رفتن به مطلب
جورامون

بحث اپیزودیک قسمت چهارم: The Spoils of War

به اپیزود چهارم فصل هفتم از 1 تا 10 چه نمره ای میدهید؟  

58 رای

  1. 1. به اپیزود چهارم فصل هفتم از 1 تا 10 چه نمره ای میدهید؟

    • 1
      0
    • 2
      0
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      0
    • 6
      0
    • 7
      1
    • 8
      7
    • 9
      12
    • 10
      38


Recommended Posts

بانو نایمریا:

عذر میخوام بابت تاخیر در پاسخ گویی . هردو پستو باهم جواب میدم

در مورد ماشه و زمینه سازی ، طراح و زمینه ساز بیلیش و حماقت های لایسا و کاتلین بود ولی نقش ماشه رو سانسا داشت. سانسا در بدترین زمان خودش بدترین آدم های ممکن رو پسندید و تحت تاثیرشون بود( سرسی و جافری) و حسابی هم هم تاوانشو داد. درست همون زمانی که سرسی گفت:

خیلی خوب میدونم، دخترم. به چه علت دیگه اي جز عشق ممکن بود که پیش من بیاي و نقشه ي پدرت براي دور کردنت از ما رو خبر بدی؟

 

در مورد بیلیش دو بار جان سانسارو نجات داده بود ولی مگه بیلیش همون بود که در حساس ترین زمان ممکن به ند خیانت کرده بود چطور میشد به همچین کسی اعتماد کرد؟

در حالی که افرادش در اطرافش می مردند، لیتل فینگر خنجر ند را از غلاف درآورد و نوکش را زیر چانه او گرفت .لبخند او عذرخواهانه بود : « یادتون که هست، بهتون هشدار دادم که به من اعتماد نکنید ».

دیگه لیتل فینگر در یه جمله کاملا ماهیت خودشو گفت.

 

در مورد استارک های دیگه حداقل رفتار جان و آریا باعث جذب اونا شد ولی سانسا که برای مارجری، اولنا یا تیریون مثلا کاری نکرد صرفا حس ترحم بهش داشتن.

 

در مورد لیدی مورمونت جدا از درست یا غلط بودن صحبت اون نوع بیانش جالب و مناسب سنش نیست و همیشه هم جواب نمیده. سانسا هم حق اظهار نظر داره ولی شما رو ارجاع میدم به قسمت اول پدرخوانده جایی که دون ویتو به سانی میگه:

هیچ وقت به افراد خارج از خانواده نگو که چی فکر می کنی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Sr Baristan » دوشنبه مرداد 16, 96 3:00 pm[/url]"]به winter king

دوست عزیز رئگار بارها خواسته جلوی پدرش وایسه ولی فضا مناسب نبود،تارگرینها از جنگ داخلی خاطرات خوبی ندارن،گرجه همونطور که قبلا عرض کردم تو هارن هان میخواست مسالمت آمیز پدرش رو برکنار کنه،و قبل اینکه بره به نبرد ترایدنت به جیمی میگه برگردم باید خیلی تغییرات انجام بدم،همسرش الیا مریض بود و احتمالا توانایی آوردن فرزند دیگری براش میسر نبود بنابراین تصمیم میگیره واسه داشتن یه فرزند قوی با لیانا بره،دختری که دلباختش شد،نمازد رابرت بوده،پیمان که بینشون برقرار نشد،رئگار انسان شاعر مسلکی بوده در عین جنگاور بودنش،اگه جان ارن و متحدانش آدمای دوراندیشی بودن باید از پادشاهی رئگار حمایت میکردن نه اینکه آدم بوالهوس و دائم الخمر رو به پادشاهی برسونن،من خیلی با شخصیت جان ارن و کلا اهالی ایری مشکل دارم،جان یه مدت طولانی دست پادشاه بود و فقط وستروسو به سمت قهقرا برد...بنظرم اینا فقط یه کینه تاوزی نسبت به خاندان تارگرین بوده،مخصوصا نسبت به پیروزی تارگرینها به خاندانهای وستروس

نامزد رابرت رو ریگار دزدیده چون زنش مریض بود و دیگه به درد نمیخورد اونوقت ریگار شد ادم خوبه و رابرت شد هوس ران؟؟؟؟؟؟؟اره درسته عهدی رسمی بین رابرت و لیانا نبود ولی بین ریگار و الیا که عهد رسمی و اخلاقی بود.جان ارن باید از رابرت و ند که مثل پسرای خودش بزرگمشون کرده بود رو باید فدای ریگار و ایریس میکرد؟؟؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Sr Baristan » دوشنبه مرداد 16, 96 3:09 pm[/url]"]Dear winter king

اینکه میفرماییدسانسا یهو شده مدبر رو قبول ندارم،سانسا الان تقریبا دوفصله داره خودشو نشون میده ولی مبنا رو قرار میدم به فرمایش شما

سرسی یهو نشد مغز متفکر.راب یهو وارد جنگ شد از نوجوونی و تونست تو همه جنگاش پیروز بشه،دنریس یهو تبدیل شد به ملکه،سندور کلگین یهو شد مرد عابد،و نمونه های دیگه،این نتیجه نیده که بی لیاقتن؟ته فکر نمیکنم

سانسا تا همینجاشم وینترفلو واسه خونوادش پس گرفته و فعلا داره شمالو برای زمستان آماده میکنه،استارک ها در کمال کله شقی و همه تصمیمات علطشون هرگز بی مصرف نبودن هیچکدومشون

راب و دنریس چند فصل احمق نبودن در اولین فرصت و همون اول فصل تواناییشون رو نشون دادن ولی سانسای نابغه بین جافری و ملکه و خانواده و مردم و خونش کدوم رو انتخاب کرد؟؟توی کتاب به طور کامل و توی سریال تا حد زیادی باعث بد بختی خانوادش شد و حالا هم بازم داره اون کارو ناخواسته تکرار میکنه در مورد هاوند بگم که از نظر توانایی ذهنی تغییر نکرد از نظر اخلاقی دچار تغییر شد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در جواب گفته های دوستمون nymeria

سانسا یه فایده بجز نقش در اومدن سپاه دره واسه خانوادش نداشته و به نظرم یکی مثل لیدی مورمنت خیلی بیشتر از سانسا حق اظهار نظر داره حداقل اون در بد ترین شرایط هم پشت استارک ها بوده یا اینکه استارک ها هم خون و خاموادش نیستن و 2 تا دیالوگ چیپ مثل استفاده از پشم توی زره ها اونه نابغه نمیکه{کلا به نظرم هم این موضوع که لباس ها نباید از فلز خالص باشه رو یه بچه 2 ساله هم میدونه} ولی خوب نظر شما هم محترمه

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
barndon the builder » دوشنبه مرداد 16, 96 6:46 pm[/url]"]سانسای فصل شش و هفت با سانسای فصل یک زمین تا آسمون فرق دارند. سانسا یک شباهت به سرسی داره و اون اینکه برای رسیدن به خواسته اش تمام تلاشش را می کنه. و اما تفاوت اصلی او با سرسی اینکه که شخصیت مثبتی داره.

خواسته های سانسا در فصل یک کودکانه بود به خاطر همین تلاش های او هم بی مصرف و خام جلوه می کرد. اما با گذشت زمان، مانند سایر شخصیت های داستان (مثل برن، آریا، جان و ...) دچار تحول و پختگی شد.

در این داستان تلاش های سه نفر برای زنده موندن تحسین برنگیز بوده-سانسا، تیریون و سرسی

واقعا شما جای آریا را با سانسا در کنار جافری و رمزی عوض کنید، احتمالا یک ساعت هم زنده دوام نمی آورد.

