رفتن به مطلب
ریگار

بحث و سوالات مربوط به شخصیت های داستان.مزایا،معایب و...ایشان

Recommended Posts

با احترام خدمت جناب امون

هیچکدومشون جنگجو نبودن فقط اژدها سوار بودن.

زمانی هم که بازسازی و .... رو انجام دادن همش کار تایوین لنستر بود.

بعدش هم هنر نیست خودشون باعث خرابی بشن بعد بخوان بازسازی کنن.

درکل بدون اژدها تارگرینی هم وجود نداشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هر سه نفری که براتون نام بردم پس از مرگ اژدهایان بدنیا اومدن و اژدهاسوار نبودن.

همه ی این بازسازی ها بیش از صد سال قبل از اینکه تایوین بدنیا بیاد انجام شد.

اتفاقا خیلی هنره که اعتراف کنی اشتباه کردی و بعد برای جبران اشتباهت به بهترین صورتی که از دستت برمیاد آسیب های خرابکاری هات رو درست کنی.

هر خاندانی یه قدرت ویژه ای داره. تارگرین ها اژدها دارن، لنیستر ها طلا دارن،... مهم اینه که از این قدرت بهترین استفاده رو ببرن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با احترام به جناب استاد امون:

کاش یه کم تعصب رو میذاشتید کنار.

بعداز اون همه جنگ و سوزوندن تمام دشمنانشون کسی نمونده بوده که بخواد باهاشون بجنگه اون سه نفرهم صرفا به خاطر وراثت

صاحب قدرت بودن نمیگم این سه تن ادم بدی بودن بلکه میگم اگه اژدهایی نبود تارگرینی هم نبود.

اره شما درست می فرمایید که از داشته ها باید بهترین استفاده رو کرد اما کشتار مردم و قتل عام خویشان و ایجاد جنگ بهترین استفاده هست؟؟؟!!!! (تمام تارگرین ها فقط خودخواه بودن)

کدوم یک از تارگرین ها از اژدها به نفع مردم ویاحتی به نفع خاندانشون استفاده کردن؟؟؟ حتما دنریس!(شاید دنریس با اژدهاهاش علیه وایتها حرکت کنه که این هم شاید در اینده اتفاق بیفته ومن کاری به اینده ندارم فقط راجع به گذشته این خاندان نظر دادم).

من ازطرف خودم حرف نمیزنم بلکه به نقل از تاریخ میگم.

ایجاست که زمانه میگذره تا رابرت براتیون بوجود بیاد و ریگار بایک کار خودخواهانه تیشه به ریشه خاندان بزنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درسته که به شخصه از تارگرین ها خوشم نمیاد اما جناب استاد ایمن یک استثناست و خیلی با شخصیت و منش خردمندانه اش حال میکنم و ایشون ازنکات ونقاط قوت دیوار و وستروس هستند و دراین شکی نیست که اگر شاه میشد تنها شاه با لیاقت این خاندان محسوب میشد ولی افسوس.

کلا از دنریس و ندیمه اش و سانسا و تیون گریجوی و روس بولتون و سرسی وجافری و برین(زن گندهه) و مارجری به شدت متنفرم. دوست دارم که بولتون ها ریشه کن بشن.

شخصیتهای محکم و با ثبات هم فقط جناب استنیس و تیریون و اریا وسرجورا و برن(محافظ تیریون) و زنده یادان" شاه رابرت و ند استارک و تایوین لنستر" هستند که به طرز فجیعی باهاشون حال میکنم.

ازین که سرجورا از دنریس جدا شد خیلی خوشحال شدم چون واقعا درکنار دنریس داشت تلف میشد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد آمون » پنج شنبه خرداد 29, 93 3:53 pm[/url]"]

ایمون شوالیه اژدها یه تارگرین بود، دیمون بلکفایر از پدر و مادری تارگرینی متولد شد، بیلور بریک اسپیر یه تارگرین بود، هر سه تای این افراد بزرگترین جنگجو های زمان خودشون بودن.

تارگرین ها لیاقت خودشون رو بعد از نابودی اژدهایانشون هم ثابت کردن و حتی خرابی های ناشی از جنگ بزرگی مثل رقص اژدهایان و شکست از دورنی ها رو هم با سرعتی بیش از بازسازی خرابی های قیام رابرت ترمیم کردن و وضعیت خزانه و مملکت در زمان اکثر شاهان تارگرینی از وضعیت وستروس در زمان رابرت فوق العاده بهتر بود.

