رفتن به مطلب
alex targerin

قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

به اپیزود آخر فصل هفتم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ?  

83 رای

  1. 1. به اپیزود آخر فصل هفتم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ?

    • 1
      5
    • 2
      0
    • 3
      2
    • 4
      1
    • 5
      2
    • 6
      5
    • 7
      13
    • 8
      12
    • 9
      12
    • 10
      31


Recommended Posts

یعنی قشنگ زمینه چینی شد برا فیلم نامه بیخود لو رفته فصل هشت. اگه فیلم نامه همونه همین الان بگن که دو سال خودمونو علاف نکنیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
aboltahajom » دوشنبه شهریور 6, 96 3:01 pm[/url]"]یعنی قشنگ زمینه چینی شد برا فیلم نامه بیخود لو رفته فصل هشت. اگه فیلم نامه همونه همین الان بگن که دو سال خودمونو علاف نکنیم

 

با توضیحاتی که درباره گلدن کمپانی داده شد متاسفانه فک کنم درسته .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Aloy » دوشنبه شهریور 6, 96 3:29 pm[/url]"]
aboltahajom » دوشنبه شهریور 6, 96 3:01 pm[/url]"]یعنی قشنگ زمینه چینی شد برا فیلم نامه بیخود لو رفته فصل هشت. اگه فیلم نامه همونه همین الان بگن که دو سال خودمونو علاف نکنیم

 

با توضیحاتی که درباره گلدن کمپانی داده شد متاسفانه فک کنم درسته .

 

اون چیزی که ادعا میشه فیلم نامه ی لو رفته ی فصل هشته از نظر من که کاملا فیکه . درسته سریال راهشو از کتاب جدا کرده ولی دی اند دی اونقدرام نمیان گندبزنن به سریال...اونو به نظرم یکی از دوستان محترم طرفدار که قلم نسبتا قوی هم داشته بعد از خوندن فیلم نامه ی لو رفته ی فصل هفت و در همون سبک و چارچوب نوشته...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب این قسمت انقدر هیجان داشت که دوسه تا چک زدم به خودم

اما مشکل هم داشت که دوستان اشاره کردن، البته من به دیده اشکال نگاه نمیکنم چون سریال از اول اینطوری بود

مشکلاتش:

1) صحنه مرگ بیلیش رو خیلی بد کار کردن اصلا و ابدا انتظار نداشتم اونطوری التماس کنه ولی میشه از دید خرد کردن خودش برای نجات هم بهش نگاه کرد. ولی یکی از دوستان گفت که استاد و شاگرد، خب این استاد با برن و آریا طرف بود بیشتر و نه سانسا.

 

2)دیوار، دیوار، زارت این بود این همه دیوار دیوار میکردن، جادوش کو! اما چیز عجیبتر قدرت اژدها بود سرعتش خیلی بیشتر شده بود و آتیشش (آتیش نبود که لامصب) خیلی قوی تر شده بود. ولی قبلا خونده بودم که به انتهای دیوار که میرسه از جادوش کم میشه اینا هم رفتن ته تهش دیگه (ایست واچ)

 

3) رابطه جان و دنی، خب مشخص بود از صحبت کردنشون توی چاله تا نگران بودن دنی و حرف جان جلوی سرسی، از نظر خونی هم بخوایم ببینیم اینا باید باهم میبودن دیگه در آخر.

 

4) حرکت سرسی با تیریون و جیمی هم دوست نداشتم، کلا همه رو از خودش رونده ولی اون صحنه که نزدیک بود جیمی رو بکشه من داشتم دیوونه میشدم.

 

5) عروسی لیانا هم واقعا بد بود اصلا حرفی در موردش نزنیم بهتره. ولی خوب شد سم اومد وگرنه بازم هویت جان اشتباه میشد

 

و بهترین صحنه این قسمت فقط اونجاش که مرده میره سمت سرسی اپیلاسیون شد کامل

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
HEART OF WINTER » دوشنبه شهریور 6, 96 3:35 pm[/url]"]
Aloy » دوشنبه شهریور 6, 96 3:29 pm[/url]"]
aboltahajom » دوشنبه شهریور 6, 96 3:01 pm[/url]"]یعنی قشنگ زمینه چینی شد برا فیلم نامه بیخود لو رفته فصل هشت. اگه فیلم نامه همونه همین الان بگن که دو سال خودمونو علاف نکنیم

 

با توضیحاتی که درباره گلدن کمپانی داده شد متاسفانه فک کنم درسته .

 

اون چیزی که ادعا میشه فیلم نامه ی لو رفته ی فصل هشته از نظر من که کاملا فیکه . درسته سریال راهشو از کتاب جدا کرده ولی دی اند دی اونقدرام نمیان گندبزنن به سریال...اونو به نظرم یکی از دوستان محترم طرفدار که قلم نسبتا قوی هم داشته بعد از خوندن فیلم نامه ی لو رفته ی فصل هفت و در همون سبک و چارچوب نوشته...