 

اگر بخواهیم شخصیت های داستان را با ترازوی فصل یک بسنجیم، جان را در حال شمشیر زدن به آدمک چوبی می بینم چون او را در مهمانی سر میز جا نداده اند، برن را درحال سقوط می بینم چون حاضر نیست به نصحیت دیگران توجه کند و ...

تنها کاری که سانسا تا فصل 6 انجام داداه این بود که خودشو نکشت و دلیل اینکارش هم شجاعت نبوده بلکه ترس از مرکش بوده و گرنه هیچ کاری برای مقابله با دشمناش و مشکلاتش انجام نداده ولی افرادی مثل جان و اریا با دندون و چنگ واسه زنده موندن و نابود کردن دشمان و مشکلاتشون جنگیدن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
baristan s » دوشنبه مرداد 16, 96 3:16 pm[/url]"]من نه ریش سفید م نه خواستم پادرمیونی کنم نظرم و گفتم که نظر خیلی ها هم بود جناب جورامون هم جواب خودشونو داد

منم همونطور که گاهی باشمشیر جلوش واساده بودم الان ازش دفاع کردم مث بریستان سلمی که هم جلو رابرت شمشیر زد هم در حمایت ازش

این که من با تو نبودم و بتو مربوط نیست و دخالت نکن

ادبیات درستی نیست

شما اول ادبیات و کمی ملایم کن بعد وارد تاپیک شو واسه جنگیدن

 

 

مد کینگ شما هم میتونی دید من به بیچهره هارو قبول نکنی

شمشیر جیمی پشت کمرتون نیست که

اون کسایی که اون مطالب و ترجمه کردن و نوشتن تو سایت

خیلی هاشون هم قبول دارن هم همنظر ن تا حدودی با من

بازم در حمایت از براوسی ها بگم که تنها اقلیمی که توسط کسی فتح نشده در تاریخ

این و دیگه همه فکر کنم قبول داشته باشند

وینتر کینگم و اون موضوعات رو هم خوندم اما بیشتر نظرات بعضی از فن ها بود ودلیل مدرکی پشتشون نبود اما نظر شما و اون دوستان هم محترمه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winter King » دوشنبه مرداد 16, 96 8:21 pm[/url]"]
baristan s » دوشنبه مرداد 16, 96 3:16 pm[/url]"]من نه ریش سفید م نه خواستم پادرمیونی کنم نظرم و گفتم که نظر خیلی ها هم بود جناب جورامون هم جواب خودشونو داد

منم همونطور که گاهی باشمشیر جلوش واساده بودم الان ازش دفاع کردم مث بریستان سلمی که هم جلو رابرت شمشیر زد هم در حمایت ازش

این که من با تو نبودم و بتو مربوط نیست و دخالت نکن

ادبیات درستی نیست

شما اول ادبیات و کمی ملایم کن بعد وارد تاپیک شو واسه جنگیدن

 

 

مد کینگ شما هم میتونی دید من به بیچهره هارو قبول نکنی

شمشیر جیمی پشت کمرتون نیست که

اون کسایی که اون مطالب و ترجمه کردن و نوشتن تو سایت

خیلی هاشون هم قبول دارن هم همنظر ن تا حدودی با من

بازم در حمایت از براوسی ها بگم که تنها اقلیمی که توسط کسی فتح نشده در تاریخ

این و دیگه همه فکر کنم قبول داشته باشند

وینتر کینگم و اون موضوعات رو هم خوندم اما بیشتر نظرات بعضی از فن ها بود ودلیل مدرکی پشتشون نبود اما نظر شما و اون دوستان هم محترمه

من با کس دیگه ای بودم شما اشتباه ب خودتون گرفتید

من فهمیدم

شما از سانسا خوشت نمیاد

بعضی میاد

من اصلا وارد بحثش نشدم و نمیشم

راجب سرسی م نشدم

همون طور که خیلی وارد بحث بیچهره های من نشدن

همینه تالار دیگه

یکی میگه نه یکی میگه اره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب خب

ایپیزد خیلی خوب و کم نقصی بود..

لیتل فینگر داره به مرگش نزدیک میشه و این میتونه دل خیلی از فن استارکها رو خنک کنه

یه سوالی، بنظرتون تیریون دوباره برمیگرده طرف لنیسترها؟ چون بعد اینکه اون طرف گفت مردمت جنگیدن بلد نیستن ظاهرا تیریون یه جوری شد..

امیدوارم اژدها نمره، چون جلوتر لازمش داریم..

لعنت به کوتاه شدن سریال...چهارقسمت دیگه بیشتر نمونده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
R-FAARAZON » دوشنبه مرداد 16, 96 6:53 pm[/url]"]بانو نایمریا:

عذر میخوام بابت تاخیر در پاسخ گویی . هردو پستو باهم جواب میدم

در مورد ماشه و زمینه سازی ، طراح و زمینه ساز بیلیش و حماقت های لایسا و کاتلین بود ولی نقش ماشه رو سانسا داشت. سانسا در بدترین زمان خودش بدترین آدم های ممکن رو پسندید و تحت تاثیرشون بود( سرسی و جافری) و حسابی هم هم تاوانشو داد. درست همون زمانی که سرسی گفت:

خیلی خوب میدونم، دخترم. به چه علت دیگه اي جز عشق ممکن بود که پیش من بیاي و نقشه ي پدرت براي دور کردنت از ما رو خبر بدی؟

 

در مورد بیلیش دو بار جان سانسارو نجات داده بود ولی مگه بیلیش همون بود که در حساس ترین زمان ممکن به ند خیانت کرده بود چطور میشد به همچین کسی اعتماد کرد؟

در حالی که افرادش در اطرافش می مردند، لیتل فینگر خنجر ند را از غلاف درآورد و نوکش را زیر چانه او گرفت .لبخند او عذرخواهانه بود : « یادتون که هست، بهتون هشدار دادم که به من اعتماد نکنید ».

دیگه لیتل فینگر در یه جمله کاملا ماهیت خودشو گفت.

 

در مورد استارک های دیگه حداقل رفتار جان و آریا باعث جذب اونا شد ولی سانسا که برای مارجری، اولنا یا تیریون مثلا کاری نکرد صرفا حس ترحم بهش داشتن.

 

در مورد لیدی مورمونت جدا از درست یا غلط بودن صحبت اون نوع بیانش جالب و مناسب سنش نیست و همیشه هم جواب نمیده. سانسا هم حق اظهار نظر داره ولی شما رو ارجاع میدم به قسمت اول پدرخوانده جایی که دون ویتو به سانی میگه:

هیچ وقت به افراد خارج از خانواده نگو که چی فکر می کنی

اشتباه سانسا که مشخصه. منتها قبل از سانسا خود ند دستشو برای سرسی رو کرده بود و تهدیدیش کرده بود. سرسی مسلما در این مدت بیکار ننشسته بود. اشتباه سانسا اوضاع خراب رو خرابتر کرد.(در ضمن اگه دقت کرده باشید این بخش در سریال حذف شده.)

 

مگه سانسا از خیانت بیلیش و جمله ای که به ند گفت خبر داره؟نه در اون صحنه حاضر بود و نه از کسی در موردش شنید. ما ازین خیانت خبر داریم نه اون.

