رفتن به مطلب
ریگار

بحث اپیزود سوم از فصل چهارم، Breaker of Chains

به اپیزود سوم فصل چهارم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

31 رای

  1. 1. به اپیزود سوم فصل چهارم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      0
    • 3
      1
    • 4
      0
    • 5
      1
    • 6
      1
    • 7
      4
    • 8
      9
    • 9
      11
    • 10
      4


Recommended Posts

من فکر میکنم آینده است استاد! چون همونطور که گفتین انگار تو کوچه های بارانداز برف نشسته اما گویا زمستان خیلی پیش روی نکرده یا شرایط بحرانی نیست چون از دودکش های ساختمان ها داره دود بلند میشه و سقف شیبداره خونه ها از عاری از برفه که نشانه خوبیه . ولی اندازه سایه خبر از یه اژدهای خیلی بزرگ میده که به نظر عجیب میرسه چون به نظر محاله اژدهای دنی بتونه تو روند کند داستان انقدر رشد کنه ! تا جایی که یادمه برای این که یه اژدها به حداکثر اندازه اش برسه یه بیش از یه قرن زمان نیاز داره ، گویا بالریون و ویگار تو قرن دوم زندگی به این عظمت رسیدن ! امیدوارم جز اژدهایان دنی خبری از اژدهایان دیگه نباشه در ادامه داستان .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هر سکانسی که بیشتر از دنی میبینم بیشتر ازش بدم میاد، یعنی متنفرم، به خصوص وقتی سریال باهاش تموم میشه، با اون دیالوگ های حماسی مسخرش!!!

امیدوارم همینجوری که کشکی کشکی داره قدرتمند میشه با مغز بخوره زمین و اون اژدها گندلهه یه لقمه ی چپش کنه.... ولی مارتین انگار از این خوشش میاد، فک نکنم بلایی سرش بیاره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من فکر میکنم آینده است استاد! چون همونطور که گفتین انگار تو کوچه های بارانداز برف نشسته اما گویا زمستان خیلی پیش روی نکرده یا شرایط بحرانی نیست چون از دودکش های ساختمان ها داره دود بلند میشه و سقف شیبداره خونه ها از عاری از برفه که نشانه خوبیه . ولی اندازه سایه خبر از یه اژدهای خیلی بزرگ میده که به نظر عجیب میرسه چون به نظر محاله اژدهای دنی بتونه تو روند کند داستان انقدر رشد کنه ! تا جایی که یادمه برای این که یه اژدها به حداکثر اندازه اش برسه یه بیش از یه قرن زمان نیاز داره ، گویا بالریون و ویگار تو قرن دوم زندگی به این عظمت رسیدن ! امیدوارم جز اژدهایان دنی خبری از اژدهایان دیگه نباشه در ادامه داستان .

سایه بزرگ دلیل بر بزرگ بودن اژدها نمیشه:|

چون اگه خورشید مایل بتابه اندازه سایه بزرگتر از خود جسم میشه. البته من تریلر رو ندیدم اگه خورشیدی تو اون وضعیت برفی که میگین باشه این احتمال از همه قوی تره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب تو خود سریال هست ، قسمت دومه فکر کنم ، سر ظهره ، اژدها از سایه اش بزرگتر نباشه ، کوچیکتر نیست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جورامون : اتفاقا من خودم عاشق شخصیت برن هستم و فصل هاش رو دوست دارم ولی فصل های دنریس رو به خاطر خود شخصیت دنریس و بی منطق بودن اتفاقاتش دوست ندارم.

امیدوارم همین طور که بگی بشه و استنیس با زالو دنریس رو بکشه. درسته که استنیس ملیساندر رو داره ولی حرفی که داووس به استنیس زد رو فراموش نکن : این سرباز ها هستن که جنگ رو می برن. به همین دلیله که می گم دنریس امداد غیبی داره

 

رودریک استارک و queen nymeria :

 

من از خود کتاب براتون میارم مکالمه ی استنیس و داووس که استنیس می گه : I never asked for this, no more than I asked to be king. We do not choose destinies, but we must do our duty.

خود استنیس بار ها گفته که دنبال قدرت و شاه شدن نیست ولی به عنوان وارث رابرت و بر طبق قانون نسبت به مردم وظیفه داره. استنیس به خاطر نگهبانان شب به شمال نمی ره بلکه به خاطر مردم این کار رو می کنه. ملیساندر هم بهش می گه این جنگ پنج پادشاه در مقابل جنگی که در شمال در میگیره چیزی نیست چون جنگ پنج پادشاهی به خاطر قدرته ولی جنگ شمال برای مردمه. استنیس در جای دیگه ای میگه : من شاهم، خواستن دخیلی نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم، نسبت به مملکت و حتی نسبت به رابرت. در نقاط مختلف کتاب اشاره شده که نه استنیس و نه رابرت هیچ کدوم افراد قدرت طلبی نیستن. درسته حالا که استنیس به شمال اومده از لرد ها انتظار داره که بهش خدمت کنن ولی حرص و طمع قدرت نداره. یه جای دیگه تو سیزن ۳ می گه : دشمنانم باعث شدن مملکت من رنج و سختی ببینه. من اون ها رو فراموش نمی کنم، من اون ها رو نمی بخشم، من مجازاتشون می کنم.

