رفتن به مطلب

Recommended Posts

سلام دوستان

یک سری موجودات توی داستان هستند که یخورده نا آشنا هستن و من تفاوت بعضی از اونها رو نمیدونم.مثلا وایت واکرها با آدرها چه تفاوتی دارن.یا اینکه وارگ ها توی داستان های دیگه هم بودن که توضیح کاملتری راجع به ش باشه؟

دایرولف چه تفاوتهایی با یه گرگ معمولی داره؟

احتمال داره توی کتابهای بعدی موجودات دیگه ای هم اضافه بشن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
سلام دوستان

یک سری موجودات توی داستان هستند که یخورده نا آشنا هستن و من تفاوت بعضی از اونها رو نمیدونم.مثلا وایت واکرها با آدرها چه تفاوتی دارن.یا اینکه وارگ ها توی داستان های دیگه هم بودن که توضیح کاملتری راجع به ش باشه؟

دایرولف چه تفاوتهایی با یه گرگ معمولی داره؟

احتمال داره توی کتابهای بعدی موجودات دیگه ای هم اضافه بشن

 

سوالاتتون از حوزه بخش‌های ترجمه شده فراتر میره. همین اول کاری مشکل ایجاد نکن! :دی

 

وایت واکرها رو شاید بشه گفت (اگه اشتباه نکنم...) جنازه‌های مرده‌ایه که بدلیل آدرها پا شده و داره راه میره،‌ در صورتی که خود آدرها هنوز ماهیتشون درست ذکر نشده که جسم اونا هم جنازه‌س یه نه؟! در کل تو دیالوگ‌ها خیلی فرق ندارن و معمولا فقط باید فرار کرد ؛)

*

وارگ رو توی همین جلد بیشتر خواهی دید. قابلیت‌هاشون تو مایه‌های شمن‌ه یه جورایی

نمی‌دونم چقدر میشه توضیح داد.

شاید جواب کامل‌تر رو توی بخش کتابای ۴ و ۵ بشه گفت؟!

*

دایرولف‌ها باهوش‌تر و بزرگ‌تر هستن.

یه سری قابلیت‌های دیگه هم دارن. مثلا توی جلد ۱ که اون برادرهای مرده به فرمانده مورمونت حمله کردن، تنها حیوانی که حاضر شد حمله کنه بهشون گوست بود دیگه..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظرم استارک هایی که دایر ولف دارن وارگ هم هستن مثلا برن سامر میشه یا یکی از مردم آزاد به جان گفت که یه وارگه در ضمن اونها از موجادات باستانی هم هستند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

وایت واکرها رو شاید بشه گفت (اگه اشتباه نکنم...) جنازه‌های مرده‌ایه که بدلیل آدرها پا شده و داره راه میره،‌ در صورتی که خود آدرها هنوز ماهیتشون درست ذکر نشده که جسم اونا هم جنازه‌س یه نه؟! در کل تو دیالوگ‌ها خیلی فرق ندارن و معمولا فقط باید فرار کرد ؛)

 

درباره آدر و وایت واکر قبلا تو وبلاگ بحث کردیم و با توجه به یکی از پاراگراف های کتاب به این نتیجه رسیدیم که یکی هستن. گرچه به نظرم اینی که جان میگه هم غلط به نظر نمیرسه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

باسلا و درود بی پایان خدمت دوستان عزیز

تاپیکی که من می خواستم شب افتتاح تالار بزنم رو زحمتش رو یکی از دوستان کشید

 

خوب داستان نغمه یخ و آتش یه داستان فانتزی و داستان های فانتزی هم برگفته از فولکر و حماسه های جهان پس وجود موجودات خیالی و اسطوره ای می تونه تو داستان ها وجود داشته باشه

 

و اما تو نغمه یخ و آتش تا جایی که من خوندم به غیر از دایر ولف موجوداتی مثل اژدها و مانیکتور و اگه اشباه نکنم باسیلیسک و گریفن هم تو داستان ها بودن !!

خوب بحث در مورد این موجودات خیلی طولانی و دلنشینه و اگه وقت کنم مطلبی در موردشون می نویسم

به هر حال بحث در مورد این موجودات تو دنیای اسطوره ای یه چیزه و در دنیای فانتزی یه چیزه دیگه اما در ساختار می شه گفت نویسنده ها از همون اصل موجود که تو اسطوره ها هست پیروی می کنند !

