رفتن به مطلب
ریگار

قسمت دهم، The Winds of Winter

به اپیزود دهم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟  

80 رای

  1. 1. به اپیزود دهم فصل ششم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ؟

    • 1
      0
    • 2
      1
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      0
    • 6
      1
    • 7
      3
    • 8
      1
    • 9
      11
    • 10
      63


Recommended Posts

این تاپیک برای گفت و گو در خصوص قسمت پایانی فصل ششم سریال بازی تاج و تخت تحت عنوان The Winds of Winter است .

این قسمت توسط Miguel Sapochnik کارگردانی شده که پیش از این قسمت خارق العاده Battle of the Bastards را در همین فصل کارگردانی کرده بود .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نظرات احساسی رو بگم بعد ازدیدن این قسمت. بحثهای منطقی باشه برای بعد.

 

صحنه ای چهره نوزادی جان رفت رو صورت جان اسنو اشکم دراومد. شش فصل و پنچ تا کتاب طول کشید تا این صحنه رو دیدیم هر چند همه می دونستیم تقریبا.

 

کاربر ریگار هر جا هستی: به خواب شبت می دیدی که سرسی بشینه رو تخت آهنین؟ احتمالا قبل دیدن این قسمت فقط دعا می کردی که سرسی بیشتراز این خفت نکشه.

20 دقیقه اول خیلی خوب بود. مخصوصا موسیقی رو صحنه ها و رفت و برگشت بین صحنه های داخل سپت و اون زیر زمین. سرسی حس پدرخواندگی بهش دست داده بود.

 

خب لشکرآرایی چهار جناح ( غیر از آدرا و اون ور دیوار) مشخص شد. بریم تا فصل ببینیم که چی میشه.

لابد سرسی به علاوه اتحاد تایرلها و دورنیها این وسط له میشن. شمال میمونه و لشگر گریجویها و دنریس.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عجب دیالوگی و عجب موسیقی بجایی.

 

Jon Snow avenged the Red Wedding

He is the White Wolf

!The King in the North

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آخ که دنریس فاتح بد موقعی به قدرت فتح وستروس رسید زمستون رسیده

لیتل فینگر ضد پادشاه شمال (پسر ریگار ) عمل میکنه فقط امیدوارم سانسا همراهیش نکنه . دیالوگهاش که نشون میداد نمیخواد قدرت برتر شمال باشه و از این طمع ها نداره

جونم آریا همینکه والدر فری گفت تو دختر من نیستی گفتم این آریاست

و سرسی . از اولین فصل قدرت اول وستروس بود رو تخت نشستنش چه تفاوتی ایجاد میکنه ؟ امیدوارم قسمت اول فصل بعد پیش بینی آخر مگی قورباغه هم درست از آب در بیاد

 

شاه شمال در برابر شاه شب . عالیه

 

بیشتر اسپویل هایی که آزور آهای لینک داده بود قسمت آخرش رو درست حدس زده بود . هم قضیه جان هم خودکشی تامن . چندتا سوتی داشت اما بیشتر اتفاقاتی که درست گفته بود نال قسمت آخر بود .

چه قیافه ای داشت مانتین

 

یه سوال : آریا جیمی رو نکشت چونکه موقعیتش پیش نیومد یا دلیل دیگه ای داشت ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فوق العاده بود. قسمت قبل هیجان انگیزترین قسمت این فصل بود، اما این قسمت بهترین.

البته بسیاری از بخش ها برای من اسپویل شده بود اما با این حال دیدن این قسمت بسیار لذت بخش بود. موسیقی و دیالوگ ها بسیار عالی بود.

جان نه یک اسنو یک تارگرین یک استارک یک شاه! نغمه ای از یخ و آتش و بالاخره زمستان آمد

سرسی بر تخت آهنین نشست اما آیا جیمی او را خواهد بخشید. برادر کوچکتر هم سوار بر کشتی در راه است و وعده مگی نزدیک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت بارانداز پادشاه عالی هم موسیقی هم جلوه های ویژه اش امیدوارم که بخش اخر پیش گویی مگی درست از اب در بیاد و تیریون سرسی رو شکست بده ... صحبت های سانسا و بیلیش خیلی جالب بود سانسا یکی از بهترین کارکتر های فصل 6 بود تنها بخشی رو که دوست نداشتم بخش دورن و دیالوگ اخرش تو کتاب وقتی دوران گفت خون واتش حس خیلی خاص تری بهم دست داد

...white wolf

امیدوارم مارتین هم سریع تر کتاب ششم رو منتشر کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت بدی نبود ولی انتظارات منو برآورده نکرد!

البته دیالوگ ها و موسیقی عالی بود ولی سه تا نقطه ضعف عمده بدجوری تو ذوق میزد

اولی: ریخت و قیافه ضایع لیانا استارک بود که از سال 2011 داشتیم در وصف زیبایی و دلبری جادوییش شعر میشنیدم و آخرش این شمایل افتضاح رو بهمون نشون دادن

خداییش کیا جای ریگار باشن به خاطر اون قیافه مملکت رو به فنا میدن ؟

کلفت این لیانا از خودش جذاب تر بود

دومی: رفت و برگشت مافوق صوت وریس بین وستروس و میرین که به حضورش تو عرشه کشتی دنریس کوچکترین نیازی هم نبود و یه سوتی احمقانه بی دلیل محسوب میشد برا سریالی تو این سطح!

