رفتن به مطلب
Azor Ahai

بحث و گفتگوی قسمت ششم "Unbowed, Unbent, Unbroken"

به اپیزود ششم فصل پنجم چه نمره ای میدهید؟  

34 رای

  1. 1. به اپیزود ششم فصل پنجم چه نمره ای میدهید؟

    • 1
      1
    • 2
      0
    • 3
      2
    • 4
      1
    • 5
      2
    • 6
      4
    • 7
      7
    • 8
      7
    • 9
      4
    • 10
      6


Recommended Posts

آها، حالا شد. سریال تازه داره سریال میشه!

 

نمره این قسمت تا حالا qhu9_img_20150518_124934.jpg

 

فقط یه چیز بگم، این بدبختی استارک ها کی تموم میشه؟

صحنه آخر تاثیرش برام در حد عروسی سرخ بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام

بلاخره قسمت 6 هم اومد ......

قسمت تیریون و جورا اصلا حال نکردم ......

بخش سرسی و تایرل ها هم افتضاح بود.....

قسمت دورنش هم رسما ریق مالی بود ......... یاد Arrow افتادم .....

بیلیش آدمو گیج می کنه ......

 

و .......

WTF

اخه ...... چرا .....

استارک ها شدن بازیچه اینا .......

نکنه بولتونها هم پیروز بشن .......

یعنی کثافتا ......... این چه کارب بود ......

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میانگین این قسمت در آی ام دی بی 8.9 (افت کرده)

 

هیچی هم در مورد این ایپیزود نمیگم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بخش آریا خوب بود.

اون قسمتی که دورن رو نشون دادن به نظرم خیلی ضعیف بود از بازیگراش بگیر تا شخصیت پردازی و داستان خیلی بده. مثلا اسم این قسمت Unbowed, Unbent, Unbroken هم بود خیر سرشون.

بیلیش تا حالا هرنهال رو داره,ایری رو هم داره اگر نقشه ش بگیره و محافظ شمال هم بشه خیلی قدرتش زیاد میشه.سرسی احمقه اگر اجازه بده اینهمه قدرت در دست یک نفر باشه.

صحنه ی آخر خیلی دلخراش بود همش منتظر بود تئون با یه چیزی از پشت بزنه تو سر رمزی و با سانسا فرار کنن ولی نشد اه واقعا چی میشد اگر همچین اتفاقی میفتاد و فرار میکردن.اون آخر که تئون داشت گریه میکرد همش میگفتم الان حمله میکنه ولی ....

دیوار و جان هم که نداشت.

کلا سریال دیگه خیلی داره از کتاب فاصله میگیره آخر سر فکر کنم دیگه تنها وجه مشترک کتاب و سریال بشه اسم شخصیتها و مکانها.

من بخوام به این قسمت امتیاز بدم 6 یا 7 میدم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت آریا خوب بود دورنم که بگذریم بازیگرایی که نقش دخترای ابرین رو دارن داغونن

من اصلا تو کار این بیلیش میمونم واقعا خیلی مرموزه.

سرسی هم اصلا به پدرش نرفته یه احمقه ممکنه خودشم یه روزی به شهر توریستی گااا بره

صحنه آخره این قسمت خیلی شاک بود برام این رمزی یه سادیسمیه واقعیه اینطوری پیش بره بلاخره شمع رو روشن میکنه سانسا طاقت نمیاره و جنگ داخلی پیش میاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این فصل خیلی افت کرده

 

متاسفانه از شخصیت های مثبت هیچ کدوم ( اونجور که رو راب و ند استارک کار کردن) قدرت حذف شدن شوکه اور رو ندارن

 

دختر های اوبرین چقدر مصنوعی بازی میکردن

 

به جز بخش تیریونش که قابل قبول بود تنها نکته ی مثبت این قسمت نبود دنریس بود

 

توی یکی دو فصل اول اتفاقات پایتخت جذاب ترین بخش ها رو تشکیل میدادن اما الان شده کسل کننده ترینشون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

اپیزود خوبی بود اما حالم حسابی گرفته شد! ولی نه بخاطر سانسا...