برای مثال رولینگ در داستان خودش از مار غول پیکری به نام باسیلیسک نام می بره ! باسیلیسک در دنیای رولینگ ماری که 18 متر طول داره اما تو اسطوره ها باسیلیسک رو به صورت یه خروس که دمی مار مانند و صورتی اژدها گونه داره تصور می کنند اما رولینگ از این موضوع که باسیلیسک یه موجود شیطانی با چشم طلسم کننده ست پیروی می کنه

خلاصه این که بحث در مورد این موجودات زیاده و اگه کمک خواستید ما در خدمتیم و اما در مورد سوالات شما دوست عزیز:

1- در مورد آدر ها من هنوز به جایی نرسیدم که آدر ها رو به صورت کامل توضیح بده تا با اسطوره ها تطبیق بدم و ببینم چی هستند پس در این باب پوزش

2- دایر ولف : خوب دایر ولف اگه اشتباه نکنم یه گرگ واقع ای بوده که تو دورانی حدود 10 میلیون سال پیش تو شمال و جنوب آمریکا زندگی میکرده و الان منقرض شده این گرگ رو می شه نژاد و جد بزرگ گرگ های امروزی دونست در واقع به صورت کامل می شه گفت یه گرگ شمالی رو که اگه دیده باشید اون رو بزرگ ترش کنید و تا 1.5 برابر گرگ های امروزی کنیدش البته کمی تغییرات داره که لازم به گفتن نیست :دی { فکرش رو بکنید گرگ های شمالی خیلی خوشکلا و با بزرگ تر شدنشون خوشکل تر و پر صلابت تر می شن :دی }

اما تو این که گرگ در اسطوره ها نماد چیه خودش داستان دیگه ای که باشه برای بعد اما تو داستان های مارتین گرگ یا همون دایر ولف رو یه موجود تیز هوش معرفی کرده که می تونه خیلی قوی باشه و در عین حال بزرگی اون به اندازه ی یه اسب می رسه

{ فکر کنم در مورد دایر ولف همین اندازه بس باشه اگه باز سوالی بود در خدمتیم }

2- وارگ : در مورد داستان های مارتین من وارگ رو بهش نرسیدم اما فکر کنم با این املا نوشته بشه warg اگه ین جوری باشه در واقع همون گرگ محسوب می شه گرگ هایی که برای اولین بار تو اسطوره ای نورسی می تونیم اون ها رو ببینم این موجودات تو اسطوره های اسکاندیناوی از متحدان لوکی خبیث هستند و می شه گفت موجودات شیطانی هستند و جالب تر این که این موضوع رو تو داستان های تالکین هم اگه اشتباه نکنم می شه دید تالکین هم فکر کنم به warg اشاراتی داره و این گرگ ها در داستان ای تالکین فکر کنم مرکب های اورک ها بوده باشن در واقع تالکین وارگ ها رو مثل همون اصلشون که تو اساطیر اسکاندیناوی تعریف کرده اما مارتین فکر کنم این کار رو نکرده ....

 

با تشکر

 

پ.ن :

معمولا اطلاعات ناقص نمی دم اما چون من تازه کتاب 2 مارتین رو شروع کرد و نمی دونم چی به چیه و به همین خاطر در مورد موجودات تو کتاب و ویژگی هاشون اطلاعات کافی ندارم رفته رفته بهتون قول می دم اطلاعات کاملی رو اشاره کنم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
سوالاتتون از حوزه بخش‌های ترجمه شده فراتر میره. همین اول کاری مشکل ایجاد نکن!

شوخی میکنی؟ کجا؟!

 

وایت واکرها رو شاید بشه گفت (اگه اشتباه نکنم...) جنازه‌های مرده‌ایه که بدلیل آدرها پا شده و داره راه میره،‌ در صورتی که خود آدرها هنوز ماهیتشون درست ذکر نشده که جسم اونا هم جنازه‌س یه نه؟! در کل تو دیالوگ‌ها خیلی فرق ندارن و معمولا فقط باید فرار کرد ؛)

منم همین فکر رو میکردم ولی اگه وایت واکر رو سرچ کنی یه موجودات دیگه میاد.توی عکسهایی که از فصل سوم منتشر شده

 

به نظرم استارک هایی که دایر ولف دارن وارگ هم هستن مثلا برن سامر میشه یا یکی از مردم آزاد به جان گفت که یه وارگه در ضمن اونها از موجادات باستانی هم هستند

توی یکی از فصل ها بنظر رسید که آریا هم وارگ ه.پس میشه گفت به اون حیوونی که باهاشونه ربط داره!ولی واسه اونائی که اونطرف دیوارن چطور؟مثلا اونائی که عقاب دارن!عقاب که موجود جادوئی نیست.

