رفتن به مطلب
ریگار

قسمت چهارم، Book of the Stranger

به اپیزود چهارم فصل ششم چه نمره ای می دهید ؟  

37 رای

  1. 1. به اپیزود چهارم فصل ششم چه نمره ای می دهید ؟

    • 1
      1
    • 2
      0
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      3
    • 6
      2
    • 7
      4
    • 8
      8
    • 9
      10
    • 10
      9


Recommended Posts

ارسال شده در (ویرایش شده)

@ کال مصطفی: "دنریس تنها تارگرین شناخته شده موجود هست و وارث حقیقی تاج و تخت وستروس." نه واقعا؟؟؟؟؟؟؟ یعنی آدم سرش رو باید بکوبه به دیوار سیمانی!!!

آخه عزیز من ، به چه دلیلی وارث حقیقی هست؟ جدش (اگان فاتح) با زور و کشتار وستروس رو گرفته و بیشتر اجدادش ظالم بودن و کلی کشتار کردن .پدرش آدم ظالم دیوانه و پستی بود،داداشش با حرکت خودش خیانت میکنه (به زنش که از خاندان بزرگیه) ،شرافت دو خاندان رو لکه دار میکنه (استارک و براتیون) و زمینه ساز کار های پدرش میشه (سوزاندن استارک و ...) و تو این چند ماه ککش هم نمیگزه و بعد وقتی قیام شروع میشه اشتباهش رو جبران نمیکنه هیچ، بلکه شروع میکنه به کشتن قیام کننده ها.

حالا این خانم نه تنها از پدرش و برادرش دفاع میکنه بلکه داعیه غاصب بودن رابرت، ادارد و هرکی که بر علیه پدرش قیام کرده رو داره و خودش و خاندانش رو مظلوم میدونه و صاحب حق و تاج و تخت چرا؟؟؟؟ اگر به دیده حق و انسانیت نگاه کنیم هیچ حقی نداره به دلایلی که گفتم و اگر به دیده قدرت هم نگاه کنیم رابرت تخت رو با قدرت و جنگ گرفته مثل نیاکان دنریس (که الان حق خودش به تخت رو منتسب به اونا میدونه) پس این دختر مغرور چی میگه این وسط؟ این بزرگترین دلیل از میان چندین دلیلی است که من با دنریس مخالفم و اون رو دیکتاتور و ظالم میدونم و بحث ها رو د تالا های دیگه انجا دادن هم من هم افرادی که خیلی تسلط دارن به کتاب مثل کینگ رابرت و ...

در مورد محبوبیت هم که دوستمون "مه سا استارک" کامل با مثال توضیح دادن و لازم به توضیح نیست.

اما در مورد گوگرد ، فکر میکنم تا اونجایی که من میدونم گوگرد در برخود با آتش حالت انفجار مانند داره (جرقه با صدای نسبتا بلند) در حالی که در سکانس حرکت آتیش پخشی و بیشتر شبیه روغن ، بنزین و ... هست که عموما بو دارند اما فرض میگیریم که ماده آتیش زای استفاده شده نه بو دارد نه قابل رویت است، نه خیس میکند زمین را،نه لزج میکند و در نتیجه قابل حس موقع راه رفتن و در اون بازار هم موجود باشد ؛ چطور در اون وقت کم و با اون قتل انجام شده اینا (جورا و اون معشوق دنریس) میرن اون ماده رو که قاعدتا باعث شک میشه خریدش در اون مقدار رو میخرن؟ چطور از نگهبان ها میگذرن؟ محل قرار کال ها هیچ نگهبانی نداشته یعنی قبل از جلسه؟ چطور دو سه تا از کال ها با سقوط سقف کشته میشن ولی دنریس هیچ احتمالی نیست که بریزه روش سقف؟ از بین اون همه مردمی که یهش تعظیم کردن حتی یک دهم افراد هم پیدا نشدن که از کشته شدن روساشون خونشون به جوش بیاد و اون رو جادوگر بدونن (متناسب با تفکر خرافیشون) و حمله کنن بهش؟

این که داستان فانتزیه که دلیل نمیشه منطق نداشته باشه. چون داستان فانتزیه فرض کنیم "یهو سیصد هزار تا اسب شاخ دار با یه ملیون خفاش بیان کمک جان اسنو و بگیه کل وستروس رو فتح کنه و همه دوستش داشته باشن و آدر ها هم باهش حال کنن و بشینن سر یه سفره غذا بخورن" من الان نباید اعتراض کنم؟

دلایل من واضح بود و نیازی به بازگویی نداشت ولی در برابر گفته های شما که هدفی بجز دفاع احساسی از شخصیت محبوبتون ندارید چه کار دیگری میتوان کرد؟!

در مورد قسمت دنریس در این قسمت هم فقط میتونم بگم

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

یک مقایسه ای شده بود بین ارباب حلقه ها و این داستان در جایی

و گفته شده بود روایت برندن استارک (پسرک فلج و ناتوان) با فرودو (یک هابیت با جسه کوچک و توانایی بدنی بسیار کم) تقریبا در یک فازهستند.

و ظاهرا و عقلا برندون کاری ک باید انجام بده مشابه کار فرودو در ارباب حلقه ها هست.(بارها گفته شده که هیچکس را یارای مقابله با شاه شب نیست مگر برندن استارک به دانش مورد نیاز (حالا چی هست) برسد که از قرن ها پیش برگزیده شده برای این کار) اگه یادمون باشه اصلی ترین کار رو برای نجات فرودو با انداختن حلقه در آتشفشان انجام داد.

حالا یک چیز برای من علامت سوال شده.. همه جا نوشتن اژدها (فرض کردن اصلی ترین سلاح در برابر شاه شب هست که این برای من جای سوال هست چرا ؟؟) سه سوار داره و برندن استارک با تعلیمات کلاغ سه چشم در سرزمین های شمال وستروس ب این توانایی میرسه که یک اژدها سوار بشه (حالا فرض درست)

الان ما مادر اژدهایان و رها کننده برده ها و نسوخته و متولد طوفان و ... رو داریم که رفتار های خرق عادت و خوش اقبالی از او به کرات دیده میشود.

یعنی این کاراکتر نمیتواند سوار بر یک اژدها شود و دو اژدهای دیگر به دنبالش از آسمان آتش بیزند بر روی موجوداتی که با جادوی شاه شب به حرکت افتاده اند ؟؟؟

با این ویژگی ها و سابقه و فرض

سیر برندن استارک به کجا میرسد ؟

چه نیاز به امثال جان اسنو هست ؟

و ....

همین الان هم دنریس یه چشمک بزنه و هر سه تا اژدها با هوشمندی کامل برن وستروس و کینگزلندینگ رو بسوزونن و برگردن با این چیزهایی ک تا الان نشون دادن یک ذره هم عجیب نیست برای من

به نظر خود من به هر حال باید داستان (آن طور که بی نظیر خوانده میشد) یک حرکتی به طرف حذف ناگهانی دنریس یا نشان دادن پوچ بودن اون بزنه و مسیر اصلی (اگر وجود داره) برای نجات زندگان از دست شاه شب.. رو نشون بده که اگر این طور نباشه کلا قسمت های باقی مانده تبدیل میشه به بکسری حرکت خاص (مرگ تدریجی باقیمانده افراد شناخته شده در وستروس برای ادامه سزیال در هر قسمت که به اصلاح بیننده رو میخکوب کنه (این قسمت سر داووس ... قسمت بعد تورمند ... قسمت بعد شاید بیلیش ... سرسی ... و الی آخر ... ) )

و فتوحات دنریس با قدرت بلامنزاع خودش و حرکت به سمت هدفش بدون هیچ خللی

در کل با این چیزی که از دنریس نشون دادن الان دیگه چه فرقی میکنه والدین جان کی باشه ... شمال رو بگیرن .. نگیرن ... آریا بیاد ... نیاد ... برندن استارک در رویای خودش غرق بشه و نابود بشه ... نشه ...

پرنس موعود و آزور آهای و بقیه اصلا دیگه ضروررتی ندارن

چه کار باید انجام بدن برای شکست شاه شب که دنریس تارگرینی که به ما نشون دادن نمیتونه انجام بده

باید امیدوار باشیم داستان جرخش و نقطه عطف اصلی خودش اگه داره رو نشون بده در ادامه

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
طرفدار نسبی استارکها » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:08 pm[/url]"]@ کال مصطفی: "دنریس تنها تارگرین شناخته شده موجود هست و وارث حقیقی تاج و تخت وستروس." نه واقعا؟؟؟؟؟؟؟ یعنی آدم سرش رو باید بکوبه به دیوار سیمانی!!!

آخه عزیز من ، به چه دلیلی وارث حقیقی هست؟ جدش (اگان فاتح) با زور و کشتار وستروس رو گرفته و بیشتر اجدادش ظالم بودن و کلی کشتار کردن .پدرش آدم ظالم دیوانه و پستی بود،داداشش با حرکت خودش خیانت میکنه (به زنش که از خاندان بزرگیه) ،شرافت دو خاندان رو لکه دار میکنه (استارک و براتیون) و زمینه ساز کار های پدرش میشه (سوزاندن استارک و ...) و تو این چند ماه ککش هم نمیگزه و بعد وقتی قیام شروع میشه اشتباهش رو جبران نمیکنه هیچ، بلکه شروع میکنه به کشتن قیام کننده ها.

حالا این خانم نه تنها از پدرش و برادرش دفاع میکنه بلکه داعیه غاصب بودن رابرت، ادارد و هرکی که بر علیه پدرش قیام کرده رو داره و خودش و خاندانش رو مظلوم میدونه و صاحب حق و تاج و تخت چرا؟؟؟؟ اگر به دیده حق و انسانیت نگاه کنیم هیچ حقی نداره به دلایلی که گفتم و اگر به دیده قدرت هم نگاه کنیم رابرت تخت رو با قدرت و جنگ گرفته مثل نیاکان دنریس (که الان حق خودش به تخت رو منتسب به اونا میدونه) پس این دختر مغرور چی میگه این وسط؟ این بزرگترین دلیل از میان چندین دلیلی است که من با دنریس مخالفم و اون رو دیکتاتور و ظالم میدونم و بحث ها رو د تالا های دیگه انجا دادن هم من هم افرادی که خیلی تسلط دارن به کتاب مثل کینگ رابرت و ...

در مورد محبوبیت هم که دوستمون "مه سا استارک" کامل با مثال توضیح دادن و لازم به توضیح نیست.