 

خوشم می یاد می زنی "از پدر و مادری تارگرینی"

وقتی دیمون رو سر ادعای تخت تارگرین محسوب نمی کنی دیگه سر این بحث جزئی تر که مثال های دیگه ای هم داری نیا تناقض ایجاد.

من واسه خودت می گم.

 

هی این خزانه رابرت رو بکوبین تو سر ملت. بابا چون رابرت اینجوری بود دلیل نمی شه شما خوب بودین که. ولخرجی نکردن و بدهکار نکردن یه ویژگی خوب نیست بلکه توقع و وظیفه است.

 

 

استاد آمون » پنج شنبه خرداد 29, 93 6:20 pm[/url]"]هر سه نفری که براتون نام بردم پس از مرگ اژدهایان بدنیا اومدن و اژدهاسوار نبودن.

همه ی این بازسازی ها بیش از صد سال قبل از اینکه تایوین بدنیا بیاد انجام شد.

اتفاقا خیلی هنره که اعتراف کنی اشتباه کردی و بعد برای جبران اشتباهت به بهترین صورتی که از دستت برمیاد آسیب های خرابکاری هات رو درست کنی.

هر خاندانی یه قدرت ویژه ای داره. تارگرین ها اژدها دارن، لنیستر ها طلا دارن،... مهم اینه که از این قدرت بهترین استفاده رو ببرن.

 

یعنی من عاشق اینم که خیلی وارانه اژدها رو کنار چیزی مثل طلا قرار می دی.

یا مثلاً یه بار دیگه (کوئین نایمریا بود اگه اشتباه نکنم) اژدها رو کنار دایرولف گذاشتین.

 

یعنی تنها کسایی که ازشون بر می یاد چنین آپشنی رو گند بزنن توش همین تارگرین هان.

رقص و منقرض شدن نسل اژدهایان.

 

 

ریگار » پنج شنبه خرداد 29, 93 4:15 pm[/url]"]موضوع اینجاست که کار تایوین اخلاقی نبود، نه در عروسی خونین نه وقتی بچه های ریگار رو کشت اما کارش منطقی بود ، در هر دو مورد . با کشتن بچه های ریگار سلطنت رابرت رو تحکیم کرد و جلوی ادامه جنگ رو گرفت که میتونست آدم های زیادی رو نابود کنه ، و در عروسی سرخ هم به یه جنگ که میتونست برای هر دو طرف صدمات زیادی به همراه بیاره، خاتمه داد .

کار تایوین منطقی اما مغایر اخلاق بود . خب حالا چطور باید قضاوت کنیم که کارش درست بوده یا نه ؟! اخلاق رو ملاک قرار بدیم یا منطق رو ؟ من به منطق رای میدم و به نظرم کار تایوین اشتباه نبوده .

 

تایوین با کشتن بچه ها جلوی جنگ رو نگرفت، خودش رو پیش رابرت شیرین کرد.

تایوین می بینه در دیرترین حالت ممکن به Cause رابرت پیوسته. پیش خودش فکر می کنه خب چه کنیم که خودمون رو بچسبونیم به رابرت و سهم زیادی ببریم. می یاد اون حرکت رو می زنه.

مطمئن باشین رابرت خودش به حساب تارگرین ها می رسید و جنگی ادامه پیدا نمی کرد. فقط بحث منفعت در میون بوده.

 

 

پ.ن: یه سری جوابام رفته تو نقل قول هر چه می کنم درست نمی شه.

خیلی سخت شده اینکه بخوای یه تیکه از صحبت ها رو نقل کنی و به خاطر اون درخواست لینک دار شدن نقلقول من هم بوده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من از جنگ توقعی ندارم چون جنگ جنگه. ولی نباید به اسم جنگ رو هر جنایتی سرپوش گذاشت و بگیم چون جنگه پس این جنایت نیست و نباید با این منطق پیش بریم چون در این صورت منم میگم چون جنگه پس قتل عام استارک ها در عروسی در حد یه جنایت بزرگ نیست چون جنگه و منطق های زمان صلح دیگه جواب نمیده و وقتی جنگ می کنی خون ریخته میشه در هرجایی و به هرصورتی.

با این منطق نمیشه پیش رفت چون خیلی راحت میشه به اسم جنگ از هرچیزی چشم پوشی کرد. بهتر گفته بشه جنگ جنگه و جنایت های مخصوص خودش رو برای پیشبرد اهداف هر طرف می طلبه حالا هرچقدر هم اون جنایات کثیف باشن.

