف شدن مطالب زیاد خیلی ایرادات داره که اگه فرصت شد میگم.

 

اما در مورد زمینه سازی اینکه هر کسی که تنه ش به تارگرینها خورده باشه میتونه اژدهاسوار بشه خیلی مهم بود. در واقع قداست این قضیه رو از بین برد. فکر میکنم برای "سه سر اژدها" مهم باشه.

 

 

Tapatalking with an iDevice

 

قبول دارم این رو.

خود مارتین تو بلاگش نوشته بود سی هزار کلمه‌س این داستان و نسخه هشتاد هزار کلمه‌ایش رو بعدا تو یه کتاب میده بیرون!

واقعا فکر کردن به اینکه چطوری داستان یک سوم شده ...!

البته فکر کنم آخرش حدود ۵۰هزار تا کلمه چاپ کردن تو این داستان... ۷۰ صفحه‌س آخه

 

اما این داستان یه خوبی که داشت، سرعت خیلی بالای روایتگریش بود، هیچ توصیف اضافه‌ و غیرکاربردی‌ای نداشت. میزان خیلی زیاد خلاصه گویی.

 

درباره اون سری ایرادها قبول، من خودم متوجه یه چندتایی شدم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

خب من کتاب رو امروز تموم کردم. در مورد بوروس باید بگم که عاقلانه ترین کار ممکن رو کرد. بسیار هوشمندانه یک گوشه نشست و گذاشت این اژدها و سوسمار ها خودشون رو جزغاله کنند. البته مطمئنا اگه رابرت جای بوروس همچین کاری نمی کرد. ولی اقدام بوروس از هر کاری که رابرت تو این شرایط می کرد خردمندانه تر بود.

البته من خودم از هیو همر بیشتر خوشم اومد. منطق تارگرینی رو در برابر خود تارگرین ها اعمال کرد. من اژدها دارم پس همه تعظم کنید یا جزغاله تون می کنم.

مارتین شر این اژدها ها رو کامل از سر دنیاش کم می کرد نغمه خیلی بهتر می شد.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بحث درباره بوروس. با شما تقریبا بی فایدس. چون هرچی هم که به شما بگیم کار بوروس بی شرفانه بوده بارم شما روی حرفتون پافشاری میکنید. بعد مدام بگید منطق تارگرین ها. حداقل تارگرین ها به کار های وحشتناکشون اعتراف میکنن اما براتیون ها به اسم یه چیزه دیگه رو کاراشون سر پوش میذارن و پافشاری میکنن.

هیو همونی بود که ورمیثور رو سوار می شد و رفت طرف سیاه ها؟ یا اون تتل بود؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بحث درباره بوروس. با شما تقریبا بی فایدس. چون هرچی هم که به شما بگیم کار بوروس بی شرفانه بوده بارم شما روی حرفتون پافشاری میکنید. بعد مدام بگید منطق تارگرین ها. حداقل تارگرین ها به کار های وحشتناکشون اعتراف میکنن اما براتیون ها به اسم یه چیزه دیگه رو کاراشون سر پوش میذارن و پافشاری میکنن.

هیو همونی بود که ورمیثور رو سوار می شد و رفت طرف سیاه ها؟ یا اون تتل بود؟

استاد شما تازگی ها اعصاب معصاب درست و حسابی ندارین. چرا این همه خشن شدین؟

هیو همونی بود که ورمیتور سوار می شد و تو تامبلتون به سیاه ها خیانت کرد. آخرش هم خودش رو شاه خوند. منطقش با ایگان مو نمی زد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کتاب رو خوندم. اطلاعات خوبی در مورد اژدهاها و خاندان تارگرین میداد. خیلی در مورد ارتباط اژدها و سوارش صحبت شد که فکر کنم توی کتاب ششم ازش استفاده بشه.

لحن روایت داستان متفاوت و تاریخی بود نه داستانی و من اینو دوست دارم. اما اینکه فقط به رقص اژدهایان پرداخت و بقیه داستان رو ول کرد خیلی بد بود. میخواستم تا آخرش بره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
دوستان یکی لینک دانلود این کتابو بزاره ما هم بخونیمش.

