رفتن به مطلب
North Wolf

بحث های اپیزودیک قسمت 8 فصل 4 The Mountain and the Viper

به اپیزود هشتم فصل چهارم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

47 رای

  1. 1. به اپیزود هشتم فصل چهارم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      2
    • 2
      0
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      0
    • 6
      2
    • 7
      1
    • 8
      5
    • 9
      10
    • 10
      27


Recommended Posts

دقیقا در این رابطه واسه من سوال پیش اومد! دورن بعد از تارگرین ها به رابرت سوگند خورده بود دیگه؟

بعد یعنی واسه مرگ الیا طلب خونخواهی نکردن از رابرت؟

یعنی رابرت کوه رو بهشون نمی داد؟!

 

اینا دقیقاً یادم نیست تو چه کتابیه.

چیز خاصی نیست ولی اگه کسی می خواد کوچکترین نکات هم براش تازگی داشته باشن نخونه.

 

خونخواهی که در این حد پیش می ره که ابرین می خواد برای ویسیریس قیام کنه ولی جان ارین می ره دورن و با دورِن مذاکره می کنن.

جزئیاتش معلوم نیست ولی دیگه اون قضایا منتفی می شه.

ضمن اینکه تایوین همواره انکار کرده که چنین دستوری داده و ادعا کرده که نمی دونه کی این کار کرده.

ضمن اینکه دختر الیا رو هم آموری لورچ کشته.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دقیقا در این رابطه واسه من سوال پیش اومد! دورن بعد از تارگرین ها به رابرت سوگند خورده بود دیگه؟

بعد یعنی واسه مرگ الیا طلب خونخواهی نکردن از رابرت؟

یعنی رابرت کوه رو بهشون نمی داد؟!

 

اینا دقیقاً یادم نیست تو چه کتابیه.

چیز خاصی نیست ولی اگه کسی می خواد کوچکترین نکات هم براش تازگی داشته باشن نخونه.

 

خونخواهی که در این حد پیش می ره که ابرین می خواد برای ویسیریس قیام کنه ولی جان ارین می ره دورن و با دورِن مذاکره می کنن.

جزئیاتش معلوم نیست ولی دیگه اون قضایا منتفی می شه.

ضمن اینکه تایوین همواره انکار کرده که چنین دستوری داده و ادعا کرده که نمی دونه کی این کار کرده.

ضمن اینکه دختر الیا رو هم آموری لورچ کشته.

 

اون قضیه خونخواهی جالب بود

متوجهم که رابرت تایوین رو تسلیم نمی کرد و اصن واسه کشتار تارگرین ها که میتونه شامل بچه های الیا هم بشه ناراحت نبوده ولی درک نمی کنم سر قضیه الیا چرا کوه و سرآموری رو تسلیم نکرده

این 2 تا چه اهمیتی واسه کی داشتن آخه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خب با این که هنوز این قسمت رو ندیدم، ولی باز هم کم شدن یک نفر از منطقه ی بی حاصل دورن خوب بود. به لطف رلور هفته ی بعد هم سر اون کوتوله ی بدعنق لنیستری بالای دروازه های ردکیپ بره.

 

منم اگه دستم تو قتل و تجاوز و ... با یه لنیستری بشاش و گشاده رو تو یه کاسه بود همین چیزا رو می گفتم.

 

اگر دورن همون موقع عکس العمل نشون میداد الان یه پادشاه عیاش به میهن غیور مردانه وستروس اینجوری توهین نمیکرد

 

اون کوتوله ی بدعنق هم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کیوان

می خواستین اون زمانی که از دخترتون خواستگاری کردن یه تک پا در مورد سابقه ی داماد ناخلفتون و خانواده ی دیوانه اش تحقیق می کردین، تا الان مجبور نباشین برای خونخواهیش کوه بکنین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه سوال. پرونده دورن بسته شد یا اوبرین کسی رو داره بیاد انتقامشو بگیره؟(برادری ، خواهری، ...)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پیش نمایش قسمت نه از فصل چهار

 

The Watchers On The Wall

 

4 . 9 NORTH WOLF.mp4 - 7.1 MB

 

 

To Night We Fight

تنها دیالوگ سر آلیسر که خوشم اومد

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

اگر دورن همون موقع عکس العمل نشون میداد الان یه پادشاه عیاش به میهن غیور مردانه وستروس اینجوری توهین نمیکرد

 

اون کوتوله ی بدعنق هم

 

اونجوری فرق جنوب با شمال چی بود؟

 

توقع داشتم افراد بیشتری به سرنوشت تیریون علاقه نشون بدن. تقریباً همه داغون مرگ خود ابرین شدن.

