رفتن به مطلب
ریگار

قسمت دهم، The Winds of Winter

به اپیزود دهم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

80 رای

  1. 1. به اپیزود دهم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      1
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      0
    • 6
      1
    • 7
      3
    • 8
      1
    • 9
      11
    • 10
      63


Recommended Posts

خب.فصل ششم هم تمام شد و به نسبت فصل می شود گفت که با این اپیزود که بهترین اپیزود این فصل هم بود،عاقبت به خیر شد.البته عمدتا به این دلیل که بر اساس قانون پایان شاد،تماشاگر را راضی کرد.مجموعا اگر به فصل اول نمره ی 10 بدهیم این فصل می تواند نمره ی 8 بگیرد.

اما چند نکته

- چطور شد که سرگرگور که محافظ شخصی سرسی بود و با محافظان شاه و سربازان های اسپارو مثل کارد و پنیر بود به یک باره با شاه تنها شد و نگذاشت که شاه به سپت بیلور برود؟آیا همه رفته بودند و شاه به گنجشک اعظم و عمو کوان و تمام درباریان و حتا محافظانش و حتا ملکه مارجری گفته بود "شما برین،من خودم بعدا تنها میام" ؟ می شود؟ اصلا شاه تنها جایی می رود یا می ماند؟اگر توجیهی وجود نداشته باشد این یعنی مهم ترین قسمت نقشه ی سرسی که محافظت از پسرش تامن در عین کشتن تمام اطرافیانش بود، روی هواست و حتا منطق سریال های ترکیِ ضعیف را هم ندارد.

 

-موسیقی فیلم همانطور که از اسمش پیداست (موسیقی متن) در ارتباط با فیلم و متن فیلم معنا دارد و گرنه هرکس بر روی فیلمش بهترین سمفونی های تاریخ را می گذاشت و پخش می کرد و کلی هم تشویق می شد.موزیک متن گات غالبا خوب بوده اما مشخصا در اوایل اپیزود دهم یعنی بخش کینگزلندینگ بد و نامناسب بود. چرا که همراه با فیلم نبود و در پی القاء چیزی خلاف حوادث داستان بود. اگر در پاسخ پدرخوانده مثال زده شود باید گفت که در آنجا ما شاهد تدوین موازی صحنه های کشتار با مراسم غسل تعمید بودیم و موزیکی با تم تولد و کلیسا با یکی از روایت های موازی تطابق داشت و همین کنتراست موفقی ایجاد کرده بود. نه مثل بعضی از این فیلم های ترسناک که موزیک همینطور اوج می گیرد و اوج می گیرد ولی ته راهرو یک اتفاق خنده دار می افتد و معلوم می شود که تماشاگر سر کار بوده است(: . البته می شود آن موزیک را به تنهایی گذاشت و ریلکس کرد و از آن لذت برد ولی آن موزیک ، "موزیکِ متن" نیست.

 

- می گویند "بازی خوب"، فیلمنامه خوب"، "تدوین خوب" و .... . واقعا اینطوری نمی شود. اگر منظورمان این است که ما خوش مان آمد و به اصطلاح حال کردیم و احساسی شدیم،قبول است،به عنوان قضاوت شخصی و احساسی، این حرفیست اما هر کدام از اینها معیارهایی دارد، مثلا نبرد حدودا پانزده دقیقه ای اپیزود 9 در چند مورد نقض اصولی ترین قواعد مونتاژ بود. البته واضح است که این به خاطر بی سوادی و کارنابلدی تیم سازنده نبوده، بلکه چاره ی دیگری وجود نداشته. در آن سکانس مبارزه اکثر اوقات معلوم نبود که کی، کی را می کشد. در این موارد نیاز به گرفتن نماهای متفاوت با ترتیب دوری و نزدیکی متناسب است. یک مثال ساده می زنم. البته صرفا مثال است. اگر دوربین را در نیم متری مبارزین نگه داریم چه می شود؟هیچی فقط متوجه می شویم که یکی دارد با یکی مبارزه می کند. حال اگر اول یک نمای متوسط یا دورتر بگیریم و بعد جلو بیاییم و نمای نزدیک بگیریم اول اطلاعاتی در مورد کلیت ماجرا به بیننده می دهیم و بعد که بیننده فهمید کی به کی است! نمای نزدیک می گیریم و اینطور است که تماشاگر هم اطلاع از طرفین دارد و هم جزییات را می بیند و نتیجه لذت و تعلیق و هیجان و اکشن است. اما در فیلمی که به هر دلیل از حمله،بودجه،فیلمنامه ی ضعیف، ضعف کارگردانی در صحنه های شلوغ و پرجمعیت و .... که به جزییات و تمهیدات لازم پرداخته نشده ،کار اینطوری جمع می شود.عجله ای و عمدتا با استفاده از نماهای خیلی دور یا خیلی نزدیک،به خاطر ترس از برملا شدن جزییات .در اینجاست که خلاء این وضعیتِ هرکی هرکی با زوم کردن بر یکی دو شخصیت محبوب-در آنجا : جان و تورموند و بازی های شدیدا غلو شده شان- پر می شود و بعد از پیروزی هم تماشاگر به هر حال راضیست.

-اما یک چیز گریزناپذیر است.آن هم اینکه وقتی پارسال با کلی دقت و وسواس به هاردهوم 10 می دادیم و امسال به سادگی به اپیزودهایی همچون 2و5و9و10 نمره ی 10 می دهیم این یعنی ذائقه مان به خاطر احساس مان افت کرده و باید به خاطرش کاری کرد و در گام اول این واقعیت را پذیرفت. این بیشتر از هر کس انتقاد از خودم است که به 3 اپیزود در این فصل 10 دادم. فصلی که 4 اپیزودش بین 7 اپیزود بدتر گات در این 60 قسمت بوده.آن هم تازه از دید imdb

- در پایان یک نکته را در مورد کاربرد کلمه ی "سکانس" عرض کنم. این کلمه را گاهی برخی دوستان و از جمله خود بنده به کار برده ایم. سکانس در واقع بزگترین واحد تقسیمات در فیلم های تک اپیزودیست و یک فیلم 100 دقیقه ای در برگیرنده ی حدود 20 سکانس است و هر سکانس متشکل از تعدادی "صحنه" است و هر صحنه متشکل از تعدای "نما". البته گاهی استثنائاتی وجود دارد مثل فیلم طناب از هیچکاک که گفته می شد تمام فیلم یک نماست. به هر حال منظورم این است که این تقسیمات دقت کافی ندارد و ممکن اس منظورمان از به کار بردن کلمه ی "سکانس" اشاره به یک صحنه بوده باشد و خلاصه بدینوسیله تصحیح می نمایم. (:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این فصل

توروس » چهارشنبه تیر 9, 95 7:55 am[/url]"] ذائقه مان به خاطر احساس مان افت کرده و باید به خاطرش کاری کرد

[justify]کلیدی ترین مشکل همه کاربران ، هم ایرانی و هم غیر ایرانی ، همینه که گفتی.

 

این فصل کلا داشت هل داده میشد به سمت نتیجه ها ، نتیجه های مطلوب و مورد رضایت کاربران.احتمالا اکثرا سر صحنه مرگ رمزی یا والدفری یه "آخیش ، دلم خنک شد" گفتن و خوشحال از نتیجه حاصله ، فارق از اینکه چطور به این نتیجه رسیدنه مهمه نه خودش.مثلا ، فصل به جای اینکه بخشهای زیادی رو برای آریا و مسئله اش تو براوس هدر بده (که اصلا هم برای ما مهم نمیشه) ، میتونست رو کشتن والدفری بیشتر کار کنه که نکرد.فقط نتیجه و پایان کار رو دیدیم.

 

در رابطه با بخش موسیقی قسمت دهم باهات موافقم.موسیقی اصلا نه به سکانس ها میخوره و نه التهابی که باید ، میاره.

 

نبرد قسمت نهم هم ، پر از نماهای بسته و کدره ، نه اینکه ما چندتا نمای دور داشته باشیم و حداقل بفهمیم که داریم نبرد میبینیم نه دعوای سر کوچه ای. تنها یه صحنه که حلقه محاصره رو از بالا و با اون دوربین خوب نشون میده ، عالی میشه و تا حدی میشه گفت سینما تر میشه از حد یه سریال.[/justify]

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بقول توروس عزیز چون از سریال راضی هستیم چشم مون و بستیم . ی قسمت هایی از نقدتون رو کاملا موافقم و ی مقدارم نه .در مورد موسیقی اون تناقض عالی بود ب نظرم .اول ریتم ارامش سرسی یا ارامش قبل طوفان رو داشت دوما هنرمندی بسیار از نظر من .بجای این که مثل خیلی از فیلما موسیقی تند با افکت زیاد صدایی بلند رو برای ب زور ترساندن یا دلهره انداختن ایجاد کنه خیلی نرم و اروم و خونسرد کشت برای من موسیقیش بینهایت دلچسب بود. و البته ی پایان همونطور که دست ملکه فعلی گفت .پایان دنیای قدیم و شروع جدید رو کاملا القا میکرد .

