رفتن به مطلب

به اپیزود پنجم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

55 رای

  1. 1. به اپیزود پنجم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      0
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      0
    • 6
      1
    • 7
      2
    • 8
      9
    • 9
      11
    • 10
      32


Recommended Posts

واقعا هیچوقت فکر نمیکردم از مرگ هودرو انقدر ناراحت بشم.

مخصوصا بعد از اینکه حقیقتشو فهمیدم.

فقط هنوز نتونستم یه چیزی رو درک کنم.، اینکه هودور از همون اول واسه این موقعیت انتخاب شده بود؟

یا تو زمان سفر میکنه برن؟؟

چجوریاست؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Jon Snow » دوشنبه خرداد 3, 95 6:12 pm[/url]"]
KinGleT » دوشنبه خرداد 3, 95 5:26 pm[/url]"]
Jon Snow » دوشنبه خرداد 3, 95 3:41 pm[/url]"]خب، برای بار دوم اپیزود رو با کیفیت خوب نگاه کردم و نظر قبلیم رو کامل می‌کنم.

 

صحنه‌ی کشته شدن هودور خیلی غم انگیز بود. فکر کنم اون قدری که واسه مردن هودور ناراحت شدم واسه ند و راب نشدم. اون‌جاها بیشتر بهت زده بودم.

 

چرا حس می‌کنم سانسا می‌خواد به جان نارو بزنه؟ این طوری که از همین اول اتحادشون داره دروغ و دغل می‌بافه وای به حال آخراش.

 

داستان آریا بد نبود ولی هنوز تا وارد ماجرای اصلی نشه نمی‌تونم ازش رضایت صد درصدی داشته باشم. ولی صحنه‌ی مبارزه‌اش با ویف رو دوست داشتم.

 

اما واریس و کینوارا! اون‌جایی که راهب سرخ میگه زنان و مردان اشتباه می‌کنن فکر کنم منظورش همون تفسیرهای غلط ملیساندر بود. ولی این که گفت در کودکی صدایی از درون آتش با واریس حرف زده منظورش این بود که خدای نور باهاش حرف زده؟ جالب شد. امیدوارم بعداً بگن چی بهش گفته! شاید همه‌ی اهداف واریس بر اساس همون چیزی باشه که بهش گفته شده.

 

یه نکته‌ای در مورد شاه شب و اون کسی که نشون دادن (احتمالاً) برای اولین بار به وایت واکر تبدیل شد.

از اون‌جایی که بازیگر شاه شب مشخصه و توی اپیزودهای صفر این سیزن هم خیلی باهاش مصاحبه کردن چرا از همون برای نقش این انسان استفاده نکردن؟! بر همین اساس فکر می‌کنم اولین کسی که تبدیل شد با شاه شب فرق می‌کنه و اینا دو نفر جدا هستن. این شاه شبی که الان توی سریاله احتمالاً همون استارکیه که فرمانده‌ی نگهبانان شب بود و این طوری نگاه عجیبش به جان و ضرب العجلش برای دستگیری (!) یا کشتن برن هم بهتر توجیه می‌شه.

 

پ.ن:

الان دیگه تقریباً مطمئنم که یا سر و کله‌ی بنجن پیدا میشه یا کلد هندز یا بنجنی که کلد هندزه

 

10/10

 

ببخشید جریان کلد هندز چیه؟

می‌تونید دو این لینک زیر رو بخونید:

https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%D8%B3%D8%B1%D8%AF

https://westeros.ir/wiki/index.php?title=%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%D8%B3%D8%B1%D8%AF/%D8%AA%D8%A6%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D9%87%D8%A7

من تاجایی که میدونم کلد هندز از نگهبانان شب هستش و احتمالش هست که قسمت بعدی بیاد..

سریال روز به روز داره بهتر میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

 

 

 

این سانسا چرا اینجوری می کنه چرا به جان حقیقت رو نگفت فک کنم سر همین نگفتنش یه گندی بزنه

این لیتل فینگر چرا دست از سر همه بر نمی داره

 

خیلی دوست دارم بدونم این آریا قراره واقعآ در آینده چی کار کنه ولی اصلآ دوست

ندارم گذشته ی خودشو فراموش کنه.

 

يورون گريجوی هم به نظرم هنرپیشه ی خوبی رو واسش انتخاب کردن ولی ای کاش

چشم بندشم میزاشتن این جوری بیشتر به شخصیتش نزدیک میشد..فقط نمی دونم

این یارا و تیان کجا رفتن! در ضمن این زادگان آهن چه قدر حزب بادن،هر وقت یارا حرف

می زد همه تآیید می کردن هر وقتم یورون حرف می زد باز همه تآیید ی کردن و این

که خیلی احمق بودن که یارا رو انتخاب نکردن چون اون خیلی رهبر بهتریه.

 

در مورد جورا مورمونت هم امیدوارم درمان رو پیدا کنه واقعآ حیفِ بمیره.

 

من چرا انقدر از این راهبه های سرخ بدم میاد به نظرم جز گند زدن به همه چی

خاصیت دیگه ای ندارن..الانم فک کنم دنریس رو با اون مزخرفاتشون نابود کنن

همونطور که استنیس رو به فنا دادن.

 

یکی از بهترین سکانس های سریال به نظرم همین سکانس آخر بود،اصلآ فکرشم

نمی کردم هودور گفتن ها دلیلی داره! خیلی هم صحنه ی غم انگیزی بود.

فقط یه چیزی رو نفهمیدم..هودور تو گذشته برن رو دید یا فقط صدای hold the door

رو شنید که افتاد زمین!!!

ویرایش شده در توسط Prince Rhaegar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

واقعا قسمت سنگینی بود،سنگین و قوی!

یه نکته ای هست که معلوم نشد اون شخصی که فرزندان جنگل آدرش کردن همین جناب نایت کینگ بود یا نایت کینگ تو سریال هم واقعا همون فرمانده نگهبانی شب که عاشق یه آدر میشه و...

تمرینات آریا هم همگی نشانگر اینه که یا از خونه سیاه و سفید فرار میکنه یا میفتن دنبالش که بکشنش یا کلا چندتا جادو یاد میگیره و میره دنبال هدف خودش چون هیچ جوری نمیشه آینده خوبی رو واسه آریا پیش بینی کرد!

