رفتن به مطلب
alex targerin

قسمت آخر : The Dragon And The Wolf

به اپیزود آخر فصل هفتم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ?  

83 رای

  1. 1. به اپیزود آخر فصل هفتم از 1 تا 10 ، چه نمره ای میدهید ?

    • 1
      5
    • 2
      0
    • 3
      2
    • 4
      1
    • 5
      2
    • 6
      5
    • 7
      13
    • 8
      12
    • 9
      12
    • 10
      31


Recommended Posts

والا تا جایی که ما تو قسمت چهار دیدیم جیمی چلاق با دست غیرتخصصی اش کلی دوتراکی رو درو کرد  

حتی اون دیکان بچه سوسول هم داشت دوتراکی میکشت 

تو اون صحنه ای هم که گفتی اون دوتراکی به خود بران کاری نتونست بکنه فقط با مهارت سوارکاریش که تو جنگ پیاده هیچ کاربردی نداره اسب بران رو پی کرد و آخر سر هم عین اعلامیه پرچ شد  

 

باز داری ازون حرفایی میزنی که خودتم قبولشون نداری و محض مزاح میگی

من و تو هم اگه رو اسب باشیم و یه شمشیر تو دست غیر تخصصیمون کسی که داره مث دیوونه ها سمتمون میادو قبل از اینکه ضربشو بزنه میتونیم بکشیمش

 

تو دوره ی ابتدایی هم دو تا بچه ی ریز میتونستن گنده ترارو بزنن همونطور که من و تو میتونیم کسی که حواسش با ما نیستو از پشت بزنیم

 

اونجا که اون دوتراکی از رو اسب پرید داشت دور خودش میچرخید لنیسترارو درو میکرد و اونا هم خشکشون زده بود حتما رو اسب بود

اخرشم یکی از پشت زدش

 

منم دوست دارم یه توپ داشته باشم با هرکی حال نمیکنم مث اعلامیه پرچش کنم...

 

یورون هم که با شخم زدن ناوگان یارا و اسیر کردن خودش و به سیخ کشیدن اون توله مارهای اوبرین به قول سرسی خودشو به عنوان بهترین ناخدای چهارده دریا ثابت کرده و لابد این سری با پیش کردنش تیون میخواست عین موش کور بره تو خاک  

تو دریا و با غافلگیری که کاملا اوضاع فرق میکنه این به کنار

امیدوار موقعی که جورا همخون دروگو یا بهترین جنگجوهای چاله ی مبارزه رو لوله میکرد یادت باشه

تیانم که یه آدم معلوم الحال و ناقص عقلیه که نیاز به صحبت کردن نداره ولی اگه اون اعتماد به سقفش موقعی که وینترفلو گرفت رو هنوز داشت خیلی به کار دنریس میومد

 

حالا که حرف از حلقه اول محافظین دنی شد، در مورد شیش تا شوالیه دیگه گارد سرسی هم همون طور که گفتم سریال به ما اطلاعات خاصی نداده تا حالا ولی عقل حکم میکنه که شوالیه های قابلی باشن و اگه بخوایم آخرین اطلاعات کتاب رو مبنا قرار بدیم کاراکترهایی مثل بیلون سوان و برادران کتل بلک (با صرف نظر از اصل و نصب و اخلاق شون) جنگجوهای قدری محسوب میشن 

 

تو بحث های سریال ما چیزی به نام کتاب نمیشناسیم

کتاب کتابه و سریال سریال

اینارو یه وقت نریزی تو هما

حالا که ما سریال رو مبنا قرار میدیم باید به مرین ترانت اشاره کنم که بسیار قابل بود و سرسی از امثال اینجور شوالیه ها الحق که خوشش میاد

 

فقط یه نکته‌عیو که من باید اشاره کنم اینه که قدرت برادران کتل بلک مستقیم به قدرت اسلحه ی سرسی وصله و از اونه که جنگجوهای قدری شدن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اقا من نشستم تمام صحبت هایی که روی این تایپیک بود رو خوندم

چندین شب تا صبح بیدار بودم و مشغول مطالعه بودم

یه مطلبی در مورد فصل هفت که نمی دونم کسی بهش اشاره کرده یا نه اینه که:

 

در قسمت اول بعد از قتل عام فری ها توسط آریا و مشاهده ی رژه ی ارتش شاه شب می بینیم که برندون به دیوار و به قلعه ی سیاه می رسه . بلافاصله بعد از اون جان اسنو رو میبینیم که در وینترفله و داره داره در مورد استخراج شیشه ی اژدها و سرنوشت قلعه های آمبرها و کاراستارک ها حرف می زنه. یعنی وقتی برندون در قلعه ی سیاهه جان در وینترفله . آیا نباید جان خبردار میشد که برندون به قلعه ی سیاه رسیده؟ یعنی ارتباط وینترفل و قلعه ی سیاه این قدر ضعیفه؟ اون هم وقتی زمستان از راه رسیده. وقتی کلاغای قلعه ی سیاه می تونن با سرعت موشک دنریس رو خبر کنن نمی تونستن به

جان اسنو بگن که برادرت اینجاست؟ و تازه اینا بدون در نظر گرفتن قدرت برندون در به کارگیری کلاغ هاست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
شهاب سنگ سرخ » سه شنبه اسفند 8, 96 3:58 am[/url]"]اقا من نشستم تمام صحبت هایی که روی این تایپیک بود رو خوندم

چندین شب تا صبح بیدار بودم و مشغول مطالعه بودم

یه مطلبی در مورد فصل هفت که نمی دونم کسی بهش اشاره کرده یا نه اینه که:

 

در قسمت اول بعد از قتل عام فری ها توسط آریا و مشاهده ی رژه ی ارتش شاه شب می بینیم که برندون به دیوار و به قلعه ی سیاه می رسه . بلافاصله بعد از اون جان اسنو رو میبینیم که در وینترفله و داره داره در مورد استخراج شیشه ی اژدها و سرنوشت قلعه های آمبرها و کاراستارک ها حرف می زنه. یعنی وقتی برندون در قلعه ی سیاهه جان در وینترفله . آیا نباید جان خبردار میشد که برندون به قلعه ی سیاه رسیده؟ یعنی ارتباط وینترفل و قلعه ی سیاه این قدر ضعیفه؟ اون هم وقتی زمستان از راه رسیده. وقتی کلاغای قلعه ی سیاه می تونن با سرعت موشک دنریس رو خبر کنن نمی تونستن به

