رفتن به مطلب
Capitan

آرتور شاه

Recommended Posts

همه ي ما ارتور شاه را تا حدودي مي شناسيم جواني كه توسط مرلين رشد يافت شمشير پدرش را از سنگ در اورد و پادشاه شد ساكسون ها را شكست داد و ترتيب ميز گردي را داد كه شواليه ها به همراه شاه بر گرد ان مي نشستند و به امور مملكت مي پرداختند و احتمالا همه ي ما با نام دشمن او اشنا هستيم موردرد اما ايا واقعا چنين شخصيتي در تاريخ زندگي مي كرده؟ايا مرلين معروف(كه به همرا گاندلف معروف ترين جادوگران تاريخ هستند)مشاور او در دوران كودكي در نقش بالنده ي او بوده است؟به راستي موردرد چه كسي بوده؟ايا داستان هايي كه از ارتور شاه مي شنويم حقيقت دارند؟

تا كنون از شاه ارتور فيلم ها و انيميشن ها و بازي هاي زيادي ساخته شده كه ميتوان از انها به فيلم ارتور شاه ساخته ي انتوني فوكوا محصول سال 2004 با بازي كلايو اوون و كيرا نايتلي و يوان گرافت وبازي ارتور شاه و همچنين بازي قلعه 3 اشاره كرد(كه من عاشقشم!)

شاه ارتور يكي از معروفترين و محبوب ترين اثرهاي فانتزي تاريخه كه با خيلي از اثراي فانتزي فرق داره از اين جهت كه داستانش سينه به سينه در تاريخ گشته و هر كس كه كتابي ازش نوشته صددرصد از شنيده ها و نوشته هاي پراكنده قديميان و البته ذهن خودش براي شاخ و برگ دادن به موضوع استفاده كرده!

به هر حال شاه ارتور در كنار ريچارد شيردل و هنري هشتم يكي از سه شخصيت معروف تاريخ بريتانياست ولي با دو شخصيت ديگر فرق هايي دارد و يكي از مهمترين انها اينكه در مورد اينكه واقعا ايا چنين شخصي در تاريخ بريتانيا زندگي ميكرده يا نه بحث هاي فراواني وجود دارد

در افسانه ها امده كه ارتور پندراگون پادشاهي كلتي بوده كه با ساكسون ها مقابله مي كند و انها را شكست مي دهد هر چند در هيچ منبع تاريخي موثقي كسي با چنين مشخصه هايي در تاريخ يافت نشده با اين حال تاريخ هميشه راز هايي را در دل خود نهفته مي كند

ارتور پندراگون پادشاه افسانه اي و عدالت گستر كه در دوره نا معلومي از قرون وسطي بر بريتانيا حكومت مي كرد(يا شايدم نمي كرد!)به روايتي او كسي بود كه ار بريتانيا در برابر هجوم ساكسون ها دفاع كرد و بعد از ان به عنوان اولين پادشاه بريتانيا تاج گذاري كرد ارتور بعد از بر تخت نشستن شواليه هايي را كه بعده ها به دلاوران ميزگرد معروف شدند به دور خود جمع كرد و به كمك انها سعي در برقراري ارامش و امنيت در كشور نمود البته همان طور كه گفتم در داستان هاي ارتور شاه تاريخ اسطوره و افسانه چنان به هم اميخته كه از هم قابل تشخيص نيشتند

اكس كاليبور معروف به شمشير در سنگ نام شمشير افسانه اي شاه ارتور است

این شمشیر در اصل شمشیری از نفس اژدها بوده که مرلین آن را برای پیروزی در جنگ با ساکسون‌ها به پدر آرتور اثر پندراگون داده است و بعد آن را به بانوی دریاچه هدیه می‌کند، ولی بعد از مرگ اثر شمشیر را باز پس می‌گیرد و آن را در سنگ فرومی کند تا فقط آرتور بتواند آن را بیرون کشد.

مورگانا لیفی خواهر ناتنی آرتور و دشمن قسم خورده وی و مرلین بود. او از ابتدا خواهان تاج و تخت بود. می‌گویند او و سه خواهر ساحره اش توانایی پیشگویی آینده و ارتباط با جهان پریان [اوالون] را داشته‌اند و ساحره‌ای قدرت مند مثل مرلین بوده است. وی سعی و تلاش بسیاری برای ربودن تخت شاهی کرد ولی موفق نشد و در آخر با فریب دادن آرتور او را به بستر کشاند و از او صاحب پسری شد که نامش را موردرد نهاد. او مردرد را تشویق کرد با آرتور بجنگد و بذر نفرت را در دل او کاشت. می‌گویند او غلاف اکسکالیبور را ربود و آن را به پریان اوالون تقدیم کرد. سرانجام به وسیلهٔ مرلین و با شمشیر اکسکالیبور در جنگ کملان کشته شد البته اين فقط يكي از احتمال هاي وجود موردرد است

احتمال دوم:در برخی از نوشته ها موردرد را پسر مورگوس خواهر مورگان میدانند.گفته شده که مورگان خواهرش را به سراغ ارتور فرستاده و موردرد را در واقع پسر مورگوس و ارتور میدانند.