دیدن تئاتر وقایع وستروس و تغییر چهره اش از خوشحال به ناراحت تو قسمت های مربوط به اعدام پدرش هم همین موضوع رو تایید میکنه!

نکته جالب قسمت های دیوار اینه که سانسا کاملا داره واسه رسیدن به اهدافش از جان اسنو سوء استفاده میکنه،هیچ دلیلی هم وجود نداره که از بیلیش هم ارتشش رو نخواد و بعدش بهش از پشت خنجر نزنه یا سناریویی شبیه به این!

اون منطقه ای که برن تو رویاش دید الان سرزمین همیشه زمستان بود؟قبلا سالم بود بعد اونطوری شد؟نایت کینگ در زمان حال منتظر برن بود؟یا کلا پاتوق وایت واکرها همونجاست؟اگه همش اونجا جمع میشن چطوری هی پیشروی میکنن؟اگه نایت کینگ منتطر برن بود تا روش علامت گذاری کنه( )اون همه ارتش زامبی میخواست چیکار؟واقعا گیج کننده س..

اصلا چرا بدون هیچ مقدمه ای یهویی گفتن اسم طرف شاه شبه؟تو سریال که کوچکترین اشاره ای بهش نشده بود!

و گل سرسبد ماجرا هم مرگ سامر و شهادت هودور در راه وارگ کردن و جادوی وستروس!

کلا منظور سریال هم این بود که چون برن از آینده به گذشته اومد و از گذشته به هودور آینده وارگ کرد مغز ویلیس شک بهش وارد شد و دیوانه شد و قدرت تکلمش رو از دست داد؟و تمام این ماجرا رو از اول کلاغ سه چشم کنترل میکرده؟

یه کمی گیج شدم،قضیه گذر زمان و این که برن و بقیه افراد هم واقعا دارن زندگی میکنن یا یه جوری فقط دارن در یه بازبینی تاریخی مشاهده میشن تو ذهن آدم به وجود میاد که به گیجی بیشتر ختم میشه!

باید چندتا مقاله فن مید راجع بهش بنویسن و بریم بخونیم مخصوصا کانال ALT SHIFT X تو یوتیوب!

و در آخر بگم:

Hold The Door

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نظرات دوستان عالی بود و استفاده کامل بردیم . فقط سه تا سوال:

1- الان برندون دقیقا کجای نقشه هست؟ اونطرف دیواره؟ اگه اونطرف دیواره کِی از دیوار رد شده که ما ندیدیم؟ اگه اینطرف دیواره پس وایت واکرا چیکار میکردن؟

2- جریان هودور تو آینده مشخص میشه ولی چرا از بچگی میگفته هودور؟ یعنی بلود ریون اینکارو کرده؟

3- جریان دیوار چیه؟ مگه برندون معمار (پدر ند استارک) دیوارو به کمک اونطرف دیوار نساخته؟ از یه جایی شنیده بودم که دیوار برای صلح بین اینطرف و اونطرف دیوار ساخته شده و فقط با صدای شیپور خراب میشه. کلا جریان دیوارو برام بگین ممنون میشم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Farazkazama » سه شنبه خرداد 4, 95 12:53 pm[/url]"]نظرات دوستان عالی بود و استفاده کامل بردیم . فقط سه تا سوال:

1- الان برندون دقیقا کجای نقشه هست؟ اونطرف دیواره؟ اگه اونطرف دیواره کِی از دیوار رد شده که ما ندیدیم؟ اگه اینطرف دیواره پس وایت واکرا چیکار میکردن؟

2- جریان هودور تو آینده مشخص میشه ولی چرا از بچگی میگفته هودور؟ یعنی بلود ریون اینکارو کرده؟

3- جریان دیوار چیه؟ مگه برندون معمار (پدر ند استارک) دیوارو به کمک اونطرف دیوار نساخته؟ از یه جایی شنیده بودم که دیوار برای صلح بین اینطرف و اونطرف دیوار ساخته شده و فقط با صدای شیپور خراب میشه. کلا جریان دیوارو برام بگین ممنون میشم

 

۱- برن اون طرف دیواره دیگه. آخر فصل سه بود که برن و سمول تو یکی از قلعه‌های نگهبانی همدیگه رو دیدن و سم برن رو از یه در مخفی رد کرد اون طرف دیوار.

۲- برداشت من اینه که برن تو گذشته دست می‌بره. البته این برداشت با چیزی که کلاغ سه چشم در مورد گذشته میگه («گذشته نوشته شده، جوهرش خشک شده») در تناقضه ولی سناریوی دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه. بر این اساس برن به گذشته میره، تو ذهن ویلیس جوان تاثیر میذاره تا در آینده در رو نگه داره و خودش رو نجات بده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام به همه ، برای من که تقریبا ده سال پیش چند فصل اول کتاب رو خونده بودم و از همون موقع اسم هودور رو شنیده بودم ، و اینکه غول دوست داشتنی داستان تنها کسی بود که از نظر جثه با سندور کلیگین مقایسه میشد ، همیشه سرنوشتش جالب بودبرام

اما قسمت پنجم خیلی چیزا رو روشن کرد برام ، اول اینکه حتی اگه برندون بتونه رو گذشته تاثیر بذاره ، تمام تاثیراش تو اتفاقاتی تا حالا افتاده اعمال شده ، و در واقع همین موضوع رفتن برندون ب گذشته خودش جزو گذشته محسوب میشه ، و چیزی خارج از سرنوشت آدمای داستان نیست ،

دوم اینکه کلاغ سه چشم ( که سازندگان سریال دلیلی برای افشای هویت واقعیش نداشتن ) تمام این اتفاقات رو از قبل میدونست و سالها منتظر بود تا شخص مناسبی برای گرفتن جایگاه باستانیش از راه برسه و همونجوری که جوجن رید با علم به اتفاقاتی که قرار بود براش بیوفته برندون رو به درخت رسوند ، کلاغ سه چشم هم توانایی های باستانی که در ظاهر فراموش شده بودن رو برندون انتقال داد و با خیال راحت خودش رو ب سرنوشت سپرد .

در پایانم باید بگم که سازندگان سریال صبرو شکیبایی ؛) مارتین رو ندارن و بنظر من قسمت آینده‌ی سریال مهمترین گره های داستان رو باز میکنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این قسمت فوق العاده بود ...