اما در مورد گوگرد ، فکر میکنم تا اونجایی که من میدونم گوگرد در برخود با آتش حالت انفجار مانند داره (جرقه با صدای نسبتا بلند) در حالی که در سکانس حرکت آتیش پخشی و بیشتر شبیه روغن ، بنزین و ... هست که عموما بو دارند اما فرض میگیریم که ماده آتیش زای استفاده شده نه بو دارد نه قابل رویت است، نه خیس میکند زمین را،نه لزج میکند و در نتیجه قابل حس موقع راه رفتن و در اون بازار هم موجود باشد ؛ چطور در اون وقت کم و با اون قتل انجام شده اینا (جورا و اون معشوق دنریس) میرن اون ماده رو که قاعدتا باعث شک میشه خریدش در اون مقدار رو میخرن؟ چطور از نگهبان ها میگذرن؟ محل قرار کال ها هیچ نگهبانی نداشته یعنی قبل از جلسه؟ چطور دو سه تا از کال ها با سقوط سقف کشته میشن ولی دنریس هیچ احتمالی نیست که بریزه روش سقف؟ از بین اون همه مردمی که یهش تعظیم کردن حتی یک دهم افراد هم پیدا نشدن که از کشته شدن روساشون خونشون به جوش بیاد و اون رو جادوگر بدونن (متناسب با تفکر خرافیشون) و حمله کنن بهش؟

دلایل من واضح بود و نیازی به بازگویی نداشت ولی در برابر گفته های شما که هدفی بجز دفاع احساسی از شخصیت محبوبتون ندارید چه کار دیگری میتوان کرد؟!

در مورد قسمت دنریس در این قسمت هم فقط میتونم بگم

مرسی .. تمام دلایل علاقه مند نبودن امثال من به مادر اژدهایان و متولد طوفان و نسوخته و ملکه اندال ها و مردان اول و ..... رو یک جا نوشتید..یا راحت تر بگم تنفر

ممنون

یک صحبتی کرده بود ادارد استارک با جیمی لنیستر

تو فصل یک

جیمی صحنه سوزاندن پدر ند رو توصیف کرد و...

(درباره جیمی یک نکته بگم اینکه یک به نظر من جیمی هم قربانی خباثت و اهریمن صفتی خواهرش شده ... حالا عشق نافرجام این دو نفر رو در منفی و کاری بد نظر نگیریم فکر کنم هیچوقت سرسی علاقه ای به جیمی به ان صورت که باید نداشته .. زمانی که جیمی بخاطر جنگ رفت و اسیر راب استارک شد ... خودش رو مشغول عیش و نوش و هرزگی با لنسل لنیستر کرده بود و ... )

که تمام بزرگان از کل وستروس ناظر بودن و دربار پادشاه مثل قبرستان ساکت بود (کسی اعتراضی نکرد)

ما که تا الان به طور مستقیم ریگار رو ندیدیم . اما هر چه که سعی شد از طرف باریستان و ... گفته بشه اینه که یک انسان با سجایای اخلاقی بسیار و بهترین شخص برای پادشاهی بر سرزمین نسبت به تمامی دوران های قبل...بوده

سوال من این هست چرا ریگار دربرابر مد کینگ حرکتی ... اعتراضی ... انجام نداد جیکش هم در نیومد؟؟ اگه واقعا انسان درستی بود ... آزادی خواه بود ...

چون در تئوری والدین جان گفتن که ریگار آدمی نبوده لیانا رو بدزده و تجاوز کنه . عاشق هم بودن و..ریگار انسان والایی بود .. پست نبود ... رابرت با غرض از اون حرف میزد و الی آخر ...

مدکینگ اومده پدر و برادر استارکها رو به وضع دردناکی کشته بدون هیچ ارتکاب جرم از طرف اونها

بعد فرستاده دنبال بچه کوچکتر (احتمالا قصد انقراض نسل داشته) و رابرت براتیون

در اثر این رویداد که اونها قیام کردن و بسیاری دیگر بهمراه اونها...

ریگار که فکر کنم در رفتار و کردار نیک و اهداف والا مشابه مادراژدهایان بوده اومده جلوی این مردم ستم کشیده شمشیر بسته و قبول اشتباه از طرف خاندان خود نکرده..

... بگذریم ...

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یه قوم وحشی چرا باید به یه دختر که مدام در مورد ظاهرش جوک میگند, انقدر اهمیت بده که برای تصمیم گیری در موردش شورا تشکیل بده و همه ى کال ها جمع بشن و گفتگو کنند؟!

چون این دختر همسر یه کال و یک کالیسی بوده و جزئی از دوش خلین.که خود دوتراکیها بهشون بسیار احترام میزارن و شان و مقام بالایی دارن پس یه زن یا دختر معمولی و بی اهمیت نبوده.

دوتراکی ها وحشی هستن.ولی همیشه فرمانده داشتن و هر کالاسار یه کال داره خود کالاسار چند دسته میشه هر دسته دوباره یه فرمانده داره یعنی تو این مورد خیلی منظم و سازمان یافته ن.

برعکس مردم آزاد که میگن ما به هیچکس تعظیم نمیکنیم و از کسی دوست ندارن دستور بگیرن و میشه گفت سرخودن به همین دلیل متحد کردنشون خیلی طول کشید.پس اصلا قابل مقایسه نیستن.دوتراکیها بینشون هرکی زورش بیشتره همون حرف اول و آخر و میزنه.الانم از نظر مردمشون دنی قدرتمندتر از کالهای دیگه بوده همه ی اونارو کشته خودش زنده بیرون اومده همین هم براش احترام میاره جدا از احترامی که بعنوان بیوه ی کال داره.پس ربطی به لخ*ت شدنشو ... نداره.

ولی کلا ضعف داشت این قسمت و اینکه برای بار دوم از این داستان استفاده شد جالب نبود.

من جایی خوندم که مارتین گفته نسوز بودن دنریس بخاطر جادوی اژدهاها بوده و فقط همون یک دفعه براش اتفاق افتاده ولی در سریال گویا تصمیم گرفتن این نسوز بودن رو یکی از قدرتهای ماوراالطبیعه ی دنریس بکنن.

شما انتظار دارید که دنریس در یک جامعه ی قرون وسطایی تمرین دموکراسی و مردم سالاری بکنه؟

مگه در جوامع مردم سالار همه راضی هستن؟پس نباید انتظار داشته باشید که اینجا همه راضی باشن.منظورتون از افرادی که اطراف دنریس هستن دقیقا چه کساییه؟همه ی برده هایی که آزاد شدن؟اربابان؟افرادی که بعنوان مشاور اطرافشن؟

 

دو قسمته من متوجه شدم که ملیساندر بجای آزوراهایی میگه the prince that was promised و کفر داووسو در میاره.حالا یادم نیست قبلا هم همینو میگفته یا آزوراهایی میگفت و من دقت نکرده بودم.

@hamid.dnd در مورد ریگار در ویکی صفحه ی مربوط به ریگار و مد کینگ رو بخونید.چون اینجا بحث راجع به کتاب نیست من توضیح نمیدم.از صفحه ی ریگار ضیافت کلاغها جایی که جیمی صحبت هاش با ریگار رو به یاد میاره و از صفحه ی ایریس قسمت جنگ غاصب پاراگراف اول و بخونید اگر وقت ندارید کامل بخونید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Queen nymeria » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:32 pm[/url]"]
یه قوم وحشی چرا باید به یه دختر که مدام در مورد ظاهرش جوک میگند, انقدر اهمیت بده که برای تصمیم گیری در موردش شورا تشکیل بده و همه ى کال ها جمع بشن و گفتگو کنند؟!

چون این دختر همسر یه کال و یک کالیسی بوده و جزئی از دوش خلین.که خود دوتراکیها بهشون بسیار احترام میزارن و شان و مقام بالایی دارن پس یه زن یا دختر معمولی و بی اهمیت نبوده.

دوتراکی ها وحشی هستن.ولی همیشه فرمانده داشتن و هر کالاسار یه کال داره خود کالاسار چند دسته میشه هر دسته دوباره یه فرمانده داره یعنی تو این مورد خیلی منظم و سازمان یافته ن.

برعکس مردم آزاد که میگن ما به هیچکس تعظیم نمیکنیم و از کسی دوست ندارن دستور بگیرن و میشه گفت سرخودن به همین دلیل متحد کردنشون خیلی طول کشید.پس اصلا قابل مقایسه نیستن.دوتراکیها بینشون هرکی زورش بیشتره همون حرف اول و آخر و میزنه.الانم از نظر مردمشون دنی قدرتمندتر از کالهای دیگه بوده همه ی اونارو کشته خودش زنده بیرون اومده همین هم براش احترام میاره جدا از احترامی که بعنوان بیوه ی کال داره.پس ربطی به لخ*ت شدنشو ... نداره.

ولی کلا ضعف داشت این قسمت و اینکه برای بار دوم از این داستان استفاده شد جالب نبود.

من جایی خوندم که مارتین گفته نسوز بودن دنریس بخاطر جادوی اژدهاها بوده و فقط همون یک دفعه براش اتفاق افتاده ولی در سریال گویا تصمیم گرفتن این نسوز بودن رو یکی از قدرتهای ماوراالطبیعه ی دنریس بکنن.

شما انتظار دارید که دنریس در یک جامعه ی قرون وسطایی تمرین دموکراسی و مردم سالاری بکنه؟

مگه در جوامع مردم سالار همه راضی هستن؟پس نباید انتظار داشته باشید که اینجا همه راضی باشن.منظورتون از افرادی که اطراف دنریس هستن دقیقا چه کساییه؟همه ی برده هایی که آزاد شدن؟اربابان؟افرادی که بعنوان مشاور اطرافشن؟

 

دو قسمته من متوجه شدم که ملیساندر بجای آزوراهایی میگه the prince that was promised و کفر داووسو در میاره.حالا یادم نیست قبلا هم همینو میگفته یا آزوراهایی میگفت و من دقت نکرده بودم.

.

 

 

دوست عزیز بی منطقی و تناقض رو نمیشه با بهانه ى وحشی بودن ماستمالی کرد. من در مورد دنی کتاب صحبت نمی کنم, در مورد دنریس سریال صحبت می کنم. شما میگی چون کالیسی بوده براش احترام قایل شدن و اون همه کال برای تصمیمگیری در موردش جمع شدند. ولی چیزی که من می بینم اینه که تمام مدت دارند بهش توهین می کنند و ازش جوک می سازند. این یعنی تناقض.

بله درسته که متقاعد کردن فروشنده های ماده ى اتش زا, کالیسی های بازنشسته, نگهبان ها وغیره به اندازه مردم ازاد طول نمی کشه ولی مطمینا بیشتر از چند ساعت یا یکی دو روز وقت لازم داره.

 

من انتظار دموکراسی یا نظام های حکومتی دیگه رو ندارم, طرفداران دنریس دارند. همون هایی که با لقب ازادکننده ى برده ها حال می کنند. تمام حرف من اینه که این شخصیت هم مثل بقیه دنبال قدرت و حکومته. ادم های اطرافش رو هم برده ها و اربابان تشکیل میدن... از بین هر دو گروه ناراضی داشته و اگر به حرف های تیریون دقت کنید متوجه فرق یه لیدر واقعی مثل تیریون با یه ارمانگرای توخالی مثل دنریس میشید.