توجه:در سومین احتمال موردرد پسر مورگوس یامورگان و فقط خواهرزاده ی ارتور است

وقتي نام ارتور برده ميشون چند نام به ياد ما مي ايد:مرلين اوتر پندراگون گونور مورگان لي في موردر سر لنسولات و سر بدوير در ادمه به ديگر شخصيت ها اشنا ميشويم:

آرتور بی‌تردید مشهورترین قهرمان سلتي است. او در قرون وسطي اشتهار زیادی داشت و دستاوردهای یاران او، شهسواران ميز گرد، در سراسراروپا، ورد زبان‌ها بود. كليسا با اندک تردیدی، پذیرفت که نسخهٔ مسیحی‌شدهٔ این اسطورهٔ سلتی، جایگاه ویژه‌ای در تخیل قرون وسطا اشغال کند. اما کلیسا نگرانی‌اش را از داستان جام مقدس از دست نداد، چرا که ویژگی‌های معجزه‌آسای این جام به‌وضوح از دیگِ سلتی، ظرف فراوانی و تولد دوباره، گرفته شده بود. شدت علاقهٔ مردم به اسطورهٔ آرتور را از واقعهٔ شورش سال ۱۱۱۳ در شهر بُدمین در كرنوال می‌توان حتا فهمید؛ منشأ شورش آن بود که خدمهٔ فرانسوی یکی از اشراف مهمان در آن منطقه، برخاستن آرتور را از مرگ انکار کرده بود.

با آنکه برخی از داستان‌های اولیهٔ مربوط به آرتور در اشعارولش در قرن هفتم میلادی دیده می‌شود، تردید چندانی نیست که این شاه و سردار جنگی، ریشه در سنت‌های ولش و درعین‌ حال ايرلند دارد. او در حماسه‌های متعدد ایرلندی ظاهر می‌شود و برای مثال در یکی از آن‌ها آمده‌است که چگونه آرتور، سگ‌های شکاری رهبر فِنی، فین مک‌کول، را در یکی از حملات شجاعانه‌اش می‌رباید. آرتورِ جنگجو، شکارچی گرازهای جادویی، کشندهٔ غولان و جادوگران و دیوان و رهبر گروهی از پهلوانان که ماجراها و شگفتی‌های اسرارآمیز بسیاری را از سرگذراندند، شباهت زیادی با خود فین مک‌کول دارد. اما بنا به نظر نِنیوس، راهب قرن نهم، آرتور یک رهبر تاریخی بود که مردم بریتانیا را پس از خروج لژیون‌های رومی از بریتانیا، علیه مهاجمان آنگلوساکسون رهبری کرد. نِنیوس دوازده فتح به آرتور نسبت می‌دهد، اما به ماجرای مرگ او نمی‌پردازد که کمی بعد در یک کتاب تاریخ ویلز درج شد و در آن ادعا شده بود که آرتور و دشمن قسم‌خورده‌اش موردرد هردو در سال ۵۳۷ م. در نبرد كاملوان به خاک افتادند.

آرتور پسر اوتر پندراگون، پادشاه بریتانیایی، و ایگرِینِه، همسرِ گورلوا، دوک کورنوال بود. نطفهٔ آرتور، نامشروع بسته شد و پس از تولد، به‌دست مرلين جادوگر بزرگ شد. مرلین نابغه، قبلاً برای اوثر، دژ شگفت‌انگیزی طراحی کرده بود و میزگرد مشهور را در مرکز آن قرار داده بود. صد و پنجاه شهسوار می‌توانستند همزمان دور این میز بنشینند. این میز عجیب احتمالاً ارتباطاتی با يوسف رامه اي دارد، چرا که پشت آن میز، محل مشخصی برای جام مقدس در نظر گرفته شده بود. می‌گویند هنگامی که یوسف رامه‌ای در فلسطين در زندان بود، جام مقدس او را زنده نگه داشت. او بعدها جام را به بریتانیا آورد. اما بعد جام در اثر گناهان مردم، مفقود شد. بنابراین یافتن دوبارهٔ جام، به رسالت عظیم شهسواران آرتور مبدل شد.

پس از مرگ اوتر پندراگون، شهسوارهای میز گرد نمی‌دانستند چه کسی پادشاه بعدی آن‌ها خواهد شد. برای مشورت نزد مرلین رفتند. مرلین جادوگر به آن‌ها گفت کسی جانشین اوثر خواهد بود که بتواند شمشیر جادویی را که به شکلی اسرارآمیز در لندن ظاهر شده بود، از سنگی بیرون بکشد. شهسوارهای زیادی سعی کردند شمشیر را از سنگ بیرون بکشند، اما موفق نشدند.

پس از چند سال، آرتور برای حضور در مسابقات پهلوانی به لندن رفت. قرار بود شهسواری که مرلین به پدرخواندگی آرتور انتخاب کرده بود، در این مسابقات شرکت کند. اما ناگهان متوجه شد که آرتور شمشیر او را نیاورده‌است. بنابراین او را فرستاد تا شمشیری برای او پیدا کند. آرتور بدون اینکه متوجه اهمیت شمشیرِ در سنگ باشد، آن را بیرون کشید و به شهسوار بهت‌زده داد. بدین ترتیب، وارث تاج‌وتخت اوثر مشخص شد.