مرگ هودور خیلی ناراحت کننده بود خصوصا وقتی فهمیدم هودور از کجا میاد مغزم هنگ کرد

قسمت تیون و یارا هم بد نبود نسبت به قبل و قسمت های قبل . ممکن ترین حالات هم اینه که

یا میرن پیش دنریس در میرین که احتمالش خیلی کمه چون دنریس اونا رو نمیشناسه و میرین هم یکی و دو قدم نیست و یا میرن شمال که احتمالش هست چون تیون بخواد بخاطر بدی هایی که در حق استارک ها کرده رو جبران کنه که البته یارا این وسط جور در نمیاد ولی منطقی ترین احتماله

دنریس هم باز جوراه رو بخشید حالا باید بره دنبال درمان که اگر باشه همچین چیزی ... چون استنیس هرکاری کرد تا شیرین رو بتونه درمان کنه ولی نتونست .

سانسا هم به جان دروغ گفت دوباره از پیتر بیلیش رو با یک کلمه نصفه برادر گول خورد .

حالا پیتر به نقشش برای گرفتن شمال نزدیک تر میشه چون تو فصل 5 سرسی پیتر بیلیش رو با حکم پادشاه ..محافظ شمال می کنه حالا تا جان بفهمه خدا میدونه چجوری باید با ارتش مجهز و قوی ویل که بسیار سالم موندن و تو جنگ نبودن رو شکست بده .

در کل این قسمت فوق العاده بود هم مشخص کرد که وایت واکر ها از کجا اومدن هم اینکه میتونن

رویابین ها رو ببینن اما این قسمت کلی سوال پیش میاد چجوری برن رو پیدا می کنن ....

 

در مورد هودور هم شاید آیندش رو میبینه که براش چی مقدر شده مثل جوجن رید و باید چیکار کنه

اما چون ضعیفه دچار شوک میشه .....احتمال ضعیفیه اما بهتر از شکست زمانه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

یه چند نکته با دیدن قسمت پایانی این اپیزود بنظرم رسیده که عرض میکنم:

 

- برن و کلاغ سه چشم تا آخر از اون خاطره خارج نشدند!

- احتمال داره ادامه همین خاطره را در قسمت بعدی ببینیم چون برن هنوز در اون خاطره بود.

- شاید در لحظاتی از اون خاطره لیانای جوان حرف های مهمی برای ند داشته باشه!

 

طبیعتا درستش این بود زمانی که متوجه شدند شاه شب برن را نشانه گذاری کرده سریعتر از اونجا فرار کنن ولی اتفاقی که میفته میبینیم که برن در اون شرایط خاص با کلاغ سه چشم در حال سبزبینی هستش چیزی که اینجا مهمه اینه که اون خاطره و اون بازه زمانی لحظه ترک کردن وینترفل توسط ند حتما باید خیلی مهم بوده باشه (اطلاعات با ارزشی درش نهفته باشه) که در اون شرایط اضطراری دارن اون تاریخو سبزبینی میکنن.

بعضی از دوستان گفتن بخاطر ویلیس(هودور) رفتن اونجا ولی بنظرم اینطور نیست چون برن توی این زمان حال هم میتونست توی هودور وارگ کنه، و اینکه اتفاقی که برای هودور در کودکی افتاد ناخواسته بود (برنامه ریزی شده نبود) یعنی: برن در خاطره ای در گذشته گیر کرده بود و باید از هودور استفاده میکرد به اجبار در همان گذشته وارد ویلیس شد و ویلیس هم نتوانست در برابر شکست زمانی ایجاد شده دوام بیاره.

 

 

در مورد تاثیر تغییرات از آینده به گذشته داستانها و فیلمای بسیاری نوشته و ساخته شده (که معمولا هم حاوی گافهای زیادند) ولی بنظرم بهترین فیلم برای درک این موضوع که با نگاه به آخرین تئوری های فیزیک ساخته شده "میان ستاره ای" نولان است

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام

من یه سوال خیلی مهم برام پیش اومده اونم این عمویی که لرد بیلیش بهش اشاره میکنه و به سانسا میگه عموی بزرگته و اسمش برندون هست مگه توسط ایریس دوم پدر ریگار دستگیر نشد؟ (زمانی که برندون رفته بود دنبال خواهرش چون فکر میکرد ریگار اونو دزدیده) و بعد ایریس دستور داد تا پدر برندون یعنی ریکارد بیاد وبعد بدون هسچ دادگاهی پدرشو محکوم کرد و ...... باقی داستان

که اخرش برندون برای رسیدن به شمشیرش توسط دستگاهی که توش نگه داشته میشد خفه شد و مرد.

حالا میخواستم بدونم با توجه به اینکه این برندون عموی سانسا بوده و مرده چطور بیلیش میگه که عموش یه نیرویی رو جمع کرده و ریورران رو پس گرفته؟

ممنون میشم جوابم رو بدید.

باتشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
erfan777 » سه شنبه خرداد 4, 95 8:09 pm[/url]"]سلام

من یه سوال خیلی مهم برام پیش اومده اونم این عمویی که لرد بیلیش بهش اشاره میکنه و به سانسا میگه عموی بزرگته و اسمش برندون هست مگه توسط ایریس دوم پدر ریگار دستگیر نشد؟ (زمانی که برندون رفته بود دنبال خواهرش چون فکر میکرد ریگار اونو دزدیده) و بعد ایریس دستور داد تا پدر برندون یعنی ریکارد بیاد وبعد بدون هسچ دادگاهی پدرشو محکوم کرد و ...... باقی داستان

که اخرش برندون برای رسیدن به شمشیرش توسط دستگاهی که توش نگه داشته میشد خفه شد و مرد.

حالا میخواستم بدونم با توجه به اینکه این برندون عموی سانسا بوده و مرده چطور بیلیش میگه که عموش یه نیرویی رو جمع کرده و ریورران رو پس گرفته؟

ممنون میشم جوابم رو بدید.

باتشکر

 

البته منظور بیلیش، دایی بزرگ سانسا ( Blackfish : عموی کتلین استارک ) از خاندان تالی بود نه عموش.. که فکر میکنم بیلیش به اسم بریندن تالی (ماهی سیاه) هم اشاره میکنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

متاسفانه اتفاق بدی که الان داره میفته اینه که ما نمیدونیم کدوم یکی از اتفاقاتی که توی سریال میبینیم قراره توی کتاب هم باشه. کشته شدن گرگها ودست بردن توی گذشته (البته من فکر نمیکنم کاری که برن با هودور کرد رو دست بردن توی گذشته بحساب اورد) واقعا مسخره هست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بنظرتون امکانش هست که برن به گشته برگرده و به آیریس در رابطه با وایتها هشدار بده و بگه همه رو بسوزون

ولی آیریس درست متوجه منظور برن نشه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام.