 

در مورد سوال اخرتون هم, خیر تا به حال واژه ازوراهای تو سریال استفاده نشده. و حتی هیچ حرفی از هدف شاه شب برای حمله به جنوب دیوار زده نشده که برای من به شخصه جای سوال و کنجکاویه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
طرفدار نسبی استارکها » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:08 pm[/url]"]@ کال مصطفی: "دنریس تنها تارگرین شناخته شده موجود هست و وارث حقیقی تاج و تخت وستروس." نه واقعا؟؟؟؟؟؟؟ یعنی آدم سرش رو باید بکوبه به دیوار سیمانی!!!

آخه عزیز من ، به چه دلیلی وارث حقیقی هست؟ جدش (اگان فاتح) با زور و کشتار وستروس رو گرفته و بیشتر اجدادش ظالم بودن و کلی کشتار کردن .پدرش آدم ظالم دیوانه و پستی بود،داداشش با حرکت خودش خیانت میکنه (به زنش که از خاندان بزرگیه) ،شرافت دو خاندان رو لکه دار میکنه (استارک و براتیون) و زمینه ساز کار های پدرش میشه (سوزاندن استارک و ...) و تو این چند ماه ککش هم نمیگزه و بعد وقتی قیام شروع میشه اشتباهش رو جبران نمیکنه هیچ، بلکه شروع میکنه به کشتن قیام کننده ها.

حالا این خانم نه تنها از پدرش و برادرش دفاع میکنه بلکه داعیه غاصب بودن رابرت، ادارد و هرکی که بر علیه پدرش قیام کرده رو داره و خودش و خاندانش رو مظلوم میدونه و صاحب حق و تاج و تخت چرا؟؟؟؟ اگر به دیده حق و انسانیت نگاه کنیم هیچ حقی نداره به دلایلی که گفتم و اگر به دیده قدرت هم نگاه کنیم رابرت تخت رو با قدرت و جنگ گرفته مثل نیاکان دنریس (که الان حق خودش به تخت رو منتسب به اونا میدونه) پس این دختر مغرور چی میگه این وسط؟ این بزرگترین دلیل از میان چندین دلیلی است که من با دنریس مخالفم و اون رو دیکتاتور و ظالم میدونم و بحث ها رو د تالا های دیگه انجا دادن هم من هم افرادی که خیلی تسلط دارن به کتاب مثل کینگ رابرت و ...

در مورد محبوبیت هم که دوستمون "مه سا استارک" کامل با مثال توضیح دادن و لازم به توضیح نیست.

اما در مورد گوگرد ، فکر میکنم تا اونجایی که من میدونم گوگرد در برخود با آتش حالت انفجار مانند داره (جرقه با صدای نسبتا بلند) در حالی که در سکانس حرکت آتیش پخشی و بیشتر شبیه روغن ، بنزین و ... هست که عموما بو دارند اما فرض میگیریم که ماده آتیش زای استفاده شده نه بو دارد نه قابل رویت است، نه خیس میکند زمین را،نه لزج میکند و در نتیجه قابل حس موقع راه رفتن و در اون بازار هم موجود باشد ؛ چطور در اون وقت کم و با اون قتل انجام شده اینا (جورا و اون معشوق دنریس) میرن اون ماده رو که قاعدتا باعث شک میشه خریدش در اون مقدار رو میخرن؟ چطور از نگهبان ها میگذرن؟ محل قرار کال ها هیچ نگهبانی نداشته یعنی قبل از جلسه؟ چطور دو سه تا از کال ها با سقوط سقف کشته میشن ولی دنریس هیچ احتمالی نیست که بریزه روش سقف؟ از بین اون همه مردمی که یهش تعظیم کردن حتی یک دهم افراد هم پیدا نشدن که از کشته شدن روساشون خونشون به جوش بیاد و اون رو جادوگر بدونن (متناسب با تفکر خرافیشون) و حمله کنن بهش؟

این که داستان فانتزیه که دلیل نمیشه منطق نداشته باشه. چون داستان فانتزیه فرض کنیم "یهو سیصد هزار تا اسب شاخ دار با یه ملیون خفاش بیان کمک جان اسنو و بگیه کل وستروس رو فتح کنه و همه دوستش داشته باشن و آدر ها هم باهش حال کنن و بشینن سر یه سفره غذا بخورن" من الان نباید اعتراض کنم؟

دلایل من واضح بود و نیازی به بازگویی نداشت ولی در برابر گفته های شما که هدفی بجز دفاع احساسی از شخصیت محبوبتون ندارید چه کار دیگری میتوان کرد؟!

در مورد قسمت دنریس در این قسمت هم فقط میتونم بگم

من نمیدونم دوستان چه مشکلی با دنی دارن اون که خیر همه رو میخواد!

در مورد اینکه دنی تنها وارث بر حق تاج تخت وستروسه هم که شکی نیست تمام دلایلی که شما برای نبودنش آوردین از طرز نگاه اشتباهتونه!

اگان کسیه که تونست با کشتن اون همه آدم و منقرض کردن چند تا خاندان که جلوش زانو نزدن وستروس رو متحد یک پارچه کرد وگرنه قبل اون که هر قسمت وستروس یه پادشاه داشت همشم با هم جنگ داشتن!

فقط این وسط اون موقع دورن نتونستن بگیرن ولی بقیه خاندانا که اگان کشت با خاندان جدید از همون منطقه جایگزینشون کرد و ایری هم که تسلیم شد چون پسری که پادشاه بود ضعیف بود که نمیدونم چقدر این قضیه آشنا به نظر میرسه!

در آخر هم استارکا با اینکه پادشاه شمال آدم ضعیفیم نبود و خود شمالم که خیلی بزرگه و گرفتنش آسون نیست ولی در کمال تعجب جلوی اگان زانو زد و باهاش نجنگید و حاضر شد بیخیال لقب پادشاهی خودش بشه و الکی مردمشو به کشتن نده!

در مورد دورنم که نتونست اگان بگیره بعدن تارگرینا با جنگ به وستروس اضافه کردن و 7 کینگدوم کامل شد!

تمام این خاندان ها هم همیشه به تارگرینا وفادار بودن جنگای داخلی که صورت گرفت بین خود تارگرینا بود!

خود ند هم از اینکه سربازای لنیستر بچه های ریگارو کشتن ناراحت بود و از اینکه جیمی پادشاه خودشو کشته بود با اینکه همون پادشاه پدر و برادرشو کشته بود!

بهرحال خودآیرون ترون وکینگزلندینگ هم که اگان و تارگرینای بعدش ساختن!

در مورد رابرتم خوب اینکه بهش بگن غاصب که کاملا طبعیه چون تنها کسایی که به کل وستروس حکومت کردن قبلش تارگرینا بودن که بعد رابرت اومد کینگ شد در حالی که ویسریس و دنی زنده بودن و تارگرینا به طور کامل منقرض نشده بودن!

تازه دنی به غیر از اینکه وارث بر حقه طی این فصلها هم پیشرفت کرده و یه جورایی تنها کسیه که عرضه این کار داره وگرنه کی میخواست پادشاه یا ملکه بشه اون 5 تا پادشاه دیگه که همشون مردن و تازه اگه هم میشدن هیچ کدوم توانایی اینکه پادشاه خوبی بشه رو نداشت در مورد آدمایی که هنوز زنده هم هستن هم این قضیه صدق میکنه!

همین رابرتم با اینکه تنها کسیه که بجز تارگرینا تونست پادشاه بشه تو زمان پادشاهیش حتی با اینکه با هم خون خودش هم ازدواج نکرده بود مثل تارگرینا ولی نتونست یه بچه از خودش از زنش داشته باشه و تا آخرشم نمیدونست که نداره!

در مورد اون سقفم که همه بهش گیر دادن بگم که وقتی یه جا زلزله هم میاد آدما که زیر 5 متر بتن و آجر گیر میکنن هم زنده پیدا میشن پس اینکه دنی تونست از زیر اون سقف چوبی که تا آخرشم هنوز نریخته بود زنده بمونه فک نکنم اینقدر غیر ممکن باشه!

و در مورد زانو زدن کل دوتراکی هم خوب همه کالاسارا جلو کالاشون زانو میزنن و اگه کال یه کال دیگه بکشه کالاسار کال مرده براش میشه و از اونجایی که دنی همه کال ها رو کشت طبیعیه که همه دوتراکیا جلوش زانو بزنن!

اینکه کالا از ترس سوختن فریاد میکشیده میخواستن فرار کنم هم فک کنم هر آدمی از ترس جونش این کار بکنه!

آتشم که خوب دیگه چوب خشکو هر جا آتش بهش برسه آتش میگیره دیگه نمیمونه نگاش کنه که در اینکه تو گرمای اونجا چوبا خشک بودنم که فک نکنم شکی باشه تازه تو نشون دادنشم به بهترین صورت حتما محدودیت داشتن یکم خلاصش کردن دیگه!

 

حالا من پیشاپیش از اینکه طرفداری یکی از کارکترای محبوبمو کردن معذرت میخوام ولی خداییش از فصل اول منتظرم دنی بیاد وستروس ملکه شه همه رو متحد کنه با ارتشش یه دسته کمکی به فامیلای استارکم (از اون جهت که من خودم از اول استارک بودم!) برسونه تو جنگ با ارتش مردگان!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینجاست که میگن پدرت بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

آخه چون اجداد دنریس یه کارایی کردن که نمیشه بگیم دنریس به حق وارث وستروس باشه.

به نظر من هر کسی که بتونه این جنگ بی سرانجام رو پیروز بشه میتونه وارث به حق وستروس بشه. حالا یا دنریس یا هر کس دیگه. یعنی اگه پادشاه زمستان هم بیاد پیروز بشه من بهش میگم وارث به حق وستروس. هر کی عرضه داره بیاد بالا

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@Shahryar Stark : من دیگه واقعا نمیدونم چی بگم فکر کنم باید بذارم دوستان خودشون استدلال رو قضاوت کنند من که تو حرفاتون هیچ دلیلی ندیدم

@تینا استارک : اگر کسی جنگ رو پیروز شه باعث بر حق بودنش نمیشه همونطور که اگر ببازه نشان از ناحق بودنش نیست ؛ اون بحثی هم که کردم (از نظر قدرت و در واقع قانون جنگل) منظورم این بود که حتی از اون نگاه هم (هر چند نگاه زو آزمایی و غلط) باز هم رابت محق بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شما قسمت 1 همین فصل رو بیاد نداری که میخواستن به دنی تج*اوز کنن ولی وقتی کال فهمید همسر دروگو بوده بهش گفت منو ببخش من نمیدونستم.پس اگر این احترام نیست پس چیه؟تناقضاتی هم که هست تقصیر نویسنده ها و تهیه کننده های سریاله.

از کجای نوشته ی من این برداشتو کردین که من از وحشی بودنشون برای ماستمالی نفص داستان دارم استفاده میکنم.

متاسفانه من نوشته ی شما رو درست نخونده بودم .اونجایی که درباره متحد شدن دوتراکیها گفتم منظورم متحد شدن همشون زیر نظر یک رهبر بود نه متحد شدن برای کمک به دنی برای کشتن کالها.وگرنه من تو پست اولم هم گفتم که این قسمت و نحوه ی کشتن کالها ضعف داشت و...