 

بلاخره بعد دو اپیزود آریا رو دیدیم، اتاقی که توش صورتها رو نگه میداشتن خیلی خوب بود. وقتی که کتاب رو میخوندم به اینجا که رسیدم گفتم یعنی واقعا میسی ویلیامز رو میخوان عوض کنن؟! کاشک موقتی عوض کنن بعد برگرده چون آریا بدون میسی فایده نداره.

دلم برای اون دختره که مریض بود خیلی سوخت

خیلی جالب بود وقتی که آریا میگفت از هاوند متنفر بوده جیکن میزدش!

تابلو بود ازش خوشش میومد...

 

اون قسمتی که جوراه فهمید پدرش مرده خیلی ناراحت کننده بود، پیشبینی من در مورد جوراه و تیریون درست دراومد پس! برده دارها گرفتنشون برای مبارزه تو گود. واقعا درسته که زبون تیریون از هر سلاحی مفیدتره، ببین چجوری جون هردوتاشون رو خرید یکاری میکنه طلبکار هم میشن از یارو...

پ.ن: من زیرنویس وستروس رو میگیرم برای سریال ولی وقتی جوراه از تیریون میپرسه how؟ یعنی "پدرم چجوری مرد؟" بعد ترجمه شده بود "چطور مگه؟" به نظرم وقتی مترجمهای قدری هستن که سریال رو ترجمه میکنن طرفدار هم زیاد دارن مثال نمیزنم ولی بهتره سوتی ها کم بشه. و اینکه رفرنس های تخصصی کتاب تو زیرنویس بیشتر باشه تا یه تفاوتی با کار بقیه داشته باشه. (اینها نظر من بود البته)

 

پروردگارا کی از کارهای این بیلیش سر در میاره واقعا؟! چی میخواد این بشر؟! آدر بزرگ هم زیر دست این کار میکنه فکر کنم. بولتون و استنیس رو انداخته به جون هم خودش میخواد محافظ شمال بشه، سانسا رو قربانی نمیکنه به نظرم یه رکبی به سرسی میزنه حتما.

اون تیکه ای که به لنسل انداخت معنی داشت!

لوراس رو دارن برای لواط محاکمه میکنن مارجری رو هم برای قسم دروغ نه برای خیانت به شاه

 

پس بعید نیست سرسی هم برای رابطش با لنسل محاکمه بشه نه جیمی!

مادربزرگ مارجری که هینجوری دست رو دست نمیزاره یکاری میکنه حتما با در نظر گرفتن اینکه قبلا با بیلیش همکاری کرده سر قتل جافری اینبار هم زیر پای سرسی رو خالی میکنن، چون بیلیش خبر داره از گندکاری های سرسی.

 

 

آخر این اپیزود همه رو عصبانی کرد منو نه! من بیشتر دلم برای تیان سوخت تا سانسا، کلا شخصیت سانسا برام مهم نیست بعد اون گندهایی که زده. اتفاقا منم منتظر بودم تیان رمزی رو بکشه اما نشد، ولی بازم رمزی سریال خیلی مهربونتر از کتابه! اگه قرار بود مثل کتاب باشه باید میگفت تیان تجاوز کنه به سانسا یا بدتر از اون سگ شکاریش!!!

سانسا میراندا رو میکشه به نظرم

 

ابتدای پستم گفتم حالم گرفته شد برای قسمت دورن بود! واقعا عجیب بود.

اول از همه بگم وقتی آریو هوتا تبرشو برد سمت جیمی گفتم یا علی جیمی رو کشت! چون این قسمت کپی دزدیدن میرسلا توسط آریان و اریس بود که اونجا آریو سر اریس رو از بدنش جدا میکنه تو سریال چون کار اریس رو سپردن به جیمی یه لحظه گفتم الان جیمی رو میکشه

دوم اینکه بعد از باریستان و جوراه اینبار سر بران آو بلک واتر رو هم کشتن!

بله تاینه سند بران رو زخمی کرد، تاینه مثل پدرش متخصص استفاده از سموم هست و با سلاح سمی میجنگه، وقتی بران رو زخمی میکنه کارگردان زوم میکنه روی اون که این اتفاق رو تایید میکنه.

