رفتن به مطلب
برندون معمار

بحث کلی در رابطه با کتاب ضیافتی برای کلاغ ها

Recommended Posts

توضیح:توي اين تاپيك نظراتتون رو در مورد كتاب چهارم بيان كنيد.همينطور ميتونيد در مورد شخصيت هاي مختلف كتاب صحبت كنيد.

 

 

 

 

منم بالاخره اين كتاب چهارو تموم كردم!

واي خداي من اين دورني ها چقدر خوبن،همشون خوبن،از شاهزاده دوران عزيز گرفته تا آريانا و هوتا و مارهاي شنزار!با فاصله خيلي زياد از همه فصل هاي كتاب بهترن!تا امروز هر قدر كه به تايوين ايمان داشتم الان ديگه سرور و پيشواي من دوران مارتله!نميدونم چرا ولي احساس ميكنم واريس در كنار دوران مارتل ميتونن يه نسل قلمرو رو در صلح و آرامش حفظ كنن!من عاشق دورني هام

 

ميرسيم به بخش سرسي:يعني اصلا كيف كردم شخصيت سرسي دقيقا همونيه كه تو ذهنم بود.زنيكه جاه طلب قدرت كورش كرده،يعني تا قبل كتاب چهار با خودم ميگفتم جافري محصول خشم خدايانه،اما الان مطمئنم كه فقط به سرسي رفته!زنيكه ابله ورداشت مذهبي ها رو مسلح كرد!فقط يه احمق در حد سرسي ميتونه گند بكشه به مملكت و تازه از اين كارش احساس غرور كنه:))

 

فصلاي برين و آهن زاده ها مزخرف ترين فصلاي كتاب بود،البته فصلا سم هم جذابيت خاصي نداش به جز فصل آخرش!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
برندون معمار » یکشنبه تیر 1, 93 12:33 pm[/url]"]منم بالاخره اين كتاب چهارو تموم كردم!

واي خداي من اين دورني ها چقدر خوبن،همشون خوبن،از شاهزاده دوران عزيز گرفته تا آريانا و هوتا و مارهاي نزار!با فاصله خيلي زياد از همه فصل هاي كتاب بهترن!تا امروز هر قدر كه به تايوين ايمان داشتم الان ديگه سرور و پيشواي من دوران مارتله!نميدونم چرا ولي احساس ميكنم واريس در كنار دوران مارتل ميتونن يه نسل قلمرو رو در صلح و آرامش حفظ كنن!من عاشق دورني هام

 

ميرسيم به بخش سرسي:يعني اصلا كيف كردم شخصيت سرسي دقيقا همونيه كه تو ذهنم بود.زنيكه جاه طلب قدرت كورش كرده،يعني تا قبل كتاب چهار با خودم ميگفتم جافري محصول خشم خدايانه،اما الان مطمئنم كه فقط به سرسي رفته!زنيكه ابله ورداشت مذهبي ها رو مسلح كرد!فقط يه احمق در حد سرسي ميتونه گند بكشه به مملكت و تازه از اين كارش احساس غرور كنه:))

 

فصلاي برين و آهن زاده ها مزخرف ترين فصلاي كتاب بود،البته فصلا سم هم جذابيت خاصي نداش به جز فصل آخرش!

 

 

خب خب خب.

بالاخره جذابیت دورنیشها داره بر همگان عیان می شه.

 

الان اینجا می شه راجع به همه چی حرف زد؟ یا تاپیک بزنیم؟

 

نظرتون راجع به برج دست چیه؟

لذت می برم می بینم همه از به قدرت رسیدن سپتون اعظم و هفت شاکی اند.

اونجا که داره فکر می کنه با یه تیر چندین و چند نشون زده عالیه.

آیرن بورن ها بد بودن؟ من خوب یادم نیست تا آخر 4 فصل های آیرن بورن ها به کجا می رسه؟

نظرتون راجع به ماروین چیه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مورد چي ميخواي حرف بزنيم؟اينجا كه اسمش نشون ميده واسه سوال پرسيدنه،تاپيك زدن ايده ي خوبيه

 

در مورد به قدرت رسيدن سپتون اعظم:وقتي داشتم اون فصل سرسي رو ميخوندم كه رفت سپت بيلور اعظم با خودم ميگفتم اين كاهن اعظم سرسي رو هيچي حساب نميكنه.بعد نميدونم اين سرسي تو ذهنش چه تغيير. و تحولاتي انجام شد كه بهشون قدرت داد،آخه يكي نبود كه بهش بگه زنيكه احمق اين الان كه قدرت نداره تو رو ... حساب نميكنه حالا بهش سلاح بده تا ببيني چطور پرتو ميچينه

 

آيرون بورنا رو اصلا دوست نداشتم،البته منهاي اون يه فصل آشا كه تو خونه ي آنكلش بود.مرد كتابخوان!قديما تو ذهن خودم ميگفتم اين آشا هم مث بقيه هم نوعاش توهم زاده ست به جاي آهن زاده.ولي سخنرانيس تو شوراي به اصطلاح پادشاهي و قبل از اون حرفاش با ويكتاريون خيلي خوب بود.لذت بردم كه توي اونهمه احمق يكي ميفهمه چي ميگه.بقيه شون كلا جوگيرن،بابا شما از عهده چهارتا جزيره تون برنميايد وستروسو ميخواين كجاي دلتون بذارين؟؟؟تو كتاب چهار در نهايت به اونجا رسيديم كه ويكتاريون توي حوضه ي رود مندر پيشروي كرد و چند تا از قلعه هاشون رو گرفت،بعدها خبر تو بارانداز رسيد كه اونها پيشروي هاي بيشتري هم انجام دادن.

