رفتن به مطلب
ریگار

بحث و سوالات مربوط به شخصیت های داستان.مزایا،معایب و...ایشان

Recommended Posts

جالبه که تو وستروس که پراز اتفاقات پیچیده و غیر قابل پیش بینیه توقع داری که کتلین چیزایی رو بفهمه و خبرداشته باشه که ما خواننده ها هم ازشون شاخ درآوردیم. تازه ما اونهمه pov در اختیار داشتیم و از زیر و بم خیلی چیزا اگاه بودیم. چرا باید کتلین فکر کنه که لایسا دورغ گفته یا لیتل فینگر در مورد تیریون دروغ گفته؟ اتفاقا" کارهای کتلین چون با احساس مادرانه است قابل توجیه تر و پذیرفتنی تره.

 

جالبه کساییکه به خاطر قدرت یا حکومت هزار جور کار رو انجام میدن و نتیجه اش هم اوضاع خراب وستروسه ( کسایی مثل تایوین یا لیتل فینگر) به نظر اغلب خواننده ها زرنگ میان و جالبتره که نتیجه نتیجه کارهاشون روهم می بینیم که اونهمه کشته و جنگ و بدبختی به بار اورده اما کسی که به خاطر بچه هاش کاری بکنه احمقه یا نفهمه؟!! اینکه دلیل کاراش از همه ملموستره. به نظرم تنها چیزی که می تونه توجیهی برای خوب نبودن کتلین باشه رفتار سردش با جانه. باوجودیکه توجیهش ( خیانت شوهرش) قابل قبوله اما در هر حال جان که تقصیری این وسط نداره و گناه داره که مورد بیمهری واقع بشه.

 

اتفاقا" به نظر من یکی از نقاط قوت مارتین همین شخصیت کتلینه و ازاینکه همچی شخصیتی رو با همه اشکالات و ضعفها و قوتهاش تصویر کرده واقعا" لذت می برم. انگار می خواد یه جوری دنیای خشن و بیمنطق مردهارو ( که احساس می کنن خیلی زرنگند و همه کارهای اشتباهشون رو یه جوری توجیه می کنن) در برابر دنیای یه مادر قرار بده. دنیایی که شاید به حرف و شعار همه براش احترام قائلند اما در واقعیت کسی کوچکترین حقی براش قایل نیست.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بعضی ها تعجب کردن چرا از کتلین بدمون میاد؟

 

جنگ چطور شروع شد؟ اول با فریبی که از نامه خواهرش و لیتل فینگر خورد... آتش دشمنی بین لنیستر و استارک شروع شد، تیریون رو با حماقتش دستگیر کرد اونم وقتیکه شوهر و دخترش نزدیک لنیسترها هستند، باز به خاطر فریبی از لیتل فینگر خورد! بعدش چی شد؟ مجروح شدن استارک. حرکت قشنگ بعدیش هم که خودرایی ش واسه آزاد کردن جیمی لنیستر بود! نتیجه؟ دشمنی تو ارتش شمال!

 

عجیب نیست، به خاطر کمی خوش شانسی، از یک کاراکتر بدتون بیاد و به خاطر این همه حماقت از یک کاراکتر بدتون نیاد؟

 

 

تنفرش از جان اسنو؟ دلیل: یادآور خیانت شوهرشه. رفتار سردش با جان؟ دلیل: چون بیش از فرزندانش چهره و رفتارش شبیه ند و استارکهاست!

شوهری که عاشقانه دوستش داره ولی از حرامزاده ش متنفره، به خاطر خیانت شوهر -_-

مگه ادارد شک کرد که لایسا داره دروغ میگه که کتلین به همخون خودش بخواد شک کنه؟یا ادارد تونست دست لیتل فینگر رو بخونه؟که حالا که کتلین ازش فریب خورد بشه ازش انتقاد کرد؟ادارد هم با اعتماد به لیتل فینگر سر خودشو به باد داد!هیچ کس تا حالا دست بیلیش رو نخونده چه تایوین چه خیلی های دیگه حالا چرا باید از کتلین همچین انتظاری میداشتیم؟اینکه جیمی به خودش این جرات رو میده که به دست پادشاه حمله کنه به نظرتون بخاطر بی کفایتی رابرت و اینکه خیلی به لنیسترها رو داده نیست؟چرا نمیتونست کنترلشون کنه؟چون خرج عیاشیش رو میدادن؟اگر ادارد انقدر ساده لوحانه پیش سرسی نمیرفت بگه من همه چیزرو میدونم و سرسی به این خاطر سریعا باعث مرگ رابرت نمیشد چرا باید جنگ راه میافتاد؟حالا هی بیاید بگید آتش جنگ رو کتلین روشن کرد!

جیمی رو هم بخاطر دخترهاش آزاد کرد اگر هم آزادش نمیکرد بعد از خیانت بولتونها و فری ها جیمی رو آزاد میکردن ولی با این تفاوت که در حالت دوم جیمی سالم و با همون غرور و تفکرات سابق برمیگشت.در ضمن شکستشون بخاطر ازاد کردن جیمی نبود بخاطر مغز نپخته ی راب بود.

در مورد جان هم چکار میکرد؟میذاشت روی سرش حلوا حلواش میکرد؟یا جای مادرشو براش پر میکرد؟از نظر فیزیکی جان رو آزار میداد؟نه این کار رو نمیکرد فقط بهش بی توجهی میکرد خود جان هم با توجه به موقعیتش نباید انتظار دیگه ای میداشت.کجا نوشته بود که رفتار سردش با جان به این دلیلیه که شما گفتید؟

 

 

ادارد به خاطر کی به این دو اعتماد کرد؟ ادارد از همون اول هم میدونست لایسا یه احمقه و در مورد لیتل فینگر هم، بله فریبش رو خورد، گرچه بماند چطور زمینه سازی اعتمادش شد ... نیازی به گفتن نیست.

نکته مهم اینه: واکنش ادارد چی بود دقیقا؟ وقتی که فهمید ماجرا رو؟ کسی رو گروگان گرفت؟ خودرایی کرد؟ ند تقریبا بیشتر وقتها رفتار معقولی داشت، اشتباهات ند رو نمیشه با اشتباهات کتلین مقایسه کرد! وقتی خطر رو روی زندگی دخترانش احساس کرد خواست خارجشون کنه که سانسا احمق ... (که اونم بی شباهت به کتلین نیست ... )

 

 

شکستش به خاطر کتلین نبود؟ یعنی وقتی اون دو دستگی رو ایجاد کرد، وقتی میدونست چنین نتیجه ای میده ... این یکی رو دیگه نمی تونم قبول کنم!

 

نه نگفتم اینکارو با جان نمی کرد، اتفاقا همونکارهایی که کرد باید میکرد! چون شخصیتش همین بود!

