رفتن به مطلب
استاد آمون

وقایع پیرامون قیام رابرت

Recommended Posts

جیهیریس اول و دوم و ویسریس اول و اگان سوم و پنجم هم خوب بودن.

تارگرین ها نزدیک دیوانگی بودن ولی همشون دیوانه نبودن.

اینکه چرا ریگار و لیانا به برج شادی رفتن مشخص نیست ولی من به شخصه معتقدم راه حل های دیگه ای هم برای خونخواهی بود. ایریس دیوانه بود و باید به هر ترتیبی کنار می رفت. حتی ریگار هم به این موضوع اعتراف کرد. میشد با یه سوال از خود ریگار دلیل این کارش رو پرسید و به جای اینکه این همه خون بیگناه ریخته میشد با دوتا مذاکره جریان به کلی حل میشد. البته اینا همه احتماله.

استارک ها یکی از بهترین خاندان های وستروسن. اینقدر که تقریبا واسه ی وستروس زیادی پاک و خوبن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب بودن، آره.

 

خب دیوانه بودن ایریس باعث شد تروخشک خاندان باهم بسوزن. همه خوبی های تارگرین هم با این دوتا یا فراموش شد یا کمرنگ شد. یکی ایریس و کارها، یکی هم خود ریگار. با دزدیدن ماریانا استارک و براتیون رو انداخت به جون خودش، عجله کرد، دلیل نیاوُرد و کلا با این کار رگ دیوانگی خودشو نشون داد :grin:

 

خب در مورد استارک ها، " رفتیم ثواب كنيم، کباب شدیم" کاملا صدق می کنه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تارگرین ها که مشکلی با منطق نداشتن. این براتیون های همیشه خیانتکار عجله زیادی کردن. از همه سو استفاده کردن.

به قول خودتون تر و خشک باید با هم بسوزه دیگه! ند یه حماقتی کرد و کل خاندان تاوانش رو داد!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب از لحاظ فنی کارای خوبم شاید کردن، جدا از سوزندن و قتل عام و غارت که کار همه بوده. :grin:

ولی در کُل مملکتو با اژدها گرفتن. اژدها هم یعنی زور دیگه :-"

آخریشونم که دیوانه بود

 

WT19i using Tapatalk

 

نکنه انتظار داری مملکتی که 7 قسمت هست رو با دموکراسی پای صندوق های رای یکپارچه کنن ؟ اونم توی اون دوران.

مگه رابرت چجوری گرفت ؟! قاصدهای صلح به اطراف فرستاد و با گلهای رنگارنگ تارگرین ها رو وداع گفتن و با رها کردن کبوترهای سفید ، اونها رو در کاخ های سفید سکنی دادن و رابرت با عدم تمایل به تخت نشست ؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

می بینی استاد، استدلالت حتی یک تازه وارد رو هم نمی تونه قانع کنه. ببخشید جان اسنو قصد بی احترامی ندارم.

ریگار بعد توهین کردن به براتیون ها و استارک ها و یک سال قایم شدن توی لونه موشش و بعد این که پدر و داداش لیانا کشته شدند حاضر نشد بره به خاطر جنایت و خیانت خودش و باباش توضیح بده، وقتی هم که به خاطر خاندانش احساس خطر کرد یه لشکر برداشت برد که بره شورشی ها و سرکوب کنه و با این کارش تلویحا کارهای باباش رو تایید کرد. کوچکترین قدمی بر نداشته که آسیب هایی که خودش و باباش زدند رو جبران کنه و کوچکترین حقی هم برا بقیه قائل نیست. اون وقت زمانی که رابرت ریگار رو شکست داده باید به جای این که ضربه ی پتکش رو بزنه بپرسه که ریگار جان احیانا توضیحی نداری بدی که چرا شیطون کردی؟

 

خیلی راحت بقیه رو به خیانت متهم می کنید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب از لحاظ فنی کارای خوبم شاید کردن، جدا از سوزندن و قتل عام و غارت که کار همه بوده. :grin:

ولی در کُل مملکتو با اژدها گرفتن. اژدها هم یعنی زور دیگه :-"

آخریشونم که دیوانه بود

 

WT19i using Tapatalk

 

نکنه انتظار داری مملکتی که 7 قسمت هست رو با دموکراسی پای صندوق های رای یکپارچه کنن ؟ اونم توی اون دوران.

