رفتن به مطلب
محمدمهدی

بررسی گزینه ها و سنجش راه های موازی خطوط داستانی فصل هفتم

Recommended Posts

سلام بر همگی

از اونجا تقریبا توی حاشیه بحث و جدل های تمامی تاپیک های اپیزودیک این فصل شاهد انتقاد و ایراد گیری های متعدد به سیر خطوط داستانی و انتخاب ها و نقشه های کاراکترهای اصلی بودیم؛ بد ندیدم در یه تاپیک اختصاصی جداگانه اپیزود به اپیزود و سکانس به سکانس تصمیماتی رو که گرفته شد مورد نقد و ارزیابی قرار بدیم و اونچه رو که اتفاق افتاد با حالت های بهتری که امکان اتفاق افتادن داشت مقایسه کنیم، من برای فتح باب این بحث از همون اولین سکانس وینترفل شروع می کنم:

1) اختلاف نظر جان و سانسا در مورد نحوه برخورد با شکست خوردگان نبرد حرامزادگان:

سازندگان سریال تو این زمینه سه مدل پیشنهادی رو عرضه کردن که به نظرم مبتنی بر حصر منطقی بود و هیچ گزینه قابل فرضی رو باقی نذاشت

الف) مدل خشن و بیرحمانه یان رویس که با پوزیشن لرد تایوینی میخواست کارهولد و لست هارث رو تبدیل به نمونه شمالی کاستامیر و تاربک هال و درس عبرت آیندگان کنه؛

هرچند که در شرایط عادی و وضعیتی که دیگه هیچ خطر و جنگ قریب الوقوعی شمال رو تهدید نمیکرد همچین شدت عملی قابل توجیه بود و میتونست پاسخ درخور و مناسبی برای آلام و رنج هایی که خاندان استارک در عروسی سرخ و مابعد اون کشیدن باشه، ولی همون طور که سانسا به درستی اشاره کرد شمالی ها در جنگ بزرگ پیش رو همه قلعه ها و استحکامات شون رو لازم دارن و الان وقت مناسبی برای همچین قدرت نمایی ها و اسطوره پردازی هایی نبود.

ب) مدل کریمانه و بزرگوارانه جان اسنو که با پوزیشن رابرت براثیونی و جان آرینی صرف زانو زدن طرف شکست خورده رو برای سفید کردن پرونده اش و از صفر شروع کردن مناسبات طرفین کافی میدونست، هرچند که این سبک برخورد که در نهایت هم تو سریال اتفاق افتاد اخلاقی تر و در نگاه اولیه خوشایندتر به نظر میرسه ولی همین که رابرت براثیون و جان آرین هیچ کدوم عاقبت به خیر نشدن و لطف و بخششی که در حق امثال وریس و پایسل و جیمی و بیلون گریجوی بذل کرده بودن باعث کوچکترین تغییر و تحول مثبت و بروز حس قدردانی و وفاداری در هیچ کدوم اونها نشد (حتی کوه شرافتی مثل باریستان سلمی هم در اولین فرصت به خاندان براثیون پشت کرد و دنبال علایق اولیه خودش رفت) کافیه تا ما رو نسبت به صحت و کارآمدی این سبک برخورد مردد کنه !!!

جالبه که حتی اسطوره شرافت وستروس و الگوی اصلی جان، ند استارک هم همچین ترحم و بخششی نسبت به گناهکاران و خیانتکاران نداشت و اولین بار سر بخشش های بی حساب و کتاب رابرت باهاش درگیر شد. برخورد خودش با جوراه مومورنتی که جرمش در مقایسه با جرائم کارستارک ها و آمبرها واقعا چیزی نبود هم یه نمونه واضح و روشنه.

ج) به نظر بنده پیشنهاد سانسا که حد وسط دو مدل دیگه بود در اون شرایط بهترین و عاقلانه ترین پیشنهاد ممکن بود و جان اگه یه رگ جنون و دیوانگی از پدر ژنتیکی اش به ارث نبرده بود باید طبق نظر سانسا عمل میکرد؛

اگر من جای جان بودم، قلعه دردفورت رو به پیتر بیلیش میدادم تا ضمن حفظ همچین مهره کلیدی و توانمندی در جبهه خودم و ایجاد الزام حداقل ظاهری اخلاقی براش در تبعیت از خودم، اون رو به میزان کافی از خواهر و خانوادم دور کنم تا امکان توطئه چینی و موش دوانی هم ازش سلب بشه، خلاصه دردفورت رو بیلیش میدادم و موظفش میکردم که بی فوت وقت وینترفل رو ترک کنه و با استقرار در مقر سابق بولتن ها، اونجا رو برای مقابله با شب طولانی تجهیز و آماده کنه.

کارهولد رو هم به سر داوس میدادم و ازش میخواستم با تجربه و تخصصی که در دریانوردی داره اونجا رو تبدیل به پایگاه دریایی و کارگاه کشتی سازی شمال کنه و یه ناوگان جنگی برام تدارک ببینه.

لست هارث رو هم بعد مجاب کردن تورموند به زانو زدن و پذیرش قواعد زندگی قانونمند و متمدنانه به اون میدادم، فکر میکنم مردم آزاد شایستگی این مقدار تقدیر و تشکر رو داشتن.

و در نهایت بقایای خاندان های کارستارک و آمبر رو به دیوار میفرستادم تا به نایتسواچ ملحق بشن و خط اول دفاعی در برابر شاه شب رو تشکیل بدن

 

پ.ن: ضمنا به نظرم مجهول گذاشتن سرنوشت دردفورت و خاندان بولتن یکی از باگ های این سکانس بود که آیا بولتن ها با مرگ رمزی کاملا منقرض شدن یا هنوز شاخه های فرعی و افراد دیگه ای دارن ؟ و اگه منقرض شدن تکلیف دومین قلعه بزرگ شمال چی میشه و در اختیار چه کسی قرار میگیره ؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اختلاف نظر جان و سانسا قابل درکه. به هر حال دیدگاه هاشون بر اساس تجربه های متفاوتی شکل گرفته. ولی اگر بحث و جدلشون رو در جلسه های خصوصی انجام می دادن و در جلسات علنی متحد به نظر می رسیدن رشد و بلوغ این دو کاراکتر پس از راه طولانی ای که از ابتدای داستان اومدن بهتر دیده می شد.

 

در مورد نحوه برخورد با آمبرها و کاراستارک ها به نظرم یه راه حل خوب دیگه ترتیب دادن ازدواج ند آمبر و آلیس کاراستارک با پرچمدارهای وفادارشون بود‌. به عنوان مثال ازدواج ند با لیانا مورمونت و آلیس با لرد و یا وارث خاندان مزین یا هورنوود.

 

با دادن دردفورت به لیتل فینگر موافق نیستم. چون در اینصورت یه فرد مرموز و غیر قابل اعتماد صاحب یه پایگاه قدرتمند در شمال می شد. بهتر بود دردفورت در اختیار وحشی ها قرار بگیره.