 

من موافقم که سانسا نباید علنی تصمیم جان رو زیر سوال می برد. ولی از طرف دیگه فکر می کنم بهتر بود جان تصمیماتشو از قبل با اون در میون می گذاشت تا هر دفعه سورپرایز نشه. به هر حال هر دوشون جوونن و کم تجربه. با گذشت زمان یاد میگیرن بهتر با هم همکاری کنن.

 

Winter King » دوشنبه مرداد 16, 96 8:12 pm[/url]"]
barndon the builder » دوشنبه مرداد 16, 96 6:46 pm[/url]"]تنها کاری که سانسا تا فصل 6 انجام داداه این بود که خودشو نکشت و دلیل اینکارش هم شجاعت نبوده بلکه ترس از مرکش بوده و گرنه هیچ کاری برای مقابله با دشمناش و مشکلاتش انجام نداده ولی افرادی مثل جان و اریا با دندون و چنگ واسه زنده موندن و نابود کردن دشمان و مشکلاتشون جنگیدن

سانسا خودکشی نمیکنه چون از مرگ میترسه؟

بعد ازینکه جافری سر ندو بهش نشون داد حرکت کرد که جافری رو به پایین هل بده. در اون لحظه براش مهم نبود که خودش هم پرت یا بعدا اعدام بشه.

 

در فصل 5 وقتی پس از شکست استنیس از اتاقش فرار کرد و با تئون و میراندا رو به رو شد و میرندا تیر رو جلوی صورتش گرفته بود این جمله رو گفت:

If I'm going to die let it happen while there's still some of me left

در اون لحظه آماده ی مرگ بود. حاضر بود بمیره ولی تبدیل به موجود ترحم برانگیزی مثل ریک نشه.

 

پس ازینکه به کسل بلک هم رسید میتونست با پیشنهاد جان برای رفتن به جنوب موافقت کنه. رفتن به جنوب مساوی بود با امنیت و آرامش. ولی قبول نکرد.

ٌWinterfell is our home, it's ours

and Arya's & Bran's and Rickon's

wherever they are it blongs to our family

we have to fight for it

یا وجود تمام شکنجه هایی که کشیده بود حاضر به فرار نشد. شکست در مقابل رمزی مساوی بود با مرگ و یا بدتر اسیر شدن دوباره. ولی موند چون ترسو نبود و وینترفل و خانوادش براش با ارزش بودن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مورد حوادثی که منجر به دستگیری و اعدام ند شد درسته در داستان در مورد اطلاع مردم از این ماجرا صحبتی نمیشه ولی غیر منطقیه در دربار اتفاقی بیفته و دیگر افراد حاضر در دربار از اون مطلع نشن! باید منطقا این اتفاق بیفته ( حالا اگه اینو نبینیم بیشتر ضعف روایت داستان رو می رسونه) ولی تاکید بر شخصیت بیلیشه. هیچ گربه ای محض رضای خدا شکار نمی کنه. مسلما دون پاشی بیلیش برای تبدیل یه شخصیت به ابزار دست خودشه و بیلیش خطرناک تر از اونه که بشه کنترلش کرد و در ادامه نقششو ایفا می کنه.

 

در مورد جان، کلا جان یا دنریس فکر نکنم ادبیات بیانشون چندان با ارتقای جایگاهشون پیشرفت کرده باشه و در این زمینه باهاتون موافقم باید در خلوتشون هماهنگ می کردن ولی وقتی کار به جمع کشید، باید سانسا اون هماهنگی درون خانوادگی رو حفظ می کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مورد سانسای سریال

من قبلتر نوشتم چون رئاله و توانایی عجیب غریب تخیلی نداره خیلی باورپذیرتر از کاراکترهایی مثل برن آریا جان و دنریس و خیلیای دیگست سانسا در جواب مورمنت کوچولو میگه من هرکاری لازم بوده انجام دادم تا زنده بمونم ولی همیشه ی استارک هستم خام بوده رویا پرداز بوده آرزو داشته فک کرده دنیا گل و بلبله ولی رفته رفته زجر کشیده غم عزیز دیده تحقیر شده تا مرز کشته شدن رفته بهش تجاوز شده همه اینا اتفاق میفته تا بفهمه دنیا ی آشغالدونی بیشتر نیست

سانسا تنها استارکیه که در سطح الیت و اشراف زاده ها وارد بازی کثیف تاج و تخت میشه و زنده میمونه با این تفاسیر فک نمیکنم ضعیف و به دردنخور تعریف درستی باشه جان خیلی شانس آورده همچین کسی کنارشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winter King » دوشنبه مرداد 16, 96 7:52 pm[/url]"]
Sr Baristan » دوشنبه مرداد 16, 96 3:00 pm[/url]"]به winter king

دوست عزیز رئگار بارها خواسته جلوی پدرش وایسه ولی فضا مناسب نبود،تارگرینها از جنگ داخلی خاطرات خوبی ندارن،گرجه همونطور که قبلا عرض کردم تو هارن هان میخواست مسالمت آمیز پدرش رو برکنار کنه،و قبل اینکه بره به نبرد ترایدنت به جیمی میگه برگردم باید خیلی تغییرات انجام بدم،همسرش الیا مریض بود و احتمالا توانایی آوردن فرزند دیگری براش میسر نبود بنابراین تصمیم میگیره واسه داشتن یه فرزند قوی با لیانا بره،دختری که دلباختش شد،نمازد رابرت بوده،پیمان که بینشون برقرار نشد،رئگار انسان شاعر مسلکی بوده در عین جنگاور بودنش،اگه جان ارن و متحدانش آدمای دوراندیشی بودن باید از پادشاهی رئگار حمایت میکردن نه اینکه آدم بوالهوس و دائم الخمر رو به پادشاهی برسونن،من خیلی با شخصیت جان ارن و کلا اهالی ایری مشکل دارم،جان یه مدت طولانی دست پادشاه بود و فقط وستروسو به سمت قهقرا برد...بنظرم اینا فقط یه کینه تاوزی نسبت به خاندان تارگرین بوده،مخصوصا نسبت به پیروزی تارگرینها به خاندانهای وستروس

نامزد رابرت رو ریگار دزدیده چون زنش مریض بود و دیگه به درد نمیخورد اونوقت ریگار شد ادم خوبه و رابرت شد هوس ران؟؟؟؟؟؟؟اره درسته عهدی رسمی بین رابرت و لیانا نبود ولی بین ریگار و الیا که عهد رسمی و اخلاقی بود.جان ارن باید از رابرت و ند که مثل پسرای خودش بزرگمشون کرده بود رو باید فدای ریگار و ایریس میکرد؟؟؟؟؟

اول اینکه دزدیدنی در کار نبود،الان دیگه همه متوجه شدن لیانا اودش با رئگار و با میل خودش رفت،اگه همسرت بیماره و تو میری با کسی که دلباختته بدتره یا مردی که کلا مشهور بوده به هوس بازی،چه قبل ازدواج و چه بعد ازدواجش؟حتی قبل نامزدی با لیانا حرامزاده داشته رابرت،رابرتو واقعا نمیشه با رئگار تارگرین بزرگ مقایسه کرد،رابرت سراپا موارد غیراخلاقی،بی فکری،بی مسئولیتی بود،تنها با جداب بودن و خوب جنگیدن با پتک جنگی دلیل نمیشد پادشاه بهتری باشه،دوست عزیز خودمونیم،ترجیح میدادی پادشاه بعد آیریس رئگار باشه یا رابرت؟

در مورد جان ارن،سوگند وفاداری به پادشاه واقعا چه معنایی میداد؟میتونست بگه نمیدمشون نهایتا.جواب درخواست پادشاه شورش نبود مطمئنا...این فقط واسه کینه توزی بود و بس،هیچ دلیل دیگه ای مشتش نیست،لرد های وستروس اگه خیلی به فکر بودن باید از پادشاهی رئگار حمایت میکردن...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
baristan s » دوشنبه مرداد 16, 96 2:46 pm[/url]"]اپیزود ۵م اسمش خون اژدها س

مشکل آنجاست هیچکس تو خوده تاپیکم حاضر نیست

بگرده پست ارو بخونه

اون وقت من ملت ارجاع میدم به سایت و تالار هاو ویکی

ای تنبلا

سعی میکنم همه پستا رو بخونم عنوان اپیزود بعد ایستواچه

Untitled.jpg.d75fbb9d28eed4c2d14d7ebcf6adef8a.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب این اپیزود ارزش صبر کردن رو داشت..