جان اسنو بگن که برادرت اینجاست؟ و تازه اینا بدون در نظر گرفتن قدرت برندون در به کارگیری کلاغ هاست

اول اینکه خوش اومدی و خوشبختانه هنوزم کسانی هستن که این کتاب ها رو میخو نن و سریالو میبنن در ضمن چون دوسه ماه گذشته خوب یادم نیست ولی فک کنم جان سریعا از وینترفل خارج شد و حتی اگر هم که خبر میدادن برن میخواد بیاد فک نکنم جان میموند.سر آخر بگم حیف که تالار ها اینقدر سوتو کوره دیگه فک کنم که این سایتم سرآخر به سرنوشت آردا دچار میشه که خدا کنه نشه چون ما با این کتابا زندگی کردیم و هنوز هم میکنیم کاش آردا رو هم نبسته بودن و به فکر نسل های بعدی هم کتاب هارو خواهند خوند بودن خود من که تازه ارباب حلقه ها رو شروع کردم و ای کاش آردا باز بود خوب حداقل تقاضا دارم چون خیلی از عضو های این سایت از عضو های قدیمی آردان یه تاپیک بزنن برای ارباب که سوالاتمونو بپرسیم و بدونن که نه ارباب حلقه ها و نه نغمه هیچ وقت قدیمی نمیشن و هنوزم به یادشون هستیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » چهارشنبه شهریور 7, 96 1:39 am[/url]"]
شاهزاده طلوع » سه شنبه شهریور 7, 96 12:15 pm[/url]"]با احترام به نطر همه دوستان، من فصل هفت رو بسیار دوست داشتم و معتقدم در مجموع کیفیتِ بالایی داشت و گمون می کنم خیلی داره از این فصل - و بویژه قسمت آخر - بدگویی میشه. به نظرم هم این حجم از بدگویی ها هم سه دلیل داره :

 

 

شاهزاده طلوع عزیز

ضمن تشکر از دلایل عالی و توضیحات عالی تر شما باید یه دلیل مهم دیگه کوبیدن سریال رو هم ذکر کنم: علایق و احساسات و آرزوهای افراد

هر کدوم از بینندگان سریال بسته به سلیقه اش به یه کاراکتری علاقه داره که این کاراکتر مورد علاقه برخلاف آمال و آرزوهای اون بیننده یا شکست میخوره و حذف میشه یا مسیری برخلاف میل و انتظارش رو در پی میگیره

یادمه آخر سیزن سه طرفداران سینه چاک راب استارک و از جمله خودم هزار برابر بدتر ازین فحش ها رو نثار خود مارتین کردیم و پایان کار راب به نظرمون علاوه بر دردناک و ظالمانه بودن غیرمنطقی و احمقانه هم می اومد.

الانم تا حدود زیادی همینه و فقط چون دیگه امضای مستقیم مارتین پای کار نیست دق دلی شون رو سر دی اند دی بدبخت خالی میکنن و به خودشون دلداری میدن که اگه خود مارتین بود اینطوری نمیشد و قراره تو کتاب جور دیگه ای بشه

بزارید یه مثال موردی بزنم:

مثلا از نظر بعضی ها اگه استنیسی که با پنجاه هزار نیرو و حمایت تمام خاندان های استورمزلند و یک سوم خاندان های ریچ شکست خورد و فرار کرد با 1500 نفر شوالیه آواره جنوبی و 2500 نفر غارنشین چوب و چماق به دست شمالی اول وینترفل و شمال رو بگیره بعدش ویل و ریورلند و آخرشم کینگزلندینگ و تخت آهنی رو داستان کاملا معقول و منطقی و بدون باگ و ایراد و اشکال پیش رفته ولی حالا که تو سریال اینطوری نشده و تو همون قدم اول از بولتن ها شکست خورده اتفاق غیرمنطقی و ابلهانه ای رخ داده و کسانی که تاریخ وستروس رو اینطوری تحریف کردن لایق فحش و لعنت شنیدن و تخریب شدن هستن و جالبتر اینکه منتظرن تو کتاب ششم استنیس فاتح وینترفل بشه (باش تا صبح دولتش در بادهای زمستان بدمد)

بخش قابل توجهی از سایر حملات هم از همین سنخ و به دلایل مشابهه

من شک ندارم که اگه سریال تو سیزن 4 از کتاب جلو میزد الان شاهد حداقل ده صفحه حمله به مرگ اوبرین و تایوین بودیم که منطقی نبود، احمقانه بود، توهین به شعور مخاطب بود، هندی بود، مگه با یه مشت آدم در حال مرگ کل دندون های یه نفر خرد میشه و میریزه بیرون ؟ مگه جمجمه هم با فشار دست متلاشی میشه ؟ مگه تایوین یه محافظ نداره که داد بزنه بیاد نجاتش بده ؟ مگه شی زبون نداره که جیغ و داد کنه ؟ مگه میشه از سیاهچال به اتاق خواب دست راه مخفی باشه ؟ چرا تایوین که سیاستمدارترین مرد وستروس بود به جای آروم کردن آدم اسلحه به دست با تکرار واژه فاحـ*ـه تحریکش میکنه ؟ اصلا تیرکمون آماده شلیک تو اتاق خواب دست چی کار می کنه ؟ مگه یه تیر به شکم هم آدم رو میکشه ؟ راستی چرا جیمی تا دم کشتی تیریون رو همراهی نمیکنه که وسط نره پدرش رو بکشه ؟ اینا راجع به ما چی فکر کردن ؟ اگه مارتین نوشته بود اوبرین و تایوین اینجوری مسخره نمیمردن، بچه ابتدایی هم مرگ اوبرین و تایوین رو بهتر ازین در می آورد و قس علی هذا

محض از زیر خاک بیرون کشیدن تاپیک و بالا آوردن فروم

اون موقع که این پست رو دادم بزرگوارانی مثل Stannis Baratheon و Ser Duncan The Tall تا تونستن نواختنم که چه ربطی داره و مزخرف نگو و حالا صب کن کتاب دربیاد میبینی که اسپویل نشده هیچ، همه چیزم برعکس سریال میشه و ...