 

تصور سوختن برج دست با شعله هاي سبز خيلي جالب بود.يكي ديگه از حماقتاي سرسي كه از انجام دادنش غرق لذت شد.زنيكه جنون گرفتتش!

 

ميشه بگي ماروين كي بود؟شايد يكي از اوناييه كه توي ترجمه تغيير نام داده يا شايدم من يادم رفته:((

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
برندون معمار » یکشنبه تیر 1, 93 11:33 am[/url]"]منم بالاخره اين كتاب چهارو تموم كردم!

واي خداي من اين دورني ها چقدر خوبن،همشون خوبن،از شاهزاده دوران عزيز گرفته تا آريانا و هوتا و مارهاي شنزار!با فاصله خيلي زياد از همه فصل هاي كتاب بهترن!تا امروز هر قدر كه به تايوين ايمان داشتم الان ديگه سرور و پيشواي من دوران مارتله!نميدونم چرا ولي احساس ميكنم واريس در كنار دوران مارتل ميتونن يه نسل قلمرو رو در صلح و آرامش حفظ كنن!من عاشق دورني هام

 

ميرسيم به بخش سرسي:يعني اصلا كيف كردم شخصيت سرسي دقيقا همونيه كه تو ذهنم بود.زنيكه جاه طلب قدرت كورش كرده،يعني تا قبل كتاب چهار با خودم ميگفتم جافري محصول خشم خدايانه،اما الان مطمئنم كه فقط به سرسي رفته!زنيكه ابله ورداشت مذهبي ها رو مسلح كرد!فقط يه احمق در حد سرسي ميتونه گند بكشه به مملكت و تازه از اين كارش احساس غرور كنه:))

 

فصلاي برين و آهن زاده ها مزخرف ترين فصلاي كتاب بود،البته فصلا سم هم جذابيت خاصي نداش به جز فصل آخرش!

هنوز مونده مارتل ها رو کامل بشناسی. اصلا اون جایی که برمیگرده به آریانه میگه من تو رو برای ویسریس در نظر گرفته بودم، دو ثانیه اصلا نمی تونستم حرف بزنم. حیف شد تایوین زود مرد وگرنه خیلی خوب می شد جنگ بین دوران و تایوین رو ببینیم. تو کتاب پنج شگفتی های بیشتری از مارتل ها می بینی. جوری که دلت میخواد فصل های بقیه رو رد کنی تا سریعتر به فصل های مارتل ها برسی. البته تعداد فصل هاشون مثل کتاب چهار خیلی کمه. سرجمع دو یا سه تا فصل بیشتر ندارن.

 

 

فصل های سرسی که وحشتناکه. ولی خیلی خوشم اومد که آزنی (یا آزفرید؟) خیلی شیک همه چی رو به سپتون گفت. خیلی خوب گذاشت تو کاسه ی سرسی.

 

فصلای برین رو باهات موافقم ولی فصلای ویکتاریون که خیلی خوب بودن! گرچه، ویکتاریون زیادی خشک مغزه.

 

نظرتون راجع به ماروین چیه؟
ماروین خیلی مشکوکه!!! اصلا جیکن پیش این یارو چیکار میکنه؟ من شک ندارم که ماروین میدونه پیت همون جیکن هستش وگرنه چرا باید اونو پیش خودش بیاره؟ تا اونجایی که یادم میاد پیت واقعی رو اصلا آدم حساب نمیکرد.

 

ميشه بگي ماروين كي بود؟شايد يكي از اوناييه كه توي ترجمه تغيير نام داده يا شايدم من يادم رفته:((

ماروین همون استاد خل و چله ایی که سمول بعد از رسیدن به اولدتاون میره پیشش و اون از سم میخواد حرف های ایمون رو براش تکرار کنه بعدشم راه میوفته میره پیش دنریس.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اومدیم اینور.

 

یه پست من جا موند مجتبی جان.

البته الان دقت می کنم چیز خاصی نبود، ماروین رو که استاد گفت، تاپیکم که لطف کردی زدی.

 

 

آزنی بود. همچین شیک هم نبودا، دوستان متدین هفت پدرش رو با شکنجه در آورده بودن.

آزفرید اسم جالیبه.

 

 

و اما در مورد ماروین که من دلم خونه از دستش.

اگه این شکت درست باشه که من از خدامه.

 

ببین ماروین می یاد از حرکت سیتادل علیه جادو شکایت می کنه و می گه چرا ایمون رفته دیوار در حالی که ...

خودش به سرزمین جادو رفته و شمع و ...

خلاصه طوری به نظر می رسه که شیفته و طرفدار جادو ه و پا می شه می ره پیش دنریس.

 

حالا FM هم که در تضاد کامل اند با این و علیه اژدها و جادو دستشون با سیتادل تو یه کاسه است.

چرا ماروین باید جکن رو بیاره پیش خودش؟

 

اینی که می گی وقتی درست به نظر می رسه که ماروین هم علیه جادو باشه که در این صورت چه دلیلی داره جلو سم خودش رو اونجوری نشون بده یا ایمون بهش اعتماد داشته باشه.

 

به نظر من جکن به قصد جاسوسی می‌ره پیشش نه اینکه ماروین ببرتش پیش خودش.

این شکت از کجا آب می‌خوره؟

 

پ.ن: تو تاپیک تارگرین ها هم منتظریم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اون مکالمه بین آرایانا و دوران عالی بود.کلا همه تصمیمات دوران مارتل رو ستایش میکنم.اون دستگیر کردن مارهای شنزار تو فصل اول و بعدش داستان آریو هوتا و کشته شدن شوالیه سفید پوش و در نهایت دستگیر شدن آریانا،همشون برام غافلگیر کننده بود.مارتین لعنتی فقط سه تا فصل واسه دورنی ها گذاشته.اینا خدان!

