رفتن به مطلب
ریگار

بحث و سوالات مربوط به شخصیت های داستان.مزایا،معایب و...ایشان

Recommended Posts

به Queen nymeria

آقا یا خانم از اون حرفها زدیا!اگه جیمی رو میکشتن که دیگه فاتحه ی سانسا هم خونده بود.

من جواب این پست رو فقط با یه سوال می دم که الکی طولانی و حوصله سربر نشه:به نظر شما ریکارد کاراستارک بعد از مردن دوتا از پسراش ادارد و تورن به دست یه نفر اونم جیمی دیگه اهمیتی به جون سانسا که یه دختره می ده؟(با توجه به حرف راب که گفته بود با دادن شاه کش در عوض(دو دختر) سانسا و آریا نمی تونه لرد های شمال رو راضی نگه داره)

من از کتلین به صورت مطلق بدم نمیاد ولی آدم خورده ریزه کاراشو می زاره کنار هم متوجه می شه که درصد اشتباهتش خیلی بیشتر از کارهای مفیدش بوده که اشتباهاتش یکی از چند عوامل این شد که استارک ها شمال رو از دست دادن و تالی ها ریور لندز رو.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ریگار: بلی، چون سرسی نقطه ضعف دشمنه ولی این ملعون (کتلین) به خودیا لطمه می‌زنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بچه ها من ميگم حالا كه بحث كتلين يه جورايي به انتها رسيده بياين دسته جمعي بشينيم به اين سرسي بي همه چيز توهين كنيم يكم انرژي بگيريم واسه pov بعدي :دي

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قبل از اینکه بریم روی سرسی جواب این دو نقل قول رو بدم.

اگر فرض کنید جان فرزند ادارد نیست چرا ادارد این موضوع رو به همسرش نگفت؟به همسرش اعتماد نداشت؟فکر میکرد کتلین میره همه جا جار میزنه؟اگر میگفت که هم برای خودش بهتر بود هم کتلین هم جان.

یه جاهایی درک شخصیت ادارد خیلی سخته!

مادر و پدر جان هر کسی باشن، صحبت کردن درباره ی اونا به شدت ادارد رو عصبی می کنه و اگه لیانا را مادر جان بدونیم طبق گفته ی خود ادارد، لیانا قبل از گرفتن قول ترس تو چشم هاش موج می زد و بعد از قول ادارد آروم گرفت. یه جمله ای هم بود تو فصل خود ادارد دقیقش رو یادم نیست ولی این بود که ادارد وقتی قول میده سر قولش می مونه حتی اگه این کار به ضررش تموم بشه و این موضوع که سه نفر برتر گارد شاهی که اولویت اول اونا جون شاه هست حتی در مقایسه با جون ولیعهد چرا وقتی می دونن که ایریس و ریگار مردن، پیش ویسریس نمی رن و از لیانا محافظت می کنن.

هرچند سر نخ های نامشخصی هستن ولی میشه ازشون بیرون کشید که احتمالا جان فرزند ادارد نیست.

در این صورت ادارد این ریسک رو نمی کنه که هویت واقعی بچه رو افشا کنه و شرافت خواهرش رو بیشتر از این لکه دار کنه.

تشبیه دایرولف با اژدها مثاله برای این که بگیم پیدا شدن اینا جزو فانتزیه و از این لحاظ نمیشه بهش ایراد گرفت! از قضا استارک ها به نظر میرسه بیشترین آپشن های جادویی نصیبشون میشه ! یکی وارگ میشه ، یکی اتفاقی یه بیچهره رو که معلوم نیست چطور با اون همه قدرت افتاده تو قفس رو نجات میده و...

کلا دو تا خاندان تو وستروس هستن که رگ و ریشه ی جادویی دارن. تارگرین و استارک. رو تارگرین ها که بحثی نیست. می مونه استارک. برندون استارک که خودش آخر جادو جمبل بوده؛ سازنده ی دیوار و وینترفل هست و گفته شده تو ساخت استورمز اند هم مشاوره داده. دیوار و استورمز اند دو بنایی هستن که جادو قاطی سیمانشون هست!

کلا استارک ها خیلی عجیب غریبن. پادشاه شب که میگن استارک بوده و نگهبانی شب رو 13 سال با جادو مطیع خودش کرده بود. قدرت گرفتنشون تو زمستون، اشاراتی گنگ از مارتین که با آدر ها در ارتباط بودن و ... . کلا استارک ها کمی جادو جمبل تو خونشون هست. ولی تو جهانی که ملکه ی نسوز داریم داشتن چند تا وارگ باگ حساب نمی شه!

راستی ریگار، اون قضیه مرد بی چهره و آریا اصلا همین جوری نبوده. حالا جلوتر متوجه میشی، به احتمال بالا برنامه ریزی شده بود.