 

اا در مورد سوتی بینهایت خودم دیدم . که چون بقول شما از سریال خیلی راضیم بعد 4 سال حرص خوردن یکم اخیش گفتم ترجیح میدم نگم و نبینم ایراداتو.

 

ولی ی نکته خیلی بد بود هیچ جوره نمیشه ازش گذشت. لحظه ای که ارتش ویل میرسه و جان و ون ون و تورمند تو محاصرن رو دقت کنید جان این طرفه ون ون اون طرف و تورمند کنار انباشت جنازه ها. ولی دقیقا وقتی جان میاد بیرون از محاصره و اون فشار روب رمزی میشه که بره دنبالش ون ون و تورمند کنارشن. خخخ خب اگه ون ون میتونه از رو اون همه جمعیت بپره چرا از رو محاصره کننده ها از اون نپرید . البته خدایان رحمتش کنند .خوب نیست پشت مرده حرف بزنیم

 

در مورد این که من گفتم دو تا واریس و یکی از دوستان مسخره کرد . جلوش خخ گذاشتم یعنی ب شوخی عرض کردم. و فقط برام نکته این بود که واریس رو سریال اونطور نشون داد ی داستانی پشتش هست که البته بعد رفتم دوباره سریال رو دیدم و تو صحنه اخر کشتی های دنریس وقتی پرچم دورن رو دیدم توجیه شدم

 

با کل حظرات حمید دی اند دی عزیز موافقم.هرچی اومدم بنویسم حال تایپ نداشتم اوجدج دیدم ایشون نوشتن.لایک

 

 

 

یکی از دوستان گفتن سواد و نقد و این حرفا. اینجا ننوشتن انجمن تخصصی نقادان. اتفاقا اگه تخصصی نقد کننده ها بود من که اصلا نمیومدم. چون اکثر نقد کننده های حرفه ای چ ایرانی چ خارجی دچار توهمن و بارها دیدیم د نقد و نتیجه گیری هایی کردن که بعد ها سازنده ها یا نویسندگان اون اثر گفتن ا چ جالب این تو سریال ما یا فیلم ما بود. اینجا برا دادن نظر همه هست حالا یکی اشتباه یکی درست. یکی دوست داره هرچی از ذهنش رد میشه بنویسه یکی دوست داره فیلسوفانه بنویسه . اگه سریال ببینید و نقدارو هم بخونید خیلی وقتا کم طرفدار ترین نظریه ها پیش اومد. پس نیازی نیست بعضی دوستان با کلمات حمله کنن ب نوشته های دیگری .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
IRAN MY LOVE » چهارشنبه تیر 9, 95 12:47 pm[/url]"]

 

 

 

یکی از دوستان گفتن سواد و نقد و این حرفا. اینجا ننوشتن انجمن تخصصی نقادان. اتفاقا اگه تخصصی نقد کننده ها بود من که اصلا نمیومدم. چون اکثر نقد کننده های حرفه ای چ ایرانی چ خارجی دچار توهمن و بارها دیدیم د نقد و نتیجه گیری هایی کردن که بعد ها سازنده ها یا نویسندگان اون اثر گفتن ا چ جالب این تو سریال ما یا فیلم ما بود. اینجا برا دادن نظر همه هست حالا یکی اشتباه یکی درست. یکی دوست داره هرچی از ذهنش رد میشه بنویسه یکی دوست داره فیلسوفانه بنویسه . اگه سریال ببینید و نقدارو هم بخونید خیلی وقتا کم طرفدار ترین نظریه ها پیش اومد. پس نیازی نیست بعضی دوستان با کلمات حمله کنن ب نوشته های دیگری .

 

 

ممنون از توجه تون.

این بخش آخر خیلی بحث برانگیزه.

امیدوارم این بحث رو در موقعیت مناسب تری ادامه بدیم.

سپاس مجدد دوست گرامی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
توروس » چهارشنبه تیر 9, 95 7:55 am[/url]"]

- چطور شد که سرگرگور که محافظ شخصی سرسی بود و با محافظان شاه و سربازان های اسپارو مثل کارد و پنیر بود به یک باره با شاه تنها شد و نگذاشت که شاه به سپت بیلور برود؟آیا همه رفته بودند و شاه به گنجشک اعظم و عمو کوان و تمام درباریان و حتا محافظانش و حتا ملکه مارجری گفته بود "شما برین،من خودم بعدا تنها میام" ؟ می شود؟ اصلا شاه تنها جایی می رود یا می ماند؟اگر توجیهی وجود نداشته باشد این یعنی مهم ترین قسمت نقشه ی سرسی که محافظت از پسرش تامن در عین کشتن تمام اطرافیانش بود، روی هواست و حتا منطق سریال های ترکیِ ضعیف را هم ندارد.

 

لازم نیست که مسائل را خیلی پیچیده کنیم کافیست سرسی به تامن گفته باشد، تو من را همراهی کن و بعد از محاکمه لوراس به دادگاه می رویم. تمام افراد گارد پادشاهی هم قرار نیست بطور دائم در اتاق شخصی تامن نگهبانی بدهند یک نفر هم کافی است. مسلما تعدادی از آنها هم با ملکه و دست رفته اند.

 

البته واضح است که این به خاطر بی سوادی و کارنابلدی تیم سازنده نبوده، بلکه چاره ی دیگری وجود نداشته. در آن سکانس مبارزه اکثر اوقات معلوم نبود که کی، کی را می کشد. در این موارد نیاز به گرفتن نماهای متفاوت با ترتیب دوری و نزدیکی متناسب است.

حق با شما بیشتر به خاطر بودچه و کاهش هزینه ها بوده است. طبق گفته سازندگان در همین شرایط هم پرهزینه ترین اپیزود سریال قسمت نهم این فصل بوده است و علت اصلی حذف گوست هم همین بوده است. اما درمورد زوایا و فواصل فیلم برداری، کوتاهی نشده است (بخش هایی از پشت صحنه قسمت 9 را دیده ام). به عنوان مثال صحنه ای که جان با یک چرخش و ضربه شمشیر سوار را از روی اسب پرت می کند، در زمان فیلم برداری فقط جان و آن سوارکار هستند. سایر المان های اطراف آنها در زمان تدوین اضافه شده است. طبیعی است چنانچه بخواهند زوایای مختلف را نشان بدهند نیازمند صرف زمان و هزینه بیشتر است. البته شما خودتان استادید و احتمالا اینها توضیح واضحات است.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
MRD010 » سه شنبه تیر 8, 95 11:37 am[/url]"]
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]

 

دقیقا

بعد از قسمت هشتم هنوز فن ها یاد نگرفتن که تئوری های الکی نسازن

متاسفانه هر چیزی که ملت از ذهنشون رد میشه رو میان مطرح میکنن که از اخر مثل شایعه در میاد و چند قسمت بعد هم کاملا نقض میشه

این تئوری ها توی اوایل سریال جالب بود مخصوصا زمانی که سریال طبق کتاب پیش میرفت . اما الان دیگه اکثر تئوری ها ابکی شده چون سریعا رد میشه .

فن ها دارن چند ساله خودشون رو واسه قضیه R+L= J میکشن حالا هم که نشون دادنش باز تئوری جدید ساختن . چرا ؟ چون صحنه به طور واضح پدر جان رو معرفی نکرد .

 

یعنی بدترین تئوری که من توی سریال دیدم بودم اون قضیه سایه سیریو فورل بود که حتی بعضی از منابع نقد سریال هم بهش اشاره کرده بودن . در حالی که اگه ساده به قضیه نگاه میکردی میدیدی که سایه یه سیاهی لشکری باشه که داره رد میشه .

 

یه کم باید ساده به بعضی قضایا نگاه کرد و پیچیده شون نکرد . این قضیه R+L=J خیلی وقته که مطرح شده بود و فقط مهر تایید میخواست بخوره که دیگه این صحنه تمومش کرد . چه جای بحثی میمونه واقعا من موندم . حالا تا یه سال مردم میخوان راجع به پدر جان اسنو تئوری بدن . خدا رحم کنه .

