رفتن به مطلب
King Robert

وستریکشن: خاندان های تخیلی

Recommended Posts

توی این تاپیک اعضای سایت می تونند هر کدوم از اعضای سایت می تونند یک خاندان تخیلی با جزئیات توی وستروس بسازند. خاندان ها شامل جزئیاتی مانند شعار، نماد، رنگ، قلعه، موقعیت جغرافیایی خاندان و حتی شکل و قیافه ی اعضای خاندان می باشند. می شه برای خاندان ها تاریخ ساخت یا حتی شکل دژ خاندان رو وصف کرد. خیال پردازی توی این تاپیک عملی بسیار پسندیده و نیکو است، ولی حدالامکان از صفت های تفضیلی مثل بزرگ ترین، قوی ترین، ثروتمند ترین، زیبا ترین و ... استفاده نکنید. یک مقدار هم محدودیت های فیزیکی و مادی رو قاطی با تخیل کنید، برای این که تقریبا همه دوست دارند قلعه به وسعت 60 فرسنگ در 60 فرسنگ داشته باشند که از طلا و یاقوت ساخته شده باشه و 80 هزار شوالیه هم جلوشون کمر خم و راست کنند ولی خب اگه هم قرار باشه همه ی خاندان ها به این بزرگی باشه وستروس دیگه وستروس نمی شه.

برای یکدست بودن کار من دو سه تا قاعده برای این تاپیک در نظر گرفتم، البته این قاعده ها قطعی نیستند و در صورتی که نظر دوستان چیز دیگه ای باشه می تونند تغییر کنند.

1-این که هر کسی می تونه یک خاندان برای خودش داشته باشه.

2- این که خاندان فقط می تونه توی خود وستروس باشه. توی ایسوس یا سوتوروس نباشه.

3- جغرافیای کلی وستروس نباید تغییر کنه، دیوار، رود مندر و کوهستان سرخ به قوت خودشون باقیند، ولی ایجاد تغییرات جغرافیایی جزئی بلامانعه و اعضا می تونند در صورتی که تمایل داشتند یک سد یا برکه یا آبشار کوچک درست کنند.

4- فرهنگ و نژاد وستروس هم به قوت خودش باقیه.

 

یک سری مسائل دیگه هم هست که باید روشون اجماع نظر بشه. مثلا به نظر خود من می شه کل خاندان های نغمه ای حذق بشن، یا می شه فقط هفت هشت تا خاندان اصلی تر بمونند و خاندان های جزئی تر مثل کارگویل و ملیستر و فری حذف بشن. ضمن این که میشه تاریخ وستروس تخیلیمون رو قبل از فتوحات ایگان در نظر بگیریم. همه ی این حالات به نظرم جالبند ولی بهترینشون باید انتخاب بشن.

در مورد دین و مذهب هم باید تصمیم گرفته بشه که همون دین توی نغمه (خدایان قدیم در شمال و مذهب هفت در جنوب) باقی بمونه یا این که هر خاندان می تونه دین مختص خودش رو داشته باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توجه: این خاندان نهایت تخیل من و تاریخ رو میرسونه. اگه مشکلی چیزی توش بود برید سراغ تاریخ و از اون ایراد بگیرید و اگه هم خوب بود لطفا من رو بخاطر تخیل بی نظیرم تشویق کنید.

 

خاندان کلیرواتر از های استون.

خاندان کلیرواتر از های استون یکی از خاندان های اشرافی دورن است. این خاندان، خاندانی مهم اما کوچک با تاریخی شوم و ترسناک است...

نشان این خاندان پروانه ای آبی در زمینه سفید و مشکی و شعار این خاندان " ما بازماندگان مرگ هستیم " است. های استون، قلعه خاندان کلیرواتر، به طرز عجیبی درون کوهستان سرخ قرار گرفته است. بنابر افسانه های قدیمی شکل اولیه قلعه به شکل مارپیچ بوده و آبشار بزرگ نیسماک از وسط آن میگذشته است. گفته میشود که فرمانروایان اولیه قلعه همسر و فرزندان دشمنان خود را به پشت این آبشار برده و بر روی آن ها آزمایشات عجیبی انجام می دادند. به گفته شاهدان عینی، هنوز هم می توان صدای فریاد ها و التماس های قربانیان را از درون آبشار شنید.

اولین بار بر اثر ریزش سنگ ها از بالای کوه قلعه به طور کامل نابود شد و دومین بار زمان حمله ی فرمانروایان اژدها قلعه در آتش سوخت و پس از آن قلعه به شکل فعلی اش ساخته شد. قلعه فعلی دارای شکلی مثلثی شکل است و به داشتن بارو های بلند و بیضی شکلش معروف است. دروازه ی اصلی قلعه به شکل لوزی بوده و دو دروازه ی دیگر مخفی هستند و تنها اربابان قلعه ار مکان آن ها با خبرند.

همچنین این خاندان به داشتن کمانداران مشهور نیز شهره است. کمانداران این خاندان بخش اصلی دندان های کلاغ لرد بریندن ریورز را در جریان نبرد چمنزار سرخ تشکیل می دادند.

اعضای این خاندان جزو معدود خاندان های دورنی هستند که پوستی رنگ پریده دارند. چشمان اعضای این خاندان اغلب آبی یا خاکستری بوده و موهایشان مشکی است. اکثر افراد این خاندان لاغر اندام و بلند قد هستند.