اونم تو فکرش بود ... نمیدونم دقیق. ولی مطمئنم دلیلش همین بود ... کجای کتاب رو یادم نیست! شاید تو Wiki خوندم ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به hamedsr

چرا حرف میذاری تو دهن آدم؟ من کجا گفتم از تیریون متنفرم!؟ (هرچند که دوستش هم ندارم و برام این جوریه که اگه بمیره ناراحت نمی شم و از زنده بودنش هم خوشحال نمی شم ولی اصلا قابل مقایسه نیست!) تو قضیه ی ایری خودش با اون زندابانه صحبت کرد و با قولی که بهش داد تونست بره جلوی جمعیت صحبت کنه و این باعث شد بران براش بجنگه. تو جنگ بلک واتر درسته که توسط پادریک نجات پیدا کرد ولی اگه تیریون نبود قطعا شهر سقوط کرده بود. اون قضیه ای هم که اوبرین اومد براش بجنگه چه ربطی داره به خرشانسی؟ اصلا همون موقع که تو کتاب معلوم شد قهرمان سرسی گرگوره دیگه واضح بود اوبرین برای تیریون می جنگه! درسته تیریون یکی از عوامل اصلی شکست استنیس تو بلک واتر بود اما نباید کار های مثبتی هم که کرده رو ندید گرفت یکیش موقعی بود که برای برن سیستمی درست کرد که بتونه اسب سواری کنه یا مثلا اون جایی که کتلین رو نجات میده یا از سانسا حمایت می کنه و ... (ببین کارم به کجا کشیده که باید از تیریون تعریف کنم!!!!!)

 

به Queen nymeria

باز هم یه مقایسه ی اشتباه!!! شما چه طور اژدها رو با دایرولف مقایسه می کنی!؟ یه دایرولف فوقش بتونه از صاحبش محافظت کنه اون هم به طور محدود ولی یه اژدها می تونه ارتش ها و شهر ها رو به خاکستر تبدیل کنه! دنریس سه تا سنگ رو ورداشت پخت سه تا اژدها ازشون درآورد (این رو مقایسه کن با شرایطی که تخم های اژدها ها و نوزاد هاشون تو رقص اژدهایان دارن). شما به اون گرفتن آستاپور می گی عقل!؟ به طرف گفت بیا من بهت یه اژدها می دم تو ارتشت رو بده به من طرف هم قبول کرد بعد به اژدهاش گفت طرف رو آتش بزنه بعد ارتش آنسالید ها رو دزدید و اسمش هم گذاشت آزاد کردن برده ها!!! اما در مورد روابطش : دنریس با داریو رابطه برقرار می کنه که یه مزدور و چیزی از عشق نمی دونه و فقط به خاطر زیبایی دنریس باهاش رابطه برقرار می کنه و دنریس هم اون قدر احمقه که فرق بین عشق واقعی و هوس رو نمی فهمه و اون جوری با جورا که واقعا عاشق دنریسه اون جوری برخورد می کنه! رابطه ی دنریس با داریو هم اصلا قابل مقایسه با روابط رابرت نیست! (تازه اون رابطه ی دنریس با خدمتکارش که هیچی)

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

باز میگم، اعتماد کردن فرق داره با این حماقتها!

شما به فرض به من اعتماد داری، چیزی رو بهتون میگم عکس العملتون چیه؟ می رید با اعتماد کامل نسبت بهش واکنش نشون میدید؟ یا در موردش تحقیق می کنید و ...

 

توقع ندارم تمام اتفاقات رو بدونه. انتظار دارم نتیجه اعمالی که خودش میخواد رقم بزنه رو بدونه! خانواده ش تو دهان خانواده شیرها هستند، خانواده ای که دوست نداره غرورش پایمال بشه ... عکس العملتون چیه؟ یکی از اعضاءشون رو گروگان می گیرید و می برید به یک جای دیگه واسه محاکمه و انتظار ندارید اتفاقی بیوفته؟

 

پسرتون درگیر جنگ شده، جیمی پسر یکی از فرماندهان رو کشته و راب به زور سر زنده نگه داشتن و حبسش توانسته کنترل کنه اونارو ... به قول یک لنیستر دیگه که گروگانش گرفتید و تا پای مرگ بردینش اعتماد می کنید و جیمی را آزاد می کنید ... نتیجه این عمل تو اون سپاه چیه؟ عشق مادرانه چرا دلش به حال پسرش نسوخت؟

 

اینکه یکی به نتیجه عملی که مشخصه نتیجه ش مطلوب نیست، اهمیت نده و خانواده ش رو به خاطر دوست داشتن همین خانواده به خطر بندازه ... خیلی حرفه دیگه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من موندم!!!

شخصیت های خودشیفته ای مثل سرسی، هیولاهایی مثله رمزی، رو مخ پاتیناژ رو هایی مثل ارون، مجسمه های عدالتی مثله ادارد و ماتم زده هایی مثله کتلین، همه تا حدودی قابل تحملن. ولی امان از دست شخصیت های خنثی و خسته کننده ای مثله برن و داووس! یعنی این دوتا اینقدر خسته کننده و بی هیجانن که من بیخیال خوندن فصلاشون شدم! از برن که از کتاب دوم به بعد قطع امید کردم. داووس رو هم از کتاب پنج. جان هم به بی بخاری همین دوتاست ولی فصلاش تو کتاب پنج کمی بهبود پیدا میکنه. در جایگاه بعدی بانو برین قرار دارند. نمیدونم چه طلسمیه که هر فصلی که تو ریورلند اتفاق میوفته اینقدر داغونه.دوشیزه که نمیشه گفت اما بانو آریانه هم در جایگاه پنجم قرار دارند.

 

همه ی فصل ها باید جلوی فصل هایی که تو شرق اتفاق میوفتن تعظیم کنن. خصوصا تو کتاب پنجم. هرچند با pov ها تقریبا خیلی مشکل دارم اما فصل های شرقی خیلی عالین. انتقادی وارد نیست!

 

استنیس:

بازم من این سوال رو میپرسم: چه انتظاری از دنریس دارید؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
به hamedsr

چرا حرف میذاری تو دهن آدم؟ من کجا گفتم از تیریون متنفرم!؟ (هرچند که دوستش هم ندارم و برام این جوریه که اگه بمیره ناراحت نمی شم و از زنده بودنش هم خوشحال نمی شم ولی اصلا قابل مقایسه نیست!) تو قضیه ی ایری خودش با اون زندابانه صحبت کرد و با قولی که بهش داد تونست بره جلوی جمعیت صحبت کنه و این باعث شد بران براش بجنگه. تو جنگ بلک واتر درسته که توسط پادریک نجات پیدا کرد ولی اگه تیریون نبود قطعا شهر سقوط کرده بود. اون قضیه ای هم که اوبرین اومد براش بجنگه چه ربطی داره به خرشانسی؟ اصلا همون موقع که تو کتاب معلوم شد قهرمان سرسی گرگوره دیگه واضح بود اوبرین برای تیریون می جنگه! درسته تیریون یکی از عوامل اصلی شکست استنیس تو بلک واتر بود اما نباید کار های مثبتی هم که کرده رو ندید گرفت یکیش موقعی بود که برای برن سیستمی درست کرد که بتونه اسب سواری کنه یا مثلا اون جایی که کتلین رو نجات میده یا از سانسا حمایت می کنه و ... (ببین کارم به کجا کشیده که باید از تیریون تعریف کنم!!!!!)

