رفتن به مطلب
Manuel

The Princess and the Queen، داستانی که باید خوانده شود

Recommended Posts

@ کینگ رابرت:

همون. منظورم مهمان کشی بود. خشمشم )اگه بشه اسمش رو خشم گذاشت( منظورم خطر حمله سبز ها بود. فکر نکنم دیگه بوروس اینقدر بی خیال بود که از اتفاقاتی که تو دراگون استونی که خیلی با استورمز اند فاصله نداره بی خبر باشه! خصوصا درباره اژدهایان.

کلا فکر کنم بوروس اصلا تمایلی به شرکت تو این جنگ نداشته. از طرفی فکر کنم یه جورایی با خودش حساب کرده بود که رینیرا نمیتونه شانس زیادی داشته باشه چون یه جایی ایموند میگه بین سیاه ها دیمون و اژدهاش تنها تهدید بزرگه و بقیشون بچه های نورسیده این که نمیتونن رو اژدهاشون بشینن. آخرشم دیدیم که حرفش درست دراومد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این کارهای ایگان دوم هم جالبه ، به بهانه ی خشونت و بی رحمی دیمون و نجات جان خودش و برادرانش تاج گذاری کرده، اون وقت در واکنش به تاج گذاری رینریا سریع خواستار مرگ رینریا و دیمون می شه.

من رو به یاد حزب حاکم فعلی مصر می اندازه که به بهانه ی خشونت و جنایت اسلام گرایان مصر رو سرکوب و قتل عام کردند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نه دیگه شهاب جان.

دو حالت داشت:

1. تاج گذاری نکنه که در این حالت توسط رینریا کشته می شد. (به گفته مادرش و مشاوراش که من به شخصه خیلی باور ندارم این رو)

2. تاج گذاری کنه که تو این حالت هم وقتی طرفش همین ادعا رو می کنه مجبوره به دنبال کشتن و معدوم کردنش باشه.

یعنی در واقع وقتی قانع شد که اگه نکشه کشته می شه شروع کرد که بکشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نه دیگه شهاب جان.

دو حالت داشت:

1. تاج گذاری نکنه که در این حالت توسط رینریا کشته می شد. (به گفته مادرش و مشاوراش که من به شخصه خیلی باور ندارم این رو)

2. تاج گذاری کنه که تو این حالت هم وقتی طرفش همین ادعا رو می کنه مجبوره به دنبال کشتن و معدوم کردنش باشه.

یعنی در واقع وقتی قانع شد که اگه نکشه کشته می شه شروع کرد که بکشه.

نه متوجه منظورم نیستی، بعد از تاج گذاری ایگان رینریا شورا تشکیل می ده و تاج گذاری می کنه، تو این شورا دروغ یا راست عنوان می کنه اگه برادران و خواهرانم بیان سمتم و طلب بخشش کنند می بخشمشون و ...

وقتی خبر این تاج گذاری می رسه ایگان همون اول می گه اینا خیانتکارند و باید اعدام بشن، که استاد اروایل بهش می گه که برادر با خواهر نباید بجنگه و باید مصالحه کنیم و ایگان هم متهمش می کنه به خیانت و بقیه.

ایگان و نایمریا تقریبا توی یک شرایطند ولی حداقل تو ظاهر حرکت ایگان خیلی خشونت آمیز تره، در حالی که تو کتاب عنوان می شه ایگان از ترس خشونت دیمون حاضر می شه شاه بشه.

------

راستی به نظر من این کتاب بی طرفانه نوشته نشده، یعنی مارتین تو این کتاب احساسات، علایق و همین طور ملاحظه کاری های یک استاد سیتادل که در عین حال هم می خواد انصاف رو رعایت کنه و هم می ترسه که کلامش توی کتاب اون قدر گزنده نباشه که حکومت رو تحریک کنه رو هم وارد کتابش کرده و به نظرم این کارش شاهکار بوده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه سوال ویژه.