انگار کارگردان و فیلمنامه نویس فراموش کرده بودن که اژدها سوار داستان یکی دیگه است.

سومی: اون صحنه ای که لنسل به یکی از پرنده های کایبورن مشکوک میشه خیلی ابلهانه و غیر قابل باور تعقیبش می کنه و بعدش هم خیلی مسخره تر غافلگیر و زخمی میشه.

به نظرم اون سکانس لنسل هم زائد و بی دلیل بود.

--------

و اما دو نکته فرا متنی:

1- سریال تو اواسط این فصل با خط داستانی جزایر آهن و ریوران مجددا به کتاب نزدیک شده بود و ما رو امیدوار به خلاص شدن از این دوگانگی آزار دهنده کرده بود که تو این قسمت مجددا برگشت سر جای اولش

حالا تقریبا با قطعیت میشه گفت که ایگان ششم و جان کانینگتون و کمپانی طلایی از سریال حذف شدن و اینطوری معلوم نیست مسائل عمده ای مثل نقشه و نقش اصلی وریس تو داستان و مهمتر از اون سه سر داشتن اژدها، البته اگه اصلا تو سریال به این اسم رمز مهم اشاره ای شده باشه (کسی یادش میا کمک کنه) رو چه طوری میخوان جمع کنن ؟

2- به دلایل کاملا هالیوودی و شاید حتی سیاسی-فرهنگی!! نمک فمنیسم خیلی کمرنگ و ضعیفی رو که تو داستان مارتین وجود داشت، تبدیل به چنان آش شوری کردن که حتی هاضمه جوامع غربی قرن بیست و یکم هم پسش میزنه (یه مقایسه کنید که الان سران چند درصد کشورهای غربی زن هستن و تو هفت پادشاهی وستروس چند تا پادشاهی دست زن ها است و چند تای دیگه مدعی زن دارن) چه برسه به یه جامعه قرون وسطی ای که تو اون دوره زن صرفا ماشین تولید مثل محسوب میشد و اصلا داخل آدم حسابش نمی کردن چه برسه به حاکم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت خوبی بود خوشم اومد خصوصا موزیک و حال و هوای دادگاه؛ یاد آخرای فیلم گاد فادر افتادم.

بالاخره یه بنده خدایی با خودکشی کردن از حالت سیب زمینی بودن در فیلم خارج شد.

با اون دختره مورمونته هم خیلی حال کردم و یاد این عبارت : (( نیم کیلو باش ولی مورمونت باش )) افتادم.

یه پیش بینی هم می کنم : به نظر من دنریس بعد فتح وستروس، با جان مزدوج میشه. ( اونجا که گفت یه ملکه برای متحد کردن باید خویشاوندی ایجاد کنه؛ البته تارگرین ها ازدواج خواهر و برادری دارن اما نمی دونم می تونن با عمشون ازدواج کنن یا نه ؟ )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این اپیزود به نظر من بهترین اپیزود این فصل بود.اکثر سوالاتی که تو این چندین سال پیش اومده بود پاسخ داده شد و من هر صحنه از این قسمت رو که دیدم واقعا هیجان زده شدم.ولی شاید اگر این همه داستان رو برای قسمت آخر نگه نمیداشتن بهتر بود.از مرگ مارجری و خانواده ش واقعا ناراحت شدم ولی خوشبختانه از دست های اسپرو راحت شدیم.البته خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود قیافه سردرگم های اسپرو و اینکه اون اعتماد به نفس دیگه تو چهرش نبودو حرفهایی که مارجری زد.لنسل هم بالاخره مرد .صحنه ی خودکشی تامن خیلی غیرمنتظره بود سکوت فقط صدای جیغ و ناله ای که از سپت میومد بدون آهنگ پس زمینه.

صحنه ای که بعد از چهره ی نوزاد رفت چهره ی جان رو نشون دادن واقعا خوب بود من هم احساساتی شدم.جایی که جان رو پادشاه شمال معرفی کردن و گفتن the king in the north فقط این فکر به ذهنم رسید که جان هم مثل راب میمیره.نگاه های لیتل فینگر... خدا کنه سانسا تو دامش نیفته و به جان خیانت نکنه.

وقتی آریا پای رو اورد و والدر فری و کشت من خوشحال بودم که انتقامشونو گرفت ولی مرگ والدر منو اصلا راضی نکرد حتی از پای هم نخورد .خیلی خوب میشه اگر پسران والدر برای جانشینی به جون همدیگه بیفتن و همدیگه رو بکشن .ولی جیمی خوب حال والدرو گرفت خیلی جو گرفته بودش.

قسمتهای دنریس هم خوب بود هم اینکه از دست داریو خودشو خلاص کرد و تیریون رو دست خودش کرد و اونهمه کشتی و اژدهاها واقعا خوب بود.فقط وریس پرواز میکنه از وستروس به میرین؟بعد از مرگ تایرلها تو دورنه بعد آخرش رو کشتی پیش دنریسه!