قبلا گفتم. بعضی وقت ها یه چیزی تو ذهن آدم هست که آوردنش روی کاغذ خیلی سخته. این موضوع برای من یکی از اون موارد هست.

من منظورم این نیست که با اسم جنگ میشه روی هر جنایتی سرپوش گذاشت. شروع جنگ یعنی ریختن خون ( هم بی گناه و هم گناه کار ). کشته شدن راب رو با هیچ منطقی نمیشه توجیه کرد. منظورم مرگش نیست، عمل پستی هست که فری انجام داد. در پست قبلیم گفت چرا.

این نظر شخصی من هست. کل مملکت حقش بود به خاک و خون کشیده بشه؛ به خصوص مردم پایتخت. چرا لرد ها و مردم پایتخت علیه ایریس قیام نکردن. وقتی ایریس استارک ها رو فریب داد ( سر قضیه محاکمه از طریق مبارزه و معرفی آتیش به عنوان مبارز تارگرین ها ) و به فجیع ترین شکل ممکن اونا رو کشت. هیچ کس نه در تالار رد کیپ و نه در پایتخت علیه این کار ایریس موضع نگرفت و قیام نکرد. قبلا گفتم، ریگار و ایریس جنگ رو شروع کردن. تو جنگ خون های بی گناه زیادی ریخته میشه. حالا چه خون یه بچه باشه چه یه فرد بالغ.

گفتی ها رو تو پست قبلیم گفتم.

مشکل اینه که ایریس همینجوریش عقل درست و حسابی نداشت و بعد از ترای دنت دیگه همون یه ذره عقلشم پرید. یه همچین فردی که پارانویا هم داره و از ریشه و بن دیوانه هستش دوست و از دشمن تشخیص نمیده چه برسه به تحلیل شرایط و گرفتن تصمیم منطقی!

تایوین این شرایط ایریس رو خوب میدونست و میدونست که ایریس منتظر شنیدن یه خبر خوب بین این همه بدبختیه و به سرعت اون رو باور میکنه و برای همین یه همچین ریسکی کرد.

بله کار تایوین زشت بود ولی قیاس این عمل با کار فری به هیچ وجه درست نیست.

 

هر خاندانی یه قدرت ویژه ای داره. تارگرین ها اژدها دارن، لنیستر ها طلا دارن،... مهم اینه که از این قدرت بهترین استفاده رو ببرن.
شما این جا ویژگی منحصر به فرد هر خاندان رو مقایسه کردی ولی این ویژگی ها اصلا در یه سطح نیستن. طلای فراوان در مقابل اژدها اصلا قابل قیاس نیست. کلا تارگرین ها رو نباید با خاندان های وستروس مقایسه کرد. اونا عنصری به نام جادو در خونشون هست که بقیه ندارن.

هفت پادشاهی مدت بسیار زیادی هفت پادشاهی بود. تو اون مدت هم لنیستر ها مثل همیشه پولدار بودن ولی هیچ خاندانی نتونست وستروس رو متحد کنه.

اگان با تقلب ( اژدها ) این کار رو کرد. تا 150 سال بعد هم تارگرین ها اژدها داشتن واسه همین هیچ خاندانی جرات شورش نداشت تو این 150 سال یه اتفاق دیگه هم رخ داد، دیگه هویت مستقل وستروس از بین رفت، همه یکی شده بودن. الان هر منطقه ای که بخواد قد علم کنه به زمین های خودش اکتفا نمی کنه، بلکه همه زمین ها رو می خواد، کل وستروس رو میخواد.

هر کسی یه نظری داره، من منکر افراد لایق در تارگرین ها نیستم ولی حکومتشون در کل رضایت بخش نبود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ریگار » چهارشنبه خرداد 28, 93 11:10 pm[/url]"]قبل جنایت ؟! رابرت در مورد تارگرین ها یه خونخوار بود ! به یه دختر بچه تو اونور دنیا رحم نمیکنه و براش قاتل میفرسته، اونم وقتی 17 ساله از پایان جنگ گذشته ، اونوقت فکر میکنی تو همون روزها که اتفاقا زخم خورده شمشیر تارگرین ها بود، بزرگترین تهدید سلطنتش ( اگان فاتح اولین با نام او ) که پسر ریگار باشه رو رها میکنه ؟! نه ! اتفاقا تایوین میدونست رابرت چی میخواد و به خاطر همین کشتن بچه های ریگار که خواسته قلبی رابرت بود تونست به دربار و انقلابیون نفوذ کنه .