 

نسخه pdf و epub اینجا هست:

http://winterfell.ir/martin-novellas/

 

اینجا که این کتابه نیست

 

 

dangerous Women

Tales Of Dunk And Egg 1 - The Hedge Knight

Tales Of Dunk And Egg 2 - The Sworn Sword

Tales Of Dunk And Egg 3 - The Mystery Knight

 

اینا هست فقط

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
دوستان یکی لینک دانلود این کتابو بزاره ما هم بخونیمش.

 

نسخه pdf و epub اینجا هست:

http://winterfell.ir/martin-novellas/

 

اینجا که این کتابه نیست

 

 

dangerous Women

Tales Of Dunk And Egg 1 - The Hedge Knight

Tales Of Dunk And Egg 2 - The Sworn Sword

Tales Of Dunk And Egg 3 - The Mystery Knight

 

اینا هست فقط

 

https://westeros.ir/download/?category=14

کتاب مذکور همون Dangerous Women ه.

یه سری داستانه که آخریش توسط مارتین نوشته شده و مربوط به نغمه است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب، منم بالاخره خوندمش. (چه سریه که وقتی که باید درس بخونی جذابیت همه چی شونصد برابر می شه من موندم والا)

 

نحوه روایت که خب چون می خواستن کوتاه کنن باید اینجوری می بود وگرنه از خود نغمه بیشتر طول می کشید. جذابیتش بیشتر بود اینجوری (البته اگه همین شیوه با جزئیات بیشتر می بود خیلی بهتر می شد) ولی از نظر هنری و زیبایی به شدت افت کرده.

 

شخصیت مورد علاقه من که Daemon بود و رو مغز ترین هم Rhaenyra

اون تغییر موضع Two Betrayers هم به هیچ وجه قابل توجیه نیست به نظرم.

 

آخرشم اینکه عجله داشتن و هول هولکی بودن رو به من منتقل می کرد کلاً داستان.

 

 

ویرایش: الان بحث دوستان راجع به بوروس رو خوندم.

خداییش دارین ایراد الکی می گیرین دیگه، فرض کن مخوف ترین اژدهای وستروس تو قلعه ات پارک شده. می تونی به سوارش از گل پایین تر بگی ؟ مسلماً نه.

اصلاً فرض کن از جون خودت هم بگذری، از جون بقیه آدم هایی که اونجان که نمی تون بگذری. از قلعه آبا و اجدادیت چی؟ می تونی بذاری مثل وینترفل شه؟ (بلکم بدتر)

@مانوئل: تو کتاب قشنگ می گه احساسات بوروس نا معلومه پس با اطمینان نمی شه گفت حس بچه زرنگی بهش دست داده.

چه وقتی از Lucerys پرسید با کدوم دخترم ازدواج می کنی چه وقتی به Aemond گفت وقتی زیر سقف من نیستی هر کاری می خوای بکن داشت از همون منطق از گل پایین تر نگفتن پیروی می کرد.

 

در ضمن، پر رنگ بودن نقش مندرلی ها و داستین ها و محو بودن تقریبی استارک ها واسه من خیلی جالب بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خب، منم بالاخره خوندمش. (چه سریه که وقتی که باید درس بخونی جذابیت همه چی شونصد برابر می شه من موندم والا)

 

نحوه روایت که خب چون می خواستن کوتاه کنن باید اینجوری می بود وگرنه از خود نغمه بیشتر طول می کشید. جذابیتش بیشتر بود اینجوری (البته اگه همین شیوه با جزئیات بیشتر می بود خیلی بهتر می شد) ولی از نظر هنری و زیبایی به شدت افت کرده.

 

شخصیت مورد علاقه من که Daemon بود و رو مغز ترین هم Rhaenyra

اون تغییر موضع Two Betrayers هم به هیچ وجه قابل توجیه نیست به نظرم.