 

موضوع اینه که یه سری توضیحاتی سرسی داد درباره گلدن کمپانی که همش با فیلنامه لو رفته برابر بود حالا وارد جزیات نمیشم شاید بعضیا نخوان اسپویل شه واسشون ولی امیدوارم فیک باشه چون واقعا چرته .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کابران عزیز

تا چند صباحی دیگه

تالار مربوط به فصل 8

ایجاد میشه

خواهشا اینجا راجبش صحبت نکنید

اگر خیلی عجله دارید برا بحث راجبه فصل 8

نامه بزنید

مکاتبه کنید

با مسولین سایت تا سریع تر راه بندازنش

با تشکر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بطور کلی این سریال فوق العاده ست وهیچ شکی هم توش نیست.

ما کارشناس نیستیم ولی بهرحال این فصل یک سری مشکلاتی داشت که همه میتونیم به وضوح ببینیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در کراماتش اینو میتونم بگم آتیش آبی داغ تره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

و بالاخره فصل هفتم با اپیزود هفتم به پایان رسید‌. اپیزودی که شاید خیلی هامون منتظرش بودیم. و شاید خیلی هامون ناامید شدیم.

بخش مذاکره ی در کل خوب بود. به هر حال جمع شدن تعداد زیادی از شخصیت های اصلی در یه سکانس جذابه. ولی دیالوگ ها اصلا خوب نبودن. رو در رو شدن سندور و گرگور قابل پیشبینی بود و من انتظار داشتم هیجان بیشتری داشته باشه. رسیدن دنریس با اژدهاها قاعدتا باید تأثیر بیشتری روی افراد و سرباز هایی که اولین بارشون بود اژدها میدیدن می ذاشت. که خوب سازنده ها گویی یادشون رفته بود به بازیگرها بگن این جا باید بترسید. بازیگر یورون متأسفانه نتونست شخصیتی که بهش داده شده بود رو بسازه و یکی از ضعیف ترین بازی ها رو داشت. داووس که کلا در دو اپیزود آخر نقشی نداشت تقریبا. گندری هم نبود اصلا و نمی دونم کجا بود و انتظار داشتم بیشتر از این دو شخصیت ببینم. سکانس تیریون و سرسی خوب بود اما باز مشکل دیالوگ ها وجود داشت. و همین طور سکانس جیمی و سرسی. هم برای تیریون و هم برای جیمی نگران بودم که نکنه بلایی سرشون بیاد. تیریون هم برخلاف نظر بعضی از دوستان اصلا نتونست در واقع خواهرش رو راضی کنه چون سرسی فقط در حرف گفت که کمک می کنه و در عمل فقط حکومت براش مهمه. فقط عجیبه که چرا برادرش رو زنده نگه داشت. شاید فقط از ترس اژدهاهای دنریس.

امیلیا کلارک دو سه اپیزوده که داره خوب بازی می کنه. و شاید این به دلیل تغییر نقش دنریسه. رابطه ی جان و دنریس خیلی خیلی سریع پیش رفت به نظرم. و سکانسی که در پایان اپیزود داشتن با هم به نظرم برای این فصل مناسب نبود و بهتر بود در فصل بعد و بعد از این که جان و همه فهمیدن جان در واقع کیه اتفاق بیافته.

صحبت های بین سم و برن و کلا اون سکانس و سکانس فلش بک فاجعه بود. اگه برن گذشته رو میبینه چرا ناقص دیده؟ می گه اسمش اسنو نیست سنده! (جدا از این که محل تولد در نام فرزند نامشروع تأثیری نداره و مهم والدین هستن) بعد سم میگه نه ازدواج ریگار و لیانا قانونی بود و برن می‌ره چک می کنه! یعنی نویسنده ها رسما یکی از مهم ترین شخصیت های داستان یعنی برن رو نابود کردن. سم هم که کلا این فصل مضحک بود همه ی بخش هاش. ایراد دیگه این بود که حتی ازدواج قانونی ریگار و لیانا باز هم جان رو وارث تاج و تخت نمی کنه به نظر من. چون زمانی که جان به دنیا اومده بود جنگ عملا تموم شده بود و خاندان تارگرین شکست خورده بودن. پس حقی هم به تاج و تخت نداشتن. بازیگری که برای ریگار انتخاب شده بود اصلا مناسب نبود. یا حداقل برای طرفداران این خاندان و این شخصیت. خیلی شبیه ویسریس بود و خوب با اون چیزی که در کتاب بارها بهش اشاره شده بود زمین تا آسمون فرق داشت. (اما برای من همون ریگار خودخواه و منفور رو تداعی کرد.)