 

هر کسی هم که جای آزنی کتل بلک بود اینکارو میکرد.کلا اون کاهن بزرگ یه ملعونیه که دومی نداره.خوشحالم که فعلا سرسی داره چوب حماقتش رو میخوره.اما میدونم این خوشحالیم یه ناراحتی در پیش داره.این گنجشگای مسلح یه کار دست همه میدن آخرش!

 

ویکتاریون آدم خوبی بود.اما فصلاش خیلی خشک بود.منم همش منمتظر فصلای دورنی ها بودم واسه همین بود که فصلای آیرون بورن ها میخورد تو ذوقم.

 

 

آهان!ماروین!تو کتاب چهار که خیلی ازش چیزی نگفتن جز همون یه فصل.ولی به نظرم آدم خفنی میاد.به نظرم هم که اصلا خل و چل نمیخورد.

 

استاد فک کنم الان برام اسپویل کردی دو تا موضوع رو!

یکی اینکه تو کتاب چهار اصلا نمیگه که ماروین پامیشه میره پیش دنریس!و قضیه جیگن هگار!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@ کیوان:

بی چهره ها ضد جادو هستن ولی خودشون از جادو استفاده می کنن. نمونش تغییر شکل دادنشون که به احتمال 99.9 درصد با جادو پیش میره.

اگه جیکن میخواست بره پیش ماروین چرا رفت سراغ پیت و قیافه اونو برداشت؟ میتونست خیلی راحت بره سراغ کارآموز های ماروین!

 

@برندون:

کجا برات اسپویل شد؟ هیچ جای کتاب پنج هم نمیگه ماروین میره پیش دنریس ولی خیلی مشخصه که میره اونجا دیگه!

جیکن چیش برات اسپویل شد؟ اون فقط یه تئوریه که پیت جدید همون جیکن هگاره. البته امکانش خیلی زیاده که این فرضیه درست باشه چون کسی که پیت رو میکشه و خودش رو مثل اون میکنه هم درست مثل جیکن یکی از بیچهره هاست و هم قیافش به آخرین قیافه ای که جیکن به خودش گرفته بود خیلی نزدیکه.

 

راستی من موندم جیکن تو زندان قلعه سرخ چیکار می کرد؟ کسی در این مورد نظری نداره؟

اگه همون بلایی که سر پیت اومده باشه سر ماروین هم اومده باشه چی؟

 

اگه ماروین هم مثل اون زنی که همراه ویکتاریونه بی چهره باشه و برای کشتن دنریس رفته باشه چی؟

اگه یورون در عوض کشتن برادرش به دست بی چهره ها به اونا در کشتن دنریس کمک کرده باشه چی؟ چون کسی که شیپور اژدها رو داره دیگه چه نیازی به ملکه ی اژدها داره؟

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برندون، ماروین اصلاً تو کتاب 5 نیست پس اسپویلی هم وجود نداره.

آخرش معلومه می ره به کشتی برسه که بره پیش دنریس، ایمون هم همینو می خواست.

مارتین کلاً عادتشه آخر فصل ها رو عین آدم ننویسه.

 

@استاد

جادویی که در جهت از بین بردن جادو استفاده شه موردی نداره.

اون سیستم تغییر چهره رو هم من بحث دارم روش.

 

 

خب پیت کلیدی که می خواست رو داشت و باید می کشتش بعدش.

من دقیق متن یادم نمی اد و باید یه بار دیگه بخونم تا دقیق نظر بدم ولی اینکه پیت چی می شه می ره پیش ماروین فکر کنم بود تو کتاب.

 

 

دقیق ادم نیست ولی فکر کنم یه جا خوندم تو ردکیپ هم مثل اولدتاون دنبال چیزی بوده.

اگه جکن خودش رو مثل ماروین کرده باشه پس اون پیت دیگه کیه الان؟

 

اگه اونجوری باشه که دستش درد نکنه ولی اون سوال بالا چی می شه؟

یورون که کلاً هیچی از نیتش معلوم نیست.

 

 

این تعویض چهره خیلی هم الکی نیست به نظرم. فکر نکنم هر کسی رو که بخوان (مثلاً ماروین) بتونن به اون شکل در بیارن خودشون رو.

 

 

 

تو گوگل Marwyn Theories رو سرچ کنی با کلی مطلب روبرو می شی.

من فعلاً اولویتم دیمون ه، تو که خوندی اینا رو بخون ببین چی می گن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به استاد:

نه اصلا معلوم نبود.درسته که استاد ایمون به سم گفت که دنریس همونیه که وعده داده شده بود اما هیچ جا نگفت که پامیشه میره پیش دنریس!بعد اونوقت یکه و یالقوز پاشه بره پیش دنریس چیکار؟

 

من به آخرای کتاب چهار که رسیدم زدم یه بلا سر کتابم آورد م وبا چسب فاسد اون آخراشو برگ برگ کردم :دی

اون فصل سم و دنی رو نتونستم خیلی خوب و دقیق بخونم چون اعصابم خورد بود.الان پیت کیه؟

اولش سم رفت اولد تون که بره پیش استاد اعظم و همه چی رو بهش تعریف کنه.از قضا(که بعدا هم فهمیدیم همچینم از قضا نبوده و ماروین میدونسته داستانو)یکی اونجا بوده معروف به مرد افسانه ای(یا یه چی تو همین مایه ها)که داستانو میشنوه و سم رو میبره پیش ماروین.الان داستان این پیت چیه؟+شما حدس میزنین که این جناب پیت همون جیگن هگره؟

 

راستی داستان فصل اول کتاب چی بود؟همون مرد بی چهره ای که دنبال یه کلید بود و بدستش هم آورد!