در ضمن قبل از رسیدن به واتر گاردن بران داره یه ترانه میخونه که جیمی ازش میخوا تمومش کنه ولی بران اصرار داره که آخر ترانش قشنگه و باید حتما به تهش برسه، حالا آخر ترانه چی بود؟

"برادر، آه ای برادر زندگیم اینجا به پایان رسید. یک دورنیشی جانم را ستاند ولی چه اهمیتی دارد؟ تمام مردها باید بمیرند و من هم طعم همسر دورنیشی رو چشیدم"

بران طعم تلخ زنان دورنیشی رو چشید! خیلی خوب بود بران نباید اینجوری میشد، این نامردا هرکی رو بزرگ میکنن تو سریال یعنی میخوان بکشنش! یعنی استنیس هم؟!... Oh Sh!t

 

تو سایت Reddit یه تئوری مختص سریال و خط داستانی دورن خوندم خیلی جالب بود، تو اسپویلر این تئوری رو نوشتم چون اونایی هم که کتاب رو خوندن این رو نمیدونن

 

جیمی دستگیر شده و محکوم به زیر پا گذاشتن قرار تاج و تخت و دورن میشه (دزدیدن میرسلا) تو محاکمه طوری میشه که برای جیمی قضاوت با مبارزه رو در نظر میگیرن همونطور که دیدیم تو این قسمت آریو خیلی دوست داشت با جیمی دوئل کنه برای همینم جیمی باید با آریو بجنگه. بران وقتی میفهمه در حال مرگه داوطلبانه به جای جیمی میجنگه و 99% به صورت داغونی کشته میشه و جیمی زنده میمونه

 

فقط در حد یه تئوریه و هیچی تایید نشده در این باره...

 

پ.ن: این دخترای اوبرین چقدر بد و مصنوعی بازی میکنن حالم به هم خورد

سریال زیادی رو خاندان مارتل حساب باز کرد به خاطر اوبرین! گفتیم یه دوران خوبه که اونم کلا 50 ثانیه نشونش دادن همش هم رو ویلچر نشسته دیوار رو نگاه میکنه!

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من که دیگه خسته شدم از داستان سانسا 4فصل زیر دست جافری بود .حالا هم زیر دست رمزی.

از در و دیوار براش میباره .هیشکی هم نیست نجاتش بده.

لیتل فینگر دقیقا چی میخاد؟؟یعنی قصد داره رو تخت آهنی بشینه؟

یا شمال و میخاد ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Tartarus » دوشنبه اردیبهشت 28, 94 3:26 pm[/url]"]من که دیگه خسته شدم از داستان سانسا 4فصل زیر دست جافری بود .حالا هم زیر دست رمزی.

از در و دیوار براش میباره .هیشکی هم نیست نجاتش بده.

لیتل فینگر دقیقا چی میخاد؟؟یعنی قصد داره رو تخت آهنی بشینه؟

یا شمال و میخاد ؟

اون شمال رو نمی خواد ...... داره سرسی رو گول میزنه ....

می خواست ببینه جیمی یا کوان پشت سرسی هستن یا سرسی هیچ فرمانده نظامی نداره .......

همون طور که جان به استنیس گفت شمالی ها به خودشون وفادارند ....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

رمزی چقدر وحشیه! حدافل لباساشو. مثل ادم در نیاوورد زد همه چیو پاره کرد!

حالم بد شد تیان تا کجا تحمل میکنه؟

وضعیت الان سانسا منو به یاد. عروسی دنریس با کال انداخت

جمله اخر. جیکن به اریا دقیقیا منظورش چی بود؟

نگاه اخر لیدی اولنا با تامن خیلی معنی دار بود

وضعیت جورا با تیریون هم معلوم شد پیش به سوی دنریس

وضعیت دورن هم تعریفی نداشت از همین الان تا اخر داستانش معلومه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این پرنس وعده داده شده یا آزورآهایی پس کی میان مملکت رو از دست آدرها و اسپروها نجات بدن؟!!

توی سریال دیگه خیلی لنسل رو افراطی نشون دادن.اصلا میبینمش دلم میخواد بگیرم بزنم لهش کنم.