این قسمت رو واقعا میشه در زمره قسمتای محشر و تاپ سریال قرار داد،اونم به نظرم فقط و فقط به خاطر سکانسای پایانی (کلا خط داستانی برن به نظرم از همه جذاب تر و قشنگ تر هست),وگرنه که باقی سکانسای سریال در حد یه قسمت معمولی بودن،و اکثر جاهاش واقعا منو نامید کرد.

راجع به دنریس من واقعا موندم،اصلا انگاری این بشر تو این دنیا باگ داره!

هر اتفاقی که میوفته به نفعش تموم میشه و سختی به اونصورت نمیکشه!

بزرگترین مایه نا امیدی من تو این قسمت یورون گریجوی بود!!!!

کسی که واقعا لحظه شماری میکردم تا ببینمش تو سریال(از بس که این بشر عالیه تو کتاب)،واقعا الان از دیدنش لذتی نمیبرم،خیلی مسخره نشونش دادن،نه ابهتی نه جذبه ای،نه ورود حماسی،هیچی!!!

از بیلیش هم توقعم زیاد تر بود که بگه میخوای من برا جونم بهت التماس کنم?

بیلیش استاد مسلم بازی تاج و تخت هست این حرف،یا کلا این سکانس کل این قضیه رو میبره زیر سوال!!!

اون تیکه لرد کمندر هم که به اد میگن خیلی لوسه،الکی الکی شد لرد!!

یعنی فرزندان جنگل به طلسم ساختن و آدرها رو خلق کردن،اما طلسمی برا نابودیشون نساخته بودن!?!?!?

و اینکه به نظرم داستان پیدایش آدرها تو سریال و کتاب خیلی متفاوت باشه

به نظرم صحنه های برن به حدی قوی بود که این ضعفای فیلمنامه ای رو تحت شعاع قرار بده و بشه ازشون چشم پوشی کرد.

اون تغییر تصویر که متناوب از گذشته به حال و از حال به گدشته میرفت هم بسیار زیبا بود.

واقعا تاثیری عجیب و زیادی گذاشت رو هممون خط داستان برن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینکه برن میتونه تو گذشته تغییر ایجاد کنه،(البته اگه بعد مرگ کلاغ بازم بتونه) میتونه کلی اتفاق و تئوری و ماجرای جدید ایجاد کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
The Hound » چهارشنبه خرداد 5, 95 8:17 am[/url]"]اینکه برن میتونه تو گذشته تغییر ایجاد کنه،(البته اگه بعد مرگ کلاغ بازم بتونه) میتونه کلی اتفاق و تئوری و ماجرای جدید ایجاد کنه

فکر کنم تغییر هاش رو قبلا ایجاد کرده الان داره میبینه که چجوری این کارو کرده وگرنه هودور اصلا قبل ازدواج ند اینجوری شده بود . کلاغ سه چشم هم گفت گذشته نوشته شده و جوهرش خشک شده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Gemini » سه شنبه خرداد 4, 95 8:35 pm[/url]"]
erfan777 » سه شنبه خرداد 4, 95 8:09 pm[/url]"]سلام

من یه سوال خیلی مهم برام پیش اومده اونم این عمویی که لرد بیلیش بهش اشاره میکنه و به سانسا میگه عموی بزرگته و اسمش برندون هست مگه توسط ایریس دوم پدر ریگار دستگیر نشد؟ (زمانی که برندون رفته بود دنبال خواهرش چون فکر میکرد ریگار اونو دزدیده) و بعد ایریس دستور داد تا پدر برندون یعنی ریکارد بیاد وبعد بدون هسچ دادگاهی پدرشو محکوم کرد و ...... باقی داستان

که اخرش برندون برای رسیدن به شمشیرش توسط دستگاهی که توش نگه داشته میشد خفه شد و مرد.

حالا میخواستم بدونم با توجه به اینکه این برندون عموی سانسا بوده و مرده چطور بیلیش میگه که عموش یه نیرویی رو جمع کرده و ریورران رو پس گرفته؟

ممنون میشم جوابم رو بدید.

باتشکر

 

البته منظور بیلیش، دایی بزرگ سانسا ( Blackfish : عموی کتلین استارک ) از خاندان تالی بود نه عموش.. که فکر میکنم بیلیش به اسم بریندن تالی (ماهی سیاه) هم اشاره میکنه.

 

اقا تشکر بابت پاسختون دوتا زیرنویسی که گرفته بودم جفتشون به جای بریندن نوشته بودن بودن برندون وبه جای اینکه بگن عموی مادرت هست گفتن عموت (عموی سانسا) هست امان از دست ای زیرنویس های الکی.

واقعا ممنونم از پاسختون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان به نظرتون چه ارتباطی بین برندون های مخنلف خاندان استارک هست؟ جالبه که خیلی برندون داریم و خیلیاشون هم آدمای مهمی بودن. از برندون معمار بگیر تا برندون فعلی. و اینکه چرا برندون بچگی ند و بنجن و لیانا و ویلیس رو دید، ولی بچگی برندون عموی خودش رو ندید؟

به نظرتون ممکنه تئوری "Bolt_On" در مورد برندون ها درست بشه و به همین خاطر هم آدرا دنبالشن؟ تا طلسم دیوار رو بشکنن؟ و شاید کلاغ سه چشم هم می خواست برندون رو از دانش چند هزار ساله ش آگاه کنه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

دوستان اشاره کردند که درست لحظه آخر که باید به فکر جمع و جور کردن و فرار باشند، کلاغ سه چشم برن رو برد به ویژن دوران کودکی پدرش

در نظر اول با توجه به اونچه در پایان این اپیزود نشون داده شد، این تصور پیش میاد که باید می رفت تا هودور رو تبدیل به شرایط حاضر و آماده برای نگهداشتن در بکنه