استنیس می تونست همون جا تو دراگون استون بمونه و به بانک براووس نامه بده و با وامی که از بانک می گیره سرباز اجیر کنه و به فتوحات بپردازه و بزاره وحشی ها دیوار رو بگیرن ولی با همون تعداد افراد کمش می ره و سرزمین رو نجات می ده. یه جای دیگه استنیس می گه : I never asked for this crown. Gold is cold and heavy on the head but so long as I am king I have a duty.

باز می گه : it is not a question of wanting. The throne is mine as Robert's heir. That is law.

دیگه حرفی ندارم

 

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
جورامون : اتفاقا من خودم عاشق شخصیت برن هستم و فصل هاش رو دوست دارم ولی فصل های دنریس رو به خاطر خود شخصیت دنریس و بی منطق بودن اتفاقاتش دوست ندارم.

امیدوارم همین طور که بگی بشه و استنیس با زالو دنریس رو بکشه. درسته که استنیس ملیساندر رو داره ولی حرفی که داووس به استنیس زد رو فراموش نکن : این سرباز ها هستن که جنگ رو می برن. به همین دلیله که می گم دنریس امداد غیبی داره

 

رودریک استارک و queen nymeria :

 

من از خود کتاب براتون میارم مکالمه ی استنیس و داووس که استنیس می گه : I never asked for this, no more than I asked to be king. We do not choose destinies, but we must do our duty.

خود استنیس بار ها گفته که دنبال قدرت و شاه شدن نیست ولی به عنوان وارث رابرت و بر طبق قانون نسبت به مردم وظیفه داره. استنیس به خاطر نگهبانان شب به شمال نمی ره بلکه به خاطر مردم این کار رو می کنه. ملیساندر هم بهش می گه این جنگ پنج پادشاه در مقابل جنگی که در شمال در میگیره چیزی نیست چون جنگ پنج پادشاهی به خاطر قدرته ولی جنگ شمال برای مردمه. استنیس در جای دیگه ای میگه : من شاهم، خواستن دخیلی نیست. من وظیفه ای نسبت به دخترم دارم، نسبت به مملکت و حتی نسبت به رابرت. در نقاط مختلف کتاب اشاره شده که نه استنیس و نه رابرت هیچ کدوم افراد قدرت طلبی نیستن. درسته حالا که استنیس به شمال اومده از لرد ها انتظار داره که بهش خدمت کنن ولی حرص و طمع قدرت نداره. یه جای دیگه تو سیزن ۳ می گه : دشمنانم باعث شدن مملکت من رنج و سختی ببینه. من اون ها رو فراموش نمی کنم، من اون ها رو نمی بخشم، من مجازاتشون می کنم.

استنیس می تونست همون جا تو دراگون استون بمونه و به بانک براووس نامه بده و با وامی که از بانک می گیره سرباز اجیر کنه و به فتوحات بپردازه و بزاره وحشی ها دیوار رو بگیرن ولی با همون تعداد افراد کمش می ره و سرزمین رو نجات می ده. یه جای دیگه استنیس می گه : I never asked for this crown. Gold is cold and heavy on the head but so long as I am king I have a duty.

باز می گه : it is not a question of wanting. The throne is mine as Robert's heir. That is law.

دیگه حرفی ندارم

 

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

 

من برخلاف queen nymeria منکر عدالت و وظیفه شناسی استنیس نمیشم.من بیشتر از روی کارهای یه شخصیت دربارش قضاوت میکنم نه حرفایی که درباره خودش میگه(اینجوری باشه از دنریس بهتر نداریم که ).به خاطر همینم نمیتونم یه استنیس سفید رو قبول کنم که فقط به ندای وظیفه و عدالت گوش میکنه.البته بازم میگم که عدالتش وظیفه شناسیش به طمعش میچربه

البته شاید قضاوت من اشتباه باشه.

منم دیگه حرفی ندارم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همون قسمت آخر فصل سه که استنیس تنها کسی بود که به نامه نایت واچ اهمیت داد حالا با تایید ملیساندر اینا زیاد فرقی نداره مهم اینه که قبول کرد نظرم بهش یکم مثبت شد!