دنریس آرمانگرای توخالی یا یک رهبر بی تجربه؟تیریون دوبرابر دنی سن و چندین برابر تجربه داره پس مقایسه شون درست نیست.

اربابان که نباید هم راضی باشن ولی درمورد بردگان برده ی پیری که تمام عمرش برده بوده و معلم فرزندان اربابش بوده میگه من کار دیگه ای نمیتونم بکنم میخوام برگردم پیش اربابم یه برده ای هم مثل گری ورم آخته ش کردن و زندگی حیوانی داشته این راضی و آن ناراضی.که البته دنریس باید فکری به حال انسانهایی مثل اون پیرمرد بکنه.

و برای من خیلی جالبه که تو هر فیلم و سریالی اگر انگشت یک زن به یک مرد بخوره داد همه در میاد که فمینیسم!!!!بوی فمینیسم میاد!!!منظورم هم تنها به شما نیست مه سا استارک کلا زیاد به چشمم میخوره این موضوع.

یک جا که یه نفر که یه مقاله نوشته بود که چرا از دنریس متنفرم که همه ی حرفهایی که همینجا زده میشه رو گفته بود اول مقاله ش هم نوشته بود که طرفدارای دنریس همه فمنیستها یا دختربچه هان!!!!!!!!!!!!حالا نمیدونم این آمار و اطلاعات دقیییق رو از کجا اورده بود.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

میدونم جای این بحثها اینجا نیست .

از نظر من بحث وارٍث حقیقی و پادشاه حقیقی و ....خیلی بیهوده و مسخره ست.حقیقی بودنشون رو چجور میشه سنجید؟حالا اینکه حقی برای ادعای تاج و تخت دارن یا نه به نظر من همونقدر دنریس نسبت به تاج و تخت حق داره که استنیس یا شیرین یا تامن(اگر فرزند رابرت بدونیمش).دنریس این حق رو اجدادش بهش دادن و بهش به ارث رسیده ،رابرت با تصرف تاج و تخت این حقو برای وارثینش بوجود اورد.حالا اینکه چه کسی بتونه حقشو بگیره باید دید.در ضمن رابرت هم خودش یکی از دلایلی که به پادشاهی رسید جدا از اینکه قیامی که باید بنام استارکها میبود به نام او شد ارتباط خونی باراثیون ها با تارگرینها بود.

واقعا چرا انتظار فروتنی از بعضی کاراکترها دارید؟یه جوری میگید دختر مغرور که انگار باید الان بره سرشو بزاره زمین بمیره بخاطر اینکه مغروره.همه ی کاراکترها مغرورن فقط مقدارش تفاوت داره. 13 سال یه داستان در مورد خانوادش شنیده اینکه برادرش انسان فوق العاده ای بوده و نمیدونیم ویسریس و گاردی که همراهشون بوده در مورد ایریس چه داستانهایی تعریف کردن و از اتفاقاتی که افتاده چه چیزهایی رو گفتن و چه چیزهایی رو نگفتن بهش حالا یه نفر بیاد بگه خانوادت بد بودن باید درجا قبول کنه؟بگه آره حق با توئه؟نخیر هیچ انسانی به سرعت دیدگاهشو راجع به انسانهایی که دوستشون داره تغییر نمیده ولی به فکر فرو میره.اگر تا آخر داستان با دیدن شواهد و.... باز هم روی عقیده ی خودش پافشاری کنه اونوقت شدیدا باید بهش انتقاد کرد.در مورد مظلوم واقع شدن هم استارکها بهشون ظلم شد هم تارگرینها به نوعی.اگر برادر و پدر ند به ناحق کشته شدن زن و بچه ی ریگار هم مظلوم بودن و به ناحق کشته شدن.

من نه از طرفداری بی مورد خوشم میاد نه از نقد شدید بی مورد.به خاطر خوش شانسیش ازش متنفر نیستم از هر کاری هم که میکنه بی جهت طرفداری نمیکنم.من اشتباهات دنریس رو هم کاملا میبینم .

به نظر من هر کسی که بتونه این جنگ بی سرانجام رو پیروز بشه میتونه وارث به حق وستروس بشه.

اونیکه جنگ رو ببره میشه فاتح، وارث نیست . فرزندش میشه وارث پدر فاضل.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای بحث بین قومی (!) یه تاپیک خاک خورده به اسم "کل کل خاندان های وستروسی" هست،یادش بخیر یه زمانی کینگ رابرت یه تنه میزد این تارگرین های فروم رو میترکوند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Shahryar Stark » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 9:59 pm[/url]"]
طرفدار نسبی استارکها » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:08 pm[/url]"]@ کال مصطفی: "دنریس تنها تارگرین شناخته شده موجود هست و وارث حقیقی تاج و تخت وستروس." نه واقعا؟؟؟؟؟؟؟ یعنی آدم سرش رو باید بکوبه به دیوار سیمانی!!!

آخه عزیز من ، به چه دلیلی وارث حقیقی هست؟ جدش (اگان فاتح) با زور و کشتار وستروس رو گرفته و بیشتر اجدادش ظالم بودن و کلی کشتار کردن .پدرش آدم ظالم دیوانه و پستی بود،داداشش با حرکت خودش خیانت میکنه (به زنش که از خاندان بزرگیه) ،شرافت دو خاندان رو لکه دار میکنه (استارک و براتیون) و زمینه ساز کار های پدرش میشه (سوزاندن استارک و ...) و تو این چند ماه ککش هم نمیگزه و بعد وقتی قیام شروع میشه اشتباهش رو جبران نمیکنه هیچ، بلکه شروع میکنه به کشتن قیام کننده ها.

حالا این خانم نه تنها از پدرش و برادرش دفاع میکنه بلکه داعیه غاصب بودن رابرت، ادارد و هرکی که بر علیه پدرش قیام کرده رو داره و خودش و خاندانش رو مظلوم میدونه و صاحب حق و تاج و تخت چرا؟؟؟؟ اگر به دیده حق و انسانیت نگاه کنیم هیچ حقی نداره به دلایلی که گفتم و اگر به دیده قدرت هم نگاه کنیم رابرت تخت رو با قدرت و جنگ گرفته مثل نیاکان دنریس (که الان حق خودش به تخت رو منتسب به اونا میدونه) پس این دختر مغرور چی میگه این وسط؟ این بزرگترین دلیل از میان چندین دلیلی است که من با دنریس مخالفم و اون رو دیکتاتور و ظالم میدونم و بحث ها رو د تالا های دیگه انجا دادن هم من هم افرادی که خیلی تسلط دارن به کتاب مثل کینگ رابرت و ...

در مورد محبوبیت هم که دوستمون "مه سا استارک" کامل با مثال توضیح دادن و لازم به توضیح نیست.

اما در مورد گوگرد ، فکر میکنم تا اونجایی که من میدونم گوگرد در برخود با آتش حالت انفجار مانند داره (جرقه با صدای نسبتا بلند) در حالی که در سکانس حرکت آتیش پخشی و بیشتر شبیه روغن ، بنزین و ... هست که عموما بو دارند اما فرض میگیریم که ماده آتیش زای استفاده شده نه بو دارد نه قابل رویت است، نه خیس میکند زمین را،نه لزج میکند و در نتیجه قابل حس موقع راه رفتن و در اون بازار هم موجود باشد ؛ چطور در اون وقت کم و با اون قتل انجام شده اینا (جورا و اون معشوق دنریس) میرن اون ماده رو که قاعدتا باعث شک میشه خریدش در اون مقدار رو میخرن؟ چطور از نگهبان ها میگذرن؟ محل قرار کال ها هیچ نگهبانی نداشته یعنی قبل از جلسه؟ چطور دو سه تا از کال ها با سقوط سقف کشته میشن ولی دنریس هیچ احتمالی نیست که بریزه روش سقف؟ از بین اون همه مردمی که یهش تعظیم کردن حتی یک دهم افراد هم پیدا نشدن که از کشته شدن روساشون خونشون به جوش بیاد و اون رو جادوگر بدونن (متناسب با تفکر خرافیشون) و حمله کنن بهش؟

این که داستان فانتزیه که دلیل نمیشه منطق نداشته باشه. چون داستان فانتزیه فرض کنیم "یهو سیصد هزار تا اسب شاخ دار با یه ملیون خفاش بیان کمک جان اسنو و بگیه کل وستروس رو فتح کنه و همه دوستش داشته باشن و آدر ها هم باهش حال کنن و بشینن سر یه سفره غذا بخورن" من الان نباید اعتراض کنم؟

دلایل من واضح بود و نیازی به بازگویی نداشت ولی در برابر گفته های شما که هدفی بجز دفاع احساسی از شخصیت محبوبتون ندارید چه کار دیگری میتوان کرد؟!

در مورد قسمت دنریس در این قسمت هم فقط میتونم بگم

من نمیدونم دوستان چه مشکلی با دنی دارن اون که خیر همه رو میخواد!

در مورد اینکه دنی تنها وارث بر حق تاج تخت وستروسه هم که شکی نیست تمام دلایلی که شما برای نبودنش آوردین از طرز نگاه اشتباهتونه!

اگان کسیه که تونست با کشتن اون همه آدم و منقرض کردن چند تا خاندان که جلوش زانو نزدن وستروس رو متحد یک پارچه کرد وگرنه قبل اون که هر قسمت وستروس یه پادشاه داشت همشم با هم جنگ داشتن!

فقط این وسط اون موقع دورن نتونستن بگیرن ولی بقیه خاندانا که اگان کشت با خاندان جدید از همون منطقه جایگزینشون کرد و ایری هم که تسلیم شد چون پسری که پادشاه بود ضعیف بود که نمیدونم چقدر این قضیه آشنا به نظر میرسه!

در آخر هم استارکا با اینکه پادشاه شمال آدم ضعیفیم نبود و خود شمالم که خیلی بزرگه و گرفتنش آسون نیست ولی در کمال تعجب جلوی اگان زانو زد و باهاش نجنگید و حاضر شد بیخیال لقب پادشاهی خودش بشه و الکی مردمشو به کشتن نده!

در مورد دورنم که نتونست اگان بگیره بعدن تارگرینا با جنگ به وستروس اضافه کردن و 7 کینگدوم کامل شد!

تمام این خاندان ها هم همیشه به تارگرینا وفادار بودن جنگای داخلی که صورت گرفت بین خود تارگرینا بود!

خود ند هم از اینکه سربازای لنیستر بچه های ریگارو کشتن ناراحت بود و از اینکه جیمی پادشاه خودشو کشته بود با اینکه همون پادشاه پدر و برادرشو کشته بود!

بهرحال خودآیرون ترون وکینگزلندینگ هم که اگان و تارگرینای بعدش ساختن!

در مورد رابرتم خوب اینکه بهش بگن غاصب که کاملا طبعیه چون تنها کسایی که به کل وستروس حکومت کردن قبلش تارگرینا بودن که بعد رابرت اومد کینگ شد در حالی که ویسریس و دنی زنده بودن و تارگرینا به طور کامل منقرض نشده بودن!