 

 

خب سرسی: چیزی که بیشتر از همه باعث می شه آدم از این بشر حرصش بگیره، این تصور خود عاقل بودن، خود... و ... هستش. این استفاده از زنانگیش برای رسیدن به اهدافش خیلی رو اعصابه. چیز هایی بیشتری میشه گفت ولی متاسفانه سایه ی اسپویل به شدت سنگینی می کنه.

 

آقا بریزید وسط و حماسه ی 17 خرداد رو تکرار کنید! ( پر کردن 7 صفحه تو یه نصفه روز )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
به Queen nymeria
آقا یا خانم از اون حرفها زدیا!اگه جیمی رو میکشتن که دیگه فاتحه ی سانسا هم خونده بود.

من جواب این پست رو فقط با یه سوال می دم که الکی طولانی و حوصله سربر نشه:به نظر شما ریکارد کاراستارک بعد از مردن دوتا از پسراش ادارد و تورن به دست یه نفر اونم جیمی دیگه اهمیتی به جون سانسا که یه دختره می ده؟(با توجه به حرف راب که گفته بود با دادن شاه کش در عوض(دو دختر) سانسا و آریا نمی تونه لرد های شمال رو راضی نگه داره)

من از کتلین به صورت مطلق بدم نمیاد ولی آدم خورده ریزه کاراشو می زاره کنار هم متوجه می شه که درصد اشتباهتش خیلی بیشتر از کارهای مفیدش بوده که اشتباهاتش یکی از چند عوامل این شد که استارک ها شمال رو از دست دادن و تالی ها ریور لندز رو.

برای کاراستارک نباید هم مهم باشه ولی برای راب که برادرشونه چی؟برای اون باید مهم باشه.راب بخاطر پدرش و خواهراش لشکرکشی کرد ولی یدفعه ای شد شاه شمال و راضی نگه داشتن لردهای شمال براش از امنیت خواهراش مهم تر شد!یکی از دلایلی که کت جیمی رو آزاد کرد همین حرف راب بود.موقعی که بحث نجات دادن خواهراش بود به لردهاش و موقعیت خودش فکر میکرد ولی وقت عشق و عاشقی نه به لردش فکر کرد نه به مادرش ... به نظرتون راب یکم خودخواه نبود؟!

مطمئنا جان که برادر ناتنی شونه از راب بیشتر برای خواهراش ارزش قائله.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
به Queen nymeria
آقا یا خانم از اون حرفها زدیا!اگه جیمی رو میکشتن که دیگه فاتحه ی سانسا هم خونده بود.

من جواب این پست رو فقط با یه سوال می دم که الکی طولانی و حوصله سربر نشه:به نظر شما ریکارد کاراستارک بعد از مردن دوتا از پسراش ادارد و تورن به دست یه نفر اونم جیمی دیگه اهمیتی به جون سانسا که یه دختره می ده؟(با توجه به حرف راب که گفته بود با دادن شاه کش در عوض(دو دختر) سانسا و آریا نمی تونه لرد های شمال رو راضی نگه داره)

من از کتلین به صورت مطلق بدم نمیاد ولی آدم خورده ریزه کاراشو می زاره کنار هم متوجه می شه که درصد اشتباهتش خیلی بیشتر از کارهای مفیدش بوده که اشتباهاتش یکی از چند عوامل این شد که استارک ها شمال رو از دست دادن و تالی ها ریور لندز رو.

برای کاراستارک نباید هم مهم باشه ولی برای راب که برادرشونه چی؟برای اون باید مهم باشه.راب بخاطر پدرش و خواهراش لشکرکشی کرد ولی یدفعه ای شد شاه شمال و راضی نگه داشتن لردهای شمال براش از امنیت خواهراش مهم تر شد!یکی از دلایلی که کت جیمی رو آزاد کرد همین حرف راب بود.موقعی که بحث نجات دادن خواهراش بود به لردهاش و موقعیت خودش فکر میکرد ولی وقت عشق و عاشقی نه به لردش فکر کرد نه به مادرش ... به نظرتون راب یکم خودخواه نبود؟!

مطمئنا جان که برادر ناتنی شونه از راب بیشتر برای خواهراش ارزش قائله.

 

 

نایمریای عزیز اشتباهات راب از بار اشتباه کتلین کم نمی کنه. ببین اصلا قبول، راب فکر شاه شدن بود، راب اشتباه کرد تئون رو فرستاد و آخرش وینترفل سقوط کرد، راب ازدواج کرد و فری ها جدا شدن.

حالا در نظر بگیر خود کتلین به راب میگه اگه شکست بخوری همه می میریم

آریا تو هرنهال که خدمتکار بود هی تو ذهنش این بود که راب همتون رو میکشه

سانسا تو پایتخت تمام مدت واسه برادرش دعا می کرد

تمام امید استارک ها و همون دخترها راب بود و راب تنهایی نمی تونست بجنگه و همون لردهایی که رضایتشون رو در برابر جون دخترها بی ارزش می دونین باید واسه راب می جنگیدن. ارتش شمال با وجود اشتباهات مختلف راب از هم نپاشید و هنوز باهاش بودن ولی بعد از اینکه مادرش جیمی رو آزاد کرد لشکرش بهم ریخت.