 

آخرشم اینکه عجله داشتن و هول هولکی بودن رو به من منتقل می کرد کلاً داستان.

 

 

ویرایش: الان بحث دوستان راجع به بوروس رو خوندم.

خداییش دارین ایراد الکی می گیرین دیگه، فرض کن مخوف ترین اژدهای وستروس تو قلعه ات پارک شده. می تونی به سوارش از گل پایین تر بگی ؟ مسلماً نه.

اصلاً فرض کن از جون خودت هم بگذری، از جون بقیه آدم هایی که اونجان که نمی تون بگذری. از قلعه آبا و اجدادیت چی؟ می تونی بذاری مثل وینترفل شه؟ (بلکم بدتر)

@مانوئل: تو کتاب قشنگ می گه احساسات بوروس نا معلومه پس با اطمینان نمی شه گفت حس بچه زرنگی بهش دست داده.

چه وقتی از Lucerys پرسید با کدوم دخترم ازدواج می کنی چه وقتی به Aemond گفت وقتی زیر سقف من نیستی هر کاری می خوای بکن داشت از همون منطق از گل پایین تر نگفتن پیروی می کرد.

 

در ضمن، پر رنگ بودن نقش مندرلی ها و داستین ها و محو بودن تقریبی استارک ها واسه من خیلی جالب بود.

بالاخره یکی پیدا شد حرف دل ما رو زد. اینا که هر چی ما می گیم می گن از رو تعصبه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@kei1

اونجا که میگه ، بیرون دیگه زیر سقف من نیست، همون حس بچه زرنگیه.

 

با توجه به سنش ، راحت میتونست مثلا" به Aemond بگه "بذار بره، بعدا" حسابشو میرسی"

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
@kei1

اونجا که میگه ، بیرون دیگه زیر سقف من نیست، همون حس بچه زرنگیه.

 

با توجه به سنش ، راحت میتونست مثلا" به Aemond بگه "بذار بره، بعدا" حسابشو میرسی"

 

من یادمه دو تا حالت واسه بوروس گفته می شه: یکی اینکه عصبانی ه و اون یکی اینکه داره از اینکه دو طرف اومدن سراغش لذت می بره.

اولی که واسه اینه که اگه خودش بود می رفت طرف سیاه ها ولی چون وگار اونجا بود مجبور بود به خواست Aemond تن بده.

دومیم تقریباً همونه که شما و استاد می گین.

 

بستگی داره کدوم روایت درست باشه، اون موقع می شه گفت از سر مصلحت اندیشی بوده یا بچه زرنگ بازی.

 

 

البته این زرنگ بازی یه چیز مرسومیه تو وستروس، تو همین 5 تا کتاب یه بار جان این کار رو کرد (وقتی Cregan Karstark می یاد دنبال Alys )

یه بار هم مندرلی ها با فری ها همین کار رو کردن.

 

اینا واسه کتاب 5 اند، نمی دونم باید تو اسپویلر باشه یا نه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
@kei1

اونجا که میگه ، بیرون دیگه زیر سقف من نیست، همون حس بچه زرنگیه.

 

با توجه به سنش ، راحت میتونست مثلا" به Aemond بگه "بذار بره، بعدا" حسابشو میرسی"

آخه باید منفعتی براش داشته باشه که بخواد زرنگی کنه. مرگ لوکیریس می تونست خشم رینریا و 11 تا اژدهای باقی مونده اش رو در بر داشته باشه. کدوم آدم عاقلی برای یه شوخی همچین قماری بر سر زندگی خودش و اطرافیانش می کنه؟

 

ضمن این که بوروس بعد از اون هم وارد جنگ نمی شه و نشون می ده تمایلی به سمت سبز ها هم نداره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو اون موقع بوروس با یه تیر دوتا نشون رو زد. هم از زیر لقب خویشاوند کشی در رفت هم از زیر خشم ایموند و سبز ها. رینیرا که بلا نسبت خل نبود که اگان و بقیه رو ول کنه پاشه به استورمز اند حمله کنه! از اون یازده تا اژدها که چندتاشون سوار نداشتن، چندتاشون وحشی بودن و چندتاییشون سوار درست و حسابی ای نداشتن که حریف ویگار و سان فایر بشن. یکی مال دیمون خوب بود که تو ریورلندز بود یکی مال رینیس و یکی هم مال خود رینیرا که نمیتونست سوارش بشه و باهاش بجنگه. پسر بزرگشم با اژدهاش تو شمال بود.