اما گمونم این همه ماجرا نیست

چرا که بدون این عملیات ظفرمندانه هم هودور ماموریت رو انجام می داد و کافی بود که برن وارگ کنه به درون هودرو همونجوری که تو قلعه کرستر اینکار رو کرد تا هودرو بشه بزن بهادر ماجرا

پس رفتن به این ویژن ظاهرا نا بهنگام، یه دلیل دیگه داره و نشون دادن اینکه دلیل هودرو شدن چیه، تنها میتونه برای جذابیت بخشی به این اپیزود باشه

دقت دارید که قبلاً کلاغ سه چشم به برن گفته بود که نباید زیاد توی این حالت قرار داشته باشه و همیشه سر بزنگاه می کشیدش بیرون از رویا

اما اینجا، برن رو برد و درست زمانی که وقتش رسید، بجای برگردوندن برن، بهش گفت leave me

یعنی برن رو تنها گذاشت و خودش به دیار باقی شتافت و جالبه بجای خداحافظی یا اینکه بگه run (فرار کن) گفت من رو ترک کن یا من رو رها کن

پس در واقع این ویژن شروع داستانهای بعدیه که قراره خود برن دنبالش کنه بدون دغدغه غرق شدن توی رویا و امثالهم

و اما حدس من در مورد فلسفه این ویژن که با توجه به پروموی قسمت بعد، احتمالش زیاد هست و البته ممکنه تو وادی اسپویل هم قرار بگیره و ناچارم داخل اسپویلر قرارش بدم

 

برن الان توی ویژنی قرار گرفته که هم هودرو و هم عمو بنجنش رو داره می بینه

از طرف دیگه، تو همون شرایطی که میرا داره با خودش می بردش، هنوز از ویژن خارج نشده

میرا هم که به تنهایی نمی تونه کاری برای حفاظت از برن انجام بده و توی پروموی فصل بعد می بینیم که با وایت واکرها محاصره شده و حتی بابت ناتوانیش در حمایت از برنی که از این ویژن خارج نشده، عذرخواهی هم می کنه

از طرفی، وقتش رسیده که رازهایی که پاسخش قبلا داده نشده رو بازشکافی بکنند. اولیش هودرو بود و اعلام اینکه برن قدرت اون رو داره که توی گذشته دست ببره یا حداقل، با وجود اون، دلیل اتفاقات گذشته رو معلوم کنند

دومیش هم بنظرم به ماجرای سرنوشت نامعلوم عمو بنجن بر می گرده. به نظرم درست جایی که میرا ناامید و مستاصل شده، یه ترتیبی داده میشه که برن، به کودکی عمو بنجن نفوذ کنه و اونو مامور کنه که تو الانشون به دادشون برسه و اینجا بی شباهت با داستان کلد هندز که قبلاً نشونش ندادند و حذفش کردند نخواهد بود.

می دونیم که توی خط داستان، کلد هندز سر و کلش پیدا میشه و سم رو نجات میده. بعد هم برن و گروهش رو از بین وایت واکرا عبور میده و به سمت مقر کلاغ سه چشم هدایت می کنه

بنظرم، این ماجرا رو قراره با عمو بنجن ادغام بکنند

 

 

اما از این نکته گذشته، با توجه به ناتموم موندن آموزش برن، و سر به مهر موندن بسیاری از رازهای داستان، برام جالبه که این وضعیت قراره به کجا برسه

آیا واقعاً برن قراره برگرده به دیوار؟

آیا با علامتی که نایت کینگ روی برن گذاشت، این تعقیب و گریز قراره تا دیوار ادامه پیدا کنه؟ و در صورتی که برن از دیوار عبور کنه، آیا باعث میشه که طلسم دیوار هم مانند طلسم اقامتگاه کلاغ سه چشم برای نایت کینگ و وایت واکرها شکسته بشه؟

به این نکته توجه داشته باشید که برن از طریق یکی از برجهای نگهبانی متروک دیوار، وارد شمال شد و قطعاً راه رسیدن به کسل بلک رو نمی دونه. پس اگه قرار باشه برگرده به دیوار، منطقیه که به همون سمتی که ازش اومده حرکت کنه و در این صورت، بعید نیست وایت واکرها رو هم به همون سمت سوق بده و نگهبانای شب، غافلگیر بشن.

 

می دونم که تمام ویژنهایی که برن در اون قرار گرفت، سرنخهایی از ماجراهای کلیدی داستان نغمه بودند و قطعا نمایش هر یک از این ویژنها یه منظور و فلسفه ای داره که رازش رو باید در آینده شاهد باشیم

با این نگاه و در فرض صحتش، چه بسا نشون دادن محل ایجاد اولین آدر، به معنی این باشه که برای نابودیشون هم باید در همون نقطه حضور یافت و اقدامی انجام داد.

اولین آدر با دراگون گلاس ایجاد شد و جالبه که با همون هم از بین میرن

 

یه احتمال دیگه هم اینه که قرار باشه برن در تمام ماموریتهای مهمش، توی همین وضعیت ویژنها قرار بگیره و با تاثیر گذاشتن روی گذشته شخصیتهای کلیدی داستان، اونها رو برای اون لحظه و نیازی که در زمان حال بهشون هست بکار بگیره

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه نکته هم راجع به حدسیاتی که دوستان از مقصد تیون و خواهرش یارا گفتند عرض بکنم

قطعا منطقی نخواهد بود که این دو تا به صرف ادعای عموشون، به سمت دنریسی حرکت کنند که نه میشناسندش و نه آدرسش رو می دونند و نه مطمئنند که اون توهمات عموشون عملی میشه.

از طرفی هم با توجه به اتفاقی که برای شمال رقم زدند و حملشون به شمال در زمان نبردهای پنج پادشاهی، شمالیا دل خونی ازشون دارند و اونها هم نمیرن از استارکها دلجویی کنند

حمله به بقیه سرزمینهای وستروس هم با تجربه ای که اخیرا دارند و شکستشون از اقوام وستروس و خصوصا بولتونها، منطقی نیست

این که یک شبه، تیون سر و کلش پیدا بشه و بتونه یارا رو مجاب کنه که به کمک سانسا بشتابند هم با لحاظ ادعایی که یارا روی وسعت پادشاهیشون و درس عبرت دادن به اربابان وستروس داره اصلا با منطق جور در نمیاد

پس

صحبتهایی که یارا گریجوی با پدرش داشت و از بابت کز کردنشون توی جزایر آهن و بی توجهی مردم وستروس بهشون انتقاد کرد رو به یاد داشته باشید. همینطور اگه یادتون باشه به مردمش در زمانی که ادعای پادشاهی کرد قول داد که ناوگان آهنین رو وسعت بده و بزرگترین ناوگان رو بسازه

اما ورود یورون و رای مردان شورای پادشاهی بهش، مانع از بیان ادامه نقشه های یارا و تحقق اونها شد و بعد هم دیدیم که یورون گریجوی در اولین اقدامش بعد غسل نمک، دستور کشتن برادرزاده هاش رو داد.

