رفتن به مطلب
وایت ولف

اگر شما جای کاراکترهای سریال بودید

Recommended Posts

درسته ولی اونوقت دیگه داستانی نبود که ما بخونیم و خیلی غیر واقعی میشد.این حماقت ها تو زندگی همه هست.به نظرم آریا زیادی ذوق زده شده بود که میتونست سه نفر از کسانی رو که براش دردسر ایجاد کردن یا اذیتش کردن رو بکشو و چون سنش هم کم بود به ذهنش نرسید که اگه کسی که مسبب اصلی و ریشه همه این کارهاست رو نابو کنه همه راحت میشن و سطحی فکر کرد و دقیقا کاری که همه یا حداقل اکثر بچه ها میکنن رو کرد واسم کسانی رو که فقط مامور بودن رو داد.این حالت خیلی واقعی تر بود چون من خودمم برام پیش اومدی که کاری بکنم که سودی بام داره وپدر حالی که دسترسی به کاری دارم که سودش برای من خیلی بیشتر و اکثرا هم همه این رو تجربه کردن این هم یکی از قدرتهای نویسندگیه مارتینه که واقعا جزو شاهکار هاشه که همین دلیل میشه که این داستان با داستان های فانتزی دیگه تفاوت هایی داشته باشه و به زندگی واقعی خیلی نزدیک تره.در آخر بگم این کار آریا و این که بعدا خودش هم غبطه میخوره که میتونست با این کار جنگ رو پایان بده وزندگی کلی آدم رو وخانواده خودش رو نجات بده و وستروس رو به یک پارچه شدن نزدیک تر کنه خیلی به این شبیه که سر باریستیان سلمی اکثرا غبطه میخوره که اگه در تورنومنت بیتشر دقت میکردو دونفر دیگه که فک کنم یکیش سر آرتور دین بود و اون یکی هم ریگار رو شکست بده میتونست از ابزار علاقه ریگار به لیانا حلو گیری کنه و جنگ در نیافته

 

درسته اما موضوع بحث تاپیک یک موضوع نسبتا فانتزی ( گذاشتن خود جای شخص دیگری) اون هم در دنیایی فانتزی است.. پس دید من صرفا از آنجایی است که خود رو در اون شرایط و به جای آریا فرض کردم، بدون این که بخوام اون رو از دید مخاطبان سریال (و کتاب) ببینم..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Gemini » سه شنبه شهریور 14, 96 2:58 pm[/url]"]
درسته ولی اونوقت دیگه داستانی نبود که ما بخونیم و خیلی غیر واقعی میشد.این حماقت ها تو زندگی همه هست.به نظرم آریا زیادی ذوق زده شده بود که میتونست سه نفر از کسانی رو که براش دردسر ایجاد کردن یا اذیتش کردن رو بکشو و چون سنش هم کم بود به ذهنش نرسید که اگه کسی که مسبب اصلی و ریشه همه این کارهاست رو نابو کنه همه راحت میشن و سطحی فکر کرد و دقیقا کاری که همه یا حداقل اکثر بچه ها میکنن رو کرد واسم کسانی رو که فقط مامور بودن رو داد.این حالت خیلی واقعی تر بود چون من خودمم برام پیش اومدی که کاری بکنم که سودی بام داره وپدر حالی که دسترسی به کاری دارم که سودش برای من خیلی بیشتر و اکثرا هم همه این رو تجربه کردن این هم یکی از قدرتهای نویسندگیه مارتینه که واقعا جزو شاهکار هاشه که همین دلیل میشه که این داستان با داستان های فانتزی دیگه تفاوت هایی داشته باشه و به زندگی واقعی خیلی نزدیک تره.در آخر بگم این کار آریا و این که بعدا خودش هم غبطه میخوره که میتونست با این کار جنگ رو پایان بده وزندگی کلی آدم رو وخانواده خودش رو نجات بده و وستروس رو به یک پارچه شدن نزدیک تر کنه خیلی به این شبیه که سر باریستیان سلمی اکثرا غبطه میخوره که اگه در تورنومنت بیتشر دقت میکردو دونفر دیگه که فک کنم یکیش سر آرتور دین بود و اون یکی هم ریگار رو شکست بده میتونست از ابزار علاقه ریگار به لیانا حلو گیری کنه و جنگ در نیافته

 

درسته اما موضوع بحث تاپیک یک موضوع نسبتا فانتزی ( گذاشتن خود جای شخص دیگری) اون هم در دنیایی فانتزی است.. پس دید من صرفا از آنجایی است که خود رو در اون شرایط و به جای آریا فرض کردم، بدون این که بخوام اون رو از دید مخاطبان سریال (و کتاب) ببینم..

