رفتن به مطلب
برندون معمار

بحث کلی در رابطه با کتاب ضیافتی برای کلاغ ها

Recommended Posts

کلی نشستم با خودم فکر کردم این سوال رو تو تاپیک کتاب پنجم بپرسم یا چهارم ولی آخرش با خودم گفتم ازونجایی که مهمترین دلیل هاش تو کتاب چهارم مطرح شده پس همینجا میپرسم که افراد بیشتری نظرشون رو بگن.

کسی طرفدار تئوری A+J= J and C نیست؟ تو کتاب چهارم یه سری اطلاعات ریز دربارش داده شده و حرف باریستان تو کتاب پنجم احتمالش رو بیشتر کرده.

کسی نظری نداره؟ نگید که نظری ندارید!!!!!!!!!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

استاد یه لطفی به این نوه ات میکنی ؟!

من دیر آموزتر از این هستم که همه تئوری ها رو بلد باشم. وقتی سوال اینجوری برات پیش میاد اول برامون بنویس این تئوری ها چیه بعد در موردش ازمون سوال کن هرچند بعید میدونم سوالی که برای تو پیش اومده باشه رو بتونم جواب بدم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این تئوری تقریبا جدیده و جزو پنج تای برتره.

Jaime and Cersei are the children of Aerys “Mad King” Targaryen

 

چندین مشخصه ی تارگرینی تو دوقلوهای لنیستر وجود داره.

اولیش عشق غیر طبیعی این دو نفر به همه. درست مثل تارگرین ها که اینجور عشق ها بینشون عادی و درست بوده و بخاطر این ازدواج ها و عشق غیر طبیعی شون معروف بودن.

دومین دلیل شیفتگی شدید سرسی نسبت به آتیش ه. موقع سوزوندن برج دست با آتش وحشی حتی جیمی رو هم به یاد ایریس انداخت. شیفتگی نسبت به آتش از دیگر مشخصات تارگرین هاست.

ایریس، ایریون و اگان نمونه های خوبین.

حرف جنا به جیمی رو یادت میاد؟ "تیریون پسر حقیقی تایوین ه، نه تو و نه سرسی"...

مارتین نکته های ظریف زیادی تو کتاباش اورده که سرنخ هایی از آینده میدادن مثل پیشگویی او زن کوتوله تو کتاب سوم. شاید این حرف هم از اون حرف ها باشه.

یه چیز دیگه ای هم هست. مارتین تو کتاب چهارم و پنجم برای اولین بار اینقدر ریز درباره ی روابط بین ایریس، تایوین و جوانا به ما اطلاعات میده. خصوصا از زبان کسایی مثل سرسی و جیمی هرچند که جزئی بودن.

اما این تئوری مشکلاتی هم داره.

مثل خواب جیمی و خود تایوین.

در هر حال دلایل دیگه ای هم برای این تئوری هست و پتانسیل بحث دربارش خیلی زیاده و من به شدت طرفدار این تئوری ام!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد آمون » پنج شنبه مرداد 15, 93 1:55 am[/url]"]این تئوری تقریبا جدیده و جزو پنج تای برتره.

Jaime and Cersei are the children of Aerys “Mad King” Targaryen

 

چندین مشخصه ی تارگرینی تو دوقلوهای لنیستر وجود داره.

اولیش عشق غیر طبیعی این دو نفر به همه. درست مثل تارگرین ها که اینجور عشق ها بینشون عادی و درست بوده و بخاطر این ازدواج ها و عشق غیر طبیعی شون معروف بودن.

دومین دلیل شیفتگی شدید سرسی نسبت به آتیش ه. موقع سوزوندن برج دست با آتش وحشی حتی جیمی رو هم به یاد ایریس انداخت. شیفتگی نسبت به آتش از دیگر مشخصات تارگرین هاست.

ایریس، ایریون و اگان نمونه های خوبین.

حرف جنا به جیمی رو یادت میاد؟ "تیریون پسر حقیقی تایوین ه، نه تو و نه سرسی"...

مارتین نکته های ظریف زیادی تو کتاباش اورده که سرنخ هایی از آینده میدادن مثل پیشگویی او زن کوتوله تو کتاب سوم. شاید این حرف هم از اون حرف ها باشه.

یه چیز دیگه ای هم هست. مارتین تو کتاب چهارم و پنجم برای اولین بار اینقدر ریز درباره ی روابط بین ایریس، تایوین و جوانا به ما اطلاعات میده. خصوصا از زبان کسایی مثل سرسی و جیمی هرچند که جزئی بودن.

اما این تئوری مشکلاتی هم داره.