با این اوصاف و با لحاظ شرایط موجود، حدس من اینه که تیون و یارا به هیچ عنوان دنبال کشورگشایی و گسترش قلمروی سرزمینشون نرفتند چرا که اینکار با بودن عموشون یورون روی تخت پادشاهی جزایر آهن، خطر کردنی هست که نتایجش به پادشاه می رسه نه اونها

بلکه بنظرم پیشبینی کردند که عموشون بمحض رسیدن به قدرت، قصد جونشون رو می کنه همونطوری که پدرشون رو از سر راه برداشت و در واقع، پیش دستی کردند و هم اینکه مانع از تحقق نقشه های متوهمانه عموشون برای اعزام ناوگان آهنین به سرزمین دنریس شدند.

از طرفی، چون هنوز خبر پادشاهیش به گوش ساکنین ناوگان آهنین نرسیده و کم و بیش از فرمانده سابقشون اطاعت دارند، پس بنظر از فرصتی که پیش اومده استفاده کردند و خودشون رو به ناوگانشون رسوندند تا عموشون اونها رو تحت سیطره خودش قرار نده

به احتمال زیاد، قصد دارند که با کمک نیروهای این ناوگان و تثبیت فرمانرواییشون بر اون، مجددا برگردند و تخت پادشاهی پدرشون رو پس بگیرند

 

حتی اگر این فرضیه هم درست از آب در نیاد، و ناوگان آهنین عزم وستروس داشته باشه بعید نیست که بخوان با بولتونها روبرو بشن و از رمزی انتقام بگیرند که در این فرض، احتمالاً شاهد مشارکتشون با سپاهیان جان و سانسا در جنگ با بولتونها خواهیم بود.

اگر به تریلر های رسمی فصل ششم هم دقت داشته باشید بنظر میاد که سپاهیان جان، توی محاصره نیروهای بولتونها قرار خواهند گرفت و با توجه به تصاویری که از چهره تورمند در زمان جنگ دیدیم، بنظر می رسه که بد مخمصه ای خواهد بود و به احتمال زیاد، یه نیروی خارجی قراره به دادشون برسه که با لحاظ شرایطی که تا الان دیدیم و احتمال میره که پیشبینی سر داووس برای نپیوستن شمالیا به جان از ترس جونشون در مقابل بولتونها به حقیقت بپیونده و جان نتونه که ارتش خوبی رو جفت و جور کنه و در حالی که داره جنگ رو می بازه، یه نیروی خارجی یک دفعه وارد ماجرا بشه و جنگ مغلوبه بشه که یحتمل اون نیرو، آهن زادگان خواهد بود

 

البته شاید بعضیا فکر کنند که نیروهای ویل به فرماندهی پیتر بیلیش قراره کمکی به سانسا بکنند

اما گمونم این فکر، خام هست

عنایت داشته باشید که تا الان در مجموعه داستان ثابت شده که بیلیش یک فرصت طلبه که از هر چیزی ولو ایجاد اغتشاش، برای رسیدن به اهداف خودش استفاده می کنه و حتی بدش نمیاد تا بین شمالیها و لنیسترها جنگ راه بندازه.

ضمناً بعد اینکه نقشه بولتونها برای وصلت با سانسا رو پیش سرسی افشا کرد، ازش قول گرفت که در صورتی که با نیروهای ویل به جنگ با بولتونها بره، با حکم پادشاه بعنوان حاکم شمال منصوب بشه

الان هم بنظرم برای تحقق همین مقصود اومده و دقت داشته باشید که به سانسا گفت که برای کمک به اون، با شوالیه های ویل به شمال اومده و توی موت کالین اردو زده. یعنی نیروهاش رو یه جایی دور از تیررس جنگ مستقر کرده و منتظر رسیدن زمان مقتضی هست.

برای این منظور هم اولش روی سانسا نفوذ کرد و با وعده اینکه بلک فیش مجددا به قدرت رسیده و میتونه کمکشون کنه، سانسا رو خام کرد و او و سپاهش رو در حالی که هنوز توان لازم رو ندارند و قبل اینکه بتونند قدرتی بدست بیارند به یه جنگ دیگه فرستاد

با این وضع، نتیجه جنگ بین نیروهای سانسا و بولتونها، حذف یک طرف و تضعیف نیروی مقابل خواهد بود و با چنین وضعیتی، بیلیش براحتی خواهد تونست شاهزاده ویل رو مجاب کنه که نیروهای باقیمونده رو شکست بده و قدرت شمال رو قبضه کنه و بعد هم با ترفندی، اون رو کنار بزنه و خودش به قدرت برسه

پس بیلیش هیچوقت در جنگ شمال ورود نمی کنه و مترصد کسب موقعیت مطلوب خودش، کمین می کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظر من کلاغ سه چشم میخاست نشون بده که برن میتونه توی گذشته هم وارگ کنه واسه همین به ویلیس وارگ کرد.

چیزی که من برداشت میکنم اینه که ویلیس از همون موقع آینده و مرگشو احساس میکنه، و در واقع همونجا میمیره، اما تا زمان مرگش فقط جملات اخرش رو تکرار میکنه و یه بدن که زندگی نباتی داره. در واقع ویلیس چندین سال توی برزخه تا زمان مرگش برسه. فک کنم اونایی که اینترستلار رو دیده باشن بهتر بفهمن این جریان رو.

هر چی بود سکانس بی نظیری بود و تا به اینجای سریال بهترین سکانس احساسی بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظر من یک نفر یا شاید چند نفر به میرا و برن ملحق بشن حالا شایدم بنجن استارک باشه،ولی فکر نمی کنم میرا بتونه به تنهایی اونم با وجود اون همه وایت واکری که دنبالشونن از برن مراقبت کنه..مخصوصآ الان که دیگه ویلیس(هودور) هم نیست.حتی اگرم کسی دنبالشون نباشه بازم بعید می دونم میرا به تنهایی از پس همه چی بر بیاد.

