رفتن به مطلب
جورامون

بحث اپیزودیک قسمت ششم Beyond the wall

شما به قسمت ششم چه امتیازی میدید؟  

83 رای

  1. 1. شما به قسمت ششم چه امتیازی میدید؟

    • 1
      3
    • 2
      0
    • 3
      1
    • 4
      0
    • 5
      2
    • 6
      2
    • 7
      2
    • 8
      11
    • 9
      16
    • 10
      46


Recommended Posts

amione » دوشنبه مرداد 30, 96 10:29 pm[/url]"]چند صفحه اول تاپیک رو خوندم خیلی نظرات دوستان مبنا درستی نداره

گفتم یه جمع بندی کلی بکنم

اگر کسی می تونه ما رو از این جهل و سردرگمی نجات بده

چیزایی که می دونم:

از قسمت آخر شروع می کنم

- نیزه و قدرت over size شاه شب

- دو تا چشم باز شد؛ یکی چشم شمشیر جان اسنو (longclaw)! و دیگری چشم اژدها

- مارتین اهل آسون کردن داستان نیست

- مارتین داستان های تاکین رو تحسین می کنه (بجز مرگ گاندولف خاکستری)

- شاه شب مرتبه اول نیست که داره قیام می کنه، چقدر واقعا تجربه داره، این قدرت بی حد و حصری که بهش داره داده میشه (نیزه و اژده ها و غول و ..) برای چیه، این سردار ها آیا همون بچه هایی هستن که تبدیل کرده ؟ یا همینجوری کیلویی می تونه سردار جایگزین این ها بکنه!

- شاه شب بواسطه شیشه اژدها که تو قلب یه انسان می کنن (فرزندان جنگل) تبدیل می شه

- عمو بنجامین خیلی تلویحی اشاره می کنه که با همون روش (یعنی شیشه اژدها) توسط فرزندان جنگل روند تبدیل شدنش به وایت واکر ها متوقف شده و یه ارتباط یا لینک خبری هم با کلاغ سه چشم داشته

- شاه شب از آتش بارها رد شده، اصن آتش روش تاثیری داره؟ آتش اژدها چی !

- سموئل تارلی کلی کتاب برداشت و ب سمت مقصد نامشخصی راه افتاد، سابق بر این شاهد بودیم رازها و درمان هایی هست حتی برای مرگ‌آورترین بیماری ها و لاعلاج ترین هاشون که گویا دستور العمل مناسبی برای درمانش وجود داره یه فلاش بک به دختر استنیس باراتیون (شیرین) بزنیم و تعجب همگان از درمان دختر بچه؛ حالا ک یه دو جین کتاب از بخش ممنوعه همراهش هست، ممکنه به چه رازهایی پی ببره

- اینم می‌دونیم شاه شب هم ب نوعی قدرت وارگ کردن یا کنترل نیروهاش رو داره، کل لشکر و احتمالا اژدها و... ، تقابلی هست بین شاه شب و برن!

چیزهایی که محتمل هست:

- شاه شب با اژدها به احتمال زیاد هرجایی می تونه بره

- چقدر احتمال داره شاه شب و برن درگیر چیز بزرگتری باشن، با توجه به قدرت های شاه شب

- برن چجور ارتباطی با شاه شب داره! مسلما تئوری شاه شب همون برن هست و یا برن باعث بوجود اومدن شاه شب میشه حسابی ایراد دار و بدون مدرکه چون دستکم تبدیل شاه شب توسط فرزندان جنگل رو دیدیم و اشاره فرزندان جنگل از you به معنای شما (جمع) و نه تو بوده و در ادامه اشاره به انسان ها می کنه

- آیا نیروهای دیگه ای هم هستن توی دنیای مارتین! اون اسکلت هایی که جلو اون غار (زیر درخت که کلاغ و فرزندان جنگل بودن) با برن و ... درگیر شدن و از زمین در می اومدن مثلا؛ بطور کلی چقدر ممکنه بازیگرهای مهم دیگه ای توی داستان باشن تا این قدرت پادشاه شب رو توجیح کنن؟ یا این همه قدرت داره فقط واسه اینکه از دیوار رد بشه!!

چیزهایی که نمی دونم:

- دست فعلی سرسی (کایبرن) که تونست کوه رو احیا کنه آیا می تونه از وایت واکری که قراره تحویل سرسی بشه بعنوان مدرک استفاده ای بکنه؟؛ استفاده در جهت کمک به سرسی یا ...

- اژدها از سیستم گرمایشی آیا به سیستم سرمایشی و برودتی تغییر فاز میده؟ یا قابلیت هاش رو حفظ می کنه؟

- اژدها می تونه با نفسش دیوار رو آب کنه یا ...

- جان توی هر جای داستان احتمال داره جلوی آتیش اژدها قرار بگیره و اینجوری تایگرین بودنش ثابت بشه!

- مارتین از تاکین و داستاناش خوشش میاد آیا ممکنه بره سمت داستان درست کردن برای شمشیرها و ... در حد آنگلاچل و اینا منظورمه !

-شیشه اژدها روی سردار های شاه شب هم تاثیر داره اما روی خود شاه شب چی؟ و اینکه چه تاثیری ممکنه داشته باشه!

- فلز والریانی دقیقا قراره چیکار بکنه چه قدرتی داره، در کنار شیشه اژدها هست یا کلا سلاح دیگه ای هست، قابلیت ترکیب داره یا اصن تاریخچه استفاده اش غیر از لاکچری بودنش چیه!

- چرا شاه شب اینقدر نسبت به جان اسنو بی تفاوته، داستانی هست یا نه، صرفا یه آدم عادیه از نظر شاه که براش اهمیتی نداره

- نقش برن دقیقا چیه! داستان های روایت نشده دیگه ای هست ک باید کشف بکنه یا اینکه خودش درگیرشونه! مثلا تئوری دیوانه شدن مد کینگ آیا درسته که بخاطر دستکاری های برن هست؟

- قابلیت وارگ کردن برن چقدر وسعت پیدا می کنه! می تونه اژدهای شاه شب رو کنترل کنه؟ می تونه خود شاه شب رو (نه اینکه کنترل کنه) تا حدی گیج کنه! چقدر رو برن می شه حساب کرد! آیا خط زمانی روایت شده داستان همینه با احتمالا دستکاری های برن یا جلو تر برن کلا تو زمان دست می بره و بعضی چیزا رو تغییر می ده ؛ چقدر (هندی نشه یه وقت)!

-داستان پشت خلق پادشاه شب آیا اثر گذار هست ب شکل دیگه مسئله خیلی مهمی هست یا تنها یه اشتباه بوده؟ کلا تئوری هایی که برن رو تو خط داستانی-زمانی جلو و عقب می‌کنه تغییرات جزیی هست (کسی می تونه تکلیف تئوری های خط زمانی برن رو مشخص کنه خیلی گیج کننده و زیان بار برای داستان می تونه باشه)

-بازگشت جان از مرگ چقدر مهمه (نه اینکه دوباره زنده شدنش) توی اون مرگش چیزی هست داستانی یا اتفاقی؟! این همه خدایان قدیم و جدید الکی هستن یا نقش دارن و فلسفه ای دارن که هنوز بهش نرسیدیم و قراره شاهد بازی اون ها هم باشیم!

 

خیلی از این سوالا سوالات ما هم هست و کمتر کسی میدونه واقعا جوابشون چیه ... شاید به قول دوستمون حتی خود مارتینم ندونه! فقط باید منتظر بمونیم و ببینیم چی میشه.