مگه رابرت چجوری گرفت ؟! قاصدهای صلح به اطراف فرستاد و با گلهای رنگارنگ تارگرین ها رو وداع گفتن و با رها کردن کبوترهای سفید ، اونها رو در کاخ های سفید سکنی دادن و رابرت با عدم تمایل به تخت نشست ؟!

خب دقیقا چرا تارگرین ها مدعیند خودشون پادشاه واقعیند و رابرت غاصب؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
می بینی استاد، استدلالت حتی یک تازه وارد رو هم نمی تونه قانع کنه. ببخشید جان اسنو قصد بی احترامی ندارم.

ریگار بعد توهین کردن به براتیون ها و استارک ها و یک سال قایم شدن توی لونه موشش و بعد این که پدر و داداش لیانا کشته شدند حاضر نشد بره به خاطر جنایت و خیانت خودش و باباش توضیح بده، وقتی هم که به خاطر خاندانش احساس خطر کرد یه لشکر برداشت برد که بره شورشی ها و سرکوب کنه و با این کارش تلویحا کارهای باباش رو تایید کرد. کوچکترین قدمی بر نداشته که آسیب هایی که خودش و باباش زدند رو جبران کنه و کوچکترین حقی هم برا بقیه قائل نیست. اون وقت زمانی که رابرت ریگار رو شکست داده باید به جای این که ضربه ی پتکش رو بزنه بپرسه که ریگار جان احیانا توضیحی نداری بدی که چرا شیطون کردی؟

 

خیلی راحت بقیه رو به خیانت متهم می کنید.

من به هیچ وجه قصد ندارم نظرم رو به یک استارک فهیم تلقین کنم یا استدلال بیارم که قانع بشه چون معتقدم استارک ها به اندازه کافی عقل و شعور دارن که فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدن.

اگه شما یک کم دقت میکردید متوجه میشدین که من گفتم اینا همش احتماله ولی شما اینقدر قصد تخریب حرف های من و خاندانم رو دارید که متاسفانه از حقانیت ها می گذرید. البته این تقصیر خودتون نیست چون یه خصلت خونوادگیه.

این که براتیون ها یک مشت خیانتکارن بر همگان واضح و روشنه و نیازی نیست که من دونه دونشون رو برشمارم. قضیه شروع قیام و بقیه رو هم چندین و چندبار من و دوستان توضیح دادیم و من دیگه نیازی نمیبینم که برای شما توضیح بدوم چون میدونم شما بازهم رو حرفتون پافشاری میکنید و حاضر به شنیدن حرف های دیگران نمیشید.

به این میگن خشم تارگرینی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
می بینی استاد، استدلالت حتی یک تازه وارد رو هم نمی تونه قانع کنه. ببخشید جان اسنو قصد بی احترامی ندارم.

ریگار بعد توهین کردن به براتیون ها و استارک ها و یک سال قایم شدن توی لونه موشش و بعد این که پدر و داداش لیانا کشته شدند حاضر نشد بره به خاطر جنایت و خیانت خودش و باباش توضیح بده، وقتی هم که به خاطر خاندانش احساس خطر کرد یه لشکر برداشت برد که بره شورشی ها و سرکوب کنه و با این کارش تلویحا کارهای باباش رو تایید کرد. کوچکترین قدمی بر نداشته که آسیب هایی که خودش و باباش زدند رو جبران کنه و کوچکترین حقی هم برا بقیه قائل نیست. اون وقت زمانی که رابرت ریگار رو شکست داده باید به جای این که ضربه ی پتکش رو بزنه بپرسه که ریگار جان احیانا توضیحی نداری بدی که چرا شیطون کردی؟

 

خیلی راحت بقیه رو به خیانت متهم می کنید.