 

سانسا در آخرین صحبتش با رمزی به از میان رفتن خاندان بولتون ها با مرگ رمزی اشاره میکنه که نشون میده رمزی آخرین بازمانده ی خاندانش بود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » شنبه شهریور 18, 96 4:51 am[/url]"]سلام بر همگی

از اونجا تقریبا توی حاشیه بحث و جدل های تمامی تاپیک های اپیزودیک این فصل شاهد انتقاد و ایراد گیری های متعدد به سیر خطوط داستانی و انتخاب ها و نقشه های کاراکترهای اصلی بودیم؛ بد ندیدم در یه تاپیک اختصاصی جداگانه اپیزود به اپیزود و سکانس به سکانس تصمیماتی رو که گرفته شد مورد نقد و ارزیابی قرار بدیم و اونچه رو که اتفاق افتاد با حالت های بهتری که امکان اتفاق افتادن داشت مقایسه کنیم، من برای فتح باب این بحث از همون اولین سکانس وینترفل شروع می کنم:

1) اختلاف نظر جان و سانسا در مورد نحوه برخورد با شکست خوردگان نبرد حرامزادگان:

سازندگان سریال تو این زمینه سه مدل پیشنهادی رو عرضه کردن که به نظرم مبتنی بر حصر منطقی بود و هیچ گزینه قابل فرضی رو باقی نذاشت

الف) مدل خشن و بیرحمانه یان رویس که با پوزیشن لرد تایوینی میخواست کارهولد و لست هارث رو تبدیل به نمونه شمالی کاستامیر و تاربک هال و درس عبرت آیندگان کنه؛

هرچند که در شرایط عادی و وضعیتی که دیگه هیچ خطر و جنگ قریب الوقوعی شمال رو تهدید نمیکرد همچین شدت عملی قابل توجیه بود و میتونست پاسخ درخور و مناسبی برای آلام و رنج هایی که خاندان استارک در عروسی سرخ و مابعد اون کشیدن باشه، ولی همون طور که سانسا به درستی اشاره کرد شمالی ها در جنگ بزرگ پیش رو همه قلعه ها و استحکامات شون رو لازم دارن و الان وقت مناسبی برای همچین قدرت نمایی ها و اسطوره پردازی هایی نبود.

ب) مدل کریمانه و بزرگوارانه جان اسنو که با پوزیشن رابرت براثیونی و جان آرینی صرف زانو زدن طرف شکست خورده رو برای سفید کردن پرونده اش و از صفر شروع کردن مناسبات طرفین کافی میدونست، هرچند که این سبک برخورد که در نهایت هم تو سریال اتفاق افتاد اخلاقی تر و در نگاه اولیه خوشایندتر به نظر میرسه ولی همین که رابرت براثیون و جان آرین هیچ کدوم عاقبت به خیر نشدن و لطف و بخششی که در حق امثال وریس و پایسل و جیمی و بیلون گریجوی بذل کرده بودن باعث کوچکترین تغییر و تحول مثبت و بروز حس قدردانی و وفاداری در هیچ کدوم اونها نشد (حتی کوه شرافتی مثل باریستان سلمی هم در اولین فرصت به خاندان براثیون پشت کرد و دنبال علایق اولیه خودش رفت) کافیه تا ما رو نسبت به صحت و کارآمدی این سبک برخورد مردد کنه !!!

جالبه که حتی اسطوره شرافت وستروس و الگوی اصلی جان، ند استارک هم همچین ترحم و بخششی نسبت به گناهکاران و خیانتکاران نداشت و اولین بار سر بخشش های بی حساب و کتاب رابرت باهاش درگیر شد. برخورد خودش با جوراه مومورنتی که جرمش در مقایسه با جرائم کارستارک ها و آمبرها واقعا چیزی نبود هم یه نمونه واضح و روشنه.

ج) به نظر بنده پیشنهاد سانسا که حد وسط دو مدل دیگه بود در اون شرایط بهترین و عاقلانه ترین پیشنهاد ممکن بود و جان اگه یه رگ جنون و دیوانگی از پدر ژنتیکی اش به ارث نبرده بود باید طبق نظر سانسا عمل میکرد؛

اگر من جای جان بودم، قلعه دردفورت رو به پیتر بیلیش میدادم تا ضمن حفظ همچین مهره کلیدی و توانمندی در جبهه خودم و ایجاد الزام حداقل ظاهری اخلاقی براش در تبعیت از خودم، اون رو به میزان کافی از خواهر و خانوادم دور کنم تا امکان توطئه چینی و موش دوانی هم ازش سلب بشه، خلاصه دردفورت رو بیلیش میدادم و موظفش میکردم که بی فوت وقت وینترفل رو ترک کنه و با استقرار در مقر سابق بولتن ها، اونجا رو برای مقابله با شب طولانی تجهیز و آماده کنه.

کارهولد رو هم به سر داوس میدادم و ازش میخواستم با تجربه و تخصصی که در دریانوردی داره اونجا رو تبدیل به پایگاه دریایی و کارگاه کشتی سازی شمال کنه و یه ناوگان جنگی برام تدارک ببینه.

لست هارث رو هم بعد مجاب کردن تورموند به زانو زدن و پذیرش قواعد زندگی قانونمند و متمدنانه به اون میدادم، فکر میکنم مردم آزاد شایستگی این مقدار تقدیر و تشکر رو داشتن.

و در نهایت بقایای خاندان های کارستارک و آمبر رو به دیوار میفرستادم تا به نایتسواچ ملحق بشن و خط اول دفاعی در برابر شاه شب رو تشکیل بدن

 

پ.ن: ضمنا به نظرم مجهول گذاشتن سرنوشت دردفورت و خاندان بولتن یکی از باگ های این سکانس بود که آیا بولتن ها با مرگ رمزی کاملا منقرض شدن یا هنوز شاخه های فرعی و افراد دیگه ای دارن ؟ و اگه منقرض شدن تکلیف دومین قلعه بزرگ شمال چی میشه و در اختیار چه کسی قرار میگیره ؟؟

آدمایی مثل لیتل فینگر رو باید در اولین فرصت بدون هیچ فوت وقتی گردن زد لیتل فینگر فقط به سود خودش نگا میکنه پس حتی برای اربابشم یه خطر به حساب میاد چون امکان دشمن اون ارباب سود بیشتری برای اون فرد داشته باشه حالا چه برسه دومین قلعه بزرگ شمالو بدی دستش و شب طولانی بالاخره تموم میشه و بعد اونه که جنگ اصلی سر تاج و تخت اتفاق میافته که اون لیتل فینگر هم از دردفورت و هم ایری شمال رو مورد حمله قرار میداد.کار استارک ها و و آمبرها از خاندان هایی بودن که خیلی به استارک ها خدمت کردن و خیلی هم بخاطر استارک ها ضربه خوردن کاراستارک هارو لردشون رو راب اعدام کرد.خیلی از آمبرها در جنگ در کنار استارک ها کشته شدن و جان گنده هم برای استارک ها از جون مایه میذاشت پس درست نبود اونموقعی که استارکا به این خاندان نیاز داشتن باهاشون صمیمی باشن و الان رهاشون کنن وقلعه هاشونو بگیرنن و همونطور جان گفت نسل خیانت کار اون خاندان ها در میدان نبرد کشته شدن جان آمبرکوچک ولرد کاراستارک هردو در میدان نبرد مردند پس بجای اینکه این خاندان هارو دشمن بکنه میتونه از اون ها دوست های تازه بسازه هرچی نباشه این خاندان ها هنوز هم نفرات دارن حتی اهگ کم باشه و فرستادنشون به دیوار موجب قتل عامشون میشه وفقط به ارتش نایت کینگ اضافه میشد ولی نگه داشتن باز شانس زنده موندشون هست و بعد شب طولانی که جنگ سر تاج و تخته شاید به کار ماان بیان.کارهولد مستقیما به دریا راه نداره و فقط از طریق یک رود به دریا راه داره و نیازی نیست اونجا رو پایگاه کشتی سازی کنن وایت هاربر بهترین شهر بندریه که میشی توش کشتیم ساخت و لرد وایمن مندرلی هم یه ناوگان بزرگ ساخته بود که دیگه نمیدونم اونا مونده یا نمونده.