 

من واسه آریا نگرانم.تو آخرین فصلی که ازش داشتیم کور شد.اما امیدوارم بتونه یه حرکتی واسش بزنه.احساس میکنم کور شدنش مربوط به همون لیوان شیر باشه و اون پیرمرد از قصد آریا رو کور کرد.آره؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
برندون معمار » یکشنبه تیر 1, 93 2:13 pm[/url]"]به استاد:

نه اصلا معلوم نبود.درسته که استاد ایمون به سم گفت که دنریس همونیه که وعده داده شده بود اما هیچ جا نگفت که پامیشه میره پیش دنریس!بعد اونوقت یکه و یالقوز پاشه بره پیش دنریس چیکار؟

 

من به آخرای کتاب چهار که رسیدم زدم یه بلا سر کتابم آورد م وبا چسب فاسد اون آخراشو برگ برگ کردم :دی

اون فصل سم و دنی رو نتونستم خیلی خوب و دقیق بخونم چون اعصابم خورد بود.الان پیت کیه؟

اولش سم رفت اولد تون که بره پیش استاد اعظم و همه چی رو بهش تعریف کنه.از قضا(که بعدا هم فهمیدیم همچینم از قضا نبوده و ماروین میدونسته داستانو)یکی اونجا بوده معروف به مرد افسانه ای(یا یه چی تو همین مایه ها)که داستانو میشنوه و سم رو میبره پیش ماروین.الان داستان این پیت چیه؟+شما حدس میزنین که این جناب پیت همون جیگن هگره؟

 

راستی داستان فصل اول کتاب چی بود؟همون مرد بی چهره ای که دنبال یه کلید بود و بدستش هم آورد!

 

من واسه آریا نگرانم.تو آخرین فصلی که ازش داشتیم کور شد.اما امیدوارم بتونه یه حرکتی واسش بزنه.احساس میکنم کور شدنش مربوط به همون لیوان شیر باشه و اون پیرمرد از قصد آریا رو کور کرد.آره؟

 

 

مارتین یه ذره گنگ می نویسه آخراش رو ولی معلومه.

 

ماروین می ره که به Cinnamon Wind برسه که بره میرین پیش دنریس. این قطعیه.

دیگه چی کارش رو می‌فهمیم بعداً.

 

 

پیت و جکن از همون فصل اول معلوم می شن.

مشخصات اون آلکمیست طبق توصیف پیت همون جکن هگاریه که جلو آریا چهره اش رو عوض می کنه.

پیت هم می میره اونجا دیگه، ولی بعد تو این فصل هست پس یعنی جکن خودش رو شکل پیت کرده.

 

 

دقیقاً آریا رو کور کردن.

اگه اشتباه نکنم چون سر خود رفت اون خواننده نگهبانان رو کشت.

FM این کارای آریا رو بر نمی تابن که هر کاری دلش می خواد بکنه.

بازم یه ذره نامعلومه این آخرش طبق عادت مارتین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من همین الان یه چیزی خوندم که برق سه فاز از سرم پرید.

ماروین ممکنه نرفته باشه پیش دنریس. اصلا ممکنه جایی نرفته باشه چون ممکنه مرده باشه. پیت جدید که بی شک یکی از بی چهره هاست، بی چهره ها هم که ضد اژدهان، پس در نتیجه امکانش خیلیه که این پیت جدید وقتی حرف های سمول رو شنید شک کرد که نکنه ماروین میخواد بره پیش دنریس و برای همین کارش رو یکسره کرده. برای همینه که بعد از کتاب چهار هیچ خبری از ماروین به گوشمون نمیرسه جوری که انگار آب شده رفته تو زمین.

 

دقیق ادم نیست ولی فکر کنم یه جا خوندم تو ردکیپ هم مثل اولدتاون دنبال چیزی بوده.

اگه جکن خودش رو مثل ماروین کرده باشه پس اون پیت دیگه کیه الان؟

 

اگه اونجوری باشه که دستش درد نکنه ولی اون سوال بالا چی می شه؟

یورون که کلاً هیچی از نیتش معلوم نیست.

 

 

این تعویض چهره خیلی هم الکی نیست به نظرم. فکر نکنم هر کسی رو که بخوان (مثلاً ماروین) بتونن به اون شکل در بیارن خودشون رو.

 

 

 

تو گوگل Marwyn Theories رو سرچ کنی با کلی مطلب روبرو می شی.

 

شاید تو قلعه سرخ هم دنبال یه چیزی برای نابودی اژدهایان می گشته. شاید مثل واریس از راه های مخفی قلعه سرخ با خبر بوده و تو دراگون پیت دنبال چیزی می گشته.

 

استادی که پیت بهش خدمت می کرد یه طومار هایی از والریای قدیم داشت که پیت قبل از مرگش اونا رو به جیکن میده. علاوه بر این تو سیتادل یه سری دست نوشته یا کتاب به نوشته ی کسی به نام سپتون بارث هست که توش راه های کشتن اژدهایان و هرچیزی که مربوط به اوناست نوشته شده. احتمالا سارلا هم دنبال یه همچین چیزایی میگرده.

من فعلاً اولویتم دیمون ه، تو که خوندی اینا رو بخون ببین چی می گن.

منظورت چیه؟

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کیوان:

اوکی قبول که میشه حدس زد حرکت ماروین رو!ولی اگه الان بگم که بازم قضیه این پیت و جگن هگارو نفهمیدم میزنی داغونم میکنی احتمالا ولی خب واقعا نفهمیدم.از طرفی کتابا دست اون ریگار ملعونه و من نمیتونم دوباره بخونمش.خدا خیرت بده یه توضیح مفصل بهم بده هر وقت حوصله داشتی

 

بچه ها نظرتون در مورد جیمی چیه؟من خیلی از حرکتش خوشم اومد که ریورران رو با اون هوشمندی گرفت.واقعا برعکس سرسی جیمی خیلی شخصیت خوب و دوست داشتنی ای داره .