 

 

 

کیوان

می خواستین اون زمانی که از دخترتون خواستگاری کردن یه تک پا در مورد سابقه ی داماد ناخلفتون و خانواده ی دیوانه اش تحقیق می کردین، تا الان مجبور نباشین برای خونخواهیش کوه بکنین.

 

اولاً من همینجا اعلام می کنم که مارتل ها توسط تارگرین ها اغفال شدن بندگان خدا. یه مقداریشم به خاطر این بوده که بعد اون شکست های حقارت آمیزشون اومدن گفتن تو رو بخدا با ما وصلت کنین ما هم که قلب رئوف و اینا. دیگه این شد رسم.

 

جدای اینا

بازم یه سری جزئیات از کتابه اگه خیلی حساسین نخونین.

 

اصلش واسه اون رد شدن ابرین و الیا توسط تایوین بود که گفت سرسی قراره با ریگار ازدواج کنه. لازم بود یه حالی بهش داده بشه.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من این قسمت 8 رو نمی بینم تا کنکورم رو بدم

خونخواهی اوبرین از کی ؟؟؟؟ مارتین خودش خونخواهی می کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یه سوال. پرونده دورن بسته شد یا اوبرین کسی رو داره بیاد انتقامشو بگیره؟(برادری ، خواهری، ...)

 

پرونده دورن تازه باز شده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اونجوری فرق جنوب با شمال چی بود؟

 

حقیقتاً که این رفتار های ناشایست مخصوص همون شمالی هاست که منتظر بهونه برای توجیه قتل و غارت هاشونن

 

تیریون هم غیر ممکنه جیمی بزاره بکشنش احتمالا همون تصمیمی که قبلاً گرفتن رو اجرا میکنن میفرستنش کسل بلک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یعنی جوراه حذف شد دیگه؟

هر قسمت که میگذره تنفرم از دنریس بیشتر میشه، یعنی رمزی حاکم هفت پادشاهی بشه ولی این دختره خودخواه مغرور نشه

 

مسلما بهتر از بقیه است حالا درسته هیچکس به اندازه استارک ها اذیت نشدن ولی این دخترک هم کم سختی نکشیده در ضمن مسلما میتونه کارهایی رو که شاه دیوانه کرده انجام نده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یه سوال. پرونده دورن بسته شد یا اوبرین کسی رو داره بیاد انتقامشو بگیره؟(برادری ، خواهری، ...)

 

یه برادر بزرگتر داره که بری مراسم عروسی نیومد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من این قسمت رو دوست داشتم , سانسا نشون داد که از اونهمه بدبختی یه چیزایی یاد گرفته و کم کم میشه روش حساب کرد , خیلی چیز مسخره ای میشه اگر سگ شکاری آریا رو وارد نکنه و فکر کنه که خاله ش مرده و همه چیز تمام شده و بیخیال تحویل دادنش به قلعه بشه و سانسا و آریا همدیگه رو نبینن یعنی واقعا مسخرست اگه این اتفاق بیفته .... رمزی کلا شخصیت منفوری داره الان هم وینترفیل رو صاحب شدن من نمیدونم جان اسنو بالاخره میخواد چیکار میکنه اون یه شخصیت کلیدی هست که ازابتدای داستان روش مانور زیادی داده شده الان از یه طرف با وحشی ها درگیر میشه از یه طرف باید تابع غاصبان وینترفیل بشه , دنریس رفتارش یه مقدار زیاد از حد تند بود ولی به هرحال حق داشت جورا هم یه جوری دوباره به داستان بازخواهد گشت ....