تازه دنی به غیر از اینکه وارث بر حقه طی این فصلها هم پیشرفت کرده و یه جورایی تنها کسیه که عرضه این کار داره وگرنه کی میخواست پادشاه یا ملکه بشه اون 5 تا پادشاه دیگه که همشون مردن و تازه اگه هم میشدن هیچ کدوم توانایی اینکه پادشاه خوبی بشه رو نداشت در مورد آدمایی که هنوز زنده هم هستن هم این قضیه صدق میکنه!

همین رابرتم با اینکه تنها کسیه که بجز تارگرینا تونست پادشاه بشه تو زمان پادشاهیش حتی با اینکه با هم خون خودش هم ازدواج نکرده بود مثل تارگرینا ولی نتونست یه بچه از خودش از زنش داشته باشه و تا آخرشم نمیدونست که نداره!

در مورد اون سقفم که همه بهش گیر دادن بگم که وقتی یه جا زلزله هم میاد آدما که زیر 5 متر بتن و آجر گیر میکنن هم زنده پیدا میشن پس اینکه دنی تونست از زیر اون سقف چوبی که تا آخرشم هنوز نریخته بود زنده بمونه فک نکنم اینقدر غیر ممکن باشه!

و در مورد زانو زدن کل دوتراکی هم خوب همه کالاسارا جلو کالاشون زانو میزنن و اگه کال یه کال دیگه بکشه کالاسار کال مرده براش میشه و از اونجایی که دنی همه کال ها رو کشت طبیعیه که همه دوتراکیا جلوش زانو بزنن!

اینکه کالا از ترس سوختن فریاد میکشیده میخواستن فرار کنم هم فک کنم هر آدمی از ترس جونش این کار بکنه!

آتشم که خوب دیگه چوب خشکو هر جا آتش بهش برسه آتش میگیره دیگه نمیمونه نگاش کنه که در اینکه تو گرمای اونجا چوبا خشک بودنم که فک نکنم شکی باشه تازه تو نشون دادنشم به بهترین صورت حتما محدودیت داشتن یکم خلاصش کردن دیگه!

 

حالا من پیشاپیش از اینکه طرفداری یکی از کارکترای محبوبمو کردن معذرت میخوام ولی خداییش از فصل اول منتظرم دنی بیاد وستروس ملکه شه همه رو متحد کنه با ارتشش یه دسته کمکی به فامیلای استارکم (از اون جهت که من خودم از اول استارک بودم!) برسونه تو جنگ با ارتش مردگان!

در باره این مسئله ... که ادارد استارک چرا اعتراض کرد به کشتن تارگرین های کودک به این دلیل بود شخصیت والا و شرافتمندی داشت ... دقیق مثل لحظه ای که سندور کلیگین اون بچه ی قصاب رو کشته بود با اون وضع فجیه ..

اینکه اعتراض کرده بود دلیل این نیست که هواخواه تارگرینها بود

به همان دلیلی معترض بود که برای کشتن بچه قصاب ناراحت بود و اون هم بخاطر منفعت طلب نبودن و دیو صفت نبودنش بود...

درباره ناراحتی برای کشتن پادشاه دیوانه بدست جیمی من ندیدم ناراحت باشه ... سرزنش کردن با ناراحت بودن دو چیز جداست.. در این رابطه یک دیالوگ میارم از سریال .. فصل یک بین جیمی و ند قسمت سوم .. با اینکه چند سال از پخش این قسمت میگذره اما ندیدم به این دیالوگ اتکا بشه و همه چسبیدن به این مسئله که چون از پشت بهش خنجر زد یا کشتش ند ازش متنفر بود:

جیمی : اگه به جاي پشت "پادشاه ديوانه"، خنجر رو تو شکمش فرو ميکردم ... بيشتر ستايشم ميکردي؟ ...

ند : تو خوب بهش خدمت کردي ... اما موقعي که خدمت بي خطر بود ...

بعد از گفتن این جمله هم جیمی کلا مات شد .. میتونید سریال رو ببینید

در رابطه با غاصب بودن رابرت هم قرار نبود رابرت پادشاه بشه

فک کنم پایسل و دوستانش میخواستن تایووین رو پادشاه کنن یا ی نفر دیگه یادم نیست و سریع همه چیز رو ببندن و سر و ته رو هم بیارن ولی در همون اثنا ادارد استارک با ارتشش رسید پایتخت اینها دیگه نتونستن نقشه هاشونو عملی کنن (فکر کنم به همین دلیل کمک کردن دنریس و برادرش زنده بمونه..) . و رابرت رو به بهانه نزدیکی با خاندان تارگرین شاه کردن و ی جوری دست پیش گرفتن که پس نیفتن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Queen nymeria » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:32 pm[/url]"]
یه قوم وحشی چرا باید به یه دختر که مدام در مورد ظاهرش جوک میگند, انقدر اهمیت بده که برای تصمیم گیری در موردش شورا تشکیل بده و همه ى کال ها جمع بشن و گفتگو کنند؟!

چون این دختر همسر یه کال و یک کالیسی بوده و جزئی از دوش خلین.که خود دوتراکیها بهشون بسیار احترام میزارن و شان و مقام بالایی دارن پس یه زن یا دختر معمولی و بی اهمیت نبوده.

دوتراکی ها وحشی هستن.ولی همیشه فرمانده داشتن و هر کالاسار یه کال داره خود کالاسار چند دسته میشه هر دسته دوباره یه فرمانده داره یعنی تو این مورد خیلی منظم و سازمان یافته ن.

برعکس مردم آزاد که میگن ما به هیچکس تعظیم نمیکنیم و از کسی دوست ندارن دستور بگیرن و میشه گفت سرخودن به همین دلیل متحد کردنشون خیلی طول کشید.پس اصلا قابل مقایسه نیستن.دوتراکیها بینشون هرکی زورش بیشتره همون حرف اول و آخر و میزنه.الانم از نظر مردمشون دنی قدرتمندتر از کالهای دیگه بوده همه ی اونارو کشته خودش زنده بیرون اومده همین هم براش احترام میاره جدا از احترامی که بعنوان بیوه ی کال داره.پس ربطی به لخ*ت شدنشو ... نداره.

ولی کلا ضعف داشت این قسمت و اینکه برای بار دوم از این داستان استفاده شد جالب نبود.

من جایی خوندم که مارتین گفته نسوز بودن دنریس بخاطر جادوی اژدهاها بوده و فقط همون یک دفعه براش اتفاق افتاده ولی در سریال گویا تصمیم گرفتن این نسوز بودن رو یکی از قدرتهای ماوراالطبیعه ی دنریس بکنن.

شما انتظار دارید که دنریس در یک جامعه ی قرون وسطایی تمرین دموکراسی و مردم سالاری بکنه؟

مگه در جوامع مردم سالار همه راضی هستن؟پس نباید انتظار داشته باشید که اینجا همه راضی باشن.منظورتون از افرادی که اطراف دنریس هستن دقیقا چه کساییه؟همه ی برده هایی که آزاد شدن؟اربابان؟افرادی که بعنوان مشاور اطرافشن؟

 

دو قسمته من متوجه شدم که ملیساندر بجای آزوراهایی میگه the prince that was promised و کفر داووسو در میاره.حالا یادم نیست قبلا هم همینو میگفته یا آزوراهایی میگفت و من دقت نکرده بودم.

@hamid.dnd در مورد ریگار در ویکی صفحه ی مربوط به ریگار و مد کینگ رو بخونید.چون اینجا بحث راجع به کتاب نیست من توضیح نمیدم.از صفحه ی ریگار ضیافت کلاغها جایی که جیمی صحبت هاش با ریگار رو به یاد میاره و از صفحه ی ایریس قسمت جنگ غاصب پاراگراف اول و بخونید اگر وقت ندارید کامل بخونید.

این مطالب رو کی میفرمایید من n بار خوندم...

«وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»

من نمیخام بگ ریگار شر مطلق ... درست ..

صحبتم اینه .. همین جایی که گفته وقتی جنگ تمام شد .. یعنی چی؟

یعنی که ارتش 50 هزار نفره ریگار در برابرارتش 35 هزار نفره شورش قرار میگرفت

از اول خودش رو پیروز میدید و این پیروزی هم یعنی

-کل خاندان های شمالی تارومار شده باشن (چون فکر کنم در اون جنگ کل شمال پشت ادارد بلند شده بودند) به همراه ایری و ریورلند و استورم اند

-- یعنی ادارد استارک - رابرت باراتیون - جان ارن - استنیس باراتیون - خانواده تالی - خانواده های شمالی و.. همه و همه که بخاطر سفاک بودن مد کینگ قیام کردن باید میمردن..

خب در این حالت تشکیل شورا و اصلاح دیگه چ لزومی داره .. بقیه افراد باقی مانده اگه اعتراضی داشتن که طرف ریگار نبودن ...

ریگار اگر خیلی بفکر جبران بود همونطور که آخرین پادشاه شمال دربرابر اگان بخاطر جلوگیری از خونریزی زانو زد ... حداقل میرفت دلجویی میکرد از مخالفین..

نه اینکه منتظر باشه به فرمان پدر عزیزش به جان ارن سر رابرت براتیون و ادارد استارک رو بیارن ...

یک مطلب هم بطور خلاصه از ویکی میزارم:

شورشیان در نبرد ترایدنت (Battle of the Trident) که در آن رابرت پرنس ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen) را در نبردی تن به تن به قتل رساند، پیروزی خود را قطعی کردند. از آن جایی که رابرت به دست ریگار زخمی شده بود، تعقیب بازماندگان لشکر ایریس تا بارانداز پادشاه (King’s Landing) به عهده ی ادارد افتاد. وقتی به آنجا رسید که نیروهای تایوین لنیستر (Tywin Lannister) شهر را غارت کرده بودند. ادارد در طول شورش خاندان لنیستر (House Lannister) را خوار و پست شمرد، از این که لرد تایوین آشکارانه و مدت زمانی طولانی بی طرف ماند تا در نهایت به گروه برنده بپیوندد. این تحقیر زمانی افزایش یافت که ادارد فهمید لرد تایوین با حیله و نیرنگ شهر را فتح کرده است و مردانش همسر و فرزندان ریگار را به وحشیانه ترین طریق کشته اند. علاوه بر آن، زمانی که ادارد به آنجا رسید پرچم لنیستر در قلعه سرخ (Red Keep) برافراشته شده بود و وقتی به سوی تخت آهنین میرفت تا رابرت را مدعی تاج و تخت اعلام کند، شاه کش، سر جیمی لنیستر را نشسته بر روی آن و جسد شاه ایریس را روی پله های پایین تخت آهنین، یافت. همه ی این ها سوءظن ادارد نسبت به اهداف جاه طلبانه ی لنیسترها را بیشتر برانگیخت. او احساس میکرد نحوه ی تسخیر بارانداز پادشاه، قیام رابرت را ناشرافتمندانه جلوه داد. وقتی که رابرت به شهر رسید، ادارد از این که او در این عذاب وجدان او شریک نشد، از او ناامید گردید، به ویژه این که از قتل فرزندان ریگار حمایت کرد. او همچنین توصیه ی ادارد را درباره ی این که سر جیمی باید به جرم شکستن سوگندش نسبت به حفاظت از پادشاه به عنوان یکی از شوالیه های گارد پادشاه (Kingsguard)، به نگهبانان شب بپیوندد، رد کرد .اختلافات آن ها در مورد این موارد شکافی موقت در روابط ادارد و رابرت ایجاد کرد که حتی جان ارن نیز قادر به ترمیم آن نبود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