 

سر کوان و جنا هم شخصیت های خیلی خوبی هستن.هر دوتاشون رو دوس دارم.کلا خواهر برادرای تایوین هم مثل خودش خیلی آدمای کار درستین.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد آمون » یکشنبه تیر 1, 93 2:30 pm[/url]"]من همین الان یه چیزی خوندم که برق سه فاز از سرم پرید.

ماروین ممکنه نرفته باشه پیش دنریس. اصلا ممکنه جایی نرفته باشه چون ممکنه مرده باشه. پیت جدید که بی شک یکی از بی چهره هاست، بی چهره ها هم که ضد اژدهان، پس در نتیجه امکانش خیلیه که این پیت جدید وقتی حرف های سمول رو شنید شک کرد که نکنه ماروین میخواد بره پیش دنریس و برای همین کارش رو یکسره کرده. برای همینه که بعد از کتاب چهار هیچ خبری از ماروین به گوشمون نمیرسه جوری که انگار آب شده رفته تو زمین.

 

استاد اگه یه جمع بندی از تئوری ها داشته باشی ممنون می شم.

 

این جور در می یاد. ماروین می ره که بره میرین ولی پیت جنین چیزی نمی خواد، پس ...

این FM چندتان ؟؟؟؟؟

 

اگه تئوری صحت داشته باشه که خیلی خوشحال می شم.

 

 

رابطه سیتادل و FM هم جالبه برام که بدونم در چه حدیه.

چرا جکن می‌یاد کلید رو اونجوری بدست می یاره؟ کلاض انگار تو سیتادل هم نفوذی دارن و همچین همکاری ای وجود نداره.

 

 

 

توضیح:

پیت یه کارآموز داغونه تو سیتادل.

پیت از والگریو که یه استاده خفن ولی پیره مراقبت می کنه.

یه شخصی که خودش رو آلکمیست معرفی می کنه می یاد به پیت می گه اگه کلید والگریو (که همه درهای سیتادل رو باز می کنه) برام بیاری بهت یه سکه طلا می دم.

پیت هم که واله و شیدای Rosey ای ه تن می ده به این کار.

وقتی می ره سر قرار که کلید رو بده آلکمیست رو می بینه. حالا جکن جلو آریا چهره اش رو عوض می کنه دیگه.

آلکمیست و اون چهره دوم جکن عین هم اند. پس آلکمیست همون جکن ه.

حالا جکن بعد گرفتن کلید و دادن سکه طلا پیت رو می کشه.

ولی تو فصل سم ما دوباره پیت رو می بینیم در حالی که باید مرده باشه، پس یعنی جکن خودش رو شبیه پیت کرده.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جیمی که عالی بود. جدا این فری ها رو مخ ترین آدم های وستروسن. اینقدر خوشحال شدم که ریمن فری رو دار زدن. ولی مرگ ریمن و پتایر و مرت مشکوکه. منم مثل پسر بزرگ ریمن فکر میکنم والدر سیاه محل رفت و آمد این چند نفر رو به برادری لو داده باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فقط اونجا که جیمی خوانندهه رو می ذاره حین حمام ادمیور واسش آهنگ بخونه.

 

اتفاقاً داشتیم با سینا بحث می کردیم دیروز که جیمی بعد دستش داره از اون مغز نداشته اش استفاده می کنه جدیداً.

کلاً این سرنوشت لنیستر ها (یا بچه های تایوین) ست که یه مصیبتی بکشن (کوتوله/معلول بودن) بعد از ذهنشون استفاده کنن.

 

 

کتاب 5

 

سرسی هم من امیدوارم بعد اون واک آو شیم مثل دوتای دیگه بشه.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه حرفی ماروین میزنه که روش خیلی بحث شده:

 

"Ask yourself why Aemon Targaryen was allowed to waste his life on the Wall, when by rights he should have been raised to Arch Maester. His BLOOD was why. He could not be trusted. No more then I can."

یه سری معتقدند این حرف ممکنه نشونه ی این باشه که خود ماروین هم از یه خاندانی که خون والریا رو داره یا کلا یه جوری جادو تو خونشه. برای همین اینقدر تو جادو پیشرفت میکنه. تا جایی که شاگردش میشه یکی مثل میری ماز دور! دیگه فرض کنید خودش چیه. برای همین میگن که یکی از اهداف جکن از اومدن به سیتادل کشتن ماروین بوده تا جلوی کار های احتمالیش برای برگردوندن اژدهایان گرفته بشه. خیلی ها هم معتقدند که ماروین با دوران مارتل ارتباط داشته و دوران سارلا رو میفرسته پیش اون تا راه های برگردوندن اژدهایان رو بررسی کنه. برای همین احتمال داره که Alleras همون سارلا باشه.

شاید همین احتمالات دلیل این باشن که جیکن هگار می خواسته به ماروین نزدیک بشه تا از نقشه هاش سر دربیاره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

كيوان ممنون از توضيحات خوب و كاملت

دوس دارم راجع به قضيه سرسي و مارجري حرف بزنيم(البته ميترسم اين موضوع تو كتاب پنج اومده باشه و دچار اسپويل شم).سرسي توي اون پيشگوئيه دوران بچه گيش شنيده بود كه يك ملكه جوانتر اون رو به زير ميكشه،قاعدتا با شهادت آزني كتل بلك(تازه اگه فك كنيم پاي تانا بازم وسط نياد)سرسي محكوم به خيانت بزرگ ميشه،اما توي همون پيشگويي اومده كه سرسي به دست برادرش كشته ميشه(البته تو كتاب يه لفظ ديگه به كار ميبرد كه سرسي از اون تعبير به تيريون ميكرد)حالا تيريون چجوري ميخواد اينكارو كنه؟شايدم همش توهم سرسيه؟