بخش های مربوط به آریا و مبارزش با برین عالی بود. به هر حال از استادی مثل جاکن همچین شاگردی برمی آد..

مکالمه بین دنریس و جان شور انگیز و مکالمه سر داووس و جان عالی بود.

بخش نهایی اپیزود و جنگ، حماسی و فوق العاده بود.

احتمالا اگر بران موفق میشد به جای بال دروگون، قلبش رو بزنه، شاه شب بران رو به عنوان دست خودش انتخاب میکرد. و یک قلعه هم براش در اون ور دیوار در نظر میگرفت.

حرکت جیمی در برداشتن نیزه و حرکت به طرف اژدها در نهایت شجاعت و در عین حال حماقت بود. اما با این حرکت نشون داد که هنوز مثل قدیم روحیه جنگندگی بالایی داره.

در کل این اپیزود عالی بود../

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
R-FAARAZON » دوشنبه مرداد 16, 96 6:42 am[/url]"]

در مورد شخصیت سانسا ساده که سهله از ساده لوحی هم گذشت و به حماقت رسید واقعا دل بستن به جافری رو نمیشه با کلمه ی دیگه ای توصیف کرد.

شاید شما دختر بچه یا دخترِ نوجوون نبودین و احتمالا در جریان نیستین

 

baristan s » شنبه مرداد 14, 96 5:00 am[/url]"]

ازین سوالات که چرا آریا بی اسب ش رفت دم دروازه ؟

اینکه چرا ۲۰۳۰۴۰هزار اصلا ۱۰۰هزار دتراکی چطور تویه ربع رسیدن پیش لنیستر ها ؟

چرا دروگون زره پوش نیست چرا دنریس زره پوش نیست؟

چرا جان اسنو تو غار نرفت تو کارش (خب چون میخواست قیمتو بالا ببره)

یا کی میره تو کارش ؟کجا وکی میرن تو کارش؟همچین گفت برات میجنگم گفتم الان که یه صحنه مثبت چند سال ببینیم !بعد تازه میگه اول زانو بزن!

ایگرید (رز لزلی) خانم جان احتمالا بادیدن این صحنه میگه خبر نداری خانم

کیت هرینگتون جدا پسر دوک ولرد ه ازین کارا نمیکنه آخرشم خودت مجبوری جلوش زانو بزنی کالیسی دوسی؟ملکه پوچی

اینکه چرا مجسمه های بلاهت چون واریس و تیریون ومیساندی چرا این همه دیر یاد میگیرن که تو جنگ ن و باید حواس جمع تر باشن؟

اینکه چرا دراگون یه بار آتیش میده درجا خاکستر میشن سربازا یه بار دیگه فقط بدلکارا دارن آتیش بازی میکنن باش؟

میرا رید چرا میره. پیش برن بمون دیگه؟

یورن که همیشه همه جا بود چرا الان نبود؟

یکی بود یکی نبوده چرا؟

حالا همه اینا ب کنار

چرا آریا لیانا مورمونت بانوی جزایر خرس رو تو اتاقش ندید؟

اصلا بخاطر ینم که شده بهش یک میدم

قبلا فعلا ۱۰ میدادیم حالا یک میدیم

لاقل ۹تا ایراد بالا هست که از ۹ی نمیشد گذشت

اما

صبر کنید چون تو وستروس چیزی مطلق نیست

شمام که تو هر پستی که میدی یه سور میزنی به خودت فقط کاش بگی تعداد راضی ها از تاپیک رو چطوری تخمین زدی؟ سکوت همیشه علامت رضایت نیست واقعا

 

---------

اپیزود خوبی بود.

تیان تیان تیان...به نظرم یه مقداری جسارت و شجاعت بیشتری نسبت به قسمت های قبل تو صحبت کردنش بود. انگار که تیان دوباره جرات پیدا کرده باشه و شاید بعدها اتفاقات بهتری رو رقم بزنه کما اینکه هنوزم به خاطر خیانتی که به راب کرد حداقل توجیه بیخودی به زبون نمیاره واشتباه رو پذیرفته. من به شدت به آینده تیان و کاراکترش امیدوارم

مایکرافت! هم که تو این اپیزود بازم پای رو فراتر نهاد و در کمال ناباوری به سرسی گفت از تایوین بهتری!! یه جورایی حس می کنم داره بازیش میده.

برن چرا وقتی بنجن و مرگ هودور رو دید انقدر بی احساس نبود؟

دوستان درست میگن سانسا آریا رو که دید جدا انگار پیش خودش گفت همه به یه جایی رسیدن ولی من همون خانومی هستم که بودم

چقدر لذت بخش بود جنگ آریا مقابل برین پر مدعا و جدا بی استفاده و زیادی. هنوزم داره نونِ بردش از سندور رو میخوره؟ ری یلی؟

از باگ ها که بگذریم و این رو هم که بران چطوری وسط اون هیاهو جون سالم به در برد و اسلحه رو کار انداخت و فرار کرد جیمی رو هم نجات دادو حتی یه خراش هم بر نداشت، رو هم نادیده بگیریم خیلی خوب بود اخر این اپیزود. حمله دنریس و دروگون به لنیسترا عالی بود. مثل فصلای اول که طرفدار دنریس بودم هیجان زده بودم . جدا با وجود تمام خوش شانسی های دنریس تو این فصول آخر و کمی فاشیست بودنش،بازم ته دلم تارگرین رو به لنیستر ترجیح میدم حتی اگه لنیسترا یه کسی مثل جیمی رو داشته باشن که چرخش شخصیت های خوبی داشت. حضور خود دنریس تو جنگ عالی بود هر چند که نمی دونم چرا بران و جیمی رو همون اول برشته نکرد؟ بران که همیشه منفعت طلبه و قاعدتا ارزش خاصی نداره این حرکتش و بیشتر شبیه یه ابزاره همیشه که خب البته که میشه از یه ابزار خوب استفاده خوبی کرد.

زخمی شدن دروگون ناراحت کننده بود ولی به قول دوستان اسیب پذیر نشون دادنش خیلی بهتر کرد قضیه رو.

ازین که برای دنریس لباس خاصی طراحی نشده بود راضیم چون قاعدتا لباس مهم نبود و برای دنریس وقتی نمونده که بخواد به فکر لباس باشه.

کاش جیمی دوباره اسیر نشه و باز با دست خالی نره پیش سرسی. تکراری میشه. همچنین دیالوگ میساندی هم مبنی بر اینکه ما خودمون ملکه مون رو انتخاب کردیم و اینا هم خیلی تکراری بود.

خاکستری که از سربازان لنیستر به جا موند و به هوا رفت خیلی جالب بود. همین طور انتخاب موزیکی که برای صحنه ی خاص تیریون گذاشته بودن( که یه دوتراکی بهش میگه اونا بلد نیستن بجنگن).