ایکاش حداقل توی جنگ آریوهوتا سر بران رو با تبرش میزد یکم هیجان انگیز میشد این قسمت.یا حداقل مارسلا رو زخمی میکردن.

در سریال اصلا نتونستن جذابیت و مرگبار بودن مارهای شنزار رو به تصویر بکشن.من تو کتاب واقعا از مارهای شنزار خوشم میاد ولی اینایی که تو سریالن اصلا برام مهم نیستن.

اون شمال رو نمی خواد ...... داره سرسی رو گول میزنه ....

می خواست ببینه جیمی یا کوان پشت سرسی هستن یا سرسی هیچ فرمانده نظامی نداره .......

همون طور که جان به استنیس گفت شمالی ها به خودشون وفادارند ....

چه شمال رو بخواد چه بخواد به سرسی نارو بزنه در هر حال برای بیلیش برده.

در هر حال من فکر میکنم الان شمال هدف راحت تری برای بیلیشه.در هر حال حتی اگر فرمانده ی نظامی هم داشت سرسی نه کوان حاظر میشد تا وینترفل لشکرکشی کنه تو سرما و یخ بندون نه جیمی.بیلیش هم اینو میدونست اونجوری مقدمه چینی کرد که سرسی بگه باشه خودت برو.

درسته شمالیها به خودشون وفادارند درست همینجا هم بیلیش از سانسا استفاده میکنه و بوسیله ی سانسا که یه شمالیه شمال رو تحت سلطه ی خودش درمیاره.لردهای ایری هم اول راضی نبودن که بیلیش تو ایری بمونه ولی بعدش بیلیش سریع راضی شون کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

غیر از قسمت آریا بقیه داستان ربطی به کتاب نداشت.

قسمت دورن واقعا بد بود. بازی دختران اوبرین افتضاح بود. آریو هوتا هم نصف چیزی که باید نیست. کلا خیلی مسخره بود.

بیلیش واقعا پسته. با یه حرکت بولتونها و لنیسترها رو از هم جدا کرد. باید دید که چه نقشه ای برای سنسا داره. احتمال داره با ارتش ویل وارد وینترفل بشه و از داخل شورش کنه و در رو برای استنیس باز کنه. کی شر این بولتونها کم بشه نمیدونم!

 

باز صد رحمت به مارتین. این نویسندگان سریال هر وقت میبینن سریال جذابیت نداره یه چندتا استارک میچزونن! خیلی اون صحنه آخر بد بود. همش منتظر بودم تیان از پشت خنجر بزنه پشت رمزی اما نشد!

 

احتمالا بیلیش بیاد و قضیه سرسی و لنسل رو برملا کنه(البته در پشت پرده).

 

این قسمت دیوار و دنریس نداشت و نچسبید. قسمت تیریون بد نبود. همینکه رفتن سمت میرین خوب بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Queen nymeria » دوشنبه اردیبهشت 28, 94 4:13 pm[/url]"]این پرنس وعده داده شده یا آزورآهایی پس کی میان مملکت رو از دست آدرها و اسپروها نجات بدن؟!!

توی سریال دیگه خیلی لنسل رو افراطی نشون دادن.اصلا میبینمش دلم میخواد بگیرم بزنم لهش کنم.

ایکاش حداقل توی جنگ آریوهوتا سر بران رو با تبرش میزد یکم هیجان انگیز میشد این قسمت.یا حداقل مارسلا رو زخمی میکردن.

در سریال اصلا نتونستن جذابیت و مرگبار بودن مارهای شنزار رو به تصویر بکشن.من تو کتاب واقعا از مارهای شنزار خوشم میاد ولی اینایی که تو سریالن اصلا برام مهم نیستن.

اون شمال رو نمی خواد ...... داره سرسی رو گول میزنه ....

می خواست ببینه جیمی یا کوان پشت سرسی هستن یا سرسی هیچ فرمانده نظامی نداره .......

همون طور که جان به استنیس گفت شمالی ها به خودشون وفادارند ....

چه شمال رو بخواد چه بخواد به سرسی نارو بزنه در هر حال برای بیلیش برده.