اعضای خاندان کلیرواتر معمولا با خاندان های دیگر وصلت نمیکنند ولی لرد فعلی قلعه، لرد کلایتون، با بانویی از خاندان اوک هارت ازدواج کرده و چهار فرزند به نام های جولیان، رومن، بندیکت و لوییزا دارد. گفته شده که هر چهار فرزند لرد کلایتون شکل و شمایل کلیرواتر ها را دارند.

 

خاندان کلیرواتر در انتهای قرن سوم:

لرد کلایتون بنابر دستور شاهزاده دوران مارتل کمانداران خود را در مناطق حساس کوهستان سرخ مستقر کرده است.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب استاد من به خاطر این قوه تخیل فوق العاده بهت تبریک می گم. فقط یه چیزایی هست:

چطور میشه که دروازه لوزی شکل باشه.

چه تاریخ شومی. چه جور ازمایشاتی دقیقا! نمیشد یکم ملایمترش کنی؟

خاندان کلیر واتر به خاطر اون آبشاریه که از قلعه میگذره؟

احساس میکنم خاندانت ورژن دورنی بولتوناست. شاید بهتر باشه یکم یه جاهاییش رو تغییر بدی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من همیشه میدونستم که شما استعداد خوبی در تشخیص توانایی های دیگران دارید سر تالیسای عزیز:

اکثر دروازه ها یا مستطیل شکلن یا مربع شکل و از پایین به بالا باز میشن اما دروازه لوزی شکل از هر چهار جهت باز میشه. یعنی توی دیوار قلعه، اون بخشی که دروازه درونش قرار میگیره،چهارتا جا داره که دروازه موقع باز شدن درونش قرار میگیره.

تاریخ شوم منظورم یه چیزی تو مایه های سرگذشت شاهزاده الیزابت و والاسه.آزمایشات هم دقیقا شبیه کارایی که الیزابت با قربانی هاش میرد اما یه کم ملایمتر. راستش با خودم گفتم خاندانی که تو کوه زندگی میکنه و با بقیه خاندان ها وصلت چندانی نداره بد نیست یه کم از تمدن به دور باشه چون وستروس هم همچین متمدن نیست.

اسم خاندان هم بخاطر اون آبشاره هم بخاطر شکل و شمایل افراد خاندان. درواقع این یه لقب بوده که بهشون داده شده و بعدها اسم خاندانشون شده.

خودمم فکر میکنم یه سری تغییرات میخواد. میتونم یه سری دوم واسه توضیحات اضافه همین خاندان داشته باشم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با تشکر از استاد با خاندان زیباشون. تغییرات و تکامل خاندان ها حتی به تعداد نامحدود بلا مانعه. فقط هر دفعه یک خلاصه ای هم از خاندانتون شرح بدین تا کسایی که نخوندن گیج نشن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

راستی یادم نبود اینا رو بگم. اینکه قلعه دو بار تخریب و دوباره بازسازی شده رو خیلیدوست داشتم بخصوص اون قسمتی که ریزش کوهستان خرابش کرد.

یکم راجع به همین «شاهزاده الیزابت و والاس» توضیح بدی ممنونت میشم. یا اینکه یه منبع معرفی کنی چون با سرچ چیزی دستگیرم نشد.

الان راس اون لوزیه رو زمینه دیگه! خب چجوری آدم و اسب و کالسکه ازش رد میشن.

یعنی انقد سوال می پرسم یه کاری می کنم پشیمون شی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من یه عذرخواهی اینجا بکنم. منظورم از والاس همون ولاد سومه. الیزابت هم همون الیزابت باتوری قاتل دوشیزگانه. ولاد هم که همون دراکولای خودمونه. منبع هم ویکیپدیا. اسم الیزابت باتوری و ولاد سوم رو سرچ کنی برات میاره.

حتما لازم نیست سر لوزی نوک تیز باشه. میتونه صاف باشه و اون اضلاعی که راس های پایینی و بالایی مثلث رو به هم وصل میکنن تو یه مربع قرار گرفته باشن. کالاسکه که نمیتونه بالای کوه بیاد ولی اونقدری دروازه بزرگی هست که اسب و آدم ازش رد بشن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان اظهار نظر در مورد اون بخش آخر پارگراف پست اولم رو یادشون نره. تکلیف اون سه چهار تا مساله رو روشن کنیم تا تاپیک یکدست بشه.

من نظر شخصی خودم اینه که تاریخ تاپیک رو قبل از فتوحات ایگان در نظر بگیریم، برای این که تاریخ معلوم و شناخته شده ی وستروس با تاریخ خاندان های تخیلیمون قاطی نشه. خاندان های وستروسی به جز هفت هشت تا خاندانی که قبل ایگان پادشاهی مناطق مختلف وستروس رو دارند حذف بشه. اون ها هم فقط برای این که خاندان های این تاپیک با هم برابر بمونند و رئیس و مرئوسی بین خاندان ها پیش نیاد. در مورد مذهب هم خاندان ها حدالامکان وفادار به نغمه بمونند.

خاندان هایی که به نظر من باید بمونند: استارک، هور، ارن، لنیستر، دارندون، مارتل، گاردنر، های تاور و تارگرین های دراگون استون هستند.

دوستان هم لطف کنند و نظرشون رو بگن تا به اجماع برسیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب این هم خاندان خود من.