من درد فورد رو به مردم آزاد میدادم چون اونا آخرین نسل مردم آزادن وخیلیاشونم در نبرد کشته شدن.یان رویس نه بخاطر استوره سازی مثل لرد تیوین به احتمال زیاد به قلعه ها چشم داشت که حداقل یکیشونو بدن به رویس. رلستی ریور لندز هم یکی از خط های داستانی خیلی گنگ سریاله اصلا تو زمان جنگ پنج پادشاه دیگه رسما شده خط مقدم و هرج و مرج هرکی هم هرکاری میخواست میکرد چندین گروه یاغی آزاده در ناحیه ریور لندز پرسه میزدن سرنوشت ادمورد تالی هم معلوم نیست فری هاهم به نظرتون منقرض شدن یا باقین؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه من جای جان بودم دردفورت رو به داووث میدادم و برای تمام اعضای خاندان امبر و کاستارک دو گذینه میزاشتم مرگ و یا تبعید به خارج از وستروس{یه چیزی تو مایه های تبعید خاندان مندرلی} دلیل این کارم هم اینه که تا اونجایی که من میدونم هیچ خاندان اصلی تو وستروس نصف نصف استارک ها بر علیهشون شورش نشده و تنها دلیلش هم حماقت استارک ها در بخشیدن شورشیا بوده. در اخر هم لس هارت رو به تورمند و کارهولد رو به لرد رویس میدادم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

1- گذشته از کله شقی و یکدندگی و خودرایی ذاتی استارک ها، چون شمالی ها نسبت به جنوبی ها از سطح فرهنگی و تمدنی پایین تری برخوردارن برای زنان جایگاه و شان و منزلت کمتری قائلن و با هر کی هم مشورت کنن با زنانشون کمتر مشورت میکنن، مواردی مثل لیانا مورمونت و مادرش هم که به خاطر فشار جبری شرایط خشن محیط زندگی، عملا زنانگی شون رو از دست دادن و برا خودشون یه پا مرد شدن استثناء محسوب میشن و حسابشون جداست.

راب استارک به هیچ کدوم از نصیحت ها و نظرات کتلین که به گردنش حق مادری داشت اعتنا نمیکرد، چه برسه به جانی که به خاطر تجربه زندگی و فرماندهی تو محیط کاملا مردانه کسل بلک با زن جماعت سر سازگاری کمتری هم داره.

ندیدین اولش تو حالت شبه گروگان با دنریسی که سه تا اژدهای آدمخوار و یه لشگر خونخوار دوتراکی داشت چه طور تحقیر آمیز برخورد میکرد دیگه چه برسه به سانسا و وقتی که تو جایگاه پادشاهیه.

اما نقطه مقابل این معادله هم سانسایی هست که تجربه زندگی تو دربار پادشاهی و همنشینی با زنان قدرتمند سیاستمداری مثل سرسی و مارجری و اولنا تایرل که پادشاه و لردهای بزرگ رو روی انگشت شون میچرخوندن باعث شده دیگه به اون جایگاه سنتی زن مطیع و ساکت شمالی قانع نباشه و به خودش اجازه مداخله و اظهار نظر تو امورات مملکتی رو بده.

پس تعجب نکنید اگه جان بدون مشورت و اطلاع سانسا تصمیمی بگیره و سانسا هم برای آبروداری جلو مردم خفه خون نگیره و به تصمیم جان اعتراض کنه

2- کسی از خطر بیلیش و تهدیدهایی که میتونه ایجاد کنه غافل نیست ولی شرط سیاستمداری و حکمرانی خوب، تبدیل تهدیدها به فرصت و بهره برداری از نقاط قوت و توانایی های تمامی عناصر و مهره ها تا جای ممکن در عین کنترل و تحت نظر داشتن اونهاست نه پاک کردن صورت مساله ها، بیلیش دقیقا همون چیزی بود که استارک ها در تمام طول تاریخ شون از زمان پادشاهان باستانی زمستان تا به حال کم داشتن، یه سیاستمدار و استراتژیست ماهر و مکار با یه شبکه جاسوسی و اطلاع رسانی به وسعت کل هفت پادشاهی و علاوه بر این یه متخصص امور مالی و اقتصادی، واقعا حیف نبود بدون کوچکترین بهره برداری مفید از این همه توانایی منحصر به فرد، با چاشنی بی اعتنایی و کم محلی ولش کنی تو سوراخ سمبه های وینترفل ول بچرخه و به خاطر بیکار و دست خالی موندن، مشغول دسیسه چینی و دو به هم زنی بشه و کار رو به جایی برسونه که سانسا رو وادار به کشتن خودش کنه ؟ دیگه حداقل بهره برداری که میشد از لیتل فینگر کرد این بود که جان اون رو همراه خودش به دراگون استون ببره، قطعا توانایی های سیاسی و دیپلماتیک بیلیش تو مذاکره با دنریس و بعدش سرسی خیلی میتونست بهش کمک کنه.

ضمن احترام به نظر همه دوستان، من همچنان معتقدم دادن یکی از قلعه های بی صاحب شمال و ترجیحا همون دردفورت به خاطر دندون گیریش هم برای نمک گیر و وادار به اطاعت کردن بیلیش و هم فاصله انداختن بین اون و سانسا بهترین راه حلی بود که میشد برای معضل بیلیش اندیشید.

ضمنا برا دراوردن ویل از چنگ بیلیش هم نقشه جداگانه ای دارم وقتی تو خونه خواهر در حال ترشیدن داری و لرد ارشد ویل هم یه پسر مجرده، مساله کنترل ویل معادله به غایت ساده ای خواهد بود، حالا ممکنه دوستان بگن رابین آرین بی عرضه و دست پا چلفتیه و لیاقت سانسا یا حتی آریا رو هم نداره، خب چه بهتر پسرهای بی عرضه، شوهرهای زن ذلیلی هم میشن و اینطوری خواهرم تبدیل به حاکم اصلی ویل میشه.

3- با جسارت خدمت خانم نایمریا باید عارض بشم که ازدواج ند آمبر و آلیس کارستارک راهکار سیاسی خیلی به خصوصی محسوب نمیشه چون اونها به هر حال با لرد و لردزاده های هم رتبه خودشون ازدواج خواهند کرد و علاوه بر این دادن یه دختر از طرف پیروز جنگ به یه پسر از طرف شکست خورده دیگه حد لطف و بخشش رو رد میکنه و تبدیل به باج دهی میشه ! حالا حالت برعکسش در طول تاریخ زیاد متداول بوده ولی این یکی توجیهی نداره.

همون مرداشون برن دیوار و زنا و دختراشون برا ازدواج با کسانی که تو جنگ حرامزادگان برا استارک ها جنگیدن بمونن بهترین راه حله.

4- یه بندر وایت هاربور و یه ناوگان مندرلی برا پوشش سواحل طولانی شمال به هیچ وجه کافی نیست و اصلا یکی از نقاط ضعف اصلی شمالی که باعث انزوا و کم جمعیت تر و فقیر تر شدن شون نسبت به سایر پادشاهی های وستروس شده همین ترس بیخودشون از دریا و سفر دریایی و بلااستفاده گذاشتن ظرفیت عظیم سواحل شون هست.