من انتظار داشتم این فصل با رد شدن برن از دیوار و فرو ریختن دیوار تمام بشه یا جیمی بعد از اینکه دید سرسی چکار کرده بره جلو و بعد از تاجگذاریش بکشتش.kingslayer وqueenslayer .الان به نظرم داستان جیمی جالب میشه باید دید چکار خواهد کرد به گفته ی خودش ایریس رو بخاطر اینکه میخواست شهرو بسوزونه کشت حالا باید دید با خواهرش که واقعا همچین کاری کرده چکار میکنه.

فقط تنها مشکل این قسمت این بود که چون داستانها رو فشرده و پشت سر هم باید پیش میبردن و بعضی کاراکترها در مکان های مختلف داستانشون پیش میرفت فاصله های زمانی و مکانی رو نادیده گرفته بودن که زیادم مهم نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب دوباره تاس ها ریخته شد و دوری دیگه از بازی شروع شد ولی این بار میتونیم بگیم آخرین دور بازی.آریا انتقامش رو کلید زد ،مطمئنا در ادامه کار به سراغ شاه مهره اصلی میره ، مهره ای که دست های زیادی برای منکوب کردن سرش در ادامه دراز میشه، سرسی، عصاره ای از روان پریشی و دیو صفتی بالاخره از چیزی که واقعا همیشه بود رونمایی کرد یعنی یه هیولا،هیولایی که تنها چیزی که براش مهمه قدرته و همه براش نردبان ترقی اند و در این میان حتی برادر و فرزند هم برای اون مهم نیستن. این هیولایی بود که جیمی در پرورشش کمک کرد و حالا نتیجه کارشو می بینه. نکته جالب اینه که هم جیمی از سرسی کوچیک تره و هم تیریون و ممکنه خود جیمی بالاخره این هیولای سادیست رو ساقط کنه.طنز جالبی بود که از امید به سلطنت طولانی او نام برده شد درست مثل رایش سوم که برای اون نوید حکومتی هزار ساله رو میدادن ولی در چند سال ساقط شد، سرسی مثل نرون جنونش رو با آتش تسکین داد، مثل کالیگولا راهی رو انتخاب کرد که به مرگ عزیزانش ختم شد، مثل الکساندر سوروس(کاراکالا) به هیچ چیز مورد احترامی پایبند نموند. می تونیم عکس این حالتو در شمال ببینیم. اگه حکومت سرسی در پوشش افراد و محافظینی غرق در سلاح و با حربه ترس و خون ریزی میسر شد در مقابل گرگ سپید فاصله ای بیش از یک دست با خاندان های بزرگ شمال نداشت و خود اونها با رغبت پادشاهی رو به اون پیشکش کردند. به یاد سلطنت بهشت ریدلی اسکات افتادم و یاداوری این جمله که پادشاهی باید در قلب باشه ( نه بر سریری از ترس و نیرنگ) و بجز آریا، مشت عظیمی در راهه که این سریر خون و اورنگ تزویر رو برای همیشه در هم بپیچه، دنریس با معجونی از خوش شانسی و تدبیر به لشکری عظیم و بی نقص رسید حتی اون نقطه ضعفش رو هم در پشت سرش جا گذاشت ، مقامی که شایسته تیریون بود رو بهش داد.دشمنان دیرین تایرل ها و مارتل ها متحد شدند حال باید دید ترکیب ثروت و تدارکات تایرل ها با سلحشوری مردان دورن به علاوه لشکریان بی انتهای دنریس، اژدهایان رعب آور و کیاست تیریون چی میشه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

واو

سیتادل چقدر زیبا و بزرگ و باشکوه بود

پرواز کلاغ های سفید که از سیتادل به تمام هفت پادشاهی

زمستان رسید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

وقتی برن در نایت فروت بود، یکی از داستان های اولد نن را تعریف کرد. درست بعد از رد ودینگ، داستان آشپزی که تبدیل موش شد.

It was not for murder that the gods cursed him, nor for serving the Andal king his son in a pie. A man has a right to vengeance. But he slew a guest beneath his roof, and that the gods cannot forgive.

حالا والدر فری کیک بچه ها شو خورد. او مهمانش را زیر سقف خودش کشت، و این چیزی است که خدایان نمی توانند ببخشند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قسمت باحالی بود، داستان خیلی جلو رفت، روزشمار ( ببخشید سال شمار !) میکنم برای فصل بعد ، اما چند تا نکته و سوال تو ذهن من باقی موند:

1-چرا بنجن همین جوری بران و دختره رو تو برف جا گذاشت و حتی اسبش رو هم بهشون نداد ؟ آخه دختر بیچاره چطور میتونه برن رو که وزنش از خودش بیشتره جابه جا کنه؟گاریشون هم که دیگه اثری ازش نبود؟!

2- یعنی برن و بنجن حتی به فکرشون هم نرسید چون برن علامت گذاری شده عبورش از دیوار ممکنه طلسم دیوار رو بشکنه؟

3- واریس سرعت مافوق صوت داشت که سریع از دورن رسید به میرین و کشتی های دنریس؟

راستی به نظرم موسیقی اوایل فیلم خیلی افتضاح بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با توجه به این همه مقاله واسپویل و پیشبینی تو همه ی فضای مجازی از جمله خود این سایت

سازندگان با بهره گیری از هوش زیاد و المان های فوق العاده این قسمت رو میتونم بگم به یکی از بهترین قسمت ها تبدیل کردن

هر لحطه انتظارات از سریال بالا تر میره و جواب دادن به اونها کار اسونی نیست اما میشه گفت تا حدود زیادی این کار رو انجام دادن

کارشون فوق العاده بود

وحالا باید انتظار300و چند روزه بکشیم

درمورد کشته نشدن جیمی به دست اریا هم باید بگم براش کاری نداشت باسم یا....