ولی حالا که مارتین بعد سه سال آزگار امروز فردا کردن رسما و علنا آب پاکی رو ریخت رو دست همه و گفت دیگه جلد ششمی در کار نخواهد بود عیار مواضع و پیش بینی ها مشخص شد

حالا دیگه محرز شده سریال ادامه کتاب رو با چنان شدت و عمقی اسپویل کرده که پیرمرد هیچ انگیزه ای برای تموم و منتشر کردن دو جلد باقیمونده نداره و سعی میکنه وقتش رو صرف موضوعات جدیدتر و بدیع تری کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[/b]

محض از زیر خاک بیرون کشیدن تاپیک و بالا آوردن فروم

اون موقع که این پست رو دادم بزرگوارانی مثل Stannis Baratheon و Ser Duncan The Tall تا تونستن نواختنم که چه ربطی داره و مزخرف نگو و حالا صب کن کتاب دربیاد میبینی که اسپویل نشده هیچ، همه چیزم برعکس سریال میشه و ...

ولی حالا که مارتین بعد سه سال آزگار امروز فردا کردن رسما و علنا آب پاکی رو ریخت رو دست همه و گفت دیگه جلد ششمی در کار نخواهد بود عیار مواضع و پیش بینی ها مشخص شد

حالا دیگه محرز شده سریال ادامه کتاب رو با چنان شدت و عمقی اسپویل کرده که پیرمرد هیچ انگیزه ای برای تموم و منتشر کردن دو جلد باقیمونده نداره و سعی میکنه وقتش رو صرف موضوعات جدیدتر و بدیع تری کنه

 

البته مارتین گفته امسال کتاب ششم منتشر نمیشه.. و عوضش تاریخ تارگرین ها رو منتشر میکنه. خب این یعنی چی؟؟ یک نویسنده عاقل اگر قصد تموم کردن کارهاش رو نداشته باشه که نمیاد یک کتاب فرعی دیگه در رابطه موضوع اصلی بده بیرون مگر اینکه قصد داشته باشه اثرش یک اثر کامل و بی نقص باشه.

در رابطه با سریال هم، مطمئنا تا آخر فصل 6 خیلی تفاوت زیادی در کلیت داستان با ادامه کتاب ششم نخواهد داشت (مرگ جان و زنده شدنش و شکست احتمالی استنیس) "البته به جز دورن و جاهای دیگه" ولی از فصل هفتم به نظرم داستان عوض شد و مسیر کتاب و سریال تا حدودی از هم جدا شد ولی ظاهرا مقصد یکی هست..(عبور وایت ها از دیوار و جنگ در وستروس مسلمه اما کاملا متفاوت با سریال)

در کل اینکه شما قضاوت کنید مارتین از سال 1991 شروع به نوشتن کتاب ها میکنه که به فاصله 4 سال (1996 تا 2000) سه تا کتاب میده بیرون و از اون موقع تا حالا 2 تا..

(که البته ضیافتی برای کلاغ ها و رقصی با اژدهایان قرار بوده یک کتاب باشه یعنی مارتین تا 2005 تا آخر کتاب 5 رو نوشته بوده ولی انتشارش رو به تعویق انداخته.)

به نظر شما مارتین از 2005 تا 2018 نتونسته بادهای زمستان و رویای بهار رو بنویسه!!؟؟ اون پیرمرد فقط منتظره سریال تموم بشه بعد کتاب ها رو بیرون بده.(البته باز هم با تاخیر)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Gemini » شنبه خرداد 5, 97 1:35 pm[/url]"]

البته مارتین گفته امسال کتاب ششم منتشر نمیشه.. و عوضش تاریخ تارگرین ها رو منتشر میکنه. خب این یعنی چی؟؟ یک نویسنده عاقل اگر قصد تموم کردن کارهاش رو نداشته باشه که نمیاد یک کتاب فرعی دیگه در رابطه موضوع اصلی بده بیرون مگر اینکه قصد داشته باشه اثرش یک اثر کامل و بی نقص باشه.

در رابطه با سریال هم، مطمئنا تا آخر فصل 6 خیلی تفاوت زیادی در کلیت داستان با ادامه کتاب ششم نخواهد داشت (مرگ جان و زنده شدنش و شکست احتمالی استنیس) "البته به جز دورن و جاهای دیگه" ولی از فصل هفتم به نظرم داستان عوض شد و مسیر کتاب و سریال تا حدودی از هم جدا شد ولی ظاهرا مقصد یکی هست..(عبور وایت ها از دیوار و جنگ در وستروس مسلمه اما کاملا متفاوت با سریال)

در کل اینکه شما قضاوت کنید مارتین از سال 1991 شروع به نوشتن کتاب ها میکنه که به فاصله 4 سال (1996 تا 2000) سه تا کتاب میده بیرون و از اون موقع تا حالا 2 تا..

(که البته ضیافتی برای کلاغ ها و رقصی با اژدهایان قرار بوده یک کتاب باشه یعنی مارتین تا 2005 تا آخر کتاب 5 رو نوشته بوده ولی انتشارش رو به تعویق انداخته.)

به نظر شما مارتین از 2005 تا 2018 نتونسته بادهای زمستان و رویای بهار رو بنویسه!!؟؟ اون پیرمرد فقط منتظره سریال تموم بشه بعد کتاب ها رو بیرون بده.(البته باز هم با تاخیر)

اگه حوصله داشتین و این بخش بحث رو از اول مرور میکردین، اصل اختلاف نظر ما سر همین عملکرد و قصد و غرض مارتین بود.

که اگر همون روال عالی سه جلد اول رو ادامه میداد میتونست کل داستان رو تو پنج جلد و تا قبل 2010 تموم کنه.