حذف بیلیش در این فصل کاملا پیشبینی میشد. با بلایی که سازنده ها سر این شخصیت آورده بودن (که دلیلش جدا شدن کامل سریال از کتابه و می دونیم که در کتاب خط داستانی سانسا و بیلیش کاملا متفاوت با سریاله) حذفش به این نحو هم دور از ذهن نبود. التماس کردن و رودست خوردن بیلیش از فرزندان استارک خیلی ساده لوحانه بود. سانسا ناگهان باهوش شد و برن هم برای چند ساعت از کلاغ سه چشم به برن استارک برگشت و به خانواده اش کمک کرد!

سکانس تیان هم کلا اضافه بود در این اپیزود. مخصوصا سکانس درگیری با یکی از افرادش در ساحل. این سکانس کامل می تونست حذف بشه.

ارتش مردگان هم با آسون ترین و سریع ترین روش ممکن از دیوار رد شدن. دیوار افسانه ای خیلی راحت فرو ریخت و کوچک ترین مقاومتی نکرد.

بهترین سکانس این اپیزود به نظرم مکالمه ی جیمی و سرسی و نشون دادن جیمی در حالی که داشت سواره به سمت شمال می رفت و بارش برف شروع شد. نیکولای کاستر والدو یکی از بهترین بازیگر ها این سریاله و این نقش رو عالی بازی کرده.

من به این اپیزود نمره ی 7 رو میدم.

 

پ.ن: دوستانی که همه اش در حال اعتراض هستن که اسپویل شدن برای من یه کم عجیبه. خودتون می تونستید اسپویل نشید خوب!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سکانس اجلاس 1+5 بسیار خوب بود. مخصوصا اونجا که اون وایت واکر به سرسی حمله کرد

ولی توی مذاکرات خیلی ابهت دنریس رو آورده بودن پایین و اصلا اقتدار و غرورش رو نداشت و مثه یه بچه توی جمع حرف میزد

 

 

سکانس محاکمه بیلیش عالی بود، ولی کاش اینجور المتماس جونش رو نمیکرد و شروع به تهدید کردن سانسا میکرد و اون لحظه اریا کارشو میساخت

 

 

افتضاح ترین قسمت اپیزود هفتم صحنه اژدهاسواری شاه شب و خراب کردن دیوار بود. در مجموع ضعیف ترین سکانس کل هفت فصل سریال بود

 

 

ادامه دارد ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Aloy » دوشنبه شهریور 6, 96 3:29 pm[/url]"]
aboltahajom » دوشنبه شهریور 6, 96 3:01 pm[/url]"]یعنی قشنگ زمینه چینی شد برا فیلم نامه بیخود لو رفته فصل هشت. اگه فیلم نامه همونه همین الان بگن که دو سال خودمونو علاف نکنیم

 

با توضیحاتی که درباره گلدن کمپانی داده شد متاسفانه فک کنم درسته .

 

 

ربطی نداره ، اون اسکریپت های که منتشر شده ، بعد از انتشار این فیلمنامه های فصل هفت بوده ، یعنی نویسنده اون اسکریپت تا پایان این قسمت رو از روی فیلمنامه ها میدونسته ، لذا اتفاقا که این قسمت افتاده ، نمیتونه صحت اون اسکریپت ها رو تایید کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب اینم از قسمت پایانی

 

قسمت مذاکرات هم خوب بود هم بد.

 

مثلآ سرسی خیلی رو مخ بود..کلآ کمپوت اعتماد به سقفه راحت به کوه میگه اگه فلان شد اینو بکش اونو بکش کلآ شده مثل این دختر بچه ها که هر چی میشه میرن باباشونو میارن رفتارشم یه جوری بود که انگار هر روز هرروز یه اژدها میبینه باید یه ذره هیجان زده ترش میکردن بعدم یه جوری ژست گرفته بود که انگار قدرت دسته اونه و دنریس مجبور شده باهاش مذاکره کنه در صورتی که دنریس با همون یه دونه اژدها هم میتونست پدر همشون رو دربیاره کلآ تو مذاکرات دنریس رو در مقابل سرسی عاجز نشون دادن که اصلآ خوشم نیومد.فقط اون قسمتی که وایت واکره اومد سمت سرسی یه ذره دلم خنک شد.

 

هاوند مثل همیشه عشق بود اون که هیچی

 

مکالمه ی بین تیریون و سرسی رو دوست داشتم..قشنگ نشون دادن تیریون با اون همه نفرت بازم نگران خواهرشه که البته سرسی لیاقت همچین برادری رو نداره.

 

سکانس مرگ بیلیش هم یه ذره ترحم انگیز بود آدم دلش واسه بیلیش می سوخت

به هر حال میتونست بهتر باشه.

 

مکالمه ی جان تیئون خوب بود.

 

خیلی خوشحال شدم که جیمی بلآخره از سرسی جدا شد رفت..سرسی رو قبلآ یه جاهایی خیلی تحسین می کردم ولی تو این فصل خیلی اعصاب خورد کن شده فقط کاش جیمی بران هم ببره.