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

گفتی به خاطر اینکه بیخ گوش خطر و نمرده ... ازش متنفری، من هم گفتم تیریون بارها به مراتب بیشتر از جان از خطر گریخته با کمک ...

خب شجاعت جان چی؟ رفتن به دیوار؟ که همه مون میدونیم خطرناکه! داوطلب شدنش و قانع کردن منس ریدر؟ راحت بود قانع کردنش؟ اطلاعاتی که رسوند؟

ترحمش در مورد ایگریت وقتی میتوانست بکشدش .

.. قبول ماموریتی که هفهند واسش تعیین کرد ..

 

خب اگر کارهای مثبت توجیه نفرت نداشتن از تیریونه، چرا واسه جان نه؟ کارهای مثبت جان چی؟ گفتی رفتارش با سانسا، میگم رفتارش با سمویل، میگی جون کتلین رو نجات میده ... خب جون خیلیا رو نجات داده! یکیش مورمونت. بقیه کارهاش هم که اسپویل میشه بگم ولی میدونیم اونجور نبوده که کار مفیدی نکنه!

 

من خودم عاشق تیریون هستم، ولی خب تمام این حرفها واسه این بود که رها شدن از مرگ نمی تونه دلیلی باشه به نظرم واسه نفرت از یک کاراکتر ...

 

 

ناظر:بیشتر به اسپویل نبودن صحبت هات توجه کن .

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جنابhamedsr :شما اینجا دارید اشتباهات یه سری از افراد کمرنگ میکنید یا نادیده میگیرید در عوض تا میتونید اشتباهات کتلین رو پر رنگ میکنید.همونطور که گفتم در حمله به ادارد و افرادش رابرت هم مقصر بود حتی بیشتر از کتلین.شما داری میگی همه این وسط بی تقصیر هر چی میشه تقصیر کتلینه!

من دارم میپرسم چرا رابرت نمیتونست لنیسترها رو کنترل کنه؟چرا انقدر بهشون رو داده و باعث غرور بیجاشون شده که تو روز روشن به دست پادشاه که در غیاب پادشاه مسئول مملکته حمله میکنن؟چون یکی برادرشو گرفته اونم بخاطر کار کثیفی که خودشون انجام دادن بعد با پررویی میان میگن هیچکس حق نداره به همخون ما چپ نگاه کنه!

شخصیت سانسای ساده لوح که همیشه در رویا بسر میبره کجا شبیه به کتلینه؟کتلینی که همش نگرانه خانوادشه!سانسا همش دنبال عشق و عاشقی و ترانه و شاهزاده ی خوشگل بود به خانوادش هم فکر نمیکرد اگه یادتون باشه کاری که با آریا کرد.

ادارد قبل از این که حس شرافتمندیش گل کرد رفت پیش سرسی باید به دختراش فکر میکرد و میفرستادشون برن نه بعدش که احسااس خطر کرد.

بعد مگه ادارد خودش قدرت تصمیم گیری نداشت که بخاطر حرف کتلین پاشد رفت بارانداز!خودش نمیخواست دلیل مرگ جان ارن و اینکه چی فهمیده بود رو بدونه؟!...

در ضمن وجود جان تهدیدی هم برای فرزندان کتلین بود مخصوصا اگر شرعی میشد.پس دلیل سردی و بی توجهی کتلین واضح بود.

بهStannis Baratheon :من از نظر قدرت مقایسه نکردن.نحوه پیدا شدنشون گفتم هونقدر که پختن سه تا تخم و به وجود اومدن سه اژدها میتونه برای شما مسخره باشه,وجود یه دایرولف ماده این طرف دیوار که دست برقضا شش تا بچه هم داره و توسط یه گوزن کشته شده و توله هاش میرسن دست بچه های استارک میتونه به نظر من مسخره باشه.مسئله اینه که شما یا میخواید داستان فانتزی رو با دید منطقی ببینید یا اینکه از هر کاراکتری که خوشتون نمیاد هر اتفاقی که باعث قدرت گرفتنش میشه رو مسخره میدونید.

کاری که دنریس کرد اگر عقل نبود پس چی بود؟باید میگفت ببخشید ما پول نداریم ارتش بخریم خدافظ شما؟!اونوقت این میشد عقل؟

اگر همین کارو لیتل فینگر میکرد همه میگفتن اااااا چه زبله!چه عقلی داره!چه سیاستی!دیدی چجوری یه دستی زد به طرف!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
جنابhamedsr :شما اینجا دارید اشتباهات یه سری از افراد کمرنگ میکنید یا نادیده میگیرید در عوض تا میتونید اشتباهات کتلین رو پر رنگ میکنید.همونطور که گفتم در حمله به ادارد و افرادش رابرت هم مقصر بود حتی بیشتر از کتلین.شما داری میگی همه این وسط بی تقصیر هر چی میشه تقصیر کتلینه!

من دارم میپرسم چرا رابرت نمیتونست لنیسترها رو کنترل کنه؟چرا انقدر بهشون رو داده و باعث غرور بیجاشون شده که تو روز روشن به دست پادشاه که در غیاب پادشاه مسئول مملکته حمله میکنن؟چون یکی برادرشو گرفته اونم بخاطر کار کثیفی که خودشون انجام دادن بعد با پررویی میان میگن هیچکس حق نداره به همخون ما چپ نگاه کنه!

شخصیت سانسای ساده لوح که همیشه در رویا بسر میبره کجا شبیه به کتلینه؟کتلینی که همش نگرانه خانوادشه!سانسا همش دنبال عشق و عاشقی و ترانه و شاهزاده ی خوشگل بود به خانوادش هم فکر نمیکرد اگه یادتون باشه کاری که با آریا کرد.

ادارد قبل از این که حس شرافتمندیش گل کرد رفت پیش سرسی باید به دختراش فکر میکرد و میفرستادشون برن نه بعدش که احسااس خطر کرد.

بعد مگه ادارد خودش قدرت تصمیم گیری نداشت که بخاطر حرف کتلین پاشد رفت بارانداز!خودش نمیخواست دلیل مرگ جان ارن و اینکه چی فهمیده بود رو بدونه؟!...

در ضمن وجود جان تهدیدی هم برای فرزندان کتلین بود مخصوصا اگر شرعی میشد.پس دلیل سردی و بی توجهی کتلین واضح بود.

 

من گفتم بقیه بی تقصیرن؟؟؟ انصافا کجا گفتم؟ نشون بدید خب ...

جیمی عاشق خانواده ش بود ... نمیدونم دقیقا از کی به تیریون هم علاقه پیدا کرد برخلاف کودکی! ولی کارش هم اشتباه بود! حتی تا پای کشتن ند هم ممکن بود پیش بره. دلیلی بود که اون زمان حتی احساس بدم نسبت بهش بیشتر شد! ولی کی چوب اینکار جیمی رو خورد؟

 

" حاضر نیستم سر جان برادرم سر شرافت یک زن قمار کنم؟ "

 

این دیالوگ آشناست؟

فرق اون اشتباه و حماقتی که شما تصور می کنی رو با اشتباهی و حماقتی که من می گم درک می کنید؟

 

سانسا هم تربیت شده ی همین کتلینه دیگه، بیشتر شبیه مادرشه تا پدرش و استارکها، برعکس آریا!