مثل خواب جیمی و خود تایوین.

در هر حال دلایل دیگه ای هم برای این تئوری هست و پتانسیل بحث دربارش خیلی زیاده و من به شدت طرفدار این تئوری ام!

 

من این تئوری رو درباره تیریون شنیده بودم خصوصا به خاطر ظاهرش و خواب اژدها و علاقه ی بی حد و حصرش به اژدها...

استاد اون حرف جنا به جیمی تو کتاب پنجمه نه چهارم محاصره ریورران و ...

+ من یه مسئله ای ذهنم رو مشغول کرده اونم اینکه جوانا با تایوین تمام مدت تو دربار بوده یا تایوین اونو برمی گردونه کسترلی راک؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من همیشه سوالی که درباره این تئوری ها داشتم (چه تیرین چه C&L) اینه که خود تایوین و جوانا و ایریس نمی دونن واقعیت چیه؟

 

به نظر من بعیده !

مرگ ایریس توسط جیمی(یه جای عالی واسه فاش شدن این راز)، رابطه جیمی و سرسی با تایوین و همینطور جوانا-تایوین و جوانا با بچه هاش که کاملاً عادی و بدون هیچ سرنخی که با این تئوری و بعید بودن اینکه این 3 نف واقعیت رو ندونن ناسازگار ه.

استاد خواب جیمی رو بالاخره در ردش می یارن یا در تایید؟

 

 

منظورت از طرفداری چیه؟ یعنی به نظرت محتمل ه یا اگه درست باشه خوشت می یاد؟

 

درباره احتمالش اینو خوندی؟

http://asoiaf.westeros.org/index.php/topic/92301-is-the-foreshadowing-of-ajcj-a-red-herring-to-distract-us-from-rlj/

پست دومشم جالبه.

 

اگه درست باشه من رو به می شم. راجع به احتمالشم خیلی محتمل نمی دونمش.

 

 

یعنی این باریستان شخصیتش که رو مغزه، یه سری اطلاعات بدرد بخور داره که اونارم با اون رو مغز بودنش و با کمک دنریس می میره تا بگه.

همه ی Equation ها کلیدش دست باریستان ه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@کیوان

در ردش میارن. البته اگه دو پهلو نباشه.

هردو

 

@نگار

نه مطمئنم برای کتاب چهارم ه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یعنی این باریستان شخصیتش که رو مغزه، یه سری اطلاعات بدرد بخور داره که اونارم با اون رو مغز بودنش و با کمک دنریس می میره تا بگه.

همه ی Equation ها کلیدش دست باریستان ه.

 

 

دقیقا.. با منقاش باید از زیر زبونش حرف بکشن.. اون چیزی رو هم که باید به دنریس می گفت نگفت آخرشم دنریس میوفته می میره نمی فهمه باباش چه موجودی بوده

 

 

چقدر من سر اون قسمت که تو ذهنش درباره تورنمنت هارنهال و آشارا فکر می کنه حرص خوردم.. خوب می مردی می گفتی کدوم STARK بوده که آشارا ازش خوشش می اومده

 

 

استاد@ آره الان دیدم تو کتاب چهار بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ممنون استاد .

 

به نظر منم بعید میرسه این موضوع، تایوین به خاطر یه حرف ایریس به اون شدت ازش دلچرکین میشه پس باید به خاطر دست درازی کردنش به جوانا خون ایریس رو میریخت. جدا از این حرف ها ظاهر دوقلوها اصلا به تارگرین ها نرفته و از طرفی علاقه شدید تایوین به جوانا و قدرت و نفوذ جوانا به فردی مثل تایوین نشان دهنده یه رابطه گرم، وفادار و خلل ناپذیرـه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منم فکر میکنم این تئوری خیلی با منطق جور درنیاد.

به صرف اینکه یه نفر چه علایقی داره که نمیشه نتیجه گرفت نژادش به جای دیگه ای برمیگرده.خیلی ها آتیش رو دوست دارن و همینطور خیلی ها دراگون ها رو.منم پرواز و دراگونو دوس دارم

در مورد حرف جنا من استنباطم این بود که از لحاظ زیرکی و شایستگی جانشینی اون حرف رو زد.چون تو باهوشی و زیرکی و همچنین سیاستمدار بودن تیریون شکی نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ریگار » پنج شنبه مرداد 16, 93 9:10 am[/url]"]ممنون استاد .