رینیرا چرا خواستار مرگ اگان و برادراش بود؟ مگه نگفته بود اگه تسلیم بشن میبخشدشون؟

قضیه ح.ر.ا.م.ز.ا.د.ه های استرانگ درمیون بود یا یه چیزه دیگه که آلیسنت میترسید رینیرا بچه هاش رو بکشه؟

من خیلی از دیمون بدم میاد. هیچکس دیگه ای این حس رو نسبت بهش نداره؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@شهاب:خب همون دروغ یا راست بودنش مهمه دیگه.

حالا به هر صورت ایگان متقاعد شده بود که این دروغه پس دقیقاً همون رفتاری که داری نقد می کنی رو می کنه که به نظر منم منطقی ه.

 

@استاد:

آلیسنت می خواست ایگان شاه بشه واسه اینکه راضیش کنه بهش گفت اگه قبول نکنی رینیرا می کشتت. (این نظر منه ولی در هر صورت نمی تونسته مطمئن باشه که رینیرا چی کار می کنه و طمع قدرت در قضیه دخیل بوده)

من که موضع ام رو اعلام کردم نسبت به دیمون تو پست اولم. اون واکنشش به نامه رینیرا خیلی جالب بود.

دقیقاً چرا خیلی بدت می یاد از این بدبخت ؟!؟

 

همه بیان اعلام موضع کنن ببینیم سبز ها بیشتر طرفدار دارن یا سیاه ها.

البته من خودم واسه انتخاب به مشکل بر خواهم خورد (چون اولاً جفتشون تارگرین هستن ثانیاً تو دو طرف کسایی هستن که خوشم اومده ازشون یا بدم اومده)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من با حرف اوتو های تاور درباره دیمون موافقم. کلا از اول خیلی ازش خوشم نمیومد و بعد از اینکه اون بلا رو سر زن اگان و بچه هاش اورد دیگه کاملا از چشم افتاد )البته به نظرم مارتین یه کمی تو خشونت اینجا مبالغه کرده). دقیقا منظورت کدوم واکنشش

نسبت به نامه رینیرا هستش؟

در یک جمع بندی کلی طرف سیاه ها هستم گرچه از سبز ها هم خوشم میاد.

 

پ.ن: همین امروز یه رابطه جدید براتیونی-تارگرینی جدید کشف کردم!!!! زن ایمون و مادر رینیس هم براتیون بوده!!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آخه ظاهر قضیه خیلی مهمه، ایگان حتی تو حفظ ظاهر هم مشکل داره. ضمن این که وقتی یک نفر از ترس از خشونت حاضر می شه به حکومت برسه حتی در صورت برتری بر دشمنش می آد روشی به جز خون ریزی رو پی می گیره.

 

در مورد موضع هم من تو این وسط بی طرفم، البته بی طرف نیستم خواهان این بودم که بزنند تا آخرین نفر همدیگه رو قتل عام کنند، که متاسفانه نشد. اما بی طرفانه بخوام قضاوت بکنم می گم وزن عقل و شعور توی سیاه ها بر سبز ها می چربه. توی سیاه ها دو سه نفر پیدا می شن که (خیلی خیلی سخته به کار بردن این عبارت برای یک تارگرین) که سرشون به تنشون بیرزه، مثل دیمون، جیسیریس، ایگان خسته ، و حتی همون ویسریس. سبز ها واقعا تعطیلند. به جز هلینا که اون هم خل و چل شد بقیه کلا نابودند. حالا وقت کنم یه نقد کامل در مورد کتاب می نویسم.

 

راستی در حال ترجمه ی کتاب هستم. مانوئل توصیه کرده بود که بذارم نسخه ی کامل بیاد که باید بگم که من فعلا وقت فراغت زیاد دارم برای ترجمه، مطمئن نیستم زمانی که نسخه ی کامل کتاب بیاد هم همچین وضعیتی رو داشته باشم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من با حرف اوتو های تاور درباره دیمون موافقم. کلا از اول خیلی ازش خوشم نمیومد و بعد از اینکه اون بلا رو سر زن اگان و بچه هاش اورد دیگه کاملا از چشم افتاد )البته به نظرم مارتین یه کمی تو خشونت اینجا مبالغه کرده). دقیقا منظورت کدوم واکنشش

نسبت به نامه رینیرا هستش؟

در یک جمع بندی کلی طرف سیاه ها هستم گرچه از سبز ها هم خوشم میاد.