در هر حال من فکر میکنم الان شمال هدف راحت تری برای بیلیشه.در هر حال حتی اگر فرمانده ی نظامی هم داشت سرسی نه کوان حاظر میشد تا وینترفل لشکرکشی کنه تو سرما و یخ بندون نه جیمی.بیلیش هم اینو میدونست اونجوری مقدمه چینی کرد که سرسی بگه باشه خودت برو.

درسته شمالیها به خودشون وفادارند درست همینجا هم بیلیش از سانسا استفاده میکنه و بوسیله ی سانسا که یه شمالیه شمال رو تحت سلطه ی خودش درمیاره.لردهای ایری هم اول راضی نبودن که بیلیش تو ایری بمونه ولی بعدش بیلیش سریع راضی شون کرد.

مگر اینکه با بیلیش ازدواج کنه ..... البته فعلا سانسا با بریین فرار میکنه به جان میرسه ..... شک نکن .... این خط اینم نشون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

مشتاقم بالاخره استنیس بیاد و این بولتون هارو از وستروس محو کنه از همه thrones از اون بیشتر خوشم میاد و از بیلیش هم تنفر خاصی دارم به خاطر خیانتش به ادارد استارک و قدرت طلبی بی اندازه ش امیدوارم با عذاب به خاطر کارهایی که کرده بمیره و به سزای کاراش برسه. نکته منفی این قسمت نبود داستان دیوار و استنیس بود که بار جذابیت سریال رو به دوش می کشید سریال با فاصله گرفتنش از کتاب همون طور که می بینیم افت جالب توجهی داشته طرفدارای کتاب رو از دست داده و داره هی سقوط می کنه.صحنه سنسا پس از عروسی خونین و مرگ ادارد استارک برام شوک انگیز ترین صحنه بود با این که سنسا حقشه که اذیت بشه ولی نه این شکلی و البته تیان که دیگه بخار نداره (توی کتاب خیلی وحشیانه تر باهاش رفتار می شه.)

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوشم میاد روس بولتون این همه بدخواه داره ولی بازم عین سنگ محکم نشسته سرجاش توپ هم تکونش نمیده!

 

نکته ای که هست اینه که سانسا با آریا قلابی جایگزین شده یعنی اول یه کمی شکنجه میشه بعد با کمک تیان فرار میکنه!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نمیدونم چرا احساس میکنم این فصل نسبت به فصلای دیگه اصلا جذابیت نداره

ای کاش شور هیجان سریال برگرده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بخش‌های آریا رو دوست داشتم. فقط متوجه نشدم تو اون اتاقی که آریا رفت سرهای اون جنازه‌ها رو بریده بودن گذاشته بودن یا اینا همه ماکت بود؟

بخش تیریون و جورا که این قسمت چیزی نداشت ولی در ادامه باید جالب تر بشه. باید ببینیم برخورد دنریس با تیریون چیه؟ جورا چه جوری قراره بمیره؟ شاید تو همون چاله‌های مبارزه کشتنش که حماسی تر هم بشه

خوش بختانه کینگزلندینگ با ورود لیدی اولنا و بیلیش جذاب تر شد. بوی خون به مشامم می‌رسه.

این بیلیش قرار نیست به یه مشکلی چیزی برخورد کنه؟ با این روند یه راست میره واسه تخت آهنین! امیدوارم تو شمال استنیس حسابش رو بذاره کف دستش. هر چند که یکی از عامل‌های جذابیت سریاله

نظری راجع به بخش دورن ندارم. تا این جا جذبم نکرده. فقط برانش خوب بود که ظاهراً اونم کشتن! داستان‌های اون بخش کتاب رو نصفه نیمه خوندم و فهمیدم. به نظر جذاب تر میومد.

سانسا هم بالاخره یه چشمه از خودش در مقابل میراندا نشون داد. خوشم اومد؛ ولی با توجه به اون صحنه‌ی دلخراش آخر یه حسی بهم میگه رمزی به زودی به دست تئون کشته میشه.