@Queen nymeria:

"واقعا چرا انتظار فروتنی از بعضی کاراکترها دارید؟یه جوری میگید دختر مغرور که انگار باید الان بره سرشو بزاره زمین بمیره بخاطر اینکه مغروره.همه ی کاراکترها مغرورن فقط مقدارش تفاوت داره. 13 سال یه داستان در مورد خانوادش شنیده اینکه برادرش انسان فوق العاده ای بوده و نمیدونیم ویسریس و گاردی که همراهشون بوده در مورد ایریس چه داستانهایی تعریف کردن و از اتفاقاتی که افتاده چه چیزهایی رو گفتن و چه چیزهایی رو نگفتن بهش حالا یه نفر بیاد بگه خانوادت بد بودن باید درجا قبول کنه؟بگه آره حق با توئه؟نخیر هیچ انسانی به سرعت دیدگاهشو راجع به انسانهایی که دوستشون داره تغییر نمیده ولی به فکر فرو میره"

13 سال کی گفته بهش این داستان ها رو؟ داداشی که حاضر شد بدتش دست یه وحشی و داداشی که میگفت اگر لازم باشه میدتش دست تمام سرباز های اون وحشی! بعد گفته های این برادر رو کرده چراغ راهش؟ و گفته هیچ کسی رو هم قبول نمیکنه مثلا باریستان سلمی که به وفاداری و صداقت معروفه (نمیگم شرافت چون از نظر من اصلا شریف نیست) وقتی بهش از تلاش ادارد برای نجات دنریس میگه قبول نمیکنه و اون رو هم غاصب میخونه.

در ضمن اصلا فرض کنیم محبتش ! نسبت به برادرش باعث شده حرف های اون رو قبول کنه اما آدم عاقل وقتی میخواد کاری کنه که عواقبش جان هزاران هزار نفر رو درگیر میکنه اون هم بر اساس حرف یه نفر اونوقت حرف مخالف حرف خودش رو میشنوه نباید دست از غرو برداره و تامل و تحقیق کنه؟؟؟ حتی اگر حرف مخالف هم نشنوه وقتی همچین کار بزرگی میخواد بکنه و اینهمه آدم که اینطرف ایسوس گرفته رو ول کنه به امان خدا بره اون طرف کلی آدم هم اونور درگیر کنه نباید تحقیق کنه؟ اگر هم مطمئن نیست چرا باید اینطوری خودش رو وارث برحق بدونه؟

باز هم میگم در مورد دلایل اینکه دنریس ، ریگار و بیشتر خاندان تارگرین رو ظالم ، مغرور و طلبکار (و در مورد دنریس حماقت هم اضافه میشه) میدونیم در جا های مختلف بحث شده نمونه اش در "بحث اپیزودیک فصل پنجم اپیزود اول The Wars to Come" و "رازهای ناگفته زندگی و مرگ پرنس ریگار" و " وقایع پیرامون قیام رابرت" و ... بحث شده فک کنم بحث بیشتر میشه تکرار مکررات و این پست هم به حاشیه میره

@ hamid.dnd:

اگر دوست داشتی قسمت وقایع پیرامون قیام رابرت رو بخون و این پست هم نظر منه

viewtopic.php?f=29&t=257&p=10214#p10214

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
طرفدار نسبی استارکها » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 11:43 pm[/url]"]@Queen nymeria:

"واقعا چرا انتظار فروتنی از بعضی کاراکترها دارید؟یه جوری میگید دختر مغرور که انگار باید الان بره سرشو بزاره زمین بمیره بخاطر اینکه مغروره.همه ی کاراکترها مغرورن فقط مقدارش تفاوت داره. 13 سال یه داستان در مورد خانوادش شنیده اینکه برادرش انسان فوق العاده ای بوده و نمیدونیم ویسریس و گاردی که همراهشون بوده در مورد ایریس چه داستانهایی تعریف کردن و از اتفاقاتی که افتاده چه چیزهایی رو گفتن و چه چیزهایی رو نگفتن بهش حالا یه نفر بیاد بگه خانوادت بد بودن باید درجا قبول کنه؟بگه آره حق با توئه؟نخیر هیچ انسانی به سرعت دیدگاهشو راجع به انسانهایی که دوستشون داره تغییر نمیده ولی به فکر فرو میره"

13 سال کی گفته بهش این داستان ها رو؟ داداشی که حاضر شد بدتش دست یه وحشی و داداشی که میگفت اگر لازم باشه میدتش دست تمام سرباز های اون وحشی! بعد گفته های این برادر رو کرده چراغ راهش؟ و گفته هیچ کسی رو هم قبول نمیکنه مثلا باریستان سلمی که به وفاداری و صداقت معروفه (نمیگم شرافت چون از نظر من اصلا شریف نیست) وقتی بهش از تلاش ادارد برای نجات دنریس میگه قبول نمیکنه و اون رو هم غاصب میخونه.

در ضمن اصلا فرض کنیم محبتش ! نسبت به برادرش باعث شده حرف های اون رو قبول کنه اما آدم عاقل وقتی میخواد کاری کنه که عواقبش جان هزاران هزار نفر رو درگیر میکنه اون هم بر اساس حرف یه نفر اونوقت حرف مخالف حرف خودش رو میشنوه نباید دست از غرو برداره و تامل و تحقیق کنه؟؟؟ حتی اگر حرف مخالف هم نشنوه وقتی همچین کار بزرگی میخواد بکنه و اینهمه آدم که اینطرف ایسوس گرفته رو ول کنه به امان خدا بره اون طرف کلی آدم هم اونور درگیر کنه نباید تحقیق کنه؟ اگر هم مطمئن نیست چرا باید اینطوری خودش رو وارث برحق بدونه؟

باز هم میگم در مورد دلایل اینکه دنریس ، ریگار و بیشتر خاندان تارگرین رو ظالم ، مغرور و طلبکار (و در مورد دنریس حماقت هم اضافه میشه) میدونیم در جا های مختلف بحث شده نمونه اش در "بحث اپیزودیک فصل پنجم اپیزود اول The Wars to Come" و "رازهای ناگفته زندگی و مرگ پرنس ریگار" و " وقایع پیرامون قیام رابرت" و ... بحث شده فک کنم بحث بیشتر میشه تکرار مکررات و این پست هم به حاشیه میره

@ hamid.dnd:

اگر دوست داشتی قسمت وقایع پیرامون قیام رابرت رو بخون و این پست هم نظر منه

viewtopic.php?f=29&t=257&p=10214#p10214

بسیار ممنون بابت راهنمایی به تالار دیگر

تالار گفتمان اونور آب رو هم ی نگاه کردم .. ظاهرا افرادی با تفکر ما اونقدر هم کم نیستن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
طرفدار نسبی استارکها » چهارشنبه اردیبهشت 29, 95 8:08 pm[/url]"]@ کال مصطفی: "دنریس تنها تارگرین شناخته شده موجود هست و وارث حقیقی تاج و تخت وستروس." نه واقعا؟؟؟؟؟؟؟ یعنی آدم سرش رو باید بکوبه به دیوار سیمانی!!!

آخه عزیز من ، به چه دلیلی وارث حقیقی هست؟ جدش (اگان فاتح) با زور و کشتار وستروس رو گرفته و بیشتر اجدادش ظالم بودن و کلی کشتار کردن .پدرش آدم ظالم دیوانه و پستی بود،داداشش با حرکت خودش خیانت میکنه (به زنش که از خاندان بزرگیه) ،شرافت دو خاندان رو لکه دار میکنه (استارک و براتیون) و زمینه ساز کار های پدرش میشه (سوزاندن استارک و ...) و تو این چند ماه ککش هم نمیگزه و بعد وقتی قیام شروع میشه اشتباهش رو جبران نمیکنه هیچ، بلکه شروع میکنه به کشتن قیام کننده ها.

حالا این خانم نه تنها از پدرش و برادرش دفاع میکنه بلکه داعیه غاصب بودن رابرت، ادارد و هرکی که بر علیه پدرش قیام کرده رو داره و خودش و خاندانش رو مظلوم میدونه و صاحب حق و تاج و تخت چرا؟؟؟؟ اگر به دیده حق و انسانیت نگاه کنیم هیچ حقی نداره به دلایلی که گفتم و اگر به دیده قدرت هم نگاه کنیم رابرت تخت رو با قدرت و جنگ گرفته مثل نیاکان دنریس (که الان حق خودش به تخت رو منتسب به اونا میدونه) پس این دختر مغرور چی میگه این وسط؟ این بزرگترین دلیل از میان چندین دلیلی است که من با دنریس مخالفم و اون رو دیکتاتور و ظالم میدونم و بحث ها رو د تالا های دیگه انجا دادن هم من هم افرادی که خیلی تسلط دارن به کتاب مثل کینگ رابرت و ...

در مورد محبوبیت هم که دوستمون "مه سا استارک" کامل با مثال توضیح دادن و لازم به توضیح نیست.

اما در مورد گوگرد ، فکر میکنم تا اونجایی که من میدونم گوگرد در برخود با آتش حالت انفجار مانند داره (جرقه با صدای نسبتا بلند) در حالی که در سکانس حرکت آتیش پخشی و بیشتر شبیه روغن ، بنزین و ... هست که عموما بو دارند اما فرض میگیریم که ماده آتیش زای استفاده شده نه بو دارد نه قابل رویت است، نه خیس میکند زمین را،نه لزج میکند و در نتیجه قابل حس موقع راه رفتن و در اون بازار هم موجود باشد ؛ چطور در اون وقت کم و با اون قتل انجام شده اینا (جورا و اون معشوق دنریس) میرن اون ماده رو که قاعدتا باعث شک میشه خریدش در اون مقدار رو میخرن؟ چطور از نگهبان ها میگذرن؟ محل قرار کال ها هیچ نگهبانی نداشته یعنی قبل از جلسه؟ چطور دو سه تا از کال ها با سقوط سقف کشته میشن ولی دنریس هیچ احتمالی نیست که بریزه روش سقف؟ از بین اون همه مردمی که یهش تعظیم کردن حتی یک دهم افراد هم پیدا نشدن که از کشته شدن روساشون خونشون به جوش بیاد و اون رو جادوگر بدونن (متناسب با تفکر خرافیشون) و حمله کنن بهش؟

این که داستان فانتزیه که دلیل نمیشه منطق نداشته باشه. چون داستان فانتزیه فرض کنیم "یهو سیصد هزار تا اسب شاخ دار با یه ملیون خفاش بیان کمک جان اسنو و بگیه کل وستروس رو فتح کنه و همه دوستش داشته باشن و آدر ها هم باهش حال کنن و بشینن سر یه سفره غذا بخورن" من الان نباید اعتراض کنم؟

دلایل من واضح بود و نیازی به بازگویی نداشت ولی در برابر گفته های شما که هدفی بجز دفاع احساسی از شخصیت محبوبتون ندارید چه کار دیگری میتوان کرد؟!