ولی یه حدثایی میشه زد مثلا اینکه چرا نایت کینگ به جان اسنو بی تفاوته و بهش نزدیک نمیشه شاید جوابش در همون فولاد والریایی باشه که بجز جان اسنو و سم و اطرافیان کمتر کسی از تواناییش خبر داره... شاید نقطه ضعف نایت کینگ همین باشه

به هر حال این فولاد توسط تمدن والریا ساخته شد که کمی بعد از شب طولانی و افسانه آزورآهای بوجود اومدن ... شاید اونا تونستن این فولاد رو با قابلیت های لایت برینگری که آزورآهای بهش دست پیدا کرد تولید کنن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام به همگی دوستان

من همیشه این سایت و فروم هاش رو میخوندم، ولی تازه عضو شدم

میشه لطفا فیلمنامه فصل 8 رو واسه من هم بفرستین؟

خسته شدیم انقدر صبر کردیم واسه کتاب ها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب چون مقید بودم سریال سر وقت رسمی اش ببینم از بحث عقب موندم و دوستان تقریبا تمام نکات و مسائل رو به طور مبسوط طرح و سرش بحث کردن

تنها کاری که از دستم اومد این بود که از دیروز به حرمت زحمت دوستان همه 17 صفحه رو به دقت بخونم و لایک بدم

الانم فقط نظر شخصی خودم رو میدم:

 

1- بدون شک یکی از پرکشش و تعلیق ترین قسمت های این فصل و کل فصل ها بود و سنت قسمت ماقبل آخر طوفانی رو خیلی خوب رعایت کرده بود و به شخصه با صرف نظر از باگ ها و سوتی های جزئی بهش 10 دادم.

 

2- تا به حال قسمت های ماقبل آخر معمولا یکی در میون مرگ غیرمنتظره دردناک و جنگ بزرگ داشتن (فک کنم فقط هاردهوم رو داشتیم که جنگ هاردهوم و قربانی کردن پرنسس شیرین رو با هم داشت که اونا هم ارتباطی با هم نداشتن) و این قسمت برا اولین جنگ و مرگ دردناک رو یه جا و مرتبط به هم جمع کرده بود که تجربه جدید و جالبی بود.

 

3- اما در مورد باگ ها، سوتی ها، نقصان ها و نقاط مبهم:

الف: بحث اطلاع رسانی رو میشد به جای دوی ماراتن گندری خیلی راحت تر با همراه گروه کردن یه قفس کلاغ و یه دستیار استاد حل کرد، مشابه وظیفه ای که سم تو ماموریت تیم جیور مورمونت تو سیزن 2 داشت.

نمیدونم شاید میخواستن نقش گندری رو برجسته کنن که اونو تو جنگ با مرده ها هم میشد دراورد.

ب: صحنه حمله خرس وایت شده واقعا زائد و بیخود بود و فقط وقت اپیزود رو هدر داد و توروس محبوب و دوس داشتنی رو از یه مرگ باشکوه و حماسی اونطور که لیاقتش رو داشت محروم کرد.

من نفهمیدم هدف این بخش واقعا چی بود ؟ که بگن شاه شب خرس ها رو هم میتونه برگردونه ؟ خب وقتی سایر حیوونات رو برگردونده اینم روش، بعد اگه خرسه وایت شده چرا به جای اینکه همراه ارتش مردگان باشه واسه خودش وسط بیابون ول میگشت ؟! و اگه فرضیه وارگ کردن شاه شب تو مرده ها رو قبول کنیم، با حمله اون خرس غافلگیر شدن دسته مرده ها و اون وایت واکره زیر سوال میره مگه اینکه بگیم خود اون دسته جزئی از دام بزرگتر شاه شب بوده !!!! خدای مغروق اعلم

به هر حال به نظرم اگه اون بخش حذف و وقتش به تشریح بیشتر ابعاد اختلاف سانسا و آریا و جنگ پایانی اختصاص داده میشد بهتر بود، توروس هم اگه طی یه جنگ حماسی مثلا همراه بنجن استارک برا کمک به فرار جان کشته میشد باشکوه تر بود.

پ: در مورد بحث صبر مرده ها و یخ رودخونه و اینا هم بچه ها زیاد حرف زدن فقط یه نکته ای که به ذهنم رسیده و ندیدم کسی اشاره کنه اینه که اول که اون مرده اسیر جیغ میزنه و کمک میخواد یه لشگر از مرده ها به سمت گروه حمله ور میشن اما هیچ وایت واکری همراه شون نیست ! تو سکانس بعدی که از وینترفل و دراگون استون برمیگرده میبینیم که اونا هم رسیدن و عقب تر ایستادن، انگاری که اولش شاه شب اون حوالی نبوده و بعدا که بهش خبر میدن خودش رو میرسونه و مرده ها علاوه بر بحث یخ زدن آب منتظرن تا فرمانده شون بیاد بگه چی کار کنن

ت: درباره رومنس شدن کانکشن جان و دنریس هم گذشته ازینکه شیش سال و شیش جلده از مشت نخستین انسانها تا کارث دارن جماعتی رو به کشتن و سلاخی میدن تا تهش این دو نفر رو به هم برسونن وقتی از یه طرف جان میبینه دنریس در اوج ناامیدی معجزه وار به کمک شون اومده و از نابودی حتمی نجات شون داده و تو این راه یه اژدها ینی یک سوم ارزشمندترین دارایی دنیای نغمه رو از دست داده و از طرف دیگه دنریس هم مشاهده میکنه که واقعا چاقو به قلب جان خورده و از مرگ برگشته و متواضعانه ها این قضیه رو مخفی نگه داشته طبیعیه که هم جان از غرورش دست بکشه و جلوی دنریس زانو بزنه هم دنریس متقابلا نسبت به جان کرش پیدا کنه.

ث: در مورد اینکه چرا شاه شب به جای دروگون که هدف نزدیک و ثابت بود اول ویسریون رو زد، خب ما دیدیم که به محض سقوط ویسریون ریگال چنان فلنگ رو بست که دیگه اطراف دیوار هم مشاهده نشد و یحتمل یه سره و تخته گاز فرار کرد دراگون استون

پس با توجه به اینکه شاه شب میخواست شکار حداکثری داشته باشه و با زدن اژدهای نشسته فرار هر دو اژدهای در حال پرواز قطعی بود هدف آسونتر رو گذاشت برا مرحله بعد و اول یکی از اژدهاهای پرنده رو زد که دست بر قضا نزدیک تر بودن جان بهش باعث شد شلیک دومش لو بره و دروگون هم با هشدار جان برخلاف تصورش بتونه فرار کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
nymeria » سه شنبه مرداد 30, 96 2:50 am[/url]"]R-FAARAZON:

البته این دوستی که بدهیات رو توضیح داد بی دلیل اینکارو نکرد. mockingbird در پشت قبلیش گفت استارک ها از بیلیش چه انتظاری دارن و اگر بیلیش خنجر زیر گلوی ند نمیگذاشت چه اتفاقی میخواست بیفته و براش عجیب بود چرا لیتل فینگر باید اعدام بشه، من هم لازم دیدم یادآوری کنم که خنجر زیر گلوی ند گذاشتن تنها خباثت بیلیش نبود و اگر اعدام بشه به خاطر تمام خرابکاری هاش در طول این چندساله. البته همون خنجر گذاشتن زیر گلوی ند هم باید برای بچه های ند کافی باشه.