اما هیچ وقت اسمش تولیست نبود!!!!

حال همچنان تئوری های زیادی مثه نبرد دو برادر، فروپاشی دیوار و.... پابرجا میمونه تا فصل 7م

در مورد باگ های زمانی م که به این قسمت وارد میکنن باید بگم اصلا صحیح نیست

چه توسریال چه درکتاب های این چنینی همیشه همه ی خطای داستانی به موازات هم پیش نمیره

و ما به یک چیز میرسیم

VALAR MORGHULIS

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عجب قسمت کاملی

تقریبا از تمام جاها و کاراکترها صحنه داشتیم و نه تنها کل فصل ششم بلکه تقریبا تمام این 6 فصل توی این قسمت جمع بندی شد و سریال عملا وارد فاز اخر شد .

خیلی سریع جلو رفت این قسمت و خالی از هرگونه اضافات بود . طوری که اصلا فکر نمیکردم اریا بعد از اون روند کند به این سرعت به هدفش برسه و والدر فری رو حذف کنه . کلا اکثر چیزهایی که انتظارش رو میکشیدیم تو این قسمت اومد و من که بسیار راضیم .

 

نکات فنی این قسمت هم کم از قسمت قبل نداشت .

چه موسیقی زیبا و به جایی . چه شروعی داشت این قسمت . چه فیلم برداری خوبی . همه چیش عالی بود اگر از سوتی ها ریز بگذریم .

(فکر کنم دنریس تو مسیر گفته بچه ها بریم واریس رو هم سر راه سوار کنیم)

و دوباره این کارگردان همه رو سوپرایز کرد و نشون داد توی خلق قسمتهای بدون جنگ هم عالیه .

 

فقط دوستان یه سوال . الان حضور ذهن ندارم . این مگی کی بود دقیقا و چه پیش بینی کرده بود ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
MRD010 » دوشنبه تیر 7, 95 12:34 pm[/url]"]

فقط دوستان یه سوال . الان حضور ذهن ندارم . این مگی کی بود دقیقا و چه پیش بینی کرده بود ؟

یه جادوگر که سرسی زمانی که بچه بود رفته بود پیشش تا براش پیشگویی کنه . اونم گفته بود سه تا بچه میاری که تاج طلایی بر سرشون میبینی و مرگ هر سه رو خواهی دید و بعد از اون برادر کوچکت تورو میکشه . سرسی فکر میکنه اون برادر کوچک تیریون هست ولی جیمی هم از اون کوچیکتره چند دقیقه ای .

 

من فکر میکنم بعد از جافری و رمزی عوضی بعدی یورون باشه و شاید یکی دوتا اژدها بکشه و عملا به نفع نایت کینگ عمل کنه . هرچند کاریزمای بیشتری از رمزی و جافری داره و قابل تحمل تره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی قسمت خوبی بود. اگه از اون چندتا باگ و سوتیش بگذریم میشه تو لیست ده قسمت برتر کل سریال قرارش داد.

 

بخش‌های ابتدایی با اون پیانو و تم کاملاً متفاوت که تا حالا تو سریال ندیده بودیم خیلی چشم و گوش‌نواز بود. به هیچ‌وجه فکر نمی‌کردم مارجری بمیره ولی ظاهراً دیگه فرصتی برای دعواهای سرسی و مارجری نمونده و باید هر چه زودتر داستان رو به سمت ماجراهای نهایی ببرن.

 

والدر فری ملعون هم به سزای اعمالش رسید. فقط ای کاش آریا زجر کشش می‌کرد. پای فری خیلی خوب بود ولی حیف که خود والدر ازش نخورد. بی‌صبرانه منتظر دیدار آریا و جانم، ولی فکر نکنم به این زودی اتفاق بیوفته. احتمالاً آریا فعلاً به دنبال کوتاه کردن لیست خودش باشه.

 

جان اسنو/استارک/تارگرین. از همین می‌ترسیدم که دوباره یه نکته‌ی مبهم تو برج شادی باقی بذارن و گذاشتن. لیانا در گوش ند چی گفت؟! ولی خب بالاخره بعد از این همه سال والدین شاه شمال جدید مشخص شد. همین خودش جای شکر داره. لیانا مورمونت یه تنه داره می‌ترکونه. دمش گرم. سانسا هم اگرچه کنار درخت خدایان دست رد به سینه‌ی بیلیش زد و به جان هم گفت که هیچ‌کس به لیتل فینگر اعتماد نمی‌کنه، ولی همچنان نگاه‌هاش شک برانگیزه. بیلیش که تخت آهنین رو می‌خواد، خب شمال رو ول کنه واسه جان دیگه، ای بابا!