با وجود گذر از این آزمون، برخی از شهسوارها حاضر نشدند پادشاهی آرتور را به رسمیت بشناسند. این فرمانروای جوان تنها با کمک مرلین توانست بر حریفان خود فایق بیاید و صلح را در بریتانیا برقرار کند. آرتور در اوایل حکومتش پی برد که چه‌اندازه به جادو وابسته‌است. مثلاً هنگامی که بدون دلیل شمشیرش را به روی یکی از شهسوارانش از نیام بیرون کشید، با شگفتی مشاهده کرد که تیغهٔ شمشیرش قطعه‌قطعه شد. مرلین برای کمک به او، آن شهسوار را به خواب فرو برد تا نتواند بر آرتور غلبه کند. پادشاه با نومیدی در ساحل دریاچه‌ای سرگردان شد، و در همان هنگام، دید که دستی از میان آب بیرون آمد و شمشیر جادویی دیگری را بالا گرفت. این شمشیر، همان اكس كاليبور مشهور بود. بانوی دریاچه به او گفت، این شمشیر حامی مطمئنی برای اوست.

آرتور که دوباره مسلح و به خود مطمئن شده بود، پادشاه بزرگی شد. او آنگلوساکسون‌ها را شکست داد، به شاه لئودگرانس اسکاتلند در جنگ‌هایش علیه ایرلندی‌ها کمک کرد، و حتی در نبردهایش تا مرزهای روم پیش رفت. شاه لئودگرانس، برای جبران کمک‌های آرتور، دخترش گوئینِ اوِر را به نامزدی او در آورد. مرلین اول به این ازدواج اعتراض کرد، چرا که از عشق گوئین اور به سِر لانسلوت، جذاب‌ترین شهسوار میزِ گرد، آگاه بود. اما مدتی بعد، آن زوج را برکت داد و بنا به یکی از روایات، میزگرد را به عنوان هدیهٔ عروسی به آرتور بخشید. اما ملکه و لانسلوت دوباره با هم رابطه ي عاشقانه پیدا کردند و وقتی آرتور از بی‌وفایی همسرش مطلع شد، لانسلوت به بروتانی گریخت.

آرتور سِر لانسلوت را تعقیب کرد و در دژ او در بروتانی محاصره‌اش کرد. اما مجبور شد محاصره‌اش را قطع کند، چرا که به شاه خبر رسید خواهرزاده‌اش سِر موردرد، کاملوت را فتح کرده و حتی بعد از انتشارِ خبر مرگ آرتور در میدان نبرد، گوئین اور را وادار به موافقت با ازدواج با خود کرده‌است. آرتور شهسوارانش را جمع کرد تا علیه شورشیان به نبرد برخیزند. پیش از شروع جنگ، توافق کردند که شاه و خواهرزاده‌اش در میان دو سپاه با هم ملاقات و دربارهٔ امکان صلح گفتگو کنند. از آنجاکه هیچ‌یک به دیگری اطمینان نداشت، هرکدام به سپاه خود دستور داد که اگر دیدند کسی شمشیرش را بیرون کشید، حمله کنند. یکی از شهسوارها برای کشتن یک مار شمشیرش را بیرون کشید و نبرد سختی در گرفت و در این نبرد، شکوه دوران شهسواری بریتانیا به پایان رسید.

تنها دو نفر از شهسوارهای آرتور زنده از میدان پوشیده از کشتگان و محتضران بیرون آمدند. شاه آرتور با اینکه در جنگ پیروز شده بود، چنان زخم‌های سختی برداشته بود که نمی‌توانست خودش راه برود و شهسوارهایش او را بردند. آرتور پی برد که پایان کارش نزدیک است، بنابراین دستور داد اکسکالیبور را به درون دریاچه بیندازند و بی‌درنگ، دستی از آب بیرون آمد و شمشیر را پس گرفت. در آخر زندگی اوسر بدوير بالای سر او بود. سپس آرتور را سوار قایقی جادویی کردند و قایق ناپدید شد. در آخرین کلماتش گفت به آوالون می‌رود تا زخم‌هایش را درمان کند و شاید روزی بازگردد تا مردمش را رهبری کند.

سنگ‌نوشتهٔ آرامگاه آرتور در گلاستون‌بری، اعتقاد سلت‌ها به تناسخ را باز می‌تاباند: «اینجا آرتور خفته‌است، شاهی که بود، شاهی که خواهد بود.» اما این برخاستن آرتور از مرگ، برای نجات قلمرو تضعیف‌شده‌اش از چنگ انگلاساكسون ها کافی نبود. سراسر اسطورهٔ آرتوری به متلاشی شدن اتحاد شهسواری محصول میزگرد می‌پردازد، و سرانجام به خاطر نفرت عمیق آرتور و موردرِد از یکدیگر نابود شد

منبع:خودم و ویکی پدیا:دی(نترسید همش درسته:دی)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×