واریس هم که فقط صحنه رو پر میکنه که میزانسن ها خوب جفت و جور شه.

غرق شدن جیمی هم هولناک بود/

اینم بگم که پروسه احمق نشون دادن بیلیش خیلی سریع و بد پیش میره و واقعا انتظار نمیره یه ادم باهوش یهو انقدر کودن بشه که ندونه وقتی برن همه چیزو اونور دیوار دیده پس لابد تو و کارهایی رو که انجام دادی رو هم دیده. دیگه جا خوردنت چی بود این وسط؟

 

عاشق این دیالوگ بیلیش بودم که هرج و مرج یه نردبونه. راستش اگه بخوام گات رو تو یه جمله بگم اون جمله همین جمله ست و خیلی خوب بود که دوباره تکرار شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Tywin Lannister » سه شنبه مرداد 17, 96 4:57 am[/url]"]
R-FAARAZON » دوشنبه مرداد 16, 96 6:42 am[/url]"]

در مورد شخصیت سانسا ساده که سهله از ساده لوحی هم گذشت و به حماقت رسید واقعا دل بستن به جافری رو نمیشه با کلمه ی دیگه ای توصیف کرد.

شاید شما دختر بچه یا دخترِ نوجوون نبودین و احتمالا در جریان نیستین

ما پسر بودیم بانو. کدوم جریان؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Tywin Lannister » سه شنبه مرداد 17, 96 3:57 am[/url]"]
R-FAARAZON » دوشنبه مرداد 16, 96 6:42 am[/url]"]

در مورد شخصیت سانسا ساده که سهله از ساده لوحی هم گذشت و به حماقت رسید واقعا دل بستن به جافری رو نمیشه با کلمه ی دیگه ای توصیف کرد.

شاید شما دختر بچه یا دخترِ نوجوون نبودین و احتمالا در جریان نیستین

 

baristan s » شنبه مرداد 14, 96 5:00 am[/url]"]

ازین سوالات که چرا آریا بی اسب ش رفت دم دروازه ؟

اینکه چرا ۲۰۳۰۴۰هزار اصلا ۱۰۰هزار دتراکی چطور تویه ربع رسیدن پیش لنیستر ها ؟

چرا دروگون زره پوش نیست چرا دنریس زره پوش نیست؟

چرا جان اسنو تو غار نرفت تو کارش (خب چون میخواست قیمتو بالا ببره)

یا کی میره تو کارش ؟کجا وکی میرن تو کارش؟همچین گفت برات میجنگم گفتم الان که یه صحنه مثبت چند سال ببینیم !بعد تازه میگه اول زانو بزن!

ایگرید (رز لزلی) خانم جان احتمالا بادیدن این صحنه میگه خبر نداری خانم

کیت هرینگتون جدا پسر دوک ولرد ه ازین کارا نمیکنه آخرشم خودت مجبوری جلوش زانو بزنی کالیسی دوسی؟ملکه پوچی

اینکه چرا مجسمه های بلاهت چون واریس و تیریون ومیساندی چرا این همه دیر یاد میگیرن که تو جنگ ن و باید حواس جمع تر باشن؟

اینکه چرا دراگون یه بار آتیش میده درجا خاکستر میشن سربازا یه بار دیگه فقط بدلکارا دارن آتیش بازی میکنن باش؟

میرا رید چرا میره. پیش برن بمون دیگه؟

یورن که همیشه همه جا بود چرا الان نبود؟

یکی بود یکی نبوده چرا؟

حالا همه اینا ب کنار

چرا آریا لیانا مورمونت بانوی جزایر خرس رو تو اتاقش ندید؟

اصلا بخاطر ینم که شده بهش یک میدم

قبلا فعلا ۱۰ میدادیم حالا یک میدیم

لاقل ۹تا ایراد بالا هست که از ۹ی نمیشد گذشت

اما

صبر کنید چون تو وستروس چیزی مطلق نیست

شمام که تو هر پستی که میدی یه سور میزنی به خودت فقط کاش بگی تعداد راضی ها از تاپیک رو چطوری تخمین زدی؟ سکوت همیشه علامت رضایت نیست واقعا

 

---------

اپیزود خوبی بود.

تیان تیان تیان...به نظرم یه مقداری جسارت و شجاعت بیشتری نسبت به قسمت های قبل تو صحبت کردنش بود. انگار که تیان دوباره جرات پیدا کرده باشه و شاید بعدها اتفاقات بهتری رو رقم بزنه کما اینکه هنوزم به خاطر خیانتی که به راب کرد حداقل توجیه بیخودی به زبون نمیاره واشتباه رو پذیرفته. من به شدت به آینده تیان و کاراکترش امیدوارم

مایکرافت! هم که تو این اپیزود بازم پای رو فراتر نهاد و در کمال ناباوری به سرسی گفت از تایوین بهتری!! یه جورایی حس می کنم داره بازیش میده.

برن چرا وقتی بنجن و مرگ هودور رو دید انقدر بی احساس نبود؟

دوستان درست میگن سانسا آریا رو که دید جدا انگار پیش خودش گفت همه به یه جایی رسیدن ولی من همون خانومی هستم که بودم

چقدر لذت بخش بود جنگ آریا مقابل برین پر مدعا و جدا بی استفاده و زیادی. هنوزم داره نونِ بردش از سندور رو میخوره؟ ری یلی؟

از باگ ها که بگذریم و این رو هم که بران چطوری وسط اون هیاهو جون سالم به در برد و اسلحه رو کار انداخت و فرار کرد جیمی رو هم نجات دادو حتی یه خراش هم بر نداشت، رو هم نادیده بگیریم خیلی خوب بود اخر این اپیزود. حمله دنریس و دروگون به لنیسترا عالی بود. مثل فصلای اول که طرفدار دنریس بودم هیجان زده بودم . جدا با وجود تمام خوش شانسی های دنریس تو این فصول آخر و کمی فاشیست بودنش،بازم ته دلم تارگرین رو به لنیستر ترجیح میدم حتی اگه لنیسترا یه کسی مثل جیمی رو داشته باشن که چرخش شخصیت های خوبی داشت. حضور خود دنریس تو جنگ عالی بود هر چند که نمی دونم چرا بران و جیمی رو همون اول برشته نکرد؟ بران که همیشه منفعت طلبه و قاعدتا ارزش خاصی نداره این حرکتش و بیشتر شبیه یه ابزاره همیشه که خب البته که میشه از یه ابزار خوب استفاده خوبی کرد.

زخمی شدن دروگون ناراحت کننده بود ولی به قول دوستان اسیب پذیر نشون دادنش خیلی بهتر کرد قضیه رو.

ازین که برای دنریس لباس خاصی طراحی نشده بود راضیم چون قاعدتا لباس مهم نبود و برای دنریس وقتی نمونده که بخواد به فکر لباس باشه.

کاش جیمی دوباره اسیر نشه و باز با دست خالی نره پیش سرسی. تکراری میشه. همچنین دیالوگ میساندی هم مبنی بر اینکه ما خودمون ملکه مون رو انتخاب کردیم و اینا هم خیلی تکراری بود.

خاکستری که از سربازان لنیستر به جا موند و به هوا رفت خیلی جالب بود. همین طور انتخاب موزیکی که برای صحنه ی خاص تیریون گذاشته بودن( که یه دوتراکی بهش میگه اونا بلد نیستن بجنگن).

واریس هم که فقط صحنه رو پر میکنه که میزانسن ها خوب جفت و جور شه.

