رفتن به مطلب
ریگار

قسمت دهم، The Winds of Winter

به اپیزود دهم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

80 رای

  1. 1. به اپیزود دهم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      1
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      0
    • 6
      1
    • 7
      3
    • 8
      1
    • 9
      11
    • 10
      63


Recommended Posts

 

این سوالات رو بذارید در کنار شایعه ای که قبلا مطرح شده که فرزندان ریگار در کینگزلندینگ و توسط کوه کشته نشدند بلکه واریس اونها رو عوض کرده تا سالم بمونند.

 

با این فرض، بنظرم یه احتمال اینه که لیانا مادر جان نباشه. یعنی لیانا از ریگار صاحب فرزندی نشده باشه بلکه جان فرزند اصلی و شاهزاده تارگرینی باشه که ریگار او رو به لیانا سپرده و به او و 3 نفر از بهترین افراد گارد سلطنتی ماموریت داده تا فرزندش (یا شاید فرزندانش) رو از کینگزلندینگ خارج کنند و جونشون رو نجات بدهند.

حدسم اینه که لیانا در مسیر حرکت به سمت برج شادی زخمی شده (نه در اثر زایمان) و رازی که در گوش ند بیان می کنه هم همین واقعیت هست که جان، وارث اصلی خاندان تارگرینه. پس برای همین در گوشی به ند میگه (نه اینکه با صدای بلند و بدون پرده پوشی بیان کنه) و اینهمه اصرار داره که برای حفظ جون نوزاد از برادرش تعهد بگیره. چون منطقی نیست که برا حفظ جون فرزند خودش، از برادرش خواهش کنه و التماس.

 

این نظریه R+L=J به حدی قوی بوده است که از سالها قبل با دلایل فراوان تقریبا اثبات شده است. با کمی جستجو در اینترنت می توانید با دلایل مطرح شدن این نظریه بیشتر آشنا شوید.

اما با دلایل ساده زیر به راحتی می توان بسیاری از نظریه های عجیب را از ذهن پاک کرد.

 

1- مشخصات ظاهری جان با اگان فرزند الیا مارتل همحوانی ندارد. اگان شبیه به تارگرین ها بوده است.

2- مشخصات ظاهری آریا بیش از همه خواهر و بردارهایش به جان شبیه است. و به گفته ند، آریا شبیه به لیانا است. همچنین ند گفته است که جان بیش از تمام بچه هایش به استارک ها شبیه است.

3- با توجه به خون تازه، بعید است در مسیر زخمی شده باشد چرا که به نظر مدت ها قبل به این مکان انتقال داده شده است. و کودک نیز به نظر تازه به دنیا آمده است.

4- مخفی کردن هویت جان و حفاظت از او برای ند بسیار گران تمام شد (به قیمت شرافت) بنابراین شاید لیانا به ند گفته است که او را حرامزاده خود معرفی کند و برای این قول گرفته است. اما یا این حال این که دقیقا چه چیزی بین لیانا و ند رد بدل شد هنوز مشخص نیست.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

))))))))))))))))))))))

من اصلا نمیخواستم یوزر بسازم بیام نظر بدم

ولی دیگه مجبور شدم

تو ذهن شما گات فنا چی میگذره خدایی ؟

جان پسر مدکینگه ؟

جان بچه الیا مارتل و ریگاره ؟

دو تا واریس داریم ؟

 

خدایی خودتون میدونید دارید چی میگید ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ادای احترام به گنجشک اعظم

دوستان عزیز من از ابتدای سریال این تاپیک را دنبال می کنم و نظرات خوبتون را هر هفته می خونم. فصل ششم تمام شد و نکته ای نمونده که دوستان اشاره نکرده باشند منتها یکی از چند اتفاق اصلی در این قسمت سریال را خیلی ساده از کنارش گذشتید: نابودی سپ اعظم بیلور و مرگ سپتون اعظم، معروف به گنجشک اعظم. حالا که این شخصیت داستان مرده اولین پستم تو این تاپیک را می خوام به یاد این شخصیت بنویسم.

قبل از هرچیزی روشن کنم که در جهان واقعی و امروزی ما، دخالت مذهب در سیاست و به خصوص مذهب افراطی اصلا به نظرم چیز پسندیده ای نیست اما در نظر داشته باشید که در مورد جهانی تخیلی صحبت می کنیم که به لحاظ تاریخی در مراحل گذر از جادو به دین قرار گرفته و از این لحاظ می تونه با اوایل دوران قرون وسطا مقایسه بشه. نکته دیگه هم اینکه تنفر بیننده ها از گنجشک اعظم و پیروان کور و خشک و متعصبشون هم کاملا قابل درکه، خود من از صحنه نابودی سپت و کشته شدن گنجشک ها ناخودآگاه خوشحال شدم و تحت تاثیر دیالوگ های زیبای سرسی قرار گرفتم وقتی بالای سر اون سپتا توی زندان داشت از لذت بردن از گناه صحبت می کرد. سرسی در اون صحنه نقش بازی نمی کرد، از ذاتی در بشر حرف می زد که سپتون ها و سپتا ها و مذاهب همیشه سعی در سرکوب و نابودی اش دارن فارغ از اینکه این ذات در وجود خودشون هم هست، وقتی که دارن گناه کاران را مجازات می کنن. پس کاملا قابل درکه که وزن دراماتیک شخصیت سرسی خیلی بیشتر از مذهبی هاست.

حالا با این مقدمه که گفتم بر می گردم سر بحث اصلی : ادای احترام به گنجشک اعظم مردی که آخرین راه نجات برای بقای حکومت براتیون ها بود.

دنیریس با ارتشش در حال حرکت به وستروسه، پیتر بیلیش از هیچ کاری برای رسیدن به پادشاهی ابا نداره، پادشاه جدید آهن زادگان خودش را برای قتل و غارت در وستروس آماده می کنه ، سرسی حاضره تمام پادشاهی را به خاطر شخص خودش نابود کنه و شاه شب تو دلش به همه اینها می خنده چون می دونه کسی جلو دارش نیست. این که گفتم نمای آینده وستروسه .اوضاع فعلی هم جنگ داخلیه که از زمان مرگ ند استارک شروع شده (مسببش هم سرسی بوده) هنوز ادامه داره. جنگی که معلوم نیست هدفش کشتن به قصد کشتنه یا نشوندن شایسته ترین شخص برای حکومت بر مردم، به روی تخت آهنین.