خب فرض فقط اینه که بیلیش اعدام بشه ولی من از دید دیگه ای به قضیه نگاه می کنم .برگردیم به کتاب اول مجموعه جایی که هنوز نزاع شاهان کلید نخورده، کسی از اقدامات پشت پرده بیلیش خبر نداره و دلیل و شاهدی برای اعدام بیلیش وجود نداره. خب در این صورت باید چکار کرد؟ چیزی که من تاکید می کنم اینه . اگه کسی دشمن عینی ما نبود یا شرایط برای قصاصش فراهم نبود چه باید کرد؟ چون قبلا هم در یه پست دیگه شما فرمایش کردید که بیلیش متحد سانساست به خاطر همین شاید بد نباشه بیشتر در موردش صحبت کنیم. در سیاست متحد یا دشمن همیشگی وجود نداره. بیلیش هم از این قاعده مستثنی نیست. بیلیش دیدی ماکیاولیستی داره و صرفا در جایی سرمایه گذاری می کنه که به نفعشه. بخاطر همین اگه رفتار بیلیش طوری نیست که به دیده دشمن بهش نگاه بشه دلیلی نداره به این فرد خطرناک اعتماد بشه. ند و کاتلین اعتماد کردن و چوبشو به طور مفصل خوردن. سانسا هم در سریال که خودتون شاهد بودید چه عذابی از دست رمزی اسنو کشید.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ممنون از لیدی نایمریا بابت توصیحی که دادن و در جواب دوستمون باید بگم بعضی اظهار نظرات باعث میشه آدم مجبور بشه بدیهیات رو یادآور بشه،اگه خاطرتونو مکدر کردم شرمنده.و در بحث شرافت خاندان استارک و ناکار آمدیش مقابل دسیسه و نیرنگ امثال بیلیش باید عرض کنم یادتون باشه دایرولف و خاندانش با همین استراتژی شدافت همیشه پرچمشون تو سرزمینشون به اهتزاز در اومده و پابرجا خواهد موند ولی بعید میدونم مرغ مقلد هرگز حتی پرچمش بالای قلعه ای برافراشته بشه،گرچه من شخصیت قوی بیلیش رو قبول دارم و ستایشش میکنم اما اطمینان دارم شرافت و صداقته که پابرجاست نه دسیسه و نیرنگ

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اشکالی نداره در یه بحث نظرات و دیدگاه ها مختلفه. منم از فرمایشات دوستان استفاده می کنم (و نکته توهین آمیزی در پست شما ندیدم) و در کنارش اگه نکته ای به ذهنم رسید میگم

من خودم در بین خاندان های وستروس استارک هارو می پسندم چون اون مردانگی و نجابت رو دارن و در کنارش شجاعت. ولی مرز بین شجاعت و حماقت به باریکی یه موئه. استارک ها گاهی شجاعن و گاهی احمق .اینکه استارک ها چرا پیروزن به نظرم یکیش در کنار اراده قوی ریسک های زیادی هست که انجام میدن که علیرغم مشکلات زیاد گاهی هم می گیره و موفق میشه. در کنار این نوع ادبیات مارتین نشون میده که خودش طرفدار استارک هاست.

حتی خانم ایشون ازشون قول گرفت که شخصیت آریا تا پایان داستان زنده باشه.

 

در مورد شرافت و صداقت پابرجاست و... در اکثر داستان های فانتزی این کلیشه رایجه ( در نغمه هم احتمالا همین پایانو شاهد باشیم) ولی در دنیای واقعی ما چه در گذشته و چه حال این امر وجود نداره. قاعده این دنیا اینه که همیشه افراد با شرافت و پاکدست رو به زوالن و افراد دسیسه باز و خودخواه پیروز.

پتایر بیلیش شاید از کامکار ترین شخصیت های داستان و سریال باشه. بیلیش نه جثه بزرگی داره، نه قدرت و توان جنگیدن داره ، نه عضو خاندان پرنفوذیه و نه بر ثروت و قدرت پدرش تکیه داره. اگه بیلیش به جایی رسیده و خاندان های مختلف رو به جون هم انداخته این ناشی از هوش و صبر ایشونه ولاغیر. همین الانشم زیادی زنده مونده ایشون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بحث دنیای فنتزی با حقیقی که صد البته جدا هستش ولی تو دنیای حقیقی و با مطالعه تاریخ همین ایران خودمون فقط به این نتیحه نیرسیم که هیچ خاندانی پاینده نیست و همشون یه روزی به زوال میرسن و از صحنه روزگار محو میشن ولی مهم این بوده که چه نامی ازشون باقی موتده و قضاوت تاریخ راجبشون چی بوده...

در مورد بیلیش و شخصیتش کاملا موافقم و بخاطر همین خصوصیاته که عرض کردم خوشم میاد ازش...

یه سوال از همه عزیزان مخصوصا اونایی که فصل 8 براشون اسپویل نشد

خیانت سوم به دنریس ممکنه از جانب تیریون باشه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نظرات ديگران رو درباره ى بيليش خوندم خواستم متذكر بشم كه فقط خاندان استارك ها يا ارين از بيليش ضربه نخوردن خاندان تايرل هم از اعتماد به بيليش هم ضربه خوردن چون بيليش يكى از عواملى بود كه باعث مرگ جافرى بود حتى خيلى ها هم معتقد هستند كه بيليش اولنا رو راضى كرد كه جافرى رو بكشه و كارى كنه كه تيريون مقصر واقع بشه با اين كار و همچنين مرگ تايوين(با اينكه بيليش تو اين يكى دست نداشت حداقل خيلى نه) باعث شد كه سرسى با خاندان تايرل ها حتى مارتل ها درگير بشه شايد بيليش مستقيم باعث اين اتفاقات نشده باشه ولى قطعا در شروع شدنش دست داشته

فكر كنم قبلا هم گفتم ولى من از كاراكتر بيليش خيلى بيشتر از سرسى ميترسم سرسى تا زمانى كه كسى يا چيزى قدرت يا حالا در قسمت هاى قبل تر بچه هاش رو تهديد نميكرد صلح رو بهم نميزد يا دسيسه اى نميچيد ولى بيليش مدام صلح رو برهم ميزنه تا با استفاده از هرج و مرج خودش رو بالا بكشه مثل حرفى كه خودش گفت: هرج و مرج مثل يك نردبان است

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ماشاالله چقدر سوال داری شما

من فقط یکیشو میدونم

اونم اینه که اسکلت ها از زمین در نیومدن، توی اون قسمت به خاطره اینکه فرزندان جنگل جلوی در غار رو آتیش زده بودن اسکلت ها یا همون وایت ها دنبال یه راهی بودن که بتونن وارد غار بشن و برای همین هم از سقف غار وارد شدن. اگه دقت کنی اولیشون از بالا میفته که اون دختره با شمشیر میزنتش دومی رو هم گرگه میپره روش و ...

در خصوص اسکلت ها هم منظوم اون قسمت هولد د دور نیست، لحظه ای که برن و دیگران (گمونم فصل قبل سریال) برای اولین بار ب خاطر ویژن های برن میان سمت درخت.( سکانس درست خاطرم نیست شاید اون ها هم وایت واکر بودن اما اگه بودن خب شاه شب از قبل می دونست برن کجاست غیر اینکه در اون زمان برن براش بی اهمیت بوده)

ممنون از این همه موشکافی

ولی یه نقدی هست به پستتون،شما بعضی مطالب رو که در کتاب و سریال باهم متفاوته درنظر نگرفتید مثل همین قضیه اسکلت،اونا وایت بودن و موجود جدیدی نبودن.یا قضیه شاه شب و بوجود اومدن آدر ها که اصلا تو سریال و کتاب متفاوته

سوالاتون خیلی تخصصیه،فکر کنم مارتینم هنوز به نتایجی راجبش نرسیده ولی خب شاید تا پایان سریال بتونین برای بعضیاشون جوابی پیدا کنید

من کتاب رو نخوندم (چند سال پیش یه فایل چند صفحه ای داستان تارگرین های اولیه گمونم اگان بود فقط اونو خوندم) احتمالا اگر جایی مطلبی به این شکل هست بخاطر باقی نظراتی هست که خوندم و تو ذهنم مونده،

می دونم سوالام سخت و گیج کننده هست اما گفتم شاید با گذشت این چند سال و شماهایی که خب احتمالا کتاب رو هم خوندید و بینش بیشتری دارید بشه برخی فرضیه ها رو رد کرد یا بیشتر روشون مانور داد

 

خیلی از این سوالا سوالات ما هم هست و کمتر کسی میدونه واقعا جوابشون چیه ... شاید به قول دوستمون حتی خود مارتینم ندونه! فقط باید منتظر بمونیم و ببینیم چی میشه.