اولن بگم همین تئوریهای چرتی که میگید یه سال سرمونو تا فصل بعد گرم میکنه والا الان میمردیم دوما خب شما هم میدونید سریال خیلی پیچیدس و طبعا باید تئوری ها پیچیده باشه البته قبلا که مارتین بود بنظر من مرموز تر از این حرفا بود سریال الان یکم ساده شده سوما خب هر کس تئوری رو داره و سرشو با اون گرم میکنه از کجا معلوم که راست نباشن؟و مهمتر اینکه شما فک میکنید چی این سریال رو اینهمه پرطرفدار نگه داشته؟خب طرفدارش واس چی یه سال صبر میکنن؟من خودم شخصا اگه نیام نظریه نسازمو سرمو گرم نکنم تا سال بهد گات رو فراموش کردم ولی خب همینه که این سریالو متمایز میکنه نظریه ها تئوری ها بقول خودتون از هر مدل میشه تئوری دید هر کس واس خودش میسازه ولی خب جادوی سریال همینه نگه داشتن مردم با نظرات ایده های متفاوت در کنار هم که همه تقریبا اخرشون به یه جا ختم میشه و همین تئوری های عجیب از شخص های مختلف باعث جلب هر گونه فرد میشه چه پیر چه جوون کارمند و بیکارو خلاصه هر سلیقه و مراجی یه جا جمع میشه و بنظرم خوبه که مردم اینطوری بتونن خودشونو با سریال گرمتر کنن

 

 

Clegane » سه شنبه تیر 8, 95 12:37 pm[/url]"]
ferrdizz » سه شنبه تیر 8, 95 10:59 am[/url]"]

دقیقا

دوستان باگ هایی که سریال پیدا کرده رو نمیتونن حل و فصل کنن ، سریعا برای پر کردن این باگ ها شروع میکنن به ساخت تئوری و توجیه که مبادا ، این فصل و این اپیزود نمره 10 کمش نباشه

[justify]چندتا ایراد اساسی دیگه این فصل داشت رو از قلم انداختم.

شخصیت سندور که بازگشتش به نظر میومد یه نطقه تلاقی با خط اصلی داستان پیدا کنه ، تا یه جا رفت و دم دستی رها شد.خب اگه قرار نبود به جایی برسه ، میذاشتنش برای فصل بعدی.

عمو بنجن هم همینطور ، نقش سوپر من داشت برای براندون ، اصلا نفهمیدیم چطوری اومد و چرا رفت؟

آریا بعد از کش و قوس فراوان و اتلاف وقت زیاد رسید به خونه اول یعنی کل این ماجرا و چالشی که با جاکن و ویف داشت برای هیچ بود و عجیبه که با وجود سرپیچی از خدای بی چهره به قدرت های اونا دسترسی داره.

سر جوراه هم که کلا رفت قاطی باقالیا ، کارگردانا یادشون رفت به کل .[/justify]

اولا به نظر من پر کردن باگها نیست گسترش دادن نکات مثبته و وقتی یه اتفاق خب میفته نظریه ها سعی در بهتر کردن اوضاع دارن در ضمن مگه مردم پول گرفتن که مجبورن ده بدن به سریال تازه شما بگو باگ بله هزاران نظریه برای باگها گفته میشه و یکی از این ها میاد جای باگ رو میگیره خب قرار نیست که یه فیلم عالی ببینید که بدون باگ باشه سلایق مختلف امتحان میشن تا بهنرینشون جای باگ رو پر کنه و خب همین اتفاقم میفته تازه باید توجیه کرد

سریال بله گاها باگ داره و ماهم تئوری میدیم و خدا رو شکر جاشونو پر میکنه و خب اینکاریه که یه طرفدار برای فیلم مورد علاقش میکنه مگه فیلمی داریم بدون باگ؟خب سندور خودش اومد زمینه هاش رو ریخت و رفت واس فصل بعدی نقششو ایجاد کنه و یاداور شم فصل بعدی هفت قسمته و وقت کمه و نمیشه هر چی که شما خواستین بره فصل بعدی عمو بنجن هم که بعله اومد و چطور اومدشو همه میدونیم و رفت که خودش ماجراس و خودش جای تئوری داره که کجا رفن قرار نیس که همه اینارو نشون ببینیم

اریا هم که ظاهرا کلا تو باغ نیستید(ببخشید شاید یکم تند بحرفم)

 

اریا از اول یه نقشه بود اریا قصدا حوصله همرو سر برد و همرو غافلگیر کرد و اینکه تمام این سر پیچی ها برنامه خود جاکن هاگار بود تمام این مدت دیدید که خندید و تایید کرد پس یعنی تو تومستی بیچهره شی و دیدیم اینهمه مدت زمینه سازی بود و قصدا جوصلمونو سر میبرد البته شایدم جای خالی رو پر میکردن وسط این هیرو پیری و کلی اتفاق خوب لنتظار دارید شروع به پخش یه قسمت واسه جورا بکنن؟الان اتفاقای مهمی تو راهه و من قول میدن جورا هم بر میگرده و بعدا یه نقشی خواهد داش

 

ویرایش ناظر:

ادغام پستهای متوالی, کاهش نقل قولها

سایر پستها که اسپم محسوب می شد پاک شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با سلام خدمت دوستان

من یه جمله بگم و برم

هنوز تو کف آهنگ اول این اپیزودم( light of the seven) شاهکاره..معرکه س

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
توروس » چهارشنبه تیر 9, 95 7:55 am[/url]"]- چطور شد که سرگرگور که محافظ شخصی سرسی بود و با محافظان شاه و سربازان های اسپارو مثل کارد و پنیر بود به یک باره با شاه تنها شد و نگذاشت که شاه به سپت بیلور برود؟آیا همه رفته بودند و شاه به گنجشک اعظم و عمو کوان و تمام درباریان و حتا محافظانش و حتا ملکه مارجری گفته بود "شما برین،من خودم بعدا تنها میام" ؟ می شود؟ اصلا شاه تنها جایی می رود یا می ماند؟اگر توجیهی وجود نداشته باشد این یعنی مهم ترین قسمت نقشه ی سرسی که محافظت از پسرش تامن در عین کشتن تمام اطرافیانش بود، روی هواست و حتا منطق سریال های ترکیِ ضعیف را هم ندارد.

تو نسخه اصلی داستان یعنی روایت مارتین، خط داستانی سرسی از جایی متوقف مونده که برای نجات دادن تامن از دست عمو کوان و سایر درباریانی که در دوره غیاب و زندانی بودنش اونو دوره کردن، اقدام به دزدیدن و مخفی کردن تامن می کنه. که هرچند همون هم خیلی باورپذیر و عملی نیست و ولی به هر حال از سبز شدن یه هوی کوه پشت در اتاق شاه منطقی و معقول تره!!

مگر اینکه بگیم طبق منطق فیلمنامه و سریال، سرسی علاوه بر کیبورن و سر گریگور، حامیان و طرفداران مخفی دیگه ای هم تو دربار و اطراف شاه داشته که چون از تسلط تایرل ها و گنجشک ها ناراضی بودن و حسرت دوره تایوین رو میخوردن بهش تو اجرای نقشه اش کمک کردن و مثلا راه رو برا رسیدن سر گریگور به اتاق شاه باز گذاشتن.

فعلا تنها شاهد مثالی که برای این احتمال داریم، عذرخواهی پسرک ملازم تامن بعد از انفجار سپت بیلور هست که میتونه نشانه خبر داشتن اون از ماجرا و مخفی کردنش از شاه به خواست سرسی باشه.

----------

نکته دوم: بعد از تامل و تعقل بسیار درباره دلیل حضور وریس کنار دنریس تو سکانس پایانی به این نتیجه رسیدم که چون وریس قبل حمله ناوگان برده داران به میرین اونجا رو ترک کرده بوده از وقوع جنگ و به غنیمت گرفته شدن ناوگان برده داران و همین طور ملحق شدن ناوگان آهن به دنریس خبر نداشته (که البته این هم با شناختی که داستان پیش از این از شخصیت وریس و اشراف اطلاعاتی شبکه پرنده های کوچیکش به ما داده در تعارضه) و برا همین از دورن برای دنریس کشتی آورده تا زمینه انتقال نیروهای دنریس به وستروس رو فراهم کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
barndon the builder » چهارشنبه تیر 9, 95 1:59 pm[/url]"]
توروس » چهارشنبه تیر 9, 95 7:55 am[/url]"]

- چطور شد که سرگرگور که محافظ شخصی سرسی بود و با محافظان شاه و سربازان های اسپارو مثل کارد و پنیر بود به یک باره با شاه تنها شد و نگذاشت که شاه به سپت بیلور برود؟آیا همه رفته بودند و شاه به گنجشک اعظم و عمو کوان و تمام درباریان و حتا محافظانش و حتا ملکه مارجری گفته بود "شما برین،من خودم بعدا تنها میام" ؟ می شود؟ اصلا شاه تنها جایی می رود یا می ماند؟اگر توجیهی وجود نداشته باشد این یعنی مهم ترین قسمت نقشه ی سرسی که محافظت از پسرش تامن در عین کشتن تمام اطرافیانش بود، روی هواست و حتا منطق سریال های ترکیِ ضعیف را هم ندارد.