 

درباره آدر و وایت واکر قبلا تو وبلاگ بحث کردیم و با توجه به یکی از پاراگراف های کتاب به این نتیجه رسیدیم که یکی هستن.

به نظر میرسه درست ترینش همین باشه

Brandon Stark جان عجب جواب کاملی دادی.ولی بعضی قسمتاش با توضیحات داستان نمیخونه.برسی جلوتر متوجه میشی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو این کتاب وارگ به کسانی میگن می میتونند تو جلد برخی حیوانات برن. نه اینکه تبدیل بشن بلکه از طریق ارتباط ذهنی وارد جسمشون بشن و حواس چندگانه اونها رو تجربه کنند. یه وارگ با تمرین و افزایش توانایی خودش میتونه از طریق این ارتباط حرکات اون حیوان یا برخی حیوانات دیگه رو کنترل کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یکی دیگه از موجودات بحث برانگیز نغمه فرزندان جنگل هستند ، تو داستان به کرات از اونها نام برده میشه اما توضیح کاملی در باره اونها به ما نمی ده.

به نظر من با توجه به توصیفاتی که از اونها تو داستان شده ( از قبیل اینکه کوتاه قامتند، با جادو سر و کار دارند و ... ) می شه اونها با الف ها یکی دونست. نظر شما چیه ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با سلام و درودي بي پايان

اول به اسنوي عزيز هم خون من { ألبته مي گن خون تارگين ها هم تو رگته اما نمي دونم درسته يا نه }

 

شوخی میکنی؟ :shock: کجا؟!

قبل از اين كه شؤما اين سؤال رو بپرسي من در رابطه با موجودات دنياي مارتين تحقيقاتي كردم و خوب در بعضي جاها فراتر از داستان سه و دو رفتم

به همين خاطر مي گم نمي خوام با يه توضيح داستان رو لو بدم

 

Brandon Stark جان عجب جواب کاملی دادی.ولی بعضی قسمتاش با توضیحات داستان نمیخونه.برسی جلوتر متوجه میشی.

اين رو جدي گفتي يا شوخي كردي ؟

به هر حال همون طور كه گفتم من موجودات رو بر اساس داستان هاي يك و دو گفتم و نحو أستم پا فراتر بزارم !!

در مورد تفاوت هاي اون چيزي كه من گفتم و اون چيزي كه تو داستان هست قبلا توضيح دادم كه ماهيت اصلي موجودات يكي هستند اما إمكان داره نويسنده اون ها رو تغييراتي بده

براي نمونه بآسيليسك تو داستان هاي رولينگ قيافة با اون چيزي كه تو أسطورة هاي قرون وسطي مي بينم كمي متفاوت اما در عمل يكي هستند !

در مورد وارگ ها فكر كنم مارتين اون هار رو خوب جلوه داده بر عكس تالكين و أسطورة هاي اسكانديناوي !!

 

به وإريس :

در مورد فرزندان جنگل تو كتاب اول فصل ٦٦ توضيحات نسبتا كاملي رو داده !!

 

يكي شمردن أون ها با الف ها يه كمي مشكله !!

ألبته مي شه گفت كه اون ها رو با الف ها كوتوله برتانيايي كه به وروجك معروف هستند مشابه دونست اما تشابه اون ها به الف هايي كه تو الف هايم أسطورة هاي اسكانديناوي و سرزمين ميانه تالكين زندگي مي كنند كاري بس اشتباه !!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان یه توضیح در مورد آدرز یا وایت واکرز و حتی Wights میدین؟ الان آدرز همون وایت واکرزن یا وایت واکرز همون Wights هستن؟ تا اونجایی که می دونم Wights همون مرده هایی که آدرز بیدارشون کردن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