کتلین به اقتدار راب ضربه زد و کاراستارکا که قبلش مطیع بودن شروع به سرکشی کردن

 

آقا بجز همه این حرفا این قضیه کاملا یک حالت صفر و یکه. یا کتلین به پیروزی راب امیدی نداره که به گواه تمام خدایان قدیم و جدید با سقوط راب همه چی تموم میشه و این کارش در صورت سقوط راب نه تنها به نتیجه نمیرسه بلکه سقوط راب رو تسریع میبخشه یا به پیروزی پسرش امیدواره و باید صبرکنه. من نمی فهمم جز این راهی بوده؟

 

منم در خصوص کتلین دیگه حرفی ندارم، از کتلین بدم نمی یاد و بقیه اشتباهاتش رو فاجعه نمی دونم ولی ضربه ای که این اشتباهش به شخص راب زد بی نهایت بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هشت صفحه درباره ی کتلین بحث شد! دیگه اگه حرفی مونده باشه تعجب می کنم!

نظرتون درباره ی سرسی چیه؟ به جز ریگار کس دیگه ای هم از این خودشیفته حمایت می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

Queen nymeria :

برای کاراستارک نباید هم مهم باشه ولی برای راب که برادرشونه چی؟برای اون باید مهم باشه.راب بخاطر پدرش و خواهراش لشکرکشی کرد ولی یدفعه ای شد شاه شمال و راضی نگه داشتن لردهای شمال براش از امنیت خواهراش مهم تر شد!یکی از دلایلی که کت جیمی رو آزاد کرد همین حرف راب بود.موقعی که بحث نجات دادن خواهراش بود به لردهاش و موقعیت خودش فکر میکرد ولی وقت عشق و عاشقی نه به لردش فکر کرد نه به مادرش ... به نظرتون راب یکم خودخواه نبود؟!

مطمئنا جان که برادر ناتنی شونه از راب بیشتر برای خواهراش ارزش قائله.

با حرفات در رابطه با راب بخشی رو موافقم(که اشتباهاتش زیاد بود البته بگم از راب مخصوصا تو کتاب 2 خوشم میومد ولی دیگه اشتباهات زیادی کرد) مخصوصا قسمت لرد های شمال رو مخالفم چون از اونجایی که راب یه بچه بود و لردهای شمال بخش اعظمشون مسن و همسن و سال و بزرگتر از پدرش هستن که مطمئنا راضی نگه داشتشون از لحاظ ارتشی و عدم ترک کردنش و ... خیلی مهمه.

و اینکه کتلین جیمی رو آزاد کرد حرکتش هیچگونه دلیل عاقلانه ای و آینده گرایانه ای نداشت و فقط حرکتی احساسی در پی شنیدن مرگ ریکان و برن و نجات سنسا و آریا بود.

در ضمن کاراستارک هم همونطور که ویلم لنیستر بچه رو در حضور راب به راحتی می شه برای کاری که جیمی با پسراش کرد 100 درصد خود جیمی رو که دیگه ....

آقا بیاین هرچه سریعتر این بحث کتلین رو تموم کنیم.من که به شخصه شکم درد گرفتم و دیگه حوصله جواب دادن در باره ی کت رو ندارم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هشت صفحه درباره ی کتلین بحث شد! دیگه اگه حرفی مونده باشه تعجب می کنم!

نظرتون درباره ی سرسی چیه؟ به جز ریگار کس دیگه ای هم از این خودشیفته حمایت می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در صدر لیست تنفراتم اول رمسی بولتونه! که دلم می خواد پیراناها تیکه تیکه ش کنن و دندوناشو برای لرد عزیز روس بولتون پوست کن!!! بفرستن!

دومین نفر سرسی ! که این یکی هم امیدوارم جیمی با همون گیسای طلایی درازش خفه ش کنه!!! و در حالیکه داره خفه ش می کنه بهش بگه: I love you too,..sweet sister!

 

ملعون تر از این سرسی تو کل هفت پادشاهی وجود نداره!

از تنها چیزی که لجم می گیره این خوش اشتها بودن خانومه!

ریگار، رابرت، جیمی و ... همیشه برام سوال بود اگه یه وقت خدای نکرده ایریس دیوانه راضی میشد سرسی با ریگار ازدواج کنه سر جیمی چی می اومد این وسط؟؟ خانوم که به مراد دلش می رسید اونوقت جیمی ؟؟

به تمام بیماری های مربوط به "خود" هم که شدیدا مبتلاست! از جمله خودشیفتگی، خودخواهی، خود زرنگ پنداری و ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هشت صفحه درباره ی کتلین بحث شد! دیگه اگه حرفی مونده باشه تعجب می کنم!

