رفتن به مطلب
ریگار

قسمت هفتم ، The Broken Man

به اپیزود هفتم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

37 رای

  1. 1. به اپیزود هفتم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      0
    • 3
      1
    • 4
      0
    • 5
      1
    • 6
      1
    • 7
      6
    • 8
      6
    • 9
      13
    • 10
      9


Recommended Posts

این قسمت توسط Mark Mylod کارگردانی شده که پیش از این در دو قسمت Sons of the Harpy وHigh Sparrow به عنوان کارگردان با گروه تولید بازی تاج و تخت همکاری داشته. قسمت بعدی با نام no one نیز توسط ایشان کارگردانی شده است .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فکر کنم بعد از قسمت اول از فصل چهارم این اولین قسمتی بود که اول یه صحنه پخش شد بعد تیتراژ شروع شد. اون قسمت سکانسی بود که تایوین آیس رو ذوب می‌کنه و ازش دو تا شمشیر درمیاره.

 

بالاخره سندور هم برگشت و من همچنان قویاً معتقدم برای محاکمه با مبارزه‌ی سرسی به نفع خدایان می‌جنگه. با حرفایی که شخصیت یان مک‌شین بهش زد که خدا هنوز برات برنامه داره هم غیر مستقیم داشت همین رو می‌گفت. احتمالاً یه رستگاری نصفه و نیمه شامل حالش شده.

اون سکانس آخر نفهمیدم کیا زدن اینا رو کشتن؟ برادران بدون پرچم؟ اون‌ها که به نفع مردم عادی مبارزه می‌کردن، تو سکانس والدر فری هم گفته شد که دارن مردم رو تهییج می‌کنن برای جنگ، نه این که قتل عامشون کنن. باید دید چه دلیلی برای این کار داشتن.

 

دم بانوی خارها گرم، تا جایی که تونست تیکه بار سرسی کرد. به هیچ وجه حتی تو این وضعیت مزخرف هم نمی‌تونم طرفدار سرسی باشم و امیدوارم زودتر کلکش کنده بشه تا کینگزلندینگ هم یه پیشرفت اساسی بکنه.

 

صحنه‌های جان رو که می‌دیدم ناخودآگاه یاد دنریس می‌افتادم. اگه دنریس به جای جان بود چپ و راست هر جا می‌رفت همه متحدش می‌شدن بعد این بدبخت که طرف حق رو داره هیچ‌کس که متحدش نمیشه هیچ، همون‌هایی هم که با هزار توضیح و دلیل باهاش کنار میان ۶۲ نفر سرباز دارن

هنوزم به سانسا شک دارم و فکر می‌کنم آخر میزنه تو کاسه کوزه‌ی جان! بابا بشین سر جات دیگه. البته با این نامه‌ای که به بیلیش نوشت احتمالاً داستان طبق پیش بینی‌ها پیش میره. ارتش جان جنگ رو با بولتون‌ها شروع می‌کنن ولی تو محاصره گیر می‌کنن و در حال شکست‌ان که ارتش ویل با بیلیش سر می‌رسه و نجاتشون میده. اون‌جاست که موازنه‌ی قدرت به هم می‌ریزه.

 

صحنه‌های آریا خیلی کم بود. علاوه بر این کم مصیبت داشت، حالا زخمی هم شده. ولی فکر کنم میره پیش همون لیدی کرین تا درمانش کنه. بعدم امیدوارم با همین یارو کشتی‌دارِ بره وستروس، و سمت گریجوی‌ها و ملحق شدن به دنریس نره. پلیزززز

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

امیدوارم خریت این سانسا یه بارم که شده جواب بده اگرچه زیاد امید وارنیستم خودش به تنهایی اسطوره خریت سانسا

بازیگر نقش لیانا مورمونت هم عالی بود یه تار موش به هزار کرور ناسوخته و.... می ارزید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

gravedigger یا wood chopper ؟

 

بسی از بازگشت شخصیت مورد علاقه ـمان خوش حالیم!

 

اگر از فصل سه(شایدم 4) یادتون باشه تو نبردی که با بریک دنداریون داشت،بریک گفت "کار خدایان با او تمام نشده".از زمان عوض شدن داستانـش تو سریال و شکست خوردنـش از بریان،(اتفاقی که تو کتاب نمیوفته) منتظر بازگشتش بودم.

 

مطمئنا در قسمت های بعدی میره سراغ انجمن برادری و ترتیب ـشون رو میده.

 

یه نکته دیگه هم اینکه مکـشین به سبک قربانی های لیدی استون هارت دار زده شده بود.

 

وقتی داستان کتاب 180 درجه عوض میشود!

 

سکانس صحبت های سانسا و جان با هاوس گلاور بهترین بخش این قسمت بود اما چیزی که خیلی تو ذوق میزد،اینه که این استنیس بود که به دیپ وود موت میره و قلعه از دست اهن زاده ها ازاد میکنه و خواهر ثیان رو به اسارت میگیره و قلعه رو هاوس گلاور برمیگردونه،احتمالا تو سریال این صحبت های تاثیر گذار سانسا ـست که باعث تغییر نظر ان ها میشه.این قضیه در مورد هاوس امبر هم هست،ان ها در جنگ طرف استنیس هستند،اصلا بعید نیست تو سریال در حال کلک زدن به رمزی باشن اما سوالی که پیش میاد اینه پس چرا ریکان رو به رمزی داد.

 

+واقعا امید وار شدم استنیس تو کتاب نبرد وینترفل رو ببره،چون عملا کار های استنیس رو داره جان میکنه.

