رفتن به مطلب
محمدمهدی

بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

Recommended Posts

محمدمهدی » یکشنبه شهریور 19, 96 2:36 pm[/url]"]1- توجه دوستانی که بیلیش به نظرشون جیز میاد و عاقلانه ترین روش برخورد باهاش رو خلاص شدن هر چه سریع تر از دستش میدونن رو یه بار دیگه به سیاست لنیسترها و به خصوص تایوین در قبال عناصر پیچیده و مشکوکی مثل بیلیش و وریس جلب میکنم:

اگر بیلیش تو دو مورد قاتل برن معرفی کردن تیریون و قتل جافری که البته تو دومی هم خود جافری بیشتر از هر کس دیگه ای مقصر بود به لنیسترها ضربه زد، عوضش ناچار شد در چندین مورد دیگه بهشون خدمات بینظیر و فوق العاده ارزشمند و تعیین کننده ای کنه که تقریبا از کس دیگه ای بر نمی اومد، قتل جان آرین و خالی کردن پشت ند استارک دو اقدام مهمی بود که به لنیسترها در قبضه کردن قدرت کمک شایانی کردن، بعد اون و در جنگ پنج پادشاه هم بی طرف موندن ویل که طبیعی ترین متحد راب به نظر میرسید و اتحاد تایرل ها با لنیسترها دو تا نقطه عطف مهمی بودن که سرنوشت جنگ رو به کلی تغییر دادن و همه این کارهای بزرگ جز بیلیش از کس دیگه ای ساخته نبودن.

وریس هم اگرچه طبق استراتژی کلی اش که برگردوندن تارگاریان ها بود در خفا داشت علیه شون کار میکرد ولی تو جریان مخفی نگه داشتن رابطه جیمی و سرسی و توطئه قتل رابرت توسط سرسی و دامی که سرسی و بیلیش برا ند پهن کرده بودن و راضی کردن ند به اعتراف به نفع جافری و دفاع از پایتخت در برابر حمله استنیس و تحویل شی به سرسی و ... منافع بزرگ منحصر به فردی برا لنیسترها داشت.

پس لنیسترها تو معامله با این افراد به ازای هر یه بار ضرر ده بار سود کردن.

ولی استارک ها چی ؟!! جان که عملا کوچکترین بهره برداری از وجود بیلیش نتونست بکنه در عین حالی که بیلیش توطئه چینیش رو داشت میکرد، کمک شوالیه های ویل تو جنگ حرامزادگان هم که اولا براساس علاقه و منافع شخصی خود بیلیش بود و ثانیا سانسا که در اثر آموزش های سرسی و خود بیلیش یه مقدار خوی و خصلت های استارکی اش تغییر کرده و سیاست یاد گرفته بود توش نقش داشت وگرنه بیلیش صبر میکرد رمزی جان و وحشی ها رو کامل نابود کنه و خودش هم تحلیل بره بعد بهش حمله میکرد.

در حالیکه جذب و پرچم دار کردن بیلیش در قبال کاری که تو جنگ کرده بود هم رسم قدرشناسی بود و هم معامله پرسودی که میشد به ازاش کلی از بیلیش استفاده برد.

2- دیدم برخی دوستان گفتن وضعیت رین ها و تاربک ها با کارستارک ها و آمبرها فرق میکرد چون اونا به لنیسترها خدمت نکردن ولی اینا به استارک ها خدمت کردن !!!!!!

عجججب چه طور ممکنه قدرمندترین و ثروتمندترین پرچمدارهای غرب طی چندین قرن وفاداری و فرمانبرداری هیچ خدمتی به لنیسترها نکرده باشن ؟ اتفاقا ازین دو تا خاندان برخلاف لردهای گردن کلفت شمالی که تا کوچکترین ضعفی تو استارک ها میدیدن فیل شون یاد هندوستان میکرد و گردنکش میکشدن و یا مثل جان آمبر بزرگ سر سفره راب تو صورتش شمشیر میکشیدن یا مثل ریکارد کارستارک اسیرش رو میکشتن و بعدش هم به جای عذرخواهی آفتابه میگرفتن به سر تا پاش جز همون یه بار نافرمانی دیگه ای سر نزده بود و تایوین هم به خاطر همون یه بار نابودشون کرد.