 

سکانس ریگار افتضاااااح بود..بازیگرش انگار خود ویسریس بود قشنگ کاریزماتیک بودن شخصیت ریگار رفت زیر سوال با اون بازیگر انتخاب کردنشون..ناسلامتی زیباترین مرد وستروس بوده سکانسشم خیلی کوتاه بود.

هرچند با این بازیگر خوبه کوتاه بود آدم اون ریگارو در مقابل رابرت تو جنگ تصور میکنه خندش میگیره.

 

جان و دنریس هم بهتر بود به همون تیکه ای که با هم میرن تو کابین درو میبندن افاقه میکردن لازم نبود وارد جزئیات بشن.

 

صحنه ی دیوار هم خیلی سریع بود ولی بدم نبود.

فقط نفهمیدم از دهن اژدها دقیقآ چی میومد! اگه یخ بود که باید دیوارو محکم ترم می کرد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

طبق سیاق ثابت این فصل حظ وافری رو که از دیدن بهترین اپیزود این فصل و بلکه بهترین اپیزود پایانی کل مجموعه برده بودم خوندن غرولندها و عقده گشایی ها و شهرت طلبی های برادر حاتم طائی واری که آی ایها الناس ما خیلی روشنفکر و سطح بالاییمِ این فروم افت (بهتره بگم سقوط) کرده منقص کرد.

حوصله پاسخگویی و بحث ندارم که مثلا وقتی تو سیزن دوم با دستور سرسی چاقو گذاشتن زیر گلوی بیلیش خدای مکر و حیله و تدبیر و مولتی پلن فراستی های دنیای نغمه جلو کسی که از نظر همین جماعت احمق ترین و بیشعورترین کاراکتر داستانه به جز کپ کردن چه غلطی تونست بکنه ؟ همین التماس رو هم نتونست ! بگذریم

فقط امیدوارم اون پیرمرد شیاد دروغگو از بازی دادن ملت خسته بشه و کتابی رو که حداقل از دو سال قبل کاملا آماده چاپه طی دو سال آینده منتشر کنه تا نظرات دوستان عقل کل سوپر روشنفکرمون رو وقتی تکرار تقریبا عینی و دقیقا مشابه همه این اتفاقات و سرنوشت هایی که از نظرشون مزخرف و چیپ و احمقانه می اومد تو کتاب هم دیدن و دکلی که این همه مدت ازش بالا میرفتن زودتر و سریعتر از دیوار فروریخت ببینم و بخونم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در کل این فصل بیشتر یک زمینه چینی برای فصل هشتم بود. از اول هم نویسنده ها تصمیم داشتن سریال رو در 7 فصل جمع کنن ولی به اصرار HBO فصل هشتم اضافه شد و نتیجه این شد که این فصل در عین باشکوه بودن آنچنان محتوایی نداشته باشه.

 

سرسی همونطور که انتظار می رفت با وعده ی دروغین جان و دوستان رو فریب داد. تنها نکته ی مثبت مأموریت آنسوی دیوار این بود که باعث شد جیمی بالاخره از سرسی دل بکنه. مدتها منتظر این اتفاق بودم.

 

تئون هم بعد از 3 فصل خود درگیری کاملا از قالب ریک رها شد. این هم یه نکته ی مثبت دیگه ی این اپیزود. رویارویی تئون و یورون در فصل بعد باید جالب باشه.

 

گفتگوی تیریون و سرسی تأثیرگذار بود گرچه در نهایت متأسفانه تیریون بازی خورد. تنها کسی رو که انتظار نداشتم فریب سرسی رو بخوره تیریون بود.

 

و اما حذف پتایر بیلیش...

غیر منتظره نبود. از دو فصل پیش منتظر لحظه ی اعدامش بودم. زنده نگه داشتنش تا اپیزود آخر با زیر پا گذاشتن منطق ممکن شده بود.

بر خلاف بعضی از دوستان هم که انتظار خیانت سانسارو داشتن من از همون ابتدا مطمئن بودم که کسی که در نهایت کار بیلیش رو میسازه سانسا خواهد بود. کتابخون ها میدونن اعدام لیتل فینگر توسط سانسا در کتاب یورش شمشیرها پیش بینی شده و داستان هم از لحظه ی کنار هم قرار گرفتن این دو نفر به این سمت حرکت می کرد.