 

 

محاصره ی ریوارن

 

خط داستانی ریوارن،تنها قسمتی که از کتاب عقبتره و طبیعتا نتیجه ـشو میدونیم اما انصافا جزء بهترین قسمت های این فصل ـه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این اولین بار نبود که اول مقداری از سریال پخش میشه بعد تیزر میاد قسمت اول فصل اول قسمت اول فصل سوم وقسمت اول فصل 4م این اتفاق افتاده بود

اما اولین قسمتی ه اول نیست و این کارو میکنن

در کل قسمت خوبی بود

از شخصیت لیدی مورمونت خیلی خوشم اومد کاملا میتونن جای گزین پرنسس شیرین کننش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

انصاف نیست قسمت دو همش جنگ باشه قسمت هفت همش مذاکره :دی اونم با این شروع طوفانی

بازگشت سندور به به

ولی من نگرفتم چرا این رفقای تورس از میر اومدن غارت کردن . اینا که دنبال اجرای عدالت در حق سندور بودن مثلا حالا صقر کنید یه پدری در بیاره ازشون . راستی اون تپله رفیق آریا اسمش چی بود ؟! عضو دار و دسته همین انجمن برادران بدون پرچم -اگه اشتباه نکنم- شد . سندور بزنه اینم بکشه :دی

آرسا با این همه تعلیم چه ساده چاقو خورد . حالا این چجوری خوب میشه ؟ چون تو تریلرا دیدم از رو پشت بوم میپره

جای جان باشم بعد فتح وینترفل گردن لرد گلاور رو میزنم

سانسا هم خیلی ادعاش میشه . در حدی نیستی که بخوای استنیس رو زیر سوال ببری :/

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قبلا تایید شده که "توروس اف میر" برمیگرده،اما حرفی از بریک دنداریون زده نشده،میشه به عنوان یه تئوری این طور فک کرد که بعد از مرگ بریک دنداریون توروس رهبر برادری شده و برادری رو به تباهی برده،احتمالا توروس رو در خط داستانی سندور میبینیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
فرشید واترز » دوشنبه خرداد 17, 95 6:05 pm[/url]"]

سانسا هم خیلی ادعاش میشه . در حدی نیستی که بخوای استنیس رو زیر سوال ببری :/

 

اگه از دید سانسا به این قضیه نگاه کنیم حرفش منطقی به نظر میاد.

سانسا شاهد هر دو شکست بزرگ استنیس بوده...

اولی تو جنگ بلک واتر که تیریون کشتی های استنیسو آتیش زد و دومی هم نبرد وینترفل که رمزی تو سه سوت کل ارتششو سلاخی کرد.

ما با شخصیت استنیس و اینکه فرمانده بزرگی بوده آشناییم ولی هر چی سانسا از استنیس دیده شکستهای سنگین بوده.

از طرف دیگه هم قضیه کشته شدن عجیب رنلی که برین براش تعریف کرده.

تازه قضیه ی قربانی کردن شیرین رو هنوز کسی نمیدونه.

 

جالب اینجاست که استنیس دوبار میتونست ناجی سانسا باشه ولی متاسفانه موفق نشد وگرنه اوضاع خیلی متفاوت بود.

 

از برگشت سندور خیلی خوشحالم...

کاراکتر خاصیه و به احتمال زیاد قرار نقش مهمی در آینده داشته باشه.

دیدار دوبارش با سانسا و آریا هم میتونه جالب باشه.

 

آریا بی احتیاطی کرد که بعد از سرپیچیش از مردان بیچهره اینقدر راحت شروع به قدم زدن تو شهر کرد... اپیزود بعد احتمالا یه مبارزه ی اساسی بین آریا ویف میبینیم... فقط برام جالبه که ویف که اینقدر ادعای بیچهره بودن داره چرا اینقدر از آریا بدش میاد... بیچهره ها نباید اینقدر درگیر احساسات شخصی باشن.

 

یه نکته خیلی جالبه اونم تفاوت لشگر جمع کردن استارک ها با دنریسه

استارک ها خودشونو هلاک کردن به زور یه قشون درب و داغون جمع کردن(اون 62 نفر عالی بود ) از اونور دنریس تکون میخوره صدهزار نفر براش تعظیم می کنن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
nymeria » دوشنبه خرداد 17, 95 8:18 pm[/url]"]
فرشید واترز » دوشنبه خرداد 17, 95 6:05 pm[/url]"]

سانسا هم خیلی ادعاش میشه . در حدی نیستی که بخوای استنیس رو زیر سوال ببری :/

 

اگه از دید سانسا به این قضیه نگاه کنیم حرفش منطقی به نظر میاد.

سانسا شاهد هر دو شکست بزرگ استنیس بوده...

اولی تو جنگ بلک واتر که تیریون کشتی های استنیسو آتیش زد و دومی هم نبرد وینترفل که رمزی تو سه سوت کل ارتششو سلاخی کرد...

از طرف دیگه هم قضیه کشته شدن عجیب رنلی که برین براش تعریف کرده.

 

جالب اینجاست که استنیس دوبار میتونست ناجی سانسا باشه ولی متاسفانه موفق نشد وگرنه اوضاع خیلی متفاوت بود.

 

ما با شخصیت استنیس و اینکه فرمانده بزرگی بوده آشناییم ولی هر چی سانسا از استنیس دیده شکستهای سنگین بوده...

تازه قضیه ی قربانی کردن شیرین رو هنوز کسی نمیدونه...

 

از برگشت سندور خیلی خوشحالم...

کاراکتر خاصیه و به احتمال زیاد قرار نقش مهمی در آینده داشته باشه...

دیدار دوبارش با سانسا و آریا هم میتونه جالب باشه..

 

آریا بی احتیاطی کرد که بعد از سرپیچیش از مردان بیچهره اینقدر راحت شروع به قدم زدن تو شهر کرد... اپیزود بعد احتمالا یه مبارزه ی اساسی بین آریا ویف میبینیم... فقط برام جالبه که ویف که اینقدر ادعای بیچهره بودن داره چرا اینقدر از آریا بدش میاد... بیچهره ها نباید اینقدر درگیر احساسات شخصی باشن...

 

یه نکته خیلی جالبه اونم تفاوت لشگر جمع کردن استارک ها با دنریسه

استارک ها خودشونو هلاک کردن به زور یه قشون درب و داغون جمع کردن(اون 62 نفر عالی بود ) از اونور دنریس تکون میخوره صدهزار نفر براش تعظیم می کنن.