نظرتون درباره ی سرسی چیه؟ به جز ریگار کس دیگه ای هم از این خودشیفته حمایت می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در صدر لیست تنفراتم اول رمسی بولتونه! که دلم می خواد پیراناها تیکه تیکه ش کنن و دندوناشو برای لرد عزیز روس بولتون پوست کن!!! بفرستن!

دومین نفر سرسی ! که این یکی هم امیدوارم جیمی با همون گیسای طلایی درازش خفه ش کنه!!! و در حالیکه داره خفه ش می کنه بهش بگه: I love you too,..sweet sister!

 

ملعون تر از این سرسی تو کل هفت پادشاهی وجود نداره!

از تنها چیزی که لجم می گیره این خوش اشتها بودن خانومه!

ریگار، رابرت، جیمی و ... همیشه برام سوال بود اگه یه وقت خدای نکرده ایریس دیوانه راضی میشد سرسی با ریگار ازدواج کنه سر جیمی چی می اومد این وسط؟؟ خانوم که به مراد دلش می رسید اونوقت جیمی ؟؟

به تمام بیماری های مربوط به "خود" هم که شدیدا مبتلاست! از جمله خودشیفتگی، خودخواهی، خود زرنگ پنداری و ...

وای نگار دست رو دلم نذار!

 

اونجایی بود که مجبورش کردند راهپیمایی شرم بره و هی با خودش می گفت من یه ماده شیرم و از همشون انتقام می گیرم و یا اونجاهایی که به خودش میگفت من دختر پدرمم و تاریخ نویسا باید موقع نوشتن تاریخ این دوران اون رو بعنوان قدرت برتر بشناسن و از اینجور چرت و پرتا. یعنی دلم میخواست اون موقع کلم رو بکوبم تو دیوار!!!!!!!!

خودشیفتگی دنریس و کتلین جلوی خودشیفتگی این بشر صداش درنمیاد!!

ای من چه کیفی کردم وقتی اورانه بهش خیانت کرد و کشتی هاش رو برداشت و در رفت!

اوسنی هم خیلی خوب حالش رو گرفت! اصلا سر این یکی کیفم کوک شد!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
هشت صفحه درباره ی کتلین بحث شد! دیگه اگه حرفی مونده باشه تعجب می کنم!

نظرتون درباره ی سرسی چیه؟ به جز ریگار کس دیگه ای هم از این خودشیفته حمایت می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در صدر لیست تنفراتم اول رمسی بولتونه! که دلم می خواد پیراناها تیکه تیکه ش کنن و دندوناشو برای لرد عزیز روس بولتون پوست کن!!! بفرستن!

دومین نفر سرسی ! که این یکی هم امیدوارم جیمی با همون گیسای طلایی درازش خفه ش کنه!!! و در حالیکه داره خفه ش می کنه بهش بگه: I love you too,..sweet sister!

 

ملعون تر از این سرسی تو کل هفت پادشاهی وجود نداره!

از تنها چیزی که لجم می گیره این خوش اشتها بودن خانومه!

ریگار، رابرت، جیمی و ... همیشه برام سوال بود اگه یه وقت خدای نکرده ایریس دیوانه راضی میشد سرسی با ریگار ازدواج کنه سر جیمی چی می اومد این وسط؟؟ خانوم که به مراد دلش می رسید اونوقت جیمی ؟؟

به تمام بیماری های مربوط به "خود" هم که شدیدا مبتلاست! از جمله خودشیفتگی، خودخواهی، خود زرنگ پنداری و ...

وای نگار دست رو دلم نذار!

 

اونجایی بود که مجبورش کردند راهپیمایی شرم بره و هی با خودش می گفت من یه ماده شیرم و از همشون انتقام می گیرم و یا اونجاهایی که به خودش میگفت من دختر پدرمم و تاریخ نویسا باید موقع نوشتن تاریخ این دوران اون رو بعنوان قدرت برتر بشناسن و از اینجور چرت و پرتا. یعنی دلم میخواست اون موقع کلم رو بکوبم تو دیوار!!!!!!!!

خودشیفتگی دنریس و کتلین جلوی خودشیفتگی این بشر صداش درنمیاد!!

ای من چه کیفی کردم وقتی اورانه بهش خیانت کرد و کشتی هاش رو برداشت و در رفت!

اوسنی هم خیلی خوب حالش رو گرفت! اصلا سر این یکی کیفم کوک شد!

ولی زهی خیال باطل! ایشون سایه ی گربه ای بیش نیست! فقط بلده گند بزنه به هرچی تایوین با جون کندن به دست آورده!

اتفاقا این تیکه شو رفتم جلو جلو خوندم (صرفا جهت اینکه یکم جیگرم حال بیاد ) وسطاش دیگه دود از سرم بلند شد!