من به هیچ وجه قصد ندارم نظرم رو به یک استارک فهیم تلقین کنم یا استدلال بیارم که قانع بشه چون معتقدم استارک ها به اندازه کافی عقل و شعور دارن که فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدن.

اگه شما یک کم دقت میکردید متوجه میشدین که من گفتم اینا همش احتماله ولی شما اینقدر قصد تخریب حرف های من و خاندانم رو دارید که متاسفانه از حقانیت ها می گذرید. البته این تقصیر خودتون نیست چون یه خصلت خونوادگیه.

این که براتیون ها یک مشت خیانتکارن بر همگان واضح و روشنه و نیازی نیست که من دونه دونشون رو برشمارم. قضیه شروع قیام و بقیه رو هم چندین و چندبار من و دوستان توضیح دادیم و من دیگه نیازی نمیبینم که برای شما توضیح بدوم چون میدونم شما بازهم رو حرفتون پافشاری میکنید و حاضر به شنیدن حرف های دیگران نمیشید.

به این میگن خشم تارگرینی

بله بحث که زیاد کردیم و نتیجه ی بحث ها هم که معلومه. شما تارگرین ها حتی یک دلیل قانع کننده هم برای اقدامات ریگار و ایریس و بقیه ی دار و دسته تون ندارین. فقط اما و اگر و شاید. به خشن ترین و سبعانه ترین روش ها عمل می کنین خواهان ماکزیمم نرمش هم از بقیه هستین. انتظاراتتون از بقیه با رفتار خودتون تناسب نداره. الان هم که بین ما و استارک ها سنگ اندازی می کنی که رابطه مون رو شکرآب کنی. ولی این روش ها بی فایده است. توی قیام رابرت نسبت براتیون ها و استارک ها هر دو به تاگرین ها یکیه. هر دو مظلومند، هر دو زیر باز ظلم نرفتند و هر دو شورش کردند و آخرش هم با هم اساس ظلم رو برچیدند. تنها تفاوتشون تو نگرششون بعد کشته شدن تارگرین ها به دست لنیستراست.

 

منطق تارگرین ها موقع قدرت: من اژدهام، من اژدها دارم. من هم رو جزغاله می کنم. اژدها به هیچ کی جواب نمی ده.

منطق تارگرین ها موقع ضعف: اونا خیانت کردند. اونا ظالمند. ما مظلومیم.

 