در مورد قسمت دنریس در این قسمت هم فقط میتونم بگم

 

نخست بنده عرض کنم که هدف من از پست اولم تغییر اتمسفری بود که یکسری از دوستان متاسفانه با تخریب کاراکتری که شاید محبوب دیگران باشد علایق خودشان را به بقیه در این تاپیک تحمیل می کردند. قصدم به راه انداختن بحث و ادامه دادن نفرت پراکنی توسط این دوستان نبود و همینجا از بقیه عذرخواهی میکنم.

 

در جواب پاراگراف اول جناب @طرفدار... باید عرض کنم چه شما بخواهید و چه نخواهید از نگاه نویسنده کتاب دنریس وارث پادشاهی سیصد ساله تارگرین هاست، پادشاهی که مملکت را زیر یک دولت واحد متحد کرد و از جنگ های داخلی تمام نشدنی نجات داد، مملکتی که سال ها مردمش از حکومت داری تارگرین ها رضایت داشتند. اینکه آیریس دیوانه بود و مرتکب اشتباهات از طرف بنده هم کتمان نمی شود ولی این دلیل بر پایمال کردن حداقل ادعا حق وراثت دنریس نیست.

 

در جواب ادعا شما مبنی بر دیکتاتور و ظالم! بودن دنریس توجه تون میدم به نقل قولی که توسط عزیزی در همین تاپیک عنوان شد:

دنریس میگه : خاندان های لنیستر،تارگرین،استارک،تایرل و .... نوبتی به نوک این چرخ-یعنی حکومت- صعود می کنند و بقیه رو له می کنند و همینجور بقیه میرن بالا و دیگران رو له می کنند...

بعد تیریون می زنه توی حرفش و می گه "آها یعنی تو می خوای این چرخ رو متوقف کنی؟، چه جالب!؟ اما دنریس در پاسخ با یک لحن خیلی جدی میگه "نمی خوام متوقفش کنم،می خوام از بین ببرمش".

 

با استدلال خانوم مه سا استارک بنده اینطور فکر میکنم که پس نفرات نخست فهرست استار متر Imdb در طول این سالیان باید بصورت ثابت مگان فاکس، میراندا کر، ادریان لیما و باقی پا بلندهای جذاب هالیوود میبودند نه املیا کلارک قد کوتاه با زیبایی نسبتا خوب که در طول سالیان اخیر بیشتر از دو یا سه فیلم اون هم ساخت انگلیس و با اقبال کم عمومی و البته ترمیناتور نخ نما شده ازش به نمایش درآمد.(سر راست: بی شک محبوبیت املیا کلارک بخاطر شخصیت دنریس است)

توجه تون میدم به این دو فهرست و فهرست های مشابه (در نظرسنجی Imdb تیریون اول و دنریس دومه) :

http://www.rollingstone.com/tv/lists/top-40-game-of-thrones-characters-ranked-20140331/daenerys-targaryen-19691231
http://www.imdb.com/poll/3IN8hqimhJY/results?ref_=po_sr

در مورد باقی صحبت های خانوم مه سا استارک بنده قادر به جواب دادن نبودم. ایشان با چنان بغض و تنفری از این کاراکتر داستانی-تلویزیونی حرف میزنند که گویا در دنیای واقعی خصومت و عداوت شخصی بینشون وجود داره!!

فقط توصیه بنده به ایشان مطالعه کتاب در نخست است و بعد قضاوت در مورد داستان مارتین و شخصیت هایش. (فاصله بین سریال و کتاب بسیار است، تلویزیون بخاطر محدودیت قادر به به تصویر کشیدن تمام توصیفات و درونیات شخصیت های کتاب نیست)

 

فانتزی، فانتزی، فانتزی

جناب @طرفدار... زمانی که جان با شستشو، بریدن و در آتش انداختن مقدار کمی مو و گفتن "لطفا لطفا" از جهان مردگان به دیار زندگان برگشت فانتزی برای شما خوشایند، گرم و پر از منطق شیرین بود! ولی حالا آتش گرفتن یک معبد چوبی، ایرون من نبودن چند کال و تبعیت قبیله ای بدوی از بانویی که بدون سوختن از آتشی که از بین برنده شیاطین است بیرون آمد به هزاران استدلال و منطق در حد نسبیت عام و خاص انیشتین نیاز دارد!!!

 

رفقا باور بفرمایید علاقه من به جان تارگرین..اهههم عذر میخوام اسنو بیشتر از بانو کالیسی نباشد کمتر نیست (باور کنید از پارسال تا امسال روزی نبود که به فکر زنده شدن جان نباشم) ولی در جواب پافشاری لجبازانه این دوستان چطور دیگری میتوانم پاسخگو باشم!؟!

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اپيزود خوب تري نسبت به اپيزود سه بود، هر اپيزود تو فصل سه يه سورپرايز داشت و سورپرايز و اتفاق خاص اين قسمت بدون شک دنريس بود،

حال به هم زن: صحنه سيب خوردن رمسي بولتون و آرامشش هنگام آدم کشتن، من هميشه با اين قضيه تو فيلم و سريال ها مشکل داشتم که شخصيت منفي ها رو چرا اينقدر آروم و مطمئن و خوشحال نشون ميدن؟

زيبا: ديدار خواهر و برادر، عذرخواهي سانسا

قابل پيش ييني اما جالب : به فرمان درآمدن دوتراکي توسط دنريس

دل خنک کن: آتيش گرفتن و ضجحه کشيدن کال هاي مغرور، که به خودشون ميباليدن که ميتونن به يه زن تجاوز کنن

نااميد کننده: رابين از ويل، تامن که فريب گنجشک اعظمي رو ميخوره که مادرشو لخت و عريان تو شهر چرخونده

در انتظار برا اپيزود بعدي: خيلي دوست دارم ببينم ادامه سبز بيني برج شادي چي ميشه؟ يکي از چيزهايي که بي صبرانه انتظارش رو ميکشم اينه که ببينم لرد پيتر بيلش يه جورايي ميخواد جان رو بپيچونه اما خودش ضربه فني ميشه، ناسلامتي جان مشاورايي مثل جادوگر سرخ و لرد پياز رو دار

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ظاهرا غر زدن و حسودی به دنریس و بدتر از اون مقایسه آبکی کتاب و سریال و کوبیدن مارتین سر فیلمنامه نویس و کارگردان هم شده پز روشنفکری نغمه ای

ظاهرا دوستان ناراضی و به قول خودشون مخاطب خاص یادشون رفته که اگه این سریال ساخته نمیشد اصلا هیچکی تو ایران نمیفهمید مارتینی هست و کتابی نوشته تا برن کتابشو بخونن و با سریال مقایسه کنن

و بازم یادشون رفته که مقصر جلو افتادن سریال از کتاب فقط و فقط مارتینه که از زمان شروع پخش سریال پنج سال آزگار برا تموم و منتشر کردن جلد شیش وقت داشته ولی چون شعری گفته که تو قافیه اش مونده و نمیدونه چه طوری باید سفره ای رو که پهن کرده جمع کنه دائم فس فس می کنه و اگه جلد هفتمی واقعا وجود داشته باشه تا سال 2025 منتشرش نخواهد کرد.

سازنندگان سریال که نمیتونن برا ساختن هر فصل پنج سال منتظر بمونن !

اونا هم بمونن خودتون نمی مونید

در مورد سکانس جنجالی این اپیزود و سالم در اومدن دنریس از معبد دوش کالین هم بد نیست برگردید به فصلِ اولین ورود دنریس به وائس دوتراک تو جلد اول کتاب و توصیفی که اونجا از ساختار سازه های شهر و این معبد شده بود.

آلونک هایی از جنس حصیر و بوریا با سقف هایی پارچه ای از جنس کنف و کتان و کرباس !!!

پس از اطلاعات اندک و حافظه خودتون ایراد بگیرین نه از فیلمنامه نویس و کارگردان.

---------------

پ.ن: البته اگه تو خط داستانی ایسوس اصلا از جادو و اژدها و ناسوزی خبری نبود و تارگارین های تبعیدی صرفا با تکیه به اقدامات سیاسی و روش های طبیعی بشری، متحدین و طرفدارانی برا حمله به وستروس دست و پا می کردن داستان بیشتر خوشایند من میشد. (شخصا ترجیح میدادم ایلیریو به جای دوتراکی ها از بین فرماندهان گولدن کمپانی برا دنریس خواستگار پیدا کنه)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درباره ی دنریس

 

دنریس-کاری به نام خانوادگیش ندارم- چرا باید مورد نفرت باشه؟

1 این زن طرفدار عدالت و آزادیه.عدالت و آزادی که برای نوع بشر صرفنظر از تمام تنوع های فکری و مکتبی ،دو ارزش برتر و بی گفتگوست.حالا بعضی تلاش برای عدالت رو مقدم می دونن و بعضی تلاش برای آزادی. دنریس تا حد مرگ برای اینها جنگیده. او به نحو رادیکال و بسیار پیشروانه ای به برابری جنسیتی معتقده و در عمل هم به این آرمان عمل کرده. به اندازه ی ند استارک بخشنده است و کمتر از خیلی شخصیت های داستان مجازات کرده و مجازات هایش معمولا متناسب و در خیلی از موارد با تخفیف همراه بوده.مثل بقیه ی مدعیان تاج و تخت برای خوشگذرانی کارهای غیر انسانی مثل آدم کشتن و شکنجه مرتکب نشده. دروغگو و حیله گر نیست و شجاع و صریح و صادقه.

البته در دو سه مورد زیاده روی هایی کرده ولی این موارد از تمام شخصیت های مطرح سریال-شاید به جز ند استارک- کمتر بوده.

اینها خصوصیات دنریس در محتوای صریح "متن"است. البته که این تمام شخصیت دنریس نیست ولی بیایید منصفانه نگاه کنیم و فعلا "فرم" و "اجرای" تصویری و روایت داستانی را در نظر نگیریم. آیا اگر مثلا شخصی به نام حسنقلی این خصوصیات رو داشت ازش متنفر می شدیم؟خیلی بعید می دونم.