درستهمنظور منم این نبود. این تاپیک برای اینه که ما میدونیم برخی اتفاقات افتادن و میخواییم خودمونو جای شخصیت ها قرار بدیم و یگیم که اگه در اون موقعیت بودیم چیکار میکردیم.ولی بیشتر تصمیات شخصیت های نغمه طدری نوشته شده که مثل اینکه اگه یه انسان واقعی هم تو اون موقعیت بود همون کار رو میکرد ولی تو این تالار هدف اینه که میدونم یه انفاق با یه تصمیم خوب یا بد غلط یا درست افتاده و میخواییم بگیم اگه بجای اون شخصیت بودیم چه میکردیم ولی اگه خودمون در موقعیت اریا بودیم مطمئنا به کسانی که حیلی بی اهمیتن و فقط ما ازشون متنفریم رو اسمشونو میدادیم مخصوصا در اون سن باز در بزرگسالی ادم فکر میکنه ولی در اون سطح انسان خیلی سطحیه تفکراتش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من ترجیح میدادم جای ایریس باشم تا عوض گرفتن پسر تایوین لنیستر دخترش رو بگیرم و با ازدواج ریگار و سرسی هم از سرکوب غریزه جنسی پسرم -که علم روانشناسی ثابت کرده میزنه به مخ و آدم رو معتقد به پیشگویی و شاهزاده موعود و اینا میکنه تا به این بهانه ها دردش رو درمون کنه- پیشگیری کنم و هم تایوین رو متحد و دست خودم و حامی تاج و تخت نگه دارم.

اینطوری قیام و جنگی هم پیش نمی اومد یا اگه می اومد با کفایت و سیاست تایوین سرکوب میشد و بلایی که سر راب و استنیس اومد سر ند و رابرت هم می اومد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
درستهمنظور منم این نبود. این تاپیک برای اینه که ما میدونیم برخی اتفاقات افتادن و میخواییم خودمونو جای شخصیت ها قرار بدیم و یگیم که اگه در اون موقعیت بودیم چیکار میکردیم.ولی بیشتر تصمیات شخصیت های نغمه طدری نوشته شده که مثل اینکه اگه یه انسان واقعی هم تو اون موقعیت بود همون کار رو میکرد ولی تو این تالار هدف اینه که میدونم یه انفاق با یه تصمیم خوب یا بد غلط یا درست افتاده و میخواییم بگیم اگه بجای اون شخصیت بودیم چه میکردیم ولی اگه خودمون در موقعیت اریا بودیم مطمئنا به کسانی که حیلی بی اهمیتن و فقط ما ازشون متنفریم رو اسمشونو میدادیم مخصوصا در اون سن باز در بزرگسالی ادم فکر میکنه ولی در اون سطح انسان خیلی سطحیه تفکراتش

من هم همین کار رو کردم و خودم رو به جای آریا فرض کردم..

حال، این که شما میگید ممکنه خیلی از افراد در اون لحظه اون طور نباشند، نظر شخصی شماست و محترم.. اما غیر قابل تعمیم به تمام اشخاص.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی تاپیک جالبیه. این سریال یا به عبارت بهتر داستان، نوعی تراژدی حساب میشه. تراژدی در واقع لحظه شکست انسان از سرنوشت خودش هست. آیا انسان محکوم به سرنوشتی از پیش تعیین شده است یا انکه خودش میتونه سرنوشت خودش رو رقم بزنه؟!

هر کدوم ار کاراکترها تصمیماتی رو گرفتن که در اون لحظه نتیجه یکی از احساسات غالبشون بوده یا حاصل تجربه یا میراث گذشتگانشون. حالا انسانی که محدود به تجربه و احساسات و میراث گذشتگان هست چطور میتونه حاکم به سرنوشت خودش باشه؟ با وجود این محدودیت ها؟ خیلی از تصمیمات آدمها به نظر اجتناب ناپذیرن میان...