 

خوب شد که دنریس داریو رو تو میرین رها کرد. دیگه حوصله‌ی رابطه‌ی این دوتا رو نداشتم. مشخصاً این که فقط ۱۳ قسمت دیگه باقی مونده، ضرباهنگ سریال رو به شکل عجیبی تند کرده. فکر نمی‌کردم دنریس آخر همین فصل به سمت وستروس حرکت کنه ولی ظاهراً باید هر چه زودتر داستان تخت آهنین تموم بشه تا برای مواجهه با آدرها آماده بشیم.

 

و دوباره ما موندیم و ۹ ماه صبر عظیم! اونم ۹ ماهی که فقط به ۷ قسمت منتهی میشه. هـــعـــی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Jon Snow » دوشنبه تیر 7, 95 1:09 pm[/url]"]

والدر فری ملعون هم به سزای اعمالش رسید. فقط ای کاش آریا زجر کشش می‌کرد. پای فری خیلی خوب بود ولی حیف که خود والدر ازش نخورد. بی‌صبرانه منتظر دیدار آریا و جانم، ولی فکر نکنم به این زودی اتفاق بیوفته. احتمالاً آریا فعلاً به دنبال کوتاه کردن لیست خودش باشه.

 

(

یک تکه از کیک خورده بود. آریا تکه بعدی را برای او گذاشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » دوشنبه تیر 7, 95 10:41 am[/url]"]قسمت بدی نبود ولی انتظارات منو برآورده نکرد!

البته دیالوگ ها و موسیقی عالی بود ولی سه تا نقطه ضعف عمده بدجوری تو ذوق میزد

اولی: ریخت و قیافه ضایع لیانا استارک بود که از سال 2011 داشتیم در وصف زیبایی و دلبری جادوییش شعر میشنیدم و آخرش این شمایل افتضاح رو بهمون نشون دادن

خداییش کیا جای ریگار باشن به خاطرن دارن)

شاید من اشتباه فکر میکنم اما گمان میکنم ریگار بعد از اینکه فهمید خودش پرنس وعده داده شده نیست و بچه یا بچه هاش هستن و بعد اینکه فهمید ماموریت مهمی خواهد داشت این پرنس لیانا استارک رو انتخاب کرد چون میدونست باید از خون استارک باشه اونی که قراره با آدر ها بجنگه

کلا فکر میکنم ریگار و پدرش بیشتر از همه درباره آدر ها خبر و اطلاع داشتند

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درود

 

در مورد واریس ب نظر من این اصلا سوتی نبوده یعنی غیر ممکنه فیلمی با این وسعت چنین سوتی در دو سکانس تقریبا پشت هم انجام بده یکبار واریس در دورن و بعد روی کشتی. قطعا از قصد و اتفاق دارای نکات مهمی هم هست .حالا یا واریس ی قدرت ماور داره. یا دو تا واریس داریم خخخخ مثل اون جادوگرا چند تا میشد جادوگره .یا واریس تقلبی داریم. حدس خاصی نمیتونم بزنم فقط مطمینم سوتی در کار نبوده.

 

در مورد برن و دیوار قطعا با اومدن برن ب اینطرف دیوار طلسم از بین میره چون نشانه گذاری شده از سمت شاه شب.

 

پایتخت و سرسی نامبر وان .لذت بردم 25 دقیقه اول سریال مخصوصا با اون موسیقی متن بسیار زیبا و خاص که اولین بار بود ب این صورت . البته با اینکه از سرسی متنفرم ولی باید درس خوبی ب مذهبیا و کسی مثل مارجری که میخواد با اعتماد ب مذهبیا و قول گرفتن کارشو پیش ببره. در کل لایک

 

اما مهم تر از همه لیانا. اولا یکی از دوستان فرمودند چقدر زشت بود .خب دوست عزیز شما خوشکل ترین زن جهانم ببینی بعد از نه ماه بارداری و بعد وضع حمل در حال مرگ فکر نکنم چهرش مثل کسی باشه که رو فرش قرمز راه میره. طبیعی بود و اوج دقت که چهرشو اینطور نشون دادن.

 

ولی چون گوش ند صحبت کرد من شک دارم بچه ریگار باشه . و تقریبا حسم میگه و مطمینم که بچه سر ارتور دین هست جان اسنو. چون ا الان مطمین شدیم که جان فرزند لیاناس و حرومزاده ند استارک نیست .اما هیچ قطعیتی هنوز راجب تارگرین بودنش وجود نداره. و البته ظاهرشم اصلا ب تارگرین ها نرفته ولی شمشیر زنیش کاملا ب ارتور دین رفته .

در مورد دنریس هم نگاه گرینجوی جوان ب پرچم دنریس روی عرشه کشتی خودشون جوری بود انگار تزارش میده و میتونه سر نخ جالبی باشه.

 

به هر حال از کلیت این اپیزود بسیار راضیم بهمون ی حال اساسی دادن یکم دلمون خنک شد هم فری ها هم سپت هم شمال . باشد که خدای مغروق ما را از خشم بانوی سرخ در امان نگه دارد.

 

در اخر بانو مورمونت غلام جذبه تم خخخخخ

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نظرات دوستان رو خوندم.. ممنون از نشر دادن..

از این لحظه به بعد و این خط داستانی .. دیگه نه خوش شانسی نامتناهی مادر اژدهایان و چهره ی همیشه مغرورش اهمیت داره و نه اون کسی که روی تخت خون آلود میشینه ..

