رفتن به مطلب
QelThezad

تاپیک مخصوص مصاحبه های جورج ار ار مارتین

Recommended Posts

از اونجایی که میدونید ایشون واسه فصل 5 هیچ قسمتی نمینویسن، چون مشغول اتمام کتاب "باد های زمستانی" هستن. از یه طرف سریال داره به کتابا میرسه و با این زمان طولانی مارتین زیاد وقتی نداره، از یه طرف دیگه هم طرفداران دارن بهش فشار میارن و منتظر کتاب بعدی هستن. اخیرا مصاحبه ی جدیدی ازشون شده در رابطه با این موضوعات که واستون قرار میدم.

 

میلیون ها طرفدار منتظر کتاب بعدی هستن و زیادی سروصدا به پا میکنن، یعنی زیاد مودبانه درخواست نمیکنن و اصرار و یا تقاضا میکنن، فکر میکنین مشتاق هستن؟

 

مارتین: مشتاق بودن یه کلمه ی عجیبه، من فکر نمیکنم بشه گفت اینجوریه. من واقعا حس رضایتی به تموم کردن کتاب دارم. ایمیل های زیادی از مثال هایی که شما زدید دریافت میکنم. احتمالا بیشتر اونا میگن "عجله نکن، من عاشق کتاب هات هستم، وقتی آماده شد، منم آمادم." خب معلومه این خیلی سوال بهتری از "کی تموم میشه؟" هست. در واقع من از جواب دادن به سوالات مشابه " کی تموم میشه؟ " دست کشیدم. مخصوصا بعد از کتاب سوم، چون کتاب چهارم زمان زیادی طول کشید. من بعضی وقتا برام مشکل پیش میاد، یا تصمیمم عوض میشه یا دوباره مینویسم یا حتی موضوع رو عوض میکنم. بعضی وقتا یه زمانی رو اعلام میکنی و اون زمان رو یادت میره، بعضی ها هم فکر میکنن از عمد این تاخیر داشتم. بعضی از گروه ها تئوری های عجیبی دارن که من مثلا کل کتابا رو چند سال پیش تمام کردم و توی انبار قایمشون کردم که زمان رو افزایش بدم یا ... دردسر های زیادی جلو راهه، ولی همش فشاره. اما اشتیاق به کار مشغولت میکنه. من دارم یک داستان تعریف میکنم، اما به بخش های زیادی تقسیم میشه، سه کتاب، چهار کتاب، هفت کتاب که مشغولش هستم. این یک داستانه، همونطور که ارباب حلقه های تالکین یکی بود. یک پایانی داره، داستان ادامه پیدا میکنه و بالاخره به پایان میرسه.

 

اما فشار های زیادی از سمت مردم هست، اچ بی او، منتشر کننده، آیا اینا باعث میشه دست پاچه بشی و نتونی کاری بکنی یا باعث میشه بشینی و بنویسی؟

 

مارتین: آره، تا یه حدی بله. اما وقتی نوشتن خوب پیش میره دیگه مهم نیست. وقتی اونجام و کار میکنم، من یه جورایی غرق صفحه ی کامپیوترم میشم و دنیا رو فراموش میکنم. متن های نوشته نشده رو فراموش میکنم، سریال رو فراموش میکنم، و ایمیل و بقیه ی چیزا . فقط منم و شخصیتا و دنیایی که توصیف میکنم. و من یه صفحه رو در یه زمانی مینویسم. یه صحنه در یه زمانی و یه کلمه در یه زمانی.