 

يه سوال ديگه هم دارم،ما چه انتظاري ميتونيم از آريا داشته باشيم؟اولا كه فعلا مسئله كور شدنش رو ناديده ميگيرم و فرض ميكنم كه يه جوري بتونه اونو حل كنه اما داستان آريا به كدوم سمت ميخواد بره؟به فرض آريا مردان بي چهره رو بتونه پيدا كنه و آموزش ببينه ازشون،اينكه تو دو سه ماه و يه سال به اونجا برسه انتظار غير معقوليه،احساس ميكنم آريا داره هرز ميره تو داستان!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
برندون معمار » یکشنبه تیر 1, 93 6:32 pm[/url]"]كيوان ممنون از توضيحات خوب و كاملت

دوس دارم راجع به قضيه سرسي و مارجري حرف بزنيم(البته ميترسم اين موضوع تو كتاب پنج اومده باشه و دچار اسپويل شم).سرسي توي اون پيشگوئيه دوران بچه گيش شنيده بود كه يك ملكه جوانتر اون رو به زير ميكشه،قاعدتا با شهادت آزني كتل بلك(تازه اگه فك كنيم پاي تانا بازم وسط نياد)سرسي محكوم به خيانت بزرگ ميشه،اما توي همون پيشگويي اومده كه سرسي به دست برادرش كشته ميشه(البته تو كتاب يه لفظ ديگه به كار ميبرد كه سرسي از اون تعبير به تيريون ميكرد)حالا تيريون چجوري ميخواد اينكارو كنه؟شايدم همش توهم سرسيه؟

 

يه سوال ديگه هم دارم،ما چه انتظاري ميتونيم از آريا داشته باشيم؟اولا كه فعلا مسئله كور شدنش رو ناديده ميگيرم و فرض ميكنم كه يه جوري بتونه اونو حل كنه اما داستان آريا به كدوم سمت ميخواد بره؟به فرض آريا مردان بي چهره رو بتونه پيدا كنه و آموزش ببينه ازشون،اينكه تو دو سه ماه و يه سال به اونجا برسه انتظار غير معقوليه،احساس ميكنم آريا داره هرز ميره تو داستان!

خواهش می شود.

سرسی اگه بعد مرگ رابرت با کسی رابطه داشته باشه خیلی فرق داره تا اینکه بعد مرگش بوده باشه.

اون وُلانکاری که می گی یعنی برادر کوچکتر و الزامی وجود نداره که تیرین باشه چون جیمی هم کوچکتره. خیلی ها معتقدند که ولانکار اصلاً جیمی ه.

 

به فرض که بتونه پیدا کنه؟ الان پیش بی چهره هاست و داره آموزش می بینه دیگه.

چجوری ترجمه کردن کتاب رو؟؟؟!!

اون The Kindly Man که فکر کنم "پیرمرد" ترجمه شده راهب خدای بی شمار-چهره است دیگه.

خانه سیاه و سفید هم مقرشونه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
kei1 » یکشنبه تیر 1, 93 6:56 pm[/url]"]

خواهش می شود.

سرسی اگه بعد مرگ رابرت با کسی رابطه داشته باشه خیلی فرق داره تا اینکه بعد مرگش بوده باشه.

اون وُلانکاری که می گی یعنی برادر کوچکتر و الزامی وجود نداره که تیرین باشه چون جیمی هم کوچکتره. خیلی ها معتقدند که ولانکار اصلاً جیمی ه.

 

به فرض که بتونه پیدا کنه؟ الان پیش بی چهره هاست و داره آموزش می بینه دیگه.

چجوری ترجمه کردن کتاب رو؟؟؟!!

اون The Kindly Man که فکر کنم "پیرمرد" ترجمه شده راهب خدای بی شمار-چهره است دیگه.

خانه سیاه و سفید هم مقرشونه.

 

نه منظورم رو بد رسوندم.میدونم که آریا الان توی خانه ی سیاه و سفیدهاست و اینجا همون جاییه که باید باشه.حرف من اینه که با این سرعتی که آریا آموزش میبینه یه عمر طول میکشه تا به یه دردی بخوره!فعلا که تمرین باد کردن دهان میکنه و کلاس فشرده زبان میره بابا آریا قرار بوده یه گوشه داستانو دستش بگیره!الان این حسو بهم داده که هیچ فرقی نمیکرد آریا به خواهران سکوت میپیوست.چون اینجوری هیچ آینده ای براش نمیشه در نظر گرفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
برندون معمار » یکشنبه تیر 1, 93 9:12 pm[/url]"]
kei1 » یکشنبه تیر 1, 93 6:56 pm[/url]"]

خواهش می شود.

سرسی اگه بعد مرگ رابرت با کسی رابطه داشته باشه خیلی فرق داره تا اینکه بعد مرگش بوده باشه.

اون وُلانکاری که می گی یعنی برادر کوچکتر و الزامی وجود نداره که تیرین باشه چون جیمی هم کوچکتره. خیلی ها معتقدند که ولانکار اصلاً جیمی ه.

 

به فرض که بتونه پیدا کنه؟ الان پیش بی چهره هاست و داره آموزش می بینه دیگه.

چجوری ترجمه کردن کتاب رو؟؟؟!!

اون The Kindly Man که فکر کنم "پیرمرد" ترجمه شده راهب خدای بی شمار-چهره است دیگه.

خانه سیاه و سفید هم مقرشونه.