رابطه آدرها با گرما چه طوریه،یعنی از گرما خوششون میاد یا نه؟ اگه حدس من درست باشه و میونه ی خوبی با گرما نداشته باشند، چرا علاقه دارند که به جنوب برند؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منم باهات هم عقیده ام.یعنی فکر میکنم آدرها با گرما میونه ی خوبی ندارند.اما اگه یادت باشه در تاریخ اومده که زمانی آدرها بر این سوی دیوار تسلط پیدا کرده بودن و از اون دوران با نام شب بی انتها(یا شب طولانی یا یه چی تو همین مایه ها )یاد میکنن.من فکر میکنم اگه آدرها بتونن به جنوب برسن حتما شاهد یه شب طولانی دیگه ای خواهیم بود و چون در شب خورشیدی نیست که گرما ببخشه پس براشون مشکلی پیش نمیاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
منم باهات هم عقیده ام.یعنی فکر میکنم آدرها با گرما میونه ی خوبی ندارند.اما اگه یادت باشه در تاریخ اومده که زمانی آدرها بر این سوی دیوار تسلط پیدا کرده بودن و از اون دوران با نام شب بی انتها(یا شب طولانی یا یه چی تو همین مایه ها )یاد میکنن.من فکر میکنم اگه آدرها بتونن به جنوب برسن حتما شاهد یه شب طولانی دیگه ای خواهیم بود و چون در شب خورشیدی نیست که گرما ببخشه پس براشون مشکلی پیش نمیاد.

 

 

اصلا من فکر می کنم چون زمستون با سرماش میاد آدر ها فرصت رو برای هجوم مناسب می بینن و راه میافتن. یعنی زمستون و شب طولانی دلیل هجوم آدرهاست نه آدرها دلیل شب طولانی!

 

یه چیز دیگه. مورمونت دست یکی از اون دو تا آدری که تو کستل بلک کشته شدند رو فرستاد جنوب تا شاه ببینتش. یادم نیست چه بلایی سر دسته اومد؟ فاسد شده بود؟ شاید این همون بلایی باشه که گرما سر آدرها میاره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

از برندون و لیانای عزیز متشکرم، به نکته های خیلی خوبی اشاره کردید اما من نتونستم متوجه بشم آدرها به چه دلیل علاقه دارند به جنوب حمله کنند. اگر نیاز به شکار کردن داشته باشند که کلی وحشی دم دستشون هست.

درضمن، فکر کنم اون دو تا موجودی که به کسل‌بلک حمله کردند وایت بودند نه آدر و بعد از مردن (مردن مجدد) مثل یه جنازه عادی به مرور زمان فاسد شده بودند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

طبق گفته های خود مارتین ادرها هنوز درست توضیح داده نشده اند و البته برای همه موجودات مرموزی اند.

در توضیح خود نویسنده اومده که ادرها موجوداتی مثل انسان ها دارای زندگی هستن. زن و بچه دارن و تولید مثل می کنن. ظاهرشون مثل انسانه اما یه انسان سرد. اونها مثل یخ سردن و در واقع نوع دیگه ای از زندگی هستن. وایت واکرها هم به جنازه هایی گفته می شه که ادرها بلند می کنن و اونها روی زمین فقط راه می افتن و کنترلشون هم فقط بدست ادرهاست و برای همین به اونها وارکر می گن اما چون سرد و مرده اند به اونها وایت می گن. اون ها زنده نیستن و زندگی نمی کنن اما ادرها زنده اند. حتی در تاریخ وستروس نقل می شه که یکی از نگهبان های شب عاشق یه زن ادر می شه و ازش بچه دار می شه. ادرها با پوستی به رنگ برف و موهایی به رنگ شب سیاه و چشمانی ابی الکتریکی که زیبایی سرد و خطرناک دارن تصویر می شن.

دایر ولف ها هم یه زمانی تو زمین خودمون وجود داشتن و نژاد قبلی گرگ بودن کمی بزرگتر. یه ذره بزرگتر از یه کمی دایر ولف ها مثل نژاد شیرهایی که دندان های نیش بیرون زده داشتن در همون دوره زمانی روی زمین زندگی می کردن که تقریبا به اندازه یه اسب امروزی بزرگ بودن ولی در واقع در اون دوره زمین شناسی همون گرگ بودن برای همین اسمشون دایر ولفه. فرقی با گرگ ها ندارن جز اندازه شون که اون ها رو به جای یه دسته سگ وحشی تبدیل به هیولاهای خیلی وحشتناکی می کنه اما زندگی اجتماعی و زیستی شون مثل گرگ های معمولیه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظرتون ممکنه مارتین از گرگهای عصریخبندان الهام گرفته باشه؟ چون به نظر میرسه از لحاظ خصوصیات شبیه باشند! نسبت به گرگهای معمولی باهوشتر بودند، و جثه ی بزرگتری داشتند! رنگشون هم خاکستری بود! از لحاظ اسم هم شبیه هستند، Dire wolf و Direwolf ... ! شاید یک گونه ی جدید خلق نکرده و منظورش همین گرگهای عصریخبندانه ...؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه یادتون باشه یه جایی تو کتاب سرمای بیش از حد و برف و بوران با ادرها حرکت میکرد

ممکنه اینا باعث سرما و زمستون طولانی باشن؟!!!!