شمال احتیاج به حداقل یه پایگاه بزرگ دریایی تو هر کدوم از سواحلش داره و برای ساحل شرقی کجا بهتر از زمین های تیول کارهولد و چه کسی شایسته تر از سر داوس ؟

5- در مورد سرنوشت خاندان بولتن و خط وراثت دردفورت هم به طور خیلی کلی تر بگم اصلا این منطق مارتین رو درک نمیکنم که چه طور میشه تو وستروس خاندان های کوچیک و زپرتی صد تا بچه و برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده دارن طوری که هر چی ازشون میکشی تموم نمیشن ولی خاندان بزرگ و شاخص و قدرتمند دو سه تا عضو بیشتر ندارن و عین آب خوردن منقرض میشن ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با کمال احترام اما زنده گذاشتن بیلیش حماقته محضه حالا چه برسه به اهدای قلعه مهم دردفورت بهش

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

Winter King@

تا اونجایی که من میدونم هیچ خاندان اصلی تو وستروس نصف نصف استارک ها بر علیهشون شورش نشده و تنها دلیلش هم حماقت استارک ها در بخشیدن شورشیا بوده

کاملا موافقم و اعتقاد دارم در مورد خود رمزی هم اگه سانسا شخصا وارد عمل نمیشد و شرش رو کم نمیکرد جان به خاطر اینکه تو حالت عصبانیت کتکش زده بود جلوی همه لردهای شمال ازش عذرخواهی میکرد و دردفورت رو هم بهش برمیگردوند

با کمال احترام اما زنده گذاشتن بیلیش حماقته محضه حالا چه برسه به اهدای قلعه مهم دردفورت بهش

تو آخرین قسمت سیزن اول وقتی تایوین تیریون رو به پایتخت میفرستاد بهش گفت با وریس و بیلیش و پایسل کار کن و اگر کوچکترین اثری از خیانت دیدی سر و نیزه و دیوار !

نگفت چون ممکنه خیانت کنن همین که رسیدی پایتخت اعدام شون کن، چون اگر اینطوری عمل میکردن زنجیره حماقت های جافری رو تکمیل کرده بودن و در نتیجه دیگه مهارت بیلیش تو دیپلماسی باعث جوش خوردن ازدواج جافری و مارجری و اتحاد تایرل ها و لنیسترها نمیشد و استنیس پایتخت رو میگرفت و سلسله شون به فنا میرفت، البته ممکنه بگید خب بیلیش عوضش با اولنا تایرل نقشه قتل جافری کشیدن که این دیگه به سادیسم و وحشی گری جافری برمیگرده که باعث شد اولنا از آزار دیدن احتمالی نوه اش بترسه و دنبال راه حل بیافته که بیلیش هم عین آب همچین چاله هایی رو راحت پیدا میکنه. اگر جافری اندکی انسان بود اولنا هیچ وقت به فکر قتلش نمی افتاد و بیلیش هم تنهایی و بدون پشتیبان و شریک جرم هرگز همچین کاری نمیکرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winter King » شنبه شهریور 18, 96 2:24 pm[/url]"]اگه من جای جان بودم دردفورت رو به داووث میدادم و برای تمام اعضای خاندان امبر و کاستارک دو گذینه میزاشتم مرگ و یا تبعید به خارج از وستروس{یه چیزی تو مایه های تبعید خاندان مندرلی} دلیل این کارم هم اینه که تا اونجایی که من میدونم هیچ خاندان اصلی تو وستروس نصف نصف استارک ها بر علیهشون شورش نشده و تنها دلیلش هم حماقت استارک ها در بخشیدن شورشیا بوده. در اخر هم لس هارت رو به تورمند و کارهولد رو به لرد رویس میدادم

حتی اگه یه ذره سرافت تو خونم بود این کارو نمیکرد. خیلی ها از آمبر ها بخاطر استارک ها کشته شدن و خونشون در جنگ های راب رو زمین ریخت اونوقت که استارک ها بهشون نیاز داشتن برادر بودن و حالا اینارو بفرستی دیوار که قتل عام بشن و فقط به ارتش شاه شب اضافه بشه گرچه این خواندان دیگه ازشون تعدا کمی‌مونده ولی باز به امدازه دوسه هزار نفر دارن و نمیشه یه خاندانو بخاطر حماقت لردش به باد داد بالاخره بعد شب طولانی جان به فکر دفاع در باربر جنوبی ها بهکار ببره و به تمام خاندان ها نیاز خواهد داشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » شنبه شهریور 18, 96 3:38 pm[/url]"]Winter King@
تا اونجایی که من میدونم هیچ خاندان اصلی تو وستروس نصف نصف استارک ها بر علیهشون شورش نشده و تنها دلیلش هم حماقت استارک ها در بخشیدن شورشیا بوده

کاملا موافقم و اعتقاد دارم در مورد خود رمزی هم اگه سانسا شخصا وارد عمل نمیشد و شرش رو کم نمیکرد جان به خاطر اینکه تو حالت عصبانیت کتکش زده بود جلوی همه لردهای شمال ازش عذرخواهی میکرد و دردفورت رو هم بهش برمیگردوند

با کمال احترام اما زنده گذاشتن بیلیش حماقته محضه حالا چه برسه به اهدای قلعه مهم دردفورت بهش

تو آخرین قسمت سیزن اول وقتی تایوین تیریون رو به پایتخت میفرستاد بهش گفت با وریس و بیلیش و پایسل کار کن و اگر کوچکترین اثری از خیانت دیدی سر و نیزه و دیوار !

نگفت چون ممکنه خیانت کنن همین که رسیدی پایتخت اعدام شون کن، چون اگر اینطوری عمل میکردن زنجیره حماقت های جافری رو تکمیل کرده بودن و در نتیجه دیگه مهارت بیلیش تو دیپلماسی باعث جوش خوردن ازدواج جافری و مارجری و اتحاد تایرل ها و لنیسترها نمیشد و استنیس پایتخت رو میگرفت و سلسله شون به فنا میرفت، البته ممکنه بگید خب بیلیش عوضش با اولنا تایرل نقشه قتل جافری کشیدن که این دیگه به سادیسم و وحشی گری جافری برمیگرده که باعث شد اولنا از آزار دیدن احتمالی نوه اش بترسه و دنبال راه حل بیافته که بیلیش هم عین آب همچین چاله هایی رو راحت پیدا میکنه. اگر جافری اندکی انسان بود اولنا هیچ وقت به فکر قتلش نمی افتاد و بیلیش هم تنهایی و بدون پشتیبان و شریک جرم هرگز همچین کاری نمیکرد.

این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
پارسا تارلی » شنبه شهریور 18, 96 9:05 pm[/url]"]این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن

وریس و بیلیش مهره تایوین بودن و بیلیش هم تو دادگاه علیه تیریون شهادت داد ؟

مطمئید داریم راجبه یه داستان واحد بحث میکنیم ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

محمد مهدی

واقعا با شما موافقم و این حماقت های به ظاهر شرافت مندانه استارک ها دیگه خیلی تخیلیه ولی به نظرم شر بیلیش از خیرش بیشتره و واقعا زنده گذاشتن و قدرت دادان بهش خیلی اشتباس.ولی با ایده ساختن ناوگان و شهر تجاری در کارهولد خیلی حال کردم و به نظرم انجام اینکار خیلی به افرایش قدرت شمال اضافه میکنه.