+سرسی هربلایی سرش بیاد حقشه!

بدترین کارش همون به چیز حساب نکردن بانک آهنین بود! یعنی تایوین با اون ابهتش از بانک آهنین می ترسید و یه ساعت داشت به این معلون توضیح میداد که بانک آهنین بالاخره پولشو پس میگیره! این فقط تو فکر کشتن تیریون و دسیسه چینی برای اون بدبخت بود! دریغ از اینکه یه کلمه به حرف تایووین گوش بده!

پ.ن: البته واقعا نمیشه از بازی زیبای لنا هدی صرف نظر کرد! شخصیت سرسی رو خیلی باور پذیر بازی کرده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من صدر لیست تنفراتم سرسیه!

خود خفن پندار و خود شیفته و همه چیزهایی که نگار گفت.

اون که فکر می کنه خیلی باهوشه و فرزند خلف تایوین دیگه خیلی رو اعصابه.

این همه زیبا باشی، دختر تایوین لنیستر باشی، این همه ثروت داشته باشی و با وجود این همه نعمت باز اینقدر گند بزنی خیلی حرفه!

به نظرم هیچ کس جز جیمی واقعا دوسش نداشت و تونست با تبحر کامل اونم از دست بده

 

نگارجان بلایی سرش نمی یاد که، حقش بود تا حالا با رمزی محشور شده باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من صدر لیست تنفراتم سرسیه!

خود خفن پندار و خود شیفته و همه چیزهایی که نگار گفت.

اون که فکر می کنه خیلی باهوشه و فرزند خلف تایوین دیگه خیلی رو اعصابه.

این همه زیبا باشی، دختر تایوین لنیستر باشی، این همه ثروت داشته باشی و با وجود این همه نعمت باز اینقدر گند بزنی خیلی حرفه!

به نظرم هیچ کس جز جیمی واقعا دوسش نداشت و تونست با تبحر کامل اونم از دست بده

 

نگارجان بلایی سرش نمی یاد که، حقش بود تا حالا با رمزی محشور شده باشه

**این همه زیبا باشی، دختر تایوین لنیستر باشی، این همه ثروت داشته باشی و با وجود این همه نعمت باز اینقدر گند بزنی خیلی حرفه!**

این قسمت حرفت رو صدبار لایک بزنم کمه

 

نه بابا زوده هنوز چه عجله ایه! بذار اول هرچی داره از دست بده بعد با رمسی محشور بشه اینجوری کیفش بیشتره!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب مثل اینکه شیفت کردیم رو سرسی. (خوبه اتفاقاً فکر کنم اکثراً می خوان تخریب کنن، یه استراحتی می کنیم تا برسیم به جان )

 

خیلی سخته از سرسی دفاع کردن و خودش به صورت خودکفا خصلت های داغونی داره.

 

من فقط یه مورد رو می تونم ازش دفاع کنم اونم در مقابل رابرت ه. (که اینم تو تاپیک کل کل بود فکر کنم مفصل با شهاب مانوئل به بحث و جدل پرداختیم)

 

 

به اضافه اینکه خیلی می خوام سیر تحول رابطه سرسی-جیمی رو بدونم.

اگه ریگار-سرسی بود چی می شد؟ اگه رابرت آدم می بود و سرسی همون حس اول ازدواجش حفظ می شد جیمی-سرسی چی می شد؟ و ...

چون سرسی واله ی ریگار بوده بعد همون موقع جیمی پا می شه به خاطر این میره تو گارد خب تناقض این دیگه.

 

و اینکه سرسی به جز بچه هاش هیچ کس رو دوست نداره. جیمی رو هم دوست نداره فقط می خواد مثل جیمی باشه، یعنی می خواد یا فکر می کنه باید جاش با جیمی عوض شه.

 

 

 

بابا همون واک آو شیم بسش بود دیگه.

هر چی داشت اونجا به باد رفت: غرور، اقتدار، خود داف پنداری و ...

All Hail the royal teats و ...

هر کی هر چی خواست گفت دیگه.

کوان بعدش اون سرسی رو به یه گربه آروم تشبیه می کنه اگه درست یادم بیاد. خیلی می خوام سرسی بعد تحقیر که با مرگ کوان دوباره قدرت گرفته رو ببینم. به نظرم عاقل می شه.

من از ترکوندن برج دست شده بودم. همه نشستن این چنین حرکتی بزنه آخه !!!!!!!

یه جا دیگه هم که بعد حرکات کایبورن داغون پشیمون شد هم خوب خداییش انصاف داشته باشین.

ولی اونجا که سپتون اعظم اون نقشه مضحکش رو می ترکونه خیلی خنده بود. واقعاً داشتم می مردم از خنده. رفته بود تو حس تایوین بعد یهو ...