قلمرو ادرا شمال دیوار که هست این بدبختا جنوب براشون عقده شده:)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو فیلم فرق گذاشته خوشبختانه

تو دنیای مارتین درسته که طول زمستون و تابستون متغیر ولی هیچ وقت صحبتی از روز طولانی نبوده و شب طولانی یا همون شب بی انتها هم زمانی پدید می آد که وایت واکرها به فرزندان جنگل و نخستین انسان ها حمله میکنن پس میشه گفت وایت واکر دلیل سرما ی زیاد و شب بی انتها بوده اند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
تو فیلم فرق گذاشته خوشبختانه

تو دنیای مارتین درسته که طول زمستون و تابستون متغیر ولی هیچ وقت صحبتی از روز طولانی نبوده و شب طولانی یا همون شب بی انتها هم زمانی پدید می آد که وایت واکرها به فرزندان جنگل و نخستین انسان ها حمله میکنن پس میشه گفت وایت واکر دلیل سرما ی زیاد و شب بی انتها بوده اند

البته معلوم نیست آدرها باعث سرمای شدید میشن یا سرمای شدید باعث اومدن آدرها!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
تو فیلم فرق گذاشته خوشبختانه

تو دنیای مارتین درسته که طول زمستون و تابستون متغیر ولی هیچ وقت صحبتی از روز طولانی نبوده و شب طولانی یا همون شب بی انتها هم زمانی پدید می آد که وایت واکرها به فرزندان جنگل و نخستین انسان ها حمله میکنن پس میشه گفت وایت واکر دلیل سرما ی زیاد و شب بی انتها بوده اند

اینو توی کتاب گفته که شب طولانی زمانی میاد که وایت ها به فرزندان جنگل و نخستین انسان ها حمله میکنن؟

ولی یه چیز جالب از حرفت به نظرم رسید. شاید توی دنیای مارتین زمستون و تابستون یه پدیده ی نجومی نیست. شاید اومدن و رفتن زمستون و تابستون یه پدیده ی جادوییه که بستگی داره به غلبه ی قدرت خدای آدر یا قدرت ریلور (خدایی که گویا منشاء قدرتش تو آشاییه).

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
اینو توی کتاب گفته که شب طولانی زمانی میاد که وایت ها به فرزندان جنگل و نخستین انسان ها حمله میکنن؟

ولی یه چیز جالب از حرفت به نظرم رسید. شاید توی دنیای مارتین زمستون و تابستون یه پدیده ی نجومی نیست. شاید اومدن و رفتن زمستون و تابستون یه پدیده ی جادوییه که بستگی داره به غلبه ی قدرت خدای آدر یا قدرت ریلور (خدایی که گویا منشاء قدرتش تو آشاییه).

 

 

یادم نیست اینو تو کتاب خوندم یا تو ویکی ولی نوشته بود در شبی طولانی و سرمایی زیاد وایت واکر ها به نخستین انسان ها و فرزندان جنگل حمله کردند .

طول شب و روز که هیچ وقت تو دنیای مارتین کوتاه بلند نشده

تنها زمانی هم که شب مدتش زیاد شده زمانی بوده که وایت واکر ها اومدن !

پس احتمالا دلیل شب طولانی وایت واکر ها هستند و یک نقل قول بود تو ویکی که نوشته بود شما هیچ ایده ای ندارید که وایت واکر ها با سیاهی و یخ چکار میتونند بکنند

 

فرضیه جالبیه لیانا ولی توی کتاب ها اول صحبت از اینه که ما در آخر یک تابستون بسیار بلند هستیم و زمستون سختی در پیش داریم در صورتی که خادم های R'hllor رو ( ملیساندر و توروس ) تازه تو کتاب میبینیم و برای دیگران هم تازگی داره البته از طرفی زمستون وقتی فرا میرسه آدر ها حمله میکنن !!

واقعا پیچیده شد !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ادر ها زماني كه سر بازاشون يعني وايت واكر ها زياد ميشن

و وقتي كه زمستون نزديك باشه حمله ميكنن

كه مثل بقيه داستان ها كه طرف مقابل ادم ها هستن با اومدنشون

تاريكي حكم فرما ميشه

نظر شخصيه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×