 

به نظر منم بعید میرسه این موضوع، تایوین به خاطر یه حرف ایریس به اون شدت ازش دلچرکین میشه پس باید به خاطر دست درازی کردنش به جوانا خون ایریس رو میریخت. جدا از این حرف ها ظاهر دوقلوها اصلا به تارگرین ها نرفته و از طرفی علاقه شدید تایوین به جوانا و قدرت و نفوذ جوانا به فردی مثل تایوین نشان دهنده یه رابطه گرم، وفادار و خلل ناپذیرـه .

اگه فرض رو بر درست بودن این تئوری بگیریم، من بعید میدونم تایوین اصلا از این قضیه خبر داشته. اگه هم میدونسته که نمی تونسته با ایریس در بیوفته. ناسلامتی شاه مملکت بوده و اگه ایریس از این موضوع خبردار میشد بدون شک بخاطر حسادتش به تایوین این موضوع رو علنی میکرد و آبروی تایوین رو می برد. تایوین هم کم از ایریس نمی ترسید. البته این مورد درباره ی تئوری تیریون احتمالش بیشتره.

جدا از این که موی طلایی جزو مشخصات ظاهر تارگرین ها به حساب میاد، تارگرین های دیگه ای هم بودن که اصلا ظاهر تارگرینی نداشتند. مثل دختر خودت رینیس و بیلور.

منم فکر میکنم این تئوری خیلی با منطق جور درنیاد.

به صرف اینکه یه نفر چه علایقی داره که نمیشه نتیجه گرفت نژادش به جای دیگه ای برمیگرده.خیلی ها آتیش رو دوست دارن و همینطور خیلی ها دراگون ها رو.منم پرواز و دراگونو دوس دارم

در مورد حرف جنا من استنباطم این بود که از لحاظ زیرکی و شایستگی جانشینی اون حرف رو زد.چون تو باهوشی و زیرکی و همچنین سیاستمدار بودن تیریون شکی نیست.

آره خب منم علایق تارگرینی زیادی دارم ولی مارتین میاد اینجوری علایق سرسی رو برای ما روشن میکنه بعد میاد از زبونه کسی مثل باریستان یه سری اطلاعات ارزشمندی رو میده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یکی از سوال هایی بزرگی که راجع به پایان کتاب 4 برامون پیش میاد اینه که برین واقعا سرنوشتش چی شد؟ همونطور که دیدید برین توسط برادران بدون پرچم دستگیر میشه و لیدی استون هارت از برین میخواد که جیمی رو بکشه یا کشته بشه.

 

همونطور که میدونید توی کتاب 5 برین جیمی رو فریب میده که سانسا رو پیدا کرده و هوند میخواد بکشتش.

 

برین یک در آخرین خط فریاد میزنه، اما چی؟ یک کلمه باید باشه. در اون وضعیت برین پادریک رو میبینه که داره زجر میشکه و ناچار کلمه ی "شمشیر" رو فریاد میزنه که یعنی حاضره شمشیرش رو به کتلین قسم بخوره. خود مارتین هم اینو تأیید کرده.

منبع:

http://www.westeros.org/Citadel/SSM/Entry/6425/

 

 

با این حساب جیمی توی کتاب ششم توی وضعیت خطرناکی قرار میگیره. چون برین به احتمال زیاد قبول کرده که جیمی رو بکشونه سمت انجمن برادری بدون پرچم تا اونا بقیه ی کارو انجام بدن ...

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چقدر ناراحت کننده ! افسوس! من بیشتر میپسندیدم که برین مرده باشه . تنها مرگ درخور کتاب چهار بود . ضمن این که من غیر ممکن میدونم برین بتونه جیمی رو بکشه ( یعنی هرگز حاضر نمیشه یه بی گناه رو بکشه چه برسه به بی گناهی که بهش عشق میورزه )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بنده بالاخره دفاع کردم و موفق شدم وقت بذارم کتاب چهار رو بخونم

اول از همه بگم که جیمی بی نظیره

 

دورنیش ها عااااالین. دوران خیلی خوب و سیاس و باحاله ولی صبر زیادش رو اعصابه، فصل اول رو که خوندم از دورن هی دلم واسه ابرن و دختراش و بچه های دوران می سوخت که باید بی عملی و سکوت طولانی دوران رو تحمل کنن ولی جلوتر که رفت بهتر شد. البته اگه آخرش منجر به "fire and blood" نمیشد بی نهایت بهتر بود

از آریانه انتظار عقل بیشتری داشتم، چجوری فکر کرده با 6 تا ابله و دو تا لرد می تونه میرسلا رو تاج گذاری کنه و باباش هم در عمل انجام شده بذاره؟

از فصل های دورن فصل اول که دخترهای ابرن معرفی شدن و فصل آخر بدلیل مکالمه آریانه و دوران از همه بهتر بودن.