 

پ.ن: چی میش یه فیلم هم از روی این کتاب بسازن؟ به نظرم پتانسیلش رو داره که لیه فیلم خوب ازش دربیاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
تو اون موقع بوروس با یه تیر دوتا نشون رو زد. هم از زیر لقب خویشاوند کشی در رفت هم از زیر خشم ایموند و سبز ها. رینیرا که بلا نسبت خل نبود که اگان و بقیه رو ول کنه پاشه به استورمز اند حمله کنه! از اون یازده تا اژدها که چندتاشون سوار نداشتن، چندتاشون وحشی بودن و چندتاییشون سوار درست و حسابی ای نداشتن که حریف ویگار و سان فایر بشن. یکی مال دیمون خوب بود که تو ریورلندز بود یکی مال رینیس و یکی هم مال خود رینیرا که نمیتونست سوارش بشه و باهاش بجنگه. پسر بزرگشم با اژدهاش تو شمال بود.

 

پ.ن: چی میش یه فیلم هم از روی این کتاب بسازن؟ به نظرم پتانسیلش رو داره که لیه فیلم خوب ازش دربیاد.

اگه منظورت اینه که بوروس به خاطر این گذاشته که ایموند لوکیریس رو بکشه که در غیر این صورت ایموند خشمش رو متوجه بوروس می کرده که خیلی هم خوب، این حرفت بوروس رو از اتهام تبرئه می کنه. اما در مورد خویشاوند کشی حتی بوروس اگه می ذاشت ایموند لوکیریس رو هم بکشه به خویشاوند کشی متهم نمی شد، متهم می شد به عدم رعایت حق مهمان.

اما در مورد حمله، رینریا حتی اون موقع هم قواش خیلی از ایگان کم تر نبود، ضمن این که شمال و ویل و ریورران هم هنوز تکلیفشون مشخص نیست، برای همین هر آن امکان داره رینریا بعدا به قدرت برسه که همین طور که دیدیم رسید، اون وقت رینریا شاید کسی که تو جنگ علیهش جنگیده رو ببخشه ولی کسی رو که فکر می کنه قاتل پسرش هست رو نمی بخشه، ضمن این که حتی اگه به قدرت نمی رسید هم می تونست هر وقت خواست به استورمز اند حمله کنه. فاصله ی زیادی بین استورمز اند و دراگون استون نیست و نیازی هم نیست که از روی آسمان وستروس رد بشن که به استورمز اند حمله کنند، هر وقت اراده کنند می تونند غالگیرانه به استورمز اند یورش ببرند. قلعه و زمین های اطرافش رو به آتیش بکشند و قبل از رسیدن کمکی از جانب بارانداز فرار کنند. ضمن این که بوروس هم به احتمال زیاد آمار دقیق اژدهاهای رینریا رو نداره. خبر هم نداره که دیرون و جیکریس کجان و چی کار می کنند.

 

من سوالم اینه، چرا بوروس که خیلی علاقه ای هم به سبز ها نداره (همون طور که تو جنگ نشون می ده) باید خشم رینریا رو در قبال تقریبا هیچ چیز (طبق ادعای مانوئل یک شوخی) به جون بخره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با بحث در خصوص داستان نمیکنم ، ولی یه چیزی در خصوص اژدها بگم ، اونم این هست Barth تنها شخصیت تاریخی هست که میشه گفت با قطعیت رو اژدهایان یه بررسی کلی انجام داده ، تو سه کتابی هم که نوشته تو دوران جیهریس اول یاد کرده که اژدهایان نه مردن نه زن !!! جنسیت نامشخصی گذاشته رشون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×