 

اما جنگ اوبرین با کوه عالی بود فقط به نظرم یه مقدار زیادی از این کوه , کوه ساختن دیگه طرف دو تا ضربه نیزه توی شکم و سینه ش خورده بازم جون داره !!!! اوبرین زیاده روی کرد یعنی حماقت کرد بازم مثل همیشه احمق هایی چون اوبرین و راب استارک کشته شدن فقط حیف که تمام شخصیت های دوست داشتنی دارن از بین میرن حیف .... چهره تیریان لحظه مرگ اوبرین دیدنی بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه این اپیزود فقط شامل 5 دقیقه آخرش میشد بهش 9 میدادم. اما...

 

اول از همه بگم که این داستان گری ورم و میساندی کاملا ridiculous ـه.

من نمیفهمم چرا بعضی چیزا رو تو سریال اینقدر الکی کشش میدن. مثل همین تبعید جورا، یا داستان آریا و سندور که واقعا مزخرف شده و شورش رو در آوردن. اون خنده لوس چی بود آخه.

خیلی زودتر از اینها باید تمومش میکردن. یا همین قضیه بیلون که هنوزم ادامه داره.

 

نمیدونم اون نامه یهو چجوری دست باریستان رسید بعد این همه مدت. بعد مسخره است که باریستان که لرد فرمانده گارد پادشاهیه و تو جلسات شورای کوچک شرکت داره از همون اول خبر نداشته از جاسوسی جورا.

فکر کنم دیگه داستان کم آوردن، مونده بودن چجوری باید تایم اپیزود رو به 50 دقیقه برسونن، اون داستان مسخره رو اضافه کردن که تیریون 10 دقیقه تعریفش کنه. واقعا نمیدونم هدفش چی بود.

اما بلاخره قسمت پایانی نبرد کوه و افعی خیلی خوب بود، در واقع تنها قسمت خوب این اپیزود. هر چند منم مثل ریگار انتظار داشتم اوبرین موقع گفتن اون چیزا از عصبانیت در حال انفجار باشه نه این که بخنده و به الاریا چشمک بزنه. اما واکنش هاشون خیلی خوب بود. ناله و فریاد خود اوبرین خوب بود، واکنش الاریا عالی بود.

اما کاش اوبرین کمی زودتر معرفی میشد، طبق کتاب تو وسطای فصل 3، تا بیننده ها بیشتر باهاش آشنا بشن و ازش خوششون بیاد و بهش خو بگیرن. نقشش تو سریال خیلی کم بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بعد یعنی واسه مرگ الیا طلب خونخواهی نکردن از رابرت؟

یعنی رابرت کوه رو بهشون نمی داد؟!

 

جان ارن بقایای الیا و بچه هاش رو میبره دورن تحویل میده و صلح برقرار میکنه تا جایی که من میدونم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یعنی جوراه حذف شد دیگه؟

هر قسمت که میگذره تنفرم از دنریس بیشتر میشه، یعنی رمزی حاکم هفت پادشاهی بشه ولی این دختره خودخواه مغرور نشه

 

مسلما بهتر از بقیه است حالا درسته هیچکس به اندازه استارک ها اذیت نشدن ولی این دخترک هم کم سختی نکشیده در ضمن مسلما میتونه کارهایی رو که شاه دیوانه کرده انجام نده

 

من متاسفانه نمی تونم هیچ جور با این دختر کنار بیام!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
انتظار داشتم اوبرین موقع گفتن اون چیزا از عصبانیت در حال انفجار باشه نه این که بخنده و به الاریا چشمک بزنه

 

فم نمیکنی خنده هاش عصبی بود و بیشتر می خواست کوه و صاحباش (تایوین و سرسی ملعون) رو تحقیر کنه فک کنم بازم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

واقعا کدوم ... ای یک داده این قسمت؟

هرکی بوده قصدش قطعا خود نماییه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب منم این قسمتو دیدم. اما هر چه تلاش کردم صحنه کشته شدم اوبرین نتونستم چشامو باز نگه دارم! عجب خشن و وحشتناک بود. لااقل می گذاشتن یه خاطره خوب از ظاهرش تو ذهنمون بمونه.

بهترین قسمتش همین نبرد آخرش بود اما به نظرم کوتاه بود. می تونست طولانی تر و مفصلتر باشه.