راستی من متوجه اون کلمه ی حقانیت نمی شم. نکنه این همون حقانیت اژدهاست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مائول؛ رابرت و برایتون ها که خدایی دلرحم تر از تارگرینا بودن :grin: آره قتل و غارتی شده، خب جنگ همیشه همینا رو داره. و بیشتر کارای فجیع رو هم لنستیرای عهد شکن انجام دادن!

~~~

نمی گم کُل تارگرین ها بد بودن. ولی آخرش دیگه داشتن زیاده رویی می کردن و یکی باید جلوشونو می گرفت. پادشاه رابرت دلایل خوبی برای جنگ و قیام آوُرد.

شما یکی عشقشتون رو بدزده، بهش اهم کنه، بعدم باعث مرگش بشه، اونم بدون هیچ دلیلی که گفته باشه؛ با پتک خوردش می کنید یا بهش می گید: چرا این کارو کردی عزیزم؟ :grin:

 

استاد؛ یه حماقت باعث قیام علیه به شاه و مملکت می‌شه. ریگار انجامش داد و سزاشو با پدرش و کُل خاندان تارگرین با هم دیدن. :grin: در اصل قیام لازمی بوده :-"

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به کینگ رابرت: سر عزیز یه ذره یواشتر. مراقب قلبتون باشید خیلی دارید حرص می خورید.

بحث های زیادی شد ولی گوش شنوایی نبود که بشنوه. براتیون ها همیشه فکر میکنن حق با خودشونه و چیزی به نام گوش شنوا ندارن و نظرات دیگران رو نمی پذیرن.

 

به جان اسنو: قبل اینکه این اتفاقات بیفته. موقعی که جو برندون رو گرفت و رفت پسر یه شاه دیوانه ی خل رو تهدید کرد اگه یه بزرگتر رو باهاش میفرستادن و بجای اینکه برن پایتخت خود ریگار رو پیدا میکردن و حالا به هر روشی دلیل این کارش رو میفهمیدن دیگه این وضع پیش نمیدمد.

عشق رابرت ممکن بود فقط از طرف رابرت باشه. قضیه بین ریگار و لیانا مشخص نیست پس نمیشه همینجوری چیزی دربارش گفت. خصوصا اگه در رابطه با ت.ج.ا.و.ز ریگار به لیانا باشه.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب دقیقا چرا تارگرین ها مدعیند خودشون پادشاه واقعیند و رابرت غاصب؟

 

اون مملکت "مالِ" تارگرین ها بوده. چه بخوای چه نخوای. Seven Kingdoms نتیجه ی تلاش Aegon the Conqueror بوده و خوهراش. شما وقتی که چهار تا مغازه رو میکنی پاساژ ، دیگه پاساژ ِ توئه. یکی به هر دلیل قانع کننده ای هم که شده، حتی قانونی، بیاد بگیرتش، در واقع پاساژ ِ "اون یارو" (بخونید تارگرین) ها رو گرفته.

من نمیگم که مملکت الان مال ِ تارگرین هاست ، اشتباه نکن. رابرت عرضه داشت و مملکت رو گرفت. الان حاکمش اونه و خاندانش ، ولی Seven Kingdoms همیشه با نام تارگرین ها که بنیاد و اساسش رو رقم زدند گره خورده میمونه و هر کسی هم بعدش بیاد ، پادشاهی ِ تارگرین ها رو به ارث برده.

این رو یادت نره ، که قبل از همه ی اینها و دیوونه بازیهای Mad King ، همه له له میزدند ریگار پادشاه بشه ولی نشد و یک جنگاور حقیقی ( ولی کم هوش - که الحق Lackwit لایقشه ) اومد مملکت رو گرفت. خوب هم گرفت. مرام هم گذاشت. Pardon داد خیلیارو. ولی "پادشاه" نبود. حتی شکوه ِ یه پادشاه رو هم نداشت. نه خودش، برادراش هم ندارن. اون Magnificence رو ندارن. شاید بشه گفت تا یه حدی رنلی داشت. شاید.

الان هم حق ِ براتین هاست. حق ِ استنیسه. ولی دارن مملکت ِ تارگرین ها رو به ارث میبرن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استرس امتحاناته. گذراست

خدا بگم این امتحانارو چیکار کنه

راستی استاد خیلی مشتاقم شما رو روی صندلی داغ ببینم(البته بهمن ماه)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این استاد های صنف من یکم اذیت میکنن خصوصا اونی که مربوط به فیزیکه!