تنها کسی که در بین تمام لرد ها و اشراف زادها هدف خودش را رسیدگی به مردم بیچاره ای قرار داد که از این جنگ ها آسیب دیده بودن کسی نبود جز همین گنجشک اعظم. اگر بخوایم تو کارنامه گنجشک اعظم ریز بشیم و ببینیم دقیقا چی کار کرده باید اون را با سپتون های اعظم ما قبل خودش مثلا سپتون قبلی که در سریال دیدیم مقایسه کنیم: سپتون های قبلی رسما عروسک خیمه شب بازی دربار بودند، دینی که دربست در اختیار دولت قرار داشت، سپتون هایی که پله های سپت را به خون بی گناه (ند استارک) آلوده کردند و هرچند با این کار جافری مخالف بودند جرات مخالفت با یک بچه تازه به تخت رسیده را هم نداشتند. گنجشک اعظم هم قرار بود به عنوان عروسک جدید سرسی وارد سپت بشه اما این مرد که به قول سرسی نفوذ ناپذیر از آب دراومد، و منبع قدرتش بی نیازی به مراجع قدرت بود؛ تمام نقشه ها را به هم ریخت. تصمیم های جنجالی گنجشک اعظم دستگیری لوراس، مارجری و سرسی بود.

تصمیم هایی که دو لایه داشت:

لایه اول مجازات گنهکارها و اثبات اینکه گناهکار فارغ از طبقه اجتماعی اش باید مجازات بشه و کسی از مذهب (بخونید قانون) بالاتر نیست. (یکی از نقش های جنگجو در مذهب هفت همینه که کسایی را مجازات کنه که فکر می کنن کسی زورش بشون نمی رسه) . در بین این گنهکار ها سرسی مرتکب یکی دو جین از گناه های کبیره مذهب هفت (حرامزادگی - بچه هاش -، زنای با محارم ،خویشاوندکشی و ...) قطعا باید بیشترین مجازات را ببینه. لایه دیگه تصمیم های گنجشک اعظم در مجازات مارجری خودش را نشون می ده. مارجری، تنها جرمش شهادت دروغ برای نجات برادرشه که قابل درکه و (در مقایسه با سرسی ) قابل گذشت . با این وجود گنجشک اعظم با فشار اوردن روی مارجری و بازی با مهره برادرش کاری می کنه که مارجری حتی به ریا کاری های کوچیک خودش در برخورد با فقرا هم اعتراف میکنه

لایه دوم که هدف نهایی گنجشک از این تصمیماته چیه: پیوند خوردنش با سلطنت. عمدا از واژه پیوند خوردن به جای نفوذ استفاده کردم چون هیچ جای سریال نشونه ای از این که گنجشک قصد داره با نفوذ روی تامن به نتیجه ی خاصی برای منافع شخصیش برسه نمی بینیم. به نظر می رسه تنها خواسته ای که گنجشک اعظم کمی انگیزه شخصی هم در موردش داره محاکمه سرسی یا بیرون کردنش از پایتخته.

نتیجه نقشه ها و بازی های سیاسی گنجشک اعظم همه در صحنه راهپیمایی مارجری مشخص میشه(و چون چیزی فراتر از اون در روایت سریال وجود نداره باید در مورد قضاوت این شخصیت به همین کفایت کنیم) : مارجری آماده راهپیمایی شرمه تا تاوان گناهش را بده، جیمی و میس تایرل راه حل دیگه ای دارن (راه حل شورای پادشاهی + سرسی) لشگر کشی و کشت و کشتار، خشونت و جنگ داخلی . اما گجشک اعظم توضیح می ده که گنجشک ها از مرگ ترسی ندارن چرا؟ چون کشتن اون ها مشکلی را حل نمی کنه، کشتن گنجشک ها نه مردم را به حکومت نزدیک و خوشبین می کنه، نه چیزی جز آزادی دو اشراف زاده گیر حکومت میاد. هیچی؛ نتیجه اش فقط یه جنگ شهری و کشمکش بی پایان بین طرفدارای مذهب که همه جای شهر هستن با حاکمای پایتخته. (چیزی که سرسی البته خواسته یا ناخواسته با کشتن هرکسی که پشت سرش حرف بزنه بش پا می ده) اینجا گنجشک اعظم راه حل سومی را ارئه می ده: تامن از سپت بیرون میاد و اعلام میکنه که سلطنت و مذهب دو ستون حکومت هستن. حرفی که حقیقا در تمام دوران ماقبل مدرن (اگر نخوایم بگیم دوران مدرن هم همینطوره فقط مذهب تغییر شکل داده) کاملا حرف درستیه. غیر ممکنه در دورانی با مشخصات فرهنگی شبیه به جهان داستان ما حکومتی بتونه بدون مذهب یک روز هم دووم بیاره، تا قبل از گنجشک اعظم هم البته سلطنت و مذهب متحد بودند منتها به این شکل که مذهب در اختیار سلطنت بوده و مذهب هفت رفته رفته شبیه به یک دین دولتی شده بوده، تمام نقشه ی گنجشک اعظم این بود که به جای "دین دولتی"، وستروس یک "دولت دینی" داشته باشه و "سلطنت مبتنی بر مذهب باشه" به جای اینکه "مذهب سلطنت زده" باشه.

اگر گنجشک اعظم در کار خودش موفق می شد سرسی (یکی از عمده ترین دلایل بدبختی مردم وستروس- کسی که با دسیسه ی قتل جان آرن، صلح را از وستروس گرفت و با قتل ند اجازه بازگشت صلح را هم نداد ) از پایتخت اخراج(یا نهایتا اعدام) می شد و گنجشک متونست مردم را به جای آتش زیر خاکستر و شورشی به پشتیبان سلطنت تامن براتیون تبدیل کنه. شاید با موندن گنجشک اعظم در سپت بیلور ، تامن براتیون، شانسی برای حفظ سلطنت خودش و خوشبختی مردمش پیدا می کرد و مانند جیهیریس اول و دستش سپتون بارت، می تونست دورانی از صلح و کامیابی را به وستروس بیاره. اما با مرگ گنجشک اعظم و نابودی سپ بیلور (که از قضا نام پادشاهی مذهبی -بیلور قدیس- را هم داره) نماد مذهب و یکی از دو پایه سلطنت براتیون ها در مقر پادشاهی فرو ریخت. تامن زودتر از همه فهمید که دیگه برای اون سلطنتی در کار نخواهد بود و ترجیح داد بمیره تا اینکه بدون عشق و قدرت بازیچه دست مادرش باشه.

تامن البته اگه خودش را نمی کشت یا به دست فاتحان جدید وستروس به قتل می رسید یا با توطئه امثال بیلش زهر می خورد. در هر حال تقدیر تامن، مرگ خودخواسته بود. تنها کار افتخار آمیز پادشاه تامن اول.