حیف، دیوار و جان نداشت. البته باز خوبه که دنریس هم نداشت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جدا از قسمت های آریا (که مثل همیشه کسل کننده بود) و دورن ( که نبردش هیچ لذتی درش نبود و بیشتر شبیه به نمایش خیمه شب بازی بود بود تا جنگ ) مابقی قسمت های فیلم خوب بود، بخصوص آخرش که سنسا به سزای اعلام پلیدش رسید. دیگه کم کم مزه شیرین و لذت بخش اشک های یه استارک داشت یادم میرفت نگران بودم تئون به رمزی حمله کنه یا صدای شیپور حمله استنیس بیاد، به خیر گذشت.

 

به جورامون : تا ارتش دره بخواد حرکت کنه سمت شمال، استنیس ده بار دور شمال چرخیده بیلیش نمیرسه قبل استنیس بره ارتش جمع کنه و برسه وینترفل و از درون بگیردتش .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ریگار » دوشنبه اردیبهشت 28, 94 9:09 pm[/url]"]جدا از قسمت های آریا (که مثل همیشه کسل کننده بود) و دورن ( که نبردش هیچ لذتی درش نبود و بیشتر شبیه به نمایش خیمه شب بازی بود بود تا جنگ ) مابقی قسمت های فیلم خوب بود، بخصوص آخرش که سنسا به سزای اعلام پلیدش رسید. دیگه کم کم مزه شیرین و لذت بخش اشک های یه استارک داشت یادم میرفت نگران بودم تئون به رمزی حمله کنه یا صدای شیپور حمله استنیس بیاد، به خیر گذشت.

 

به جورامون : تا ارتش دره بخواد حرکت کنه سمت شمال، استنیس ده بار دور شمال چرخیده بیلیش نمیرسه قبل استنیس بره ارتش جمع کنه و برسه وینترفل و از درون بگیردتش .

با تحلیلت خعععععععععععععلی حال کردم ......

بسلسش الکی گفت ..... شاید شوالیه های ویل توی سرما جنگیدند ولی توی زمستان شمال یه چیز دیگست ......

بیلیش ارتش ویل رو حالا حالاها تکون نمی ده تنها برگ برندشه ...... تنها ارتش منظم و سرحال بیلیش به سرسی گفت چون می خواست توان ارتش لنیستر ها رو بسنجه .... و فهمید ..... سرسی رو عصبانی کرد و حالا می خواد با کمک اولنا تایرل کلک سرسی رو هم بکنه و لنیستر ها رو بی صاحب کنه ......

در مورد سانسا هم خعلی تو شک موندم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نمیدونم توقع من زیاده یا نه اما صحنه های جنگی سریال همشون داغونن،از جنگیدن باریستان بگیر تا این قسمت،حتی جنگ ابریان که مثلا جنگ باحاله سریال بود هم خیلی ایراد داشت.(با جنگ هکتور و اشیل مقایسه شود )

 

بران هم که جز معدود شخصیت های باحال سریال بود،حتما میمیره دیگه...

 

قسمت های اریا دیگه بعد حذف هَوند دیگه جذابیت نداره،

با اون جمله اریا که گفت هَوند رو نکشتم و ولش کردم که بمیره،امیدم برای برگشتش به سریال بیشتر شد.

 

سانسا جان،اگه با هَوند میرفتی الان گیر این جانور سادیسمی نمیوفتادی...

 

برای مردن رمسی لحظه شماری میکنم...

 

پ.ن: این فصل به جز قسمت های استنیس بقیه سریال خیلی متوسطه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ریگار » دوشنبه اردیبهشت 28, 94 9:09 pm[/url]"]

به جورامون : تا ارتش دره بخواد حرکت کنه سمت شمال، استنیس ده بار دور شمال چرخیده بیلیش نمیرسه قبل استنیس بره ارتش جمع کنه و برسه وینترفل و از درون بگیردتش .

تو سریال که به فواصل دقت نمیکنن. بیلیش سه سوت خودش رو رسوند به کینگزلندینگ! از دره هم تو یه نصف روز رسید وینترفل و فقط یه جا نهار خورد!

استنیس هم ممکنه تو برف گیر بکنه و حالا حالاها نرسه به وینترفل.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Jon targryan » دوشنبه اردیبهشت 28, 94 4:02 pm[/url]"]رمزی چقدر وحشیه! حدافل لباساشو. مثل ادم در نیاوورد زد همه چیو پاره کرد!