یک نکته ی دیگه ای هم که هست اینه که فکر نکنم برن هنوز از ویژن خارج شده باشه یعنی با توجه به تریلر قسمت ششم میگم..یعنی به نظر نمیومد که خارج شده باشه شاید تا چیزایی رو که باید ببینه رو نبینه خارج نشه! البته همش حدسیاته

 

در این که بنجن استارک رو دوباره میبینیم هم شکی نیست ..چون نویسنده عادت نداره یک استارک رو اونجوری بی هوا از داستان حذف کنه،معمولآ یک مرگ تاریخی براشون رقم میزنه،شاید مرده باشه و برن ببینه چه جوری این اتفاق افتاده،ولی به هر حال قطعآ تو داستان نقشی داره.

 

یه چیز دیگه..به نظرتون دنریس وقتی برگرده ببینه تیریون برده داری رو موقتآ آزاد کرده چه عکس العملی نشون میده؟! به نظر من شاکی می شه البته من کار تیریون رو کاملآ تآیید می کنم به نظرم راه حلش برای برداشتن برده داری خیلی منطقی تر از راه دنریسِ. آخه کسی که یه عمرِ داره برده داری می کنه که نمی تونه یه دفعه این کارو بزاره کنار ولی ای کاش از اون راهبه ی قرمز کمک نمی گرفت چون اونا به جز خراب کردن همه چی کار دیگه ای ندارن..همینطوری ول می چرخن هی همه چیزو خراب می کنن..به نظرم حتی رمزی خاصیتش بیشتر از این راهبه های سرخِ

 

 

ویرایش ناظر:

اصلاح تایپی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یک نکته جالب تو سریال اینه که تنها کسانی که تونستن یک آدر رو بکشن جان اسنو - سمول تارلی و میرا هستن که هر سه اونها در سال 283 بعد از ورود ایگان متولد شدن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من علاوه بر خود داستان به اینکه یک داستان از کجا میاد و به کجا میره خیلی علاقه دارم. به قول یک نویسنده " دنیا از مولکول ها ساخته نشده،از داستان ها ساخته شده".

داستان سریال بازی تاج و تخت و همینطور کتابش از داستان هایی اند که محصول هزاران صفحه مطالعه در زمینه های مختلف اند.( البته من کتاب ها رو به شکل گزینشی و خوندن بعضی خطوط داستانی و همینطور ماجراهای یکی از شخصیت ها،به تازگی و به صورت گذرا خوانده ام)

در همین اپیزود پنجم فصل 6 موقع دیدنش 17 مورد اشاره به اشخاص و موضوعات و کتاب های دیگه دیدم.شک ندارم این بخش کمی از اشارات این قسمت بوده و البته احتمالا بعضی از این موارد هم شاید ساخته ی ذهن خودم بودند. اما حتا اونها که ساخته ی ذهن خود آدم اند از این جهت که ممکنه باعث نوعی تلفیق و فعالیت خلاقه مثلا نوشتن داستان یا خلق اثر هنری دیگه بشن ،مهم اند.حتا اگر فقط باعث بشن آدم به مسایل مختلف هستی و ربط شون با همدیگه فکر کنه.

اگر تنها نام اپیزود یعنی the door رو در نظر بگیریم کلی موضوع و تاریخچه داره و ما رو به خوندن و دیدن و شنیدن چند کتاب و فیلم و مقداری موزیک دعوت می کنه.

احتمالا گروه موزیک the doors رو می شناسیم. این گروه اسم خودشون رو از مقاله ی 17 صفحه ای The Doors of Perception (به معنای درهای ادراک) نوشته ی "آلدوس هاکسلی" گرفته اند. اما خود آلدوس هاکسلی این عنوان مقاله اش رو از شعری از "ویلیام بلیک" شاعر انگلیسی قرن 18 گرفته. حالا ممکنه بگیم "اینها چه ربطی داره؟ هر کلمه ای مثل در و دیوار و آب و آتش و ... رو می تونیم در آثار مختلفی ببینیم ولی نمی تونیم هر چیز رو به چیز دیگه ربط بدیم و ببافیم". این درسته ولی اگر فقط موضع کلمات و عنوان ها بود. اما اگر به بعضی شعرهای گروه the doors و حتا بعضی کلیپ هاشون دقت کنیم و همینطور مقاله ی "درهای ادراک" هاکسلی و شعر ویلیام بلیک رو ببینیم، ارتباط کاملشون مشخص می شه. ویلیام بلیک شاعر و نقاشی بود که عقاید عرفانی و وحدت وجودی داشت، بعضی هم معتقدند عقایدش شباهت هایی با عقاید مولوی داره. در اون شعر معروف اش میگه"اگر درهای آگاهی کاملا باز و پاک بودند،انسان همه چیز رو همونطور که هست می دید" . آلدوس هاکسلی در مقاله ی "درهای ادراک"اش یک تجربه ی ماورایی خودش رو شرح می ده و معتقده که در موقع اون تجربه،درهای ادراکش باز بوده و تونسته حقیقت دنیا رو ببینه. برداشت من از بخشی از مقاله که فکر می کنم مهم ترین بخش هاش بود اینه که به عقیده ی "آلدوس هاکسلی" در شرایطی که راه های ادراک انسان باز و پاک است حقایق این جهان به صورت مستقل از زمان براش قابل درک می شه و در اون مقاله نمونه هایی از این حقایق رو نوشته از جمله مشاهده ی بعضی امور خیلی کهن و بعضی چیزهایی که در افسانه ها ذکر شده. بعضی ترانه های گروه موزیک "the doors" و خصوصا کارهای اولیه شان که توسط "جیم موریسون" نوشته شده هم چنین مضمون هایی از کارهای "آلدوس هاکسلی" و "ویلیام بلیک" داره. ضمنا یک فیلم به نام "the doors" در مورد این گروه موزیک ساخته شده-البته این فیلم رو ندیدم ولی احتمالا از اون فیلم هم بشه اطلاعاتی در این مورد گرفت هرچند فیلم مورد تایید اعضای گروه موزیک قرار نگرفت-

بعضی نویسنده ها از جمله خود آلدوس هاکسلی که همزمان به علم و عرفان و اساطیر علاقه داشتند ، تعبیرهایی کردند که بر اون اساس فیزیک جدید و نظریه های نسبیت و کوانتوم رو با عقاید عرفانی و اسطوره ای تطبیق دادند و حتا بعضی ادعا کردند که این عقاید توسط فیزیک جدید قابل تایید است. کارل گوستاو یونگ روانکاو بزرگ و موسس "روانشناسیِ تحلیلی" با همراهی "ولفگانگ پاولی"(فیزیکدان بزرگ و برنده ی نوبل، که زمانی تحت روانکاوی "یونگ" بود و از این طریق با هم دوست شدند) کتابی به عنوان "تفسیر طبیعت و روان انسان" نوشتند که به گفته ی برخی نویسنده ها اصول اولیه ی روانشناسی و اصول اولیه ی فیزیک نو را در ارتباط با هم مطرح می کرد.