 

لازم نیست که مسائل را خیلی پیچیده کنیم کافیست سرسی به تامن گفته باشد، تو من را همراهی کن و بعد از محاکمه لوراس به دادگاه می رویم. تمام افراد گارد پادشاهی هم قرار نیست بطور دائم در اتاق شخصی تامن نگهبانی بدهند یک نفر هم کافی است. مسلما تعدادی از آنها هم با ملکه و دست رفته اند.

 

البته واضح است که این به خاطر بی سوادی و کارنابلدی تیم سازنده نبوده، بلکه چاره ی دیگری وجود نداشته. در آن سکانس مبارزه اکثر اوقات معلوم نبود که کی، کی را می کشد. در این موارد نیاز به گرفتن نماهای متفاوت با ترتیب دوری و نزدیکی متناسب است.

حق با شما بیشتر به خاطر بودچه و کاهش هزینه ها بوده است. طبق گفته سازندگان در همین شرایط هم پرهزینه ترین اپیزود سریال قسمت نهم این فصل بوده است و علت اصلی حذف گوست هم همین بوده است. اما درمورد زوایا و فواصل فیلم برداری، کوتاهی نشده است (بخش هایی از پشت صحنه قسمت 9 را دیده ام). به عنوان مثال صحنه ای که جان با یک چرخش و ضربه شمشیر سوار را از روی اسب پرت می کند، در زمان فیلم برداری فقط جان و آن سوارکار هستند. سایر المان های اطراف آنها در زمان تدوین اضافه شده است. طبیعی است چنانچه بخواهند زوایای مختلف را نشان بدهند نیازمند صرف زمان و هزینه بیشتر است. البته شما خودتان استادید و احتمالا اینها توضیح واضحات است.

 

 

ممنونم دوست گرامی ام

در مورد خالی بودن اطراف شاه به نحوی که سرگرگور به او دسترسی داشت من هنوز اقناع نشدم و به نظرم یک نقص و مشکل فیلمنامه است(البته ممکنه قراینی باشه که توجه نکردم و امیدوارم چنین قراینی باشه) . به هر حال تامن سرسی رو عملا به سمت اعدام سوق داده بود و از دید اطرافیان شاه و خود شاه سرسی به عنوان یک متهم بدنام نمی توانست او را همراهی کندو گرگور هم با آن سابقه قطعا یک تهدید محسوب می شده.

البته نمی گم همه چیز باید حتما گفته بشه ،خیلی مسایل مثل قضیه ی گرسنه بودن سگ های رمزی که در غیاب سانسا گفته شد به طریقه های متعدد می تونسته اتفاق افتاده باشه و آن مورد نه تنها نقص نیست که از قوت فیلمنامه یا داستان هم هست،اما مورد فعلی به خاطر بودن چند سری مانع در دسترسی به شاه که تشریفات بسیار سرسختانه و لازم الرعایه ای هم هستند و عبور از آن به سادگی میسر نیست نیاز به توضیح یا قرینه دارد اما فعلا نظریه ای که شما گفتین تصور می کنم قانع کننده نباشه. گاهی یک موضوع ساده را نباید پیچیده کنیم،قبول دارم ولی در اینجا این ذاتا یک موضوع پیچیده بود که به شکل مفرطی ساده سازی شده بود و از آنجا که تامن بعدش خودکشی کرد و در ذهن بیننده در هر حال تفاوتی ایجاد نمی شد، این مورد به قدری که مهم بود مورد توجه قرار نگرفت.

 

در مورد نبرد اپیزود نهم اطلاعاتی که گفتین رو نداشتم و ممنونم به این خاطر. انتقادم به این بخش اینه که نماهای مادر و معرف که میزانسن های شلوغ رو اول معرفی می کنند کافی نبود و وقتی همه ی صحنه ها از نزدیک فیلمبرداری می شن مخاطب گاهی سررشته ی کار از دستش در میره. مثلا سرنوشت مورمونت ها ،وحشی ها هم مهم بودند اما به خاطر این نقص بیننده نمی توانست آنها و سرنوشت شان را تشخیص دهد(البته به طور خلاصه و مفید) .

اینکه بخش هایی از کار از پشت میز تدوین درآمده درسته و دیگه اون موقع نمی شده کاری کرد.

یک نکته هم اضافه کنم.این رو توی چند سریال دیگه هم دیدم. از اونجا که بینندگانی که یک سریال را ول می کنند و دیگر نمی بینند معمولا این اتفاق در اوایل سریال می افتد و کسی که مثلا سه فصل را می بیند معمولا تا آخر دنبالش می کند ایت یک نوع گارانتی به سازندگان می ده که در فصول اولیه سنگتمام بذارن ولی اون اواخر کار رو با جدیت کمتر دنبال کنند( به خصوص در تخصیص بودجه که به مسایل فنی هم سرایت می کنه).

ممنون و سپاسگزارم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چرا ما دنبال ایراد هستیم

که بعد دنبال توجیه ایراد بگردیم

باور کنید هر شاهکار سریالی یا سینمایی بگید دارای ایراد هست

اگر صرفا ایراد بخاطر این گفته میشه که بگیم هست مشکلی نیست

مثه نبود گوست(حالا شاید بعدها تو نسخه اکستندش باشه )

یا خیلی ای دیگه وووو

اما اگر دنبال اون هستیم که از ایراد وبا گ اهرمی برای زیر سوال بردن کل اثر بسازیم

باور کنید به بی راهه رفتیم

باکمی انصاف و مروت و دقت نظر به خیلی از سوال ها خودمون میتونیم پاسخ بدیم و

زحمت زیادی که چ نویسنده چ کارگردان چ فیلمنامه نویس چ بازیگر چ نورپرداز چ موسیقی دان و... کشیدن رو ب راحتی خراب نکنیم

اینجا مسابقه نیست که اگر بهتر ایراد گرفتی یا بیشتر تشویق کردی جایزه دریافت کنی

اگر طرفداریم مثه یه طرفدار پشت اثر مورد علاقه مون وایسیم

در نهایت

والار مورگولس

مطمئن م همه جواب عبارت رو میدونن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب اول سلام

دوم واقعا خیلی هیجان زده ام از تئوری جدید

اینکه جان پسر ریگار و لیاناس کاملا اثبات شدس و بحثش تمام

اما جدیدا در مورد اسمش تئوری هایی هست که لیانا اسم پسرش رو جهیریس گذاشته

و واقعا امیدوارم ک حقیقت داشته باشه

خیلی خوب میشه هر چند ب جان نمیاد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اما در مورد علت بیعت ارتش ویل با جان اسنو که نه تنها دینی نسبت بهش نداشتن بلکه مدیونشون هم شده بود و از نظر دوستان عجیب و غیر منطقی می اومد چند نکته رو عرض کنم:

1- لردها و شوالیه های ویل که در سریال کاراکتر سر ویمار رویس نماد و نماینده همه اونها است از اینکه زیر دست یه بچه ضعیف و خنگ و مالیخولیایی و رعیت زاده بی اصل و نسب بدنام و تازه به دوران رسیده ای که با رندی و فرصت طلبی اون بچه مریض رو عروسک خیمه شب بازی خودش کرده باشن؛ به شدت نفرت داشتن و دنبال یه راه شرافت مندانه و قابل توجیه برای خلاصی از این وضع می گشتند. و چه راهی بهتر از سوگند خوردن برای یه شاه جدید که طبق عرف و سنت وستروس نیازی به کسب تکلیف از لرد بالا دست نداره و هر خاندان و بلکه هر فرد در این مورد می تونه شخصا تصمیم بگیره و اقدام کنه.

2- در طول تاریخ و خصوصا از دوره قیام رابرت به بعد اتحاد و گرایش متقابل به شدت قدرتمندی بین شمال و ویل وجود داشته که این دو اقلیم رو تقریبا بدل به یه فرهنگ و یه قومیت واحد کرده بوده، کتابخوان ها به خوبی به یاد دارن که در جریان جنگ پنج پادشاه چه گرایش قدرتمندی برای حمایت از ادعای راب استارک و ملحق شدن به سپاه اون در ویل وجود داشت و تصمیم لایسا آرن برای بی طرف موندن در جنگ با چه کینه و نفرتی در بین لردهای پایین دستش مواجه شد تا جایی که چند تا خاندان های بزرگ و عمده ویل از جمله همین خاندان رویس تا یک قدمی قیام علیه ایری و خاندان آرین برای ملحق شدن به راب هم رفتن که بعید نیست همین خاندان ها بعد از واقعه عروسی سرخ دچار عذاب وجدان به خاطر تعللشون هم شده باشن و منتظر فرصتی برای جبران باشن.