 

نه منظورم رو بد رسوندم.میدونم که آریا الان توی خانه ی سیاه و سفیدهاست و اینجا همون جاییه که باید باشه.حرف من اینه که با این سرعتی که آریا آموزش میبینه یه عمر طول میکشه تا به یه دردی بخوره!فعلا که تمرین باد کردن دهان میکنه و کلاس فشرده زبان میره بابا آریا قرار بوده یه گوشه داستانو دستش بگیره!الان این حسو بهم داده که هیچ فرقی نمیکرد آریا به خواهران سکوت میپیوست.چون اینجوری هیچ آینده ای براش نمیشه در نظر گرفت

 

 

آخه نوشتی "بتونه پیدا کنه"

 

خب الکی که نیستش سه سوت اینکاره بشه.

هر چند فصل هاش کمه ولی می بینی که چی می شه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

كيوان:اگه نوشتم بتونه پيدا كنه واسه اين بود كه هميشه فك ميكردم اين انجمن برادران بي چهره يه انجمن خاصيه و يه سازوكار مشخصي داره و نيازمند تمرينهاي خاصيه،اما اون پيرمرده عملا چيز خاصي نميگه فقط با آريا حرف ميزنه.واسه اينه كه هنوزم اميدوارم آريا يكي رو پيدا كنه كه سريعتر بره سراغ اصل مطلب!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب دقیقاً انجمن خاصیه و ساز و کار و تمرین های مشخصی داره. یعنی تو دنیای نغمه رو دستشون وجود نداره. البته فعلاً.

 

یه مدت که فقط می خواستن ببینن آریا رو قبول کنن اصلاً یا نه.

به نظر من آریا دقیقاً 180 درجه با کسی که اینا می خوان فرق داره و طول می کشه پروسه شون.

 

 

کسی به شمشیرزنی جیمی با دست چپ امید نداره؟

بریندن آیا نقشی بازی می کنه بعداً ؟

Quiet Isle واسه کسی جذاب نیست؟ این سیستم جدا و مستقل بودنشون واسه من خیلی جالب بود.

اینا چی؟ نقشی خواهند داشت یا نه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
برندون معمار » یکشنبه تیر 1, 93 5:32 pm[/url]"]كيوان ممنون از توضيحات خوب و كاملت

دوس دارم راجع به قضيه سرسي و مارجري حرف بزنيم(البته ميترسم اين موضوع تو كتاب پنج اومده باشه و دچار اسپويل شم).سرسي توي اون پيشگوئيه دوران بچه گيش شنيده بود كه يك ملكه جوانتر اون رو به زير ميكشه،قاعدتا با شهادت آزني كتل بلك(تازه اگه فك كنيم پاي تانا بازم وسط نياد)سرسي محكوم به خيانت بزرگ ميشه،اما توي همون پيشگويي اومده كه سرسي به دست برادرش كشته ميشه(البته تو كتاب يه لفظ ديگه به كار ميبرد كه سرسي از اون تعبير به تيريون ميكرد)حالا تيريون چجوري ميخواد اينكارو كنه؟شايدم همش توهم سرسيه؟

 

يه سوال ديگه هم دارم،ما چه انتظاري ميتونيم از آريا داشته باشيم؟اولا كه فعلا مسئله كور شدنش رو ناديده ميگيرم و فرض ميكنم كه يه جوري بتونه اونو حل كنه اما داستان آريا به كدوم سمت ميخواد بره؟به فرض آريا مردان بي چهره رو بتونه پيدا كنه و آموزش ببينه ازشون،اينكه تو دو سه ماه و يه سال به اونجا برسه انتظار غير معقوليه،احساس ميكنم آريا داره هرز ميره تو داستان!

خب این پیشگویی خیلی جالبه و با وجود این که تو تاپیک 5 هم در موردش صحبت کردیم ولی من از بحث کردن در موردش سیر نمی شم.

به نظرم چیزی که به وضوح مشخصه اینه که ملکه ی جوان تر و زیباتر مارجری نیست. این ملکه ی زیبا تر باید کسی باشه که خود سرسی هم به زیباتر بودنش اقرار کنه.

کاندیدای اول دنریسه که لینک های زیادی هم بهش داده شده. سرسی توی افکارش می گه که ریگار بسیار خوش قیافه تر از جیمی بوده و جیمی در برابر ریگار مثل یکی از پسرای متصدی اصطبل بوده و توی کتاب بار ها اشاره شده سرسی و جیمی مثل سیبیند که از وسط دو تیکه شدن، و یه اشاره هایی هم و به راحتی می شه نتیجه گرفت همون طوری که ریگار (معادل مذکر دنریس) از جیمی (معادل مذکر سرسی) بسیار خوش قیافه تر بوده (در حدی که قابل مقایسه نبودند)، دنریس هم اون اندازه زیباتر از سرسی ه که حتی خود سرسی هم حاضر به اقرار این مطلب میشه.

فقط این رو نباید از ذهن حذف کرد که مارتین دوست داره خواننده رو به اشتباه بیندازه. همین طوری که سرسی داره به اشتباه مارجری رو مقصر و خواننده داره تو دلش به سرسی می خنده به تصور قطعی این که ملکه ی کذایی دنریس ه، مارتین هم توی دلش به خواننده می خنده و سر بزنگاه غافلگیرش می کنه.