حالم بد شد تیان تا کجا تحمل میکنه؟

وضعیت الان سانسا منو به یاد. عروسی دنریس با کال انداخت

جمله اخر. جیکن به اریا دقیقیا منظورش چی بود؟

نگاه اخر لیدی اولنا با تامن خیلی معنی دار بود

وضعیت جورا با تیریون هم معلوم شد پیش به سوی دنریس

وضعیت دورن هم تعریفی نداشت از همین الان تا اخر داستانش معلومه

 

 

باهات موافقم ..بیچاره سانسا بیاید این رمزیا بکشیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

چقدر منو ناراحت میکنه شرایط تیان تو عروسی که گفت تیان از خاندان گریجوی! ... گریه هاش تو سکانس اخر فقط دلخوشیم به تزکیه اییه که در جریانه. تیان حتما هیرو وار میمیره.

سکانس اخر هم خیلی بد بود. چه عجیب و خوب بود نگاه سانسا به تیان وقتی رمزی ازش پرسید باکره ایی. معذب شدن تیان و ... انگار که هنوز خانواده باشن و سانسا یادش رفته باشه که تیان چی کار کرده.

اسم سندور اومد و اریا هم دیگه بی ابا موهاشو میبافه ولی چه برزخیه این بی چهرگی و مردن و خدمت؟ همش دارم فکر میکنم چه جور تروریستایی بودن که کله هارومستقیما یا نمادی نگه میداشتن ؟

جنگ دخترای اوبرین انقدرام بد نبود دست کم از پس برانی که یکی دو اپیزود پیش زیادی و یهویی بولدش کردن بر اومدن. البته همین بس که مثل اوبرین عوض جنگیدن نیزه میچرخونن و شلاق میرقصونن!

لوراس به اندازه ننه ش یا حتا مارجری ذکاوت نداشت که اون طوری با کله نره تو دیوار؟ قضیه "چوبو که برداری دزده خودش فرار میکنه" شد. نیازی نبود سر اون قضیه ماه گرفتیگی ابتدای ران اونقدر واضح خودشو ببازه طرف ملازم بوده میتونسته موقع لباس عوض کردن لوراس یا حتا اتفاقی هم این نشون رو دیده باشه

هر چی میگذره بازی سرسی مزخرف تر و تکراری تر و اگزجره تر میشه رجوع شود به سکانس مکالمه ش با بیلیش و طرز ادا کردن دیالوگ: "روس بولتون به خاطر لطف پدر من محافظ شمال شده"

اینکه جورا بعد از چند سال از مرگ پدرش بی خبر بود هم به نظر من عجیب بود. بعد همه دورنیشایی که حین دستگیر کردن جورا بهش دست زدن الان سنگی شدن؟

588195934_Untitled(3).jpg.a6c4025ae148363671ef137c6c371013.jpg

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
نیازی نبود سر اون قضیه ماه گرفتیگی ابتدای ران اونقدر واضح خودشو ببازه طرف ملازم بوده میتونسته موقع لباس عوض کردن لوراس یا حتا اتفاقی هم این نشون رو دیده باشه

دقیقا در اون قسمت اولین فکری که به ذهن من هم رسید همین بود که چرا نگفت شاید اتفاقی دیده!

حداقل انتظار داشتم اولنا قبل از اینکه لوراس خودشو ببازه سریع قضیه رو جمع کنه.چون اولنا که دیگه مثلا مغز متفکر خاندانه باید سریع فکر میکرد.کلا احساس کردم اولنا هم مثل قبل نیست.حتی صحبت هاش با سرسی هم زیاد جالب نبود.

کلا داستانهایی که تغییر میدن و تو کتاب وجود ندارن به پختگی و منسجمی داستانهای کتاب نیست.یه جورایی بعضی جاها آبکی هم از آب در میاد.نمیشه هم انتظار دیگه ای داشت چون مارتین برای هر کتاب چند سال وقت گذاشته ولی برای فیلمنامه چند ماه بیشتر وقت ندارن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

حالا که فیلم انقد با کتاب فرق پیدا کرده .به نظرتون میشه سگ شکاری سانسا رو پیدا کنه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×