گنجشک اعظم نه پرنس وعده داده شده بود، نه آزور آهای بود نه خون تارگارین داشت، نه طوفان زاده و فلان و فلان. اما برای مردم فقیر و جنگ زده ی کینگز لندیگ او همه ی اینها و فراتر از اینها بود.

ببخشید که طولانی شد اما حس کردم خوانش ما از این شخصیت در دوران ظهور داعش و حاکمان پوپولیست و مذهبی در کشور هایی مثل عربستان باعث شده ما با پیش داوری و نفرت سراغ این شخصیت بریم و این درست نیست.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]=))))))))))))))))))))))))

من اصلا نمیخواستم یوزر بسازم بیام نظر بدم

ولی دیگه مجبور شدم

تو ذهن شما گات فنا چی میگذره خدایی ؟

جان پسر مدکینگه ؟

جان بچه الیا مارتل و ریگاره ؟

دو تا واریس داریم ؟

 

خدایی خودتون میدونید دارید چی میگید ؟

 

دقیقا

بعد از قسمت هشتم هنوز فن ها یاد نگرفتن که تئوری های الکی نسازن

متاسفانه هر چیزی که ملت از ذهنشون رد میشه رو میان مطرح میکنن که از اخر مثل شایعه در میاد و چند قسمت بعد هم کاملا نقض میشه

این تئوری ها توی اوایل سریال جالب بود مخصوصا زمانی که سریال طبق کتاب پیش میرفت . اما الان دیگه اکثر تئوری ها ابکی شده چون سریعا رد میشه .

فن ها دارن چند ساله خودشون رو واسه قضیه R+L= J میکشن حالا هم که نشون دادنش باز تئوری جدید ساختن . چرا ؟ چون صحنه به طور واضح پدر جان رو معرفی نکرد .

 

یعنی بدترین تئوری که من توی سریال دیدم بودم اون قضیه سایه سیریو فورل بود که حتی بعضی از منابع نقد سریال هم بهش اشاره کرده بودن . در حالی که اگه ساده به قضیه نگاه میکردی میدیدی که سایه یه سیاهی لشکری باشه که داره رد میشه .

 

یه کم باید ساده به بعضی قضایا نگاه کرد و پیچیده شون نکرد . این قضیه R+L=J خیلی وقته که مطرح شده بود و فقط مهر تایید میخواست بخوره که دیگه این صحنه تمومش کرد . چه جای بحثی میمونه واقعا من موندم . حالا تا یه سال مردم میخوان راجع به پدر جان اسنو تئوری بدن . خدا رحم کنه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مسبب جنگ داخلی وستروس ادارد استارک شریف بود چون که بعد از اینکه فهمید سرسی به رابرت خیانت کرده رفت و به سرسی گفت من از رازت خبر دارم و حتی بعد از اینکه رابرت با نقشه سرسی زخمی شد و تو بستر مرگ بود به رابرت چیزی از ماجرا نگفت درحالی اگه همون موقع این رازو برملا میکرد سرسی و جیمی و 3 تا بچه حرومزادش اعدام میشدن رابرتم استنیس یا رنلی و یا حتی گندری پسر حرومزادشو به عنوان جانشین انتخاب میکرد و تمام خاندان های وستروس ضد وسترلندز متحد میشدن و اینقد خون مردم بیگناه ریخته نمیشد و مردم زیر بار مالیات های خاندان های اشرافی له نمیشدن... گنجشک اعظمم با ریا و فریب اکثر مردم پایتخت و به خودش جذب کرده بود همین و بس اما به مسخره ترین حالت سرسی گنجشک اعظم و ارتش ایمان و شکست داد(ارتش ایمان و مذهب هفت به دست گنجشک اعطم و دروغهاها و ریاکاریاش به یکی از قدرت های وستروس و قدرت اصلی پایتخت تبدیل شده بود و نابودی کشکیش تو این قسمت ضعف فیلنامه و فشار توده طرفدارا و تاثیر گروهای فمینیستی و سیاسی بود همون طور که تو پست قبلیم گفتم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]=))))))))))))))))))))))))

من اصلا نمیخواستم یوزر بسازم بیام نظر بدم

ولی دیگه مجبور شدم

تو ذهن شما گات فنا چی میگذره خدایی ؟

جان پسر مدکینگه ؟

جان بچه الیا مارتل و ریگاره ؟

دو تا واریس داریم ؟

 

خدایی خودتون میدونید دارید چی میگید ؟

دقیقا

دوستان باگ هایی که سریال پیدا کرده رو نمیتونن حل و فصل کنن ، سریعا برای پر کردن این باگ ها شروع میکنن به ساخت تئوری و توجیه که مبادا ، این فصل و این اپیزود نمره 10 کمش نباشه

 

 

[justify]چندتا ایراد اساسی دیگه این فصل داشت رو از قلم انداختم.

 

شخصیت سندور که بازگشتش به نظر میومد یه نطقه تلاقی با خط اصلی داستان پیدا کنه ، تا یه جا رفت و دم دستی رها شد.خب اگه قرار نبود به جایی برسه ، میذاشتنش برای فصل بعدی.

 

عمو بنجن هم همینطور ، نقش سوپر من داشت برای براندون ، اصلا نفهمیدیم چطوری اومد و چرا رفت؟

 

آریا بعد از کش و قوس فراوان و اتلاف وقت زیاد رسید به خونه اول یعنی کل این ماجرا و چالشی که با جاکن و ویف داشت برای هیچ بود و عجیبه که با وجود سرپیچی از خدای بی چهره به قدرت های اونا دسترسی داره.

 

سر جوراه هم که کلا رفت قاطی باقالیا ، کارگردانا یادشون رفت به کل .[/justify]

 

 

ويرایش ناظر:

ادغام پستهای متوالی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بازی لیدی مورمنت، لیدی اولنا (ملکه خارها)، ملکه سرسی لنیستر، داووس (شوالیه پیاز)، لرد گلاور و همچنین لرد والدر فری، دلنشین چشمنواز و تحسین برانگیز بود.

 

موسیقی کینگزلندینگ کسل کننده بود ولی لحظه انفجارش خوب بود. در ضمن نفهمیدم دلیل کشتن استاد پایسل چی بوده؟

جنگ زنانه، دنریس، یارا، آلاریا و اولنا در یک طرف و سرسی در طرف دیگر باید جالب و بی مانند باشه. البته امیدوارم لیدی اولنا سر همه شون رو زیر آب کنه.

به نظرم سرنوشت بلکفیش مبهمه. حتی والدر فری هم از اینکه بلکفیش افسانه ای توسط چند تا سرباز صفر کشته شد ابراز شگفتی کرد.