 

نام خاندان: خاندان همرهورن (House Hammer horn)

موقعیت : سرزمین های طوفان (بیش از همه به خاطر به دست آوردن عنوان استورم لرد که در نظر من یکی خیلی جالبه)

نشان: پتکی سیاه که دو شاخ گاو (horn) نقره ای در دو سویش سبز شده. نوک شاخ ها آغشته به خون و قرمز رنگه. روی هر یک از شاخ ها نیز یک شاخ گوزن سیاه جوانه زده. در زمینه طلایی (شکل تقریبیش رو پیوست کردم)

شعار: All shall tremble before our Blows

که می شه: همه در برابر ضربه هایمان به لرزه درخواهند آمد- یا -همه در برابر دمیدن (شیپورهایمان) به لرزه در خواهند آمد.

رنگ: طلایی و سیاه.

نام قلعه: مونتس هورن (Mount's Horn)

دین: ندارد (سابقا مذهب هفت)

 

تاریخچه: موسس خاندان همرهمورن، لرد دریک همرهورن (Dereyk Hammerhorn) بود که حدود 800 سال قبل این خاندان را تاسیس کرد. دریک سربازی بود در خدمت یکی از استورم لرد ها، که به خاطر جثه ی بزرگش دریک بوفالو (Dereyk the Bull) نامیده می شد. او همچنین پتک جنگی بسیار بزرگی و بدترکیبی داشت که کمتر کسی به جز خود او توان بلند کردن آن را داشت. بین استورمز لند و دورن جنگی در گرفت. استورم کینگ پرچمدارنش را فرا خواند. دریک نیز به جنگ اعزام شد. در یکی از نبرد های ابتدایی او آن قدر خوب جنگید که نگاه شاه را به خود معطوف کرد. پس از پایان نبرد خود شاه دریک را شوالیه کرد و او را در رکاب جنگجویان خود قرار داد. چندی بعد نبرد نهایی در گرفت. نبرد پایاپای بود تا آن که خبر رسید لرد های مرزی ریچ نیز لشکری را به کمک دورنی ها فرستاده اند. شاه ریچ و شاه دورن در توافقی تاریخی علیه استورمز لند متحد شده بودند. شاه ریچ که از شاه طوفان واهمه داشت می خواست با این حمله با یک تیر چند نشان بزند، هم شعله ی کینه ی چند صد ساله ی با دورن را فرو بنشاند، و هم خود را از شر خطرناک ترین دشمنش خلاص کند. از این رو نزدیک ترین لرد هایش را به پشت سر استورم لرد ها گسیل کرده بود. راهی گریز بسته شده بود. تنها راه حل فرار از مخمصه حمله ی فوری به دورنی ها و در هم شکستن آن ها پیش از رسیدن ریچی ها بود. مردان طوفان با تمام وجود فشار آوردند ولی دورنی ها بیش از اندازه خوب می جنگیدند. در این هنگام صدای شیپوری بلند به گوش رسید. پرچم های لشکر ریچ در دوردست پیدا بود و صدای شوم طبل هایشان شنیده می شد، امید ها همه رنگ باخته بود تا آن که ... تا آن که دریک بوفالو پتک بدترکیبش را بر سینه ی اسب پرنس دورن، فرمانده لشکر دورنی ها، و تنها وارث پادشاهی جنوب کوبید. پرنس از اسب زمین خورد و دریک پایش را بر سینه ی او نهاد و مدال فرماندهی لشکر را از سینه اش کشید و آن را بالا برد. دورنی ها دست از پیکار شستند. شاه طوفان از پرنس خواست تا در عوض جانش لشکرش را برای نبرد با ریچی ها مجبور به اطاعت از او کند. ریچی ها که انتظار جنگی از پیش برده را داشتند لشکر بی شماری را دیدند که زیر پرچم های طلایی و نارنجی به سوی آن ها هجوم آوردند. چنان مبهوت شدند که حتی درصدد دفاع از خود بر نیامدند. لشکر ریچ متلاشی و منهدم شد. وقتی خبر به شاه ریچ رسید از خشم دیوانه شد و سوگند خورد که خودش و خاندانش تا ابد دشمن خونی دورنی ها باقی خواهند ماند. کینه ی دیرین دورن و ریچ آن روز ابدی شد. در آن سو شاه طوفان پرنس دورن را آزاد کرد. او همچنین فراموش نکرده بود که پیروزیش را مدون چه کسی است. شاه دریک را لرد کرد و به او زمین، مایملک و مقادیری از غنایم نبرد را به او داد. دریک می خواست خاندانش را بولمن (Bullman) بنامد، ولی خود شاه نام همرهورن را به او پیشنهاد داد. دریک نشان خاندانش را پتکی شاخدار قرار داد. و از روی قدردانی رنگ های خاندان سلطنتی را برای خاندانش انتخاب کرد. پتکی سیاه با شاخی نقره ای خون آلود در زمینه طلایی. به دریک زمین هایی در دره ی گوزن در شمال رین وود (محل تقریبی خاندان ماریگون در وستروس واقعی) داده شد. دریک قلعه ی کوچکی سخت و آن را از روی نامش استاگویل (Stagvale-دره ی گوزن) نامید.....

 

خب بیش از این سرتون رو درد نمی آرم، فعلا. این قسمت اول تاریخ خاندان همرهورن بود.

509020998_hammerhorn.JPG.a6c9247bdcf69d4a98430e9a2ac162b0.JPG

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینم خاندان من هنوز ایده ای برای شعارشون ندارم. ایرادی هم داره ببخشید قوه تخیل قوی ای ندارم

خاندان های وست (HighWest) از وست شیلد (West Sheald)

لرد فعلی سدریک های وست

لرد بالا دست، لنیستر های کسترلی راک؛

محل قرار گیری قلمروی خاندان های وست، منطقه ای در مرز ریچ، سرزمین های رودخانه و سرزمین های غربی می باشد و مورد مناقشه است، از آنجایی که زمین های این خاندان توسط لنیستر های کسترلی راک به آنان بخشیده شده است، های وست ها خود مدیون کسترلی راک می دنند و به آن وفادارند.