فقط ما با شخصیت استنیس آشنا نیستیم سانسا احتمالا زیاد داستان های قیام این یارو غاصب رو شنیده و میدونه که برادر لایق تر از خودش استنیس چجوری وقتی تو محاصره تایرل ها بوده با خوردن موش مقاومت میکرده .‌شنیده که جز بهترین فرمانده های وستروس بوده . خب سانسا این رو هم دید که پدرش بدون کشتن یه شوالیه از وقتی که سانسا به دنیا اومده تا روز اعدام فقط یه اسم و رسم داشت که آره لرد استارک زده آرتور دین رو کشته . سانسا حتی هنوز نمیفهمه نباید به کسی اعتماد کنه . حالا این چحور از تخیلاتش اومده بیرون ؟ مسئله اینه که سانسا مغرور شده به خودش و شوالیش بریین . وگرنه همین مونده که سانسا بخواد به بقیه استراتژی جنگ یاد بده :دی

تو این دوره از دنیای وستروس دوران افول همه اسطوزه ها بود . همشون داستان های افسانه ای داشتن مخصوصا در دوره قیام غاصب حالا همشون زرتشون قمصور شده

دنریس هم لشکرشو با اژدها جمع میکنه مگه مثل ایناست :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قضیه تخیل نیست...قضیه به چشم دیدنه...

استنیس فرمانده فوق العاده ای بوده... مقاومتش در جریان قیام رابرت از عوامل اصلی پیروزی رابرت بود... همه ی این ها درسته... ولی مال گذشته اس...

در جریان های اخیر نتونست کاری از پیش ببره... هم خودش، هم خانوادش و هم کل لشگرش به طرز فجیعی از بین رفتن.

 

اینکه سانسا به بیرین اعتماد داره طبیعیه... چون تنها کسی هستش که نیت واقعیش کمک به سانسا و محافظت از اونه و به فکر منافع شخصی نیست.

 

سانسا هم قطعا استراتژیست نیست ولی میدونه که با این تعداد نفرات، ارتششون به سرنوشت ارتش استنیس دچار میشه...حالا هر استراتژی ای میخوان داشته باشن چون طرف مقابلشون رمزی بولتونه نه تامن... اینم خوب میدونه که اگه رمزی خودش و جان رو زنده گیر بیاره کاری میکنه که مرگ براشون آرزو باشه.

برای همین هم علی رغم میل باطنیش به بیلیش نامه نوشت.

 

موافقم، تموم شخصیتهای بزرگ زمان قیام رابرت به طرز فجیعی ناک اوت شدن...

نوبت نسل بعدیه که روی کار بیان.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من ده و بیست وپنج صدم می دم به این اپیزود (: .(بیست و پنج صدم هم به خاطر خط خوبش!)

خیلی لذتبخش بود

 

1 جان داره ند می شه(یگانگی با پدر)

2 سانسا داره شبیه کتلین می شه.او خیلی چیزها یاد گرفته و به نظرم وزنه ی مهمی در داستانه. کمک گرفتنش از بیلیش بی مشکل نیست ولی از اون کارهاست که به اصطلاح plan b نداره

3لرد بیلیش در قسمت 6 از فصل پنج به سرسی گفت-اگه شماره ی قسمت رو اشتباه نکنم-که میره به سمت وینترفل و بعد از جنگ-اون موقع جنگ استنیس و رمزی- و در حالی که طرف مغلوب نابود شده و طرف پیروز مستهلک شده،شمال رو در اختیار می گیره. منتها این همه ی خواست بیلیش نیست. در اپیزود عروسی جافری، سانسا ازش پرسید "تو چی می خوای؟" بیلیش گفت"همه چی"

بیلیش نقشه ای فراتر از شمال داره و با ارتش ویل و سیاست خودش به نظرم تا نزدیکی هدفش می رسه و با یک ماجرای احمقانه به فنا می ره

کلا استفاده ی متقابل سانسا و بیلیش از همدیگه اینطور نیست که حتما با گول خوردن سانسا یکطرفه بشه. احتمال اون رو بیشتر می دم که این بار سانسا کلید گره گشایی داستان باشه.

4 این قسمت خیلی کم نقص بود. نماها صحنه ها و سکانس ها متعادل بودند. یادم نمیاد جایی اش خسته کننده شده باشه.

5 با وجودیکه با خشونت هیچ رقمه حال نمی کنم و مثلا صحنه ی کشته شدن اوبراین مارتل باعث شد سریال رو پاک کنم و پنج قسمت بعد رو تا مدت ها نبینم اما درباره ی سرسی استثنا قایل می شم و بدم نمیاد سرش رو یک جایی دور از بدنش ببینم(:

6 بدبختانه سرجیمی بدجور بوی مرگ میده. سرسی که بیشتر. هرچند تقریبا راهی نداره ولی کاش جیمی تا آخر توی سریال بمونه.

7 لحظه ای یکی از مشاوران ملکه ی خرس ها از نیمرخ شبیه استنیس به تصویر کشیده شده بود. "آخ استنیس، غم تو منو کشت"

8 اون کشیش که سندرو رو نجات داد یک جمله ای شبیه این گفت" its never late to come back" . یک جوری گنگ هم تلفظ شد طوری که "کام بک" فورا "کامبت" رو تداعی می کرد و این فرضیه ی بعضی دوستان رو تقویت می کنه که سندرو در مبارزه ی مهمی شرکت می کنه.

9 دوستان درباره ی داستان ریوران گفتند.اگر ممکنه این رو برای من بگن که داستان ریوران در کتاب چی شده. (اگه هم لطف کنند و قسمت مربوطه رو در کتاب های اصلی بهم معرفی کنند بیشتر سپاسگزار می شم"

 

خب حالا برم و دوباره ببینمش. (:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

استنیس معلومه فرمانده قدر و قوی توی سریال ضعیف جلوه دادنش ....

در نبرد ها شکست ناپذیره اما سریال دوست داشت استنیس رو حذف کنه که 100% تو کتاب هم پس

حذف میشه

استنیس توی حالت های خاص شکست خورد یک وایلد فایر در بلک واتر و دو سوزوندن دخترش و خودکشی همسرش و فرستادن داووس سی وورث به کسل بلک

والا ....محاصره استورمز اند و تسخیر دراگون استون و نابود کردن ناوگان اهن زادگان و نابود کردن و شکست دادن ارتش 100,000 نفری وحشی ها از نمونه های بهترین فرمانده نظامی بودنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
nymeria » دوشنبه خرداد 17, 95 9:00 pm[/url]"]قضیه تخیل نیست...قضیه به چشم دیدنه...

استنیس فرمانده فوق العاده ای بوده... مقاومتش در جریان قیام رابرت از عوامل اصلی پیروزی رابرت بود... همه ی این ها درسته... ولی مال گذشته اس...

در جریان های اخیر نتونست کاری از پیش ببره... هم خودش، هم خانوادش و هم کل لشگرش به طرز فجیعی از بین رفتن.