غرق شدن جیمی هم هولناک بود/

اینم بگم که پروسه احمق نشون دادن بیلیش خیلی سریع و بد پیش میره و واقعا انتظار نمیره یه ادم باهوش یهو انقدر کودن بشه که ندونه وقتی برن همه چیزو اونور دیوار دیده پس لابد تو و کارهایی رو که انجام دادی رو هم دیده. دیگه جا خوردنت چی بود این وسط؟

 

عاشق این دیالوگ بیلیش بودم که هرج و مرج یه نردبونه. راستش اگه بخوام گات رو تو یه جمله بگم اون جمله همین جمله ست و خیلی خوب بود که دوباره تکرار شد.

ناپرهیزی نکردم تب عشقم بالاست

بی بی خوشگلم آس خشتم با ماست

جناب آقای تایوین لنیستر فقید

ماکه از شما توهمین تاپیکم تعریف کردیم در برخورد با بانک آهنین براوس

اما درست نبود دیگه دیگه حرفا مو سانسور شد ه قرار بدید

هدف م ازین پست که ناقص گزارش دادید به دوستان که ممکنه کامل نخونده باشنش

چیزه دیگه ای بود که بهش رسیدم

اگر شما میگید خیلی خوب من میگم بهترین در تاریخ که باعث خیلی از جبهه گیری ها هم میشه گاهی بما فن ها که خب ما هم سنگر مقدس خودمون داریم

بازم ممنون از عتاب تون

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام دوستان

این اولین پست من توی تالاره

اپیزود خوبی بود، در کل راضی بودم بعد از مدتها از استرس رو صندلی نیم خیز شدم و بعضی از جاهاشم نمیتونستم نگاه کنم

صحنه شلیک بران به دروگون منو یاد تریولوژی هابیت ها انداخت اونجایی که قهرمان داستان با کمانی شبیه همین، اسماگ، اژدهای شرور و رویین تن داستان رو از پا درآورد. البته بران نه اون قهرمانه، نه دروگون اون اژدها و همینش خیلی خوبه. البته من اصلا نمیخواستم بران موفق بشه حتی به قیمت کشته شدنش، با اینکه حیف بود حذف بشه. به قول یکی نزدیک بود بران از سل سورد بودن به لقب بران اژهاکش(Dragon Slayer) ارتقا پیدا کنه.

حمله جیمی به سمت دنریس واقعا دلهره آور بود و به نظرم بهترین حالت پیش اومد. چون نمیخواستم موفق بشه و همزمان نمیخواستم کشته بشه

اون جمله جنگاور دوتراکی به تیریون و موسیقی زیبا و غمناک اون لحظه، بیننده رو نسبت به لنیسترها سمپات میکرد، شاید یه همچین حسی هم تو تیریون به وجود اومد ولی بعیده گرایشش نسبت به دنریس عوض بشه

با اینکه نبردهای بهتری هم تو سریال بوده مثه نبرد هاردهوم یا حرامزاده ها ولی صحنه شروع این نبرد همراه با موسیقی دلهره آور، صدای هلهله دوتراکی ها از دور و سم اسباشون و شیهه دروگون حرف نداشت.

به این نبرد همین الان لقب دشت آتش 2 رو دادن و جالب اینه که دشت آتش اصلی هم تقریبا نزدیکیای همین منطقه ریچ رخ داده و اونجا لنیستر و گاردنر بودن، اینجا لنیستر و تارلی

سرنوشت رندل تارلی مشخص نشد، شاید کشته شده باشه ولی امکان اسیر شدنش هم وجود داره، ممکنه به دنریس بپیونده اگر اینطور باشه مواجهه دوبارش با سم عالی میشه

نمیدونم چرا بیش از اینکه مرگ سرسی رو بخوام میخوام کایبرن به درک واصل بشه، نمیدونم چرا متنفرم ازش؟؟

یورون گریجوی و جیمی لنیستر مطمئنا با هم در یک اقلیم نمیگنجند، سرسی باید یکیشونو انتخاب کنه که حدس میزنم یورون باشه

با این کار دنریس که تیریون رو نادیده گرفت و از جان تازه وارد پرسید تو بگو چیکار کنیم خیلی حال نکردم و دلم واسه تیریون سوخت.

تیون گریجوی به اندازه کافی تقاص پس داده و از اینکه اینجوری داره باهاش برخورد میشه ناراحتم و به نظرم فرارش در اون لحظه یه تصمیم کاملا عقلانی و درست بود.

یه شوخی هم ساخته شده که احتمالا جان اون نقاشی ها رو تند تند رو دیوار غار کشیده و بعد نشون دنریس داده که متقاعدش کنه ، جالبه که خودمم به ذهنم رسید موقع دیدن و خندم گرفت. ولی از شوخی که بگذریم اون شکلهای مارپیچی و اون شکل دایره با یه خط وسط معنا و مفهوم عمیقی تو دنیای نغمه یخ و آتش داره و همچنین تو سرنوشت داستان

جمله ای که دنریس به جان گفت توی غار: "یعنی زندگی اونا مهمتر از غرورت نیست؟" دقیقا همون جمله ایه که جان به منس ریدر تو شب اعدامش گفت و خواست که در مقابل استنیس زانو بزنه و چهره جان هم تو اون لحظه خیلی جالب بود.

نگاه آریا به در و دیوار وینترفل جالب بود و البته مواجهش با نگهبانان وینترفل که سکانس مواجهش با نگهبانان ردکیپ رو دقیقا به یاد می آورد.

بریین:کی یادت داده اینجوری بجنگی؟ آریا: هیچکس

"هرج و مرج نردبانه" این جمله برن این حقیقت رو توی صورت بیلیش کوبوند که برن از پنهانی ترین حرکاتش خبر داره و این واسه برن هم یکم خطرناکه

میرا به برن گفت که توی غار مردی!! این جمله استعاره بوده یا واقعیت؟ نکنه برن واقعی مرده و این کلاغ سه چشمه تو قالب برن؟ همین سرد شدن برن آدمو یاد برخورد سرد و عجیب بنجن استارک میندازه که نشون میده اونم دیگه بنجن سابق نیست.

تا نکات بعدی فعلا خدانگهدار

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Sr Baristan » سه شنبه مرداد 16, 96 12:08 am[/url]"]
Winter King » دوشنبه مرداد 16, 96 7:52 pm[/url]"]
Sr Baristan » دوشنبه مرداد 16, 96 3:00 pm[/url]"]به winter king

دوست عزیز رئگار بارها خواسته جلوی پدرش وایسه ولی فضا مناسب نبود،تارگرینها از جنگ داخلی خاطرات خوبی ندارن،گرجه همونطور که قبلا عرض کردم تو هارن هان میخواست مسالمت آمیز پدرش رو برکنار کنه،و قبل اینکه بره به نبرد ترایدنت به جیمی میگه برگردم باید خیلی تغییرات انجام بدم،همسرش الیا مریض بود و احتمالا توانایی آوردن فرزند دیگری براش میسر نبود بنابراین تصمیم میگیره واسه داشتن یه فرزند قوی با لیانا بره،دختری که دلباختش شد،نمازد رابرت بوده،پیمان که بینشون برقرار نشد،رئگار انسان شاعر مسلکی بوده در عین جنگاور بودنش،اگه جان ارن و متحدانش آدمای دوراندیشی بودن باید از پادشاهی رئگار حمایت میکردن نه اینکه آدم بوالهوس و دائم الخمر رو به پادشاهی برسونن،من خیلی با شخصیت جان ارن و کلا اهالی ایری مشکل دارم،جان یه مدت طولانی دست پادشاه بود و فقط وستروسو به سمت قهقرا برد...بنظرم اینا فقط یه کینه تاوزی نسبت به خاندان تارگرین بوده،مخصوصا نسبت به پیروزی تارگرینها به خاندانهای وستروس