 

در مورد آیرون بورن ها از آشا و اون دایی کتابخون و یورون خوشم اومد. یعنی ممکنه یورون یه حالی به دنریس بده؟

ارون هم که تعطیله کلا، من کلا می خندیدم فصل هاش رو میخوندم. از اون خدای مغروق و مهمانی زیر دریا که حرف میزد من یاد جمله معروف "نزد خدایشان روزی میخورند" می افتادم

ویکتاریون هم خیلی خشک مغزه! در این زمینه چند تا سور زده به امثال برین.

از فصل های آیرون بورن ها فصل ارون که مربوط به kingsmoot بود بهتر از همه بود.

 

خوندن فصل های برین اونم به انگلیسی عذاب الیم بود! فقط با سه تا فصلش حال کردم. اون جزیره سکوت خیلی جالب بود، شیک و خود مختار وسط ریورلند پرپر شده نشستن زندگیشون رو می کنن. من اونجا حس کردم الدر برادر دروغ گفت به برین و سندور نمرده. بجز این فصل دو فصل آخر برین خوب بود اونم بخاطر قلم مارتین نه موضوع فصل. اون گیج و گنگی که برین داره با کی می جنگه و چی شد تو اون مهمون خونه بین راهی و اون تعلیقی که مارتین به خواننده میده تو اون دو تا فصل من رو جذب کرد شدید.

 

فصل های سم و آریا معمولی بود، فقط فصل آخر سم جالب بود.

 

نقشه های لیتل جالب و خوبه طبق معمول، خوشحال شدم که ماجرای بین لیتل و سانسا هندی نشد ولی اتفاقات دره واسم باورپذیر نیست خیلی. کارهای لیتل اونجا خوب و بدون دردسر و پیچ پیش میره، انتظار داشتم دور زدن لردهای ویل زحمت و سیاست بیشتری داشته باشه.

 

برسیم به سرسی و جیمی.

یعنی حماقت از این زن چکه می کنه! قبل از کتاب چهارم دنریس بخاطر توهم و دید غیرواقعی و تریپ خوبی اومدنش صدر لیست نفرتم بود. همش با خودم می گفتم سرسی حداقل درونش خودش می دونه بی رحمه و شهوت قدرت داره پس از دنریس بهتره!

"قدرت دادن به مذهب" و "پیشگویی مگی" و "من تایوینم" و "بخاطر تامن میکنم" و اون فوبیای احمقانه اش در مورد تایرلا و وجود تیریون تو ردکیپ معنا و مرز حماقت رو واسم جابجا کرد. چجوری از خاندانی که تایوین و کون و جنا و جیمی و تیریون در اومدن اینجور خروجی در اومده؟! یعنی کل خاندان لنیستر رو همین سرسی بس!

جیمی عااااالیه، عالی یعنی این بشر پرفکته. از تک تک فصل هاش لذت بردم، از شخصیتش، از سیستم فکریش، از برخوردش در مواجهه با موضوعات مختلف، از قدرت درونی اش در برابر زخم زبون هایی که بهش میزنن، از برخوردش با ادمیور و فری ها و بلک فیش و وسترلینگ ها. از اینکه می دونه چه ضعف هایی داره ولی می دونه چجوری از سرمایه لنیستر بودن و گارد شاه بودن کجا و چجوری خرج کنه تا اون ضعف ها پوشونده شه. برخوردش با سرسی خیلی خوبه، امیدوارم در ادامه برنگرده سمت سرسی.

اگه مرگ سرسی بدست جیمی رقم بخوره من هیچ انتظار دیگه ای از مارتین ندارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

موقعی که کتاب چهارم سال 2005 چاپ شد بازخورهای خیلی خوبی نگرفت که تا حدی هم قابل درکه: نبود بعضی از شخصیت های پر طرفدار کتاب و تمرکز مارتین روی فضاسازی و مقدمه چینی به جای حادثه پردازی اصلا پاسخ مناسبی به عطش اشتیاق طرفداران نبود. ولی برای من که لازم نبود 5 سال صبر کنم تا کتاب چهارم در بیاد و بعدش هم 6 سال صبر کنم تا کتاب پنجم بیرون بیاد (توجه دارید که برای خوندن ادامه ی داستان بعضی شخصیت ها طرفدارا 11 سال صبر کردن! حالا بگید چرا مارتین نوشتن کتاب ششم رو انقدر طول میده!) A Feast for Crows تجربه ی جالبی بود.