ولی یه حدثایی میشه زد مثلا اینکه چرا نایت کینگ به جان اسنو بی تفاوته و بهش نزدیک نمیشه شاید جوابش در همون فولاد والریایی باشه که بجز جان اسنو و سم و اطرافیان کمتر کسی از تواناییش خبر داره... شاید نقطه ضعف نایت کینگ همین باشه

به هر حال این فولاد توسط تمدن والریا ساخته شد که کمی بعد از شب طولانی و افسانه آزورآهای بوجود اومدن ... شاید اونا تونستن این فولاد رو با قابلیت های لایت برینگری که آزورآهای بهش دست پیدا کرد تولید کنن

موافقم که مارتین احتمالا هنوز خودش هم تصمیم نگرفته، یحتمل این همه راه دررو گذاشته که فقط مردم رو گیج کنه و ته داستان لو نره اما اگه همین نظرات مردم رو می دید به قول دوستی کلا بشینه یه کتاب دیگه بنویسه ممنون در خصوص ایده شمشیر جان و دوری شاه شب؛ یه سرچی در خصوص لایت برینگری زدم و اون تئوری های شمشیر هم خوندم (امیدوارم خیلی هندی طور نشه البته) اینکه دیدیم با از بین رفتن یک سردار بخشی از سپاه وایت واکر ها از بین رفت (یه چیزی شبیه به کشتن ارجینال ها «ومپایری») و زنده کردن مرده ها مثل گاندولف چقدر ممکنه مارتین بخواد بره دنبال داستان و فلسفه این شمشیرهای والریانی منجمله شمشیر خود ند استارک که ذوب شد؟ چقدر ممکنه تو سریال بهش پرداخته بشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
amione » سه شنبه مرداد 31, 96 12:27 pm[/url]"]

ماشاالله چقدر سوال داری شما

من فقط یکیشو میدونم

اونم اینه که اسکلت ها از زمین در نیومدن، توی اون قسمت به خاطره اینکه فرزندان جنگل جلوی در غار رو آتیش زده بودن اسکلت ها یا همون وایت ها دنبال یه راهی بودن که بتونن وارد غار بشن و برای همین هم از سقف غار وارد شدن. اگه دقت کنی اولیشون از بالا میفته که اون دختره با شمشیر میزنتش دومی رو هم گرگه میپره روش و ...

در خصوص اسکلت ها هم منظوم اون قسمت هولد د دور نیست، لحظه ای که برن و دیگران (گمونم فصل قبل سریال) برای اولین بار ب خاطر ویژن های برن میان سمت درخت.( سکانس درست خاطرم نیست شاید اون ها هم وایت واکر بودن اما اگه بودن خب شاه شب از قبل می دونست برن کجاست غیر اینکه در اون زمان برن براش بی اهمیت بوده)

 

به نظر می رسه اونها وایت بودن و فقط شاه شب توی محدوده کلاغ سه چشم قدرتی نداشته؛ یکی از فرزندان (لیف) همونجا در مورد اینکه چرا اسکلت ها نمی تونن دنبالشون کنن میگه:

"They cannot follow us. The power that moves them is powerless here"

یعنی قدرت شاه شب تو اون محدوده کارایی نداشته

 

اما بعد از اینکه نایت کینگ، برن رو نشان دار کرد، هم خودش و هم وایت ها توانایی ورود به اون محوطه رو پیدا کردن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب بالاخره اپیزود ششم رو دیدم. (در واقع با پخش اصلی دیدم نه وقتی که اپیزود لیک شد.)

یکی از معدود اپیزود هایی بود که بخش اضافه نداشت تقریبا. دیالوگ ها هم بهتر شده بودن. هم دیالوگ های گروهی که به شمال دیوار رفتن (بین جان و لرد بریک، بین سندور و تورموند و ...) و هم دیالوگ های وینترفل (آریا و سانسا) و همین طور دراگون استون (دنریس و تیریون).

نبرد با وایت ها خوب درست شده بود و همون چیزی بود که انتظارش رو داشتم. رسیدن به موقع اژدهاهای دنریس و البته خودش (اولین باری که از رسیدن دنریس خوشحال شدم) و البته کشته شدن و تبدیل شدن یکی از اژدهاها به اژدهای یخی بسیار جذاب بود. دوست داشتم جنگیدن گندری رو بیشتر ببینم ولی خوب نشد و فرستادنش برای کمک گرفتن. نحوه ی نجات پیدا کردن جان رو اصلا دوست نداشتم. سر رسیدن ناگهانی بنجن (که خیلی شبیه نجات برن تو فصل قبل بود) به نظرم جالب نبود و انتظار نجات دراماتیک تری رو داشتم. و خوب با بلایی که سازنده ها سر کلدهند آورده بودن (اگه کلدهند رو همون بنجن بدونیم) خوب شد که حذف شد از سریال. صحنه ی بین دنریس و جان رو اصلا دوست نداشتم. نه که با رابطه شون مشکلی داشته باشم ولی این سکانس اصلا خوب درنیومده بود. صدا زدن دنریس توسط جان با اسم «دنی» خیلی بی مورد بود. هیچ دلیلی وجود نداشت که اینقدر صمیمی بشن تو اون لحظه. به نظرم می تونستن رسمی تر بسازن این سکانس رو. و بعد با حوصله ی بیشتری به رابطه ی عاطفی جان و دنریس بپردازن.

بخش وینترفل هم خوب بود. درگیری آریا و سانسا و این که بیلیش در کمال تعجب تونسته این دو تا خواهر رو به جون هم بندازه. آریا یه کم اغراق می کنه توی حرف ها و نظراتش اما در کل درست میگه به نظرم. به نظرم آریا هیچ وقت به خاندانش خیانت نمی کنه. بیلیش هم همچنان دیالوگ هاش فاصله ی زیادی با فصل های اول و دوم داره.

در مورد بازی های بازیگر ها. امیلیا کلارک من همیشه به بازی اش انتقاد داشتم. اما به نظرم توی این اپیزود حداکثر تلاشش رو کرده بود و به جز صحنه ی پایانی با جان خیلی خوب بازی کرده بود.

در کل من از این اپیزود راضی بودم و نمره ی 10 رو میدم. یه سری تئوری دارم که اگه وقت شد میگم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توجه داشته باشین نغمه خیلی به دنیای واقعی شبیه و خیلی با کارهای دیگه فانتزی فاصله داره و مثل ارباب حلقه ها واینا نیس که با یه حلقه کارتموم نمونش همیم بیلیش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه سوال که شده دغدغه م... آیا قراره آخر سریال با آخر کتاب یکسان تموم شه ؟ یا باید شاهد پایانی متفاوت باشیم ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به این قسمت نمره 7 دادم... در صورتیکه میتونست بهترین قسمت کل سریال باشه، اما بخاطر موارد زیر این قسمت کاستی های عجیبی داشت:

 

1- زنجیری که ته قسمت مرده ها ازش برای بیرون کشیدن ویسریون استفاده مردن، از کجا گیر آوردن ؟؟!!

 

2- گندری جوری تا دم ایست واچ دووید که انگار فاصله یک کیلومتری رو دوویده و از اون جالبتره سرعت عمل کلاغای وستروس تا رسیدنشون به دنریس و رفتن دنریس برای نجات جان و تیمش

 

3- چرا نایت کینگ با اون همه هوش و ذکاوت، تصمیم نگرفت نیزه رو به سمت دروگون پرتاب کنه که هم قوی ترین اژدها رو شکار کرده باشه و هم بتونه کار بزرگترین جنگجو های وستروس رو همونجا یکسره کنه البته به همراه دنریس مادر اژدهاها... که قطعا با کشتن دنریس، نایت کینگ میتونست راحت تر اژدها ها رو تصاحب کنه(بکشه بعد تصاحب کنه )

 

4- به نظر من ایده کلی اینکه جان و همراهاش رفتن اونور دیوار و بزرگترین جنگجوهای وستروس جونشون رو گذاشتن کف دستشون تا یه واکرو گیر بندازن کاملا احمقانه بود... و احمقانه تر اینکه چرا سرسی با اون همه نفرت و خشم و ستمگری، رام شد و حاضر شد پیشنهاد دنریس رو قبول کنه ؟ (البته این مورد یه خورد جامعیت داره به کل فصل نه صرفا این قسمت )

 

5- مرده ها واقعا میخواستن طناب دست های مرده دستگیر شده رو باز کنن ؟؟ یعنی انقد زرنگ شدن ؟؟

 

6- چرا بنجن همراه با جان سوار اسب نشد و خودش رو به کام مرگ برد؟ اسب قاعدتا میتونست دو نفر رو حمل کنه

 

این موارد رو کسای دیگه ای هم مطرح کردن و به عنوان سوتی های سریال نام بردن... به نظرم منطقیه چون من نتونستم جواب سوال های بالا رو بدم! اما یک سری موارد دیگه که توی این قسمت منو اذیت کرد:

 

* به نظرم یکم ابهت آدر ها رو سریال داره میاره پایین... جان خیلی راحت تونست اون یارو آدر رو بکشه ...