نامزد رابرت رو ریگار دزدیده چون زنش مریض بود و دیگه به درد نمیخورد اونوقت ریگار شد ادم خوبه و رابرت شد هوس ران؟؟؟؟؟؟؟اره درسته عهدی رسمی بین رابرت و لیانا نبود ولی بین ریگار و الیا که عهد رسمی و اخلاقی بود.جان ارن باید از رابرت و ند که مثل پسرای خودش بزرگمشون کرده بود رو باید فدای ریگار و ایریس میکرد؟؟؟؟؟

اول اینکه دزدیدنی در کار نبود،الان دیگه همه متوجه شدن لیانا اودش با رئگار و با میل خودش رفت،اگه همسرت بیماره و تو میری با کسی که دلباختته بدتره یا مردی که کلا مشهور بوده به هوس بازی،چه قبل ازدواج و چه بعد ازدواجش؟حتی قبل نامزدی با لیانا حرامزاده داشته رابرت،رابرتو واقعا نمیشه با رئگار تارگرین بزرگ مقایسه کرد،رابرت سراپا موارد غیراخلاقی،بی فکری،بی مسئولیتی بود،تنها با جداب بودن و خوب جنگیدن با پتک جنگی دلیل نمیشد پادشاه بهتری باشه،دوست عزیز خودمونیم،ترجیح میدادی پادشاه بعد آیریس رئگار باشه یا رابرت؟

در مورد جان ارن،سوگند وفاداری به پادشاه واقعا چه معنایی میداد؟میتونست بگه نمیدمشون نهایتا.جواب درخواست پادشاه شورش نبود مطمئنا...این فقط واسه کینه توزی بود و بس،هیچ دلیل دیگه ای مشتش نیست،لرد های وستروس اگه خیلی به فکر بودن باید از پادشاهی رئگار حمایت میکردن...

اولا اصلا معلوم نیست که ریگار پادشاه خوبی میشد مثلا خود ایریس هم از اول دیوونه نبود و در مورد جان ارن مگه میشد فقط به شاه بگه که اونا رو بهت نمیدم و شورش نکنه و ایریس هم بگه باشه؟؟ قطعا ایریس بهشون حمله میکرد و در هر صورت جنگ میشد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Gendry » سه شنبه مرداد 17, 96 10:47 am[/url]"]سلام

"هرج و مرج نردبانه" این جمله برن این حقیقت رو توی صورت بیلیش کوبوند که برن از پنهانی ترین حرکاتش خبر داره و این واسه برن هم یکم خطرناکه

 

یک نکته ای در ویژن های برن وجود دارد. در فصل قبل بعد از اینکه برن تبدیل به کلاغ سه چشم شد، یک سری تصاویر با سرعت زیاد نشان داده شد که از ذهن برن عبور میکرد. در آن تصاویر ویژنهایی از آینده هم وجود داشت. مثل آتش سبز در تونل های زیر بیلور که در قسمت 10 فصل پیش اتفاق افتاد یا سایه حرکت اژدها بر روی کینگزلندینگ که در حال سوختن بود.

 

در این فصل، همه دنریس را از حمله به پایتخت و به آتش کشیدن آن منع می کنند و اگر دنریس این کار را نکند چه کسی خواهد کرد؟

 

اتفاقی که من دوست دارم بیافتد این هست:

در کینگزلندینگ به دلیلی از جمله قحطی یا اتفاقات دیگر، مردم و البته شاید بعضی از متحدین سرسی بر علیه او شورش می کنند . و سرسی به کایبرین دستور می دهد که همه آنها را بسوزانید. در این صحنه جیمی هم حضور داره و اتفاقی که مشابه دستور مد کینگ هست تکرار می شود. تصمیم گیری برای جیمی سخت است اما در نهایت کایبرین را می کشد و بر اساس پیش بینی مگی، سرسی را خفه می کند.

البته این صرفا نظر شخصی هست و صرفا برای به هم ربط دادن ویژن های برن و پیش بینی های مگی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این اپیزود خوب بود ومن بهش نمره 10 دادم

برن واقعا بی احساسه و این به سریال یکم لطمه زده اون موزیک غمگین استارکها با این رفتار سرد و بی روح برن دیگه بدرد نمیخوره،شخصا دوست دارم برن مثل سابق باشه دلم واسه میرا سوخت متوجه نمیشم چرا برن باید اینطور سرد رفتار کنه کلاغ سه چشم شده که شده آریا هم الان هیچکس شده ولی آریا اصالت و هویتش رو حفظ کرده آریا خیلی مخوف تر هز برن شده پس با این سرد رفتار کردن های برن فقط مخاطب رو از خودش دور میکنه

اینکه به بیلیش نمیگه به این خاطره که میخوان بیلیش رو فعلا زنده نگه دارن تا پایان فصل ولی به شخصه از پیتر بیلیش متنفرم بیشتر از سانسا متنفرم که هنوز همدم و همراز اصلیش این مرتیکه است من قبلا هم گفتم که سانسا پتانسیل اینو داره که دوباره فریب پیتر بیلیش رو بخوره ولی بقیه استارکها مانعش میشن

بالاخره آریا به خونه برگشت ولی ای کاش جان خونه بود آریا نگاهش به خونه فوق العاده بود و صحنه روبرو شدن با نگهبان ها برام دوباره تکرار شد

صحنه ی راه رفتن و نگاه کردن به برین و پاتریکش هم فوقالعاده بود این دختر فوق العاده قشنگ بازی میکنه مغرور و آروم من صحنه شمشیر بازی اریا رو دوبار تماشا کردم و هر بار لذت بردم و نگاه سانسا به خواهرش به جای تحسین فقط حسادت بود متوجه نمیشم دوستان چرا آریا رو با سانسا مقایسه میکنن هرگز سانسا با آریا قابل مقایسه نیستن ،سانسا دختر ضعیف و احمق که هر کسی رو به خونواده ش ترجیح میداد و در برابر دشمن موشی بیشتر نبوده ولی در برابر خونوادش شیر میشه ازش به شدت نفرت دارم ،آریا به خودش متکیه آریا الان خودش یک ارتشه،دوستان گفته بودن که سانسا بچه بود مگه آریا بچه تر نبود آریا هنوزم بچه است اما از اول داستان شخصیت جسور و شجاع و مغروری داشت هرگز حماقتی رو از طرف اریا ندیدم ولی سانسا سراسر حماقته درست بشو هم نیست

اما در مورد جان و دنی اصلا دوست ندارم این دوتا با هم ازدواج کنن چون دنریس اصلا شخصیت محبوبی نیست یه فاشیست به تمام معناست با وجود این همه چیزهایی که جان بهش نشون داد و اینکه جنگ اصلی در شماله نه جنوب خانم هنوز میگن زانو میزنی یا نه دیگه واقعا رو مخه دلم میخواد این زنیکه هرزه که با سربازشم خوابیده جلوی جان زانو بزنه سرسی و دنریس از نظر جنسی هیچ فرقی باهم ندارن سرسی با برادرش خوابیده با پسر عموش خوابیده و .در عوض دنی هم با برادرش ،با سربازش خالا هم دندون واسه جان باکره تیز کرده خواهشا نگین جان با ایگیرت بوده چون جن عاشق اون بود و خودتون هم دیدین که وقتی ملیساندرا خودش و واسه جان لخت کرد جان اصلا طرفشم نرفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