 

اینکه سانسا به بیرین اعتماد داره طبیعیه... چون تنها کسی هستش که نیت واقعیش کمک به سانسا و محافظت از اونه و به فکر منافع شخصی نیست.

 

سانسا هم قطعا استراتژیست نیست ولی میدونه که با این تعداد نفرات، ارتششون به سرنوشت ارتش استنیس دچار میشه...حالا هر استراتژی ای میخوان داشته باشن چون طرف مقابلشون رمزی بولتونه نه تامن... اینم خوب میدونه که اگه رمزی خودش و جان رو زنده گیر بیاره کاری میکنه که مرگ براشون آرزو باشه.

برای همین هم علی رغم میل باطنیش به بیلیش نامه نوشت.

 

موافقم، تموم شخصیتهای بزرگ زمان قیام رابرت به طرز فجیعی ناک اوت شدن...

نوبت نسل بعدیه که روی کار بیان.

اصلا حرفی که سانسا زد ربطی به تعداد نفرات نداشت . سر داووس گفت اینجا جای خوبیه استنیس هم همینجا اردو زد چون یه طرفش کوهه و مثل سنگره و.... این سانسا ان قلت میومد

نگفتم یه بریین اعتماد داره گفتم به خودش و بریین مغروره . اینکه تنها استارک توی شماله و باهاش اعلام وفاداری میکنن مغرورش کرده

کامنت بالایی هم که ''darid" گفت کاملا درسته :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همونطور که گفتم در قدرت فرماندهی استنیس شکی نیست...

مخصوصا تو کتاب... ولی تو سریال از جمله کاراکترهایی بود که متأسفانه تغییرش دادن و آخرش هم به زوال کشیده شد... البته هنوز سرنوشتش تو کتاب مشخص نیست... ولی بعید میدونم آینده ی خیلی متفاوتی در انتظارش باشه... استنیس از مهره های قدیمیه و همونطور که اشاره شد مهره های قدیمی یکی یکی حذف شدن و جای خودشونو به مهره های جدید دادن.

 

و البته جان و نگهبانای دیوار هم زندگیشونو مدیون اون هستن...صحنه ی رسیدن لشگر استنیس در اوج ناامیدی و در هم شکستن قشون وحشی ها یکی از صحنه های مورد علاقمه.

 

اشاره به شکست های استنیس هم صرفا به خاطر این بود که بگم هر کاراکتری(در این مورد سانسا) از دید خودش به ماجرا نگاه میکنه و اگه این موضوع رو در نظر بگیریم رفتارشون رو بهتر درک می کنیم.

 

***

فرشید واترز:

منظور من صحبت سانسا با جان بود...

در مورد مکان چادر زذن حق با داوس بود..

البته باید حواسشون جمع باشه رمزی و 20 مرد خوبش شب به سراغشون نیان

 

در مورد غرور هم.. جوونیش بی تأثیر نیست (تو کتاب 13 سالشه در حال حاضر و تو سریال حدودا 16)... ولی به هر حال دختر ارشد لرد وینترفل و نگهبان شمال بوده... بیرین هم یکی از بهترین جنگجوهای وستروس هستش... فکر می کنم غرورش تا حدودی طبیعیه.

 

***

 

در مورد بیلیش هم بهترین حرفو وریس زده:

 

Littlefinger... the gods only know what game Littlefinger is playing

 

بیلیش بی نقص جلو رفته بود ولی با تحویل دادن سانسا به رمزی اشتباه مهلکی کرد... باید ببینیم در نهایت به ضررش تموم میشه یانه... به شخصه فکر میکنم اگه بیلیش یه نقطه ضعف کوچیک داشته باشه اون سانسا هستش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یکی از کارهای جذابی که در داستان انجام می شه تقارن سازی و تکرار بعضی تِم ها و ایجاد معنا و همینطور ایجاد بستر برای حدسیات و فرضیاته.

 

یک نمونه اش در این قسمت ربط دادن سندرو کلیگان به گرگور کلیگان از طریق واژه ی "reason" بود.

اون کشیشی که نجات دهنده ی سندرو بود در یک دیالوگ به این اشاره کرد که سندروکلیگان به خاطر دلیل و حکمتی هنوز زنده است"its a (reason) your still in" .در صحنه ی دیالوگ سه نفره ی سانسا جان داوس، داوس در مورد مزایایی که باعث شد استنیس در آن مکان اردو بزند و گفت "he chose this place for a (reason)" و ادامه داد "this (mountain) is a natural defense line

"

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
رضا » دوشنبه خرداد 17, 95 11:32 pm[/url]"]یکی از کارهای جذابی که در داستان انجام می شه تقارن سازی و تکرار بعضی تِم ها و ایجاد معنا و همینطور ایجاد بستر برای حدسیات و فرضیاته.

 

یک نمونه اش در این قسمت ربط دادن سندرو کلیگان به گرگور کلیگان از طریق واژه ی "reason" بود.

اون کشیشی که نجات دهنده ی سندرو بود در یک دیالوگ به این اشاره کرد که سندروکلیگان به خاطر دلیل و حکمتی هنوز زنده است"its a (reason) your still in" .در صحنه ی دیالوگ سه نفره ی سانسا جان داوس، داوس در مورد مزایایی که باعث شد استنیس در آن مکان اردو بزند و گفت "he chose this place for a (reason)" و ادامه داد "this (mountain) is a natural defense line

"

 

جالب بود اما به نظرم اتفاقیه.

 

اگر بخوای با این منطق به قضایا نگاه کنی،سندور داشت توی یه bowl غذا میخورد،پس این میتونه نشانه ی clegane-bowl باشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
The Hound » دوشنبه خرداد 17, 95 11:53 pm[/url]"]
رضا » دوشنبه خرداد 17, 95 11:32 pm[/url]"]یکی از کارهای جذابی که در داستان انجام می شه تقارن سازی و تکرار بعضی تِم ها و ایجاد معنا و همینطور ایجاد بستر برای حدسیات و فرضیاته.

 

یک نمونه اش در این قسمت ربط دادن سندرو کلیگان به گرگور کلیگان از طریق واژه ی "reason" بود.