3- عده دیگه ای از دوستان گفتن به دیوار فرستادن آمبرها و کارستارک چه فایده ای داشت جز اینکه راحت کشته بشن و به ارتش شاه شب اضافه !!! باز هم عججب، بیخود کشته و به ارتش شاه شب اضافه شدن وحشی ها و نیروهای تورموند که با تمام وجود برا جان جنگیده بودن اشکالی نداشت و نوش جون شون ! مهم اینه که جون عزیز خائن ها و شورشی ها حفظ بشه و خطری تهدیدشون نکنه

به قول لیدی سانسا باید شعار خاندان استارک از "زمستون در راهه" به "خیانت به ما مجازات و خدمت به ما پاداشی نداره" تغییر کنه

با این پست واقعا قانع شدم و این دفعه کوتاه میام چون حرفتون واقعا به حقه شای به خاطر اینکه من به این دو تا خاندان خیلی علاقه داشتم زیادی طرفشون گرفتم باز ممنون که قضیه رو روشن تر کردین از این لحاظ بهش نگا نکرده بودم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

توروس@

من این پست رو خیلی می پسندم .اصلا همینکه جهان های موازی برای این اثر قائل هستید خیلی خوبه و یک جورایی متن رو چند بعدی در نظر می گیره و پرسپکتیو بهش می ده اما احساس می کنم یه چیزی در پرداختن به این موضوع کمه. خودم خیلی کامنت دارم در مورد داستان ولی نمی تونم بنویسمش،شاید برای اینکه مستقلا به هر سکانس می پردازید و خیلی از مسایل گفتنی درباره‌ی این بخش ها سوابق و ریشه های قدیمی تری داره.

توروس عزیز

ضمن تشکر از اظهار لطف و توجه تون باید بگم شما یکی از کسانی هستین که بیصبرانه منتظر مشارکت شون تو این تاپیک بودم.

ای کاش فرصت بیشتری برا این بحث میزاشتین و نگفتنی ها رو میگفتین مخصوصا اون چیزی رو که احساس میکنین کمه

پارسا تارلی@

با این پست واقعا قانع شدم و این دفعه کوتاه میام چون حرفتون واقعا به حقه شای به خاطر اینکه من به این دو تا خاندان خیلی علاقه داشتم زیادی طرفشون گرفتم باز ممنون که قضیه رو روشن تر کردین از این لحاظ بهش نگا نکرده بودم

پارسا جان

خیلی خوشحالم که بالاخره موفق شدیم تو یه موضوع به اشتراک نظر برسیم.

اینطوری آدم به ادامه مسیر امیدوارتر میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

محمد مهدی عزیز

لطف داری

من در خدمتم. دوباره جمع بندیش می کنم ببینم مشکلم چیه.

دستت درد نکنه.

برقرار باشی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » سه شنبه شهریور 20, 96 12:35 am[/url]"]
پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 20, 96 10:06 pm[/url]"]اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن

اون وعده سرسی که البته بازم به وضوح سر خرمن بود مال ملاقات دوم و بعد کت بسته تحویل دادن الاریا و دخترش بود که نه تو رو خدا اونجا هم یه وعده خشک و خالی نمیداد تو خوابم نمیدید دستش به قاتل میرسلا برسه، لنیسترم لنیسترای قدیم دین شون رو نقد پرداخت میکردن

فعلا داریم رو اولین ملاقات سرسی و یورون بحث میکنیم.

به نظر من اون مدل برخورد برا یورونی که به قول خودش کل دنیا رو گشته و همه چی رو دیده یه مقدار عجیب بود که عین پسربچه های 15 ساله ای که برا اولین بار یه دختر میبینن بگه هر چی دارم میدم و هر کار بخوای میکنم فقط باهام ازدواج کن

مگه اینکه بگیم از رو اصول روانشناسی زنان برا تحت تاثیر قرار دادن سرسی فیلم بازی کرده و ادای عاشق پیشه ها رو دراورده

وگرنه اینکه به ازای اتحاد و در اختیار گذاشتن ناوگان آهنین علاوه بر ازدواج یه سری شرط و شروط سیاسی مثل عضویت تو شورا یا لردی هر سرزمینی که فتح کنه و ... رو هم مطالبه میکرد معقول تر و طبیعی تر میشد.