ولی حرص و و آز و طمع توام با بی مبالاتی که از فروش خوب سه جلد اول شروع و با ساخت سریال تشدید شد؛ باعث شد که با تغییر سبک کار و آب بستن تو داستان از نقطه تفکیک جلد چهارم و پنجم با شرح و بسط دادن بی دلیل و اضافه کردن خطوط و شخصیت های فرعی مغشوش و غیر ضروری و حتی غیر منطقی و در ادامه و بعد انتشار جلد پنجم به کلی تحریف و زیر و رو شده، رها کردن کار کتاب ششم و مشغول نگارش تاریخ تارگاریان ها شدن عامل اصلی به وجود اومدن این وضعیت ناخوشایند و ابتر و نیمه تمام موندن مجموعه ای که می تونست یکی از بهترین شاهکارهای ادبیات معاصر بشه شده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » یکشنبه خرداد 6, 97 7:16 am[/url]"]
Gemini » شنبه خرداد 5, 97 1:35 pm[/url]"]

البته مارتین گفته امسال کتاب ششم منتشر نمیشه.. و عوضش تاریخ تارگرین ها رو منتشر میکنه. خب این یعنی چی؟؟ یک نویسنده عاقل اگر قصد تموم کردن کارهاش رو نداشته باشه که نمیاد یک کتاب فرعی دیگه در رابطه موضوع اصلی بده بیرون مگر اینکه قصد داشته باشه اثرش یک اثر کامل و بی نقص باشه.

در رابطه با سریال هم، مطمئنا تا آخر فصل 6 خیلی تفاوت زیادی در کلیت داستان با ادامه کتاب ششم نخواهد داشت (مرگ جان و زنده شدنش و شکست احتمالی استنیس) "البته به جز دورن و جاهای دیگه" ولی از فصل هفتم به نظرم داستان عوض شد و مسیر کتاب و سریال تا حدودی از هم جدا شد ولی ظاهرا مقصد یکی هست..(عبور وایت ها از دیوار و جنگ در وستروس مسلمه اما کاملا متفاوت با سریال)

در کل اینکه شما قضاوت کنید مارتین از سال 1991 شروع به نوشتن کتاب ها میکنه که به فاصله 4 سال (1996 تا 2000) سه تا کتاب میده بیرون و از اون موقع تا حالا 2 تا..

(که البته ضیافتی برای کلاغ ها و رقصی با اژدهایان قرار بوده یک کتاب باشه یعنی مارتین تا 2005 تا آخر کتاب 5 رو نوشته بوده ولی انتشارش رو به تعویق انداخته.)

به نظر شما مارتین از 2005 تا 2018 نتونسته بادهای زمستان و رویای بهار رو بنویسه!!؟؟ اون پیرمرد فقط منتظره سریال تموم بشه بعد کتاب ها رو بیرون بده.(البته باز هم با تاخیر)

اگه حوصله داشتین و این بخش بحث رو از اول مرور میکردین، اصل اختلاف نظر ما سر همین عملکرد و قصد و غرض مارتین بود.

که اگر همون روال عالی سه جلد اول رو ادامه میداد میتونست کل داستان رو تو پنج جلد و تا قبل 2010 تموم کنه.

ولی حرص و و آز و طمع توام با بی مبالاتی که از فروش خوب سه جلد اول شروع و با ساخت سریال تشدید شد؛ باعث شد که با تغییر سبک کار و آب بستن تو داستان از نقطه تفکیک جلد چهارم و پنجم با شرح و بسط دادن بی دلیل و اضافه کردن خطوط و شخصیت های فرعی مغشوش و غیر ضروری و حتی غیر منطقی و در ادامه و بعد انتشار جلد پنجم به کلی تحریف و زیر و رو شده، رها کردن کار کتاب ششم و مشغول نگارش تاریخ تارگاریان ها شدن عامل اصلی به وجود اومدن این وضعیت ناخوشایند و ابتر و نیمه تمام موندن مجموعه ای که می تونست یکی از بهترین شاهکارهای ادبیات معاصر بشه شده

باهاتون درباره طمع کردن به خصوص در مورد 2 کتاب آخر موافقم..

بحث بر سر ننوشتن و تمام نشدن داستان بود که شما مطرح کردید که شواهد خلاف این رو ثابت میکنه. در ویکی پدیا (آتش و خون) به نقل از مارتین در سال 2013 اومده که مارتین در اونجا گفته بعد از تمام شدن کل داستان نغمه یخ و آتش قصد داره اثر خودش رو با کتب جانبی (مثل آتش و خون) تکمیل کنه.. یعنی این که مارتین قبل از اینکه شروع به نوشتن "آتش و خون" کنه کتابهای نغمه رو تموم کرده..

ولی طمع و چشمداشت به سود بیشتر باعث شده که انتشارش رو به تعویق بندازه مثل همون کاری که با "رقصی با اژدهایان" کرد..(با 6 سال تاخیر منتشرش کرد که دقیقا همزمان با پخش سریال بود، یعنی سود بیشتر برای مارتین)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Gemini » یکشنبه خرداد 6, 97 10:07 pm[/url]"]

باهاتون درباره طمع کردن به خصوص در مورد 2 کتاب آخر موافقم..

بحث بر سر ننوشتن و تمام نشدن داستان بود که شما مطرح کردید که شواهد خلاف این رو ثابت میکنه. در ویکی پدیا (آتش و خون) به نقل از مارتین در سال 2013 اومده که مارتین در اونجا گفته بعد از تمام شدن کل داستان نغمه یخ و آتش قصد داره اثر خودش رو با کتب جانبی (مثل آتش و خون) تکمیل کنه.. یعنی این که مارتین قبل از اینکه شروع به نوشتن "آتش و خون" کنه کتابهای نغمه رو تموم کرده..

ولی طمع و چشمداشت به سود بیشتر باعث شده که انتشارش رو به تعویق بندازه مثل همون کاری که با "رقصی با اژدهایان" کرد..(با 6 سال تاخیر منتشرش کرد که دقیقا همزمان با پخش سریال بود، یعنی سود بیشتر برای مارتین)

اینکه مارتین دو جلد ششم و هفتم رو تا پیش از 2013 تموم کرده و بعد مشغول نگارش آثار فرعی شده اما اونها رو مخفی کرده و تحویل ناشر نداده به دو دلیل بعید به نظر میرسه :

اولا) مارتین پیش از این هم سه گانه دانک و اگ رو حین نگارش جلدهای اولیه نوشته و منتشر کرده بود.