 

2 اما مساله ی دیگه که به همین اندازه مهمه اینه که ما با یک اثر هنری مواجهیم.یک داستان فیکشنال که اجرای اون و فُرمش بسیار مهمه. شخصیت دنریس و خط داستانیش سریال رو شدیدا قطبی و نامتعادل کرده. در حالی که به قول تیریون "شاه ها مثل حشره دارن تلف می شن" پیشرفت بی نقص و کاملا موفق سیرِ داستانی و شخصیتی دنریس ،بیننده رو خیلی اوقات دلزده می کنه و احساسی از فاصله و تصنع به اون می ده. مثلا در همین اپیزود بخش دنریس بسیار بد کار شده. البته مشکلی با نسوز بودن اون ندارم. در اساطیر و ادیان مختلف از جمله سیاوش پسر کاووس یا ابراهیم نبی همین تم را می بینیم که در اون "عبور از آتش" علامت صداقت و حقانیت اونها شمرده شده و اصولا این عقیده یک عقیده ی اسطوره ای و کهن ه که می تونه در یک داستان تخیلی یا فانتزی طرح بشه. اما اینکه برای دومین بار این موضوع عینا تکرار شده و بعد هیچ زمینه سازی یی هم براش نشده،مثل اینکه در اون سکانس بعد از آتش بازی دنریس یک دفعه یکی از کال های ناشناس میامد جلو و مثلا بدل این فن رو به دنریس می زد و ما "همون موقع" متوجه می شدیم که این کال هم ضد آتشه و خصوصیات خفنی داره. این چیزها در مورد دنریس در سریال زیاد تکرار شده و خصوصا این تکرارها باعث افت داستان دنریس می شه. البته برخورد بیننده ی ایرانی و آمریکایی با این قضایا فرق داره.این رو صرفنظر از ارزشداوری و به عنوان خصوصیات جوامع می گم. یک ایرانی با هزاران سال سابقه ی تاریخ و ادبیات کتبی و شفاهی و فولکلور و منابع غنی اسطوره ای به سادگی مبهوت چنین مضامینی نمیشه. اما یک شهروند آمریکایی به خاطر جدیدالتاسیس بودن جامعه اش(آمریکا اساسا در قرون جدید و دوران مدرنیته شکل گرفت) تشنه ی اسطوره و اَبَرقهرمانه. اسطوره هم مثل آثار باستانی چیزی نیست که بشه ساخت،باید وجود داشته باشه. و در غیاب "اسطوره های آمریکایی" سینمای آمریکا اصلی ترین منبع ساخت و روایت و نمایش اسطوره و قهرمانه. مثلا ما ایرانی ها اگه بخوایم یک آدم قوی هیکل و خفن رو توصیف کنیم کلی مثال دم دستمونه،از جمله می گیم "یارو عین رُستمه" اما یک آمریکایی بیشتر میگه "طرف سوپرمنه" "بابا،بتمن!" و .... . بگذریم که تسلط تدریجی هالیوود بر دنیا در خیلی جاها بر فرهنگ و تاریخ ملت ها سایه انداخته که البته یک دلیل اش به خاطر قدرت و خلاقیت شونه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مورد تلاش ها برای خوب نشون دادن دنریس من که رسما هیچ استدلالی تو حرف ها ندیدم اما بازم برای منحرف نشدن بحث، ارجاع میدم به همون تاپیک هایی که عرض کردم و تقریبا بیشتر حرف ها اونجا زده شده اما در مورد دو حرف دوستان که مربوطه به این تاپیک

"آلونک هایی از جنس حصیر و بوریا با سقف هایی پارچه ای از جنس کنف و کتان و کرباس !!! " ترجیح میدم اطلاعات کتابی نداشته باشم تا اینکه همین قسمت رو هم خوب ندیده باشم واظهار نظر کنم. عزیز جان ببین اون سکانس رو .قبل از سوختن دوربین کامل سقف رو نشون میده اونهمه چوب و ستون رو نمیبینی؟ اونهمه چوب کار شده تو سقف رو نمیبینی؟ منم نگفتم که آجر و بلوک بتنی گذاشتن که!!!! چند تا کال وقتی دارن فرار میکنن چوب درحال آتیش گرفتن میریزه رو سرشون و میفتن. نکنه کتان در حال سوختن اینطوری میفته ونابود میکنه این آدم های قوی هیکل رو؟؟؟

 

@کال مصطفی: بنده هم قصد بی احترامی ندارم و پاراگراف آخر رو هم فقط به خاطر کنایه شدیدتون که به بچه ها زدید نوشتم

در مورد زنده شدن جان اولا جان کاراکتر مورد علاقه ام نیست (البته نه اینکه از زنده شدنش ناراحت بشم ولی آنچنان هم شیرین نبود برام) ثانیا بنده هم نظر به آبکی بودن دارم نه به خاطر اینکه با زنده شدن کاراکتر تو داستان ها مخالف باشم بلکه این به سخره گرفتن مرگ و اینکه زرتی با یه ورد از مرگ برمیگردن (ولی این ورد رو خیلی های دیگه استفاده نمیشه و اصلا فراگیر نشده با توجه به اینکه این واقعه عجیب قاعدتا باید خیلی سریع منتشر شه حتی تو جامعه قرون وسطایی و در حال جنگ) خیلی نا مانوس از آب دراومده

در مورد اینکه نویسنده اون رو وارث میدونه ؛ نویسنده به خیلی چیز های دیگه معتقده. مگه هرچی میگه حتما درستن و باید قبولشون کنیم؟ مثلا این همه صحنه های ج.ن.س.ی آورده باید قبولشون کنم و بگم حتما لازم بوده؟ و... من وقتی یه سری وقایع خیالی شرح میدم و استنتاجم درست خلاف اون وقایعه دیگه نمیشه گفت چون من اون وقایع رو ساختم پس استنتاجم هم درسته.خالق دنیای فانتزی فقط میتونه وقایع رو بسازه و تحمیل کنه نه تحلیل خودش رو. امیدوارم منظورم رو رسونده باشم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تمام مدعیان تاج و تخت و کسانی که خودشون رو شاه نامیدن {در سریال} یکسری برتری ها و قدرت های خاص و پارانورمالی داشتند. برای مثال

دنریس؛ نسوز بودن و اژدها ..

راب؛ استراتژی جنگی قوی

منس ریدر؛ داشتن غول و ارتشی بزرگ

لنیستر ها هم پولدار و قدرتمند

استنیس هم جادو ..

به یاد دارین استنیس دو دستی ملیساندرا رو گرفته بود برای اینکه باز هم حقه ی از بین بردن برادرش رو روی بقیه ی مدعیان پیاده کنه ؟

 

سوال اینه که چرا نباید میکرد؟ وقتی فکر میکرد همچین فرصت و توانایی داره چرا خودش رو درگیر جنگی مثل جنگ بلک واتر میکرد؟

دنریس هم در سریال از توانایی هایی که داره استفاده میکنه

 

ما هنوز ندیدیم و نمیدونیم قراره چه اتفاقی بیوفته . بهتره زود قضاوت نکنیم که دنریس دیگه با داشتن این همه نیروی جدید فاتح دو قاره ی ایسوس و وستروس میشه. دنریس بعضی جاها خوش شانسه و بعضی جاها خیلی بد شانس .اگر قرار بود همیشه خوش شانس باشه

شوهرش توسط یه زخم نمیمرد

به اون زن جادوگر اعتماد نمیکرد

برای مدت کوتاهی بازیچه ی دست زارو زوان داکسوس نمیشد

استاپور و یونکای مطیعش میشدن و انقدر قیام نمیکردن

توسط پسران هارپی اونقدر بد محاصره و تحقیر نمیشد

و جدیدا ؛ کشتی هاش نمیسوخت ..

کمی به بدبختی هاش نگاه کنیم دلمون براش میسوزه

 

بهر حال سریال از چارچوب کتاب خارج شده و امیدوارم هم بخاطر طرفدارن و مخالفینش هم که شده دنریس پخته تر و اماده تر بشه ولی اگر دیدین که دنریس یهو به قتل رسید و سرپرست قیام شد تیریون باز هم تعجب نکنید

هرچند بیشتر احتمالات رو ملت به این دادن که آریا موظف میشه دنریس رو بکشه که تئوری جالبیه واسه خودش

 

اما در مورد اینکه میتونه ملکه ی خوبی باشه مسلما میتونه چون مثل سایر خاندان های سلطنتی وستروس توی چرخه ی انتقام گیری گیر نیوفتاده ..

رابرت غاصب مرده .. خاندان استارک تارومار شدن .. تایوین لنیستر هم که کشته شده

تمام کسایی که قیام کردن از بین رفتن جز یک نفر با لقب شاه کشکه مسلما دنریس هرطور جیمی رو مجازات کنه ؛ مجازات مرگ نمیکنه { البته اگر زنده بمونه .. من دوست دارم زنده بمونه و از غم مرگ سرسی بره ایسوس}

دنریس از دیوانه بودن پدرش توسط مشاورین خوبش کاملا آگاه شده و به نظرم دیگه تنها انگیزه اش انتقام نیست توی مرین موند که ملکه بودن رو یاد بگیره ..

 

اما راب استارک وقتی تالیسا ازش پرسید اخرش چی؟ وقتی جافری رو کشتی چی میشه ؟هیچ جوابی نداشت بده ..

 

 

و دیگه در وستروس شخصی نمونده که لایق و سزاوار لقب شاه باشه ..

این جاستین بیبر شماره 2 فعلی که حتما باید بمیره

جان اسنو ؟ یکمی زیادی فیلم هندی میشه .. واردن آف د نورث براش کافیه ..

مگر تیریون که .. خیلی قابل بحثه

 

 

ویرایش ناظر

اصلاح جمله بندی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سکانس مذاکره ی تیریون و وریس و میساندی و گری ورم با اربابان برده دار در این اپیزود یعنی اپیزود چهارم، بیننده را به یاد عنوانِ دقیقا پنج فصل پیش یعنی اپیزود "چهارم" فصل اول می اندازد. اپیزودی که اسمش " فلج ها،حرامزادگان و شکستگان" بود.(cripples,bastard and broken things).این هیات حاکمه ی میرین هر کدام به نوعی جزو "شکستگان" اند.

در آن زمان شاه رابرت ،ند استارک و سر جیمی وملکه و کُلی شاهزاده و حاکم و لرد و بزرگزاده و اشراف،ستون های دنیای "نغمه" بودند.

حالا همه ی شاه ها مرده اند. همینطور راب و ند و اوبرین و رنلی و .... و آخرین بازمانده ی نا شکسته و به تعبیری محق ترین شان یعنی استنیس هم به آنها ملحق شده.جنوب و شمال در دستان حرامزادگان اند.سر جیمی با آن شکوه چلاق شده،سرسی و لوراس و ماونتین هم به معنای تمام شکسته اند.

البته بحث قدرت واقعی این به ظاهر شکستگان و حاشیه نشینان در تقابل با آن بزرگزادگان و قدرتمندان ،تِم اصلی داستان -داستانی با مضامین امروزی و گرایشات پُست مدرن -است اما مجموعا بیراه نیست اگر بگوییم عنوان اپیزود چهارم فصل اول ،خلاصه ترین تعریف این 6 سال بازیِ تاج و تخت است و چه بسا همین تِم ، داستان را به سرانجام برساند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو این قسمت رسیدن ثیون زخمی و علیل و یخ زده تحت تعقیب و تک و تنها از وولفز وود به ساحل و بعدشم پیدا کردن کشتی به مقصد جزایر آهنی که در حال جنگ با شماله از زنده در اومدن دنریس از معبد دوش کالین عجیب تر و گاف بزرگتری بود که ابدا حتی بهش اشاره هم نشد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×