 

پ.ن: همین امروز یه رابطه جدید براتیونی-تارگرینی جدید کشف کردم!!!! زن ایمون و مادر رینیس هم براتیون بوده!!!!

 

خب جواب اون حرکتی که تو استورمز اند انجام شد همین بود دیگه.

اون قسمت بازی با هلینا رو قبول دارم که به شدت قصی القلبانه بود.

 

این که اون دختره (اسمش یادم نیست) رو فرستاد بره و تنها پاشد رفت منتظر ایموند و وگار موند. پایان خیلی خوبی رقم زد واسه خودش.

 

منم فکر کنم all in all سیاه ها رو ترجیح بدم. ولی رینیرا به تنهایی یه رقابت یه طرفه رو پایاپای کرده و تصمیم گیری سخته. یعنی نه نمی گفت به تصمیم اشتباه ها.

 

اگه دیمون این خل و چل رو تنها نمی ذاشت خیلی فرق می کرد اوضاع.

 

Rhaenys هم شخصیت جالبی بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جواب مرگ لوکریس مرگ ایموند بود نه جیهیریس. جیهیریس فقط شیش سالش بود. تازه اون بلاد لعنتی به جیهیرا هم ت.ج.ا.و.ز کرد. این یکی دیگه کفرم رو دروورد.

 

خوب شد اینو گفتی. سرانجام نتل چی شد؟ مرد یا فرار کرد یا طبق اون افسانه با دیمون زندگی کرد؟ نغمه کم معما داشت اینا هم بهش اضافه شد!!!!!

 

من یه اعتراف کوچیک بکنم. من از رینیرا خیلی خوشم میاد. چرا اینقدر این بیچاره دشمن داره؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من نمی خوام از اون جنایت دفاع کنم یا توجیهش کنم ولی جنگه دیگه.

 

حتماً رفته واسه خودش با اژدها صفا دیگه. البته خیلی غیر عادی ه که هیچ گزارشی ازش نیست آخه مگه می شه با اژدهاش دیده نشه جایی.

 

الان دقیقاً از چیش خیلی خوشت اومده ؟؟!!

من که از همون موقع زایمانش باهاش مشکل داشتم، بعدشم که دیگه اصلاً هیچی.

Rhaenys رو به کشتن داد، سی اسنیک و در واقع ناوگانش رو به فنا داد، همون نامه که نتل رو دستگیر کنین یا بکشین (یادم نیست) و دیمون رو بفرستین بیاد، اون مراقبت مضحکش از بچه هاش، قضیه درگون پیت، فراری دادن اون یکی اژدها سوار که رفت دو تا خائن رو به سزای اعمالشون برسونه و ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
جواب مرگ لوکریس مرگ ایموند بود نه جیهیریس. جیهیریس فقط شیش سالش بود. تازه اون بلاد لعنتی به جیهیرا هم ت.ج.ا.و.ز کرد. این یکی دیگه کفرم رو دروورد.

 

خوب شد اینو گفتی. سرانجام نتل چی شد؟ مرد یا فرار کرد یا طبق اون افسانه با دیمون زندگی کرد؟ نغمه کم معما داشت اینا هم بهش اضافه شد!!!!!

 

من یه اعتراف کوچیک بکنم. من از رینیرا خیلی خوشم میاد. چرا اینقدر این بیچاره دشمن داره؟؟؟

استاد شما خیلی تمیز به همه چی نگاه می کنین و انتظار دارین ذره ای عدالت خدشه دار نشه. آدمی که خشم جلوی چشمش رو گرفته دیگه نمیاد ترازو بذاره جلوی خودش. اون دیگه دنبال انتقام خودشه، می خواد ضربه ی کاری تری به دشمن بزنه. والله طبیعی تر بود اگه دیمون هر سه فرزند ایگان رو می کشت.