بقیه قسمتها خیلی پراکنده و تیکه پاره بود. قسمتهای مربوط به بولتونهارو خیلی دوست دارم مخصوصا" بازیگرها خیلی عالی اند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب این هم از اپیزود ۸

اول صحنه ی حمله ی وحشی ها بود که اصلا خوب ساخته نشده بود. کلا تا الان این وحشی ها دو بار تو این اپیزود خونریزی راه انداختن هیچ کدوم جالب نبود. بعدشم که رفت کسل بلک و یکسری دیالوگ های معمولی!

در ادامه می رسیم به قسمت گری ورم و میساندی و دنریس که دیگه افتضاح بود و واقعا ارزش سریال رو زیر سوال می بره!!! دیگه آب بستن به سریال هم حدی داره!

بعد قسمت رمزی و تیان بود که به نظرم خوب و قابل قبول بود موت کیلن رو هم بد درست نکرده بودن. یه لحظه تیان داشت گریه اش می گرفت به خاطر بلایی که رمزی در صورت موفق نشدنش سرش می آورد که به خیر گذشت.

بعد قسمت ویل بود که از اون قسمت هم راضی بودم بازی سنسا و بیلیش هر دو عالی بود و همین طور دیالوگ هاش. واقعا آدم از این بیلیش در عجب می مونه حالا معلوم نیست چه خوابی برای وستروس دیده. به شدت خواهان وارد شدن ارتش ویل به منازعات وستروس هستم.

بعد دوباره داستان می ره شرق و بخش غیر قابل تحمل دنریس! اون صحنه ی دنریس و جورا یکی از احمقانه ترین صحنه های کل سریال بود! از یه طرف جورای خر که داشت الکی وقتش رو به خاطر اون موجود ملعون تلف می کرد و هم دنریس که حاضر نبود به حرف های جورا گوش کنه! باشد که رالور جورا و باریستان رو به راه راست هدایت کنه.

دوباره می ریم سراغ بولتون ها و این بار روس و رمزی با هم مکالمه دارن که اون هم به نظرم خوب بود مخصوصا اون جایی که روس بولتون قلمرو شمال رو نشون رمزی می داد. اون جایی هم که ارتششون رفت سمت وینترفل و اون آهنگ وینترفل رو گذاشت که یکی از اولین صحنه های اپیزود ۱ فصل اول بود واقعا غم و اندوه رو تو دلم زنده کرد.

بعد دوباره داستان می ره ایری و یه مکالمه ی کوتاه سنسا و بیلیش و بعد هم قسمت سندور و آریا که فاجعه بود!!! و بعد هم مکالمه ی بیلیش و رابین که عکس العمل سرد رابین نسبت به مرگ مادرش برام جالب بود.

بعد هم مکالمه ی جیمی و تیریون رو داشتیم که من خیلی از دیالوگاش لذت نبردم و بعد نبرد معروف اوبرین و گرگور به نظرم عالی کار شده بود و دیالوگ های اوبرین عالی بود مخصوصا اشاره اش به تایوین! مرگ اوبرین هم بسیار خوب ساخته شده بود و همین طور جیغ هایی که می زد ولی دلم به حالش نسوخت.

در کل اپیزود خوبی بود هر چند که دنریس مثل همیشه خرابش کرده بود. همچنان در انتظار استنیس...

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یعنی همه از اون بخش مربوط به لرد های ویل راضی بودن؟؟؟؟ نسبت به کتاب خیلی داغون بودااااااا!!!!

 

به به. هفته ی دیگه این موقع داریم در رابطه با قسمت افسانه ای نه بحث میکنیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یعنی همه از اون بخش مربوط به لرد های ویل راضی بودن؟؟؟؟ نسبت به کتاب خیلی داغون بودااااااا!!!!

 

به به. هفته ی دیگه این موقع داریم در رابطه با قسمت افسانه ای نه بحث میکنیم.

اون قسمت لردای ویل که فاجعه ای بود در نوع خودش:/ یعنی مسخره تر از این نمیشد! واقعا اون لحظه شک کردم اینی که عین موش مرده روی صندلی نشسته بیلیشه یا یکی دیگه ست؟؟بعد اونوقت لردهام هرچی سانسا گفت گوش کردن این دیگه خیلی...