برخورد برین از تارث و ملیساندر (یکی در راه شمال و یکی از راه شمال) می تونست اتفاق بیافته که شاید در فصل آینده ببینیم. همچنین برخورد اریا استارک با انجمن برادری.

به نظرم پیوستن لیتل فینگر و ملیساندر به یورون گریجوی می تونه فقدان رمزی بولتون رو برای فصل آینده جبران کنه!!! همچنین پیوستن سر جورا مورمنت به جان اسنو (یا پیوستن به نگهبانان شب) می تونه جالب باشه.

تجدید پیمان لردهای شمال و شوالیه های ویل با خاندان استارک حماسی و نوستالژیک بود. و در پایان باید بگم هویت ملیساندر و واریس برای من بیشتر از هویت پدر جان اسنو سوال برانگیز هست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]=))))))))))))))))))))))))

من اصلا نمیخواستم یوزر بسازم بیام نظر بدم

ولی دیگه مجبور شدم

تو ذهن شما گات فنا چی میگذره خدایی ؟

جان پسر مدکینگه ؟

جان بچه الیا مارتل و ریگاره ؟

دو تا واریس داریم ؟

 

خدایی خودتون میدونید دارید چی میگید ؟

 

من فقط در مورد تئوری که خودم مطرح کردم نظر میدم.

طبق تمام پیش گویی هایی که در کتاب ها آمده به صراحت گفته میشه که پرنس وعده داده شده پسر ایریس شاه دیوانه هست و وقتی شما اینرو در کنار حضور 50 درصد گارد شاهی برای محافظت از لیانا و فرزندش قرار بدید تنها نتیجه منطقی اینه که جان پسر ایریس باشه بخصوص اگه واقعا جان پرنس وعده داده شده باشه.

شما یا اصلا کتاب ها رو نخوندید و فقط بر اساس اطلاعات موجود در سریال نظر میدید که در اینصورت طبیعی هست که برای شما این تئوری غیرقابل باور باشه چون در سریال اصلا اشاره ای به پیش گویی های پرنس وعده داده شده نمیشه یا اینکه شما فکر می کنید مارتین بی دلیل اینهمه روی پیش گویی ها مانور داده و بارها اونها رو در کتاب های مختلف تکرار کرده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Clegane » سه شنبه تیر 8, 95 12:48 pm[/url]"][justify]چندتا ایراد اساسی دیگه این فصل داشت رو از قلم انداختم.

 

شخصیت سندور که بازگشتش به نظر میومد یه نطقه تلاقی با خط اصلی داستان پیدا کنه ، تا یه جا رفت و دم دستی رها شد.خب اگه قرار نبود به جایی برسه ، میذاشتنش برای فصل بعدی.

 

آریا بعد از کش و قوس فراوان و اتلاف وقت زیاد رسید به خونه اول یعنی کل این ماجرا و چالشی که با جاکن و ویف داشت برای هیچ بود و عجیبه که با وجود سرپیچی از خدای بی چهره به قدرت های اونا دسترسی داره.

 

سر جوراه هم که کلا رفت قاطی باقالیا ، کارگردانا یادشون رفت به کل .[/justify]

چه فرقی داره سندور این فصل بیاد یا فصل بعد؟ بالاخره یه جا باید اتفاق می‌افتاد. تازه ما هنوز از ادامه‌ی کار خبر نداریم. شاید هدفی پشتش هست. ایراد هم می‌گیرید درست بگیرید لااقل.

 

بی‌انصاف نباشید. آریایی که رفت براووس با این آریایی که برگشته کلی فرق داره. درسته که یه خورده اتلاف وقتش طولانی شد ولی حداقل دست خالی برنگشت و الان هم کلی به مهارت مبارزه‌اش اضافه شده و هم می‌تونه تغییر چهره بده. تا اون‌جایی که من می‌دونم تغییر چهره بیشتر یه تکنیکه تا جادو. بنابراین ربطی به سرپیچی و اینا نداره. بعدم با واکنشی که جیکن هگار به تصمیم آریا نشون داد خیلی مطمئن نباش که آریا سرپیچی کرده باشه و همه‌ی این‌ها بر طبق نقشه‌ی خودشون نباشه.

 

سر جورا، برین، ادیسون تالت (دیوار)، شاه شب و یورون موندن. مشخص بود که نمیشه تو یه قسمت به این همه شخصیت پرداخت. پس ایرادی وارد نیست.

 

Wun Wun » سه شنبه تیر 8, 95 12:54 pm[/url]"]

موسیقی کینگزلندینگ کسل کننده بود ولی لحظه انفجارش خوب بود. در ضمن نفهمیدم دلیل کشتن استاد پایسل چی بوده؟

شما این قسمت رو با دقت تماشا کردید؟ چون دقیقا تو همون صحنه کیبورن دلیل این اتفاق رو میگه.

سرسی می‌خواست همه‌ی دشمناش رو یه جا از بین ببره و دوره‌ی جدیدی رو شروع کنه پس نیاز بود تا پایسل هم حذف بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من فقط در مورد تئوری که خودم مطرح کردم نظر میدم.

طبق تمام پیش گویی هایی که در کتاب ها آمده به صراحت گفته میشه که پرنس وعده داده شده پسر ایریس شاه دیوانه هست و وقتی شما اینرو در کنار حضور 50 درصد گارد شاهی برای محافظت از لیانا و فرزندش قرار بدید تنها نتیجه منطقی اینه که جان پسر ایریس باشه بخصوص اگه واقعا جان پرنس وعده داده شده باشه.

شما یا اصلا کتاب ها رو نخوندید و فقط بر اساس اطلاعات موجود در سریال نظر میدید که در اینصورت طبیعی هست که برای شما این تئوری غیرقابل باور باشه چون در سریال اصلا اشاره ای به پیش گویی های پرنس وعده داده شده نمیشه یا اینکه شما فکر می کنید مارتین بی دلیل اینهمه روی پیش گویی ها مانور داده و بارها اونها رو در کتاب های مختلف تکرار کرده.

پیش گویی ها به زبان والریایی است. هنگام ترجمه، دراگون به جنس مذکر نسبت داده شده در حالی که در آن زبان دراگون برای هر دوی مذکر و مونث به کار میرود. میستر ایمون معتقد است که برای قرن ها به اشتباه تصور می شده که پرنس وعده داده شده یک مرد است و او معتقد بوده که دنریس پرنس وعده داده شده است.

What fools we were, who thought ourselves so wise! The error crept in from the translation. Dragons are neither male nor female, Barth saw the truth of that, but now one and now the other, as changeable as flame. The language misled us all for a thousand years.