دقیقا میدونستم که بعد حرف من قضیه دنریسه رو پیش میکشین.

فرقی هست بین زنی که داره برای تاج و تخت رابرت نقشه میکشه و لشکر جمع میکنه با چنتا بچه کوچیک و شیرخواره.بماند وجود آدمایی مثللیتل فینگر و واریس و پایسل که دور وره رابرتو گرفتن و همشون مشاوره میدن برای چجوری کشتن دنریس.تازه مگه قبل مرگش نظرشو تغییر نداد؟اگه نبود توطئه یه لنیستر دیگه!!! مسلما وصیت رابرت عملی میشد.

 

تایوین دست پادشاه که قدرتشو از دست داده وقتی میبینه مدکینگ جنگ رو باخته و تنها کاری که میتونه بکنه تا یجوری خودشو به شورشی ها بچسبونه و در فتح نقشی داشته باشه و از طرف شکست خورده جنگ فاصله بگیره غارت شهر و قتل عام خاندان سلطنتیه.حدث تایوین این بوده که بالاخره پادشاه جدید هرکی که باشه به ثروت و قدرت خاندان لنیستر نیاز پیدا میکنه.نمونش توصیه ارن برای اجدواج سرسی با رابرته.

تازه این هم بماند که ند قبل رابرت به شهر رسید و به زعم من میتونست بچه های ریگار و خوانوادشو نجات بده.دلیلم هم شخصیت ند و قدرتی که اون موقع داشت.

تو این قضیه به نظرم تایوین یکم شجاعانه تر و زیرکانه تر از لرد فری متاخر عمل کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام دوستان

درمورد پرنس ریگار هرچی تحقیق کردم چیز خاصی عایدم نشد اصلا این بشر هیچ کار مفیدی به جز ایجاد قیام رابرت انجام نداده.

درمورد جنگ تن به تن ریگار و رابرت باتوجه به روایات تاریخی اینجور برداشت میکنم که رابرت به خاطر جنگها و مبارزاتی که داشته بازوی راستش دچار پارگی جزئی شده بوده و وقتی که به ریگار میرسه هردو کاملا روبروی هم وایمیسن ودر یک ان به سمت هم یورش میبرن که رابرت با یک چرخش پتک چنان ضربه مهلکی بر تخت سینه ریگار فرود میاره که ریگار نابودنگ میشه. وبه خاطر همین ضربه بازوی راستش دچار پارگی شدید میشه و اینجوری از ادامه جنگ باز میمونه.اگرنه ریگار کوچکترین ضربه ای به رابرت وارد نکرد کلا مبارزشون به ثانیه نکشید ریگار با همون ضربه اول ازپا در اومد.راستی بچه ها یه چیزدیگه چرا فراموش کردیم که مردم دورن ثابت کردن که تارگرین ها حتی با اژدهاهاشونم باز هیچی نبودن و واقعا در این امر عالی ظاهر شدن.

خب بچه ها من فردا میرم سر کار و تا دوهفته دیگه نیستم موفق باشید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

راستی این ح**م زاده رابرت کجاست؟

تو کتاب از یادی میشه یانه؟

چون تا جایی که یادم میاد سر داووس نجاتش داد

 

 

ناظر : پستتون منتقل شد ، در تاپیک مناسب صحبتتون پست بزنید .

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من تا میام از جیمی خوشم بیاد یکم یه چیزی از گذشتش میاد جلو که نظرمو عوض میکنه.چند وقت پیش داشتم کتاب رو میخوندم به یه قسمت رسیدم

که جیمی به ایلین پین داشت راجع به زمانی که آریا جافری رو زد و نایمریا به جاف حمله کرد میگفت و اینکه سرسی عقده ای گیر داده بود باید دست آریا رو قطع کنن و رو مخ جیمی کار میکنه و جیمی به ایلین پین میگه شانس اورد که آدمای استارکها قبل از من آریا رو پیدا کردن.یعنی میخواسته یه بلایی هم سر آریا بیاره اصلا سر قضیه برن عذاب وجدان نداشته که میخواسته بزنه آریا رو هم ناقص کنه یا بکشه!ا