چون اون جوفری... و کنسول ...تر از خودش که فقط به ریش اینا خندیدن و تایووینم که اصلا اهمیتی نداد همه شون نهایت حماقتشون رو نشون دادن تو اون قسمت.

حالا گیرم که وقتی وایت ها راه بیوفتن به سمت دیوار اول از همه نایت واچ که خط مقدمه نیست و نابود بشن بعدم مردم شمال از بین برن! حالا بعدش وایت ها می گن خوب دیگه شمالی ها رو که نفله کردیم دخل نایت واچم که اومد بریم همون وری که بودیم جشن بگیریم؟؟؟ وقتی کساییکه با این داستان ها بزرگ شدن و هر روز از این حرفا شنیدن نتونن در برابر وایت ها مقاومت کنن جنوبی ها که هیچ چیز درست و حسابی در موردشون نمی دونن چه جوری می خوان مقاومت کنن؟ حرف تایووین به نظرم خیلی احمقانه بود ازش بعید بود واقعا همچین حرفی بزنه خدا کنه تو قسمت بعدی دیگه آب نبندن توش اعصابمونو خرد کردن با این فس فس کردنا و حاشیه رفتنا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب اول از همه: استاد آمون دیگه چی دارین که در دفاع از میکر جنایتکار بگین. اون بیلور بیچاره رو که کشت گفتین عمدی نبوده، در مورد کشتن ایریس اول چی دارین بگین؟

 

مکالمه تایوین و تامن رو دوست داشتم ولی اندازه ی تامن توی ذوق می زد. ولی مکالمه ی تایوین و اوبرین در حد فاجعه بود. تایوین دیگه خط قرمزه، بخوان این طوری لجنمالش کنند اصلا پذیرفتنی نیست.

 

قسمت های سم و گیلی خصوصا سکانس دوم کاملا زاید بود. ولی سکانس آریا رو دوست داشتم، البته به جز پایانش. خوشحالم که اتفاق توی سپت رو حذف نکردن. مکالمه ی مارجری و اولنا هم خوب بود. از دراگون استون اصلا بوی خوشی به مشام نمی رسه. کاش کلا استنیس رو حذف کنند.

 

سکانس اول مهم ترین اتفاق این قسمت بود و به نظرم می شد بسیار بهتر ساخت. شوک آوریش به اندازه ی کافی نبود. به نظرم با عجله و خیلی سرسری ساخته بودنش. در عوضش وقت و هزینه رو داده بودند برای ساختن یک افسانه از اون دختره ی از خود راضی.

 

حرف های عاشقانه ی دنریس به سرلشکراش حالم رو بد کرد. بعد من شاید دارم اشتباه می کنم، ولی این دنریس همونه موقع جنگ توی چادرش قایم می شد؟ اون بردگان یونکای در پشت سرم ته مسخرگی بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اوه اوه عجب بحث هایی توی تاپیک در گرفته بود، از خوندنشون لذت بردم و از این که اون موقع خودم نبودم حسرت کشیدم.

 

فقط یه جا در مورد تیریون گفته شد که خاکستری نیست و هیچ کار بدی نکرده می خواستم اون قضیه خواننده (فکر کنم سایمون بود اسمش) رو یادآوری کنم که تیریون داد سربه نیستش کنند فقط به خاطر حفاظت از راز خودش. البته تیریون خاکستری هم باشه خاکستری روشنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اوه اوه عجب بحث هایی توی تاپیک در گرفته بود، از خوندنشون لذت بردم و از این که اون موقع خودم نبودم حسرت کشیدم.

 

فقط یه جا در مورد تیریون گفته شد که خاکستری نیست و هیچ کار بدی نکرده می خواستم اون قضیه خواننده (فکر کنم سایمون بود اسمش) رو یادآوری کنم که تیریون داد سربه نیستش کنند فقط به خاطر حفاظت از راز خودش. البته تیریون خاکستری هم باشه خاکستری روشنه.

 

احسنت، احسنت.

مثال خیلی بجایی زدی.

فقط من محض احتیاط می ذارم تو اسپویلر.

این قضیه تو کتاب قبل عروسی اتفاق می افته ولی نمی دونم ترجمه شده یا نه.

 

 

تیریون اونجا کلاً اوضاع داغونی داره ولی با این حال نهایت تلاش خودش رو می کنه که مسالمت آمیز قضیه رو حل کنه (پیشنهاد طلا و رفتن به شهرهای آزاد) ولی سایمون (سیلور تانک ) دیگه پر رو بازی رو به حد اعلا می رسونه و اینجاست که تیریون به بران می گه و بران هم می گه یه سوپ هست که ...