 

Daenerys is the one, born amidst salt and smoke. The dragons prove it.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
barndon the builder » سه شنبه تیر 8, 95 1:53 pm[/url]"]

پیش گویی ها به زبان والریایی است. هنگام ترجمه، دراگون به جنس مذکر نسبت داده شده در حالی که در آن زبان دراگون برای هر دوی مذکر و مونث به کار میرود. میستر ایمون معتقد است که برای قرن ها به اشتباه تصور می شده که پرنس وعده داده شده یک مرد است و او معتقد بوده که دنریس پرنس وعده داده شده است.

What fools we were, who thought ourselves so wise! The error crept in from the translation. Dragons are neither male nor female, Barth saw the truth of that, but now one and now the other, as changeable as flame. The language misled us all for a thousand years.

 

Daenerys is the one, born amidst salt and smoke. The dragons prove it.

 

صحبت شما درست هست و بحث اینکه آیا واقعا جان پرنس وعده داده شده هست یا نه موضوع دیگه ایی من در اینجا فقط در مورد پدر جان نظر دادم.

همونطور که چند صفحه پیش هم مطرح کردم ایریس عمیقا به این پیش گویی باور داشت و تنها دلیلی که سه تا از بهترین اعضا گارد شاهی از لیانا حفاظت می کردند فقط می تونه دستور مستقیم ایریس باشه بدلیل اینکه سر باریستان در کتاب به صراحت میگه که تنها وظیفه گارد شاهی حفاظت از شخص شاهه و نه خانواده یا حتی ولیعهد و برای حفاظت از خانواده شاه یا شخص ولیعهد شاه باید دستور بده. بنابراین لیانا و فرزندش برای ایریس بسیار مهم بودند که سه عضو گارد شاهی از اونها حفاظت می کردند اما ایریس فقط یک نفر از اعضا گارد رو برای حفاظت از همسر خودش که باردار بود و پسرش میفرسته و تنها دلیلی که به ذهن من می رسه اینه که ایریس فکر می کرده فرزند اون و لیانا پرنس وعده داده شده خواهد بود.

 

 

ويرایش ناظر:

اصلاح نقل قولهای متوالی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Darkness » سه شنبه تیر 8, 95 1:16 pm[/url]"]
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]

 

من فقط در مورد تئوری که خودم مطرح کردم نظر میدم.

طبق تمام پیش گویی هایی که در کتاب ها آمده به صراحت گفته میشه که پرنس وعده داده شده پسر ایریس شاه دیوانه هست و وقتی شما اینرو در کنار حضور 50 درصد گارد شاهی برای محافظت از لیانا و فرزندش قرار بدید تنها نتیجه منطقی اینه که جان پسر ایریس باشه بخصوص اگه واقعا جان پرنس وعده داده شده باشه.

شما یا اصلا کتاب ها رو نخوندید و فقط بر اساس اطلاعات موجود در سریال نظر میدید که در اینصورت طبیعی هست که برای شما این تئوری غیرقابل باور باشه چون در سریال اصلا اشاره ای به پیش گویی های پرنس وعده داده شده نمیشه یا اینکه شما فکر می کنید مارتین بی دلیل اینهمه روی پیش گویی ها مانور داده و بارها اونها رو در کتاب های مختلف تکرار کرده.

داداش اینی که میگی یعنی ایریس با لیانا خوابیده

میفهمی چی میگی ؟ باو ریگار عاشق لیانا میشه اهه اصا چرا دارم با شما بحث میکنم

 

شما همونایید میگفتیذ جان اسنو که زنده شد بخاطر ورد های ملیساندرا نبوده و روحش تو بدن گوسا بوده

 

واقعا یه سریاتون Nerd هستید همین داستان سر کمیک بوک ها هم داریم اهه اعصاب ادم خورد میکنید فقط بخاطر این که بگید متفاوتید و یه چیزایی میفهمید که بقیه نمیفهمن ولی اخرش به حماقت منجر میشه با تئوری های بچه گانتون

 

ویرایش ناظر:

اصلاح نقل قولهای متوالی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 2:09 pm[/url]"]
Darkness » سه شنبه تیر 8, 95 1:16 pm[/url]"]
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]

داداش اینی که میگی یعنی ایریس با لیانا خوابیده

میفهمی چی میگی ؟ باو ریگار عاشق لیانا میشه اهه اصا چرا دارم با شما بحث میکنم

 

شما همونایید میگفتیذ جان اسنو که زنده شد بخاطر ورد های ملیساندرا نبوده و روحش تو بدن گوسا بوده

 

واقعا یه سریاتون Nerd هستید همین داستان سر کمیک بوک ها هم داریم اهه اعصاب ادم خورد میکنید فقط بخاطر این که بگید متفاوتید و یه چیزایی میفهمید که بقیه نمیفهمن ولی اخرش به حماقت منجر میشه با تئوری های بچه گانتون

 

با این نوع استدلال منطقی شما من دیگه حرفی ندارم

 

 

ويرایش ناظر:

اصلاح نقل قولهای متوالی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mbakhtiar » سه شنبه تیر 8, 95 11:04 am[/url]"]ادای احترام به گنجشک اعظم

.

.

داوری و نفرت سراغ این شخصیت بریم و این درست نیست.

دوست عزیز تمام مطالب شما از نظر بنده کاملا درست میباشد ...

بنظر من تنفری که طرفداران سریال از گنجشک اعظم دارن فقط فقط برمیگرده به نظر خودشون درباره جدایی دین از سیاست و ..... این قسمت عبارت حذف شد...... اینجا هم از کنجشک اعظم بدشون میاد.

یک سوال از بقیه دوستان که میگن گنجشک اعظم ریاکار - بد - پلید و... بود ... چند مثال بزنید از صحنه ها و دیالوگ ها که نشان بده این مسئله رو ...

 

Clegane » دوشنبه تیر 7, 95 11:56 pm[/url]"][justify]کلیت قسمت دهم

.

.

حواستون باشه وگرنه اینا هم مترسک بودن تو این قسمت.راستی ، سندور چی شد؟[/justify]

 

و درباره کوبیدن دوباره این اپیزود توسط شما دوست عزیز برای بهتر معلوم شدن نظرات شما .. چون نگاه که کردم با این نوشته شما حدود 10 دقیقه از این اپیزود ارزش دیدن داره و بقیه اش هیچ

و از طرفی حدود 70 درصد از اپیزود یا اونقدر مضحکه از نظر شما که فقط به درد ساختن جوک میخوره یا اونقدر بده که ممکنه باعث بشه شما به خودتون آسیب بزنید از عصبانیت

کلماتی که بیان کردید تا حدی گنگ و نامفهوم و کلی هستن

ایراد داشتن میزانسن - درنیامدن کاراکتر و...