نشان خاندان در ابتدا شوالیه ای خانه به دوش و نیزه به دست در لباسی کهنه و در زمینه قرمز بود. این نشان پس از کشف معادن نقره کمی تغییر یافت و لباس .کهنه شوالیه به زره ای نقره ای رنگ مبدل شد

مناطق تحت حکومت این خاندان دارای معادن نقره و آهن غنی ای می باشد.

موهای افراد این خاندان حنایی رنگ است و دارای چشمانی میشی می باشند، آنان در کار با نیزه مهارت دارند.

اعضای خاندان های وست به مذهب هفت معتقد اند.

در حال حاضر استاد رادریک از اهالی سرزمین های طوفان به این خاندان خدمت می کند.

خاندان های وست شمشیری والریای به نام Ripping Heart دارد. یک بار قیمت گزافی برای خرید آن از سوی تایوین پیشنهاد شد اما لرد توماس حاضر به فروش آن نشد.

شکل قلعه:

قلعه ی آنان در ظاهر قلعه ای ساده است که نهری از میان آن میگذرد اما گفته ها حاکی از آن است که این قلعه دارای طبقاتی زیرین می باشد که در پایین ترین طبقه سیاهچال وجود دارد، آنچه در سیاهچال ها اتفاق می افتد نامعلوم اما هرکسی که مدتی در آن حبس بوده پس از آزادی دچار ترس و وحشت زیادی نسبت به تاریکی و اطرافش شده است.

قلعه دایره شکل است و دارای دو برج می باشد که یکی در یک سوی نهر و دیگری سوی دیگر نهر قرار دارد، این دو برج در طبقات بالایی توسط یک پل به هم مرتبط می شوند. قلعه دارای دو دروازه می باشد که یکی از آنان به سوی کسترلی راک باز می شود و یکی دیگر به سوی خلیج بلک واتر گشوده می شود.

تاریخچه:

تاریخ شکل گیری این خاندان مشخص نیست، اما مشهور ترین داستان حاکی از آن است که حدود چهار قرن پیش از ورود ایگان، پاتریک، شوالیه ای خانه به دوش، در هنگام سرکوبِ یورش آهن زادگان به سواحل سرزمین های غربی، جوانی را زخمی در ساحلی نزدیک کایس در حالی پیدا می کند که دارد به سختی از خودش در برابر دو آهن زاده دفاع میکند. او به کمک آن جوان رفته و پس از نجات جان او از وی مراقبت می کند تا او به بهبودی کامل دست یابد. پس از بهبودی آن جوان هویتش را تحت عنوان، گریون لنیستر، ملقب به شیر غران فرزند دوم پادشاه صخره، تایروس لنیستر، فاش می کند. او پاتریک را همراه خود به کسترلی راک می برد و در آنجا ماجرا را برای پدرش تعریف می کند و شاه تایروس برای قدر دانی سرزمین های مورد مناقشه در مرز های ریچ و سرزمین های رودخانه را به او میبخشد و با اعطای کمک مالی برای پای گیری خاندان تازه تاسیس پاتریک به وی کمک می کند، به پیشنهاد گریون نام وست شیلد را بر روی قلعه ی در حال ساخت میگذارند تا برای همه آشکار شود که آن مناطق متعلق به سرزمین های غربی است. پس از این اقدام و ساکت ماندن ریچ و سرزمین های رودخانه در آن منطقه به مدت چهل سال صلح برقرار می ماند، اما پس از کشف نخستین معدن نقره در آن منطقه اختلافات بار دیگر آغاز می شود و این اختلافات و درگیری ها تا زمان آمدن تارگرین ها ادامه پیدا می کند.

وقایع پیش از آغاز کتاب:

مکان قرار گیری زمین های این خاندان موجب شده بود تا نیروهای وست شیلد به طور مداوم در حال درگیری با سرزمین های رودخانه و به خصوص ریچ باشند و روحیات جنگ طلبی پیدا کنند. هنگام ورود ایگان به وستروس لرد بورتون با تمام قوا همراه با دو پسرش به لورن لنیستر پیوست. در طول نبرد دشت آتش اکثریت نیروهای وست شیلد همراه با لرد بورتون و فرزند ارشدش طعمه آتش اژدهایان شدند، پس از نبرد فرزند دوم لرد بورتون، پاتریک سر تعظیم فرود آورد و به عنوان لرد جدید وست شیلد با تعداد کمی از بازماندگان سپاهش به خانه بازگشت.

خاندان های وست پس از آغاز حکومت اژدهاسالاران روند انزواگرانه ای پیش گرفتند و کمتر در درگیری ها شرکت کردند و حتی در دوره ای دویست ساله تمایلی برای شرکت در تورنومنت ها از خود نشان نمی دادند. در طی قیام بلک فایر ها خاندان های وست بی طرف باقی ماند.