پارسا تارلی

صد درصد بخشیدنشون اشتباهه و همونطور که سانسا گفت با بخشبدنشون داریم به همه این پیام رو در مورد استارک ها میدیم که نه مجازاتی برای خیانتکارها هست و نه پاداشی برای دوستان و همین رویه به ظاهر شرافتمندانه اما در باطن احمقانه دلیل ده ها شورش علیه استارکها بوده{بابا همه خاندان های دیگه با هم اندازه استارک ها علیه هشون شورش نشده اگه یه بار مانند مندرلی ها یا رین با شورشی ها برخورد میشد دیگه هیچوقت شورشی اتفاق نمی افتاد}به خدا خاندان های غربی و حتی خاندان های غیر غربی تو خواب هم جرئت فک کردن به خیانت علیه لنستر ها رو ندارن اونوقت خاندان درب و داغون فری ها بدون ترس نقشه نابودی استارک ها رو میکشن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » یکشنبه شهریور 18, 96 12:00 am[/url]"]
پارسا تارلی » شنبه شهریور 18, 96 9:05 pm[/url]"]این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن

وریس و بیلیش مهره تایوین بودن و بیلیش هم تو دادگاه علیه تیریون شهادت داد ؟

مطمئید داریم راجبه یه داستان واحد بحث میکنیم ؟

عر میخوام بیلیش نه ولی وریس داد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » یکشنبه شهریور 18, 96 12:00 am[/url]"]
پارسا تارلی » شنبه شهریور 18, 96 9:05 pm[/url]"]این به این دلیل بود که بیلیشو واریس خودشون از مهره های جاسوسی تیوین بودن و فقط برای اینکه به تیریون نشون بده که بهش اعتماد داره گفت اگه فکر کردی خیانت میکنن اینکارو بکن وگرنه همین واریس و بیلیش به تیریون خیانت کردن و در دادگاه علیهش شهادت دادن

وریس و بیلیش مهره تایوین بودن و بیلیش هم تو دادگاه علیه تیریون شهادت داد ؟

مطمئید داریم راجبه یه داستان واحد بحث میکنیم ؟

بودن یا بهتره بگیم تایوین هم ایطوری فکر میکرد این ها در جنگ طرف همه رو میگرن تا از هر طرف سودی برده و هرطرف فک میکنه که امثال بیلیش طرف خودشونن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winter King » یکشنبه شهریور 18, 96 1:22 am[/url]"]محمد مهدی

واقعا با شما موافقم و این حماقت های به ظاهر شرافت مندانه استارک ها دیگه خیلی تخیلیه ولی به نظرم شر بیلیش از خیرش بیشتره و واقعا زنده گذاشتن و قدرت دادان بهش خیلی اشتباس.ولی با ایده ساختن ناوگان و شهر تجاری در کارهولد خیلی حال کردم و به نظرم انجام اینکار خیلی به افرایش قدرت شمال اضافه میکنه.

پارسا تارلی

صد درصد بخشیدنشون اشتباهه و همونطور که سانسا گفت با بخشبدنشون داریم به همه این پیام رو در مورد استارک ها میدیم که نه مجازاتی برای خیانتکارها هست و نه پاداشی برای دوستان و همین رویه به ظاهر شرافتمندانه اما در باطن احمقانه دلیل ده ها شورش علیه استارکها بوده{بابا همه خاندان های دیگه با هم اندازه استارک ها علیه هشون شورش نشده اگه یه بار مانند مندرلی ها یا رین با شورشی ها برخورد میشد دیگه هیچوقت شورشی اتفاق نمی افتاد}به خدا خاندان های غربی و حتی خاندان های غیر غربی تو خواب هم جرئت فک کردن به خیانت علیه لنستر ها رو ندارن اونوقت خاندان درب و داغون فری ها بدون ترس نقشه نابودی استارک ها رو میکشن

این از نظرمن حماقت نیست.رین ها و تاربک اکثرا با لنیسترها اختلاف داشتن و زیادهم لنیترا از شون استفاده ای نبردن و فقط به لنیستر ها ضرر زدن اما کاراستارک ها و آمبرها خیلی به استارک ها هم در جنگ های راب کمک کردن و هم به نسل های قبلی و با هم نسبت خونی هم دارن.گذشته از این ها از قلعه ی آمبرها برای دفاع از شمال در برابر قبیله های وحشی شمال استفاده میشه.اگه بخواییم درست قضاوت کنیم اول باید پاداششون هم داده بشه.محمد مهدی مگه خودت نمیگفتی که دشمن رو باید به فرصت تبدیل اینها دشمن های بی خطری هستن که حتی اگرهم کم باز سود دارن.با تبعید اونها با دیوار که شاه شب بی درنگ و به راحتی آب خوردن میکشدشون و طلافات چندانی هم نمیده و فقط یه ارتشش اضافه میشه گذشته از اینها جان بعد از شب طولانی به تمام نفرات برای دفاع از شمال در برابر مهاجمان جنوبی نیاز داره بجای پس باید از آدماش به بهترین نحو استفاده کنه و کم ترین تلفاتو بده نه اینکه دستی دستی بفرستتشون به کام مرگ.

این خاندان در آینده دوباره خودشونو ترمیم خواهند کرد و مطمئنا باز به درد استارک ها خواهند خورد ولی با این کار از ریشه قطع میشن و دیگه استارکا هم پرچمدارنشون کمتر از گذشته بود.در ضمن نسل خیانت کار این خانواده ها مگه کشته نشدن دیگه چه مجازاتی باید بشن.به نظرم همین بخشیده شده ها بهترین متحدان هستند زمانی که همه طرف به استارکا خیانت بشه اینا میمونن نه از روی سود خودشون بلکه از روی شرافتشون که یادشون میفته یه زوری بعد از جنگ یه استارک بخشیدشون و بهشون فرصت زندگی داد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درذ حالت عادی و زمانی که شاه شب قصد حمله نداشت من این کار ها رو مناسب میدونستم

1 - فرستادن ناوگانی که استنیس (نمیدونم توی سریال چی شدند ) با خودش به شمال آورده بود به وایت هاربر (چون دور زدن وستروس کمی خطرناک هست) و فرستادن نفرات مناسب از وایت هاربر به محدوده فلینت فینگر (بیشترین درجه اهمیت) و جزایر خرس و (در مرتبه بعد کارهولد - مجهز کردن کارهولد به ناوگان جنگی هم خیلی عالیه) برای ساخت بندر و ناوگان جنگی مناسب و سایر موارد مورد نیاز برای مقابله با گریجوی های خاعن و حملات شرقی و فرستادن سر داووس برای نظارت به این کار پادگان و قلعه و بندر جدید هم ک ساخته میشد برای سر داووس میشد

 

با این موارد قدرت نسبی شمال در دریا کامل میشد و در هر زمان برای دفاع از هر طرف یا حمله آمادگی نسبی ایجاد میشه

 

2 - دادن دردفورد به خاندانی از دره برای پیوند بیشتر و قدردانی و برنامه ریزی برای آینده

 

3 - فرستادن مردمان آزاد به گیفت و سکونت دائم اونها در اونجا -> چون بهرحال نمیشد عده ای که پادشاهی رو قبول ندارن رو توی قلب شمال و قلعه ی دردفورت ساکن کرد کمی توی ذوق میزنه و از طرفی مردمان آزاد به هوای شمالی تر هم عادت بیشتری دارند

 

4 - بخشیدن کاستارک ها هم مناسب بود بخاططر وفاداری گذشته شون و کارهای نادرست راب در برابرشون درباره آمبر ها نظری ندارم بین کشتن و بخششون کمی مردد بودم

 

این هم یک تصویر

King_JON_01.thumb.jpg.2b193e9987805fcb2f1cf43c661c6b9b.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پارسا تارلی

منظورم این نیست که تمام افراد توی قلعه های کارهولد و لست هارت کشته ویا تبعید بشن فقط تمام اعضای خانواذه های امبر و کاستارک پس در نتیجه قدرت قلعه ها تغییری نمیکنه.