ادارد استارک از سر دلسوزی قضیه حرام زاده بودن بچه های سرسی رو بهش گفت تا از خشم رابرت فرار کنه چون شرافتش اجازه نمی داد قائله قتل عام الیا مارتل و بچه هاش تکرار بشه. تیون گرجویی به وینترفل حمله کرد چون نتونست در برابر میراث گذشته خودش مقاومت کنه. تایوین لنیستر سخت گیری بی جهت به باهوش ترین بچه ش، تیریون، داشت چون از مرگ همسرش غمگین و بعد خشمگین بود و... که همه این تصمیمات به تراژدی ختم شد و البته ما انسان ها بهت ناشی از تراژدی رو دوست داریم چون راه دیگه ای نداریم.

 

اما...

 

 

اگر من جای راب بودم بعد از فتح ریورران (یا در یک موقعیت که دست برتر داشته باشم)، شاه کش رو با خواهرهام معاوضه میکردم (البته اگر تایوین لنیستر موافقت میکرد) بعد دژ دفاعی اولم رو به جنوبی ترین نقطه ممکن در ریورران میبردم و دژ دفاعی دوم رو به نک و بعد از تقویت استحکاماتم به بهانه خون خواهیِ ند استارک ادعای پادشاهی میکردم اینجوری دیگه دست تایوین لنیستر هم فقط از طریق دریا بهم میرسید که قطعا کار تایوین لنیستر خیلی خیلی سخت میشد. البته دور زدن والدر فری هم راحت تر میشد! هرچند من بودم این کار رو نمیکردم-مخصوصا با توجه به خوش منظر بودن عروس در شب عروسی سرخ! ریورران هم در حد توانش و لیاقت ادمور تالی به شمال ملحق میکردم و ازش حمایت میکردم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

راجب کاراکتر های سریال و یا حتی کتاب نظری ندارم. ولی اگر جای مارتین بودم اول این کتاب لعنتی رو میدادم بیرون تا هم خودم نمردم هم خواننده ها پیر نشدن. دوم هم به هیچ وجه نمیزاشتم سریال از کتاب منحرف بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اولش خواستم بنویسم اگر جای ند یا اوبرین مارتل بودم چطور رفتار می کردم. اگر جای راب بودم چطور. جای آریا یا سانسا یا مارجری یا سرسی یا جیمی...

بعد فکر کردم که ما تا وقتی با نتیجه روبرو نشدیم بسیاری اوقات نمی دونیم تصمیم درست را گرفتیم یا نه. با نیت درست اگر نتیجه هم بر وفق مراد باشه اون زمان کامیاب خواهیم بود و اگر نتیجه مطلوب نباشه یک لوزر...

من عملکرد ند برای صحبت با سرسی یا اعتماد به بیلیش را خطا نمی دونم. من بودم به احتمال قریب به یقین همینطور عمل می کردم. شاید تنها جایی که متقاوت عمل می کردم، باور کردن حرفهای اون سرباز نایتز واچ بود. و اینکه به جان اجازه رفتن به دیوار را نمی دادم چرا که اگر جان یک بار جانش را در کسل بلک از دست نمی داد، هرگز نمی تونست از اونجا خارج بشه. ند با این ارزشهای اخلاقی چطور پذیرفت که پسر بی گناهی با چنین اصالتی، تمام عمرش را در دیوار بگذورنه؟

و اوبرین... تراژدی وحشتناک مرگ اوبرین هرچند عمیقا آزارم داد اما چه کسی می دونه وقتی سالهای سال بذر کینه و انتقام در درونت رشد کرده و منتظر فرصت بروز بوده، کنترل کردن زبان و مثل یک ربات دقیق عمل کردن، چقدر سخت خواهد بود.

و راب... انتخاب خود من میان عشق و تعهدی اجباری، بی تردید عشق خواهد بود با هر بهایی که لازم باشه براش بپردازم... البته نه در جایی که فردی جز من بخواد بهاش را بپردازه که در اینجا هم به همون حرف اولم می رسیم که اون نمی دونست که کارش چه بهای گزافی برای دیگران خواهد داشت. اگر قرار باشه جایی برخلاف راب عمل می کردم، در نحوه مواجهه با خطای کارستارک بود.

اشتباه عجیب را به نظرم آریای دوست داشتنی داشت که وقتی می تونست سه مرگ را به جاکن هگار اعلام کنه، می تونست سرنوشت وستروس را عوض کنه اما این فرصت را هدر داد.

در مورد دنریس حرفی ندارم بزنم چرا که عمده ی تصمیماتش را درک نمی کنم و قطعا عملکردم متفاوت می بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×