در ماجرای سرپیچی خاندان های رین و تاربک، های وست ها از کسترلی راک حمایت کردند و به تایوین برای سرکوب قیام کردند. در جریان قیام رابرت لرد جدید وست شیلد، لرد توماس های وست، از سیاست بی طرفانه ی تایوین حمایت کرد اما این حمایت دوام نیآورد چرا که وست شیلد حاضر به همراه کردن نیروهایش با تایوین برای رفتن به بارانداز پادشاه نشد و این تصمیم موجب شد که روابط سردی میان وست شیلد و کسترلی راک شکل بگیرد. ده سال پس از قیام رابرت پسر ارشد لرد توماس، سدریک های وست، تلاش می کند تا روابط میان وست شیلد و کسترلی راک را بهبود ببخشد اما تمام تلاش های او به خاطر یک دندگی های پدرش بی نتیجه باقی می ماند و موجب اختلاف میان پدر و پسر می شود. سدریک به نشانه اعتراض به تصمیم های پدرش خانه را ترک می کند. چند ماه پس از رفتن سدریک، لرد توماس به طور ناگهانی و مشکوکی بیمار می شود در حدود یک سال بعد هنگامی بیماری بسیار شدت گرفته و دارد او را از پای در می آورد سدریک به وست شیلد باز میگردد و یک ماه بعد با مرگ پدرش به عنوان لرد جدید وست شیلد به کسترلی راک سوگند وفاداری می خورد.

وقایع پس از آغاز کتاب:

در هنگام حمله به سرزمین های رودخانه، لرد سدریک با وجود تمایل به حمایت همه جانبه از لنیستر ها روند محتاطانه ای پیش می گیرد و تنها حدود نیمی از نیرو هایش را شامل سیصد و ده شوالیه و هشتصد و بیست سرباز پیاده همراه نیروهای سرزمین های غربی ارسال می کند. در جریان یورش راب استارک به سرزمین های غربی، لرد سدریک حرکتی نمی کند و منتظر عمل کرد تایون می ماند. پس از اتحاد لنیستر ها و تایرل ها وست شیلد باقی نیروهایش را نیز وارد بازی می کند.

در هنگام محاصره دوم ریورران نیروهای وست شیلد بخشی از نیروهای جیمی را تشکیل می دهد.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب بریم سراغ معرفی خاندان

 

خاندان تاندرکلیف House Thundercliff 

 قلعه : تایفونهال    Typhoonhall

مکان : استورملند

نماد : قلعه ای سفید روی یک صخره ی خاکستری که قلعه توسط رعد در شب روشن شده روی زمینه ی مشکی

رنگ های اصلی :  سفید و مشکی 

رنگ های فرعی : قرمز و ابی 

شعار : تو نمی تونی ما رو شکست بدی     You Can't Defeat Us

 

تورنومنتی در ریورران در حال برگزاری بود و پادشاه های هفت پادشاهی به همراه بهترین شوالیه هاشون به ریورران اومده بودن . لرد ها و شوالیه ها و پسران شاه های هفت پادشاهی با هم در حال رقابت بودن . در دور سوم مسابقات پسر ارشد و جانشین شاه دره ی ارین ها قرار بود با برادر شاه وسترلند مبارزه کنه . به خاطر این که این مسابقه از حساسیت بسیار زیادی برخوردار بود تقریبا همه ی افراد حاظر در قلعه برای تماشا اومده بودن . یکی از معدود افرادی که برای تماشای مسابقه نیومده بود اکیانا تنها دختر شاه ارین ها بود که بیشتر به مطالعه علاقه مند بود تا تماشای جنگ برادرش . اکیانا در حال مطالعه در چادر محل استقرارش بود که ناگهان سه مرد با نشان کراکن خاندان گریجوی وارد چادر شدن . اکیانا شروع به جیغ کشدن کرد اما یکی از اون ها سریع جلوی دهنش رو گرفت و دستاش رو نگه داشت و نفر دوم هم پاهاش رو . اکیانا می دونست که اون ها برای چی اومده بودن . اون مرد سوم رو می شناخت ، قبلا در مراسم عروسی دختر پادشاه شمال دیده بودتش . پسر دوم پادشاه جزایر اهن . اکیانا مستاصل شده بود و تنها کاری که می تونست بکنه این بود که چشماش رو ببنده و از خدایان جدید و قدیم کمک بخواد . ناگهان حس کرد که مایعی گرم و لزج رو صورتش پاشیده شد ، می تونست بوی خون رو حس کنه ، بعد فهمید که دست و پاش ازاد شده . وقتی چشم هاش رو باز کرد متوجه شد که هر سه گریجوی کشته شدن . کسی که دست ها و دهنش رو گرفته بود سرش رو از دست داده بود و کسی که پاهاش رو گرفته بود از وسط به دو نیم شده بود . تنها کسی که همه ی اعضای بدنش سر جاشون بودن کسی بود که می خواست بهش ت.ج.ا.و.ز کنه . فقط در قلبش سوراخی ایجاد شده بود .

کسی که نجاتش داده بود رو می شناخت ، محافظ مورد علاقه ی پدرش بود ، الیستر . ۱۶ ساله بود و نسبت به سنش چهار شونه و قوی . تنها کسی بود که اکیانا می شناخت که به خدایان قدیم و جدید اعتقاد نداره و خدایی به نام رلور رو عبادت می کنه . موهایی مشکی داشت که رگه ای خاکستری به شکل صاعقه وسطش بود و ماه گرفتگی قرمز رنگی شبیه به شعله ی اتش روی ساعد چپش داشت . چشماش هم به رنگ ماه گرفتگی رو دستش بود . چند محافظ دیگه هم وارد چادر شدن و پشت سرشون هم پدر اکیانا و برادرانش وارد شدن . وقتی شاه متوجه شد که چه اتفاقی افتاده و الیستر چه طور دخترش رو از دست گریجوی ها نجات داده شمشیرش رو از غلاف بیرون کشید و الیستر رو شوالیه اعلام کرد و بهش لقب کراکن کش رو داد . حالا دره ی ارین ها یک شوالیه ی جدید داشت .