درضمن اگه بخشش این خاندان ها باعث وفاداریشون در اینده میشد بولتون ها 19 بار شورش نمیکردن یا لرد گلاور شروع به زر زدن بر علیه جان تو فصل 7 نمیکرد{به قول روس بولتون یکم بخشش خوبه اما بخشش بیش حد نه و اصلا تنها مرگ خیانت کارها اونم توی جنگ کافی نیست و باید جزای خیانت خیلی بیشتر باشه}

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

1- توجه دوستانی که بیلیش به نظرشون جیز میاد و عاقلانه ترین روش برخورد باهاش رو خلاص شدن هر چه سریع تر از دستش میدونن رو یه بار دیگه به سیاست لنیسترها و به خصوص تایوین در قبال عناصر پیچیده و مشکوکی مثل بیلیش و وریس جلب میکنم:

اگر بیلیش تو دو مورد قاتل برن معرفی کردن تیریون و قتل جافری که البته تو دومی هم خود جافری بیشتر از هر کس دیگه ای مقصر بود به لنیسترها ضربه زد، عوضش ناچار شد در چندین مورد دیگه بهشون خدمات بینظیر و فوق العاده ارزشمند و تعیین کننده ای کنه که تقریبا از کس دیگه ای بر نمی اومد، قتل جان آرین و خالی کردن پشت ند استارک دو اقدام مهمی بود که به لنیسترها در قبضه کردن قدرت کمک شایانی کردن، بعد اون و در جنگ پنج پادشاه هم بی طرف موندن ویل که طبیعی ترین متحد راب به نظر میرسید و اتحاد تایرل ها با لنیسترها دو تا نقطه عطف مهمی بودن که سرنوشت جنگ رو به کلی تغییر دادن و همه این کارهای بزرگ جز بیلیش از کس دیگه ای ساخته نبودن.

وریس هم اگرچه طبق استراتژی کلی اش که برگردوندن تارگاریان ها بود در خفا داشت علیه شون کار میکرد ولی تو جریان مخفی نگه داشتن رابطه جیمی و سرسی و توطئه قتل رابرت توسط سرسی و دامی که سرسی و بیلیش برا ند پهن کرده بودن و راضی کردن ند به اعتراف به نفع جافری و دفاع از پایتخت در برابر حمله استنیس و تحویل شی به سرسی و ... منافع بزرگ منحصر به فردی برا لنیسترها داشت.

پس لنیسترها تو معامله با این افراد به ازای هر یه بار ضرر ده بار سود کردن.

ولی استارک ها چی ؟!! جان که عملا کوچکترین بهره برداری از وجود بیلیش نتونست بکنه در عین حالی که بیلیش توطئه چینیش رو داشت میکرد، کمک شوالیه های ویل تو جنگ حرامزادگان هم که اولا براساس علاقه و منافع شخصی خود بیلیش بود و ثانیا سانسا که در اثر آموزش های سرسی و خود بیلیش یه مقدار خوی و خصلت های استارکی اش تغییر کرده و سیاست یاد گرفته بود توش نقش داشت وگرنه بیلیش صبر میکرد رمزی جان و وحشی ها رو کامل نابود کنه و خودش هم تحلیل بره بعد بهش حمله میکرد.

در حالیکه جذب و پرچم دار کردن بیلیش در قبال کاری که تو جنگ کرده بود هم رسم قدرشناسی بود و هم معامله پرسودی که میشد به ازاش کلی از بیلیش استفاده برد.

2- دیدم برخی دوستان گفتن وضعیت رین ها و تاربک ها با کارستارک ها و آمبرها فرق میکرد چون اونا به لنیسترها خدمت نکردن ولی اینا به استارک ها خدمت کردن !!!!!!

عجججب چه طور ممکنه قدرمندترین و ثروتمندترین پرچمدارهای غرب طی چندین قرن وفاداری و فرمانبرداری هیچ خدمتی به لنیسترها نکرده باشن ؟ اتفاقا ازین دو تا خاندان برخلاف لردهای گردن کلفت شمالی که تا کوچکترین ضعفی تو استارک ها میدیدن فیل شون یاد هندوستان میکرد و گردنکش میکشدن و یا مثل جان آمبر بزرگ سر سفره راب تو صورتش شمشیر میکشیدن یا مثل ریکارد کارستارک اسیرش رو میکشتن و بعدش هم به جای عذرخواهی آفتابه میگرفتن به سر تا پاش جز همون یه بار نافرمانی دیگه ای سر نزده بود و تایوین هم به خاطر همون یه بار نابودشون کرد.

3- عده دیگه ای از دوستان گفتن به دیوار فرستادن آمبرها و کارستارک چه فایده ای داشت جز اینکه راحت کشته بشن و به ارتش شاه شب اضافه !!! باز هم عججب، بیخود کشته و به ارتش شاه شب اضافه شدن وحشی ها و نیروهای تورموند که با تمام وجود برا جان جنگیده بودن اشکالی نداشت و نوش جون شون ! مهم اینه که جون عزیز خائن ها و شورشی ها حفظ بشه و خطری تهدیدشون نکنه

به قول لیدی سانسا باید شعار خاندان استارک از "زمستون در راهه" به "خیانت به ما مجازات و خدمت به ما پاداشی نداره" تغییر کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
Winter King » یکشنبه شهریور 19, 96 2:18 pm[/url]"]پارسا تارلی

منظورم این نیست که تمام افراد توی قلعه های کارهولد و لست هارت کشته ویا تبعید بشن فقط تمام اعضای خانواذه های امبر و کاستارک پس در نتیجه قدرت قلعه ها تغییری نمیکنه.

درضمن اگه بخشش این خاندان ها باعث وفاداریشون در اینده میشد بولتون ها 19 بار شورش نمیکردن یا لرد گلاور شروع به زر زدن بر علیه جان تو فصل 7 نمیکرد{به قول روس بولتون یکم بخشش خوبه اما بخشش بیش حد نه و اصلا تنها مرگ خیانت کارها اونم توی جنگ کافی نیست و باید جزای خیانت خیلی بیشتر باشه}