ب) قراردادهایی که مارتین با پابلیشرهای منتشر کننده آثارش داره و قوت و قدرت و سختگیری قوانین حوزه نشر اونور بهش اجازه نمیده که کتاب آماده رو بیش از پنج سال مخفی کنه و تحویل ناشر نده!!!

اما در صورت صحت این فرض احتمالات خیلی بدتری به ذهن خطور میکنه، از جمله اینکه دیوید بنیف و دن وایس علاوه بر اطلاع شفاهی از خطوط کلی داستان احتمالا از طریق دسترسی به نسخه های پیشنویس دو جلد آخر از جزییات مکتوب داستان هم باخبر بودن و این به معنی اینه که اونچه تا به حال در سریال دیدیم حتی در جزییات هم نزدیکی خیلی زیادی به داستان اصلی داشته

ضمنا تاخیر پنج ساله در انتشار رقص اژدهایان صرفا احتکار ادبی نبود و اونچه در سال 2011 منتشر شد با نیمه جدا شده جلد چهارم که قرار بود سال 2006 منتشر بشه به قدری تغییر کرده بود که به تعبیر ویراستار عملا یه کتاب جدید دیگه شده بود.

و به نظر من به همون نسبت مغشوش تر و غیر منطقی تر و ضعیف تر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » دوشنبه خرداد 6, 97 1:04 am[/url]"]
Gemini » یکشنبه خرداد 6, 97 10:07 pm[/url]"]

باهاتون درباره طمع کردن به خصوص در مورد 2 کتاب آخر موافقم..

بحث بر سر ننوشتن و تمام نشدن داستان بود که شما مطرح کردید که شواهد خلاف این رو ثابت میکنه. در ویکی پدیا (آتش و خون) به نقل از مارتین در سال 2013 اومده که مارتین در اونجا گفته بعد از تمام شدن کل داستان نغمه یخ و آتش قصد داره اثر خودش رو با کتب جانبی (مثل آتش و خون) تکمیل کنه.. یعنی این که مارتین قبل از اینکه شروع به نوشتن "آتش و خون" کنه کتابهای نغمه رو تموم کرده..

ولی طمع و چشمداشت به سود بیشتر باعث شده که انتشارش رو به تعویق بندازه مثل همون کاری که با "رقصی با اژدهایان" کرد..(با 6 سال تاخیر منتشرش کرد که دقیقا همزمان با پخش سریال بود، یعنی سود بیشتر برای مارتین)

اینکه مارتین دو جلد ششم و هفتم رو تا پیش از 2013 تموم کرده و بعد مشغول نگارش آثار فرعی شده اما اونها رو مخفی کرده و تحویل ناشر نداده به دو دلیل بعید به نظر میرسه :

اولا) مارتین پیش از این هم سه گانه دانک و اگ رو حین نگارش جلدهای اولیه نوشته و منتشر کرده بود.

ب) قراردادهایی که مارتین با پابلیشرهای منتشر کننده آثارش داره و قوت و قدرت و سختگیری قوانین حوزه نشر اونور بهش اجازه نمیده که کتاب آماده رو بیش از پنج سال مخفی کنه و تحویل ناشر نده!!!

اما در صورت صحت این فرض احتمالات خیلی بدتری به ذهن خطور میکنه، از جمله اینکه دیوید بنیف و دن وایس علاوه بر اطلاع شفاهی از خطوط کلی داستان احتمالا از طریق دسترسی به نسخه های پیشنویس دو جلد آخر از جزییات مکتوب داستان هم باخبر بودن و این به معنی اینه که اونچه تا به حال در سریال دیدیم حتی در جزییات هم نزدیکی خیلی زیادی به داستان اصلی داشته

ضمنا تاخیر پنج ساله در انتشار رقص اژدهایان صرفا احتکار ادبی نبود و اونچه در سال 2011 منتشر شد با نیمه جدا شده جلد چهارم که قرار بود سال 2006 منتشر بشه به قدری تغییر کرده بود که به تعبیر ویراستار عملا یه کتاب جدید دیگه شده بود.

و به نظر من به همون نسبت مغشوش تر و غیر منطقی تر و ضعیف تر

اگر اطلاع بنیوف و وایس از ادامه خطوط داستانی وجود نداشت ما شاهد زنده شدن جان و درست از آب دراومدن تئوری R+L=J نبودیم و شاید کارگردان ها دوست داشتند استنیس رو پیروز نبرد وینترفل کنند.!! این که اونها از روند کلی کتاب ها و پایان داستان باخبر باشند جای تعجب نداره.. اون چیزی که روشنه این هست که مارتین و کارگردان های سریال بعد از جلو زدن سریال از کتاب رسما اعلام کرده بودن که راه کتاب و سریال جداست اما مقصد یکی هست.. درباره جزئیات سریال با شما موافق نیستم اینکه داستان

اگان ششم و ... در سریال وجود نداره و از قبل ,ویژن دنریس در کتاب به قاتل دروغ ها اشاره میکنه که به احتمال 99% به اگان ششم اشاره داره که مدعی دروغین هست; نشون از این داره که مارتین از قبل برای خطوط داستانی جدید کتاب های 4 و 5 برنامه ریزی قوی داشته و همینطوری به قول شما نیومده بیاد خطوط داستانی جدید باز کنه مگر اینکه از قبل برای اونها برنامه ریزی داشته مثل تئوری R+L=J و والدین جان که در همون کتاب اول هست و مقدمش چیده شده.. درباره خطوط داستانی دیگه کتاب 4 و 5 هم همینطوره و از قبل نقش شخصیت های خاندان ها در ادامه داستان برنامه ریزی شده..