 

محمدمهدی » دوشنبه شهریور 6, 96 6:31 pm[/url]"]

حوصله پاسخگویی و بحث ندارم که مثلا وقتی تو سیزن دوم با دستور سرسی چاقو گذاشتن زیر گلوی بیلیش خدای مکر و حیله و تدبیر و مولتی پلن فراستی های دنیای نغمه جلو کسی که از نظر همین جماعت احمق ترین و بیشعورترین کاراکتر داستانه به جز کپ کردن چه غلطی تونست بکنه ؟ همین التماس رو هم نتونست ! بگذریم

در اینکه بیلیش سریال چندین لوِل از بیلیش کتاب پایین تره که شکی نیست. تفاوت اصلی این دو ورژن اینه که بیلیش کتاب همیشه نقاب دوستی به چهره داره و امکان نداره ملکه ی وستروس رو اینقدر ابلهانه تهدید کنه. روشش اینه که خودش رو بی خطر جلوه میده و به همین خاطر همیشه دست کم گرفته میشه. گاهی حماقت میکنه(مثل بوسیدن سانسا در ایری) ولی هرگز یکی ارزشمندترین مهره هاشو بدون هیچ تحقیقی در اختیار خانواده ای مثل بولتون ها قرار نمیده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب من الان این اپیزود رو دیدم و پرونده سریال تا 1-2 سال دیگه عملا بسته شد

اول از همه به نظرم پیکان تمام انتقاداتمون باید به مارتین نشونه بره چرا که وقتی قرار بوده از روی داستانش سریالی ساخته بشه، یحتمل قول و قرارهایی هم برای نوشتن و تکمیل کارش داده و بعد زیرش زده. شاید انتظار بیخودی از نویسنده ها داریم که کاری که در تخصص کس دیگری هست را به همان کیفیت انجام بدن. افت فیلمنامه محسوسه و بزرگترین مقصر، مارتین هست، مگر اینکه بگوییم که سازنده ها باید هر سیزن را چند سال یکبار و هر وقت مارتین دلش خواست کتاب را بنویسد، بسازند...

نقاط قوت این اپیزود و کل سریال از نظر من بازی خوب برخی بازیگران مثل نقش های سرسی، تئون، آریا، جیمی و داووس هست. سرسی باز هم عالی بود و هر سال منتظرم جایزه گلدن گلوب یا امی را برنده بشه. تئون هم در کل مجموعه نقشی بسیار سخت از یک انسان متزلزل و سپس شکسته را بسیار خوب بازی کرد.

جلوه های ویژه خوب بود. اکثر سکانس ها حداقل از نظر من منطق خود داستان را زیر پا نگذاشت. دوستانی که میگن در این فصل هیچ سورپرایزی نداشتیم، از نظر من تبدیل شدن یک اژدها به وایت یک سورپرایز عظیم هست که بعید می دونم کسی قبل از اسپویلها به فکرش رسیده باشه.

و اما مشکلاتی که از نظر من بود

صحنه التماس بیلیش بسیار مسخره بود. اصلا با شخصیت پردازی ای که از بیلیش در فصول گذشته شده بود همخوانی نداشت. بیلیش همواره از بازیگران رده اول قدرت بود و چنین اشخاصی همواره در کنار مرگ زندگی می کنند.

آیا سانسا الان قهرمان شده؟ به نظرم خیر. به نظرم اگر آریا وارد وینترفل نمی شد و سانسا را به برداشتن چهره اش (در واقع قتل) تهدید نمی کرد، هرگز سانسا حاضر نمی شد بیلیش را بکشه. اون را کشت چون از مردن خودش به دست آریا می ترسید. آریا را نمی تونست بکشه چون نمی تونست پاسخی به جان و سایرین بده بابت کشتن اون! در مجموع نمی دونم منظور تهیه کنندگان چیه؟ به نظرم شخصیت پردازی سانسا هنوز می لنگه و اصلا برای بیننده باورپذیر نیست.

صحنه مضحک جان و دنریس را با صحنه های عشق ناب و وحشی مابین اون و ایگریت، دیالوگها و وفاداریشون به هم در عین وفاداریشون به تبارشون که اونطور سبب جداییشون و مرگ ایگریت شد، ایگریتی که (برخلاف روند معمول در جامعه) جان را هم جسمی و هم روحی تصاحب کرد، مقایسه کنید تا ببینید سریال تا چه حد هالیوودی شده.

در جلسه ی شورا، دنیریس مقابل سرسی مانند یک کودک ترسیده نشسته بود. واقعا ضعف بازیگری امیلیا کلارک مشهوده. یادم نمیاد بازی قوی از این بازیگر دیده باشم. شاید حتی مسخره به نظر رسیدن عشق بین جان و دنریس به نچسب بودن بازی کلارک برگرده و در کتاب اوضاع بهتر باشه. اگر شخصیتی قوی مانند مارجری (دورمر) بازی می کرد چه بسا با تهور و جسارتی که در نقش ایفا می کرد، لذت هم می بردیم.

دیالوگ قوی به ندرت در کل فصل دیده شد. یورون به تیریون توهین می کنه و اون حتی از پاسخ دادن باز می مونه. تیریونی که نماد هوش و سخنوری سریال بود و در دادگاه در مقابل پدرش و بزرگان، اینگونه صحبت کرد، الان لال شده...