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من از اول داستان از سرسی و جفری متنفر بودم الان هم هستم با شدت خیلی بیشتر

با بقیه شخصیت های اصلی مشکل خاصی نداشتم، یا دوستشون داشتم یا خنثی بودم نسبت بهشون

تنها چرخشی که تو نظراتم داشتم دنریس بود!

تو کتاب اول ازش خوشم می اومد و بخاطر پذیرش موقعیتی که توش قرار گرفته بود با وجود سن کمش تحسینش می کردم ولی تقریبا بعد از تولد اژدهاها کم کم مشکلاتم باهاش شروع شد و در حال حاضر به لیست نفرتم اضافه شد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگر همین کارو لیتل فینگر میکرد همه میگفتن اااااا چه زبله!چه عقلی داره!چه سیاستی!دیدی چجوری یه دستی زد به طرف!

 

زدی به هدف نایمریا

لیتل فینگر حتی ممکنه بدتر از این حیله ها رو هم استفاده کنه و ما تحسینش کنیم چون ادای قدیسه ها رو در نمی یاره! چون قبول داره که داره زیرآبی میره و به همه هم هشدار میده که به من اعتماد نکنید!

ولی دنریس! من خوبم، من از نسل اژدهام ، من آزاد می کنم

من که کلک نمیزنم، اصن همه این چیزها حقمه و ارث بابام و از این داستان ها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بهhamedsr :کاری که جیمی کرد عشق به برادره,عشق به خواهره.بعد کاری که کتلین کرد حماقته؟!

جیمی قبل از اینکه دست به عملی بزنه یه ذره خاطراتشو مرور میکرد یادش میومد که یه بچه ی کوچیکو بخاطر مخفی کردن کثافتکاریش پرت کرد پایین که الان در نتیجه ی اون برادرشو گرفتن.بعد میومد قلدر بازی درمیاورد.مسئله اینه که این لنیسترها خیلی حق بجانبن.کاری که کتلین کرد هم در نتیجه عشق مادرانش برای پسر کوچیکش بود.

تربیت سانسا بخش زیادیش به سپتاش و عرف جامعه که دخترها چجوری باید فکر کنن و چجوری باید رفتار کنن داره.باید آواز بخونن.گلدوزی کنن. برقصن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عجب موضوع جالبی!واقعا جای خالی همچین بحثی بین موضوعات تالار گفتگو حس میشد و معمولا تو جاهای بی ربطی در این مورد گفگت و گو میشد ممنون از ریگار عزیز

Queen nymeria:

دایرولف و اژدها آخه شما سامانه ی موشکی s300 رو با خمپاره60 یکی میدونی؟تازه دایرولف سانسا بیشتر فلاخن رو به ذهن آدم متبادر میکنه تا خمپاره.در نهایت میتونه پرستار کودکان بشه تا یه محافظ برای صاحبش

Winterfell و renly baratheon:یعنی اینقدر مخالف داره که جرئت نمیکردین ازش دفاع کنین البته من نسبت به دوستان،جدیدتر حساب میشم و احتمالا این موج مخالفت رو که میگین ندیدم.

این قسمت ماله مخالفای کتلینه:

به شخصه به نظرم کتلین جز بهترین شخصیت های داستانه.یه مادر واقعی و همسر وفادار که از همه چیزش میگذره تا سلامتی فرزندانشو بخره حتی از انتقام کشته شدن عزیزانش.حالا همین آدم با شعار خانوادگی شجاعت و خانواده و شرافت با یه استارک از وینترفل که دست بر قضا اسطوره شرافت و صداقت(دشمنان لنیستری عزیز میتونن حماقت بخوننش) ازدواج میکنه و تو یه محیط بدون دسیسه و خیانت زندگی میکنه.ازش چه انتظاری میشه داشت.به خواهر خونی خودش اعتماد نکنه.سوقصد به جان فرزند در حال مرگش رو بی جواب بذاره؟البته اعتماد به آدمی مثل لیتل فینگر رو میشه یه اشتباه بزرگ دونست ولی بقیه به نظرم کمی بی انصافیه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
عجب موضوع جالبی!واقعا جای خالی همچین بحثی بین موضوعات تالار گفتگو حس میشد و معمولا تو جاهای بی ربطی در این مورد گفگت و گو میشد ممنون از ریگار عزیز

Queen nymeria:

دایرولف و اژدها آخه شما سامانه ی موشکی s300 رو با خمپاره60 یکی میدونی؟تازه دایرولف سانسا بیشتر فلاخن رو به ذهن آدم متبادر میکنه تا خمپاره.در نهایت میتونه پرستار کودکان بشه تا یه محافظ برای صاحبش

Winterfell و renly baratheon:یعنی اینقدر مخالف داره که جرئت نمیکردین ازش دفاع کنین البته من نسبت به دوستان،جدیدتر حساب میشم و احتمالا این موج مخالفت رو که میگین ندیدم.

این قسمت ماله مخالفای کتلینه:

به شخصه به نظرم کتلین جز بهترین شخصیت های داستانه.یه مادر واقعی و همسر وفادار که از همه چیزش میگذره تا سلامتی فرزندانشو بخره حتی از انتقام کشته شدن عزیزانش.حالا همین آدم با شعار خانوادگی شجاعت و خانواده و شرافت با یه استارک از وینترفل که دست بر قضا اسطوره شرافت و صداقت(دشمنان لنیستری عزیز میتونن حماقت بخوننش) ازدواج میکنه و تو یه محیط بدون دسیسه و خیانت زندگی میکنه.ازش چه انتظاری میشه داشت.به خواهر خونی خودش اعتماد نکنه.سوقصد به جان فرزند در حال مرگش رو بی جواب بذاره؟البته اعتماد به آدمی مثل لیتل فینگر رو میشه یه اشتباه بزرگ دونست ولی بقیه به نظرم کمی بی انصافیه

پاسخی که به استنیس دادم رو بخونین متوجه میشین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من معیار علاقه یا نفرتم به آدم ها (نه فقط تو دنیای وستروس) میزان پذیرش اون آدم ها و درکشون از واقعیته موجوده. نه چیزی که دوست دارن باشن و نه چیزی که بقیه فکر می کنن هستن

نفرت زیادم از سرسی و جفری و دنریس هم دقیقا به همین دلیله که در برابر دیدن و پذیرفتن حقیقت موجود مقاومت می کنن و هی میخوان قوانین و شرایط خودشون رو دیکته کنن به سیستم

 

ند رو دوس داشتم چون واقعیت رو می دونست و پذیرفته بود "که من آدم این بازی نیستم"

جان رو دوست دارم چون واقعیت اینکه حروم زاده است پذیرفت، اینکه دیوار جای دزدها و ...ایناست رو هم پذیرفت و با اتفاقات بعدی هم در حال کلنجار برای پذیرشه نه مقاومت

رابرت رو دوست داشتم چون پذیرفته بود که پادشاه خوبی نیست و مجبوره لنیسترها رو نگه داره و به زور خاندان ها رو به هم بچسبونه

تیریون رو دوست دارم چون کوتوله بودن و هزار دردسر دیگه رو پذیرفته و کنار اومده و داره سلاح های خودش رو استفاده می کنه