آخ که دلم می خواد وقتی ریگار اونجا رو می خونه من حضور داشته باشم.

 

اسپویلر 4 و 5

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی سخته از سرسی دفاع کردن و خودش به صورت خودکفا خصلت های داغونی داره.

من فقط یه مورد رو می تونم ازش دفاع کنم اونم در مقابل رابرت ه. (که اینم تو تاپیک کل کل بود فکر کنم مفصل با شهاب مانوئل به بحث و جدل پرداختیم)

 

و اینکه سرسی به جز بچه هاش هیچ کس رو دوست نداره. جیمی رو هم دوست نداره فقط می خواد مثل جیمی باشه، یعنی می خواد یا فکر می کنه باید جاش با جیمی عوض شه.

واقعا می خوای ازش دفاع کنی؟

 

در خصوص رابطه اش با رابرت اینکه رابرت اشتباهاتی داشته قبول و اینکه سرسی با سایه لیانا نابود شده هم من قبول دارم.

 

اگه به خواستنه منم میخوام ملکه الیزابت باشم! خب مشکل همینه که فکر می کنه خواستن صرف ایشون دلیل میشه که گردش طبیعت عوض شه و خواست خانم اجرا شه.

سرسی همه امکانات واسه اینکه جیمی یا هرکس دیگه بشه رو داره ولی متاسفانه درک تحلیل شرایط و تغییر موضع رو نداره.

یک درصد سیاست و انعطاف پذیری تایوین رو داشت به همه چی می رسید. کلا آدمی که قابلیت آپدیت شدن و تغییر دیدگاه نداشته باشه محکوم به انزوا و نابودیه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

واقعا می خوای ازش دفاع کنی؟

 

در خصوص رابطه اش با رابرت اینکه رابرت اشتباهاتی داشته قبول و اینکه سرسی با سایه لیانا نابود شده هم من قبول دارم.

 

اگه به خواستنه منم میخوام ملکه الیزابت باشم! خب مشکل همینه که فکر می کنه خواستن صرف ایشون دلیل میشه که گردش طبیعت عوض شه و خواست خانم اجرا شه.

سرسی همه امکانات واسه اینکه جیمی یا هرکس دیگه بشه رو داره ولی متاسفانه درک تحلیل شرایط و تغییر موضع رو نداره.

یک درصد سیاست و انعطاف پذیری تایوین رو داشت به همه چی می رسید. کلا آدمی که قابلیت آپدیت شدن و تغییر دیدگاه نداشته باشه محکوم به انزوا و نابودیه

 

 

گفتم در برابر رابرت. و رفتار رابرت باهاش یه سری چیزا رو هم توجیه می کنه.

من فقط بگم کتاب یه سری اطلاعات اضافه ای از سرسی می ده.

 

اون جیمی رو دوست نداشتن و اینکه می خواد مثل اون شه رو در مذمت اش گفتم.

یعنی کلاً کسی رو تو زندگیش دوست نداشته.

 

 

ممنون:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اون جیمی رو دوست نداشتن و اینکه می خواد مثل اون شه رو در مذمت اش گفتم.

یعنی کلاً کسی رو تو زندگیش دوست نداشته.

 

چرا دیگه! مادرش و ریگار رو خیلی دوست داشته! اینقدری که بعد از گذشت این همه سال بازم مسببین مرگ اونا رو نبخشیده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میدونم POV میشه در ادامه

اون تیکه اسپویلرت رو هم در طی فرآیند نقل قول با هزار ترس و لرز پاک کردم و موفق شدم نبینمش

 

پ.ن : اون ممنون و شکلک ها تیکه خاصی داشت؟

من در حال نوشتن پایان نامه و آشپزی اینجا هم می یام، مغزم دیگه نمیکشه، دوزاریم دیر میوفته

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اون جیمی رو دوست نداشتن و اینکه می خواد مثل اون شه رو در مذمت اش گفتم.

یعنی کلاً کسی رو تو زندگیش دوست نداشته.

 

چرا دیگه! مادرش و ریگار رو خیلی دوست داشته! اینقدری که بعد از گذشت این همه سال بازم مسببین مرگ اونا رو نبخشیده.

اصلا دختری تو وستروس بوده که از ریگار خوشش نمی اومده؟ همه عاشقش بودن

سرسی هم یکی از همون دخترا! فقط دوز مشکلات روانیش از همون بچگی زیاد بوده

استاد فکر کنم تیریون رو به خاطر

 

اون پیشگویی ازش متنفره! نمیگم مرگ مادرش تو تنفر سرسی تاثیر نداشته ولی بخش اعظمش به نظرم مربوط به اون پیشگویی کذاییه!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اون جیمی رو دوست نداشتن و اینکه می خواد مثل اون شه رو در مذمت اش گفتم.

یعنی کلاً کسی رو تو زندگیش دوست نداشته.