اما بزرگترین باگ کل داستان از نظر من اینه که تا قبل از وجود اژدها، دیوار در برابر ارتش مردگان نفوذ ناپذیر بوده. الان هم اشتباهات انسانها به شاه شب یک اژدها برای فروریختن دیوار داد. پس از چه می ترسیدند؟؟؟ این تقلاها برای چه بود؟ قائدتا وقتی دیوار بود نیازی به اینهمه ترس نبود. من کتاب را نخوندم اما شاید دوستان کتابخون بتونند جواب بدن. مگر شیپور جورامون پیدا شده بود؟ چه چیزی انسانها را در برابر مقاومت دیوار به شک انداخته بود؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سیزن هفتم به ایستگاه آخر رسید

در کل اپیزود خوبی بود بازی خوب کاستر والدو و هدی و دینکلیج قشنگ به چشم اومد و به جز ریتم تند سکانس پایانی از بقیش راضی بودم

+همچنان شاهد بازی ضعیف پیلو اسبگ در نقش یورون هستیم امیدوارم برا فصل بعد ی فکر اساسی کنند

 

به محمد مهدی:

 

اینجا فروم عمومیه و همه حق اظهار نظر دارن و برچسب زدن به هر بهانه ای نشان از استبداد فکریه شهرت طلبی در فروم عمومی با کاربران ناشناس چه مفهومی داره؟

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عزیزم اینطوری نیست که مارتین هر وقت دلش خواست بیاد کتاب بنویسه و دلبخواهی باشه مارتین فکر میکنه و مینویسه دلیل عمده سر بودن کتاب از سریال هم همینه مگه عوامل سریال پول نمیتواستن میتونستن یه سال بیشتر صبر کنن خوب فکر کنن یا از مارتین کمک بگیرن فیلنامه درست حسابی بنویسن که اکنوقت مطمئنا خیلی بیشترم فروش میکرد اینطوری که داستانو کلا از هیجان انداختن و روندشو قابل پیش بینی کردن واقعا دیگه فصل بعدشم فک نکنم اونقدی فروش کنه این فصلم چون فصلای قبلی خوب بود خوب فروش کرد همه فک کردن این فصلم خوبه در نهایت درمورد دیوار واقعا مایه تاسفه اژدهای زنده شاید جادو داشته باشه ولی دیوارو اون زمان که وستروس پر از موجودان عجیب بوده طوری ساختن که هیچ وایتی نمیتونه رد شه .من انتظار نداشتم اصلا این سریال چیز انقد قابل پیش بینی رو در سریال به واقعیت تبدلی کنه ازدواج لیانا و ریگار رو میگم .اصلا تو کتاب دیالوگهای خیلی عالی هست که تو سریال نیست تک تک جملات کتاب رو از طلا باید نوشت دوستانی که هم کتابو خوندن و هم سریالو دیدن میدونن اکثر دیالوگهای عالی سریالم از روی کتابه معلومه وقتی چیزیو از روی تمع میسازی به طوری که انگار یه کار اجباریه درس در نمیاد ولی مارتین انقد فکر میکنه تا بالاخره یه چیزهای قابل توجه و غیر قابل پیش بینی به ذهنش برسه و بنویسه تو قسمت آخرم که فهمیدیم جان پسر ریگاره اصلا قابل قبول نبود من فکر میکردم از این پیچیده تر شه کلا این فصل خیلییی کلیشه ای وساده بود همه چی ابکی بود فرو ریختن دیوار ازدواج ریگار ولیانا کلا انگار خواسته بودن رد کنن بره اخر داستان هیچوقت مهم ما که میدونیم اکثر داستانا خیر بر شر اخرش پیروز میشه ولی این مهمه که چطوری پیروز میشه کیا میمیرن کیا زنده میمونن که این فصل همش بر فنا رفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Dawn » دوشنبه شهریور 6, 96 8:21 pm[/url]"]

آیا سانسا الان قهرمان شده؟ به نظرم خیر. به نظرم اگر آریا وارد وینترفل نمی شد و سانسا را به برداشتن چهره اش (در واقع قتل) تهدید نمی کرد، هرگز سانسا حاضر نمی شد بیلیش را بکشه. اون را کشت چون از مردن خودش به دست آریا می ترسید. آریا را نمی تونست بکشه چون نمی تونست پاسخی به جان و سایرین بده بابت کشتن اون! در مجموع نمی دونم منظور تهیه کنندگان چیه؟ به نظرم شخصیت پردازی سانسا هنوز می لنگه و اصلا برای بیننده باورپذیر نیست.

البته که سانسا قهرمان نشده. از میان کاراکترهای اصلی تنها جان هستش که نقش یک قهرمان باشرافت کلاسیک رو بازی میکنه، باقی همه خاکستری هستن.

 

سانسا حتی قبل از ورود آریا هم به لیتل فینگر بی اعتماد بود و وجودشو فقط به خاطر ارتش ویل تحمل می کرد. البته که رفتار خصمانه ی آریا براش یه زنگ خطر بلند بود و باعث شد وارد عمل بشه و در نهایت با کمک برن کارشو یکسره کنه.