 

* تو یه دیالوگ تورموند به جان میگه که غرور منس باعث شد خیلی از وحشی ها بمیرن!!!! همین زانو نزدن و غرور منس(اونم به خاطر خود وحشی ها به عنوان مردمان آزاد) نبود که باعث میشد همین ها از جمله تورموند ستایشش کنن ؟؟؟!! یهو چی شد و این دیالوگ از کجا اومد؟!!!!شایدم عوامل سریال تنگ نظرانه با این دیالوگ سعی کردن که به این شیوه جان برای زانو زدن به دنریس قانع بشه!! راه های بهتری بود برای اینکار

 

* با دور شدن سریال از کتاب، دیگه شاهد مرگ های شخصیت های مهم و مرگ های تراژیک نیستیم... این قسمت میتونست پایان کار تورموند باشه... به نظرم عوامل سریال دارن هالیوودی و احساسی کار میکنن تا به مزاق اکثریت مخاطبین خوش بیاد... به نظرم این خوب نیست... سریال باید مثل فصل سه مرگ های شوکه کننده ای مثل عروسی سرخ داشته باشه...

 

* یکی دیگه از دلایلم برای اینکه میگم سریال رویه ای هالیوودی به خودش گرفته، نجات های پی در پی ه ؛ اول دنریس فرشته نجات میشه بعد عمو بنجن سر میرسه

 

-- اون هایی که شماره دار گذاشتم ، خیلی دوست دارم اون سوالات جواب داه بشن؛ البته اگر جئاب منطقی ای برای این نقطه ضعف های قسمت 6 باشه... من خودم از متعصبین سریالم و به هیچ وجه نمیتونم این ضعف ها رو تحمل کنم ...

 

#زنده باد نایت کینگ#

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آثار داستانی اعم از رُمان و فیلم و سریال و ... یکی از کارکردهای شان جدا کردن فرد از جهان ملال انگیز اطراف و تحرک بخشیدن به جهان ذهنی اوست. بنابراین خیلی طبیعیست که ما با یک اثر داستانی خیلی احساس نزدیکی کنیم و با آن زندگی کنیم و خلاصه خیلی از آن متاثر شویم و به دقت پیگیری اش کنیم مثل رابطه ای که من و بعضی دوستان با دنیای نغمه و سریال داریم اما، (یک امای بزرگ) لازم است که نسبت یک اثر را با آثار دیگر و درجه و جایگاه شان بدانیم.

کتاب مارتین نه کتاب مقدس است و نه یک اثر همچون "برادران کارامازوف" و "جنایت و مکافات" ; یکی از صدها محصول "بست سلر، پرفروش" از ده ها نویسنده‌ای است که کتاب های جذاب و پرفروش می نویسند، سریال بازی تاج و تخت هم یک اثر "هالیوودی" است که در مواردی سنت شکنی می کند و تمایلات پُست مدرن از خود نشان می دهد و گاهی بر خلاف پیچ، می پیچد. اما هم کتاب و هم سریال آثاری مربوط به "جریان اصلی" و "هالیوودی" اند و گاهی هم هندی می شوند. اینکه ما چیزی را دوست داشته باشیم و از آن لذت ببریم یک چیز است - خیلی هم خوب و عالی-و اینکه به اندازه‌ی لذتی که از آن می بریم "درجه‌ی هنری" و "نخل طلایی" به آن بدهیم یک چیز کاملا متفاوت دیگر.

بخشی از ایراداتی که دوستان گفتند کاملا درست است و نقص هایی اند که نمی توان از آن به سادگی چشم پوشید اما بعضی دیگر مثل "سرعت جابجایی ها" نتیجه‌ی طبیعی تعارض دنیای کنونیست که دنیای سرعت و تکنولوژیسیت با دنیای مورد روایت که یک دنیای کُند و ایستاست.

یعنی اگر در روایت آن دنیا بخواهیم از غافلگیری های خوشایند مثل رسیدن ارتش استنیس به آن سوی دیوار یا رسیدن دنریس به کمک جان و همراهانش و از این قبیل استفاده کنیم علاوه بر توجیهاتی مثل اژدها ، مجبوریم مخاطب را در بی خبری و تاریکی نگه داریم که خود این بی خبری باعث ایجاد سوالات و فرضیات می شود و داستان را در خودش گسترش می دهد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سلام.تازه با اینجا آشنا شدم. ای کاش زودتر میومدم. این اولین پست منه ببخشید اگر طولانیه

چندتا نکته:

1- اول که سریال رو تماشا میکردیم با جنگ خاندان ها روبرو بودیم و به کمک کتاب و توانایی مارتین ارتباط خوبی با داستان و شخصیت ها برقرار کردیم. وقتی جنگ، جنگ خاندان هاست طبیعتا روابط و معانی خاص خودشو داره. اما حالا رفته رفته با چیز جدید روبرو میشیم. جنگ خدایان یا جنگ خیر و شر. اینجا دیگه روابط بین خاندان ها و مفاهیم و شخصیت هایی که تا حالا ساخته شدن به دردمون نمیخورن و انگار داریم به یه چیز جدید نگاه میکنیم.

2-هر چی که در جنگ خاندان ها دیدیم زیرمجموعه ای از جنگ خدایان هست و هر اتفاقی در جنگ خاندان ها جزیی از همون جنگ بزرگه. اما جنگ از اونجایی شروع شد که بیلیش نقشه مرگ جان ارن رو کشید و با مقصر جلوه دادن لنیسترها دشمنی های کهنه رو نو کرد و با نقشه کشتن برن مسئله رو بغرنج تر کرد. من تو یه سایت دیگه چیزی گفتم که خیلی استقبال نشد. اینکه بیلیش فراتر و عمیق تر از یه شخصیت جاه طلب و قدرت طلبه و حدس میزنم ارتباطی با یکی از خدایان داره. و هر کاری میکنه جنگ رو به مرحله جدیدی وارد میکنه. خنجری که بیلیش این داستان رو باهاش شروع کرد حالا نقش مهمی پیدا کرده. خنجری که قرار بود برن رو بکشه بعدها به برن اهدا شد حالا دست خواهران استارکه. اگر اهدای این خنجر از طرف آریا به سانسا نبود میگفتم کسی که لیدی برین رو به کینگزلندینگ فرستاد سانسا نبود درواقع آریا بود با چهره سانسا! حالا شاید وقایع جور دیگری رقم بخوره. حذف احتمالی بیلیش به نفع کدام خداست؟

3-یه چیز قطعیه. اینکه این نظم موجود در وستروس بعد از این اتفاقات کلا عوض میشه. آیا بیلیش بعد از این اتفاقات رو نشونه گرفته یا اینکه داره وظیفه دینی خودش رو انجام میده و به خدای خودش خدمت میکنه؟ یا اینکه واقعا یه شخصیت جاه طلبه و رنده که زنده بودنش کلی دردسر داشت و مردنش هم کلی دردسر برای بقیه ایجاد میکنه و خلق چنین شخصیتی صرفا نشانه نبوغ مارتین در دراماتیزه کردن نبرد و کلنجار همیشگی انسان با سرنوشته

4-ما با دوتا اثر مواجه هستیم. یک کتاب و یک سریال. متاسفانه چون دیگه از اینجا به بعد کتابی وجود نداره نمیشه به عمق مطالب و سکانس های سریال پی برد. ای کاش مارتین رو آزاد میگذاشتن تا کتاباش رو بنویسه و سر و کار شخصیت های محبوبمون به دست هالیوودی جماعت نمی افتاد! تا شاهد سکانس هایی نباشیم که کلی حرف و حدیث داره...