ین لنیسترها اصلا رفتار سالم ندارن فقط به خودشون فکر میکنن.بعد میگن جافری به کی رفته و بخاطر زنا دچار خشم شده که اینجوری یه تختش کمه.د آخه خشم نمیخواد که همین اخلاقها ی گند مامان باباش رو هم به ارث ببره کافیه.باباش که قاتل خونسرده.مامانش هم که کوته بین و طماع و احمقه.جمع این دوتا =جافری

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Queen nymeria » پنج شنبه تیر 19, 93 10:47 pm[/url]"]من تا میام از جیمی خوشم بیاد یکم یه چیزی از گذشتش میاد جلو که نظرمو عوض میکنه.چند وقت پیش داشتم کتاب رو میخوندم به یه قسمت رسیدم

که جیمی به ایلین پین داشت راجع به زمانی که آریا جافری رو زد و نایمریا به جاف حمله کرد میگفت و اینکه سرسی عقده ای گیر داده بود باید دست آریا رو قطع کنن و رو مخ جیمی کار میکنه و جیمی به ایلین پین میگه شانس اورد که آدمای استارکها قبل از من آریا رو پیدا کردن.یعنی میخواسته یه بلایی هم سر آریا بیاره اصلا سر قضیه برن عذاب وجدان نداشته که میخواسته بزنه آریا رو هم ناقص کنه یا بکشه!ا

ین لنیسترها اصلا رفتار سالم ندارن فقط به خودشون فکر میکنن.بعد میگن جافری به کی رفته و بخاطر زنا دچار خشم شده که اینجوری یه تختش کمه.د آخه خشم نمیخواد که همین اخلاقها ی گند مامان باباش رو هم به ارث ببره کافیه.باباش که قاتل خونسرده.مامانش هم که کوته بین و طماع و احمقه.جمع این دوتا =جافری

خب باید دید تعریفمون از رفتار سالم چیه؟ اگه کار مثبت رو با استناد به عقاید حاکم بر عرف و اکثریت و .... بخوایم "سالم" در نظر بگیریم ، به نظرم تیریون کم نداشت واقعا.حتی اگه بعدن ثابت بشه لنیستر نبوده ، بازم تو جو لنیستری بزرگ شده. مغز و منشش از زمونه خودش جلو تر بوده گویا. در حد یه منور الفکرِ فروید خونده ی قرن بیستمی رفتار کرده یه وختایی

اگرم "رفتار سالم" صرفا محدود به مثبت بودنش نباشه و منطق بخواد بچربه که آقام تایوین هم سروری میکنه و میشن دو تا .

در مزخرف بودن شخصیت جیمی هیچ شکی نیست. منتها داریم میگیم "بودن". بنظرم نمیشه صرفا بخاطر اینکه قبلا بد بوده الانش رو نادیده گرفت . همیشه وقت هست برای برگشتن و جیمی به نظرم مایه و عرضه بهتر شدن رو داشت . کاری که واقعا سخته و ارزشش از از اول قدیس و قدیسه بودن خیلی خیلی بیشتره. من این استحاله و چرخش شخصیت رو خیلی دوست دارم

در لگه ننگ بودن و بی مصرف بودن سرسی و اون پسر کودنش هم هیچ شکی نیست واقعا. حالا چه دیوانگی جافری ماحصل زنا باشه چه نباشه . رفتار هم بخشیش ارثیه البته . و البته که بدترین حالت موجود اینه که ارث و ژن بکشه به سرسی ، اکتسابی قضیه هم باز بکشه به سرسی . یعنی فی الواقع اینجاست که مرگ مگر اثر کند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
راجع به جیمی.

من فقط این احتمال رو مطرح کنم که جیمی زمان قیام می تونه با جیمی ای که ما خوندن راجع بهش رو شروع می کنیم زمین تا آسمون فرق داشته باشه.

 

اصن من موردی بحث نمی کنم که بخوایم ریز شیم سر جیمی یا ... (تو تاپیک شخصیت ها می شه پرداخت بهش)

همه حرف من این بود و هست که تعاریف دُگم و انعطاف ناپذیر رو بذاریم کنار.