فکر کنم بعد از ذکر کردن نقص و مشکل بهترین کار این باشه که گزینه مناسب اعلام بشه و گفته بشه که به فرض باید به فلان روش انجام میشد تا مطلوب میشد

تقاضا میشود که ایرادات را با نشان دادن پیشنهاد یا گزینه مطلوب از نظر خود همراه سازید.

 

 

و درباره تئوری های جدید درباره والدین بیولوژیکی جان هم به شخصه به این نتیجه رسیدم هرچه قدر دوستان با هم جروبحث کنند کسی حاضر نمیشه ار تئوری خودش دست برداره ...

 

و مهم تر از همه بحث claim برای حکومت

نکته اول جان اسنو که الان پادشاه شمال شد .. فقط و فقط به خاطر :

1- حمایت سانسا (که نمیدونم بعضی از دوستان مصر هستند که استارک بودن خودش رو به رخ جان میکشه ... من حتی اون قسمت داخل کسل بلک رو دیدم سر داووس گفت جان اسم استارک رو نداره که خانواده های شمالی رو از خواب بیدار کنه .. اونجا سانسا گفت من اسم استارک رو دارم - این قسمت پایانی هم وقتی خود جان برای ریاست گفت من استارک نیستم ... با خاطر کار تو پیروز شدیم .. تو لیاقت داری بانوی وینترفل بشی سانسا جواب داد (به چهره سانسا دقت کنید متوجه میشید این حالت چهره همه چیز هست بجز به رخ کشیدن اسم استارک) برای من استارک هستی)

2- نقش آفرینی لیدی مورمونت برای جان (که مثل گریتجان آمبر برای راب عمل کرد ) و جرقه رو زد و غبار ترس و رخوت و دغل کاری دیگران رو ازبین برد و حتی شوالیه های ویل هم متاثر از این کار همصدا شدن با بقیه..

3- ویژگی های شخصی خود جان که دیگه بحث نیست روش تکمیل کننده این حالت بود

 

اگر بحث cliam به خودی خود مطرح بشه اول از همه برادر دنریس که چلمنگ بود گزینه اول برای حکومت بود و در وستروس هم استنیس طبق تمام قوانین رایج بر وستروس شاه برحق بود

 

کسی میشینه بر تخت حکومت که یا

1- با زور و زر و مشت آهنین بقیه رو ساکت کنه (سرسی و بولتن ها)

2- این جایگاه رو بدن بهش از طرف بزرگان مملکت (جان)

3- دارای نیروی نظامی چیره تر و قدرتمند تر باشه (دنریس)

 

و در ادامه هم بین جان و دنریس همه میدیونیم قدرت اصلی دنریس به اژدهایان هست

و اینکه تیریون گفته بود اژدهایان از انسانها هم باهوش تر هستند.. احتمالا اژدهایان متوجه یک ریشه جان که به ریگار وصله میشوند و به جای آسیب زدن به جان جلوش سر خم کنن و مطیعش میشن .. اینطوری فکر کنم اتحاد بوجود میاد..

 

این تئوری جدید که جان ازدواج کنه با دنریس اصولا فایده خاصی نداره چون در همین نظام های پادشاهی ازدواج به هدف ایجاد فرزند هست که باعث اتحاد میشه .. نه ازدواج با یک نفر که اجاقش کوره..

 

و درباره مدت زمان هم میشه متوجه شد که مدت زمان داستانی این اپیزود برعکس اپیزود قبل که یک روز رو روایت کرد طولانی و شاید در حد یک ماه و شاید هم بیشتر بوده به خاطر دلایل زیر

- رسیدن زاغ ها از سیتادل به شمال و رسیدن خبر آغاز زمستان به لرد های شمالی

- رسیدن لردهای بلند مرتبه شمالی به وینترفل از جاهای مختلفش و تصمیم برای آینده شمال

- انجام جشن در دوقلو و بازگشت جیمی به بارانداز پادشاه

- رسیدن خبر واقعه سپت بیلور به ممالک جنوبی و دیدارهای بین ملکه خارها و مارهای شنزار و متحد شدن و اعزارم کشتی های دورن و ریچ به خلیج اژدهایان و عزیمت آنها به سمت وستروس..

 

 

ویرایش ناظر:

حذف عبارت حساسیت برانگیز

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

باتشکر از جان اسنو

اول خواستم بگم راجب این تئوری ها

اینقدر زیادن تاحدودی 90 %بی معنی که گوشمون 6.7 سال ه که پره حالا یه چندتا دیگه م اضافه کنن

بلکه آخرش یکی درست از آب دربیاد بگن دیدید ما گفته بودیم که مهم نیست

دوم درمورد اين که فلان چیز تو سریال یا نبود فلان شخصیت یا مردنش یابعد زمانی مطرح شده و... باگه وایراد

کسانی که اینا رو مطرح می کنند یا سواد کافی برای نقد ندارن یا معنی باگ رو نمیفهمن و فقط چون دنبال ایراد هستن چیزی دیگه ای ب مغزشون خطور نمیکنه که بگن اینا رو بعنوان ایراد مطرح میکنن

سوم یه سوال؟ فیلم هایی مثه جنگ ستارگان .ارباب حلقه ها .بت من و...

دردنيا طرفداران زیادی دارن درسته که شاید مقایسه شون با این 2 قسمت چون سریال ه چندان عاقلانه نباشه (هرچند اونها هم فارغ از سینما یی بودن یک سری سینمایی اند )اما چطور از نظر مخاطبین حتی طرفداران متعصب هرگز نتونستن به این قسمت سریال از نظر رای نزدیک بشن

یا اونها خیلی بد بودن که این دوقسمت عالی ( که ب چشم بعضی از دوستان همه چیز دان خیلی افتضاح و چیپ بود )تونستن جلوه کنن

یا علاوه بر اینکه اونا آثار فوق العاده ای بودن این قسمت ها ب طرز غافلگیر کننده ای کمی بهتر بودن!