 

کاندیدای دوم سانسا ه. سانسا هم از لحاظ درام و هم از لحاظ فانتزی ایده آل ترین گزینه برای ملکه ی زیبا تر و جوان تره. درامش به خاطر اینه که سانسا دشمنیست که خود سرسی برای خودش تراشیده در حالی که دنریس هیچ آسیبی از سرسی ندیده. از لحاظ فانتزی هم این پیشگویی یه تم Snow white ای داره (اصلا می شه گفت مارتین از همون داستان سفید برفی الهام گرفته) که از اون لحاظ هم دوباره سانسا مناسب ترین معادل برای سفید برفی ه. حتی همون قلعه ی برفی که می سازه هم سفید برفی رو تو ذهن آدم مجسم می کنه. (حتی توی ART Graphic هاش هم این مطلب به چشم می خوره.) مساله ای که این جا هست که آیا می شه سانسا رو هم مثل مارجری حذف کرد؟ که سرسی حاضر به پذیرش برتریش نشده؟ به نظرم نمی شه همچین نتیجه ای گرفت. سرسی خودش را با سانسا مقایسه نمی کرد، برای این که اون موقع اوضاع نرمال بود و سرسی پیشگویی رو فراموش کرده بود، بعد مرگ جافری بود که سرسی دوباره به یاد پیشگویی مگی میفته. همین که سانسا با این که توی کتاب از زیباییش بسیار بیشتر از مارجری تعریف شده این جوری زیر سبیلی رد می شه بدون این که سرسی متوجه بشه شک ها رو بیشتر به سمت سانسا می بره. ضمن این که سانسا علاوه بر زیبایی یه جور Grace و لطفی داره که سرسی نداره. توی عروسی بنفش (اگه اشتباه نکنم) بعد این که وقار سانسا رو می بینه تیریون پیش خودش فکر می کنه که چقدر سانسا برای ملکه شدن مناسب تر از سرسی ه.

 

گزینه بعدی خود مارجریه. مارجری رو هم می شه مطابق همون دشمنی که سرسی برای خودش تراشیده در نظر گرفت. فقط ذکر دو سه نکته الزامیه. مارجری حتی قبل اقدامات سرسی هم می دونست سرسی دشمنش ه و خودش هم مخفیانه توطئه می کشید علیه سرسی، پس سرسی مارجری رو دشمن خودش نکرده، دشمنی از اول دو طرفه بوده. از اون مهم تر ولی همین امتناع سرسی ه در پذیرش برتری زیبایی مارجری.

 

آریانه و میرسلا هم گزینه های بعدی هستند. میرسلا که کلا طبق خود پیشگویی رد می شه، آریانه هم کلا لینک خاصی برای این که به عنوان ملکه ی زیبا تر و جوان تر بشناسیمش وجود نداره. یه دلیلی هم که به نظرم آریانه نمی تونه باشه اینه که توی این مقایسه ها (کلا اون زیبایی شناسی قرون وسطایی اروپا) Fair بودن هم علاوه بر Beauty بودن لازمه که آریانه نداره.

 

علاوه بر اینا توی فروم westeros.org یه سری ها ملیساندر، تاینا ، آریا، شیرین و حتی سلیس رو گزینه معرفی کردند، ولی دلایل قانع کننده و محکمی برای مدعاهاشون نداشتند.

 

در مورد والانکار هم من یه بار توی ویکی خوندم که جیمی رو کمی بعد از سرسی از شکم مادر خارج کردند و جیمی هم معادل والانکار می شه. یه حسی بهم می گه که سرسی مثل ملکه ی زیباتر در مورد مصداق والانکار هم دچار اشتباه شده و والانکار واقعی جیمی ه و نه تیریون، یه جورایی به خاطر این که سرسی به جیمی بیشتر بد کرده تا به تیریون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کسی به شمشیرزنی جیمی با دست چپ امید نداره؟

بریندن آیا نقشی بازی می کنه بعداً ؟

به شمشیر زنی جیمی با دست چپ که اصلا امید ندارم.

بریندن خیلی ناپدید شدنش عجیبه ولی به نظرم نقش داره تو آینده ی کتاب.

 

Sent from my Nexus 5 using Tapatalk

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@ کینگ رابرت

ملیساندر، سلیس و شیرین که کلا ندیده رد میشن.

ولی آریا ممکنه باشه چون هرچی میگذره داره زیباتر میشه (طبق گفته مرد مهربان). برن یه بار یه رویا درباره ی لیانا می بینه و اولش با خودش میگه که لیانا شبیه آریاست. پس اگه آریا تو بزرگسالیش شبیه لیانا بشه احتمالش خیلیه که همون ملکه ی زیباتر باشه چون همون دلایل سانسا رو برای تنفر از سرسی داره و داره به یه قاتل حرفه ای هم تبدیل میشه که گذشتش رو دور نریخته.

سانسا هم همونجوری که گفتی دلایل زیادی داره و با احتمال زیادی ممکنه همون ملکه باشه. خصوصا این برنامه هایی که لیتل فینگر براش ریخته بزودی اونو به یه دشمن خطرناک تبدیل میکنه.

مارجری هم باز طبق دلایلت ممکنه همون ملکه باشه ولی مشکل اینه که سرسی هنوز کاملا به اینکه مارجری از اون زیباتره اعتراف نکرده. این ملکه جوانتر باید کسی باشه که سرسی و بقیه افراد فورا به اینکه از سرسی زیباتره اعتراف کنن ولی فعلا نه سرسی نه جیمی و نه بقیه کاملا به این موضوع اعتراف نکردن.

احتمال دنریس از همه بیشتره چون هم زیبایی مورد نظر رو داره، هم جوانتره و هم سرسی یه درصد هم احتمال این رو نمیده که خطری از جانب دنریس تهدیدش کنه ولی مشکل اینه که آیا دنریس وجودش رو داره که بچه ها رو بکشه؟ حتی اگه اونا بچه های سرسی و جیمی باشن؟ از نظر من نه.

میرسلا میتونست گزینه خوبی باشه اما با وجود زخمی که برداشته دیگه زیباتر نیست.

آریانه هم بعیده کلا زیباتر باشه اما چون هنوز مقایسه نشده نمیشه خیلی دربارش نظر داد. ولی باوجود قدرت گرفتن تدریجی مارتل ها امکان کمی وجود داره که همون ملکه باشه.

بریندن خیلی ناپدید شدنش عجیبه ولی به نظرم نقش داره تو آینده ی کتاب.

من فقط دعا میکنم سمت دره نرفته باشه و یا به برادری نپیوسته باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×