3- اقدام به بیعت با جان اسنو در جایی تمرد از لرد بالادست محسوب میشد که پیتر بیلیش که به عنوان پدر خوانده وارث ایری و سرپرست ویل تو جلسه حضور داشت مخالفت علنی با این اقدام میکرد ولی همه ما میدونیم که لیتل فینگر کسی نیست که در برابر موج خواست عمومی بایسته و به جای اون با موج سواری اهداف خودش رو پیش میبره که در اینجا هم سکوت تایید آمیز و نگاه های معنادارش به سانسا نشون داد که روس بولتن شاه جدید شمال خواهد بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
baristan s » چهارشنبه تیر 9, 95 10:26 pm[/url]"]چرا ما دنبال ایراد هستیم

که بعد دنبال توجیه ایراد بگردیم

باور کنید هر شاهکار سریالی یا سینمایی بگید دارای ایراد هست

اگر صرفا ایراد بخاطر این گفته میشه که بگیم هست مشکلی نیست

مثه نبود گوست(حالا شاید بعدها تو نسخه اکستندش باشه )

یا خیلی ای دیگه وووو

اما اگر دنبال اون هستیم که از ایراد وبا گ اهرمی برای زیر سوال بردن کل اثر بسازیم

باور کنید به بی راهه رفتیم

باکمی انصاف و مروت و دقت نظر به خیلی از سوال ها خودمون میتونیم پاسخ بدیم و

زحمت زیادی که چ نویسنده چ کارگردان چ فیلمنامه نویس چ بازیگر چ نورپرداز چ موسیقی دان و... کشیدن رو ب راحتی خراب نکنیم

اینجا مسابقه نیست که اگر بهتر ایراد گرفتی یا بیشتر تشویق کردی جایزه دریافت کنی

اگر طرفداریم مثه یه طرفدار پشت اثر مورد علاقه مون وایسیم

در نهایت

والار مورگولس

مطمئن م همه جواب عبارت رو میدونن

 

"فریدریش ویلهلم نیچه" که یکی از سه ضلع مثلثی است که عمدتا استخوانبندی اندیشه ی امروز را تشکیل می دهد، می گوید

"اگر هنر نبود،حقیقت آدمی را هلاک می کرد" (کتاب اراده ی قدرت)

ارسطو که بزرگترین تدوین کننده ی فن شعر و نمایش بود معتقد بود که اثر هنری ما را درگیر یک روند "والایش" و "پالایش" درونی می کند. خیلی های دیگر هم در اهمیت هنر و ادبیات سخن گفته اند و کتاب ها نوشته اند. حالا این چیز به این مهمی که در سرنوشت روحی و درونی و به تبع بیرونی مان تاثیر زیادی دارد اگر ناقص شود و تحت سیطره های چیزهای غیر هنری مثلا "بازار" قرار گیرد و خلاصه هر نقص و بلایی که بر سر هنر و ادبیات بیاید ما چطور می توانیم در بهبود آن کمک کنیم؟ جواب ساده است و مدت هاست که معلوم شده. "نقد" و "تفکر انتقادی".

البته "نقد ادبیات" یا سینما یا هر هنر دیگر نیازمند "سنت" است که متاسفانه ما نداریم-دلایلش مفصل و تاریخیست، - اگر سنت نقد داشتیم اولین نشانه اش این بود که حتا در یک اختلاف نظر شدید هم بستر مشترکی برای بحث و نقد و نهایتا اصلاح پیدا می کردیم اما با وجود این نقصان جدی باز هم تنها سلاح مان نقد است.

جریان "نقد" هم آفت های خودش را دارد. یکی صرفا حسادت می ورزد،یکی نمی تواند خلاقیت هنری داشته باشد یا آن را به اثر هنری تبدیل کند پس اثر دیگران را می کوبد. یکی پول می گیرد و نقد مثبت می نویسد و بسیاری فقط به دنبال تثبیت نام خود و مطرح شدن در رسانه ها هستند و ......خیلی آفت های دیگر ، اما نهایتا سلاح مناسب برای همین "آفت های نقد" خودِ "نقد" است.

من تا به حال غیر از گات بر یکی از سریال های دیگر هم نقد نوشتم و وجه مشترک این دو این بوده که دوست شان داشتم و دوست داشتم بهتر شوند.البته مسلما نقد من بر فلان اثر تغییری در آن اثر ایجاد نکرد اما فرض کن که تعداد زیادی از ما با حجم بالایی از خواندن و نوشتن و همراه با هم چنین کاری کنیم آن وقت می توانیم تفاوت هایی به وجود بیاوریم.

موج نوی سینمای فرانسه با مجله ی کایه دو سینما کلید خورد.معروف ترین سینمای هنری جهان که گاهی در برابر غول هالیوود عرض اندام می کند.این معجزه ی نقد است و بدون آن همه چیز در خوش بینانه ترین حالت ،فقط خود را تکرار می کند.

برقرار باشی

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بزرگترین مشکل این فصل ضعف فیلمنامه بود چطور آریایی که چند جلسه بیشتر آموزش بی چهره شدن ندیده بعد از کشتن استادش که باز میشه راحت این مساله رو قبول کرد وارد خونه سفید و سیاه که مرکز بی چهره هاست میشه و برای جاکان هاکار که یکی از رهبران فرقه است شمشیر میکشه و بدتر از اون میاد وستروس و توی یه قلعه ای که پر شوالیه و سربازه یه تنه فرماندهارو میکشه ازشون کیک درست میکنه؟؟!!حالا جالب ترم میشه میاد پیش لرد والدر فری که حتی یک نفرم محافظ و نگهبان نداره و خیلی راحت اونم میکشه. یکی از بزرگتزین مشکلای فیلمنامه تو قسمت نهم اتفاف مبفته اونم اینه که چرا رمزی که لرد وینترفل و محافظ شماله و اکثریت مطلق شمال (به جز 3 تا خاندان کوچیک) دستشه از اومدن ارتش ویل و حرکتش به وینترفل خبر نداره!!!!و نیروهاش رو میاره تو میدون مبارزه با اومدن ارتش ویل هیچ وقت این ریسک بزرگو نمیکرد و توی وینترفل که یه قلعه بزرگ با استحکامات قدرتمنده میموند و از خاندان فری ها و یا حتی لنیسترا درخواست کمک میکرد. سرسیم که هیچکس به جز محافظ شخصیش بهش اعتنایی نمیکنه حتی پسرش که یه شاه بی اراده است و مستقیم و غیر مستقیم حکم اعدامشو امضا کرده اونوقت با کمک بچه های 5-6 ساله معبد بیلور رو نابود میکنه و بعدشم به عنوان ملکه تاج گذاری میکنه!!! سریال تو فصل های اولیه از اطلاعاتی که به دست اوردم مخصوصا کتاب خونا بیشتر از روی کتاب ساخته شده بود و تبدیل به یه اثر جهانی شد البته منهای قسمت دنریس تا اونجایی که میدونم دنریس کتاب و سریال خیلی شبیه همن(جفتشون مسخره و اعصاب خورد کنن) و یا شاه شدن هالیوودی جان. اگر یه سریال دیگه ای این مشکلات و ایرادات رو داشت مساله مهمی نبود اما این بازی تاج و تخته

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من نمی دونم کجای اینکه واریس تو کشتی با دنریس هستش تعجب برانگیزه؟ مگه ما می دونیم که چند روز از سکانس دورن گذشته؟ این سکانس آخرین سکانس کل فصل شش هستش و آخرین سکانس یه فصل میتونه حتی چندسال بعد رو نشون بده بعدشم آماده کردن هزارتا کشتی مگه کار یک روز دو روزه؟

 

یه چیز دیگه اینکه چرا میگین خواهر ند که اسمش الان یادم نیست زشته؟ خوب شما از یه زن زائو که کلی خون از دست داده و تازه رو به مرگم هست و حتی شاید تو دوران بارداری هم کلی بدبختی سرش اومده باشه انتظار دارین چه شکلی باشه؟ تازه نسبت به این شرایطی که گفتم خیلی هن خشکل بود بعدم همه چیز مگه به قیافس؟

و اینکه من دوست داشتم جان و دنریس یه جورایی بهم برسن اما اگه دنریس عمه ش باشه یه جورایی اخلاقی نیست که بین اینا عشقی پیش بیاد هرچند نمونه اش تو سریال هست