 

و در پایان این که این جمله مارتین و کارگردان ها درباره سریال که راه جدا ولی مقصد یکی هست باز هم نشون دهنده این هست که داستان در کتاب ها پایان مشخصی داره که مارتین از چند سال قبل اون رو در اختیار کارگردان های سریال قرار داده.. و اینکه منبع ما گفته های مارتین هست نه ویراستار کتابش!! مارتین در ابتدای کتاب 5 اشاره میکنه که هر دو کتاب یکی بودند و داستان ها همزمان پیش میرند اما به علت حجم بالا و ویرایش جزئی ضیافتی برای کلاغ ها و رقصی با اژدهایان دو کتاب جدا از هم شدند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

به نظر من یکی از مسخره ترین داستانا توی این فصل_که پر بود ازشخصیتا و اتفاقای کارتونی_ کارای عجیب و غریب از یه شخص مکار و حیله گری مثل لیتل فینگر و کشته شدن بالیوودی بیلیش بود_فک کنم نویسنده ها و کارگردانای سریال مخصوصا کارگردانا ارادت خاصی به سینمای هند دارن_

اولا بیلیش هیچوقت به کمک جان اسنو نمیومد_سریال از فصل پنج تبدیل شد به داستانی پر از اتفاقات فانتزی و دور از واقعیت_و منتظر میشد تا استارک ها و رمزی بولتن همدیگرو نابود کنن و در آخر طرف برنده رو که ضعیف شده از بین میبرد_حالا بر فرض محال لیتل فینگر یه همچین اشتباهی هم کنه وقتی نمک نشناسی استارکارو دید چرا تو وینترفل موند؟؟!!

میگم نمک نشناسی چون که استارکا جوری باهاش رفتار میکردن که انگار اونا بودن که بیلیش و ارتش ویل و نجات دادن یا سانسا همه جا بی محلی و کم محلی بهش میکنه و با این رفتارش هر کسی مخصوصا یه سیاستمدار خبره ای مثل لیتل فینگر میتونست راحت پیش بینی کنه که در اخر برگرده بگه تو عمه لایسا منو کشتی در نتیجه توی وینترفل نمیموند _در ضمن همه ی مخاطبای سریال دیدن که همین عمه عزیز استارکا یه شخص دیوانه بود که میخواست سانسارو از مون دور پرت کنه.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

یا بران اصلا ندید که بزرگترین مسبب جنگ داخلی وستروس پدر به اصطلاح شریفش بود و بیلیش چاره ای نداشت جز اینکه چاقوشو روی گردن ند استارک بزاره

و گرنه خودشم سقوط میکرد

همه این صحبتارو بیلیش میتونست برای دفاع از خودش بگه یا اگه واقعا چاره ی دیگه ای نداشت بازم میتونست تقاضای محاکمه با مبارزه تن به تن کنه ولی همه ما دیدیم که آمیتا پاچان ببخشید

منظورم لیتل فینگر برای حفظ جونش با عجز لابه التماس استارکا رو کرد

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تمام شخصیتای کلیدیی که واقعا بازی قدرت و بلد بودن به شکل واقعا اعصاب خورد کن و غیر منطقی کشته شدن یا به حاشیه برده شدن یا بهتره بگیم که دیگه شخصیت واقعیشون نیستن و تبدیل شدن به مهره نه بازیکن.

الان ما نبرد آدم خوبا و آدم بدا رو داریم درست مثل ژانر فانتزی_ ژانر فانتزی یکی از قشنگ ترین و گسترده ترین ژانرای توی دنیای کتاب و فیلمه که منم مثل خیلیا عاشقشم اما این سریال بازی تاج و تخت نه ارباب حلقه ها_بازم درسته که داستان اصلی بازی تاج و تخت عناصر فانتزی مثل اژدها وایت واکر غول ها و.. داره اما عنصر واقعیت که همین بازی های سیاسیه هم جزء مهم کتاب و مخصوصا سریال بود که دیگه ما چیزی ازش نمیبینیم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

HBO خبر ساخت یک قسمت آزمایشی از یکی از اسپین آف های سریال رو منتشر کرده که داستانش مربوط به عصر قهرمانان و حقیقت های مربوط به وایت واکرها هست..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
witch king » پنج شنبه خرداد 10, 97 9:56 pm[/url]"]یا بران اصلا ندید که بزرگترین مسبب جنگ داخلی وستروس پدر به اصطلاح شریفش بود و بیلیش چاره ای نداشت جز اینکه چاقوشو روی گردن ند استارک بزاره

و گرنه خودشم سقوط میکرد

همه این صحبتارو بیلیش میتونست برای دفاع از خودش بگه یا اگه واقعا چاره ی دیگه ای نداشت بازم میتونست تقاضای محاکمه با مبارزه تن به تن کنه ولی همه ما دیدیم که آمیتا پاچان ببخشید

منظورم لیتل فینگر برای حفظ جونش با عجز لابه التماس استارکا رو کرد

متاسفم که واقعا بدون داشتن اطلاعات مناسب میایین و اظهار نظر میکنین.در یک تاپیک دیگه هم که بحث سر مقایسه رباب حلقه ها و نغمه بود شما همینطوری داستان رو کوبیدی.درسته فصل هفت نسبت به بقیه فصلا خیلی پایین تر از انتظارات بود ولی بدون شک یکی از بهترین قسمت هاش کشته شدن بیلیش بود. بیلیش برای اینکه عشقی دیوانه وار نسبت به مادر سانسا داشت و سانسا رو نسخه زنده و زیباتر کتلین میدید در وینترفل موند تا شاید به هدفش برسه چون بر خلاف بی محلی ها حدسم نمی زد از این دختر تو سری خور کاری بربیاد که بخوا بکشتش.بزرگترین سیاست مدار ها هم اشتباه میکنن.

در مورد ند استارکم که دیگه همه میدونن که چه انسانی بزرگی بود و بیگناه کشته شد.سقوط با ند استارک بهتر از همدست شدن با لنیسترا بود. آخر سرهم بالاخره این جنگ آغاز میشد چون حتی اگه ند جون سالم به در میبرد و فرار میکرد هم به همه میگفت که جانشین رابرت برحق نیست و جنگ شروع میشد ولی خیلی زودتر تموم میشد.پس میبینیم آغازگر اصلی جنگ خود بیلیشه که میتونستبه ند خبر بدهو به هر طریق فرار کنن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
witch king » پنج شنبه خرداد 10, 97 10:13 pm[/url]"]تمام شخصیتای کلیدیی که واقعا بازی قدرت و بلد بودن به شکل واقعا اعصاب خورد کن و غیر منطقی کشته شدن یا به حاشیه برده شدن یا بهتره بگیم که دیگه شخصیت واقعیشون نیستن و تبدیل شدن به مهره نه بازیکن.