 

شما برای تلویزیون کار کردید و چند قسمت برای اچ بی او نوشتید، آیا دوست دارید همشو بنویسید؟

 

مارتین: ای کاش میتونستم بیشتر ازشون بنویسم. ما هر فصل ده قسمت تولید میکنیم و من معمولا یکی مینویسم. اما اگه نوشتن کتاب ها نبود من قسمت بزرگتری از مجموعه بودم، و میتونستم دو قسمت بنویسم. شاید سه قسمت در هر فصل، خیلی جالب میشد. ای کاش میتونستم، اما نمیشه. من هنوز دو کتاب خیلی بزرگ واسه نوشتن دارم. "باد های زمستانی" رو دارم که در حال حاضر روش کار میکنم. و وقتی اون رو تمام کردم. کتاب آخر رو باید تمام کنم، "رویایی از بهار" که 1500 صفحه ای دیگه ای میشه که باید جمعش کنم. این کتاب ها وقت زیادی ازم میگیرن، و حتی نوشتن یک قسمت از هر فصل به مرور سخت تر میشه. باید کتاب رو کنار بگذاری، و برگردی به چیزایی که دو یا سه یا پنچ یا هفت سال پیش نوشتی و یه صورت جدیدی از اونا دربیاری. این باعث میشه یه کم لنگ بزنی. ای کاش میتونستم بیشتر درگیر سریال باشم، ای کاش میتونستم توی بلفاست در مجموعه باشم. ای کاش میتونستم توی همه ی تست های بازیگری کلاس بازیگرا حضور داشته باشم. روزانه ببینم و مثل زمان های گذشته که روی سریال های تلویزیونی مثل The Beauty and The Beast و The Twilight Zone کار میکردم. ولی حقیقتا نمیتونم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بعد از حضور در کامیک کان 2014 و جشنواره بین المللی کتاب، مارتین قصد داره به نوشتن ادامه ی کتاب ششم مشغول بشه. اما میریم سر مصاحبه ی اخیری که داشته:

 

تغییر زندگی او در چند سال اخیر ...

مارتین: "بعضی وقتا غیرواقعی به نظر میرسه. دیگه دارم فراموش میکنم که زندگیم دگرگون شده. قضیه برای رولینگ فرق میکرد، چون جزو اولین کتاباش بود. اما من حدود 20 سال کتاب های فانتزی و علمی-تخیلی نوشتم، اما مشابه این یکی نبودن. و ضمیر ناخودآگاهم میگه که میتونم اینجوری زندگی کنم، اما یادم میاد که نمیتونم. چون که سریال بازی تاج و تخت به پدیده ای تبدیل شده که منو به یه سلبریتی تبدیل کرده. چیز های خوبی و بدی در موردش هست.

دیگه نمیتونم از خونه بیرون بیام، دیگه نمیتونم توی خیابان ها راه برم. و داشتن این همه خواننده، طرفدار و مردمان خوب که میگن ما کتاب و سریال رو دوست داریم، عالیه. ولی خیلی از اونا اون بیرون هستن و تمامی نداره. اوه و سلفی ها! من حاضرم هر گوشی دوربین دار توی دنیا رو آتش بزنم، قسم میخورم انجامش میدم ..."

 

فشار ها و کتاب بعدی ...

مارتین: انتشار کننده هام کتاب بعدی رو میخوان، همینطور خواننده هام. و هیچ کس هم به اندازه ی من اینو نمیخواد. و باید آگاه باشم که کتاب ها در آخز تنها چیزی خواهد بود که مردم راجع به من قضاوت میکنن. اگر کتاب ها در 50 سال آتی هنوز خوانده بشه، کسی نمیاد بگه : 'مشکل کتاب ششم این بود که به بن بست خورد' موضوع در مورد ساختار پایانی کتاب هست.

 

نوشته های استفاده نشده در مورد داستان ...

مارتین: "فصل ها و پاراگراف های دور ریختنی هست که گاهی در حین نوشتن اونا من به بن بست میخوردم. پس در پایان داستان من هزاران هزار کلمات استفاده نشده خواهم داشت."

 

احتمال اینکه آنها منتشر شوند ...

مارتین: "ام، نه. بعضی از اونا اوایل صحنه های توصیف شده هست. حداقل یک فصل از کتاب پنج هست که در جای اشتباه نوشته شد. اما دارم وسوسه میشم که اون رو به صورت یک داستان کوتاه منتشر کنم. "

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×