و آریا هم کمی دیوانه میزد؛ بنظرم با هر قتلی که انجام میده قسمتی از روح

خودش رو هم میکشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام من فقط اومدم در مورد اون قسمتی که لیانا در گوش ند صحبت کرد یه چیزی بگم اگر دوستان دقت کنند با لب خونی میشه فهمید که صحبت لیانا با ند این جوری شروع میشه که his name is... بعد دوربین میره رو برن و در حد دو ثانیه بعد لیانا میگه protect him و ادامه ماجرا و فکر میکنم در گوش ند فقط اسم اصلی جان رو گفته باشه که یه اسمیه عین بقیه تارگرین ها احتمالا و فکر نکنم چیزی در مورد پدرش گفته باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
witch king » چهارشنبه تیر 9, 95 11:21 pm[/url]"]بزرگترین مشکل این فصل ضعف فیلمنامه بود چطور آریایی که چند جلسه بیشتر آموزش بی چهره شدن ندیده بعد از کشتن استادش که باز میشه راحت این مساله رو قبول کرد وارد خونه سفید و سیاه که مرکز بی چهره هاست میشه و برای جاکان هاکار که یکی از رهبران فرقه است شمشیر میکشه و بدتر از اون میاد وستروس و توی یه قلعه ای که پر شوالیه و سربازه یه تنه فرماندهارو میکشه ازشون کیک درست میکنه؟؟!!حالا جالب ترم میشه میاد پیش لرد والدر فری که حتی یک نفرم محافظ و نگهبان نداره و خیلی راحت اونم میکشه. یکی از بزرگتزین مشکلای فیلمنامه تو قسمت نهم اتفاف مبفته اونم اینه که چرا رمزی که لرد وینترفل و محافظ شماله و اکثریت مطلق شمال (به جز 3 تا خاندان کوچیک) دستشه از اومدن ارتش ویل و حرکتش به وینترفل خبر نداره!!!!و نیروهاش رو میاره تو میدون مبارزه با اومدن ارتش ویل هیچ وقت این ریسک بزرگو نمیکرد و توی وینترفل که یه قلعه بزرگ با استحکامات قدرتمنده میموند و از خاندان فری ها و یا حتی لنیسترا درخواست کمک میکرد. سرسیم که هیچکس به جز محافظ شخصیش بهش اعتنایی نمیکنه حتی پسرش که یه شاه بی اراده است و مستقیم و غیر مستقیم حکم اعدامشو امضا کرده اونوقت با کمک بچه های 5-6 ساله معبد بیلور رو نابود میکنه و بعدشم به عنوان ملکه تاج گذاری میکنه!!! سریال تو فصل های اولیه از اطلاعاتی که به دست اوردم مخصوصا کتاب خونا بیشتر از روی کتاب ساخته شده بود و تبدیل به یه اثر جهانی شد البته منهای قسمت دنریس تا اونجایی که میدونم دنریس کتاب و سریال خیلی شبیه همن(جفتشون مسخره و اعصاب خورد کنن) و یا شاه شدن هالیوودی جان. اگر یه سریال دیگه ای این مشکلات و ایرادات رو داشت مساله مهمی نبود اما این بازی تاج و تخته

ضعف کلی رو که فیلمنامه از فصل پنج به بعد دچارش شده و ناشی از دو عامل جلو افتادن سریال از کتاب و از دسترس فیلمنامه نویسان خارج شدن منبع متقن و قوی و در عین حال فشار مسئولین مالی پروژه برا زودتر جمع کردن سر و ته قضیه هست رو قبول دارم ولی رسیدن غافلگیرانه ارتش ویل به وینترفل خیلی شامل این قضیه نمیشه! چون همه میدونیم که بولتن ها حتی قبل از عروسی سرخ و در طول تاریخ شمال هم خاندانی منفور و منزوی بودن دیگه چه برسه به بعد از عروسی سرخ و خیانت آشکارشون به شاه محبوب شمال!

مخصوصا خاندان های مندرلی و هورن وود که حد فاصل موت کیلین تا وینترفل رو در اختیار داشتن و قاعدتا وظیفه اطلاع رسانی به رمزی بر عهده اونها بود بیشتر از همه خاندان های شمال از بولتن ها و شخص رمزی نفرت داشتن و اینکه خودشون از ترس پوست کنده شدن به جان ملحق نشده بودن دلیل نمیشد که مانع کمک دیگران بشن.

در مورد کمک خواستن رمزی از لنیسترها و فری ها هم فراموش نکنید که پیتر بیلیش برای محکم کاری حمله به شمال رو قبلا با سزسی هماهنگ کرده بود و با وعده تحویل دادن سر سانسا برای تصرف وینترفل حکم سلطنتی با مهر تامن داشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » چهارشنبه تیر 9, 95 11:08 pm[/url]"]

 

3- اقدام به بیعت با جان اسنو در جایی تمرد از لرد بالادست محسوب میشد که پیتر بیلیش که به عنوان پدر خوانده وارث ایری و سرپرست ویل تو جلسه حضور داشت مخالفت علنی با این اقدام میکرد ولی همه ما میدونیم که لیتل فینگر کسی نیست که در برابر موج خواست عمومی بایسته و به جای اون با موج سواری اهداف خودش رو پیش میبره که در اینجا هم سکوت تایید آمیز و نگاه های معنادارش به سانسا نشون داد که روس بولتن شاه جدید شمال خواهد بود.

روس بولتون ؟

در ضمن چیزی که من دیدم اختلاف نظر بین جان و سانسا بود اونم نه یک بار و دو بار . سانسا فکر میکنه که جان بهش و حرفاش اهمیت نمیده . سانسا خودش برای امنیت خودش تلاش میکنه و امیدی به کسی نداره . حساب زیادی روی وفاداری بریین از تارث باز کرده و لیتل فینگر رو هم کاملا از خودش دور نکرده . هنوز لیتل فینگر با گفتن اینکه جان کاملا استارک نیست سعی میکنه سانسا رو باهاش در بندازه و تصور کنید برن واقعیت رو بگه و دنریس سر و کلش پیدا شه . استقبال میکنم از این اتفاق . سانسا یکی از بی عقل ترین شخصیت های داستانه و هنوز حالم از عشق مزخرفش به جافری به هم میخوره و ادب شدنش به دست جان بد نیست . هرچند آریا ادبش کنه بهتره

تصور کنید یکی درباره جان اینجوری با آریا صحبت میکرد . میگرفت یه کیک از یارو میساخت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی از این ایراد هایی که بعضی ها میگیرن به خاطر اینه که عادت دارن به ریتم و نحوه داستان سرایی بقیه سریالها که اتفاقاتشون توی یه مدت زمان کم میگذره و حتی قسمت بعدشون هم میشه همون یه هفته بعد . یعنی در واقع به زمان حال میگذره .

 

GOT فرق داره عزیزان من .

مگه باید بیان تمام جلساتی که اریا توش اموزش دیده رو توی سریال نشون بدن ؟ چطور بعد از چندین فصل با نحوه روایت داستان و گذر زمان اشنا نشدین که به سفر واریس گیر میدین ؟ حتی اگه سفر واریس چندین ماه طول کشیده باشه باز هم منطقیه اون هم توی یه سریال فانتزی .

 

تا الان ثابت شده که هر فصل معادله یک سال زمان توی سریاله . قسمت اخر در واقع اتفاقات یکی دو ماه رو نشون میده نه صرفا یه ساعت سریال رو .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
تصور کنید یکی درباره جان اینجوری با آریا صحبت میکرد . میگرفت یه کیک از یارو میساخت
سانسا یکی از بی عقل ترین شخصیت های داستانه و هنوز حالم از عشق مزخرفش به جافری به هم میخوره

اما سانسای فصل 6 یک شخصیت دیگر است و با سانسای فصل 1 قابل مقایسه نیست. به این دیالوگ فوق العاده دقت کنید.

بیلیش: منو ببخشید بانوی من اگر مشغول دعا کردن هستید

سانسا: دیگه این کار رو نمی کنم. وقتی بچه بودم هر روز اینجا می یومدم، دعا می کردم یک جای دیگه باشم. اون موقع فقط به چیزهایی که می خواستم فکر می کردم. نه به چیزهایی که داشتم. یک دختر احمق بودم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
barndon the builder » سه شنبه تیر 8, 95 2:13 pm[/url]"]ولی من معتقدم که جان حاصل عشق لیانا و ریگار است نه تجاوز ایریس

خوب بالاخره HBO به گمانه زنی ها پایان داد و پدر و مادر جان مشخص شدند. همچنین تئوری هایی از قبیل اینکه جیمی و سرسی فرزندان مد کینگ هستند رد شد.