Ser Alistair the krakenslayer

خوب این فعلا داستان شوالیه شدن موسس خاندان من بود . حالا این که سر الیستر چه طور سر از استورملند در میاره و چه جوری به مقام لردی می رسه و خاندان تاسیس می کنه بماند برای قسمت بعد . 

خوشحال می شم نظراتتون رو در مورد داستانم تا این جا بدونم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

استنیس خیلی خوب بود فقط یه نکته ای

از تاریخچه این طوری برداشت کردم که وقایع مربوط به قبل ورود اگان که اگر اینطور باشه پادشاهان جزایر آهن خاندان هور بودن نه گریجوی هاا. اینم به این خاطر گفتم که قرار شد خاندان های اصلی باقی بمونن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استنیس خیلی خوب بود فقط یه نکته ای

از تاریخچه این طوری برداشت کردم که وقایع مربوط به قبل ورود اگان که اگر اینطور باشه پادشاهان جزایر آهن خاندان هور بودن نه گریجوی هاا. اینم به این خاطر گفتم که قرار شد خاندان های اصلی باقی بمونن

ممنون ، نمی دونستم

 

با این وضعیت پس لقب سر الیستر باید عوض بشه فکر کنم . 

پس این جوری می شه : پادشاه ارین ها به سر الیستر لقب نابود کننده ی قلب رو داد . 

Ser Alistair the heartbane

 

بقیه ی داستان هم همونه فقط هر جا نوشتم گریجوی می شه هور و خبری هم از علامت کراکن نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خاندان کلیرواتر از های استون قسمت دوم:

تاریخ:

اعضای اولیه این خاندان همراه با انسان های نخستین به وستروس آمده و در منطقه جنوب به جنگ با فرزندان جنگل پرداختند. هنگامی که بین فرزندان و نخستین انسان ها صلح برقرار شد، رهبر این خاندان، مگنال، به مخالفت با این قرداد برخاست زیرا اعتقاد داشت که فرزندان جنگل پست تر از انسان ها هستند و صلح کردن با آنان به معنای پذیرفتن یک توهین بزرگ است. به همین سبب او و اعضای خاندانش در جنوب به جنگ با فرزندان جنگل ادامه دادند تا اینکه انسان های نخستین و فرزمدان جنگل آنان را تا درون کوهستان سرخ عقب راندند. از آن پس تا زمان حمله ی آندال ها، افراد این خاندان به صورت قبایل پراکنده و وحشی در درون کوهستان سرخ زندگی کرده و آرزوی گرفتن انتقام را در سر می پروراندند. در زمان حمله ی آندال ها، رهبر یکی از قبایل به نام روژه، توانست تمامی قبایل را باهم متحد کرده و به آندال ها برای شکست دادن انسان های نخستین کمک کرد. پس از پایان جنگ و پیروزی آندال ها، به علت وجود اختلاف بین روژه و سران آندال ها، او و افرادش دوباره به کوهستان سرخ بازگشتند و قلعه معروف خود های استون را ساختند. از آن زمان تا حدود صد سال، بین این خاندان و فرمانروایان ریچ و دورن جنگ های خونینی درگرفت. گفته می شود که در شب هنگام سربازان این خاندان دختران دوشیزه دشمنان خود را دزدیده، آن ها را کشته و در خونشان حمام می کردند. سرانجام شاهزاده دورن با لشکری بزرگ به جنگ با فرمانروایان کوهستان سرخ پرداخت و ورودی های کوهستان را تا آنجایی که می توانست بست. این وضعیت تا حدود دوسال ادامه داشت تا اینکه سرانجام شبی بر اثر ریزش تخته سنگ های بزرگ بر روی قلعه، قلعه با خاک یکسان شد. اینکه دلیل این حادثه چه بوده است مشخص نیست. برخی می گویند نفرین قربانیان این خاندان باعث این اتفاق شده بود و برخی دیگر می گویند کار دورنی ها بوده است. اما در هر حالت، این اتفاق باعث پایان کشتار های وحشتناک این خاندان شد. ککچکترین فرزند پادشاه قلعه های استون به صورتی معجزه آسا از این فاجعه جان سالم بدر برد و تسلیم شاهزاده دورن شد. از آن زمان به بعد خاندان کلیرواتر از های استون به یکی از پرچمداران خاندان مارتل تبدیل شد.

 

پن: فکر کنم باید یه قسمت دوم هم واسه تاریخ این خاندان بذارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استنیس خیلی خوب بود فقط یه نکته ای

از تاریخچه این طوری برداشت کردم که وقایع مربوط به قبل ورود اگان که اگر اینطور باشه پادشاهان جزایر آهن خاندان هور بودن نه گریجوی هاا. اینم به این خاطر گفتم که قرار شد خاندان های اصلی باقی بمونن

ممنون ، نمی دونستم

 

با این وضعیت پس لقب سر الیستر باید عوض بشه فکر کنم . 

پس این جوری می شه : پادشاه ارین ها به سر الیستر لقب نابود کننده ی قلب رو داد . 