 

با اینکه شخصیت پردازی سانسا ایراد داره هم موافقم. دلیل اصلیش هم حذف خط داستانی اصلی این کاراکتر هست. هم سانسا هم بیلیش از این تغییر ضربه خوردن.

مارتین حوادث مهم آینده رو با نویسنده های سریال در میون گذاشته و فکر میکنم حذف بیلیش به دست سانسا هم یکی از همین حوادث بود. منتها نویسندگان سریال در به تصویر کشیدن رشد سانسا و زمینه چینی برای این اتفاق مهم ضعیف عمل کردن و نتیجه اونقدر که انتظار می رفت منطقی و قانع کننده از آب در نیومد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این کی بودن آوردن جای ریگار /: مگه مجبور بودین این سکانسو نشون بدین آخه. فقط میخواستن آخر فصل دل همه طرفدارا رو بدست بیارن. هر کی هر چی دوس داره بتونه ببینه

 

محاکمه بیلیش درنیومد. سیاستمدار به این بزرگی به همین راحتی گیر چن تا بچه افتاد. این سانسا یهویی متحول شد. لیدی وینترفل قهرمان باذکاوت استارکها :/

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Dawn » دوشنبه شهریور 6, 96 8:21 pm[/url]"]

اما بزرگترین باگ کل داستان از نظر من اینه که تا قبل از وجود اژدها، دیوار در برابر ارتش مردگان نفوذ ناپذیر بوده. الان هم اشتباهات انسانها به شاه شب یک اژدها برای فروریختن دیوار داد. پس از چه می ترسیدند؟؟؟ این تقلاها برای چه بود؟ قائدتا وقتی دیوار بود نیازی به اینهمه ترس نبود. من کتاب را نخوندم اما شاید دوستان کتابخون بتونند جواب بدن. مگر شیپور جورامون پیدا شده بود؟ چه چیزی انسانها را در برابر مقاومت دیوار به شک انداخته بود؟

 

واقعا باگ بی نهایت بزرگی بود . میگن طرف از ترس مرگ میمیره حکایت جان و دوستانه

تیریون هم تو این فصل کلا گند زد با طرح و نقشه هایی که ریخت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به جرئت می تونم بگم این سیزن بدترین سیزن بود با بدترین کارگردانی و بدترین فیلمنامه نویسی. شاید فکر کنید دارم سخت می گیرم ولی اگه دقت کنید به سیزن های اول می بینید چجوری ما از جا می پریدیم یا مو به تنمون سیخ می شد و می رفتیم توی شوک، از مرگ شخصیت اول داستان بگیر (سیزن اول ند استارک) که فکر می کردیم چون آدم خوبه س در آخر برنده میشه و می شینه رو تخت و همه چی هم به خوبی و خوشی تموم میشه. و اما خود من از اون جایی عاشق گات شدم که فهمیدم هیچ چیز کلیشه ای توش وجود نداره و تو هر قسمت قراره بیشتر سورپرایز بشم و بیشتر واسم سوال به وجود بیاد. فکر می کردم هیچ وقت خسته کننده نمیشه واسم. سیزن ۶ به نظرم خوب بود و اپیزودهای آخرشم کارگردانی فوق العاده ای داشت همه چی عالی و غیرمنتظره، چیز آبکی یا ماست مالی شده ای هم وجود نداشت. اما این سیزن اگه دقت کرده باشید همه چیز یه حالت دست به سر شده داشت، هرکی سفر می کرد حالا با کشتی یا اژدها یا اسب، همون چند دقیقه بعدش می دیدیم رسیده مقصد، همه ی کارا و دیالوگا عجله عجله، نامه ها جوری می رسید دست گیرنده که انگار با پست پیشتاز فرستاده ن. بعد چقدر اتفاقات کلیشه ای آخه، هروقت جان در خطره دنریس میاد سر میرسه با سه تا اژدهاش همه رو به آتیش می کشه و عشقشو نجات میده. همون لحظه که جان از چاله درمیاد بنجن بعد ۷سیزن سر میرسه. تا حالا اینو در نظر گرفتین که جان بعد اون قضیه یه کلمه نگفت آقا عموم یهو از کجا پیداش شد، چی شد اصن، وات د فاک؟ بعد لرد بیلیش با اون همه سیاست و ابهت گند میزنه و به زانو میفته التماس می کنه؟ عروسی ریگار و لیانا انقدر ماست مالی شده؟ خراب شدن دیوار تو ۳۰ ثانیه و... بعدشم آقا مگه فیلم هندیه تا هرکی سر میرسه دنریس باهاش رابطه برقرار میکنه؟ همه چیز این سیزن آبکی بود. فقط داشتن ما رو دست به سر می کردن. حالا هم باید دو سال وایسیم تا ببینیم چی میشه. فقط امیدوارم سیزن بعدی درست حسابی کارگردانی و فیلمنامه نویسی بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بسیار قسمت آبکی بود - فکر کنم به صدا و سیمای ایران میدادیم درست تر جمع می کرد