این هم لینکش

http://www.theverge.com/2016/6/29/12060254/game-of-thrones-hbo-jon-snow-mom-dad-targaryen-chart

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
barndon the builder » پنج شنبه تیر 10, 95 11:32 am[/url]"]
barndon the builder » سه شنبه تیر 8, 95 2:13 pm[/url]"]ولی من معتقدم که جان حاصل عشق لیانا و ریگار است نه تجاوز ایریس

خوب بالاخره HBO به گمانه زنی ها پایان داد و پدر و مادر جان مشخص شدند. همچنین تئوری هایی از قبیل اینکه جیمی و سرسی فرزندان مد کینگ هستند رد شد.

این هم لینکش

http://www.theverge.com/2016/6/29/12060254/game-of-thrones-hbo-jon-snow-mom-dad-targaryen-chart

خب خدارو شكر،ايشالا ديگه تئوري هاي فوق تخيلي نشنويم.

گرچه باز هم از اين تئوري تا خواهيم شنيد.البته اون تئوري كه جان پسر مدكينگه خيلي عجيب نبود،ولي يه سرياش واقعا مسخره بود،مثلا اينكه جان پسر سر آرتور دينه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » پنج شنبه تیر 9, 95 12:30 am[/url]"]
witch king » چهارشنبه تیر 9, 95 11:21 pm[/url]"]

ضعف کلی رو که فیلمنامه از فصل پنج به بعد دچارش شده و ناشی از دو عامل جلو افتادن سریال از کتاب و از دسترس فیلمنامه نویسان خارج شدن منبع متقن و قوی و در عین حال فشار مسئولین مالی پروژه برا زودتر جمع کردن سر و ته قضیه هست رو قبول دارم ولی رسیدن غافلگیرانه ارتش ویل به وینترفل خیلی شامل این قضیه نمیشه! چون همه میدونیم که بولتن ها حتی قبل از عروسی سرخ و در طول تاریخ شمال هم خاندانی منفور و منزوی بودن دیگه چه برسه به بعد از عروسی سرخ و خیانت آشکارشون به شاه محبوب شمال!

مخصوصا خاندان های مندرلی و هورن وود که حد فاصل موت کیلین تا وینترفل رو در اختیار داشتن و قاعدتا وظیفه اطلاع رسانی به رمزی بر عهده اونها بود بیشتر از همه خاندان های شمال از بولتن ها و شخص رمزی نفرت داشتن و اینکه خودشون از ترس پوست کنده شدن به جان ملحق نشده بودن دلیل نمیشد که مانع کمک دیگران بشن.

در مورد کمک خواستن رمزی از لنیسترها و فری ها هم فراموش نکنید که پیتر بیلیش برای محکم کاری حمله به شمال رو قبلا با سزسی هماهنگ کرده بود و با وعده تحویل دادن سر سانسا برای تصرف وینترفل حکم سلطنتی با مهر تامن داشت.

در مورد ضعف فیلنامه از فصل 5 موافقم اونم به 3 تا دلیل مهم:1-فشار توده طرفدارا2-دخالت افراد و گروه های سیاسی و فمینیستی که از سریال و بالاتر از اون شبکه حمایت مالی و تیلیغاتی میکنن.3-داستان خود مارتین که به دنریس بیش از حد بها داده و بالاتر از یه ابر قهرمان قدرت داره یعنی اگه سوپر منم بیاد تو بازی تاج و تخت احتمال داره شکست بخوره یا از بین بره ولی دنریس نه:))) چون که تو این فصل ما از قسمت اول تا قسمت 8 تا حد زیادیم تو قسمت نهم چیزی جز از قسمت ها/سکانس ها و دیالوگ های شلخته ندیدیم و حوادث و اتفاقات به خصوص تو قسمت آخر خیلی سزیع و بدون منطق شکل گرفت در حالی که اگه یه خورده فیلنامه ای قوی و بدون حداقل اون 2 تا علت بالایی که گفتم مینوشتن این 8 قسمت این طوری تلف نمیشد و گرنه هم بودجه زیادی دراختیار داشتن و هم زمان زیادی. خاندان های بزرگ مخصوصا خاندان هایی که یه قسمت بزرگی از وستروس رو در اختیار دارن واسه خودشون در قسمت های مختلف وستروس یا حداقل منطقه تحت اختیار خودشون جاسوس ها و خبرچین هایی دارن مخصوصا درمورد خاندان بولتون که خودتون اشاره کردید یه خاندان منزوی و خیانت کاریه و دلیل مهم دیگه اینه که یه حکومت نوپا و به خاطر همین یه شبکه جاسوسی نه به اندازه شبکه جاسوسی وریس داره . درباره پیتر بیلیشم چند تا نکته ریز و ظریف وجود داره لیتل فینگر قبل از جنگ وینترفل وارد شمال شد و نگیم چند هفته چند روز قبلش توی شمال اردو زد این یعنی که میخواد یار کشی کنه بین دو طرف درگیر جنگ و این موضوع برای سطح پایین ترین فرماندهان و یا سیاستمداران مشخص و واضحه (و از اونجایی که رمزی در جنگ با استارک ها هم ارتشش بزرگتر و مجهزتره و هم وینترفل رو داره از پیتربیلیش موذی و منفعت طلب هیچ وقت درخواست کمک نمیکنه چون که دلیلی وجود نداره) و بیلیش درحالی که ارتش ویل یه ارتش سواره هست نمیتونه این بهانه رو برای لنیسترا بیاره که به دلیل پیاده نطام بودن ارتشش چند روز قبل شروع جنگ وارد شمال شده و به خاطر علت بالایی که مطرح کردم رمزی از وینترفل خارج نمیشه و به خاندان فری و لنیسترا نامه مینویسه و اونارو از اتحاد لیتل فینگر با خاندان استارک توی این جنگ با خبر میکنه(و یه نکته مهم دیگه ای که لازم دونستم خدوت دوستان عرض کنم اینه که لنیسترا مجوز لشکرکشی به شمالو تحت این شرایط به لیتل فینگر دادن که 2 طرف درگیر جنگ شمال یعنی استنیس و بولتون ها درگیر یه محاصره و جنگ فرسایشی بشن و چند روز بعد از پایان جنگ حالا بدون در نظر گرفتن طرف برنده وارد شمال بشه و خاندان پیروز رو که بسیار ضعیف شده از بین ببره اما به خاطر استرتژی جنگی بولتون ها و فرار نیروهای مزدور استنیس از جنگ روس بولتون تقریبا بدون صدمه و ضرر زیادی استنیس رو نابود کرد و بیلیش به همین دلیل از جنگ خودداری کرد اما توی این موقعیت که استارک ها یه ارتش کوچیک به وینترفل اووردن و شکستشون قطعیه قبل از شروع و پایان جنگ دقت کنید قبل از شروع و پایان جنگ میاد به شمال معلومه که دنبال اتحاد با استارک هاست) چون اگه قرار بود همه چی منطقی پیش بره پس باید بلک فیش هم هنوز توی محاصره بود و لنیسترا و فری ها میتونستن یه نیروی 4-5هزار نفری به عنوان سپاه کمکی برای رمزی بولتون بفرست که نصف کمتر افراد این ارتش رو ازسربازانی که باهاشون بلک فیش رو محاصره کرده بودن انتخاب میکردن بقیه رم از پایگاه هایی که تو مناظق خودشون دارن میفرستادن و کمترین کار این ارتش این بود که به ویل حمله کنه و خط ارتباطی آذوقه ارتش ویل رو قطع میکردن که با توجه به اومدن زمستون به وستروس کارشون فوق العاده سخت میشد توی شمال و عملا هیچکاری از دستشون برنیومد و مجبور میشدن برگردن ویل.در مورد آریاام بگم که فرض کنیم که یک سال تو خونه سفید وسیاه بود اولا که تمام اون یک سال صرف آموزش های نطامی و رزمی نشد و اینکه یک شخصی حتی یک سالم آموزش ببینه نمیتونه با خیانت به اصول بی چهره ها اینقد راحت بیاد و وارد و خارج بشه اصلا چه لزومی داشت!!!!!!!!