و....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من خودم به شخصه اون اوایل کتلین رو دوست داشتم اما اون رفتارهای بدش با جان که نهایت بی انصافی بود، اون حفاظت مسخرش از بچه هاش، احساسی عمل کردن بیش از حدش که باعث اتفاقات نابودگر بعدش شد،

 

بعد از عروسی سرخ رو هم که دیگه نگو. همینجوری دلبخواهی هرکسی رو که دلش میخواست میکشت. یکی نبود بهش بگه بابا میخوای انتقام بگیری بگیر. اما نه از هرکس بی ربط و باربطی. ای که من چقدر دانداریون رو بخاطر فدا کردن جونش واسه این ملعون سرزنش میکنم!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
عجب موضوع جالبی!واقعا جای خالی همچین بحثی بین موضوعات تالار گفتگو حس میشد و معمولا تو جاهای بی ربطی در این مورد گفگت و گو میشد ممنون از ریگار عزیز

Queen nymeria:

دایرولف و اژدها آخه شما سامانه ی موشکی s300 رو با خمپاره60 یکی میدونی؟تازه دایرولف سانسا بیشتر فلاخن رو به ذهن آدم متبادر میکنه تا خمپاره.در نهایت میتونه پرستار کودکان بشه تا یه محافظ برای صاحبش

Winterfell و renly baratheon:یعنی اینقدر مخالف داره که جرئت نمیکردین ازش دفاع کنین البته من نسبت به دوستان،جدیدتر حساب میشم و احتمالا این موج مخالفت رو که میگین ندیدم.

این قسمت ماله مخالفای کتلینه:

به شخصه به نظرم کتلین جز بهترین شخصیت های داستانه.یه مادر واقعی و همسر وفادار که از همه چیزش میگذره تا سلامتی فرزندانشو بخره حتی از انتقام کشته شدن عزیزانش.حالا همین آدم با شعار خانوادگی شجاعت و خانواده و شرافت با یه استارک از وینترفل که دست بر قضا اسطوره شرافت و صداقت(دشمنان لنیستری عزیز میتونن حماقت بخوننش) ازدواج میکنه و تو یه محیط بدون دسیسه و خیانت زندگی میکنه.ازش چه انتظاری میشه داشت.به خواهر خونی خودش اعتماد نکنه.سوقصد به جان فرزند در حال مرگش رو بی جواب بذاره؟البته اعتماد به آدمی مثل لیتل فینگر رو میشه یه اشتباه بزرگ دونست ولی بقیه به نظرم کمی بی انصافیه

پاسخی که به استنیس دادم رو بخونین متوجه میشین.

اگه مقایسه تون از روی قدرت هم نباشه باز هم قابل قبول نیست.از اینکه به استنیس میگید که چرا با دید منطقی به داستان نگاه میکنه میشه اینطور استنباط کرد که به طور ضمنی پذیرفتین از لحاظ منطقی مقایسه دایرولف و اژدها درست نیست(اگه اشتباه برداشت کردم بگین)اما چرا نباید به یه داستان فانتزی و افسانه ای به صورت منطقی نگاه نکرد.اونهم داستانی مثل نغمه یخ و آتش که نسبت به بقیه داستانهایی که تو این ژانر هستن امروزی تره و اینهمه سیاست بازی و دسیسه چینی که فقط میشه تو تاریخ و دنیای واقعی دید رو تو خودش داره.به نظرم داستان مارتین یه جوری بین افسانه و واقعیت،عقل و توهم درگیره اتفاقا بهتر با دید منطقی بهش نگاه کرد تا فانتزی چون در اونصورت میشه یه داستان سرگم کننده مثل بقیه فانتزی ها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگر همین کارو لیتل فینگر میکرد همه میگفتن اااااا چه زبله!چه عقلی داره!چه سیاستی!دیدی چجوری یه دستی زد به طرف!

 

زدی به هدف نایمریا

لیتل فینگر حتی ممکنه بدتر از این حیله ها رو هم استفاده کنه و ما تحسینش کنیم چون ادای قدیسه ها رو در نمی یاره! چون قبول داره که داره زیرآبی میره و به همه هم هشدار میده که به من اعتماد نکنید!

ولی دنریس! من خوبم، من از نسل اژدهام ، من آزاد می کنم

من که کلک نمیزنم، اصن همه این چیزها حقمه و ارث بابام و از این داستان ها

پس چی بگه؟بگه من از نسل سوسک بالدارم؟!

بیلیش هم که همش میگه چون هیچ کس از قصد واقعیه من خبر نداره بهم شک نمیکنن.به شاید به سانسا بگه من قابل اعتماد نیستم ولی نمیاد تو روی شخصی مثل تایوین یا کسی که منفعت خودشو در گرو اعتماد اون شخص میدونه بیاد هشدار بده به من اعتماد نکنید!

به استاد

کتلین رو بعد از اون اتفاق از لقبش میشه فهمید حال و روزش چجوریه!lady stone heart .

پس اگر میزنه همرو میکشه بخاطر اینکه تو وجودش هیچ حس دیگه ای بجز خشم و انتقام نیست تعجبی نداره!

 

به رودریک:منظورم از دید منطقی اینه که میگن چرا از سه تا سنگ پخته اژدها درومد از نظر منطقی امکان نداره ولی تو دنیای فانتزی هم امکان داره هم مسخره نیست.شما با روابط انسانها سیاستها و...که میشه با دید منطقی نگاه کرد منطقی برخورد کن ولی با اژدها و دایرولف که هر دو افسانه این نمیشه منطقی برخورد کرد.برداشت اشتباهتون هم که خودتون متوجه شدین.از نظر قدرت هم دایرولف شانسی در برابر اژدها نداره ولی میتونه باعث شکست یه لشکر بشه هم بخاطر جثه اش هم بخاطر ترسی که بوجود میاره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اما این افکارش در مورد وینترفل به نظرم بیشرمانه است ! تیریون حق بیشتری به وینترفل داره تا جان، همچین بچگی بدی هم نداشته ! شاید فقط از بچه های کتلین بیشتر بهش خوش نگذشته باشه اما زندگی تو وستروس سخته و با یه نگاه به زندگی بقیه (مثلا سم ) متوجه میشیم که جان بیشتر از لیاقتش بهش خوش گذشته وگرنه باید مثل سایر ناحلال زاده ها تو جاهای پست و در کنار مادرش بزرگ بشه.

به نظرم خوش شانسی های جان هم مثل دنیه اما شخصیتش نچسبتره ! به خطرناک ترین قمست وستروس میره ، میره تو دل وحشی ها و ده ها بار وارد یه جنگ نابرابر میشه اما همیشه خدا زنده میاد بیرون

ازدواج سانسا با تیریون کامل نشده، در ضمن خود تیریون بدون داشتن بچه ای از سانسا هیچ حقی نسبت به شمال نمی تونه داشته باشه. این رو هم در نظر بگیر جان بعد از مرگ راب و تصور مرگ برن و ریکان تصمیم داشت وینترفل رو صاحب بشه. بالاخره حرامزاده هم باشه، تخت برندون معمار به یه حرامزاده ی نیمه استارکی برسه بهتره تا به یه غریبه ی لنیستری از جنوب.