 

اول از همه اینکه فصل های Dorne و Iron Islands فوق العاده بودن! تو هر دو تاشون ما به قسمتهایی از Westeros سفر کردیم که قبلا فقط اسمشونو شنیده بودیم. جزییات بیشتری از دنیای کلی داستان و تاریخچه و جغرافیاش برامون روشن شد. چند تا شخصیت فوق العاده جذاب بهمون معرفی شدن (Arriane Martell مثلا که شخصا به شدت مشتاقم ادامه ی داستانشو بشنوم و Aeron Damphair که یکی از مرموزترین شخصیت هایی بوده که مارتین تا حالا خلق کرده و به نظرم تو کتابای بعدی نقش مهمی رو بازی خواهد کرد) و با اضافه شدن داستانای جدید دنیای مارتین پیچیده تر و جذاب تر شد.

 

اعتراف می کنم که فصلای Brienne واقعا حوصله ام رو سر می برد! از یه نقطه به نقطه ی دیگه می رفت و تقریبا هیچ اتفاق مهمی هم نمی افتاد! البته تو این فصلا مارتین تونسته بود تصویر خیلی خوبی از یه سرزمین نابود شده توسط جنگ و رنج کشیدن مردم عادی - که تقریبا تو داستان هیچ وقت چیزی ازشون نمی خونیم - ترسیم کنه. این فصلا فضا سازی خوبی داشتن ولی هنوز نفهمیدم دقیقا منظور مارتین از ادامه ی داستان Brienne چیه. باید صبر کنیم ...

 

فصلای Jaime هم مثل همیشه عالی بودن. این شخصیت داره لحظه به لحظه پیچیده تر میشه تا حدی که واقعا نمیشه مثل قبل ازش متنفر بود. از موقعی که Jaime تبدیل به یه POV شده خیلی سخت میشه احساساتش رو نادیده گرفت. آدمی که کارای غلط زیادی تو زندگیش کرده ولی از بخت بدش همه ی دنیا از گناهانش با خبرن! نه تنها باید با احساسات متناقض و پیچیده ی خودش کنار بیاد بلکه باید بار سرزنش ریاکارانه ی بقیه رو هم به دوش بکشه ... این طور زندگی کردن از هر کسی میتونه یه هیولا بسازه...

 

Cersei هم داستان جالبی داشت. هر چند داستانش خیلی کند پیش می رفت ولی حماقت و جاه طلبی دیوانه وارش خیلی خوب و بدون اینکه اغراق آمیز به نظر برسه نشون داده شده بود. شاید یکی از جالب ترین اتفاقاتی که داستان میفته و قطعا در کتابای بعدی هم حسابی رو مسیر داستان تاثیر میذاره به قدرت رسیدن Septon ها است.

 

فصلای مربوط Samwell هم متاسفانه مثل همیشه یه چیزی کم داشتن. میتونم بفهمم که مارتین با تمرکز روی شخصیتی که هم ترسو هستش و هم - فعلا - هیچ ارتباط مستقیمی با نبرد قدرت نداره سعی داره چی کار کنه و چی رو نشون بده ولی بعضی وقتا ترسو بودن و بی عمل بودن Samwell واقعا آدم رو کلافه می کرد! هر چند فصل آخرش رو دوست داشتم بیش تر به خاطر اینکه بازم یه شهر جدید و یه فضای تازه رو داشتیم تجربه می کردیم :Oldtown . خیلی دوست دارم بازم تو این شهر چرخ بزنم!

 

کی فکرش رو می کرد Sansa ی رمانتیک و معصوم کتاب اول تبدیل به چنین شخصیت مهم و تاثیرگذاری بشه؟! به نظرم فصل آخر Sansa و نقشه هایی که Littlefinger (سلطان زیرکیه این آدم!) برای آینده اش میکشه بهترین قسمت کل کتاب بود. کتاب بعدی کی در میاد تا بفهمیم این نقشه ها به کجا می رسن؟!

 

و Arya. توصیفات مارتین از Bravoos عالی بودن و داستان Arya هم بدیع ترین و متفاوت ترین حس و حال رو در بین همه ی شخصیت ها داشت.

 

در کل به نظرم این کتابیه که یه مقدار دست کم گرفته شده. قطعا پر حادثه ترین کتاب سری نیست ولی مقدمه چینی های ضروری برای کتابای آینده داره. شاید وقتی سری کامل بشه یه طور دیگه به این کتاب هم نگاه بشه. کسی چه میدونه شاید 50 سال بعد همه مارتین رو بابت شهامتش برای حذف بعضی از شخصیت ها و تمرکزش روی فضاسازی ستایش کنن!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×