اینکه ما بازی شخصیت لیانا مورمونت دختری در توسن کم مرگ رو کاملا درک کرده ازپسری سلاخی شده برای پدرش میگه واز پدری پوست کنده شده برای پسرش وخیلی ها رو درعين شجاعت خود و خاندان ش به عهد شکنی محکوم می کند ودرعین حال بااون که سن کمی داره حاضر ه تا آخرین روز زندگیش حال 1روز 1سال یا 100سال درخدمت خاندان ی باشه که بش سوگند خورده رو ضعیف یا چیپ یا متاسفانه گاهی جوکی میبینیم در حالی که لبخند ما نه برای جوک شنیدن بلکه از روی رضایت کامل هستش

نشون میده عده ای بدون دید درست یا حتا سواد نقادانه کافی به دنبال ایجاد باگ واشکال از بهترین صحنه های داستانند

که همونطور که درقسمت 9 هم گفتم میشه به راحتی ازین نقد های نیم خطی حتا بدون جواب و اعتنا رد شد چون منطقی پشتشون قرار نداره که شایسته جواب باشن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
baristan s » سه شنبه تیر 8, 95 2:42 pm[/url]"]باتشکر از جان اسنو

اول خواستم بگم راجب این تئوری ها

اینقدر زیادن تاحدودی 90 %بی معنی

.

.

.

جواب و اعتنا رد شد چون منطقی پشتشون قرار نداره که شایسته جواب باشن

ممنون از مطالب شما

و کامنت بالایی مال من هست کمی ویرایش کردم .. خالی از لطف نیست خوندنش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مورد ریاکار و دروغگو بودن های اسپارو توی فصل 5 وقتی سرسی میخواد فرمان ایجاد ارتش ایمان رو بده به های اسپارو میگه که خیلی وقت ها عدالت درباره انسان های اشرافی اجرا نمیشه که های اسپارو با یه لحن تند میگه تمام گناهکاران در برابر خدایان یکسانند و سرسی میگه اگه بگم یه انسان گناهکار بین ماست که پول و قدرت ازش دربرابر قانون و عدالت محافظت کرده اون موقع چی میگین برمیگرده با نرمی میگه باشد که خدایان با عدالت به کارش رسیدگی کنن این یعنی چی: (ریا). و از وقتی که به قدرت میرسه عملا کاری برای مردم فقیر نمیکنه و همه ی حرفاش شعاره. نه از سرسی میخوام طرفداری کنم نه های اسپارو اصلا کارشون قابل دفاع نیست چون به فکر کشور و مردم نیستن. کل حرفم اینه که کلا تو این فصل و از فصل 1 تا الان در مورد دنریس خیلی شلخته و آبگوشتی داستانو جلو بردن.شاه شمال شدن جان اسنوام اصلا درنیومده و مخصوصا اعلام وفاداری شوالیه های ویل!!!!! ارباب شوالیه های ویل پسر جان آرن و مشاور ارشدش که مقام دوم داره پیتر بیلیشه یعنی باید اون یا بیلیش اعلام وفاداری به جان کنن تا شمال و ویل متحد بشن و با حرف یه دختر 10 ساله که خاندان بزرگی نیست یه جوری با شدت و یه صدا میگن پادشاه شمال یکی ندونه میگه الان جان اسنو تو یه جنگ نابرابر بولتون ها/آمبرها و ... رو با یه ترفند یا استراتژی استثنایی نابود کرده !!!!!!!! یه نکته ام درباره اینکه پدر جان اسنو کیه؟چه فرقی میکنه گویند پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عالی و میخکوب کننده بود ...در مورد دوستانی که واقعا ایراد الکی میگیرن باید بگم که برای دیدن این سریال باید هوش بالایی داشته باشی هر کسی نمیفهمه چی به چیه مثل ایراد گرفتن از سرعت جابجایی وایریس که اگه باهوش باشن میفهمن که چقدر زمان گذشته و این افراد فکر میکنن همه این اتفاقا تو یه روز افتاده...بنظرم نظریه دادن کلا اشتباهه و هیجان سریالو میگیره باید منتظر بود و دید که اتفاقات چطور میفتن تا لذت برد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Clegane » دوشنبه تیر 7, 95 11:56 pm[/url]"][justify]سکانس آخر شمال که لیدی مورمنت حرف میزنه اصلا جوکه دیگه! یعنی فک کنم شوخی کارگردان بوده با ما و سریال.احتمالا لیدی مورمنت از اون قسمتی که معرفی شد و کلی براش جوک و ترول ساختن ، کارگردان دوباره به فکرش رسید برای جذب هرچه بیشتر کاربرای اینترنت هم که شده ، چند خط دیالوگ هم بده به این بشر. [/justify]

 

دوست عزیز شما میدونین که سریال اول کامل ساخته میشه و بعد پخش میشه؟

یعنی چی به خاطر واکنش کاربرای اینترنت؟ ساخت سریال چند ماه پیش تموم شد!

 

ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 2:09 pm[/url]"]

 

 

داداش اینی که میگی یعنی ایریس با لیانا خوابیده

میفهمی چی میگی ؟ باو ریگار عاشق لیانا میشه اهه اصا چرا دارم با شما بحث میکنم

 

شما همونایید میگفتیذ جان اسنو که زنده شد بخاطر ورد های ملیساندرا نبوده و روحش تو بدن گوسا بوده

 

واقعا یه سریاتون Nerd هستید همین داستان سر کمیک بوک ها هم داریم اهه اعصاب ادم خورد میکنید فقط بخاطر این که بگید متفاوتید و یه چیزایی میفهمید که بقیه نمیفهمن ولی اخرش به حماقت منجر میشه با تئوری های بچه گانتون

دوست عزیز این حرف شما در مورد پدر جان منطقیه و من هم نمیدونم چرا خیلیا اصرار دارن تئوری های خنده دار در موردش بدن. چون پرنس موعود صرفا باید از خون ایریس باشه و نیازی نیست که الزاما پدرش باشه. ریگار هم پدرش باشه خون ایریس رو داره.

ولی در مورد زنده شدن جان خواهش می کنم بیشتر مطالعه کنید، اینکه با ورد زنده شه که خنده دار تره. تو کتاب هم کامل اشاره شده که جان هم مثل برن و آریا یه وارگه و تو جسم گرگش میره. این یکی از جادوهاییه که تو خون استارک هاست و منطقی تره که جان نمرده باشه تا اینکه بخواد با ورد زنده شه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
یک سوال از بقیه دوستان که میگن گنجشک اعظم ریاکار - بد - پلید و... بود ... چند مثال بزنید از صحنه ها و دیالوگ ها که نشان بده این مسئله رو ...

 

 

گنجشک اعظم خیلی از حرف هاش درست بود ولی این دلیل بر این نمیشه که ریا کار نباشه.

مثلآ همون بلاهایی که سر مارجری و برادرش اوورد یا حتی خود سرسی..مثلآ لوراس رو واسه همجنسگرایی مجازات کرد چون از دید خودش کار اشتباهی بود،در واقع داشت واسه طرز زندگی کردن مردم هم تصمیم می گرفت یا مثلآ مارجری بیچاره چرا باید اون همه عذاب می کشید تو سیاه چال! چون از برادرش دفاع کرده بود!؟

حالا سرسی بحثش جداست من میگم چون گنجشک اعظم رو انداخت به جون خاندان تایرل حقش بود گریبان خودش رو بگیره ولی اون طوری برهنه کردنش تو جمعیت دیگه حقش نبود..مثلآ خود گنجشک اعظم خیلی آدم پاکو درست کاریه که مردم رو اونطوری مجازات می کنه،اینم فراموش نکنیم که حتی اجازه نداد سرسی جنازه ی دخترشم ببینه.