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
jaehaerysI » چهارشنبه مرداد 31, 96 2:05 am[/url]"]به این قسمت نمره 7 دادم... در صورتیکه میتونست بهترین قسمت کل سریال باشه، اما بخاطر موارد زیر این قسمت کاستی های عجیبی داشت:

 

1- زنجیری که ته قسمت مرده ها ازش برای بیرون کشیدن ویسریون استفاده مردن، از کجا گیر آوردن ؟؟!!

 

2- گندری جوری تا دم ایست واچ دووید که انگار فاصله یک کیلومتری رو دوویده و از اون جالبتره سرعت عمل کلاغای وستروس تا رسیدنشون به دنریس و رفتن دنریس برای نجات جان و تیمش

 

3- چرا نایت کینگ با اون همه هوش و ذکاوت، تصمیم نگرفت نیزه رو به سمت دروگون پرتاب کنه که هم قوی ترین اژدها رو شکار کرده باشه و هم بتونه کار بزرگترین جنگجو های وستروس رو همونجا یکسره کنه البته به همراه دنریس مادر اژدهاها... که قطعا با کشتن دنریس، نایت کینگ میتونست راحت تر اژدها ها رو تصاحب کنه(بکشه بعد تصاحب کنه )

 

4- به نظر من ایده کلی اینکه جان و همراهاش رفتن اونور دیوار و بزرگترین جنگجوهای وستروس جونشون رو گذاشتن کف دستشون تا یه واکرو گیر بندازن کاملا احمقانه بود... و احمقانه تر اینکه چرا سرسی با اون همه نفرت و خشم و ستمگری، رام شد و حاضر شد پیشنهاد دنریس رو قبول کنه ؟ (البته این مورد یه خورد جامعیت داره به کل فصل نه صرفا این قسمت )

 

5- مرده ها واقعا میخواستن طناب دست های مرده دستگیر شده رو باز کنن ؟؟ یعنی انقد زرنگ شدن ؟؟

 

6- چرا بنجن همراه با جان سوار اسب نشد و خودش رو به کام مرگ برد؟ اسب قاعدتا میتونست دو نفر رو حمل کنه

 

این موارد رو کسای دیگه ای هم مطرح کردن و به عنوان سوتی های سریال نام بردن... به نظرم منطقیه چون من نتونستم جواب سوال های بالا رو بدم! اما یک سری موارد دیگه که توی این قسمت منو اذیت کرد:

 

* به نظرم یکم ابهت آدر ها رو سریال داره میاره پایین... جان خیلی راحت تونست اون یارو آدر رو بکشه ...

 

* تو یه دیالوگ تورموند به جان میگه که غرور منس باعث شد خیلی از وحشی ها بمیرن!!!! همین زانو نزدن و غرور منس(اونم به خاطر خود وحشی ها به عنوان مردمان آزاد) نبود که باعث میشد همین ها از جمله تورموند ستایشش کنن ؟؟؟!! یهو چی شد و این دیالوگ از کجا اومد؟!!!!شایدم عوامل سریال تنگ نظرانه با این دیالوگ سعی کردن که به این شیوه جان برای زانو زدن به دنریس قانع بشه!! راه های بهتری بود برای اینکار

 

* با دور شدن سریال از کتاب، دیگه شاهد مرگ های شخصیت های مهم و مرگ های تراژیک نیستیم... این قسمت میتونست پایان کار تورموند باشه... به نظرم عوامل سریال دارن هالیوودی و احساسی کار میکنن تا به مزاق اکثریت مخاطبین خوش بیاد... به نظرم این خوب نیست... سریال باید مثل فصل سه مرگ های شوکه کننده ای مثل عروسی سرخ داشته باشه...

 

* یکی دیگه از دلایلم برای اینکه میگم سریال رویه ای هالیوودی به خودش گرفته، نجات های پی در پی ه ؛ اول دنریس فرشته نجات میشه بعد عمو بنجن سر میرسه

 

-- اون هایی که شماره دار گذاشتم ، خیلی دوست دارم اون سوالات جواب داه بشن؛ البته اگر جئاب منطقی ای برای این نقطه ضعف های قسمت 6 باشه... من خودم از متعصبین سریالم و به هیچ وجه نمیتونم این ضعف ها رو تحمل کنم ...

 

#زنده باد نایت کینگ#

 

1-به نظر میرسه کارگردان خواسته مرگ ویسیریون رو دراماتیک تر کنه برای همین غرق شدن در دریاچه رو اجرا کرده. ای کاش این کار رو نمیکرد تا دیگه نیازی به زنجیر نباشه!

2-بهترین توجیه اینه که گروه جان یه نصف روز راه رفتن تا برسن به ارتش مردگان. و گندری هم تا شب خودش رو رسونده به دیوار. کلاغ ها صبح دراگون استون بودن. ظهر یا غروب هم دنریس با اژدهایان رسیده به گروه. یعنی گروه 24 ساعت منتظر بودن. فقط این هم نیست. انتظار ارتش مردگان و شاه شب بریا چی بود؟ البته بستگی به ماهیت شاه سب داره که فعلا بدون جوابه و همین طور مورد 3 که شما اشاره کردی

4-تنها راه متحد کردن همه همین بود که ببینن با چی طرفن. این موقعیت صلح موقت هم همون طور که سرسی تو اپیزود 4 یا 5 گفت بهترین موقعیت برای تجدید قواست. درواقع سرسی داره استفاده خودش ر میبره. البته هنوز نمیدونه با چی طرفه!

5-از اول زرنگ بودن. در فصل 6 در سکانسی که میخواستن وارد غار کلاغ سه چشم بشن از روی غار دور مزن و زمین رو میکندن از سقف غار وارد میشدن!!

6-تو فصل 6 وقتی بنجن به داد برن رسید گفت کلاغ سه چشم من رو احضار کرده. اینجا هم احتمالا برن صحنه رو میدیده و بنجن رو فرستاده. بنجن هم مردگان رو سرگرم کرده تا جان فرار کنه

 

*درباره از بین رفتن ابهت وایت واکر ها موافقم فصل اول جوری میومدن که اصلا کسی متوجه نمیشد..

و متاسفانه سایه هالیوود با سر سریال داره دیگه سنگین میشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

-

به نظر میرسه کارگردان خواسته مرگ ویسیریون رو دراماتیک تر کنه برای همین غرق شدن در دریاچه رو اجرا کرده. ای کاش این کار رو نمیکرد تا دیگه نیازی به زنجیر نباشه!

اگه ویسریون در خشکی سقوط میکرد نایت کینگ در همون لحظه تبدیلش میکرد در این صورت خود خدای روشنایی هم نمیتونست به داد جان برسه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
وایت ولف » چهارشنبه شهریور 1, 96 2:08 pm[/url]"]-
به نظر میرسه کارگردان خواسته مرگ ویسیریون رو دراماتیک تر کنه برای همین غرق شدن در دریاچه رو اجرا کرده. ای کاش این کار رو نمیکرد تا دیگه نیازی به زنجیر نباشه!