در مورد ناوگان یورون هم تو تاپیک مربوطه به قدر کفایت بحث و دعوا شد و هدف این تاپیک بحث کردن روی جلوه های ویژه سریال نیست. فقط میخوایم ببینیم در مورد تصمیم گیری ها و اقدامات کاراکترها سناریوی متفاوت و گزینه بهتری وجود داره یا نه ؟

تا اونجایی که من فهمیدم یورون بیشتر دنبال بازی روانی وشهرت و این حرفاست .شاید هدفش اینه که از غنائم جنگی چیزایی برداره چون آیرون بورن ها فقط وسایل کسایی رو که کشتن ور میدارن البته باز خیلی کمه تو جیه این که چرا به سرسی پیوست خیلی سخته.با توجه به دیالوگاش وقتی آشا وزن های دورنیش رو گرفته میشه فهمید بیشتر دونبال شهرت و نشون دادن قدرتشه.این هم که چیز بیشتری از ازدواج نخواست یا بخاطر اینه که فقط میخواست بزای نقشه های آینده اش رد گم کنی کنه یا از سر قیلنامه نویسی آبکی نویسنده هاست.این سکانس دیگه بیشتر از این جای بحث نداره اگه میشه بریم سر سکانس بعد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
پارسا تارلی » پنج شنبه شهریور 23, 96 9:20 am[/url]"]
محمدمهدی » سه شنبه شهریور 20, 96 12:35 am[/url]"]
پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 20, 96 10:06 pm[/url]"]اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن

اون وعده سرسی که البته بازم به وضوح سر خرمن بود مال ملاقات دوم و بعد کت بسته تحویل دادن الاریا و دخترش بود که نه تو رو خدا اونجا هم یه وعده خشک و خالی نمیداد تو خوابم نمیدید دستش به قاتل میرسلا برسه، لنیسترم لنیسترای قدیم دین شون رو نقد پرداخت میکردن

فعلا داریم رو اولین ملاقات سرسی و یورون بحث میکنیم.

به نظر من اون مدل برخورد برا یورونی که به قول خودش کل دنیا رو گشته و همه چی رو دیده یه مقدار عجیب بود که عین پسربچه های 15 ساله ای که برا اولین بار یه دختر میبینن بگه هر چی دارم میدم و هر کار بخوای میکنم فقط باهام ازدواج کن

مگه اینکه بگیم از رو اصول روانشناسی زنان برا تحت تاثیر قرار دادن سرسی فیلم بازی کرده و ادای عاشق پیشه ها رو دراورده

وگرنه اینکه به ازای اتحاد و در اختیار گذاشتن ناوگان آهنین علاوه بر ازدواج یه سری شرط و شروط سیاسی مثل عضویت تو شورا یا لردی هر سرزمینی که فتح کنه و ... رو هم مطالبه میکرد معقول تر و طبیعی تر میشد.

در مورد ناوگان یورون هم تو تاپیک مربوطه به قدر کفایت بحث و دعوا شد و هدف این تاپیک بحث کردن روی جلوه های ویژه سریال نیست. فقط میخوایم ببینیم در مورد تصمیم گیری ها و اقدامات کاراکترها سناریوی متفاوت و گزینه بهتری وجود داره یا نه ؟

تا اونجایی که من فهمیدم یورون بیشتر دنبال بازی روانی وشهرت و این حرفاست .شاید هدفش اینه که از غنائم جنگی چیزایی برداره چون آیرون بورن ها فقط وسایل کسایی رو که کشتن ور میدارن البته باز خیلی کمه تو جیه این که چرا به سرسی پیوست خیلی سخته.با توجه به دیالوگاش وقتی آشا وزن های دورنیش رو گرفته میشه فهمید بیشتر دونبال شهرت و نشون دادن قدرتشه.این هم که چیز بیشتری از ازدواج نخواست یا بخاطر اینه که فقط میخواست بزای نقشه های آینده اش رد گم کنی کنه یا از سر قیلنامه نویسی آبکی نویسنده هاست.این سکانس دیگه بیشتر از این جای بحث نداره اگه میشه بریم سر سکانس بعد.

به نظرم اصرار یورون برای ازدواج با سرسی واسه اینه که بتونه بعدا یجور تمیزی سرسیو بکشه و پادشاه شه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منم با پارسا جان موافقم که این سکانس جای بحث بیشتر نداره، اگه بخوایم جمع بندی کنیم باید بگیم اتحاد طبیعی یورون و سرسی با توجه به موقعیت و تهدیداتی که داشتن عاقلانه ترین گزینه و بهترین تصمیم ممکن بود و حالت و سناریوی متفاوتی براشون متصور نیست.

فقط اگه متن مذاکره و شرایط توافق شون یه خورده چکش کاری میشد و شرح و بسط بیشتری پیدا میکرد بهتر میشد.