 

چرا دیگه! مادرش و ریگار رو خیلی دوست داشته! اینقدری که بعد از گذشت این همه سال بازم مسببین مرگ اونا رو نبخشیده.

اصلا دختری تو وستروس بوده که از ریگار خوشش نمی اومده؟ همه عاشقش بودن

سرسی هم یکی از همون دخترا! فقط دوز مشکلات روانیش از همون بچگی زیاد بوده

استاد فکر کنم تیریون رو به خاطر

 

اون پیشگویی ازش متنفره! نمیگم مرگ مادرش تو تنفر سرسی تاثیر نداشته ولی بخش اعظمش به نظرم مربوط به اون پیشگویی کذاییه!

 

درسته ولی بقیشون بعد از مرگ ریگار رفتن پی زندگی شون.

 

تو یه فصلش بود که گفت من هرگز رابرت رو بخاطر کشتن ریگار نبخشیدم.

 

کدوم یک از عاشقان ریگار بجز سرسی یه همچین حرفی رو میزنه؟

 

 

آره خب اکثر تنفرش بخاطر اون پیشگوییه ولی مادرشون قبل از اینکه سرسی اون پیشگویی رو بشنوه مرد و اون حرف ها رو راجب تنفرش از تیریون به ابرین و الیا زد.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به استاد:

اگه ریگار رو دوست داشته چرا باز عاشق کسی که ریگار رو کشته میشه؟

البته طبق اطلاعات سریال رابرت رو اول ازدواجشون دوست داشته، اگه اشتباه میکنم تصحیح کنید من رو

 

مشکلش اینه که تو گذشته گیر کرده، مشکلات و شرایط دشوار گذشته رو داره دنبال خودش می کشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

["quote="Rexxar] :

با حرفات در رابطه با راب بخشی رو موافقم(که اشتباهاتش زیاد بود البته بگم از راب مخصوصا تو کتاب 2 خوشم میومد ولی دیگه اشتباهات زیادی کرد) مخصوصا قسمت لرد های شمال رو مخالفم چون از اونجایی که راب یه بچه بود و لردهای شمال بخش اعظمشون مسن و همسن و سال و بزرگتر از پدرش هستن که مطمئنا راضی نگه داشتشون از لحاظ ارتشی و عدم ترک کردنش و ... خیلی مهمه.

و اینکه کتلین جیمی رو آزاد کرد حرکتش هیچگونه دلیل عاقلانه ای و آینده گرایانه ای نداشت و فقط حرکتی احساسی در پی شنیدن مرگ ریکان و برن و نجات سنسا و آریا بود.

در ضمن کاراستارک هم همونطور که ویلم لنیستر بچه رو در حضور راب به راحتی می شه برای کاری که جیمی با پسراش کرد 100 درصد خود جیمی رو که دیگه ....

آقا بیاین هرچه سریعتر این بحث کتلین رو تموم کنیم.من که به شخصه شکم درد گرفتم و دیگه حوصله جواب دادن در باره ی کت رو ندارم

یعنی منظور شما اینه که اگر کاراستارک بجای اون بچه جیمی رو میکشت.راب دست رو دست میذاشت و هیچ کاری نمیکرد؟در صورتیکه امنیت و سلامت خواهراش در گرو امنیت جیمی بود.مسلما اگر سر خود جیمی رو هم میکشتن باید باهاشون برخورد میکرد با این ذهنیتی که راب داره.

به لیدی:منم نمیگم کارهای راب از بار اشتباهات کت کم میکنه.میگم اگر اتفاقی افتاده همه یه نقشی درش داشتن ولی اینکه میاید میگید همش تقصیر کتلینه برام قابل هضم نیست.یا میگید کتلین ملعون.

همین کاراستارکها فکر کردن تو جنگ حلوا خیرات میکنن؟فکر کرد با پسراش سالم میرن و سالم برمیگردن؟یه دفعه جو گرفته شون و فریاد کینگ او د نورث سر دادن.ولی هیچ فرمانبرداری و ترسی نسبت به راب نداشتن!راب پادشاه اونا بود یا ...

همین تصمیم پادشاه شدن راب یه تصمیم کاملا احساسی بود که یه دفعه چند نفر و جو گرفت بعد خیلی ها میان کت رو بخاطر تصمیمات احساسی سرزنش میکنن.

منظورم از اینکه امیدی به پیروزی راب نداشت این نبود که سقوط میکنه.از اونطرف که بولتونها داشتن تو شمال جولان میدادن که البته کت نمیدونست ولی وینترفل از دست رفته بود.راب هم فقط ریوران رو داشت و لردها هم میخوان تنها اهرم فشاری که روی لنیسترها دارن رو از بین ببرن حالا فرض هم کنید که راب قراره پیروز بشه چند ماه یا چند سال طول میکشه؟کتلین چجوری باید راضی میشد که جیمی رو بکشن و دخترهاشو پیش لنیسترهای زخم خورده بزارن!همون سرسی برای انتقام گلوی سانسا رو پاره میکرد.