اگه ویسریون در خشکی سقوط میکرد نایت کینگ در همون لحظه تبدیلش میکرد در این صورت خود خدای روشنایی هم نمیتونست به داد جان برسه

 

اینا دیگه به عوامل زیادی ربط پیدا میکنه. مثلا اگر در خشکی سقوط میکرد یه مزیتش این بود که دروگون یا ریگال آتیشش بزنن تا جسدش دست شاه شب نیوفته!(البته با این فرض که اژدهایان مرده در آتش هم نوعشون بسوزن)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من اسپویل قسمت 7 رو نخوندم اما فکر میکنم در نهایت با از بین رفتن جادوی دیوار همراه بشه..اینکه کل دیوار به اون عظمت فرو بریزه کمی دور از ذهنه!! البته دوستای اسپویل خون بهتر میدونن. استفاده از جادوی اژدها (و همچنین رد شدن برن از دیوار) احتمالا باعث میشه نایت کینگ و ارتشش به وستروس قدم بذارن..

در کل در اینکه این اژدها، مفت از دست رفت شکی درش نیست و اگر گروه یکم دیرتر حرکت میکردن، باید فاتحه دروگون رو هم میخوندیم.. حالا قدرت ویسریون زیر دست شاه شب احتمالا 10 برابر موقعی میشه که برای زنده ها میجنگید. و این یکمی غیر قابل تحمله چون با این اوصاف کشتن دو اژدهای دیگه برای نایت کینگ اژدهاسوار مثل کشتن دوتا "پشه" هست..

من خودم طرفدار سریالم اما این که همچین قدرت خدا مانندی در این فصل به نایت کینگ دادند و احتمالا فصل بعد شاهد افتش خواهیم بود، روی اعصاب هست.. امیدوارم در کتاب این طور نشه...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
jaehaerysI » چهارشنبه مرداد 31, 96 2:05 am[/url]"]به این قسمت نمره 7 دادم... در صورتیکه میتونست بهترین قسمت کل سریال باشه، اما بخاطر موارد زیر این قسمت کاستی های عجیبی داشت:

 

1- زنجیری که ته قسمت مرده ها ازش برای بیرون کشیدن ویسریون استفاده مردن، از کجا گیر آوردن ؟؟!!

 

2- گندری جوری تا دم ایست واچ دووید که انگار فاصله یک کیلومتری رو دوویده و از اون جالبتره سرعت عمل کلاغای وستروس تا رسیدنشون به دنریس و رفتن دنریس برای نجات جان و تیمش

 

3- چرا نایت کینگ با اون همه هوش و ذکاوت، تصمیم نگرفت نیزه رو به سمت دروگون پرتاب کنه که هم قوی ترین اژدها رو شکار کرده باشه و هم بتونه کار بزرگترین جنگجو های وستروس رو همونجا یکسره کنه البته به همراه دنریس مادر اژدهاها... که قطعا با کشتن دنریس، نایت کینگ میتونست راحت تر اژدها ها رو تصاحب کنه(بکشه بعد تصاحب کنه )

 

4- به نظر من ایده کلی اینکه جان و همراهاش رفتن اونور دیوار و بزرگترین جنگجوهای وستروس جونشون رو گذاشتن کف دستشون تا یه واکرو گیر بندازن کاملا احمقانه بود... و احمقانه تر اینکه چرا سرسی با اون همه نفرت و خشم و ستمگری، رام شد و حاضر شد پیشنهاد دنریس رو قبول کنه ؟ (البته این مورد یه خورد جامعیت داره به کل فصل نه صرفا این قسمت )

 

5- مرده ها واقعا میخواستن طناب دست های مرده دستگیر شده رو باز کنن ؟؟ یعنی انقد زرنگ شدن ؟؟

 

6- چرا بنجن همراه با جان سوار اسب نشد و خودش رو به کام مرگ برد؟ اسب قاعدتا میتونست دو نفر رو حمل کنه

 

این موارد رو کسای دیگه ای هم مطرح کردن و به عنوان سوتی های سریال نام بردن... به نظرم منطقیه چون من نتونستم جواب سوال های بالا رو بدم! اما یک سری موارد دیگه که توی این قسمت منو اذیت کرد:

 

* به نظرم یکم ابهت آدر ها رو سریال داره میاره پایین... جان خیلی راحت تونست اون یارو آدر رو بکشه ...

 

* تو یه دیالوگ تورموند به جان میگه که غرور منس باعث شد خیلی از وحشی ها بمیرن!!!! همین زانو نزدن و غرور منس(اونم به خاطر خود وحشی ها به عنوان مردمان آزاد) نبود که باعث میشد همین ها از جمله تورموند ستایشش کنن ؟؟؟!! یهو چی شد و این دیالوگ از کجا اومد؟!!!!شایدم عوامل سریال تنگ نظرانه با این دیالوگ سعی کردن که به این شیوه جان برای زانو زدن به دنریس قانع بشه!! راه های بهتری بود برای اینکار

 

* با دور شدن سریال از کتاب، دیگه شاهد مرگ های شخصیت های مهم و مرگ های تراژیک نیستیم... این قسمت میتونست پایان کار تورموند باشه... به نظرم عوامل سریال دارن هالیوودی و احساسی کار میکنن تا به مزاق اکثریت مخاطبین خوش بیاد... به نظرم این خوب نیست... سریال باید مثل فصل سه مرگ های شوکه کننده ای مثل عروسی سرخ داشته باشه...

 

* یکی دیگه از دلایلم برای اینکه میگم سریال رویه ای هالیوودی به خودش گرفته، نجات های پی در پی ه ؛ اول دنریس فرشته نجات میشه بعد عمو بنجن سر میرسه

 

-- اون هایی که شماره دار گذاشتم ، خیلی دوست دارم اون سوالات جواب داه بشن؛ البته اگر جئاب منطقی ای برای این نقطه ضعف های قسمت 6 باشه... من خودم از متعصبین سریالم و به هیچ وجه نمیتونم این ضعف ها رو تحمل کنم ...

 

#زنده باد نایت کینگ#

 

خب جواب یک سریشون رو میدم

1 - چه اهمیتی داره که زنجیر از کجا اومده .اصلا انسان ها زنجیر از کجا میارن خب نایت کینگم از همونجا اورده

2 - واقعا دیگه داره حالم از این بحثای پارادوکس زمانی و تند و کند بودن خط داستانی سریال بهم میخوره

واقعا بعضی دوستان نمیدونم فک کنم انتظار دارن مثلا نشون بده ۳ روز اونجا گیر کردن که اگه دو دوتا چارتا بکنیم جور درمیاد

 

3 - تو اون صحنه ویسریون داشت اتش میزد همه رو و دورو بر ارتش مرده ها پرواز میکرد پس قاعدتا اگه بخواد نایت کینگ یه اژدها بزنه اول اونیو میزنه که داره میتازونه نه اونیو که ثابت نشسته

 

4 - این کار یه حماقته لازم بود . همونطور که تیریون گفت برای این که این جنگ داخلی متوقف بشه و به جنگ اصلی برسن (تنها جنگی که اهمیت داره) مجبور بودن یه مدرک دال بر وجود داشتن ارتش مردگان به سرسی و پایتختی ها نشون بدن پس از همینجا این حماقت تبدیل میشه به مهم ترین ماموریت دنیا که شجاع ترین مردان وستروس رفتن که انجامش بدن .