 

آریا و سندور هم که در موردشون حرفی نزنم بهتره

داشتم سعی می کردم از دنریس خوشم بیاد ولی با اون قسمتی که با داریو داشت و این قسمت ترجیح میدم هرچه سریعتر از داستان حذف بشه!!

کلا این قسمت به جز چند دقیقه آخر زیاد جالب نبود! مبارزه شونم خیلی خوب درآورده بودن ولی خاک بر سر ابرین با این حماقتش! راحت می تونست بکشه کوه رو..به جاش دورش می چرخه معرکه گیری می کنه اون وسط!

حالم بد شد آخرش..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من کاری ندارم به این که چرا مرد یا چجوری چون هر اتفاقی تو نغمه ی آتش و یخ زمینه ساز اتفاق های دیگست فقط تنها چیزی که از خوندنش تو کتاب دلخراش تر بود داد زدن اوبرین بود که واقعا حالم رو گرفت

ولی من موندم چرا بعضی ها به این کارگردان بیچاره الکس گریوز فحش میدن.

مرده تو این فصل 3 اپیزود ساخته تا الآن و این اپیزود ها 2تا از 3 تاش نمره ی 9.8 به بالا داشته و تونسته به خوبی فیلمنامه اداپت شده رو به صحنه بکشه و کارگردان اپیزود آخر هم هست که باتوجه به اتفاقات تو اون قسمت به نظرم یکی از بهترین قسمت ها می شه بازهم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من خیلی وقته این سایتو دنبال میکنم ولی هیچوقت ثبت نام نکرده بودم

تا الان البته !

میخواستم بگم از مارتین متنفرم ولی ...

باید بگم عاشقشم !

الان ساعت 12 شبه و من تازه دیدن اپیزود 8 رو تموم کردم و تمام بدنم میلرزه و همه هم خوابن نمیتونم هیچ غلطی بکنم !

وای صحنه مرگ اوبراین وحشتانک بود میدونستم یه چیزیش میشه ولی نه اینطوری

طبق چیزی که فهمیدم این تازه شروع داستان دورنه

من صحنه عروسی خونین رو بارها و بارها دیدم ولی عمرا اینو دیگه نمیتونم نگاه کنم. شبیه فیلمهای اره شده بود !

یکی نیست به این اوبراین بگه آخه .....تو خودت ناسلامتی از سرزمین مارهایی مثلا خودت افعی هستی تا حالا نشنیدی میگن باید اول به سر مار ضریه بزنی ؟ وایسادی حول کوه نیمه جوون دور افتخار میزنی ؟!

ولی انصافا عالی بود این قسمت جز بهترین اپیزودهای این فصل بود

انصافا بعضیها الکی گیر میدن به دنریس و دق و دلیشون رو سر اون بدبخت خالی میکنن !

من خودم زیاد ازش خوشم نمیاد ولی دیگه اینقدر هم نمیکوبمش !

خداییش به خندیدن های آریا هم گیر ندین بینظیر بود انصافا ! زوج آریا تازی جز باحالترین زوجهای سریالن !

بعد یه سوالی مگه کوه هم بعش نمرد ؟ پس چرا تیریون به اعدام محکوم شد ؟

هنوزم دارم میلرزم !

راستی من هرچی فکر کردم به منظور تیریون از اون حرف هاش پی نبردم منظورش از جریان سوسکها چی بود ؟

یه چیزم یادم رفت بگم : سانسا واقعا با اون لباس سیاه ( لباس محلی همونجا بود فکر کنم ) برازنده شده بود ! کم کم داره ازش خوشم میاد !

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

يعني مرگ اوبرين واقعا...

من هنوز تو شوكم، همش صحنه ي مرگش و اون صورت... مياد تو ذهنم.

من نمي دونم مي مرد اول صورت اون كوه رو بتركونه بعد باهاش حرفهاي حماسي بزنه؟؟؟؟؟

از سانسا داره تقريبا خوشم مياد ولي دنريس واقعا داره ميره رو اعصاب كم كم البته هنوز ازش خوشم مياد.

من واقعا دلم براي اوبرين تنگ مي شه خيلي مرد باحالي بود. اصلا امروز همش ناراحت بودم براي مرگش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×