در مورد این قضیه هم بگم که واقعا هنرمندانه طراحی شده بود، سیاه ولی هنرمندانه. از لحاظ اخلاقی این کار رو تایید نمی کنم (حتی با وجود ضربه ای که به تارگرین ها می خوره) ولی انکار نمی کنم که از خوندن سناریوش لذت بردم.

 

در مورد رینریا هم بگم که ما به بی سلیقگی شما تارگرین ها+لنیستر ها عادت کردیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کلا این قضیه مرگ جیهیریس خیلی به من شوک وارد کرد. خصوصا نحوه مرگش. ففط تا یه ربع بعده خوندن این اتفاق داشتم به مارتین لعنت میفرستادم!!!! خداوکیلی اگه این داستان زنان خطرناک رو یه فیلم کنن فکر کنم بتونه جایزه اسکار رو ببره!

 

درباره رینیرا هم راستش نمیتونم خیلی در دفاع ازش چیزی بگم. فقط میتونم بگم که از قدرتش به عنوان یه ملکه خوشم میومد. البته تصمیماتش رو خیلی تایید نمیکنم ولی درکل شخصیتی بود که بیشتر از دیمون دوستش داشتم. شاید اگه تو یه موقعیت دیگه بود اوضاع خودش و تصمیماتش خیلی بهتر میشد.

 

@کینگ رابرت:

چشمام درست میبینه؟!!! شما تو پست بالا دارید از یه تارگرین دفاع میکنید!!!!؟؟؟!!!! عجبا!!!!! حیرتا!!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@کینگ رابرت:

چشمام درست میبینه؟!!! شما تو پست بالا دارید از یه تارگرین دفاع میکنید!!!!؟؟؟!!!! عجبا!!!!! حیرتا!!!!

باشد که بدانید و بدانند که ما از حق روی گردان نیستیم، این حق است که از تارگرین ها روی گردان است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

Ran ( همونی که کار نقشه های نغمه رو میکنه و با مارتین همکاری میکنه و توی نوشتن aWoIaF همکاری داره ) توی یکی از پستاش توی فروم اصلی ، نوشته بود نتل رو بعدا" میفهمید کی بوده و کی میشه! فیوز رو از همه پروند با اون پست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب الان به شکل جدی ای فیوز منم پرید. منظورش از "بعدا میفهمید" چیه؟ یعنی تو کتاب باد های زمستانی یا یه کتاب دیگه؟ کسی درباره هویتش نظری نداره؟ بانوی ناشناخته ای چیزی وجود نداره که بعدا با یه پادشاه یا شورشی ازدواج کرده باشه؟ 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این کتاب رو هم تموم کردم :

من موندم چه طوری دوستان تارگارین فروم بوروس رو متهم به کشتن مهمان می کنن چون بوروس دقیقا از خونریزی در استورمزاند جلوگیری کرد . حالا دو تا تارگارین دیوونه با اژدها دارن همدیگه رو تو اسمون تیکه پاره می کنن از دست بوروس کاری بر نمی اومد . 

بعدشم که بوروس رو متهم به خیانت می کنن ، بزرگترین اژدهای مملکت اومده توی قلعه ات تا ازت بیعت بگیره اگه هم قبول نکنی گور خودت و مردمت و قلعه ات رو کندی . وقتی زور بالا سر ادمه دیگه چاره ای نیست

بعدشم خیلی جالبه ، هی در مورد رابرت و استنیس می گید با راه انداختن جنگ باعث کشته شدن عده ی زیادی مردم بیگناه شدن ، در حالی که ان اصلا قابل مقایسه با جنگ فتح اگان ، رقصی با اژدهایان و قیام بلک فایر نیست . اون ایموند تارگارین روانی همین جور با اژدها چرخ می زد و قلعه ها و روستا ها رو نابود می کرد . 