ریگار همه چی رو داری با هم قاطی می کنی تا برای کوبیدن جان دلیل داشته باشی. hamedsr جواب داده در این باره. مقایسه منطقی نیست، اصلا درست نیست بگیم کتلین مراعات جان رو کرده چون اگه سرسی بود گلوی جان رو می برید. من بحثم فقط شرایط خود جان و محیطی هست که توش بزرگ شده.

هر کس رو باید بر اساس ویژگی ها و شرایطش خودش سنجید. مثلا من کاراکتر محبوبم به فرض جان هست یکی دیگه استنیس. با این پیش شرط، مقایسه کار ها و طرز فکر این دو نفر از اساس مشکل داره! هر کس رو باید با هم رده های خودش سنجید.

این جور فایده نداره، چند تا از عزیزان هنوز کتاب های 4و5 رو نخوندن. من هر چی بخوام بگم باید به اون کتاب ها ارجاع بدم.

جان لرد فرمانده شده و با تصمیم هایی سخت و شرایط دشوار رو به رو میشه.

مشتاق شنیدن نظرات دوستان بعد از اتمام کتاب 5 هستم.

 

به استنیس و ریگار: تیریون کم شانسی آورد؟ جان فقط دو جا واقعا شانس آورد. یکی لحظه ی قبول شدنش توسط وحشی ها بود. حالا کشتن کورین کمی بهش منطق داد. یکی هم رسیدن استنیس ( حالا شاید این یکی رو بشه خر شانسی حساب کرد )

 

از معدود استارک دوست هایی هستم که از ادارد خوشم نمیاد ( ادارد آدم دنیا دیده ای بود ولی خیلی تو پایتخت و در برخورد با رابرت ضعیف کار کرد. در کل شخصیت محکمی از خودش تو کتاب نشون نداد، هر چند خودش همیشه می گفت اون کسی نبوده که برای رهبری رشد کرده باشه. ادارد بیشتر یه فرمانده ی خوب بود. ) و نسبت به راب خاکستری هستم! ( راب رو نمی شه زیاد شماتت کرد سن زیادی نداشت ولی می تونست بهتر عمل کنه )

کلا از هر شخصیتی که غرور بی جا و تعصب آمیز داشته باشه بدم میاد. حالا از هر خاندانی باشه.

به جرات بگم، همه ی کار های دنریس و کلا همه ی امداد های غیبی رو می تونم تحمل کنم جز اون جمله های معروفش رو. دستش زخم می شد ( من اژدهام نباید آخ بگم )، شوهر وحشی نصیبش شد ( من اژدهام، من کوفتم ، من زهر مارم نباید خودم رو ضعیف نشون بدم ) . یعنی از بس اینا رو می گفت که آدم دیوونه می شد. اژدها هستی که هستی، سوپر من و اسفندیار رویین تن که نیستی. این همه افتخار و غرور داره تارگرین بودن؟

 

اولین شخصیتی که خیلی برام منفور شد تیان بود ولی بعد اعمال قانونی که رمزی روش انجام داد. برام خاکستری شده.

 

توی لنیستر ها

کوان آدم خوبی بود حقیقتش. من خیلی دوسش داشتم

تیریون رو هم دوست دارم ولی اگه خدایی نکرده اژدها سوار یا آخر داستان خیلی آدم گنده ای شد ( مثلا پادشاهی یا چیزی تو این مایه ها )، اوضاع فرق می کنه.

از دو نفر خیلی خوشم میاد، یورون گریجوی و لیتل فینگر.

 

کتلین رو هم به خاطر رفتارش با جان سرزنش نمی کنم ولی به خاطر تصمیم هایی که خود سرانه گرفت و وسط جنگ حس مادریش گل کرد ، ازش خوشم نمیاد.

 

پ.ن: حرف که زیاد هست ولی نمیشه همه رو تو یه پست جا داد.

یه چند ساعتی نبودیم ببین تاپیک چه قدر رفته جلو! هنوز همه رو نخوندم!

 

 

ناظر : اسپویل نکنید خلق الله !

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من دیگه حرفام تکراریه ... نقل قول مستقیم گذاشتم از جیمی که منظورم رو برسونم، ولی همون حرفا رو زدید باز ...

جیمی جمله ای که به ند میگه رو گذاشتم واسه منظورم ... (به خاطر مثالی که زدید از جیمی)!

حاضر نشد قمار کنه سر زندگی تیریون! کاری که کتلین کرد سر زندگی ند و آریا و سانسا و مرتبه دوم سر ارتش پسرش، که به وضوح همه مون میدونستیم چالش بسیار بزرگی خواهد بود واسه راب! اونم سر قول واهی یک لنیستر ... شما می گین عشق به فرزند، من میخوام دو طرف رو ببینید. چرا این حق رو به خودش میده که سر این چیزها قمار کنه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به وینترفل : این پست آخرت رو اگه میتونستم ده بار لایک میکردم

 

در مورد دستگیری تیریون توسط کتلین : کتلین نمیخواست تیریون رو دستگیر کنه تا وقتی که تیریون از شانس بدش کتلین رو دید ! تیریون احمق نبود و کتلین هم اینو میدونست ، کتلین نمیتونست ریسک کنه و بذاره قاتل پسرش ( که از قضا الان با دیدن کتلین فهمیده دستش رو شده ) بره جایی که شوهرش و دختراش هستن ! کتلین هرکاری میکنه برای محافظت از خانواده اش.

 

به Rodrik Stark : تشبیه دایرولف با اژدها مثاله برای این که بگیم پیدا شدن اینا جزو فانتزیه و از این لحاظ نمیشه بهش ایراد گرفت! از قضا استارک ها به نظر میرسه بیشترین آپشن های جادویی نصیبشون میشه ! یکی وارگ میشه ، یکی اتفاقی یه بیچهره رو که معلوم نیست چطور با اون همه قدرت افتاده تو قفس رو نجات میده و ...

 

در مورد آزاد کردن جیمی : بعد نبرد بلک واتر و شکست استنیس همه میدونستن پیروزی راب ممکن نیست ! راب هرگز نمیذاشت جیمی با دختر ها عوض بشن اما یه مادر هرگز به هزینه ای که میده اهمیت نمیده چون مهمترین چیز دنیا بچه هاشه ! اگه کتلین ذره ای امید داشت که میتونن جنگ رو ببرن هرگز شاه کش رو آزاد نمیکرد ! کتلین آخرین سنگش رو انداخت تا بچه هاش رو از دهن سرسی خارج کنه !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب کتلین رو شروع کنم:

 

یکی از چیزایی که اگه تو یه آدم ببینم به شدت ازش بدم می یاد اینه که طرف شخص ثالثی رو سرزنش می کنه در حالی که باید با طرف خودش مشکل داشته باشه.

مثلاً همسر یکی با شخص ثالثی رابطه داشته و بجای اینکه با همسر خودش مشکل داشته باشه اون شخص ثالث رو لعن و نفرین می کنه.