3) اولین سکانس اتحاد برادری بدون پرچم در خرابه های ریورلندز:

خب اینکه اتحاد برادری و در راس اونها بریک و توروس، با تشخیص صحیح و به موقع تهدید و خطر اصلی که کل بشریت رو تهدید میکنه، دست از جنگ عملا بی حاصل چریکی با لنیسترها و فری ها کشیدن و دارن به سمت شمال میرن تا در جنگ بزرگ ایفای نقش و کمک کنن یه تصمیم عالی و قابل تقدیر و بدون شک بهترین سناریوی متصور برا این گروهه

اما برام قابل درک نیست چرا به جای حرکت خودسرانه و آتش به اختیار سمت دیوار به وینترفل نمیرن تا حاکم شمال رو از خطر قریب الوقوعی که کشف کردن و کل قلمروی اون رو تهدید میکنه با خبر و با ادغام نیروی کوچیک خودشون تو نیروی بزرگتر شمال اثرش رو بیشتر کنن ؟

واقعا با خودشون فکر کردن گروهی که حتی حریف گشتی های ایستواچ هم نبود جلوی صدها هزار مرده ای که هاوند تو شعله ها دید چه میتونست بکنه ؟؟

مگه اینکه بگیم سالها یاغی گری و زندگی آزاد بدون پرچم باعث شده نسبت به خدمت کردن و جنگیدن زیر پرچم آلرژی پیدا کرده باشن که خب اینم با توجه به فرماندهان عاقل و دوراندیش و جنگ دیده شون توجیه مناسبی نیست.

در مورد دیالوگ های عالی این گروه و مخصوصا تن صدای کاریزما و اهورایی بریک دانداریان هم که هر چی بگی کم گفتی

تشریح خوب و دلنشین مقولات تقدیرگرایی و تکلیف مداری دینی از زبان بریک

نمایش عالی سیر تحول شخصیت سندور از یه قلچماق زورگو و مردم آزار خودگرا و سودجو و توبه و پشیمانی اون از بدی ها و ظلم هایی که در گذشته به مردم ضعیف تر از خودش کرده و تلاش اش برای جبران و خدمت به مردم و انسانها

و در نهایت و عالی تر از همه سبک تبلیغ دینی محشر و عمیقا کارآمد توروس دوست داشتنی که به جای امر و نهی تحکم آمیز و نگاه از بالای تحقیر آمیز و جلب اطاعت ظاهری مردم با زور و تهدید، از راه دوستی و رفاقت و همدلی و همزبانی و تحمل بدخلقی های مردم و ورود از دریچه علایق اونها (در اینجا علاقه هاوند به شراب و رجزخونی) سعی در جلب علاقه و فتح قلوب شون داره.

 

پ.ن: من حذف کاراکتر مزخرف و نفرت انگیز لیدی استون هارت و حفظ کاراکتر کاریزماتیک و دوست داشتنی بریک دانداریان رو که باعث شده نقش اتحاد برادری از یه گروهک تروریستی تخریبگر به یه جنبش دوست داشتنی آزادیبخش ارتقا پیدا کنه از بهترین ابتکارات دیوید بنیوف و دن وایس و نقاط قوت سریال نسبت به کتاب میدونم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » پنج شنبه شهریور 23, 96 5:29 pm[/url]"]منم با پارسا جان موافقم که این سکانس جای بحث بیشتر نداره، اگه بخوایم جمع بندی کنیم باید بگیم اتحاد طبیعی یورون و سرسی با توجه به موقعیت و تهدیداتی که داشتن عاقلانه ترین گزینه و بهترین تصمیم ممکن بود و حالت و سناریوی متفاوتی براشون متصور نیست.

فقط اگه متن مذاکره و شرایط توافق شون یه خورده چکش کاری میشد و شرح و بسط بیشتری پیدا میکرد بهتر میشد.

3) اولین سکانس اتحاد برادری بدون پرچم در خرابه های ریورلندز:

خب اینکه اتحاد برادری و در راس اونها بریک و توروس، با تشخیص صحیح و به موقع تهدید و خطر اصلی که کل بشریت رو تهدید میکنه، دست از جنگ عملا بی حاصل چریکی با لنیسترها و فری ها کشیدن و دارن به سمت شمال میرن تا در جنگ بزرگ ایفای نقش و کمک کنن یه تصمیم عالی و قابل تقدیر و بدون شک بهترین سناریوی متصور برا این گروهه

اما برام قابل درک نیست چرا به جای حرکت خودسرانه و آتش به اختیار سمت دیوار به وینترفل نمیرن تا حاکم شمال رو از خطر قریب الوقوعی که کشف کردن و کل قلمروی اون رو تهدید میکنه با خبر و با ادغام نیروی کوچیک خودشون تو نیروی بزرگتر شمال اثرش رو بیشتر کنن ؟

واقعا با خودشون فکر کردن گروهی که حتی حریف گشتی های ایستواچ هم نبود جلوی صدها هزار مرده ای که هاوند تو شعله ها دید چه میتونست بکنه ؟؟

مگه اینکه بگیم سالها یاغی گری و زندگی آزاد بدون پرچم باعث شده نسبت به خدمت کردن و جنگیدن زیر پرچم آلرژی پیدا کرده باشن که خب اینم با توجه به فرماندهان عاقل و دوراندیش و جنگ دیده شون توجیه مناسبی نیست.