بنده خیلی خوشحا میشم قبل از خودم شما و چند نفر دیگه رو ببینم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به جان اسنو: قبل اینکه این اتفاقات بیفته. موقعی که جو برندون رو گرفت و رفت پسر یه شاه دیوانه ی خل رو تهدید کرد اگه یه بزرگتر رو باهاش میفرستادن و بجای اینکه برن پایتخت خود ریگار رو پیدا میکردن و حالا به هر روشی دلیل این کارش رو میفهمیدن دیگه این وضع پیش نمیدمد.

عشق رابرت ممکن بود فقط از طرف رابرت باشه. قضیه بین ریگار و لیانا مشخص نیست پس نمیشه همینجوری چیزی دربارش گفت. خصوصا اگه در رابطه با ت.ج.ا.و.ز ریگار به لیانا باشه.

آخه اصلا معلوم بود اون ریگار کدوم جهنمیه که بگردن پیداش کنن؟!! بعدش اینا با خودشون گفتن حالا اون جوونه یه که کاری کرده، بریم به بزرگترش ک شاه مملکته بگیم. چه می دونستن پدر و پسر هم از هم مجنون ترن. والا همیشه وقتی از یه جوونی اشتباهی سر میزنه، میرن سراغ بزرگش. این حرفی ک شما میزنی کاملا متناقض با همه اون چیزاییه که عرفه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

لرد ها که دیگه بلا نسبت کور نبودن! میدیدن ایریس با اون کاراش دیوانس.

میدونستن برج شادیه.نمیدونستن؟

دیگه اینقدر با ملایمت هم نمیگفتن که ریگار پر رو شه جوابشون رو نده ولی دیگه اینقدر خشونت آمیز.....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چرا پستم پاک شد؟ :?

 

استاد آمون؛ علاوه بر حرف تالیسا، شما میگی چرا برندون زیاده رویی کرد. چرا نمی گی چرا ریگار همچین کاری کرد؟ شاید عمل استارک ها یکم از روی خشم بود، ولی مهم اینه که کی اول شروع کرد؟ :grin: لیانا رو ریگار دزدید. حتیٰ نگفت چرا. وقتی نگفته، معلومه دلیل خوبی نداشته دیگه. بعدشم که قایم شد. از برندون استارک می ترسید؟ از دایرولف می ترسید؟ :-"

شما یه دلیل منطقی بیار که برای چی ریگار مثل جنون زده ها لیانا رو که می دونست رابرت عاشقه رو دزدید و باعث شروع قیام شد. با این شرایط، هرکسی جای برندون بود شاید همون کارو می کرد. البته درسته که یکم زیادی عصبانی شد. استارک رو الکی متهم نکنید. :grin: همه ی ما اونقدر عقل داریم که کارای اینجوری نکنیم. ( حالا کار ند رو گیر ندید بهش )

و خواهشا نگید علاقه ای بین ریگار و لیانا وجود داشت که اصلا ممکن نیست!

 

+ خب لرد های دیگه جرات داشتن بگن؟:grin:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

راستش هنوز دوتا کتاب مونده و همه ی شخصیت هایی که ممکنه یه چیزی درباره ریگار و لیانا بدونن زورشون میاد حرف بزنن واسه همین من تنها با حدس و گمان میگم ولی از نظر خودم یه چیزی جز هوس و چیزای دیگه بوده.

قبول دارم ریگار هم تو این یه مورد بدجور بی خردی کرد ولی کسی مجال حرف زدن هم بهش نداد. وقتی برگشت یه جنگ شروع شدهبود و رهبر های طرفین (چه ایریس چه استارک ها و براتیون ها) قصد هر چیزی داشتن جز مذاکره و پرسیدن دلیل و علت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب پس این ریگار هم یه رگ دیوانگی داشت!

می تونست قبل از کارش دلیل بیاره و توضیح بده. وقتی هم برگشت تازه فهمید چه کاری کرده و طبیعتا دیگه دیر شده بود.

 

منم دوست دارم بدونم قضیه چی بود. هرچی که در نظر بگیریم و حدس بزنیم، بازم جور در نمیآد :grin: یه جا نوشته بود جان اسنو بچه ی لیاناست؛ همون نغمه ای از آتش و یخه. اصن این مارتین بدجوری اینجا رو پیچونده!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه نظر منو بخواید فکر میکنم جان همون فرزند نامشروع ند و یه دختر دهقان یا همون وایلاست و هممون سرکاریم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب دقیقا چرا تارگرین ها مدعیند خودشون پادشاه واقعیند و رابرت غاصب؟