تیریون می خواست کار درست رو انجام بده _ وقتی نشد منافعش رو در اولویت قرار داد _ بعدش هم خاطره کارش به یادش می یاد و اذیتش می کنه تا حدودی

این می شه حالت باورپذیر از نظر من

 

در آخر هم

For hands of gold are always cold, but a woman's hands are warm...

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خب اول از همه: استاد آمون دیگه چی دارین که در دفاع از میکر جنایتکار بگین. اون بیلور بیچاره رو که کشت گفتین عمدی نبوده، در مورد کشتن ایریس اول چی دارین بگین؟

اولا روی خط قرمز مسائل خاندانی ما لطفا راه نرید

دوما، بیلور بیچاره؟؟؟؟؟؟؟؟

سوما، هیچ مدرکی برای تایید این حرف وجود نداره!!!!!!!!

چهارما، آدم با لیاقت تر از پدر من آخه دیده بودین؟؟؟؟؟

پنجما، البته بر هیچکس پوشیده نیست که چرا اینقدر براتیون ها قصد تخریب تارگرین ها رو دارن. به هر حال منم اگه جای براتیون ها بودم چشم نداشتم آدم های با لیاقت تر رو ببینم. هر چی باشه ما که پسر یکی دیگر رو یه عمر به نام پسر خودمون بهمون ننداختن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خب منظورم این بود که قرار نیست کسی ( مخصوصا لنیستر ها ) بفهمن سنسا پیش لیتل فینگره، به خاطر همین میگم ممکنه یه سرنوشت تلخ در انتظار سنسا باشه ( چه خوب میشه تو یه دخمه بندازتش و تا زمانی که موهاش سفید میشه همونجا نگهش داره، دختره نامرد ! شوهرش رو تو مهلکه گذاشت رو و رفت ) .

اگه آریا هم برسه به ایری ، احتمالا حسابی کیف لیتل کوک میشه . میتونه از سنسا در خفا لذت ببره و با ازدواج با آریا، مدعی شمال هم بشه ! فقط نمیدونم قانون تک همسری که ندارن احتمالا اینا ! باید خاله و خواهر زاده به عنوان "هوو" با هم کنار بیان

 

فکر نکنم نیازی به طلاق باشه، بعیده به نظر میرسه بخواد باهاش ازدواج کنه، چون اینجوری مشخص میشه که سنسا پیششه .

ریگار از شما با اون بینش هفته قبلتون این حرف بعید بود. پیتر ریسک به این بزرگی رو فقط به خاطر لذت توی بستر که نمی کنه. نقشه ها داره. قانون تک همسری هم در وستروس برقراره. ازدواج هم دائمیه. تنها راه های فرار هم مرگ، نایت واچ، خواهران صامت و شاید هم سیتادل و سپت باشند.

این تاریخ پادشاهان بی کفایت تارگرین حالا تحریف هم بشه اتفاقی نمی افته، دیدن پادشاه عادل ندارن تارگرین ها مجبور شدن تاریخ سازی کنن.

استاد بیا و یه بار دیگه یه یادی از اوریس برثیون بکن به این مناسبت.

اصلا این جمله رو باید قاب گرفت گذاشت سر در سایت!

 

دیگه واسه استنیس هم کم از آسمون نیروی کمکی نمیوفته!!! اول جنگ پنج تا پادشاه بودن که استنیس بینشونشون یه درصد هم شانس پیروزی نداشت حتی بعد جنگ بلکواتر هم شکستش حتمی بود ولی الان آخر جنگ پنج پادشاهه و همه چهارتا پادشاه مردن الا جناب استنیس!!! تازه یه ارتش از مردم آزاد که شامل غولها و وارگ ها هم میشه.گیرش اومده و جدیدا هم که براووسی ها هم از بین این همه آدم اومدن سراغ استنیس!!! امداد های غیبی از اینم بالاتر!!؟؟

 

استنیس اگه نگیم برای همه شون برای اکثرشون زحمت کشید. بعد امداد غیبی که فقط ارتش و اژدها و ... نیست. تا حالا 10 بار دنریس خانم رفته تا یک قدمی مرگ و لحظه ی آخر یکی از یه جا پیدا شده و نجاتش داده. شراب، مانتیکور، بسترد تایتان، مراسم میرین و سمی که بلواس خورد، خانه نامیراها...

باز اون شراب و بسترد تایتان منطقیند و براشون پلات ریخته شده، ولی اون سه تای دیگه با منطق خود داستان هم در تضادند. مشابه همین مراسم توی میرین برای راب و جان هم پیش اومد، راب کشته شد و جان هم اون قدر چاقو خورد که بعیده زنده باشه، ولی امداد آسمانی دنریس رو نجات داد.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

وای خدا!!!!!!!!!!!

قسمت 4 پس کی میاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×