در مورد دیالوگ های عالی این گروه و مخصوصا تن صدای کاریزما و اهورایی بریک دانداریان هم که هر چی بگی کم گفتی

تشریح خوب و دلنشین مقولات تقدیرگرایی و تکلیف مداری دینی از زبان بریک

نمایش عالی سیر تحول شخصیت سندور از یه قلچماق زورگو و مردم آزار خودگرا و سودجو و توبه و پشیمانی اون از بدی ها و ظلم هایی که در گذشته به مردم ضعیف تر از خودش کرده و تلاش اش برای جبران و خدمت به مردم و انسانها

و در نهایت و عالی تر از همه سبک تبلیغ دینی محشر و عمیقا کارآمد توروس دوست داشتنی که به جای امر و نهی تحکم آمیز و نگاه از بالای تحقیر آمیز و جلب اطاعت ظاهری مردم با زور و تهدید، از راه دوستی و رفاقت و همدلی و همزبانی و تحمل بدخلقی های مردم و ورود از دریچه علایق اونها (در اینجا علاقه هاوند به شراب و رجزخونی) سعی در جلب علاقه و فتح قلوب شون داره.

 

پ.ن: من حذف کاراکتر مزخرف و نفرت انگیز لیدی استون هارت و حفظ کاراکتر کاریزماتیک و دوست داشتنی بریک دانداریان رو که باعث شده نقش اتحاد برادری از یه گروهک تروریستی تخریبگر به یه جنبش دوست داشتنی آزادیبخش ارتقا پیدا کنه از بهترین ابتکارات دیوید بنیوف و دن وایس و نقاط قوت سریال نسبت به کتاب میدونم

اول از ریوران بگم که به دلیل خط مقدم بودن در نبرد استارک ها و لنیسترها واقعا بی در و پیکر و پر هرج مرج شده بود بر بعضی از مناطقش گاهی استارک ها و گاهی لنیسترها مسلط بودن عملا بیشترین ضربه رو از جنگ استارک ها و لنیسترها ریوران متحمل شد با وجود حاکمان تالی بازهم در زمان جنگ این منطقه اونقدر بی نظم بود که اینگونه گروه هایی توش آزادانه فعالیت میکردن و پر از خرابه ها و جسدها و گروه های راهزن و یاغی بود که خودش جا داره کلا درموردش ت یه تاپیک جداگانه بحث بشه.تا اینجا اگه خارج از موضوع حرف زدم ببخشید.

اما درمورد برادری بدون پرچم:

واقعا جزو بهترین های کتاب و سریال هستن.هنر پیشه های خوبی که بای نقش هاشون انتخاب شده واقعا ستودنیه.هنرپیشه بریک‌که به افتخارش باید سکوت کرد. و اما توروس مرد مستی از میر.شخصیتش واقعا ستودنیه هاند رو با اون وضع وحشتناکش اینگونه به سمت ایمان کشید و واقعا باعث تحولش شد.

اصولا جنگ چریکی برادری با لنیستر ها بر سر به دست آوردن آذوقه و غنائم برای کمک به مردم بی گناه ریورلندز بود و دیوید بنیوف و دن وایس با حذف کردن لیدی استون هارت این گروه رو از مسیر اصلیشون منحرف‌نکردن و باعث شدن این گروه هنوز هم سر آرامنش یعینی کمک به مردم باقی بمونه و شخصیت بسیار جذابی مثل بریک که نمادی از شکوه و پایداری در سخت ترین حالته رو نگه داشتن که واقعا از شخصیت خسته کننده لیدی استون هارت خیلی بهتره.

اگه به وینترفل میرفتن و مستقیما به سمت دیوار نمیرفتن فک کنم برای این که بگن چی در انتظارشونه خیلی دیر میشد بای همین باید مسنقیما به دیوار میرفتن چون اولین خط دفاعی دیوار بود.

اما این سکانس جزو سکانس های بی نقص بود و واقعا سکانس جذابی بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مشغول شدن مون تو تاپیک همسایه تاپیک خودمون رو حسابی به غربت انداخته

خب اگه کسی راجبه حرکت گروه برادری به سمت شمال حرف دیگه ای نداره بریم سراغ آریا و حرکت اول به سمت کینگزلندینگ و برگشتنش سمت شمال

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×