در ضمن سرسی احمق نیس رام هم نشد فقط یه قدم به سیاست پدرش باز هم نزدیک تر شد به نظرم اون حامله بودنش یه قضیه کلیشه ای و یا حتی دروغه

به نظرم سرسی که الان صد در صد طرف بازنده جنگه از این فرصت استفاده کرد تا تجدید قوا کنه و شانسشو بیشتر کنه تو جنگ حتی اگر فکر کنه این ارتش مردگان خرافاته اما یک درصد هم احتمال واقعی بودنشو میده پس اینجوری وقتی میبینه دنی پیشنهاد صلح رو میده میدونه که به این جنگ اعتقاد داره پس چه راهی بهتر از این که با یه صلح موقت و حمایت ساختگی بتونه حتی از شر دنی و ارتشش خلاص شه

 

5 - مرده ها درسته عقل ندارن ولی سریال نشون داده که از یه سری استراتژی استفاده میکنن که من احتمال میدم مرده ها توسط وایت ها کنترل میشن و خود وایت ها هم که عقل و شعور دارن و به نظرم شخص نایت کینگ یکی از شخصیت های با استراتژی بسیار قویه سریاله

 

6 - در مورد بنجن استارک هم قاعدتا میتونست روی اون اسب سوار بشه و با جان دو نفری برن ولی چنتا نکته هست

اولیش این که میدونیم نمیتونست از دیوار عبور کنه چون مرده حساب میشد پس دلیلی نداشت با جان بره وقتی نمیتونه از دیوار عبور کنه

دومین نکته که مهم تره وقتی ارتش مرده ها یه اسب با دو نفر رو ببینن قطعا دنبالش میکنن که جلوشو بگیرن و با توجه به تعداد و سرعتون نمیذاشتن اون اسب به راهش ادامه بده ولی وقتی بنجن وارد شد و جان رو راهی کرد جلوی ارتش مردگان یه تنه وایساد تا برای جان زمان برای فرار بخره و موفقم شد و ما دیدیم که همه توجهشون روی بنجن بود نه جان و کسی جان رو دنبال نکرد

 

در مورد بقیه نکات هم

این که عظمت ادر ها خیلی کمتر شده من هم قبول دارم فصلای یکو دو کجا الان کجا

 

در مورد منس اما اینکه تورموند اون حرفو زد کاملا منطقی بود چرا چون تورموند این فصل با تورموند فصل 3 و 4 خیلی فرق کرده خیلی دیدگاه هاش عوض شده که این رو به وضوح میشه فهمید

و خودم هم به حرفش حق میدم منس ریدر مرد بزرگی بود واقعا هم ادم شجاع و نترس و مغروری بود و دوسش داشتم اما به خاطر همین غرورش خیلی از مردمان ازاد رو به کشتن داد

 

در مورد مرگها هم من مطمعنم که اگر حضور شخصیتی ضروری نباشه با مرگ به کارش پایان میدن صد در صد حضور تورموند در ادامه مهم بوده که نگهش داشتن

و مسعله دیگه هم این که اون طور شخصیت زیادی نمونده توی داستان که بخوایم مرگ هاشونو ببینیم یکی یکی اینایی که هستن حضورشون نیازه

 

و اما در مور نجاتشون هم فک هم هممون میدونیم که امکان ندارهبه این زودی ها جان کشته بشه و هر جا جان باشه یقینا یه جور نجات پیدا میکنه

خودم به شخصه فک میکنم جان در اخر فصل هشتم وقتی کار به نبرد نهایی میکشه با یه از خود گذشتگی باعث نابودی همه ادر ها و نجات انسان ها میشه و خودش هم تو این راه کشته میشه این میتونه اخرین صحنه سریال باشه

چقد میتونه صحنه نبرد تن به تن جان به همراه یه شمشیر اتشین در برابر نایت کینگ با یه شمشیر یخی حماسی و استعاری از نغمه ی اتش و یخ باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
alibahrami224 » چهارشنبه شهریور 1, 96 2:37 pm[/url]"]
وایت ولف » چهارشنبه شهریور 1, 96 2:08 pm[/url]"]-
به نظر میرسه...!

اگه... برسه

 

اینا دیگه به عوامل زیادی ربط پیدا میکنه. مثلا اگر در خشکی سقوط میکرد یه مزیتش این بود که دروگون یا ریگال آتیشش بزنن تا جسدش دست شاه شب نیوفته!(البته با این فرض که اژدهایان مرده در آتش هم نوعشون بسوزن)

 

همیشه به یک چیزی تو این مایه ها فکر میکردم همیشه با این فرق که میگفتم

اگه سرسی یکی از اژدهایان دنریس رو بکشه ، به خاطر نسوز بودن اژدها ، با بدنش باید چکار بکنن اگر بفرض دیوار فرو بریزه و نایت کینگ وارد هفت پادشاهی بشه نتونه ازش استفاده بکنه اما داستان خیلی ساده تر جلو رفت و اژدهایان رفتند شمال و ...

 

و بفرض رسیدن شاه شب به جنوب دیوار وضعیت چطور میشه

یا اینکه تمام مردگانی رو ک چیزی ازشون باقی مونده توی همین هفت پادشاهی به حرکت در بیاره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Oberyn_Martell » پنج شنبه شهریور 1, 96 1:34 am[/url]"]
jaehaerysI » چهارشنبه مرداد 31, 96 2:05 am[/url]"]به این قسمت نمره 7 دادم... در صورتیکه میتونست بهترین قسمت کل سریال باشه، اما بخاطر موارد زیر این قسمت کاستی های عجیبی داشت:

...

#زنده باد نایت کینگ#

...

این که عظمت ادر ها خیلی کمتر شده من هم قبول دارم فصلای یکو دو کجا الان کجا

......

 

درباره عظمت آدر ها بنظرم :

وایت واکر ها همون عظمت رو بلکه بیشتر دارن مخصوصا نایت کینگ با اون سکوت دلهره آورش

این که دوستان میگن راحت کشته شدن ، اونقدر هم راحت نبود جاب با شمشیر لانگ کلو تونست بکشتش اون وایت رو

 

درباره مرده ها موافقم

اون مرده ی فصل یک داخل کسل بلک که فقط با آتیش نابود شد یا مرده های داخل غار کلاغ سه چشم کجا .. این موجودات مسخره این قسمت کجا

در کل وارد کردن این مورد که مرده ها بوسیله دراگون کلس نابود میشن خیلی مسخره است واقعا ابهتشون رو کم کرده

اینطوری بجای این همه ماجراجویی و تلاشی که جان انجام داد میتونست با 20 هزار نفر آدمی که داشت بره بالای دیوار منتظر وایسه و با تیر کمان و هرکدوم نفری 5 تا تیر دراگون گلس در دقیقه میتونستن طومار کل ارتش مردگان رو بپیچن

کافی بود برن هر دفعه با وارگ کردن به داخل یه جونوری مثلا اسب براشون تله بزاره و دو سه هزار تا مرده رو بکشونه طرف دیوار

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Gemini » چهارشنبه شهریور 1, 96 11:36 pm[/url]"]من اسپویل قسمت 7 رو نخوندم اما فکر میکنم در نهایت با از بین رفتن جادوی دیوار همراه بشه..اینکه کل دیوار به اون عظمت فرو بریزه کمی دور از ذهنه!! البته دوستای اسپویل خون بهتر میدونن. استفاده از جادوی اژدها (و همچنین رد شدن برن از دیوار) احتمالا باعث میشه نایت کینگ و ارتشش به وستروس قدم بذارن..

در کل در اینکه این اژدها، مفت از دست رفت شکی درش نیست و اگر گروه یکم دیرتر حرکت میکردن، باید فاتحه دروگون رو هم میخوندیم.. حالا قدرت ویسریون زیر دست شاه شب احتمالا 10 برابر موقعی میشه که برای زنده ها میجنگید. و این یکمی غیر قابل تحمله چون با این اوصاف کشتن دو اژدهای دیگه برای نایت کینگ اژدهاسوار مثل کشتن دوتا "پشه" هست..

من خودم طرفدار سریالم اما این که همچین قدرت خدا مانندی در این فصل به نایت کینگ دادند و احتمالا فصل بعد شاهد افتش خواهیم بود، روی اعصاب هست.. امیدوارم در کتاب این طور نشه...

 

با مفت از دست رفتن اژدها موافقم

اما در کل الان با این رویداد ، دنی و جان و همه متوجه شدن که اژدهایان چقدر دربرابر شاه شب آسیب پذیر هستند

اگر نمیرفتن و این مورد رخ نمیداد

در آینده و جنگ حتمی بینشون ، شاه شب اون موقع اژدهایان رو با نیزه یخی میزد و به این صورت دیگه راه فراری هم نبود

الان حداقل میدونن نمیتونن با اژدها جلوی شاه شب بایستند

باید راه دیگری پیدا کنن

البته اژدهای یخی واقعا بالانس رو بهم میزنه .. چطوری باید نابودش کنن؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×