کتلین چرا با جان اونجوری می کنه؟ نگین فقط بهش بی توجهی می کنه که خیلی بیشتر از این حرفاست. جان واسه دیدن برن رو به موت اونم در حالی که داره می ره دیوار و دیگه تا مدت مدیدی یا شاید هم هیچوقت نمی بینتش باید از کتلین اجازه بگیره بترسه تازه ایشون از سر لطف و مرحمت اجازه بدن.

واسه من که تکلیف کتلین همینجا مشخص می شه.

 

اتفاقاً اگه یه نفر باید لایسا رو بشناسه اون کتلین ه چون از همه چیش خبر داره. همه داستانها (پیتر و ...) رو می دونه. اصلاً جهنم و ضرر این هم به درک.

 

کتلین با پیتر هم بد کرده. من پیتر کنونی رو تا حدی محصول رفتار کتلین می دونم.

 

کتلین با پیتر بازی می کنه، ردش نمی کنه تا تکلیفش روشن شه ولی وقتی برندون و ادارد پیش می یان دیگه پیتر کیلو چنده.

 

کسایی که می خوان کتاب رو بعداً بخونن نبینن اینو، یه سری جزئیاته که تو کتاب بهش پرداخته نشده.

 

اینکه کتلین باعث می شه ادارد به پیتر اعتماد کنه و بمیره رو هم باید سرش بحث کنیم؟ این شد جزو اشتباهات ادارد؟

اوکی کتلین به راب می گه روس شخص مناسبی نیست و ما تحسینش می کنیم و راب رو مواخذه ولی وقتی به پیتر الکی اعتماد می کنه هم باید سرزنش شه دیگه.

آخه پیتر باید از بندون و ادارد همه استارک ها بدش بیاد دیگه. خیلی سخته درک این واسه کتلین؟

 

باز اعتماد به پیتر در مورد خنجر و بدتر از اون گرفتن تیرین.

کسایی که توقع دارن رابرت جلوی جیمی وایسه و شکستن پای ادارد رو تقصیر رابرت می ندازن نمی گن استارک ها باید می رفتن پیش رابرت؟

حرکت خودسرانه کتلین اشکال نداره ولی جیمی چرا؟ (بحث عمل و عکس العمل هم هست. یه عمل می تونه نکوهیده باشه ولی عکس العملی در همون راستا الزاماً قابل نکوهش نیست)

 

فراری دادن جیمی.

کاراستارک، کلاً روحیه لشکر شمال، اقتدار راب و .... .

اگه این کار کتلین با مادر بودنش توجیه می شه پس نفرت سرسی از تیرین هم با مرگ جافری توجیه می شه. چون سرسی با تمام وجود اعتقاد داره تیرین جافری رو کشته.

جانبداری می کنین در حد جام جهانی.

 

دیگه براتون بگم اون طرز تفکرش راجع به اینکه ادمیور مردم رو راه می ده تو قلعه. اگه از تایوین و امثالهم ایراد می گیرین پس بانو کتلین رو هم تحویل بگیرن.

 

 

در حین همه اینا همیشه فکر می کنه خیلی دلسوزه، خیلی اینکاره است، بقیه رو از بالا نگاه می کنه و ...

خیلیا نقص دارن و گند زدن (هر چند به ندرت مثل کتلین) ولی دیگه در عین پررویی این تفکرات رو ندارن.

 

 

خصوصاً به وینترفل: درسته به قول تو ما POV در اختیار داریم از همه چی با خبریم ولی ما از گذشته پیتر و لایسا و کتلین هم خبر داریم؟

 

 

@نایمریا: من باب ذکاوت دنریس ار نظر شما و اینکه می گdن اگه پیتر بود به به و چه جه می کردیم.

اصن مقایسه این دو تا حالت توهینه به پیتر.

اون کاری که دنریس کرد خیلی خیلی تابلو بود. من که قبل اتفاق افتادنش کاملاً فهمیدم، تو سایت وینترفل هم وقتی فصل منتشر شد چند نفر اومدن گفتن ما از همون اول فصل هی می گفتیم اژدها رو بده بعد که ارتش رو گرفتی بزن بترکونشون.

حالا شما می یای اینو با کارای پیتر که آدم قشنگ شوک می شه و دهنش بااااز می مونه مقایسه می کنی. آدم ممکنه از یه کار یا شخصیت منفی حمایت کنه ولی یه حداقلی از sophistication و هوش و ذکاوت رو می طلبه.

 

 

در ذم کتلین بازم می تونم بگم ولی فعلاً همینا کافیه. ببینم چجوری اینا رو رد می کنین یا بروشون چشم می بندین.

 

 

 

 

اینجوری خیلی قر و قاطی شده بحث ها چون موضوع کل شخصیت هاست.

نظرتون چیه قضیه رو ببریم رو یه شخصیت وقتی بحث ها تموم شد عوضش کنیم الان همه با هم قاطی شدن آدم نمی دونه راجع به کی نظر بده.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ریگار:.از لحاظ کمی خوب وارگ بودن دایرولف داشتن بیشتر دیده میشه ولی از لحاظ کیفی فک کنم بیشترین لطف به تارگرین ها شده با داشتن ازدها

نایمریا:

شکست یه لشکر به خاطر ترس از جسه یه دایرولف محتمل تره یا آتش اژدها(با توجه به اینکه طرف مقابل هر کدوم از این دو فاقد دایر ولف یا اژدها باشن)

وجود موجودی مثل دایرولف به واقعیت نزدیکتره تا اژدها

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@نایمریا

 

حق داشتن نفرت رو داره اما نه از هرکسی. مثلا الان اون پادریک بیچاره یا برین چه هیزم تری بهش فروخته بودن که دارشون زد؟

 

 

 

واسه تحلیل کردن از همین کتلین شروع کنیم از همه بهتره. هم موافقاش زیادن هم مخالفاش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در جواب کیوان :

 

کتلین باید به کی اعتماد میکرد ؟! به واریس ؟ کتلین وقتی میاد بارانداز نمیره دنبال پیتر ! پیتره که میاد پیشش، کتلین اگه پسش بزنه از یه متحد بلقوه چی می سازه ؟ کتلین چی میدونه از پیتر ؟! پیتر یه زمانی دوستش داشته و کتلین یکی دیگه رو انتخاب میکنه . این دلیلی میشه برای این که پیتر رو خائن بدونه ؟!

 

نظرم رو درمورد دستگیری تیرون تو پست قبلی دادم .

حرکت جیمی وقتی به اداد حمله میکنه اشکال داره چون جزو گارد شاهه و حق نداره به دست شاه حمله کنه ! جزو گارد شاهه و نباید فرار کنه و از پایتخت بره !

 

در مورد فراری دادن جیمی هم نظرم رو گفتم ، همه میدونستن که جنگ رو باختن، این آخرین کاری بود که میتونست برای دختر هاش بکنه . پشت گوشش رو ندیده بود که پیش بینی کنه کاراستارک بچه لنیستر ها رو میکشه و بدتر از اون راب کاراستارک رو میکشه !