Ser Alistair the heartbane

 

بقیه ی داستان هم همونه فقط هر جا نوشتم گریجوی می شه هور و خبری هم از علامت کراکن نیست

هنوز که تکلیف این مساله مشخص نیست، اون فعلا فقط نظر منه. قانون که نیست. شما هم اگه نظراتتون رو بگین می تونیم زودتر سر قواعد و کلیات به توافق برسیم. شاید نظر شما این باشه که وستروس در همین شرایط فعلیش باقی بمونه، که اگه این طور باشه من هم تابعم.

کماکان منتظر ارسال نظراتتون هستم. شما که این قدر تعارفی و خجالتی نبودین!!!

 

راستی یک تغییر هم تو نظر خودم به وجود بیارم، خاندان گریجوی خاندانی بزرگ و بسیار قدیمیه، حیفه وستروسمون رو از کراکن خالی کنیم. خاندان تالی هم بهتره بمونه، تا نماد مقاومت ریورلندز در برابر جزایر باشه.

 

استنیس داستانت عالی بود. لقب آلیستر کراکن کش هم عالیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب نظر من اینه که محدوده های جغرافیایی و مرز قلمرو ها توی طول تاریخ مطابق خود نغمه باقی بمونه ولی حالا تغییرات جزیی مثل هموناایی که خودت گفتی مورد نداره

در مورد خاندان ها هم خاندان های اصلی و مهم ثابت بمونن مارتل، ارن، استارک، لنیستر، دارندون ها و گاردنرها و هور تا قبل ورود تارگرین ها باشن از بعد ایگان براتیون ها باشن، گریجوی ها و تالی ها و تایرل ها هم تا قبل ورود ایگان به عنوان یکی از پرچمدارها و بعد به عنوان خاندان اصلی.

خاندان بولتون هم اگه باشه خوبه چون درگیری هاشون با استارک ها شروع خوبی برای شکل گیری خاندان های دیگه میشه

های تاور ها و رد واین ها هم زشته نباشن جز پیشکسوتان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

از سر سام ممنونم که نظرش رو گفت.

 

استاداین خاندان کلیرواتر شما من رو ترسوند. عجب خاندان مخوف و جنایتکاری، در مورد نام و نشان این خاندان در تعجبم. کلیرواتر!!! این اسم بیشتر به شوخی شوم یک شاعر طنز می مونه، وگرنه که باید چیزی تو مایه های بلاد واتر می شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به کینگ رابرت : من هم خیلی اون لقب کراکن کش رو دوست داشتم ولی اگه قراره خاندان پادشاهی جزایر اهن خاندان هور باشه من ترجیح می دم از همین لقب جدید استفاده کنم . این خاندان ها هم باشن خوبه : دنداریون ، رویس ، مندرلی ، فری

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
از سر سام ممنونم که نظرش رو گفت.

 

استاداین خاندان کلیرواتر شما من رو ترسوند. عجب خاندان مخوف و جنایتکاری، در مورد نام و نشان این خاندان در تعجبم. کلیرواتر!!! این اسم بیشتر به شوخی شوم یک شاعر طنز می مونه، وگرنه که باید چیزی تو مایه های بلاد واتر می شد.

 

آخر سر هم یادم رفت اون قسمت مربوط به آدرها رو بنویسم. خیلی روش کار کرده بودم اون وقت دلیل اسم خاندان و نشانش رو شاید می فهمیدید چون خودمم متوجه ربط بینشون خیلی نمی شم.

 

راستی خاندان ها رو تا تاریخ فعلی هم جلو بیاریم یا تا قبل از شورش رابرت یا فتوحات اگان باشن؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
از سر سام ممنونم که نظرش رو گفت.

 

استاداین خاندان کلیرواتر شما من رو ترسوند. عجب خاندان مخوف و جنایتکاری، در مورد نام و نشان این خاندان در تعجبم. کلیرواتر!!! این اسم بیشتر به شوخی شوم یک شاعر طنز می مونه، وگرنه که باید چیزی تو مایه های بلاد واتر می شد.

 

آخر سر هم یادم رفت اون قسمت مربوط به آدرها رو بنویسم. خیلی روش کار کرده بودم اون وقت دلیل اسم خاندان و نشانش رو شاید می فهمیدید چون خودمم متوجه ربط بینشون خیلی نمی شم.

 

راستی خاندان ها رو تا تاریخ فعلی هم جلو بیاریم یا تا قبل از شورش رابرت یا فتوحات اگان باشن؟

 

من که تا وقایع اخیر آوردمشون

چرا نظرتون رو نگفتین خیلی بد بوود!؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منم فکر می کنم تا زمان حال باشه بهتر باشه.

درباره چی؟ خاندان های وست؟ من که خیلی دوستش داشتم. خصوصا بخش تاریخیش رو. فقط نمیدونستم تو غرب نقره هم هست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
منم فکر می کنم تا زمان حال باشه بهتر باشه.

درباره چی؟ خاندان های وست؟ من که خیلی دوستش داشتم. خصوصا بخش تاریخیش رو. فقط نمیدونستم تو غرب نقره هم هست.

توی غرب علاوه بر معادن طلا، معادن نقره و فلزات دیگه به وفور پیدا میشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

می گم سر سامیانو عزیز، شعار خاندانتون چی شد؟

 

کینگ رابرت: من فلسفه اون شاخ رو پتکتون رو نفهمیدم! یه کم توضیح بدی ممنون میشم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
می گم سر سامیانو عزیز، شعار خاندانتون چی شد؟

هنوز دارم راجع بش فکر میکنم به زودی همراه با یه سری اطلاعات تکمیلی اونم میگم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت دوم تاریخ خاندان همرهورن

 

در قسمت اول دریک را داشتیم که با اسیر کردن پرنس دورن باعث پیروزی شاه طوفان بر دشمنانش شد. شاه هم او را لرد کرد و زمین هایی در شمال رین وود به او داد. او هم قلعه ی استگویل را ساخت....