 

خوشبختانه با چاپ این کتاب عمق ظلم هایی که تارگارین ها به مردم وستروس کردن مشخص شد . 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این استاد روایتگر کتاب هم کمابیش دیوانه تشریف دارند. داشته باشین:

 

Though this custom was greatly resented elsewhere in the Seven Kingdoms, by

men of a jealous temperament who did not grasp the honor being conferred upon

them

 

راست کسی در مورد اون Pale Stranger که تو زیرزمین های کینگزلندینگ با دیمون ملاقات می کنه و اون متحدی که دیمون توی شورای سبز داره و ملکه ی بیوه و پدرش ازش اطلاعی ندارند نظری نداره.

من حدسم اینه که جفتشون لاریس استرانگه، و اگه حدسم درست باشه باید گفت عجب مارمولکی بوده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به لطف سر رابرت و همکاران دارم کتاب رو میخونم . رسیدم به جایی که سیاه ها دارن اژدها سوار پیدا میکنن . با وجود این که از ملکه مادر سبز ها خیلی خوشم میاد اما جناحم رو به نفع ملکه سیاه انتخاب میکنم ، امیدوارم سیاه ها پیروز بشن و اون پرنسلینگ تک چشم ملعون با اون اژدهاش هرچه زودتر کشته بشه .

 

پ ن : موسیقی هانس زیمر ( مردی از فولاد ) به درد اینجور مطالعه ها میخوره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من دیشب نشستم کتاب رو تو نیمه های تاریک شب تموم کردم و چنان سردردی گرفتم که که با درد سوختگی اگان دوم قابل مقایسه اس، الان هم به زور شیره خشخاش ( مسکن کدئین) سرپام . :دی

کتاب خیلی خوب بود ، البته من نیمه اولش رو بیشتر دوست داشتم، مرگ پسر های رینیرا واقعا دردناک بود برام ، نبرد دیمون و ایموند یک چشم هم واقعا عالی بود، دارک سیستر در واقع چنان کرد که آرزوی قلبی من بود .

شخصیت محبوبم " ملکه ای که هرگز نبود" ه، عملکردش تو روکس رست عالی بود، دمار از روزگار اگان دراورد .

البته ملکه آلیستنت هم خیلی دوست داشتم .

بیشتر از هر چیزی وقایع بارانداز پادشاه وقتی رینیرا روی تخت نشسته بود اذیتم کرد ، آخه آدم این همه اژدها داشته باشه اونوقت شهر به همین راحتی سقوط کنه ؟! من جای رینیرا بودم سوار سیراکس میشدم و چنان جمعیت تجمع یافته تو شهر رو کباب میکردم که تا آخر جنگ هیچ کس جرات پیدا نکنه از خونه اش بیرون بیاد ! چه برسه به این که بخواد ردا طلایی بکشه یا حتی به اژدهاها نزدیک بشه !!!!!!! واقعا مردم اون اژدهاها رو کشتن ؟! این دیگه بیشتر از هرچیزی رو اعصابم بود ، اخه مگه مردم تبدیل شده بودن به زامبی های فیلم جنگ جهانی زد ؟! بابا اینا که از ترس اژدها یه زمانی داشتن میخزیدن زیر زمین چی شد یه دفعه زدن به سیم آخر و زیر گنبد سوزان اژدها شکار کردن ؟! عجبا !

واقعا رینیرا بهشون لطف کرد ، من هر جوری فکر میکنم میبینم اگه بجای اون بودم حتما تمام چند صد هزار نفر توی بارانداز رو زنده زنده میسوزوندم .

یه چیز جالب عدد و رقم های نفرات جنگ ها بود که خیلی کمتر از چیزی بود که من انتظار داشتم .

 

سیاه ها کلا آدم های معتدل تر و با عدالتی بودند ، باورم نمیشد پنیر و خون فقط به کشتن یه نفر اکتفا کرده باشن ! باورم نمیشد رینیرا به ملکه سابق رحم کنه !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دقیقا از چیه این عجوزه سبز پوش خوشت اومده؟؟

چه عجب یه نفر رو دیدم که طرفدار دیمون نبود و از کاراش حمایت نکرد!

واسه منم خیلی جالب بود که مردم چه جوری جرات کردن به چاله اژدها حمله کنن و چه جوری بعد از آتیش کاری های دریم فایر از ترس فرار نکردن!