اولن برادر کشی در شمال گناهی نابخشودنیه و استارک ها از هرخاندانی بیشتر اول با کاراسترک ها نسبت خونیه مستقیم دارن و دوم آمبرها که از چندجا با استارک ها نسبت خونی دارن و هرکس قوانین خدایان شمال رو زیر پا گذاشته به نحوی کشته شده مثل والدر فری که رسم مهمان رو زیرپاگذاشت حتی اگه آریا هم کشته باشتش بالاخره کشته شده یا مثل راب که لرد رکیار کاراستارک که هم خونش بود رو کشت و خودش به اون طرز فجیع کشته شد واسه همین من خودم خیلی به قوانین خدایان شمال تو داستان اعتقاد دارم.دوم من این اندیشه استانش که هم باید پاداش هر چیز داده بشه هم مجازاتش موافقم.آمبرها و کاراستارک در زمان راب خون های زیادی دادن واسه نگه داشتن شمال حالا شما این همه زحمت هاشونو نادیده میگیری و میخوای تمام اعضای خاندان کشته بشن؟سوم به قول خود جان پسرو به گناه پدر مجازات نمیکنن و روحیات جان هم همینطوره چون بخاطر اسنو بودنش همش مورد تمسخر قرار میگرفت.چهارم جان که وارس ند نبود یه اسنو بود و تو شمال هم هیجوقت یه اسنو به پادشاهی نرسیده و از اون جایی که ند وارس نداشت آمبرها و کاراستارک ها یا مجبور بودن جلوی دومین خاندان قدرتمند شمال یعنی بولتون ها زانو بزنن یا بدست اونا نابود بشن با حقه های کثیف روس بولتون و رمزی مطمئنا هردوشون از ریشه محو میشدن.کاری جان کرد درست ترین کار ممکن بو به نظرم بالاخره این خاندان هنوزم هم قدرت دارن و در آینده به در میخورن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه از همون فصل چهار اوبرین میزد این کوهو میکشت و تیریون ور دل لنیسترا میموند، تایوین نمیمرد، قدرت مرکزی مستحکم‌تر بود و حوادث وستروس سیر منطقی‌تریو طی میکردن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

محمد مهدی

بیلیش فقط و فقط واسه خودش کار میکنه حالا اتفاقی چند بار خواسته ها و اهداف بیلیش در رایتای خواسته ها و اهداف لنستر ها بوده وگرنه قصد کمک به هیچکس و هیچ خاندانی رو نداره{این جمله واریس برای توصیف بیلیش خیلی عالیه:بیلیش حاظر همه دنیا بسوزه تا خودش در اخر پادشاه خاکستر ها بشه}

و همینطور که گفتین واقعا تقاوت خیلی زیادی بین رفتار جان امبر و لرد کاستارک با راب و رفتار لرد های زیر دست غربی با تایون توی فصل دوم در قلعه هارهنهال هست که همش هم از حماقت خود استارک هاس

پارسا تارلی

برادر کشی در همه وستروس گناه نابخشودنیه ولی واقعا اصلا نمیشه اسم کار راب رو برادرکشی گذاشت

دوما درسته که جان حرامزاده بود ولی ریکن که زنده بود و امبر ها به جای حمایت کردنش اونو دادن به رمزی در کل شمال هیچوقت مثل بقیه قلمروها به ارامش نمیرسه اگه مجازات و پاداش واقعی برای خائنین و دوستان نباشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب فک میکنم به اندازه کافی رو سکانس اول جان و سانسا بحث شد و دست کم اکثر افراد روی غلط بودن تصمیم جان اتفاق نظر داشتن.

حالا نوبت میرسه به

2) اولین سکانس کینگزلندینگ:

تحلیل سرسی و جیمی از اوضاع وستروس و مذاکره اونها با یورون:

این سکانس گذشته از صحنه پردازی و جلوه های بصری جالب و قابل تاملی که داشت-اینکه سرسی کار خودش رو با طراحی یه نقشه بزرگ و دقیق از هفت پادشاهی که میتونه روش را بره شروع کرده و این حرکت که مشابه اولین اقدام ایگان فاتح بعد استقرار تو دراگون استون هست میتونه نشانه برنامه ریزی و اراده جدی اون برای تسلط بر سرتاسر این سرزمین تلقی بشه-برداشت دقیق و تحلیل عالی سرسی و جیمی از اوضاع و شرایط و تهدیدات و اقداماتی که برای بقا باید انجام بدن رو به ما نشون داد:

اینکه در بهترین حالت فقط سه پادشاهی از هفت پادشاهی در اختیارشونه

اینکه دشمن اصلی شون دنریس جزیره دراگون استون رو به عنوان اولین پایگاه خودش انتخاب خواهد کرد

اینکه از همه جهت توسط دشمنان شون احاطه شدن

اینکه با توجه به رسیدن زمستون ثروت و غلات و احشام ریچ نقش تعیین کننده تو سرنوشت جنگ خواهد داشت

اینکه تنهایی نمیتونن برنده بشن و احتیاج به متحدین قدرتمندی دارن

و در نهایت رونمایی از اولین قدمی که سرسی برای پیدا کردن متحدین جدید برداشته.

مذاکره با یورون:

خب اصل اتحاد سرسی و یورون یه سناریو کاملا معقول، منطقی، طبیعی و قابل پیش بینی بود !

چون همونطور که خود یورون هم اشاره کرد وقتی که دشمنان شون دارن تو یه جبهه میجنگن و این یعنی دنریس ادعای دشمنان یورون رو نسبت به تخت نمکین و یارا و ثیون ادعای دشمنان سرسی نسبت به تخت آهنین رو قبول کردن اتحاد در مقابل همچین جبهه ای تنها گزینه باقی مونده برای یورون و سرسی خواهد بود.

اما تو متن مذاکره طرفین یه مقدار آشفتگی و بدسلیقگی به چشم می اومد که حتی میتونست منجر به بی تدبیری هم بشه !!

اینکه سرسی و کایبورن تو مذاکره حضور تشریفاتی داشته باشن و کار اصلی رو به جیمی بسپرن که نه تنها دیپلومات و مذاکره کننده خوبی نیست بلکه یه جور حس رقابت و حسادت جنسی هم نسبت به یورون داره و شاید بدش نیاد که مذاکرات نتیجه نده یه جورایی تو ذوق میزد و با شناختی که ما از شخصیت سرسی و نوع نگاه بالادستی و تحقیرآمیز اون به برادرش داشتیم همخونی نداشت.

در نقطه مقابل هم موضع متواضعانه یورون که علیرغم داشتن دست برتر تو مذاکرات به خاطر موقعیت بغرنج طرف مقابل و نیاز مبرمش به قدرت دریایی ناوگان آهن اجازه داد با یادآوری شکست های قبلی تحقیرش کنن، به خواستگاری اش جواب رد بدن و نهایتا بدون گرفتن هیچ امتیاز متقابلی یه طرفه متعهد به جنگیدن برا سرسی شد یه خورده تو ذوق میزد.

مگه اینکه بگیم یورون با اعتماد به نفس بالا درشت گویی جیمی و سرسی رو به حساب فیس و افاده اشراف زاده های از اسب افتاده گذاشته که در مقابل اهداف بزرگترش ارزش اهمیت دادن و پاسخ گویی نداره و سر فرصت مناسب میشه عوضش رو دراومد

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » دوشنبه شهریور 20, 96 4:17 pm[/url]"]خب فک میکنم به اندازه کافی رو سکانس اول جان و سانسا بحث شد و دست کم اکثر افراد روی غلط بودن تصمیم جان اتفاق نظر داشتن.