اون کشیشی که نجات دهنده ی سندرو بود در یک دیالوگ به این اشاره کرد که سندروکلیگان به خاطر دلیل و حکمتی هنوز زنده است"its a (reason) your still in" .در صحنه ی دیالوگ سه نفره ی سانسا جان داوس، داوس در مورد مزایایی که باعث شد استنیس در آن مکان اردو بزند و گفت "he chose this place for a (reason)" و ادامه داد "this (mountain) is a natural defense line

"

 

جالب بود اما به نظرم اتفاقیه.

 

اگر بخوای با این منطق به قضایا نگاه کنی،سندور داشت توی یه bowl غذا میخورد،پس این میتونه نشانه ی clegane-bowl باشه!

 

(:

ممنونم.

قبول دارم که خیلی از اینها برداشت شخصی از یک اتفاق می تونه باشه. گاهی هم یک چیزی اتفاقی طرح نمی شه ولی برای اینه که فرض های انحرافی ایجاد کنه.اما گاهی هم کد و سرنخه.مثل لرد بیلیش که در اواسط فصل چهار گفت"...بعضی هم توی دستشویی می می رند..." و در آخر فصل تایوین اونطوری مرد.

در قسمت های دیگه این سریال هم این چیزها دیده شده.مثلا سر آلیستر تورن موقع اعدامش به جان گفت i fought and i lost. بعدا جان دوبار عینا این رو تکرار کرد.یک بار خطاب به سانسا یا اد، یک بار هم به لیدی لیانا در همین قسمت(راجع به مبارزه اش در هاردهوم و مبارزه ی مورمونت در مشت انسان) حالا این می تونه مثلا به معنی تاثیر پذیری جان از آلیستر تورن باشه و تردیدی که حرف او در جان ایجاد کرد. مورد دیگه زمانی بود که یارا گریجوی وقتی می خواست برای برنامه ی حکومت ایده بده گفت"ناوگان بسیار بزرگی می سازم" همون موقع یورون گریجوی اومد و گفت"ایده ی خوبیه ولی من اون کسی ام که این ایده رو اجرایی می کنه" بعد وقتی که یورون برنامه ی خودش در ملحق شدن به دنریس رو گفت من پیش خودم گفتم به سیاق استدلال یورون، یارا هم می تونه پیش خودش نقشه بریزه و بگه "ملحق شدن به دنریس ایده ی خوبیه،ولی من کسی ام که این کار رو می کنه) خصوصا همجنس بودنش با دنریس و وضعیب مشابهی که تیان با انسالیدها داره ومی تونه دوباره تیان رو به زندگی برگردونه.

در این باره موارد خیلی زیادی برخورد کردم. که بعضی درست بوده، بعضی آدرس اشتباهی دادن بعضی هم اتفاقی و ساخته ی ذهن خودم بودند اما کلا این برداشت ها و نشانه شناسی ها داستان رو جذاب می کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به به!

چی بهتر از این که سندور کلگین زنده باشه،در ضمن هر فصل گریم صورت سوخته تازی رو عوض میکنن که به نظرم فصل اول که کمی مایل به صورتی بود خیلی تاثیرگذار تر بود!

برادری بدون پرچم هم که اونا رو قتل عام کرد حالا دلیلش چیه نمیدونم!ممکنه این باشه که اونا هفت پرست بودن یا این که غذا داشتن و بهشون ندادن!در این صوت اونا هم میشن یاغی معمولی نه گروهی که مثلا از مردم حفاظت میکنه،لم ردا لیمویی هم بود!

قسمت های سانسا و جان هم بیشتر نشانگر این بود که جان و داووس قراره همه کارها رو انجام بدن و سانسا فقط نقش آیکون رو بازی کنه.البته بازم مطمئنم سانسا برنده اصلی میشه و فقط داره از برادر ناتنی و افرادش استفاده ابزاری میکنه!

یه تئوری عجیبی که سریال بین ها دارن کور شدن جانه!میگن طبق حرف رمزی تو نامه صورتی و پوستر فصل احتمالا یه چشم جان کور بشه...

اول چندان طرفدارش نبودم ولی امکانش هست که تو نبرد تن به تن با رمزی یه چشمش از کاسه دربیاد و پدرش دربیاد تا رمزی رو شکست بده!در این صورت شبیه نبرد بریندن ریورز با اگان بلک فایر میشه!

مارجری هم کاملا نشون داد که یه نقشه خفن کشیده واسه راحت شدن از شر لنیسترها و به قدرت کامل رسیدن؛فقط این که آیا واقعا گنجشک اعظم فکر کرده مارجری متحول شده یا اون هم داره بازی خودش رو انجام میده؟!

آریا هم که زنده میمونه،چه جوریش رو باید دید.فقط همچنان موندم ویف چه دشمنی با آریا داره و چرا قشنگ گلوش رو نبرید و نکشتش!چندتا چاقو زد و ولش کرد!هرچی باشه قراره یه قاتل حرفه ای بشه!

جیمی هم که قراره ادمیور رو بفرسته تو ریورران و بلک فیش فرار کنه و... اما اگه اتفاق دیگه بیوفته چی؟بریین چی میگه این وسط؟

نکته مثبت این قسمت هم عدم حضور دنریس نسوز بود!

چه شود قسمت بعد که کوه قراره خشونت نشون برادران مذهب بده،چه ضیافتی بشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
روس بولتون » سه شنبه خرداد 18, 95 11:37 am[/url]"]به به!

چی بهتر از این که سندور کلگین زنده باشه،در ضمن هر فصل گریم صورت سوخته تازی رو عوض میکنن که به نظرم فصل اول که کمی مایل به صورتی بود خیلی تاثیرگذار تر بود!

برادری بدون پرچم هم که اونا رو قتل عام کرد حالا دلیلش چیه نمیدونم!ممکنه این باشه که اونا هفت پرست بودن یا این که غذا داشتن و بهشون ندادن!در این صوت اونا هم میشن یاغی معمولی نه گروهی که مثلا از مردم حفاظت میکنه،لم ردا لیمویی هم بود!

قسمت های سانسا و جان هم بیشتر نشانگر این بود که جان و داووس قراره همه کارها رو انجام بدن و سانسا فقط نقش آیکون رو بازی کنه.البته بازم مطمئنم سانسا برنده اصلی میشه و فقط داره از برادر ناتنی و افرادش استفاده ابزاری میکنه!