 

ویرایش ناظر:

اصلاح نقل قولهای متوالی

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » پنج شنبه تیر 9, 95 12:30 am[/url]"]
witch king » چهارشنبه تیر 9, 95 11:21 pm[/url]"]بزرگترین مشکل این فصل ضعف فیلمنامه بود چطور آریایی که چند جلسه بیشتر آموزش بی چهره شدن ندیده بعد از کشتن استادش که باز میشه راحت این مساله رو قبول کرد وارد خونه سفید و سیاه که مرکز بی چهره هاست میشه و برای جاکان هاکار که یکی از رهبران فرقه است شمشیر میکشه و بدتر از اون میاد وستروس و توی یه قلعه ای که پر شوالیه و سربازه یه تنه فرماندهارو میکشه ازشون کیک درست میکنه؟؟!!حالا جالب ترم میشه میاد پیش لرد والدر فری که حتی یک نفرم محافظ و نگهبان نداره و خیلی راحت اونم میکشه. یکی از بزرگتزین مشکلای فیلمنامه تو قسمت نهم اتفاف مبفته اونم اینه که چرا رمزی که لرد وینترفل و محافظ شماله و اکثریت مطلق شمال (به جز 3 تا خاندان کوچیک) دستشه از اومدن ارتش ویل و حرکتش به وینترفل خبر نداره!!!!و نیروهاش رو میاره تو میدون مبارزه با اومدن ارتش ویل هیچ وقت این ریسک بزرگو نمیکرد و توی وینترفل که یه قلعه بزرگ با استحکامات قدرتمنده میموند و از خاندان فری ها و یا حتی لنیسترا درخواست کمک میکرد. سرسیم که هیچکس به جز محافظ شخصیش بهش اعتنایی نمیکنه حتی پسرش که یه شاه بی اراده است و مستقیم و غیر مستقیم حکم اعدامشو امضا کرده اونوقت با کمک بچه های 5-6 ساله معبد بیلور رو نابود میکنه و بعدشم به عنوان ملکه تاج گذاری میکنه!!! سریال تو فصل های اولیه از اطلاعاتی که به دست اوردم مخصوصا کتاب خونا بیشتر از روی کتاب ساخته شده بود و تبدیل به یه اثر جهانی شد البته منهای قسمت دنریس تا اونجایی که میدونم دنریس کتاب و سریال خیلی شبیه همن(جفتشون مسخره و اعصاب خورد کنن) و یا شاه شدن هالیوودی جان. اگر یه سریال دیگه ای این مشکلات و ایرادات رو داشت مساله مهمی نبود اما این بازی تاج و تخته

ضعف کلی رو که فیلمنامه از فصل پنج به بعد دچارش شده و ناشی از دو عامل جلو افتادن سریال از کتاب و از دسترس فیلمنامه نویسان خارج شدن منبع متقن و قوی و در عین حال فشار مسئولین مالی پروژه برا زودتر جمع کردن سر و ته قضیه هست

[justify]این نکته که گفتی رو اصلا بهش فکر نکرده بودم ، عدم همساز شدن کتاب و سریال و به خوبی اشاره کردی ، جلو افتادن سریال از کتاب.این یه واقعیت تلخ درونش هست و اونم اینه که تا به قبل این ، هرچه از سریال میدیدم و خوب بود ،به این خاطر بود چون بخش زیادیش وام گرفته از کتاب و البته مدیون حضور مارتین بود ولی این فصل و احتمالا فصل بعدی اینطور نیست و این نشون میده گروه سازنده سریال زمانی که خودشون باشن و تنها خودشون ، اصلا سازنده های خوبی نیستند.البته نمیشه بیش از اندازه خرده گرفت چون به هر حال سریال الهام گرفته از رمانه ، رمانی که ناقص مونده.ولی خب مخاطب باهوش متوجه این خلا میشه.

در مورد فشار مالی هم اصلا موافق نیستم باهات ، چون ارتباطی به مخاطب نداره ، مخاطب فقط نتیجه کار رو میبینه و میخواد سریال محبوبش با کیفیت باشه.من فکر نکنم تیم سازنده بخوان راجع به فشار مالی حرفی بزنن ولی اگه اینطور باشه فاجعه اس و تا حدی هم غیر اخلاقی از دید من مخاطب.

این رو هم در نظر داشته باشیم ما در مورد سریال GOT صحبت میکنیم که تو این آشفته بازار سریال های تینیجری حرکت رو به جلوئه ولی وقتی با گذشته اش مقایسه میشه ، عقب تره.[/justify]

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
barndon the builder » پنج شنبه تیر 9, 95 2:15 am[/url]"]
تصور کنید یکی درباره جان اینجوری با آریا صحبت میکرد . میگرفت یه کیک از یارو میساخت
سانسا یکی از بی عقل ترین شخصیت های داستانه و هنوز حالم از عشق مزخرفش به جافری به هم میخوره

اما سانسای فصل 6 یک شخصیت دیگر است و با سانسای فصل 1 قابل مقایسه نیست. به این دیالوگ فوق العاده دقت کنید.

بیلیش: منو ببخشید بانوی من اگر مشغول دعا کردن هستید

سانسا: دیگه این کار رو نمی کنم. وقتی بچه بودم هر روز اینجا می یومدم، دعا می کردم یک جای دیگه باشم. اون موقع فقط به چیزهایی که می خواستم فکر می کردم. نه به چیزهایی که داشتم. یک دختر احمق بودم.

 

 

تنفر و تعصب غیر منطقی باعث شده یکسری ها کلا رشد یه کاراکترو تو این 6 فصل نبینن و تو همون فاز اول داستان گیر کنن...

 

اون عشق بچگانه با اعدام ند به نفرت مطلق تبدیل شد. تا حدی که میخواست جافری رو با هل دادن بکشه و خودش هم بمیره ولی Hound جلوشو گرفت.

 

تو این داستان تقریبا همه حماقت داشتن و نتیجه اش رو هم دیدن.

چند نمونش:

 

ند استارک: اعتماد به لیتل فینگر / تهدید سرسی... نتیجه: خیانت / مرگ.

راب استارک: اعدام لرد کاراستارک / ازدواج با تالیسا... نتیجه: از دست دادن کاراستارک ها / مرگ خودش و خانوادش و لشگرش.

روس بولتون: اعتماد به لیتل فینگر / تحقیر مداوم رمزی...نتیجه: از دست دادن حمایت لنیسترها / مرگ.

تاییون لنیستر: تحقیر مداوم تیریون و محکوم کردنش... نتیجه: مرگ.

جان اسنو(ورژن کتاب): شکستن عهدش برای لشگرکشی به وینترفل... نتیجه: مرگ.

 

این لیستو میتونیم ادامه بدیم.

همه ی کاراکترها اشتباه و حماقت داشتن.

همین از مهمترین ویژگی های داستان مارتینه.

 

***

 

در مورد سانسا...

من خودم خط داستانی کتاب رو خیلی بیشتر می پسندم.

نویسنده های سریال با عوض کردن داستان و گذاشتنش جای یه شخصیت دیگه(جین پول) کلا رشد کاراکترو فدا کردن و تو مسیر متفاوتی قرارش دادن.

 

سانسای سریال در حال حاضر از لحاظ خشم و انتقام جویی خیلی شبیه آریا شده.

در صورتیکه تو کتاب راهی که این دو نفر طی میکنن کاملا با هم متفاوته.

آریا داره زیر نظر بی چهره ها یه قاتل حرفه ای میشه و سانسا داره درس سیاست رو از استاد این کار یعنی لیتل فینگر یاد میگیره و این خشم و انتقام تو وجودش نیست.

 

***

 

خط داستانی شمال تا زمان ورود آدرها باید یه کشمکش داشته باشه و نمیتونه یکنواخت دنبال بشه... چه دردسری بهتر از لیتل فینگر؟

 

اینطور که به نظر میاد فصل بعد لیتل فینگر قراره حذف بشه.

و از اونجاییکه villain اصلی وستروسه کنار رفتنش به این آسونی ها نیست.

مسلما نهایت تلاششو میکنه که بین سانسا و جان فاصله بندازه.

خوب هم میدونیم که قدرت اصلیش تو بازی دادن آدمها و درست کردن تنش و آشوبه.

با این سلاح تونسته از هیچ کس به یکی از قدرتمندترین ادمهای وستروس بدل بشه.

 

حالا باید ببنیم موفق میشه یا نه.

سانسا باز هم گرفتار بازی هاش میشه و باهاش سقوط میکنه یا بالاخره میتونه از شرش خلاص بشه...کاری که تا حالا هیچکس نتونسته انجامش بده.

 

***

 

در ضمن من نمیدونم چرا یکسری ها علاقه دارن سانسا و اریارو مقابل هم قرار بدن و امیدوارن آریا حساب سانسارو برسه.

 

این دو نفر خواهرن نه دشمن...

اگه دقت کرده باشین تو این مجموعه روابط خواهر و برادر زیاد داریم ولی رابطه ی خواهری فقط مختص این دو نفره... و این رابطه خیلی با ارزشه.

 

اختلافاتی که داشتن بچه گانه بود...

همون اختلافات و تفاوت هایی که بین همه ی خواهر و برادرها هست.

 

من که امیدوارم بعد از اینهمه دوری و سختی وقتی دوباره همو میبینن به عنوان دو تا خواهر باشه نه دشمن.

و اینکه یه پیوند محکم جایگزین رابطه ی پر تنش قبلیشون بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×