مثل اون سکانس زیبای مکالمه جان و استاد ایمون که به جان گفت

that doesn't matter you do .... اون کار اهمیت نداره ... تو اهمیت داری ..

شوالیه های ویل با اهداف یک شخص دیگه به کمک شمال اومدن اما به جان بعنوان پادشاه شمال سوگند خوردند و خانواده مندرلی جان رو منقم عروسی سرخ رو ملقب کردن ...

مطمعنم دوتراکی ها و ریچ و دورن هم با آمدن زمستان باید جلوی اسنو سر خم کنن و در پشت ردای اون برای زنده ماندن تلاش کنن..

 

سانسا هم نشون دارد که برعکس همه ی پیش بینی ها و برخلاف خواسته خود جان پشت جان ایستاد .. و در آینده هم بخوبی میتونه ازش دربرابر هر موجود پلیدی که موزیانه بخواد آسیبی بهش بزنه راهنمایی کنه ..

 

درباره کیت هرینگتون هم چیزی نمیتونم بگم ... اون نگاه .. صدای خش دار ... چهره ی معصوم ... کلمه بی نظیر رو میشه گفت فقط

 

درباره سکانس ها هم

اولد تاون و سیتادل بی نظیر بودن .. و پرواز کلاغان سفید

درباره نشانه گذاری برن هم فکر کنم نشانه طوری بود که بعد از یک مدت از بین رفت ... چون بعد از اون قضایا و گذشت زمان و چند قسمت دیگه وایت واکر ها دنبالش نکردن و اگر هم نشانه ای باقی میموند عاقلانه ترین حالت این بود که بنجن بگه و همینطوری رهاشون نمیکرد ... چون دیدیم که از بحث جادوی محافظ و ... مطلع بود

سکانس مکاشفه برن هم زیباترین حد ممکن

اون لحظه که چهره کودکی و بزرگسالی جان در هم ادغام شدن مثل این بود که جان هم اون لحظه رو در خیال خودش دید ...

تنها یک نقص داشت و اونهم این بود که باید گوست اون کنار بغل جان میبود در لحظه اعلام پادشاهی

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سریال به شکل بینظیری پایان یافت و رکورد تاریخی ۲ امتیاز کامل ۱۰ از ۱۰ از خود بجا گذاشت.

نکات خوب این اپیزود غیر قابل شمارشن اما اگر بخوایم از بهترینشون نام ببریم بدون شک باید گفت سریال بعد از تجربه فصل ۵ اینبار تصمیم گرفت یک پایان شکوهمند و مثبت داشته باشه و با پایانش خط پایانی بکشه به قریب به یقیین تمامی تئوری ها. بالاخره بازی تاج و تخت به تمامی تئوری های ما پاسخ داد اللخصوص به بزرگترین اونها یعنی تئوری نغمه یخ و آتش !

 

بحث رو با همین نغمه یخ و آتش شروع میکنیم ، فلش بک بی نظیر برج شادی (لذت) وقتی در لحظه ورود ند به برج بعد از مرگ آرتور داین شمشیر سپیده دم تمام شد شاید یکی از تلخ ترین اتفاق های ممکن بود اما سریال اجازه نداد برای روشن شدن این موضوع یکسال صبر کنیم. بالاخره ند به داخل برج رفت و با لیانا خواهرش رو به رو شد و پرده از راز بزرگ برداشته شد ! تئوری حقیقت داشت و جان اسنو در حقیقت فرزند آتش (ریگار تارگارین) و یخ (لیانا استارک)‌ بود. اینکه چرا از لفظ "بود" استفاده میکنم دلیلش رو بعدا توضیح میدم.

 

اما سورپرایز بزرگ سریال سکانس تویینز (برج دو قلو مقر خاندان فری) بود. جایی که البته برای من سورپرایز نبود. وقتی در فصل سوم دیالوگ های بین برندون استارک و ریکان استارک رو شنیدم از اتفاقی که امروز برای لرد والدر فری افتاد مطمئن شدم. برندون به برادرش داستان شخصی رو تعریف کرد که پس از قتل عام افرادی تو خونه خودش تبدیل به موشی شد که جنازه بچه های خودش رو میخوره و هرگز سیر نمیشد ، اون موش نشد چون آدم کشته بود اون موش شد چون انسانی بی گناه رو زیر سقف خونه خودش وقتی مهمونش بود کشته بود. بعد از این دیالوگ من این سکانس رو سه سال پیش تو همون فصل توی ذهن خودم دیدم و چقدر عالی این سکانس توسط کارگردان بزرگ میگل ساپوچنیک کارگردانی شد ! آریا استارکی که یک دختر ساده بود (!)‌ امروز انتقام خاندانش رو گرفت و برای چندمین بار یک اسم از لیستش خط زد !

 

و اما دختری که حماقت پدر خودش رو تکرار نکرد و امیدوارم امروز انقدر بزرگ شده باشه که هرگز تکرار نکنه !‌ سانسا امروز میدونه نباید به پیتر بیلیش اعتماد کنه چیزی که ند استارک و کتلین استارک (تالی) نمیدونستن و همین باعث مرگشون شد ! سانسا که دیگر سانسای قبلی نیست و باید برای این دختر هم از لفظ "بود" استفاده بشه امروز همونطور که رمزی گفت به شخص جدیدی تبدیل شده. انسانی بی رحم و باهوش.