یه تئوری عجیبی که سریال بین ها دارن کور شدن جانه!میگن طبق حرف رمزی تو نامه صورتی و پوستر فصل احتمالا یه چشم جان کور بشه...

اول چندان طرفدارش نبودم ولی امکانش هست که تو نبرد تن به تن با رمزی یه چشمش از کاسه دربیاد و پدرش دربیاد تا رمزی رو شکست بده!در این صورت شبیه نبرد بریندن ریورز با اگان بلک فایر میشه!

مارجری هم کاملا نشون داد که یه نقشه خفن کشیده واسه راحت شدن از شر لنیسترها و به قدرت کامل رسیدن؛فقط این که آیا واقعا گنجشک اعظم فکر کرده مارجری متحول شده یا اون هم داره بازی خودش رو انجام میده؟!

آریا هم که زنده میمونه،چه جوریش رو باید دید.فقط همچنان موندم ویف چه دشمنی با آریا داره و چرا قشنگ گلوش رو نبرید و نکشتش!چندتا چاقو زد و ولش کرد!هرچی باشه قراره یه قاتل حرفه ای بشه!

جیمی هم که قراره ادمیور رو بفرسته تو ریورران و بلک فیش فرار کنه و... اما اگه اتفاق دیگه بیوفته چی؟بریین چی میگه این وسط؟

نکته مثبت این قسمت هم عدم حضور دنریس نسوز بود!

چه شود قسمت بعد که کوه قراره خشونت نشون برادران مذهب بده،چه ضیافتی بشه!

لم ردا لیمویی چیه یا کیه ؟ اون تیکشو نفهمیدم

در مورد آریا یه عده دارن میگن که آریا داره کابوس میبینه در واقع ! و این چاقو خوردنش واقعیت نیست البته معمولا موقع چاقو خوردن آدم باید از خواب بپره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اره واقعا سانسا خودشو زده به خریت خیلی مغروره میتونس با پیتر بیلیش موافقت کنه حداقل ارتش ویل ماله اینا بشه نقش لیانا مورمنت هم خیلی بچه با حالی بود خیلی با وقار و باهوش خوشم اومد

 

 

rommatti » دوشنبه خرداد 17, 95 4:53 pm[/url]"]امیدوارم خریت این سانسا یه بارم که شده جواب بده اگرچه زیاد امید وارنیستم خودش به تنهایی اسطوره خریت سانسا

بازیگر نقش لیانا مورمونت هم عالی بود یه تار موش به هزار کرور ناسوخته و.... می ارزید

 

 

خب در مورد سگ شکاری بازگشتش عالی بود و بدون هدف نیس ولی خیلی از سرسی دوره که بخواد بره با کوه بجنگه امیدوارم بزنه تو فک انجمن برادری بدون پرچم البته اگه بانوی سنگدل(بانو کتلین زنده مونده)رییسشون نباشه که بعید میدونم

انجمن برادری مثله داعشه خومونه که ادعا به حکومت درست و شرعی داره ولی بیشتر حالتش سیاسیه و راستی ملیساندر کجاست؟کلا نیست و اینکه تو قسمتهای فصل 4 ملیساندر گفت یه برق خاصی تو چشای اریاست(دقیقا جملشو یادم نمیاد)و گفت همدیگرو میبینم و اینکه خدای نور رو هم برادری بودن پرچم میپرسته و همه این قضایا به هم ربط داره بعد تامن حکومت قانونن میرسه به گندری که ازش خبری نیس احتمالا برگشته پیش انجمن برادری با اون دوست تپلش که امیدوارم اریا به اونجاها برسه یا حداقل ایناهم تو داستان نقش داشته باشنو به هم ربط دارن و سگ شکاری هم میره پیش انجمن برادری

و اون مرده مهندس ساختمونه خیلی نقشش خوب و مهربون بود حیف شد ولی حرفاش بی هدف نبود

در مورد سانسا هم که خیلی مغروره و با نظر دوستان موافقم که اینا شکست میخورن ولی تو لحظات اخر شوالیه های ویل میان کمک و مثل حمله سواره نظام استنیس به وحشی ها میشه و اینکه سر داووس سخنرانیش عالیه و نقش خوبیه استنیس هم فوق العاده نقش خوبی بود و فرمانده عالی اما بدشانس بود و سرنوشتش همین بوده اما جان کلا لاله نمیتونه یه کلمه ای بگه اخه سخنرانی جان خوبه شاید تونست راضیشو ن کنه

از رمزی هم خبری نیس

اون لیانا مورمانت نقشش عالی بود

میترسم جان هم تو جنگ چشاش کور بشه بلاخره هر چی باشه یه اتفاق بدی میفته راستی تو تریلر قسمت بعد نشون میده پاتریکو خفه میکنن شخصیت خوبی بود ای کاش نمیره

برین هم امیدوارم جیمی رو راضی به برگشت پیشه استارک ها یا یه همچین چیزی بکنه

بدبخت ترین نقش رو گریجوی ها دارن الان وقت تفریح نیس که باید اماده نبرد شن

اریا هم که واقعا بی تاثیر بوده اینهمه مدت اموزشاش ایکاش حداقل مثل برن چهار کلمه یاد میگرفت و ای کاش برگرده پیش جان یا اگه از نظر فاصله حساب کنیم به دینیریس نزدیکتره

و اینکه تو تریلر میبینیم تیریو ن به سقف خیره میشه و سقف تکون میخوره شاید اژدها بوده یا حمله ای چیزی شده

 

 

ويرایش ناظر:

ادغام پستهای متوالی

 

لطفا از ارسال پستهای متوالی و REPLY روی پستهای طولانی خودداری نمایید.

رعایت این قوانین برای استفاده راحت تر سایر کاربرها از پستهای فروم می باشد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان یک نقل قول :

"او از مارتین پرسیده بود که آیا بانوی سنگدل در سریال ظاهر میشود؟مارتین گفت نه، او از سریال حذف شده.مارتین گفت که اگر در داستان سریال دخالت می کرد اوضاع متفاوت تر بود اما او مشغول نوشتن کتاب ششم است."

خب اگه دقت کنیم خود جناب مارتین هم میگویند "اگر در داستان سریال دخالت میکردم"

یعنی اینکه این فصل تماما محصول ذهن آقای بنایف و گروهش هست و دخالتی از طرف مارتین در سریال بجز برملاکردن قضیه هودور برای بنایف و ... وجود نداشته.