این رو یادت نره ، که قبل از همه ی اینها و دیوونه بازیهای Mad King ، همه له له میزدند ریگار پادشاه بشه ولی نشد و یک جنگاور حقیقی ( ولی کم هوش - که الحق Lackwit لایقشه ) اومد مملکت رو گرفت. خوب هم گرفت. مرام هم گذاشت. Pardon داد خیلیارو. ولی "پادشاه" نبود. حتی شکوه ِ یه پادشاه رو هم نداشت. نه خودش، برادراش هم ندارن. اون Magnificence رو ندارن. شاید بشه گفت تا یه حدی رنلی داشت. شاید.

الان هم حق ِ براتین هاست. حق ِ استنیسه. ولی دارن مملکت ِ تارگرین ها رو به ارث میبرن.

خب ریگار که خیلی Lack wit تر از رابرت بود. این که دیگه اظهر من الشمسه. حرف خودتم بوده اگه الان زیرش نزنی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اگه نظر منو بخواید فکر میکنم جان همون فرزند نامشروع ند و یه دختر دهقان یا همون وایلاست و هممون سرکاریم

 

 

محتمله، اما با اون درجه وفاداری و اخلاقیات ند، امکانش کم بود که حرامزاده داشته باشه.

قولی هم که به لیانا داد ممکنه حفاظت از جان باشه...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
لرد ها که دیگه بلا نسبت کور نبودن! میدیدن ایریس با اون کاراش دیوانس.

میدونستن برج شادیه.نمیدونستن؟

دیگه اینقدر با ملایمت هم نمیگفتن که ریگار پر رو شه جوابشون رو نده ولی دیگه اینقدر خشونت آمیز.....

تا زمانی ک ایریس، برندون و ریکارد و ... کشت، کسی نمیدونست اوضاع جنونش انقد وخیمه. حداقل فک نمی کردن با لردای مهم مملکت اینکارو کنه.

اگه می دونست خب از اول می رفت خواهرشو می آورد. بعد از قیام بود ک با تسخیر بارانداز پادشاه و پرس و جو فهمیدن ک تو برج شادیه. فک می کنی اگه رابرت یا ند می دونستن لیانا کجاست، نمی رفتن دنبالش.

بعد یه مساله ای رو من باید اینجا روشن کنم. مهم نیست یلانا می خواست با ریگار بره یا نه. ریگار خودش باید شعورش برسه نامزد مردمو بلند نکنه. حتی اگه لیانا نامزد نداشتم این حقو واسه ریگار بوحود نمیاورد که دختر محافظ شمالو بدزده یا ببره یا هرچی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به هر حال آدم عاقل خیلی روی احتمالات و شک ها حساب نمیکنه.

برج شادی طرفای کوهستان سرخ بود و زمان قیام قسمت های جنوب دست طرفدارای سلطنت بود پس چه مییدونستن و چه نمیدونستن نمیتونستن تا زمان پیروزی قیام برن اونجا ولی من احتمال میدم مییدونستن چون وقتی میدونن ریگار لیانا رو دزدیده پس میدونن کجا هم بردتش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من فک می کنم ک نمی دونستن و همه اینا در حد احتماله. ولی بحث مهمتر اقدام برندون و ریگاره و من تو کتم نمیره که کار برندونو احمقانه بدونیم ولی ریگارو مقصر ندونیم. این دیگه از اون حرفاست. بابا دختر مردمو برده، می خوای حرف نزنه آخه. اگه این کارو با سرسی میکرد، جیمی پا نمیشد بره خره ایریس یا ریگارو بگیره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بالا تر گفتم کار هردوشون نابخردانه بوده. یکی با اون کارش مرگ خودشو پدرشو جلو انداخت اون یکی نابودی خاندانشو. من میگم اولی یه کاره نابخردانه کرد و اوضاع رو خراب کرد دومی چرا زد وضع رو بدتر کرد؟!

عامل شروع این اتفاق اصلا بگیریم ریگار بقیه چرا اوضاع رو خرابتر کردن؟ این قضیه میتونست خیلی بهتر تموم بشه ولی تبدیل به یه فاجعه شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×