و اما بخش پایانی؛دنریس خیلی با تیریون بد حرف زد دلم واسه کوتوله سوخت خیلی دوست دارم کوتوله مدافع دنی دیگه نباشه واگه جیمی اسیر شه آزادش کنه به هر حال یه بار جیمی اونو آزاد کرده و یه لنیستری همیشه قرضش رو ادا میکنه،مشاوره جان عالی بوداین جان واقعا دوست داشتنیه هر چقدر از دنی بدم میاد از جان خوشم میاد ،تو این قسمت دلم واسه ارتش لنیستر سوخت واقعا جنگ نابرابری بود خود دوتراکی های وحشی از پس ارتش جیمی بر می اومدن دیگه وارد شدن اژدها فوق العاده بی انصافی بود و نشون میده که دنی هم دختر همون شاه دیوانه است و با اینکه خیلی سعی میکنه مثل پدرش نباشه اما هر جا کم میاره دقیقا با کارهای پدرش مخالف نیست که هیچ حتی دلش میخواد خواسته یا ناخواسته پا جا پای پدرش بذاره و مصداق این حرف بزرگوار شیخ سعدی شیرازیه که میفرماید" گرگ زاده عاقبت گرگ شود گر چه با آدمیت بزرگ

شود "

خیلی دوست داشتم که اژدهای دنی لعنتی آسیب پذیر بود و اگه جنگ با وایت واکرها نبود (به دلیل هیجان فیلم به خاطر صحنه هاش) خیلی دوست داشتم نه تنها اژدها بلکه خود دنیریس هم به دست نیزه ی جیمی نابود میشد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من نفهمیدم بران برای چی جیمی رو نجات داد؟؟ اصلا به بران میخوره این کارا؟ این برانی که من میشناسم باید با اولین نشانه ای که از اژدها دید سریع برمیگشت پیش تیریون مخصوصا به خاطر اینکه تیریون قبلا بهش گفته بود هر وقت چیزی بهت پیشنهاد دادن من دوبرابرش میکنم

 

نصف این فصلم گزشت و همچنان یه نفر در حال پارو زدنه :-| یورون توی 3 قسمت از جزایر اهن اومد قدمگاه پادشاه بعد رفت توی راه به تیون(کمر دو عالم و یارا حمله کرد و برگشت قدمگاه پادشاه و رفت راک ولی گندی کماکان داره میزنه. از اشای سر در میاره اخر این بشر

 

اون قسمت تیر خوردن دروگون با اون موزیک غمگینش گفتم بالاخره دیگه دنریس نابود شد. ولی زهی ( ذهی ضهی ظهی زحی ؟) خیال باطل. برام سواله اون دو تا اژدهای دیگه چرا نبودن؟ احتمالا به خاطر بودجه بوده ولی کمبودشون حس میشد. ولی نبرد واقعا حماسی و عالی بود.

 

تجدید دیدار استارک ها هم جالب بود. البته این شخصیت جدید برن چندان جالب نیست با اون فیگور گرفتنش. موندم این نقشش چیه با نگاه کردن و دیدن چجوری میخواد جلوی شاه شب رو بگیره؟ تجدید دیدار تیریون با سانسا و پادریک هم جالب میشه. ببینیم سانسا میتونه از همه اشتباهاش درس بگیره و خودشو بچسبونه به تیریون. تیریون تو سریال دیگه سراغ فاحـ*ـه ها نمیره حالا بخاطر ازدواجشه یا شی خدا داند ولی برگشتش پیش سانسا جذاب میشه مخصوصا اگه سانسا هم چیزی از بیلیش یاد گرفته باشه این جفت سیاسی چیکارا که نمیکنن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
kizhan93 » سه شنبه مرداد 17, 96 6:56 pm[/url]"]من قبلا هم گفتم که سانسا پتانسیل اینو داره که دوباره فریب پیتر بیلیش رو بخوره ولی بقیه استارکها مانعش میشن

صحنه ی راه رفتن و نگاه کردن به برین و پاتریکش هم فوقالعاده بود این دختر فوق العاده قشنگ بازی میکنه مغرور و آروم من صحنه شمشیر بازی اریا رو دوبار تماشا کردم و هر بار لذت بردم و نگاه سانسا به خواهرش به جای تحسین فقط حسادت بود متوجه نمیشم دوستان چرا آریا رو با سانسا مقایسه میکنن هرگز سانسا با آریا قابل مقایسه نیستن ،سانسا دختر ضعیف و احمق که هر کسی رو به خونواده ش ترجیح میداد و در برابر دشمن موشی بیشتر نبوده ولی در برابر خونوادش شیر میشه ازش به شدت نفرت دارم ،آریا به خودش متکیه آریا الان خودش یک ارتشه،دوستان گفته بودن که سانسا بچه بود مگه آریا بچه تر نبود آریا هنوزم بچه است اما از اول داستان شخصیت جسور و شجاع و مغروری داشت هرگز حماقتی رو از طرف اریا ندیدم ولی سانسا سراسر حماقته درست بشو هم نیست

آریا از کاراکترهای مورد علاقه ی من هم هست ولی اینکه میگید حماقتی نداشته رو قبول ندارم.

 

حمله به جافری و تحقیر کردنش شجاعانه ولی احمقانه بود. جافری هر چقدر هم که عوضی ولیعهد بود و آریا باید می دونست که با حمله کردن فقط اوضاع رو خراب تر میکنه که کرد.

 

آزاد کردن جکن، رورج و بایتر هم اشتباه بود. اینکه شانسی یکیشون بی چهره از آب درومد اشتباهشو درست نمیکنه. دو نفر دیگه دو تا جانی بودن که بعد از آزادیشون قتل و غارت کردن و دستشون به خون خیلی ها آلوده شد. البته در نهایت با سندور به شرشون پایان دادن. ولی اگه دلش برای سه مجرمی که اونقدر خطرناک بودن که در قفس نگه داری میشدن به رحم نمیومد یکسری آدم بیگناه قربانی نمی شدن.

 

آریا فرصت داشت تاییون لنیستر رو از بازی حذف کنه. مرگ تاییون ضربه ی جبران ناپذیری به لنیسترها وارد می کرد و شانس پیروزی راب و استنیس رو افزایش می داد. ولی این فرصت بزرگو هدر داد.

 

سرپیچی از بی چهره ها و قدم زدن با خیال آسوده در خیابون های براووس بعد از فرار از دستشون هم حماقت بود. نتیجه ی این حماقت هم چند خنجر تو شکمش بود که اگر ناشی گری ویف و کمک لیدی کرین نبود باید به قیمت جونش تموم می شد.

 

شما آریارو دوست دارید و به کل اشتباهاتشو نمیبینید. از طرف دیگه از سانسا متنفرید و فقط اشتباهاتشو میببینید.

 

هیچ کاراکتری در این داستان بی نقص و بی اشتباه نیست. باهوش ترین کاراکتر ها هم حماقت های بزرگ داشتن.

 

***

 

تعریفتون از قوی بودن چیه؟ شمشیر دست گرفتن و آدم کشتن؟ رو چه حسابی سانسارو ضعیف می دونید؟ کسی که مدت ها شکنجه رو زیر دست روانی ترین villiain داستان تحمل کرده و نشکسته و نرمال مونده ضعیف نیست.

 

اگر فکر می کنید سانسا فریب بیلیشو میخوره و به خانوادش خیانت میکنه مشخصه که به روند داستان توجه کافی نکردید.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×