بنابراین دوستان باید در ادامه ببینیم چه بر سر داستان می آورند و پس از منتشر شدن رمان ببینیم اگر مارتین دخالت میکرد در سریال داستان سریال ب چه چیز تبدیل میشد..

و اینکه یک قسمت دیگر از سریال گذشت و باز هم از دورن خبری نشد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
سر جیمی » سه شنبه خرداد 18, 95 1:02 pm[/url]"]اره واقعا سانسا خودشو زده به خریت خیلی مغروره میتونس با پیتر بیلیش موافقت کنه حداقل ارتش ویل ماله اینا بشه[/b]

 

منظور از خریت اعتماد نکردن به بیلیشه؟

بهتره یه اشاره ای به مکالمه ی بین ند و بیلیش در سیزن اول داشته باشیم:

 

You are slow to learn, Lord Eddard. Distrusting me was the wisest thing you've done since you climbed down off your horse

 

و در نهایت وقتی ند فهمید چجوری ازش بازی خورده بیلیش بهش یادآوری کرد که:

 

I did warn you not to trust me, you know

 

بیلیش استاد بازی تاج و تخته... کل وستروس رو با همه ی مهره هاش داره روی یه انگشتش میچرخونه... چند تا خاندان بزرگ وستروس به خاطر این یه نفر از هم پاشیدن.

 

ند استارک، سرسی لنیستر، روس بولتون... هر سه نفر بهش اعتماد کردن و ازش کمک گرفتن... نتیجش چی شد؟

 

ند سرشو از دست داد...

سرسی غرور و ابهتشو...

روس بولتون هم که به خاطر اعتماد به بلیش اتحادشو با لنیسترها بهم زد...در حالی که خبر نداشت نقشه ی اصلی بیلیش براندازی بواتون ها و گرفتن وینترفل و در نهایت نگهبان شمال شدنه.

 

سانسا بهش اعتماد داشت چون دو بار نجاتش داده بود...یکبار از کینگزلندینگ، یکبار دیگه از دست لایسا.

ولی نتیجه ی اعتمادش چی شد؟ گیر رمزی بولتون افتاد... یکی از وحشی ترین آدمای وستروس... رد کردن بیلیش بیشتر از اینکه به خاطر غرورش باشه به خاطر این بود که دیگه بهش اعتماد نداشت.

اعتماد نداشتن به بیلیش هم خریت نیست... عاقلانس.

 

در مورد رد کردن ارتش ویل هم... سانسا این تصورو داشت که خاندان های شمال به خاطر تعهدی که به استارک ها دارن بهشون ملحق میشن... ند به بچه هاش گفته بود که خاندان های شمال با بقیه فرق دارن... با شرافت و وفادار هستن... و وقعا هم بودن برای صد ها سال...

ولی راب اشتباه بزرگی کرد... هم خودشو به کشتن داد هم ارتش شمالی هارو.

 

در نهایت هم فقط مورمونت ها(با 62 سرباز ) و دو تا خاندان کوچیک دیگه بهشون پیوستن و بقیه یا کلا تو جنگ دخالت نمی کنن یا قراره مقابلشون قرار بگیرن(آمبرها و کاراستارک ها)

 

سانسا هم وقتی فهمید که قراره فقط با دو هزار نفر جلو رمزی قرار بگیرن مطمئن شد که عاقبتشون مثل استنیس میشه... ولی همونطور که قبلا هم گفتم میدونه که مرگ برای خودشو جان خیلی شیرین تر از اینه که زنده گیر رمزی بیفتن.

 

پس مجبور شد بین بد و بدتر، بدو انتخاب کنه... یعنی از بیلیش کمک بخواد.

 

واقعا دوست دارم بدونم بیلیش چیکار میکنه.

میتونه همونطور که خودش به سرسی گفت صبر کنه که دو تا ارتش به جون هم بیفتن... یکیشون نابود بشه و اون یکی تحلیل بره... بعد با خیال راحت حمله کنه و با نابود کردن برنده خودش پیروز اصلی و صاحب وینترفل و محافظ شمال بشه.

 

یا...

برای مطرح کردن مورد بعدی باید برای بیلیش یه مقداری انسانیت و وجدان در نظر بگیریم که البته کار سختیه

ولی گیریم واقعا وجدان داشته باشه و بخواد به سانسا کمک کنه... در این صورت ارتش ویل و میاره کمک استارک ها و با پیروز کردن اون ها بیخیال هدفش میشه.

 

دوراهی سختیه...

مخصوصا برای این آدم که سالهاس(از نوجوونیش) برای رسیدن به قدرت و البته تصاحب شمال(به خاطر کینه اش از استارک ها) در حال نقشه کشیدن بوده و در راه رسیدن به این هدفش خیلی هارو قربانی کرده.

 

***

خیلی طولانی شد

ولی واقعا حرف زدن در مورد بیلیش وهدفش و بازی هاش جذابه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه سوال برای من پیش اومده به جای خاندان گلاور و مورمونت و ... چرا پیش مندرلی ها نرفتن یا خانواده های بزرگتر ؟ البته با توجه به وقت کمی که داشتن و اینکه با تقریبا 3000 نفر بهتر نبود تو کسل بلک میموندن ؟ چطور با 3000 نفر میخوان حمله کنن ؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
nymeria » سه شنبه خرداد 18, 95 4:19 pm[/url]"]
سر جیمی » سه شنبه خرداد 18, 95 1:02 pm[/url]"]اره واقعا سانسا خودشو زده به خریت خیلی مغروره میتونس با پیتر بیلیش موافقت کنه حداقل ارتش ویل ماله اینا بشه[/b]

 

منظور از خریت اعتماد نکردن به بیلیشه؟

بهتره یه اشاره ای به مکالمه ی بین ند و بیلیش در سیزن اول داشته باشیم:

 

You are slow to learn, Lord Eddard. Distrusting me was the wisest thing you've done since you climbed down off your horse

 

و در نهایت وقتی ند فهمید چجوری ازش بازی خورده بیلیش بهش یادآوری کرد که:

 

I did warn you not to trust me, you know

 

بیلیش استاد بازی تاج و تخته... کل وستروس رو با همه ی مهره هاش داره روی یه انگشتش میچرخونه... چند تا خاندان بزرگ وستروس به خاطر این یه نفر از هم پاشیدن.