به کیوان:جیمی زمان قیام همون جیمیه که بعد از کشتن شاه رفت و میشه گفت با غرور به تخت آهنین تکیه زد.لابد میخواسته امتحان کنه ببینه راحته یا نه!!!که رابرت میخواد بیاد یه وقت اذیت نشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Queen nymeria » جمعه تیر 27, 93 5:15 pm[/url]"]

به کیوان:جیمی زمان قیام همون جیمیه که بعد از کشتن شاه رفت و میشه گفت با غرور به تخت آهنین تکیه زد.لابد میخواسته امتحان کنه ببینه راحته یا نه!!!که رابرت میخواد بیاد یه وقت اذیت نشه!

 

همون لحظه ای که ایریس رو میکشه پرچمدارای تایوین وارد تالار میشن حتی از جیمی میپرسن که چه کسی رو پادشاه اعلام کنن و جیمی اولش میخواست ویسریس رو پیشنهاد کنه ولی بعدش بهشون میگه هرکی که خودشون دوست دارن بنابراین نمیتونین بگین جیمی علاقه ای به تخت داشته

 

همین جیمی مغرور تو چند روز بعدش میگرده دنبال باقی پایرومنسرها و اونایی که از نقشه ایریس خبر داشتن رو میکشه تا یه وقت حس وفاداریشون گل نکنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Queen nymeria » جمعه تیر 27, 93 6:15 pm[/url]"]
راجع به جیمی.

من فقط این احتمال رو مطرح کنم که جیمی زمان قیام می تونه با جیمی ای که ما خوندن راجع بهش رو شروع می کنیم زمین تا آسمون فرق داشته باشه.

 

اصن من موردی بحث نمی کنم که بخوایم ریز شیم سر جیمی یا ... (تو تاپیک شخصیت ها می شه پرداخت بهش)

همه حرف من این بود و هست که تعاریف دُگم و انعطاف ناپذیر رو بذاریم کنار.

به کیوان:جیمی زمان قیام همون جیمیه که بعد از کشتن شاه رفت و میشه گفت با غرور به تخت آهنین تکیه زد.لابد میخواسته امتحان کنه ببینه راحته یا نه!!!که رابرت میخواد بیاد یه وقت اذیت نشه!

 

یعنی دقیقاً این خود جیمیه.

یه آدم سرخوش که چیزی براش مهم نیست و می ره رو تخت آهنین می شینه. تو نظر من جیمی اینه که افکار قروقاطی اش (ناشی از موندن بین پدر و شاهی که قسم خورده ازش دفاع کنه، دیدن کارای ایریس و ...) باعث میشن یه حرکت غیر منتظره ازش سر بزنه. چشمش به تخت آهنین می افته و یه Urge لحظه ای باعث می شه بدون توجه به فکرهایی که بقیه (مثلاً ادارد) خواهند کرد بره روش بشینه.

 

مدارک علاوه بر چیزایی که در مورد شخصیت جیمی می خونیم رو هم که سام گفت.

 

باز هم اگه دیدگاهت همونه دیگه از متریال ثابت در مورد جیمی برداشت های متفاوت داریم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان اینجا کسی هست که علاقه‌ای به خاندان گریجوی داشته باشه تا احساس تنهایی نکنیم یه‌وقت؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ttael » یکشنبه تیر 28, 93 2:33 am[/url]"]دوستان اینجا کسی هست که علاقه‌ای به خاندان گریجوی داشته باشه تا احساس تنهایی نکنیم یه‌وقت؟

 

نگران نباش که حداقل من هستم.

یه چندتا ماربر هم هستن که خصوصاً به گریجوی ها علاقه بسیار دارن ولی خیلی فعال نیستن.

در بین بقیه هم قطعاً علاقه وجود داره.

 

متاسفانه گریجوی ها رو بخوای راجع بهشون حرف بزنی همش باید تو اسپویلر باشه و خیلی خوب نمی شه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه کسی همکاری جیمی با پدرش رو تو مرگ ایریس و سود بردن لنیسترا قبول دشته باشه

کشتن پایرومنسار ها رو هم میتونه به همون دلیل قبول کنه.جیمی چرا باید اجازه بده شهری که در تسلط پدرشه از بین بره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان نظرتون راجع به ویکتاریون گریجوی چیه؟

با توجه به چیزهایی که تو کتاب 5 خوندم به نظر من انسان احمقیه و تا حدی هم واقع بین نیست.فقط بدرد جنگیدن میخوره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ند، کوینتین، ویکتاریون و استنیس انعطاف ناپذیر ترین افراد خاندان هاشونن. یعنی احساس زیاد از حد شرافت و وظیفه شناسی دست و پاگیر تو همشون موج میزنه. حالا باز استنیس یه کم بهبود پیدا کرد و پیشرفته شد ولی بقیشون رسما جزو خشک مغزها به حساب میان

 

کوینتین و ند هم که سرشون بخاطر حماقت الکیشون به باد دادن. استنیس هم نصف مردم ازش متنفرن. یه ویکتاریون مونده که اونم با این کاراش بالاخره یه بلایی سر خودش میاره.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ویکتاریون آخه خیلی هم توهمیه یه جوری میگه

برم دنریس رو بردارم بیارم و تو ذهنش برای خودشون عروسی هم گرفته انگار دنریس و اژدهاها شوکولاتن میره برشون میداره با خودش میبره.