اصلآ خود تامن..یه بچه رو شست شوی مغزی داده بود.

به قول خود سرسی که کاملآ هم با حرفش موافق بودم به سپتا اونلا گفت که تو منو اذیت می کردی،تحقیر می کردی چون ازش لذت میبردی و توبه کردن من برات مهم نبود.

اصلآ کسی که بیاد دین رو قاطی سیاست کنه آدم درستی نیست..دین یک چیز قلبی و شخصیِ و ادم ها مجبور نیستن حتمآ قبولش داشته باشن و کسی که بخواد تو چیزی که کاملآ به باور قلبی آدم ها ربط داره دخالت کنه قطعآ آدم ریا کاریه.

اینا میان میگن همه باید مارو قبول داشته باشن و اگه نداشته باشن یا آدم های خوبی نیستن یا راهشون اشتباهه در صورتی که میبینیم مثلآ سر داووس به هیچی اعتقاد نداره ولی یه تار موی گندیدش می ارزه به صد تا گنجشک اعظم.

 

گنجشک اعظم هم یکیه مثل اون راهبه های سرخ

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

hamid.dnd

سلام . درباره نکته یک شما که درباره سانسا بود پس چرا سانسا بعد از حرف های بیلیش به شک می یافته و چرا زمانی که لیانا به حرامزاده بودن و خون جان اشاره می کنه لبخند از روی چهره اش محو میشه از نگفتن حقیقت درباره ریوران تا شوالیه های ئویل قطعا سانسا شمال رو می خواد ولی یا ارادش ضعیفه و یا اینکه منتظر فرصت بهتره پتایر بیلیش رد کرد چون مطمعا بود همچون جنوب ( به غیر از دورن ) اصالت خون حرف اولو میزنه و ویل هم بخاطر رابرت و پیوند خونی ای که با سانسا داره پشتش هست ولی فراموش کرد مردم شمال تقریبا همانند مردم ازاد خودشون رهبرشون رو انتخاب می کنند قطعا استادش بیلیش از جایی که ضعف داره یعنی ندونستن درباره افراد ضربه خورد و سانسا هم به همین صورت

فعلن که جان تقریبا تمام زحمات بیلیش برای شمال رو با گفتن حقیقت زمستان و امدن افرادی همچون رویس برای پشتیبانیش خراب کرد و تقریبا ایری هم متحد شمال شد و نشون داد رهبر خوبی در ضد ادرها است و فردی همچون داووس هم می تونه تا حدی بیلیش و سانسا رو در صورت سو نظر به جان خنثی کنه در کل این پسر داره مزد زحمتاشو می گیره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان لطفا از موضوع تاپیک منحرف نشید.

بحث مربوط به شباهت دنیای تالکین و مارتین رو به تاپیک مربوطه اش منتقل کردم. لطفا اگر مایل به ادامه اش هستید اونجا بحث رو دنبال کنید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

البته نظر من درباره سانسا این هست که به خاطر مصائبی که سرش اومده از افرادی که پیوند خونی باهاش داشتند (رفتار خاله اش توی ایری) و یا افراد دیگر از لحظه اعدام ند (خانواده لنیستر ها - لیتل فینگر - رمزی و...) نسبت به همه و زمین و زمان بدبین بود و اعتماد نکردن به جان هم از همین منظر بود و درباره ریکن هم که گفت به جان ما دیگه زنده نمیتونهیم اونو بدست بیاریم قابل توجیه هست نتیجه گیریش چون شخصیت رمزی رو به خاطر زندگی باهاش کاملا درک کرده بود .. چون رمزی یا درحال پوست کندن مردم بود یا خوراک سگ کردن و امثالهم ... با این سو سابقه که رمزی داشت مرگ ریکن حتمی بود.. مگر انجام عملیات نجات قبل از شروع جنگ که در توان جان نبود

اون لحظه که به جان گفت هیچکس نمیتونه از مراقبت بکنه ... و یا اگه جنگ رو ببازیم من زنده نمیزارم خودمو یا قبلش که گفته بود به لیدی مورمونت من هرکاری کردم برای زنده موندنم بود .. نشون دهنده اوج احساس خالی بودن پشت سانسا از هر طرف بود ...

و مخفی کاری هم از همین منظر قابل توجیه هست

و در رابطه با جان هم کم کم داره متوجه میشه که هیچگونه ضربه و آسیبی از طرف جان بهش وارد نمیشه و بهش داره اعتماد میکنه ..

و تایید کننده این حرف من هم تغییر رفتار سانسا نسبت به جان

1-سانسا لحظه ورود به کسل بلک هست (باید وینترفل آزاد بشه اگر کمکم نکنی خودم دست به کار میشم)

2-سانسا در وینترفل (باید بتو میگفتم از شوالیه های ویل .. ببخش منو .. تو برای من استارک هستی و...)

به هر حال دوستان اگه یک لحظه خودشون رو بزارن جای سانسا متوجه عرض بنده میشن.. و این که شخصیت سانسا در حال گذر هست در طول سریال از لحظه اول سریال تا حال حاضر..

 

بنظر من اگر سانسا میخواست حاکم وینترفل بشه صد درصد برایش آماده بودبه خاطر دلایل زیر:

1- برنده شدن در جنگ به خاطر کار سانسا

2- وارث وینترفل بودن از نظر عرفی و قانونی

3- اعلام این مسئله توسط خود جان

و...

حالا اینکه دوستان میفرمایند سانسا جان رو گزاشته جلو بعد بهش رکب بزنه برای من قابل قبول نیست

در کل باید ببینیم چی میشه در آینده .. نظر دوستان هم محترم میباشد ..

 

اما همه قضایا به کنار

 

تورمند رو حال کردید .. دقیقا در عالم خودش بود اینها داشتن درباره شاه شدن حرف میزدن اون داشت غذا نوش جان میکرد

دمش گرم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان،يه سوال داشتم.

شواليه هاي ويل مگه نسبت به خاندان استارك سوگند وفاداري خوردن؟

چون تو قسمت 10،اونا هم همراه خاندان هاي شمالي فرياد king in the north واسه جان سر ميدادن!

اونا مگه تحت فرمان خاندان آرين نيستن؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×