 

ند استارک، سرسی لنیستر، روس بولتون... هر سه نفر بهش اعتماد کردن و ازش کمک گرفتن... نتیجش چی شد؟

 

ند سرشو از دست داد...

سرسی غرور و ابهتشو...

روس بولتون هم که به خاطر اعتماد به بلیش اتحادشو با لنیسترها بهم زد...در حالی که خبر نداشت نقشه ی اصلی بیلیش براندازی بواتون ها و گرفتن وینترفل و در نهایت نگهبان شمال شدنه.

 

سانسا بهش اعتماد داشت چون دو بار نجاتش داده بود...یکبار از کینگزلندینگ، یکبار دیگه از دست لایسا.

ولی نتیجه ی اعتمادش چی شد؟ گیر رمزی بولتون افتاد... یکی از وحشی ترین آدمای وستروس... رد کردن بیلیش بیشتر از اینکه به خاطر غرورش باشه به خاطر این بود که دیگه بهش اعتماد نداشت.

اعتماد نداشتن به بیلیش هم خریت نیست... عاقلانس.

 

در مورد رد کردن ارتش ویل هم... سانسا این تصورو داشت که خاندان های شمال به خاطر تعهدی که به استارک ها دارن بهشون ملحق میشن... ند به بچه هاش گفته بود که خاندان های شمال با بقیه فرق دارن... با شرافت و وفادار هستن... و وقعا هم بودن برای صد ها سال...

ولی راب اشتباه بزرگی کرد... هم خودشو به کشتن داد هم ارتش شمالی هارو.

 

در نهایت هم فقط مورمونت ها(با 62 سرباز ) و دو تا خاندان کوچیک دیگه بهشون پیوستن و بقیه یا کلا تو جنگ دخالت نمی کنن یا قراره مقابلشون قرار بگیرن(آمبرها و کاراستارک ها)

 

سانسا هم وقتی فهمید که قراره فقط با دو هزار نفر جلو رمزی قرار بگیرن مطمئن شد که عاقبتشون مثل استنیس میشه... ولی همونطور که قبلا هم گفتم میدونه که مرگ برای خودشو جان خیلی شیرین تر از اینه که زنده گیر رمزی بیفتن.

 

پس مجبور شد بین بد و بدتر، بدو انتخاب کنه... یعنی از بیلیش کمک بخواد.

 

واقعا دوست دارم بدونم بیلیش چیکار میکنه.

میتونه همونطور که خودش به سرسی گفت صبر کنه که دو تا ارتش به جون هم بیفتن... یکیشون نابود بشه و اون یکی تحلیل بره... بعد با خیال راحت حمله کنه و با نابود کردن برنده خودش پیروز اصلی و صاحب وینترفل و محافظ شمال بشه.

 

یا...

برای مطرح کردن مورد بعدی باید برای بیلیش یه مقداری انسانیت و وجدان در نظر بگیریم که البته کار سختیه

ولی گیریم واقعا وجدان داشته باشه و بخواد به سانسا کمک کنه... در این صورت ارتش ویل و میاره کمک استارک ها و با پیروز کردن اون ها بیخیال هدفش میشه.

 

دوراهی سختیه...

مخصوصا برای این آدم که سالهاس(از نوجوونیش) برای رسیدن به قدرت و البته تصاحب شمال(به خاطر کینه اش از استارک ها) در حال نقشه کشیدن بوده و در راه رسیدن به این هدفش خیلی هارو قربانی کرده.

 

***

خیلی طولانی شد

ولی واقعا حرف زدن در مورد بیلیش وهدفش و بازی هاش جذابه.

 

منظور من از خریت های سانسا کارهای خودسرانه ای که بدون هیچ مشورتی انجام میده، سر لرد ادارد هم همین با خود خواهیش به باد داد

حالا اومده پیش جان، خب اگر اعتماد نداره به برادر ناتنیش بزاره بره اگر اعتماد داره چرا خیلی مسائل رو پنهان می کنه

بعد اون حوادثی که برای استانیس پیش آمد ونحوه زنده شدن جان_که به نظرمن چسبوندن سر ند سرجاش وزنده کردنش راحت تراز زنده کردن جان با اون چاقو هایی که خورد بود _کلا یه مقدار حدس حوادث آینده سریال سخت شده یه دفه دیدی از همین سانسای دس پا چلفتی یه هیولا ظاهر کردند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بهتره کتاب و سریال رو قاطی نکنیم.

 

اگه در مورد سریال حرف می زنیم...

سانسا ند رو به سرسی لو نمیده...

بیلیشه که به ند از پشت خنجر می زنه.

 

اگه در مورد کتاب حرف می زنیم هم...

سر لرد ادارد رو بیشتر از هر کسی خود لرد ادارد به باد داد...

وقتی به خاطر شرافت و دلسوزی برای بچه های حرامزاده ی سرسی رفت پیششو گفت که قضیه رو فهمیده و تهدیدش کرد.

 

وقتی لرد وینترفل 40 ساله با این همه تجربه همچین اشتباه مهلکی میکنه از یه دختربچه ی 11 ساله که چیزی از توطئه و دسیسه نمیدونه چه توقعی میشه داشت؟

 

برگردیم به حوادث اخیر سریال...

پنهان کردن قضیه ی لیتل فینگر از جان درست نبود... ولی فکر میکنم دلیلش بیشتر از بی اعتمادی به جان اینه که سانسا میخواست تا جای ممکن از لیتل فینگر دوری کنه و نه ازش کمک بگیره و نه بهش محتاج باشه... چون همونطور که قبلا هم گفتم هر کسی از لیتل فینگر کمکی بگیره تاوانشم پس میده.

 

از طرف دیگه این نگفتنش به جان و مخفی کاری مهمتر از همه یه علت داره اونم D&D هستش که میخوان تا لحظه های آخر همه چی نامعلوم و مشکوک بمونه و بیننده هارو تا اپیزود 9 تو استرس نگه دارن... اگه سانسا همون اول به بیلیش اعتماد می کرد و کمکشو قبول می کرد و بعد هم به جان می گفت و لشگر ویل از همون اول بهشون ملحق می شد دیگه نبرد وینترفل چه جذابیتی داشت؟ از همون اول مشخص می شد که استارک ها با کمک ارتش عظیم ویل قراره نبردو پیروز بشن.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×