خلاصه سکانس نهایی این اپیزود و تناقض هایی که در مورد دستکاری "برن" در گذشته و کلا موضوع "ارتباط زمان ها با هم و تناقضات درک ما از زمان" دیدیم در آثاری که گفتم وجود داشته و خود "The door"علاوه بر دری که "هودور" نگه داشته بود می تونه اشاره به "درهای ادراکِ" بِرن باشه که الان گشوده شده و می تونه حقایق رو اونطور که واقعا هست ببینه. همینطور "دیوید بوهم" فیزیکدان مهم قرن بیستم این نظر را ارایه کرده که درک خطی ما از زمان درست نیست و ما نمی توانیم به درستی دستاوردهای فیزیک جدید در مورد زمان را ادراک کنیم، زمان های گذشته و حال و آینده در حقیقت همزمان حضور دارند و این توالی خطیِ "گذشته،حال،آینده" یک توهم است.

 

پی نوشت:

1 موضوع ارتباط کتابِ "هاکسلی" و شعرِ"بلیک" و نام گروه موزیک "the doors" در ویکیپدیا و در مدخل مربوط به گروه موزیک "the doors" به این صورت آمده است:

The Doors were an American rock band formed in 1965 in Los Angeles, with vocalist Jim Morrison, keyboardist Ray Manzarek, guitarist Robby Krieger and drummer John Densmore. The band got its name from the title of Aldous Huxley's book The Doors of Perception,[5] which itself was a reference to a quote made by William Blake, "If the doors of perception were cleansed, everything would appear to man as it is, infinite."

 

2کتاب "درهای ادراک" اثر آلدوس هاکسلی به فارسی ترجمه شده-گرچه ترجمه ی کاملی نیست-و ترجمه ی فارسی به سادگی در اینترنت پیدا می شود. اصل انگلیسی کتاب هم در اینترنت هست . متاسفانه لینک های شان را ندارم اما خود کتاب ها را به صورت فایل پی دی اف در اختیار دارم که اگر علاقمند به پیگیری شان بودید و در اینترنت یافت نشد من در خدمت دوستان هستم.

 

3 کتاب مشترک کارل گوستاو یونگ و ولفگانگ پاولی به نام "تفسیر طبیعت و روان انسان" (the interpretation of nature and the psyche) به فارسی ترجمه نشده و اصل انگلیسی اش هم که قاعدتا باید دشوارفهم باشد در اینترنت پیدا نشد و من تنها از منابع دیگر نقل قول کردم)

 

4 حالا که حرف از روانشناسی هم به میان آمد یاد جمله ای از "تیریون لنیستر" افتادم. زمانی که سِر جیمی برن را موقع دیدن آن صحنه به پایین پرتاب کرده بود و استاد لوین گفته بود نمی میره، سرجیمی به تیریون گفت که اگر هم زنده باشه تبدیل به یک موجود ناقص و بی قواره و بدریخت می شه و ادامه داد اگر موقعش شد و من در همچین وضعیتی افتادم،یک مرگ تمیز و سریع به من بدین. تیریون در جواب گفت : "در مورد مرگ من باهات مخالفم. چون در مرگ یک قطعیتی هست که جای هیچ امکان دیگری رو برای آدم باقی نمی گذاره، در حالی که زندگی سرشار از امکاناته".

این جمله ی تیریون ،اساس و خلاصه ی آن چیزیست که امروزه به آن "روانکاوی اگزیستانسیال" می گویند و اتفاقا کتابی هم در این مورد و به همین نام از "اروین یالوم" به فارسی منتشر شده که کتاب بسیار خوبیه و جالب اینکه تقریبا عین جمله ی تیریون در آن کتاب و در اولین موردی که بررسی شده، آمده.

من در مورد مارتین اطلاعات خیلی کمی دارم ولی بر اساس بخش هایی از کتاب که خوانده ام و همینطور سریال و دیالوگ ها و موقعیت هاش معلومه که این آقای مارتین مطالعات بسیار گسترده ای در شاخه های مختلف علوم داشته و کتاب و سریالش بسیار فراتر از یک کتاب فانتزی معمولیه.

 

وقتی این همه اشاره می تونه در اسم یک داستان باشه می تونیم حدس بزنیم که در کل محتوا و شکل اون چه مباحث متنوع دیگه ای قابل گفتگوست. از جمله تئاتر براووس. اون روایتی که در تیاتر دیدیم از منظر و چشم انداز چه کسی می تونه باشه؟ معناش چیه؟ چه ارتباطی با یک تیاتر مشابه دیگه که در اپیزود عروسی جافری دیدیم داره؟ اونجا در عروسی جافری و نمایش کوتوله ها ،وقایع از دید جافری و بر اساس نظر و تفسیر او روایت می شد. در تیاتر براوس چطور؟

درسته که کتاب ششم درنیامده، ولی خود سریال و داستانش و شکل اجرایش همچنان مستعد بحث و گفتگوی بسیار زیادیه. اصولا در زمان ما که تاریخ و حتا واقعیت "فیزیکی" و "مادی" و "جامد" هم مورد تردید و تفسیر قرار می گیره،داستان ها هم به بی نهایت شیوه می تونه خوانده و تفسیر بشه. تا حدی که امروز ادبیات و زبان، اصلی ترین موضوع ها و خاستگاه های فلسفه اند. در این رابطه میشه به آثار فیلسوفان و متفکرانی مثل" بارت"، "دریدا"، "دولوز"،" بودریار"،"بلانشو" اشاره کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×