الان ما نبرد آدم خوبا و آدم بدا رو داریم درست مثل ژانر فانتزی_ ژانر فانتزی یکی از قشنگ ترین و گسترده ترین ژانرای توی دنیای کتاب و فیلمه که منم مثل خیلیا عاشقشم اما این سریال بازی تاج و تخت نه ارباب حلقه ها_بازم درسته که داستان اصلی بازی تاج و تخت عناصر فانتزی مثل اژدها وایت واکر غول ها و.. داره اما عنصر واقعیت که همین بازی های سیاسیه هم جزء مهم کتاب و مخصوصا سریال بود که دیگه ما چیزی ازش نمیبینیم.

این داستان هم دقیقا از ژانر فانتزی با چاشنی از حقیقته.دییقا اتفاقی که در ارباب حلقه ها میافته که داستان طوریه که با جنگ و خیرو شر شروع و با شکست شر و رفتن یا کم رنگ شدن نژاد های دیگه جا برای انسان ها باز میشه و اگه داستان ادامه ای داشت مطمئنا پای سیاست و بازی درباری هم به وسط میومد و داستان کم رنگ میشد. دقیقا نغمه بر خلاف این سیر میکنه با سیاست و بازی های درباری و پستی های انسانی شروع و با کم رنگ شدن سیاست بازی میرسه به جنگ خیر وشر و بقای نژاد انسان.درسته این سیاست بازی ها خیلی زیبا بودن و لی دیگه داشتن تکراری میشدن.این سیاست بازی ها فقط پس زمینه داستان بود و از اول هم وایت ها در حاشیه داشتن قدرتمند میشدن و موضوع اصلی همینه ولی مطمئنم که به لطف قلم مارتین این بخش هم به بهترین شکل اتفاق خواهد اتفاد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پارسای عزیز من توی همون بحثیم که شما میگید سریال و با فیلم ارباب حلقه ها مقایسه کردم گفتم که فصل ۵ وبه خصوص فصل ۶ سریال نه کتاب با تمام آمارا و ارقامایی که دادن قابل مقایسه با فیلم ارباب حلقه ها نیست چون فیلم ارباب حلقه ها خیلی خوب یه اثر سینمایی از داستان تالکین دراورده و تقریبا به منطق داستان وفادار بوده.

ارباب حلقه ها و دنیای نغمه دو تا سبک داستانی متفاوت و دو تا دنیای متفاوتن.

 

درسته بیلیش دیوانه وار عاشق کتلین استارک بود اما وقتی توی دوءل با برندون استارک به طور مفتضحانه ای شکست خورد و تحقیر شد و رفتارایی که خاندان های اشرافی به خاطر نجیب زاده نبودنش باهاش میکردن تصمیم گرفت که برای رسیدن به قدرت هر چیزی رو فدا کنه و اینطور شخصیتش شکل گرفت و چند سال بعد عضو شورای کوچک شد.

موافقید که وقتی از بزرگی یه چیز یا یه شخص حرف میزنیم باید یه تعریفی از بزرگی داشته باشیم

اگه به نظر شما به آدمای خطرناک و فاسدی مثل لنیسترا بری خیلی راحت بگی که از رازشون خبر داری و الکی تهدیدشون کنی و بی خیال توی شهر و کاخ بگردی و عملا خودت و خانوادت که هیچ بهترین دوستت بهتره بگیم شاهت و کل کشور به خطر نابودی و مرگ بکشونی باعث میشه که اون شخص آدم بزرگی باشه و مرگش بی عدالتی و ظلم نظر شماست.

لیتل فینگر سیاستمدار بزرگیه چرا باید با یه شخص مغرور,کله شق و بی مغزی مثل ند استارک متحد شه؟!

من و بعضی از دوستان که نسبت به سریال انتقاد داریم قصدمون کوبیدن سریال نیست چرا این انتقادها از فصل ۵ شروع شد و هر فصل سیر صعودی داشت چون فصل به فصل سریال ضعیف تر شده.

و اینکه ما صحبتمون در مورد اینکه داستان ارباب حلقه ها به چه شکلیه و اگه ادامه پیدا میکرد به چه سمتی میرفت نیست بحث در مورد اینکه تغییر فاز سریال خیلی شلخته بی منطق جلو رفته و این قضیه باشتاب ادامه داره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
witch king » چهارشنبه خرداد 23, 97 10:35 pm[/url]"]پارسای عزیز من توی همون بحثیم که شما میگید سریال و با فیلم ارباب حلقه ها مقایسه کردم گفتم که فصل ۵ وبه خصوص فصل ۶ سریال نه کتاب با تمام آمارا و ارقامایی که دادن قابل مقایسه با فیلم ارباب حلقه ها نیست چون فیلم ارباب حلقه ها خیلی خوب یه اثر سینمایی از داستان تالکین دراورده و تقریبا به منطق داستان وفادار بوده.

ارباب حلقه ها و دنیای نغمه دو تا سبک داستانی متفاوت و دو تا دنیای متفاوتن.

 

درسته بیلیش دیوانه وار عاشق کتلین استارک بود اما وقتی توی دوءل با برندون استارک به طور مفتضحانه ای شکست خورد و تحقیر شد و رفتارایی که خاندان های اشرافی به خاطر نجیب زاده نبودنش باهاش میکردن تصمیم گرفت که برای رسیدن به قدرت هر چیزی رو فدا کنه و اینطور شخصیتش شکل گرفت و چند سال بعد عضو شورای کوچک شد.