این داستان یه نسخه طولانی تر نداره؟ آخه معلوم نیست سرنوشت نتل و ویسریس و میلور چی شد! تازه خیلی دوست دارم بدونم چه جوری با وجود میلور اگان وارث اگان دوم شد و اینکه چجوری با وجود نامزدیش با جیهیرا و ازدواجشون همه بچه هاش از یه بانو ولاریونین!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کلا من از همه ملکه هایی که دسیسه چینن خوشم میاد ، هرچند مارتین خداوندگار اینه که ملکه ها رو اول خیلی زیرک نشون بده بعد گند بزنه بهشون :دی

دیمون همسر رینیرا رو میگی ؟! نه ازش بدم نمیاد ! جز قضیه اون دختره بذر مشکل خاصی باهاش ندارم . خیلی خوب دمار از روزگار قاتل پسرش دراورد .

 

هوم ، من که چیزی در مورد داستان بلندتر نمیدونم . ولی فکر کنم مانوئل خبر داشته باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میدونید از چی خوشم میاد؟ نصف کسایی که این کتاب رو خوندن از ایموند بخاطر کشتن لوک و زن کورلیس متنفرن بعد همون تعداد طرفدار کسین که یکی از بدترین جنایت های کتاب رو انجام داده.

بعد این همه آدم گرگور و تایوین رو بخاطر کشتن اگان نفرین می کنن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
همون تعداد طرفدار کسین که یکی از بدترین جنایت های کتاب رو انجام داده.

منظورت کیه ؟

 

ایموند مگه فقط اونا رو گشت ( هرچند کشتن هر دوشون هم ناجوانمردانه بود، هم پسری که اژدهاش یک پنجم واسه اون بود و حتی نمیخواست و اجازه نداشت بجنگه ، و هم دو به یک حمله کردنش به یه اژدهای ضعیفتر ) ؟ جنایت هایی که ایموند تک چشم سر مردم ریورلندز آورد کم بود ؟ چقدر از مردم عادی رو کباب کرد ؟ چنتا قلعه رو جزغاله کرد ؟ چقدر خرابی به بار آورد در حالی که جرات نداشت با دیمون روبه رو بشه ؟

 

من به شخصه تایوین رو مقصر نمیدونم ، ازش بدم هم نمیاد ، از گرگور بیشتر به خاطر کاری که با پرنسس الیا کرد متنفرم هرچند کشتن اگان هم کم چیزی نبود اما با قدرت گرفتن رابرت (که امیدوارم در هفت جهنم بپوسه) اگان در هر صورت باید میمرد ، اما نحوه کشته شدن و هتک حرمت قبلش خیلی ناراحت کنندس .

 

پ ن : یه نکته ای که از این کتاب میشه برداشت اینه که اژدهایان خیلی طول میکشه تا بزرگ و قدرت مند بشن، با این حساب هیچ وقت نمیشه انتظار داشت اژدهایان دنریس بتونن تو این چند سال محدود خیلی قدرت مند بشن، جدا از اون مشخص شد حتی اژدهایان بزرگ مثل دریم فایر و اژدهای پسر ارشد رینیرا هم میتونن به دست انسان کشه بشن . پس بعید نیست تو کتاب های بعدی شاهد کشته شدن موجودات دنریس باشیم .

 

پ ن 2 : تمام مدتی که به خاطر سر درد خوابیده بودم داشتم خواب اژدها میدیدم . بخصوص خواب کانیبال رو !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کتاب طولانیتر بوده. خیلی از قسمت هاش حذف شده و یک سری شفافسازی(!) ها صورت نگرفته. کسایی که نسخه ی اصلی رو خوندن میگن خیلی چیزا بیشتر بوده ولی برای اینکه توی مجموعه داستان های زنان خطرناک چاپ بشه کوتاه شده.

 

ضمن اینکه نتل رو میدونم که توی A World of Ice and Fire راجع بهش میخونیم.

 

پ ن : نسخه ی جدید اپ ِ aWoIaF هم اومده مثکه با ملحقات ِ The Winds of Winter که یک چپتر هم مثکه داره ازش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×