 

اتفاقا خوب کاری میکرد که مخالف راه دادن مردم به ریورران بود ، ریورران اگه طولانی مدت در محاصره میموند همین مردم میشدن دشمن ! کتلین از معدود زنهایی هستش که آموزش ندیده از مسائل نظامی سر در میاره ! از نگرانیش برای زنگ زدگی دروازه های درون آب ریورران بگیر تا اونجا که میخواد دستور بده کماندار ها اجازه ندن هیچ کلاغی از روی دوقولو ها پرواز کنن مبادا که به جیمی خبر رد شدنشون برسه .

 

به فرض که میدونه خواهرش یه زمانی پیتر رو میخواسته ، اما به من بگو لایسایی که نشسته رو ایری رو کتلین میشناسه واقعا ؟! اون خواهرش رو سالهاست که ندیده و لایسا بعد ازدواج با جان ارن پیر نابود میشه !

 

در مورد مقایسه دنریس و پیتر : نه واقعا انصافه ؟ پیتر سالها تو بارانداز مار خورده و افعی شده ! چند برابر دنریس سن و تجربه داره ! دنی بچه است ! اما میبینیم که خیلی عالی حرکت نظامی میزنه در حالی که مثل راب حتی یه پدر نداشته که چنین چیزایی رو بهش یاد بده !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
@نایمریا

 

حق داشتن نفرت رو داره اما نه از هرکسی. مثلا الان اون پادریک بیچاره یا برین چه هیزم تری بهش فروخته بودن که دارشون زد؟

 

 

 

واسه تحلیل کردن از همین کتلین شروع کنیم از همه بهتره. هم موافقاش زیادن هم مخالفاش.

 

 

حالا دار زده نشدن که، زنده اند. ولی نفس عمل جای بحث.

هر وقت اینا واسم یادآوری می شه یاد اینکه برین رفته پیش جیمی که ببرتش پیش کتلین می افتم.

 

کتاب 5 اگه اشتباه نکنم.

 

منم نظرم رو کتلین ه. بقیه هم اگه موافقن دیگه متمرکز شیم رو کتلین اول.

 

 

 

در جواب کیوان :

 

کتلین باید به کی اعتماد میکرد ؟! به واریس ؟ کتلین وقتی میاد بارانداز نمیره دنبال پیتر ! پیتره که میاد پیشش، کتلین اگه پسش بزنه از یه متحد بلقوه چی می سازه ؟ کتلین چی میدونه از پیتر ؟! پیتر یه زمانی دوستش داشته و کتلین یکی دیگه رو انتخاب میکنه . این دلیلی میشه برای این که پیتر رو خائن بدونه ؟!

 

نظرم رو درمورد دستگیری تیرون تو پست قبلی دادم .

حرکت جیمی وقتی به اداد حمله میکنه اشکال داره چون جزو گارد شاهه و حق نداره به دست شاه حمله کنه ! جزو گارد شاهه و نباید فرار کنه و از پایتخت بره !

 

در مورد فراری دادن جیمی هم نظرم رو گفتم ، همه میدونستن که جنگ رو باختن، این آخرین کاری بود که میتونست برای دختر هاش بکنه . پشت گوشش رو ندیده بود که پیش بینی کنه کاراستارک بچه لنیستر ها رو میکشه و بدتر از اون راب کاراستارک رو میکشه !

 

اتفاقا خوب کاری میکرد که مخالف راه دادن مردم به ریورران بود ، ریورران اگه طولانی مدت در محاصره میموند همین مردم میشدن دشمن ! کتلین از معدود زنهایی هستش که آموزش ندیده از مسائل نظامی سر در میاره ! از نگرانیش برای زنگ زدگی دروازه های درون آب ریورران بگیر تا اونجا که میخواد دستور بده کماندار ها اجازه ندن هیچ کلاغی از روی دوقولو ها پرواز کنن مبادا که به جیمی خبر رد شدنشون برسه .

 

به فرض که میدونه خواهرش یه زمانی پیتر رو میخواسته ، اما به من بگو لایسایی که نشسته رو ایری رو کتلین میشناسه واقعا ؟! اون خواهرش رو سالهاست که ندیده و لایسا بعد ازدواج با جان ارن پیر نابود میشه !

 

در مورد مقایسه دنریس و پیتر : نه واقعا انصافه ؟ پیتر سالها تو بارانداز مار خورده و افعی شده ! چند برابر دنریس سن و تجربه داره ! دنی بچه است ! اما میبینیم که خیلی عالی حرکت نظامی میزنه در حالی که مثل راب حتی یه پدر نداشته که چنین چیزایی رو بهش یاد بده !

 

الان چون گزینه دیگه ای در کار نیست واسه اعتماد باید بریم سراغ پیتر؟

کتلین باید بدونه که پیتر از استارک جماعت دل خوشی نداره. رسماً ادارد رو مثل هلو پوست می کنه می ده دست پیتر.

من گفتم پسش بزنه؟ اینکه خودشون رو ندن دست پیتر با پس زدن خیلی خیلی فرق داره.

کتلین می دونه که پیتر بعد برندون و ادارد داغون شده. پس نباید اینجوری برخورد کنه باهاش.

 

 

آها، اونوقت کتلین حق داره که سرخود تیرین رو دستگیر کنه؟

این حرکت کتلین توهین به خانواده شاه ه. جواب های هوی ه حالا جیمی عضو گارد پادشاه هست یا نه.

 

 

اصلاً فرض کن جنگ رو باختن. جیمی می تونست کلید برگشتن صلح آمیز به شمال باشه و دخترا رو هم برگردونه.

اومد یه مهره بسیار ارزشمند رو سر چیزی که ارزشش کمتره داد رفت (کاری ندارم که سیستم وستروس درسته یا غلط). حالا اوضاع از این هم بدتر می شه چون ریسک این کارش هم در حد 80-70% ه.

کتلین باید صبر می کرد ولی عجولانه عمل کرد، که از کسی دو تا بچه خیلی خیلی کوچیک رو مدتها تو وینترفل می ذاره اصلاً قابل قبول نیست.

 

 

در مورد ریورران.

مشکل اینه که من الان باید جواب دو تا تفکر رو بدم.

یه قشر طرفدار کتلین اداردی اند. من اینو واسه اونا می گم که کتلین می خواست مردم رو بفرسته بیرون چون همیشه به تایوین و ... چنین ایرادی می گیرن.

یه قشر دیگه می شین خودت و ...

من از تو توقع ندارم بیای بگی جیمی عضو گارد پادشاه بود. نظر تو راجع به این قسم ها و سوگند ها چیه؟ نظر سرسی و تایوین ای که طرفدارشونی راجع به اینا چیه؟ نمی شه آدم جایی که دلش می خواد تغییر نظر بده که.

سرسی باریستان رو خلع نکرد؟ قانون گارد شاهی چی شد؟

تایوین نبود که جیمی رو واسه لشگر کشی فرا خواند، اینجا قانون گارد چی شد؟

 

 

کتلین گذشته پیتر و لایسا رو می دونه. ادارد یه شکی داره ولی کتلین نه. من نمی گم بیخیال نامه شه ولی کتلین کلاً 100% اطمینان می کنه و هیچ احتمالی در نظر نمی گیره.

 

 

اینجوری باشه منم می تونم بیام از سم بگیر تا جان همه رو توجیه کنم.

بحث راجع به دنریس رو بذاریم بعد کتلین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×