موافقید که وقتی از بزرگی یه چیز یا یه شخص حرف میزنیم باید یه تعریفی از بزرگی داشته باشیم

اگه به نظر شما به آدمای خطرناک و فاسدی مثل لنیسترا بری خیلی راحت بگی که از رازشون خبر داری و الکی تهدیدشون کنی و بی خیال توی شهر و کاخ بگردی و عملا خودت و خانوادت که هیچ بهترین دوستت بهتره بگیم شاهت و کل کشور به خطر نابودی و مرگ بکشونی باعث میشه که اون شخص آدم بزرگی باشه و مرگش بی عدالتی و ظلم نظر شماست.

لیتل فینگر سیاستمدار بزرگیه چرا باید با یه شخص مغرور,کله شق و بی مغزی مثل ند استارک متحد شه؟!

من و بعضی از دوستان که نسبت به سریال انتقاد داریم قصدمون کوبیدن سریال نیست چرا این انتقادها از فصل ۵ شروع شد و هر فصل سیر صعودی داشت چون فصل به فصل سریال ضعیف تر شده.

و اینکه ما صحبتمون در مورد اینکه داستان ارباب حلقه ها به چه شکلیه و اگه ادامه پیدا میکرد به چه سمتی میرفت نیست بحث در مورد اینکه تغییر فاز سریال خیلی شلخته بی منطق جلو رفته و این قضیه باشتاب ادامه داره

بله نظر من اینه. بخاطر همین هم شرافت ادارد استارک زبانزده که اونم نه از نوع خشکش که وابسته به قانون و اینا باشه چون دیدیم که برای بچه هاش حاضر شد اعتراف دروغین بکنه.وقتی به اون حد از نیکی و شرافت برسی انتظارم داری همه همونطوری باشن.بعدشم صحبت از لیتل فینگر بود خب بالاخره حتی اگه خود ند هم خطرو احساس نمیکرد میتونست بهش بگه.

دوم اینکه بله شاید از نظر سیاسی کار بیلیش درست بود ولی از نظر انسانی کارش ظالمانه و مفتضح بود.به نظر شما این خوبی نیست که به کسی که کاری که کرده مجازاتش مرگه فرصتتی بدی؟اصلا تعریف شما از مرگ ظالمانه چیه؟؟؟یا بی عدالتی؟؟؟

افت سریال هم مشخصه به وضوح ولی بازم فکر نکنم تو قضیه بیلیش باهاتون موافق باشم.چون بیلیش به دلیل این به قدرت رسید که بتونه همپایه اشراف بشه و به خواسته هاش برسه پس اینطوریم نیست که چون بیلیش شخصیتش به عنوان یه سیاستمدارشکل گرفت پس دیگه قدرتو به هرپیزی ترجیح بده قدرت فقط یه وسیله برای رسیدن به خواسته هاست.پس دیگه وقتی قدرت داره چرا ازش استفاده نکنه؟به نظرم بیلیش آگاه بود که شوالیه های ویل زیاد دل خوشی ازش ندارن ولی از ویژن های برن و خیانت سانسا به صورت نمک نشناسانه که خبر نداشت.فکر میکرد مثل همیشه جریانات مثل برنامه ریزی پیش میره اگه هم تو وینترفل نمیموند که دیگه اون قدرتش عملا استفاده ای نداشت و آرزو هاشو برآورده نمیکرد.بالاخره سر آخر بگم همه سیاست مداران بزرگ اشتباه کردن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب لیست نامزدهای امی 2018 هم اعلام شد و سیزن هفتم گات با نامزدی تو 22 بخش بین همه سریال های مطرح دنیا با فاصله زیاد پیشتاز این دوره شده و رکورد تعداد نامزدی همه سیزن های گذشته خودشو هم شکسته

جای همه دوستانی که سال پیش همین روزها با تحلیل های مشعشع شون نتیجه گرفتن سیزن هفت بدترین سریال تاریخه و حتی حرف تو دهن مارتین مادر مرده گذاشتن که گفته کراون بهتره خالی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم بعد از مدت‌ها واقعا دلم برای اینجا تنگ شده بود، هم کاملا با دوست‌مون موافقم که 22 نامزدی امی، خار چشمی بود در نگاه بدخواهان:)))))

ولی فارغ از همه‌ی این حرف‌ها، حقیقتا خوشحال‌کننده‌اس که این فروم سرِ پاس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در در ۱۳۹۷/۴/۲۲ at 00:13، محمدمهدی گفته است :

خب لیست نامزدهای امی 2018 هم اعلام شد و سیزن هفتم گات با نامزدی تو 22 بخش بین همه سریال های مطرح دنیا با فاصله زیاد پیشتاز این دوره شده و رکورد تعداد نامزدی همه سیزن های گذشته خودشو هم شکسته

جای همه دوستانی که سال پیش همین روزها با تحلیل های مشعشع شون نتیجه گرفتن سیزن هفت بدترین سریال تاریخه و حتی حرف تو دهن مارتین مادر مرده گذاشتن که گفته کراون بهتره خالی

چون تو ایام اهدای جوایز امی 2018 فوروم بسته بود با تاخیر باید بگم که خب یه بار دیگه دیدیم فصل هفتم گات هم در حضور همه سریال های برتر و شاخص سال از جمله همون کراون کذایی بازم بهترین سریال سال شد و مهمتر از خود این انتخاب حضور شخص مارتین پیشاپیش همه عوامل سریال با تایتل «مدیر تولید» بود که به نمایندگی از بقیه جایزه سریال رو دریافت کرد:D

من اون لحظه دقیقا یاد تخیلات فانتزی برادران و خواهران خود روشنفکر و منتقد خفن سینمایی پنداری افتاده بودم که میگفتن مارتین از مرگ استنیس و حذف آریانا مارتل اونقد ناراحته که نه تنها ارتباطشو با عوامل سریال قطع کرده بلکه حتی سیزن هفت رو نگاهم نمیکنه و گفته کراون خیلی بهتره:))

هر کس هم که جرات میکرد بپرسه آخه این حجم از مزخرفات رو چه جوری تولید میکنید؟:| چنان از شیش جهت بمباران و تخریب میشد که انگار آیه قرآن رو انکار کرده:-w

باشد که این جور بدفرم ضایع و دروغگو شدن درس عبرتی باشد تا با شروع پخش فصل هشتم شاهد این قسم مزخرف گویی ها و مخالف خونی های فله ای نباشیم L-)

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×