یعنی من فصلهای ویکتاریونو میخونم و این تفکراتشو میخونم دلم میخواد اونجا بودمو مسمومش میکردم! یا یه مرد بی چهره بودن هدیییییه رو بهش تقدیم میکردم.

 

بعد مثلا میخواد به یورون هم یه دستی بزنه!به نظرم ویکی هر کاری میخواد بکنه یورون ده قدم ازش جلوتره.

 

 

کوئنتین رو نگو که از کاراش اعصابم بهم میریزه.فکر کرده اژدها بچه بازیه.اونم اژدهاهای عصبانی که مدت زیاد زنجیر بودن!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ند، کوینتین، ویکتاریون و استنیس انعطاف ناپذیر ترین افراد خاندان هاشونن. یعنی احساس زیاد از حد شرافت و وظیفه شناسی دست و پاگیر تو همشون موج میزنه. حالا باز استنیس یه کم بهبود پیدا کرد و پیشرفته شد ولی بقیشون رسما جزو خشک مغزها به حساب میان

 

کوینتین و ند هم که سرشون بخاطر حماقت الکیشون به باد دادن. استنیس هم نصف مردم ازش متنفرن. یه ویکتاریون مونده که اونم با این کاراش بالاخره یه بلایی سر خودش میاره.

استاد دیگه بی انصافی نکن.

ادارد با کوئنتین، ویکتاریون و استنیس تو یه رده قرار دارن؟؟!!؟؟

کوئنتین که فصل هاش رو نخوندم ، تو ویکی هم چیزی در مورد تفکراتش نگفته. نمی تونم نظر بدم.

ویکتاریون تا اونجا که میدونم ، یه ادم کله خر و احمقه ، که فقط به درد جنگ می خوره مثل کوه.

استنیس هم فصلی نداشته ، دقیق نمیشه در موردش قضاوت کرد.

 

منظورتون از خشک مغز چیه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بی انصافی نیست. همشون تو دسته ی خشک مغزها قرار میگرن.

خشک مغزها کسایین که انعطاف ناپذیرن. همه چی براشون تو وظیفه و اطاعت و برخی موارد شرافت خلاصه میشه. بخاطر این دو مورد از خیلی چیزاشون میگذرن و خیلی ها فدا میشن.

 

ند سر شرافت سرشو از دست داد.

استنیس سر حس وظیفه و خشکیش چقدر آدم ها ازش متنفرن.

کوینتین سر همین حس وظیفه پرید تو بغل ریگل

ویکتاریون سر حس وظیفه و حرف شنوی از بزرگتر این همه سال عقده هاشو از یورون تو دلش جمع کرد و الان بخاطر این قضیه با کله داره میره به سمت ناکجا آباد.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تا کتاب یورش شمشیر ها استنیس شخصیت محبوبی نبوده ولی فکر کنم اونایی که رقصی با اژدهایان رو خوندن راجب استنیس تجدید نظر کردن مثل من که از وقتی شروع کردم به اسپویل خوندن استنیس برام شخصیت جالبی شده

استنیس تو فروم های انگلیسی زبان هم کم طرفدار نداره ها!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توی مصاحبه ای از مارتین پرسیدن که کدوم کاراکترها رو بیشتر دوست داری؟گفته همرو حتی اونایی که بد هستن چون وقتی دارم مینویسم داستان کاملا خودم رو جای اونا میزارم و هر کدوم برای کارهای بدی هم میکنن دلیل دارن نظرش راجع به ویکتاریون:so there's an empathy there that makes me love even people like Victarion Greyjoy, who is basically a dullard and a brute.But, he feels aggrieved and sees the world a certain way.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نمیخواین این تاپیکو دوباره شلوغش کنید؟

این همه شخصیت که راجبش بحثی نکردیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×