حالا نوبت میرسه به اولین سکانس کینگزلندینگ:

تحلیل سرسی و جیمی از اوضاع وستروس و مذاکره اونها با یورون:

این سکانس گذشته از صحنه پردازی و جلوه های بصری جالب و قابل تاملی که داشت-اینکه سرسی کار خودش رو با طراحی یه نقشه بزرگ و دقیق از هفت پادشاهی که میتونه روش را بره شروع کرده و این حرکت که مشابه اولین اقدام ایگان فاتح بعد استقرار تو دراگون استون هست میتونه نشانه برنامه ریزی و اراده جدی اون برای تسلط بر سرتاسر این سرزمین تلقی بشه-برداشت دقیق و تحلیل عالی سرسی و جیمی از اوضاع و شرایط و تهدیدات و اقداماتی که برای بقا باید انجام بدن رو به ما نشون داد:

اینکه در بهترین حالت فقط سه پادشاهی از هفت پادشاهی در اختیارشونه

اینکه دشمن اصلی شون دنریس جزیره دراگون استون رو به عنوان اولین پایگاه خودش انتخاب خواهد کرد

اینکه از همه جهت توسط دشمنان شون احاطه شدن

اینکه با توجه به رسیدن زمستون ثروت و غلات و احشام ریچ نقش تعیین کننده تو سرنوشت جنگ خواهد داشت

اینکه تنهایی نمیتونن برنده بشن و احتیاج به متحدین قدرتمندی دارن

و در نهایت رونمایی از اولین قدمی که سرسی برای پیدا کردن متحدین جدید برداشته.

مذاکره با یورون:

خب اصل اتحاد سرسی و یورون یه سناریو کاملا معقول، منطقی، طبیعی و قابل پیش بینی بود !

چون همونطور که خود یورون هم اشاره کرد وقتی که دشمنان شون دارن تو یه جبهه میجنگن و این یعنی دنریس ادعای دشمنان یورون رو نسبت به تخت نمکین و یارا و ثیون ادعای دشمنان سرسی نسبت به تخت آهنین رو قبول کردن اتحاد در مقابل همچین جبهه ای تنها گزینه باقی مونده برای یورون و سرسی خواهد بود.

اما تو متن مذاکره طرفین یه مقدار آشفتگی و بدسلیقگی به چشم می اومد که حتی میتونست منجر به بی تدبیری هم بشه !!

اینکه سرسی و کایبورن تو مذاکره حضور تشریفاتی داشته باشن و کار اصلی رو به جیمی بسپرن که نه تنها دیپلومات و مذاکره کننده خوبی نیست بلکه یه جور حس رقابت و حسادت جنسی هم نسبت به یورون داره و شاید بدش نیاد که مذاکرات نتیجه نده یه جورایی تو ذوق میزد و با شناختی که ما از شخصیت سرسی و نوع نگاه بالادستی و تحقیرآمیز اون به برادرش داشتیم همخونی نداشت.

در نقطه مقابل هم موضع متواضعانه یورون که علیرغم داشتن دست برتر تو مذاکرات به خاطر موقعیت بغرنج طرف مقابل و نیاز مبرمش به قدرت دریایی ناوگان آهن اجازه داد با یادآوری شکست های قبلی تحقیرش کنن، به خواستگاری اش جواب رد بدن و نهایتا بدون گرفتن هیچ امتیاز متقابلی یه طرفه متعهد به جنگیدن برا سرسی شد یه خورده تو ذوق میزد.

مگه اینکه بگیم یورون با اعتماد به نفس بالا درشت گویی جیمی و سرسی رو به حساب فیس و افاده اشراف زاده های از اسب افتاده گذاشته که در مقابل اهداف بزرگترش ارزش اهمیت دادن و پاسخ گویی نداره و سر فرصت مناسب میشه عوضش رو دراومد

اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
پارسا تارلی » دوشنبه شهریور 20, 96 10:06 pm[/url]"]اینطور هم نیست که یورون پاداششو نگرفت و وعده ای بهش داده نشد.سرسی بهش گفت وقتی تمام دشمنانمون رو از بین بردیم به تواسته ات میرسی یعنی با من ازدواج میکنی البته یورون هم فکر نکنم اینقدر احمق باشه که دلشو به این حرف خوش کنه احتمالا یورون نقشه هایی داره و این خواستگرای و اینا رد گم کنیه و احتمالا به تاج و تخت چشم دوخته و منتظره تا دوطرف نیروهاشون تحلیل بره و خودش دست به کاره بشه البته این احتمالش کمه.به اون سکانس نشون دادن کشتی های گری جوی هم اشاره نکردین البته در حد یکی دوثانیه اس ولی واقعا مسخره است.اولا به قول یکی از دوستان تو جزایر آهم که درخت توش پیدا نمیشه هزارتا کشتی از کجا اومد بعدشم در کشتی هایی با اون ابهت در هر کشتی اگر کمترین مقدار بیشت یا سی نفر باشه سی هزار نفر گریجوی میشه که دراوج قدرت ارتش بیلون گریجوی سه تا هفت هزار نفر بوده چه طوری یورون تونست سی هزار نفر بیاره حتی اگه همشون جنگو نباشن هم.یورون اونطوری که تو سریال نشون داده شده آدم خودنمایه و دوست داره با اطرافیانش جنگ روانی را بندازه و از اونجایی که دشمن دشمن من دوست منه باید با سرسی متحد میشد تا دوتایی دشمنشو از بین ببرن

اون وعده سرسی که البته بازم به وضوح سر خرمن بود مال ملاقات دوم و بعد کت بسته تحویل دادن الاریا و دخترش بود که نه تو رو خدا اونجا هم یه وعده خشک و خالی نمیداد تو خوابم نمیدید دستش به قاتل میرسلا برسه، لنیسترم لنیسترای قدیم دین شون رو نقد پرداخت میکردن

فعلا داریم رو اولین ملاقات سرسی و یورون بحث میکنیم.

به نظر من اون مدل برخورد برا یورونی که به قول خودش کل دنیا رو گشته و همه چی رو دیده یه مقدار عجیب بود که عین پسربچه های 15 ساله ای که برا اولین بار یه دختر میبینن بگه هر چی دارم میدم و هر کار بخوای میکنم فقط باهام ازدواج کن

مگه اینکه بگیم از رو اصول روانشناسی زنان برا تحت تاثیر قرار دادن سرسی فیلم بازی کرده و ادای عاشق پیشه ها رو دراورده

وگرنه اینکه به ازای اتحاد و در اختیار گذاشتن ناوگان آهنین علاوه بر ازدواج یه سری شرط و شروط سیاسی مثل عضویت تو شورا یا لردی هر سرزمینی که فتح کنه و ... رو هم مطالبه میکرد معقول تر و طبیعی تر میشد.

در مورد ناوگان یورون هم تو تاپیک مربوطه به قدر کفایت بحث و دعوا شد و هدف این تاپیک بحث کردن روی جلوه های ویژه سریال نیست. فقط میخوایم ببینیم در مورد تصمیم گیری ها و اقدامات کاراکترها سناریوی متفاوت و گزینه بهتری وجود داره یا نه ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
محمدمهدی » چهارشنبه شهریور 21, 96 1:57 am[/url]"]خب اگه کسی حرف و نظر دیگه ای راجبه اولین سکانس کینگزلندینگ نداره بریم سراغ انجمن برادری

من این پست رو خیلی می پسندم .اصلا همینکه جهان های موازی برای این اثر قائل هستید خیلی خوبه و یک جورایی متن رو چند بعدی در نظر می گیره و پرسپکتیو بهش می ده اما احساس می کنم یه چیزی در پرداختن به این موضوع کمه. خودم خیلی کامنت دارم در مورد داستان ولی نمی تونم بنویسمش،شاید برای اینکه مستقلا به هر سکانس می پردازید و خیلی از مسایل گفتنی درباره‌ی این بخش ها سوابق و ریشه های قدیمی تری داره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×