 

استگویل در شمال رین وود و در دل یک دره واقع بود. در شمال استگویل به فاصله ی یک لیگ صخره ی غول پیکری در دل کوهستان قرار داشت. خود صخره نامی نداشت (اگر هم نامی داشته در طول تاریخ گم شده)، ولی بر آمدگی بلندی بر آن واقع بود که آن را شاخ کوهستان (Mount's Horn) می نامیدند. هر از چند گاهی از این شاخ فریاد بلند و وحشت آوری بر می خواست. در زیر شاخ مغاره هایی در دل کوه قرار داشت. مردمان پیش از آندال آن جا را مکانی متعلق به خدایان می دانستند. آن ها معتقد بودند خدایان در دل کوه، در آن مغاره ها به بحث می نشینند، و فریاد شاخ پژواک صحبت های آنان است. می گویند زمانی که دریک از کنار شاخ می گذشت، صدایی از دل کوه برخواست. دریک صدا را شنید و سرش را بالا برد و برآمدگی شاخ شکل را دید، و آن را طالعی نیک برای خود و خاندانش قلمداد کرد.

 

قلعه ای که دریک بوفالو ساخت تنها نام یک قلعه را داشت، در حقیقت چیزی بیش از یک بنای محقر از جنس سنگ و گل نبود. نه برجی داشت و نه بارویی، دیوار هایش چنان سست بودند که با اندک بادی فرو می ریختند، و تالار قلعه چندان بیشتر از یک خانه ی روستایی معمولی نبود.

در عوض کسب و کار در زمین هایشان رواج داشت. زمین ها مناسب کشاورزی نبودند، ولی در عوض تجارت چوب و پوست، خصوصا پوست گوزن رونق داشت. رفته رفته به دور قلعه ی محقر دریک روستایی شکل گرفت و آن روستا بعد از مدتی تبدیل به شهری کوچک شد که استگتون (Stagtown) نام گرفت. با رونق گرفتن استگتون ثروت خاندان نیز بیشتر و بیشتر می شد.

با مرگ دریک پسرش فریدریک (Frydrick) جانشین او شد. فردریک برجمرد (Towerman) لقب، نه به خاطر جثه اش که به راستی بی همتا بود (در 13 سالگی از دریک نیز درشت اندام تر بود، دریکی که جثه اش را به گاونر تشبیه می کردند.)، بلکه به خاطر برجی که ساخت. فریدریک به فروتنی پدر رعیت زاده اش نبود. برای همین زندگی در آن قلعه ی محقر آزارش می داد. او طرح ساخت دژی عظیم و بی همتا را در نظر داشت. او دور قلعه ی پدری شروع به ساختن اولین بنا از دژ جدیدش کرد. آن بنا اولین برج از 33 برجی بود که فریدریک طرح ساختش را داشت. با این وجود اندازه ی آن چنان بزرگ بود که قبل از آن که ساخت برج کامل شود، تمام دارایی خاندان همرهورن ته کشید. فریدریک برای کامل کردن برجش دست به دامن لرد های همسایه شد، و پس از جواب منفی آن ها از بانک های شهر های آزاد مبلغی هنگفت قرض گرفت. تمام ثروتی که زمانی که خبر برج فریدریک پخش شد، خاندان همرهورن مضحکه ی تمام وستروس شد. پس از آن برج فریدریک عبارتی شد که در تمام وستروس در هنگام برداشتن گام های بلند ولی نابخردانه به کار برده می شد. اما در مورد خود برج باید گفت که به راستی بنایی باشکوه بود. ساختمانی گرد به قطر صد و پنجاه فوت و به ارتفاع دویست فوت. دیوار هایش از جنس سنگ خارا بود و بیست فوت ضخامت داشت. کنگره هایی به شکل یک تاج داشت و در میانشان یک جفت شاخ گاو غول آسای سنگی به بلندی پنجاه فوت. فریدریک قصد داشت نام آن را برج شاخ (Horntower) بگذارد برج که پس از آن محل اقامت اعضا و خدمه ی خاندان شد، هفت طبقه داشت؛ طبقه ی اول تالار عمومی، طبقه ی دوم و سوم اتاق های اعضای خاندان و محل جمع شدن اعضای خاندان، در طبقه ی چهارم تنها استاد قلعه و زاغ هایش اقامت داشتند، و طبقات پنجم تا هفتم را سربازان اشغال کرده بودند. خدمتکار ها و آشپز ها در قلعه ی قدیمی اقامت داشتند.

مانفرید (Manfryd) پسر فریدریک کار ناتمام پدر و پدربزرگش را تمام کرد. او 4 برج دیگر به دور برج فریدریک ساخت. (هیچ کدام تا زانوی برج فریدریک هم نمی رسیدند) و به دور آن ها دیواری کشید. بدین ترتیب کار ساخت استگویل به پایان رسید.....

 

...ادامه دارد

 

می گم سر سامیانو عزیز، شعار خاندانتون چی شد؟

 

کینگ رابرت: من فلسفه اون شاخ رو پتکتون رو نفهمیدم! یه کم توضیح بدی ممنون میشم.

کدوم شاخ، شاخ گاو یا شاخ گوزن؟ شاخ گاو رو که گفتم، به خاطر لقب موسس خاندان بوده. به شاخ گوزن هم خواهیم رسید.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×