 

اما دلیل این همه لفظ "بود" چیه ؟ خاندان استارک ها خیلی ظریف و زیبا همگی دچار تغییرات بزرگی شدن ! زنده شدن جان اسنو رو خاطرتون هست ؟ اون توسط یک راهب سرخ زنده شد درست مثل اریک دانداریون رهبر انجمن برادران بی پرچم که توسط توروس از میر زنده شد بعد از اینکه در یک مبارزه برای عدالت با یک شمشیر آتشین توسط سندور کلگین معروف به سگ تازی کشته شده بود. وقتی دانداریون زنده شد به آریا گفت هر بار که میمیرم چیزی در وجود من کم میشه. یادتون داخل اون غار توروس چطوری با سرعت و وحشت زده بالا سر دانداریون رفت تا دوباره زندش کنه ؟ انگار مدت زمان مرگ به عوض شدن انسان ارتباط داره حالا تصور کنید جان اسنو یک شب تمام مرده باقی موند تا بعدا ملیساندرا اونو زنده کنه اونم زنی از سرزمین سایه ها آشایی !

از طرفی هم آریا رو دیدیم دختر ساده استارکی که به براووس رفت تا به یه بی چهره تبدیل بشه اما شد یا نشد ؟ وقتی داشت خانه سیاه و سفید رو ترک میکرد به جاگن آگار گفت : این دختر آریا استارکه و به خونش وینترفل برمیگرده !‌ جاگن هم فقط یه لبخند بهش زد چون میدونست اون عوض شده و حالا یه بی چهرست ! آریا هنوز هم از لفظ یک دختر استفاده میکرد.

و اما خواهر بزرگتری که شب قبل از نبرد حرام زاده ها به سادگی مرگ برادر کوچیک خودشو یعنی ریکان استارک میپذیره و اگر دقت کرده باشید از شوالیه های ویل به جان اسنو هیچی نمیگه چون در حقیقت از جان یک طعمه درست میکنه برای رمزی تا اونو به وسط میدون نبرد بکشه چون میدونه رمزی نباید فرار کنه !‌ رمزی نباید پشت دیوار های وینترفل مخفی بشه !‌ رمزی نباید هیچ شانسی داشته باشه و برای شناختی که از این هیولا داره جان اسنو رو تبدیل به یک تله درست و حسابی میکنه. سانسا امروز قوائد بازی رو از بهترین استادش یعنی پیتر بیلیش خوب یاد گرفته !

نه سانسا نه آریا و نه جان دیگر هیچکدوم اون انسان های قبلی نیستن ! حتی برندون استارک هم پشت دیوار به میرا رید میگه که دیگه به کلاغ سه چشم تبدیل شده ! هیچکدوم از ۴ بازمانده خاندان استارک دیگه اون انسان های قبلی نخواهند بود.

 

اما سکانس پایتخت شاید نفس گیر ترین و عظیم ترین سکانس این سریال بود ! سرسی که خورد شده بود میخواست برای یکبار دیگر که شده همه غرش یک شیر لنیستر رو بشنون اما این غرش چیزی بیش از یک غرش ساده بود. سال ها پیش در زمان پادشاهی شاه دیوانه (آخرین پادشاه تارگارین ها و پدر دنریس) در زمانی که شورش رابرت باراتیون به پیروزی رسید ، شاه دیوانه تمام زیر پایتخت رو با آتش وحشی (واید فایر)‌ پر کرد تا همه رو در آتش بسوزاند او از مدت ها قبل مثل دیوانه ها تکرار میکرد. "همه را بسوزانید" اما جیمی شمشیر خودش رو در کمر پادشاه فرو کرد تا این دیوانگی رو به خواهر خودش تقدیم کنه و امروز سرسی بود که نه تمامی بلکه سپت بیلور رو با تمامی گنجشک ها و گنجشک اعظم یکجا پودر کرد ! اما این انفجار فقط بلای جان مذهبی ها نشد در این انفجار بزرگ خاندان لنیستر یعنی عموی سرسی و مهمتر از اون ملکه مارجری و برادش و پدر این دو هم خاکستر شدن تا خاندان تایرل به یک قدمی نابودی کامل برسد چیزی که باعث شد تایرل ها هم به اتحاد بزرگ دنریس و مارتل های دیروز و سند های امروز بپیوندند.

 