تنها رسالت قسمت 7 ام شهید کردن و بی معنی کردن داستان بود - بیان رویدادها بدون هیچ هنری بدون هیچ پیش زمینه ای

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
No_One » دوشنبه شهریور 6, 96 9:42 pm[/url]"]بعدشم آقا مگه فیلم هندیه تا هرکی سر میرسه دنریس باهاش رابطه برقرار میکنه؟ همه چیز این سیزن آبکی بود. فقط داشتن ما رو دست به سر می کردن. حالا هم باید دو سال وایسیم تا ببینیم چی میشه. فقط امیدوارم سیزن بعدی درست حسابی کارگردانی و فیلمنامه نویسی بشه.

 

برم انگلستان امیلیا کلارک رو پیدا کنم شاید در راستای فرمایشات شما عاشق منم شد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این قسمت از قسمت قبل بهتر بود.

ولی اینکه دارند همه ى کاراکترها رو دور هم جمع می کنند, از جذابیت داستان کم می کنه.

 

بخش مناظره و نشون دادن وایت به سرسی خوب بود. تیریون دوباره تو گفتگوی خصوصی با سرسی همون بازی خوب فصل های قبلش رو ارایه داد. از اینکه احتمال خیانت به دنریس و همراهی با خواهرش داره پررنگ تر میشه, خوشحالم. همینطور اینکه اریا با چهره ى بیلیش سراغ سرسی بره هم ممکنه. امیدوارم این دو تا اتفاق به شکل غیر قابل پیشبینی ای بیفته و حداقل یه هیجانی به فصل بعد بده... ولی عقل این نویسنده ها به این چیزها قد نمیده. فقط بلدند واضح ترین تیوری ها رو عملی کنند مثل تارگریان بودن جان.

یکی نیست بگه جان اسنو با تمام ویژگی هایی که داشت از جمله حرامزاده ى ند بودنش شد این کاراکتر... حالا حق پادشاهی براش با پسر ریگار بودن یعنی چی؟؟؟ کل اون شخصیت به فنا رفت به نژادپرستانه ترین شکل ممکن. چون حرامزاده نیست پس افرین و بارکالله!!! چون تارگریانه پس پادشاهی ارث باباشه! خنده داره که سریال مثل قصه های فری تیل داره با قضیه شاهزاده و حرامزاده و... برخورد می کنه.

 

جدا شدن جیمی به خاطر وفا به عهد خیلی خوب بود و دیدارش با بریان.

از بازی خوردن بقیه توسط سرسی هم خوشم اومد. کلا خوبه که یه سری پیچش ها تو داستان باشه.

دنریس و جان هم شدند تین ایج هایی که وسط این همه ماجرا دنبال عشق و حال خودشونند! پس کو شرافت جان که دنبال زن ها نمی رفت یا تحت هر شرایطی فکر مردم بود؟

مرگ بیلیش به جز یه دیالوگ کوتاه التماسش قابل قبول بود. به راحتی می تونستند اون دیالوگ رو هم حذف کنند تا با ابهت تر بمیره. لحظه قبل از خنجر خوردنش خیلی خوب بازی شده بود.

دقت کردید که کل این قسمت واریس فقط حضور فیزیکی داشت. ای کاش تو فصل بعد نباشه و مثلا تیریون به جیمی بگه: واریس رفته برای مادربزرگش سبد میوه ببره, زود برمی گرده. (:

دیوار مگه جادو نداشت که بنجن نمی تونست رد بشه؟ با اژدها جادوش هم از بین رفت؟ همه ى این ها فقط با شاه شب بودن برن قابل توجیه میشه فقط.

 

همین دیگه.

و در اخر: جان اسنو باید جان اسنو باشد. جان اسنویی که جان اسنو نباشد, جان اسنو نیست.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جادوی دیوار هنوزم برای من یه سواله!

 

اگه جادو وجود داشت پس اینا چه طوری وایت واکرو بردن اونور؟!

یعنی جادوی دیوار خالی بندی بود؟ اگه بود چرا بنجن نمی تونست رد شه؟!!!

 

حالا این که وایت واکرا تو سکانس آخر رد شدن میشه بگی که اژدها هم خودش جادوییه و می تونسته جادوی دیوارم از بین ببره ولی خب اینم یعنی این که بدون اژدها اینا نمیتونستن رد شن.

پس یعنی به قول بعضی از دوستان شاه شب همون برنه یا شایدم قدرتای برن رو داره!

 

کلآ یه چیزایی تو سریال خیلی گنگه..امیدوارم کتابو بخونیم بفهمیم چون سریال خیلی زود داره همه چیزو به خاطر تعداد اپیزودهای باقی مونده جم می کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×