مشکل اینجاست که از یه سری از کاراکترها انتظار دارید کاملا ایده ال باشن و هیچ اشتباهی نکنن و احساساتی نشن و... ولی همینها برای کاراکترهای دیگه کمتر عیب و نقص محسوب میشه از نظرتون.

درباره سرسی:

اسپویل از کتاب چهار:

 

به نظرتون پیشگویی مگی چقدر توی ششکل گرفتن شخصیت سرسی و تنفرش نسبت به تیریون نقش داشته؟

 

درباره ی سرسی:اسپویل از کتاب چهار چیز مهمی نیست اگه میخواید بخونید.

 

به نظرتون سرسی واقعا عاشق ریگار بوده یا فقط بهش تلقین شده بوده؟همین عشقش به ریگار و پس زده شدنش چقدر روی رابطه ای که با جیمی شکل گرفته تاثیر داشته؟و همینطور تنفرش نسبت به رابرت.به نظرتون تقصیر تایوین نبوده؟

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نایمریا:

من از لفظ ملعون یا مقصر کامل استفاده نکردم ولی همچنان میگم آزاد کردن جیمی بزرگترین ضربه به راب بود. به قول رنلی در مورد اگر و اما صحبت نمی کنیم که

ما داریم می بینیم که راب سپاهش رو هرجوری بود کنترل کرده بود تا اینکه بعد از آزاد شدن جیمی کاراستارکا نافرمانی کردن. مارتین داره به ما میگه قبلش ملت از راب اطاعت می کردن!

 

احساس می کنم بحث افتاده تو دور باطل

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نایمریا:

من از لفظ ملعون یا مقصر کامل استفاده نکردم ولی همچنان میگم آزاد کردن جیمی بزرگترین ضربه به راب بود. به قول رنلی در مورد اگر و اما صحبت نمی کنیم که

ما داریم می بینیم که راب سپاهش رو هرجوری بود کنترل کرده بود تا اینکه بعد از آزاد شدن جیمی کاراستارکا نافرمانی کردن. مارتین داره به ما میگه قبلش ملت از راب اطاعت می کردن!

 

احساس می کنم بحث افتاده تو دور باطل

برای این بحثمون به نتیجه نمیرسه که دیدمون نسبت به اتفاقات تفاوت داره شما میگی بزرگترین ضربه اون بود من میگم بزرگترین ضربه ازدواج راب بود.

این بحث که تموم شد رفت حالا نظرتون راجع به سرسی و شخصیتش و نقش بقیه در بروز این رفتارها در سرسی رو بگید مخصوصا تایوین.

از نظر من این شخصیت عقده ای سرسی هم بخاطر اون

پیشگوییه

و هم بخاطر رفتارهای تایوین که از بچگی تو گوش سرسی میخونه که ریگار شوهرش سرسی هم دیگه اونو شوهر خودش میدونسته حالا فکر کنید یه دفعه بگن نه همچین اتفاقی نمیفته به نظرم سرسی میخواسته توجهی که پدرش نسبت به جیمی داره به اون هم داشته باشه ولی این اتفاق نمیفته سرسی هم با ترغیب جیمی برای پیوستن به گارد انتقامشو از تایوین میگیره.به نظرم رابطش با جیمی میتونه در نتیجه ضربه ای که بخاطر ریگار خورده هم باشه.برام خیلی جالبه که هنوزم از عشقش به ریگار میگه و میگه اگر ریگار مال اون بود دیگه جیمی رو نمیخواسته.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

راجع به شخصیت سرسی که نظرم رو گفتم چند پست قبل تر

 

در مورد تاثیر بقیه هم به نظر من بزرگترین مقصر شرایط فعلی سرسی خودشه. خودش تو گذشته گیر کرده، خودش مشکلات رو با خودش می کشه، عین بچه ها به یک روشی که می بینه جواب نمیده اصرار داره

تایوین که کاری با سرسی نداشته، بیشتر از لیاقتش هم بهش بها میده به نظر من

به نظر من تایوین جیمی رو به مراتب بیشتر تحت فشار گذاشته، میخواسته جیمی رو تبدیل به هیرو خاندان لنیستر کنه و کلی فشار روحی به جیمی اعمال می کرده. تیریون بنده خدا هم که مظلوم تمام دورانه!

من اسپویل ها رو نمی خونم.

خب این چه منطقیه آخه؟ حالا که به ریگار نرسیدم بیام و از داداشم سو استفاده کنم و از بابام انتقام بگیرم

ایریس نذاشته و تو انتقامش رو از خانواده خودت میگیری؟ مارتین داره خیلی بهش لطف می کنه به خدا

ملت با نصف این تفکرات بچگانه به فنا رفتن و این هنوز سالمه و داره می تازونه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×