و در آخرین سکانس بالاخره دنریس با ناوگان آیرون فلیت (ناوگان عظیم آهن زاده ها) راهی وستروس شد قاره ای که حالا باید با دشمن های اصلی خود یعنی لنیستر ها ، یورون گریجوی و بزرگتر از همه شاه شب رو به رو شود ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه قسمت ناامیدکننده دیگه.های اسپارو و ارتش ایمان پایتخت نیم میلیون نفری رو در اختیار دارن و این یعنی ارتش ایمان چیزی بین 4-5 هزار نفر نیرو داره و نهایت 1000 نفرشون وقت محاکمه داخل معبد و بیرونش بودن و بقیه افراد در قسمت های مختلف شهر که به عنوان پایگاه ازشون استفاده میکنن قرار گرفتن و با ازبین رفتن های اسپارو ومهم تر از اون معبد بیلور راحت نمیشینن تا سرسی تاج و تخت صاحب بشه و اینو یادمون نره که اکثریت مردم پایتخت فقیرن و تنها پشتیبانشون های اسپارو(ریاکار و فریبکار) و ارتش ایمانشه و دل خوشی از لنیسترا مخصوصا سرسی ندارن و آماده یه شورش بزرگن. حالا به جز اینکه های اسپارو حریف ساده و راحتی برای شکست دادن نیست.صد در صد مطمأن شدم که این آش شله قلمکار شور نتیجه دخالت ها و تاثیر افکار و گروه های فمینیستی و مهم تر از اون سیاسیه برای القای افکار و نظراتشون اونم بدون اینکه مردم هیچ سوال و تحقیقی کنن و دربست اون افکار قبول کنن و پشت کردن به سبک داستانی و روایی سریال که درست مثل واقعیته و کسی نمیتونه خیلی راحت و مسخره تو بازی های سیاسی و نظامی پیروز بشه. در مورد جان و شمالم هیچ آینده خوبی نمیبینم اگه بخوایم با این دید نگاه کنیم که فصلای بعد سریال برگرده به اصل سبک و سیاقی که دنبال کرده بود نه دنبال کردن احساسات توده طرفدارا (که خیلی بعید میدونم) چون که برای شاه شدن هم باید مرد سیاست بود و هم مرد جنگ و جان نه مرد سیاست نه مرد جنگ ولی چرا مرد جنگ نیست؟! چون که مرد جنگ بودن تنها ویژگیش شمیرزنی نیست بلکه باید ذهن باهوش و سیاستمداری اون شخص داشته باشه که همچین چیزی از جان رویت نشده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عجب قسمتی بود ! چقدر داستان رو پیش برد !

من به هیچ زبانی نمیتونم لذت و شعف خودم رو از بیست دقیقه اول و حیرت و تحسینم رو از دیدن تاج گذاری سرسی بیان کنم .

موسیقی و کارگردانی بینظیر بود !

به نظرم در حال حاضر سرسی از پادشاه شب هم ترسناکتره . احاطه شده با سربازانی دوباره زنده شده و داغدار تمام فرزندانش .

بار عام زمان تاج گذاری سرسی تاریک تر و ساکت تر از همیشه بود هرچند که مشعل ها با تمام توان می سوختند .

سرسی برای مدت طولانی ملکه هفت اقلیم نمی مونه وقتی سپاه چند صد هزار نفره دنریس از راه برسه . با این حال این سلطنت کوتاه تمام چیزی هستش که من میتونستم آرزوش رو داشته باشم .

 

3xq9_screenshot_(615).png

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام

من از کاربرهای قدیمی سایت هستم که متاسفانه مدتها بود که وقت نکرده بودم اینجا بیام اما این قسمت اینقدر خوب و عالی بود که گفتم بیام یه پیغام بزارم.

بنظر من مهمترین قسمت این اپیزود برج شادی بود که رسما ثابت کرد که جان فرزند لیانا هست اما نکته مهم اینه که پدرش کیه؟ من قبلا هم این مورد رو اینجا گفتم که من حدس میزنم که پدر جان شاه دیوانه (پدر ریگار و دنریس) هست دلیلی هم که این رو میگم حضور سه عضو گارد شاهی در برج شادی هست. گارد پادشاه کلا هفت نفر هستند و سه نفر اونها از برج شادی مراقبت می کردند و در بین این سه نفر بهترین شمشیرزن وستروس هم بود که همونطور که خودش میگه اگه در نبرد ترایدنت در کنار ریگار بودند نتیجه نبرد چیز دیگه ایی بود از طرف دیگه در کتاب سر باریستان به صراحت میگه که تنها وظیفه گارد شاهی حفاظت از پادشاهه و حفاظت از خاندان شاهی و حتی ولیعهد تنها زمانی انجام میشه که شاه رسما دستور بده. حالا شما حضور سه نفر از بهترین اعظا گارد در برج شادی رو با حضور فقط یک عضو گارد برای حفاظت از ملکه باردار(مادر دنریس) و پسر شاه و حضور فقط یک یا دو عضو گارد برای حفاظت از خود شاه مقایسه کنید.

همونطور که در کتاب ها اومده طبق پیش گویی ها پرنس وعده داده شده پسر ایریس(شاه دیوانه) هست و خود ایریس این رو مبدونست و سخت به اون باور داشت و در کتاب ها هم گفته میشه که یکی از دلایلی که ایریس تقریبا به همسرش تجاوز میکرده همین بوده حالا از یک زمانی به بعد اون متوجه میشه که ریگار پرنس وعده داده شده نیست و مادر اون پرنس باید لیانا استارک باشه(حالا به هر دلیلی) و از ریگار میخواد که لیانا رو بدزده(این طوری کمتر آبروریزی میشد) و سر باریستان در کتاب هم میگه که ریگار کسی بود که کاری که باید انجام بشه رو حتما انجام می داد و اون لیانا رو آورده و باقی ماجرا.

بنظر من تنها دلیلی هم که در سریال لیانا در گوش ند زمزمه میکنه و ما صحبت های اونها رو نمیشنویم همین هست که سازندگان می خوان بیننده ها رو سورپراز کنند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×