رفتن به مطلب
negar27

بحث اپیزودیک قسمت اول Winterfell

به اپیزود اول فصل هشتم از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟  

122 رای

  1. 1. به اپیزود اول فصل هشتم از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟

    • 1
      3
    • 2
      0
    • 3
      0
    • 4
      2
    • 5
      1
    • 6
      9
    • 7
      23
    • 8
      44
    • 9
      25
    • 10
      15


Recommended Posts

درود 

نمیدونم شما چه انتظاری از قسمت اول داشتید. بیاید یکم از فضای قضاوت دوری کنیم، و این حس رو که بهمون میگه انتقاد من قطعا درسته رو بکشیم؛ به قولی فوتبالیا میگن کشتن فرگوسن درون؛ ما هم منتقد درون خودمون رو بکشیم و منصفانه نظر بدیم. 

 

اما نظر شخصی من راجع به این قسمت: 

 

نکات مثبت: 

سکانس اول و کنجکاوی پسرک وینترفلی که ما رو یاد بچگی های برن انداخت و همینطور نمایش ری اکشن های آریا هنگام دیدن جان، هاوند و گندری.

* تکامل شخصیتی سنسا؛ تکامل شخصیت سنسا قطعا خیلی از ما رو شگفت زده کرد. بعد از اون همه سختی هایی که کشید، سنسا تونست خودش رو قوی تر کنه، از در کنار بودن سرسی و لرد بیلیش تجربیاتی کسب کنه و به مرحله پختگی کامل برسه. خیلیا میگن شخصیت سنسا رو مخه! در صورتیکه نظر من اینه که اکثر حرف های سنسا منطقیه؛ نبودن آذوقه کافی، مشکل ساز بودن آزاد نگه داشتن اژدهایان دنریس با وجود نبود خوراک کافی برای اونها و اعتماد نکردن به سرسی. 

* مرحبا آیزاک، مرحبا! اون خیلی خوب تونست نقش برندن استارک رو بازی کنه و این حس سرد بودن، و در انتظار نبرد آینده بودن رو به نمایش بزاره! و اینکه اگر به برن دقت کنید، متوجه میشید که اون خیلی چیز ها رو میدونه اما اونها رو داخل خودش دفن کرده و قراره کم کم مسائل رو باز کنه. 

* بعد از مدت ها شاهد سکانسی خوب از یارا گریجوی و تیون بودیم. 

* به نظر من دیدار جان و آریا فقط یک آهنگ پس زمینه کم داشت! بقیه مسائل خیلی خوب پیش رفت. دیدیم که سبک صحبت کردن جان با آریا چقد با سبک صحبت کردن معمولیش فرق داشت و این خیلی خوب تونست نشون دهنده علاقه منحصر به فرد جان و آریا به همدیگه باشه. سوالتون اینه که چه نوع سبک صحبت کردنی؟ کافیه یه عقبگرد به قسمتی که جان از آریا خداحافظی میکنه بکنید. 

* مرحبا لنا هدی، مرحبا! زبانم از گفتن زیبایی های نقش آفرینیش قاصره. هیچکس جز اون نمیتونست نقش سرسی رو به این زیبایی بازی کنه. سکانس زیبایی بود، وقتی سرسی خودش رو اونقد حقیر دید که حتی به پیشنهاد شرم آور یورون نه نگفت. لعنتی! اون چرخش ناگهانیش، و ذوق زدگی یورون. اون اشک هاش بعد از رفتن یورون کاملا نشون میداد که خودش درک کرده برای پیروز شدن تو این نبرد به چه حقارت هایی داره تن میده. من دلم دو جا برای سرسی سوخت! یکی تنبیهش توسط گنجشک اعظم و دیگری این اتفاق.

* نمایش عشق بین جان و دنریس: خیلی ها فصل قبل به این انتقاد داشتن که عشق بین این دو خیلی ناگهانی رخ داد و زیاد بهش پر و بال داده نشد. حالا اما ما بیشتر شاهد عشق بازی این دو نفر هستیم. 

* زمین میچرخه! کافیه نکاه کنید به سکانس آخر قسمت اول فصل اول، و سکانس آخر قسمت اول فصل آخر! این سکانس به یاد ماندنی و زیبا بود. اون نگاه های عمیق و پر از واژگان برن، و بهت جیمی لنیستر! چه پایانی بهتر از این پایان برای قسمت اول؟ 

باز هم میگم، این ها فقط نقطه نظرات منه، من نه منتقدم، نه کارگردان بودم، نه نویسنده بودم و نه هیچ کار هنری ای کردم! فقط نظراتم رو از زاویه دید یک بیننده بیان میکنم. 

 

نکات منفی:

*  نکته خیلی منفی این قسمت نحوه اطلاع یافتن جان از هویت والدین واقعیش بود! به نظرم اگر ترکیب سم و برن این موضوع رو به جان میگفتن خیلی بهتر میشد! 

* دیدار جان و سم: به نظرم این دیدار میتونست یه جور دیگه ای رقم بخوره، نه اینکه سم بره تو سرداب و بیفته و انعکاس صداش باعث شه جان بره طرفش و اولین دیدار اون ها بعد از مدت ها اینجوری رقم بخوره! بقیه دیدار ها خوب و کافی بودن، ولی این دیدار کمی زیر خط استاندارد بود. 

* دنریس تارگرین یا امیلیا کلارک: نکته عجیب تو این قسمت برام این بود که امیلیا کلارک تو بعضی سکانس ها از شخصیت دنریس فاصله گرفته و به شخصیت خود واقعیش نزدیک شده! به عنوان مثال نیشخندش وقتی سوار بر دروگون بود، یا سکانسی که با جان سمت آبشار داشت. نوع شوخی ها و خنده ها، بیشتر شبیه به امیلیا کلارک بود تا دنریس تارگرین! (البته من دنریس مهربون رو دوس دارم، و این رو نکته منفیِ آنچنانی ای نمیدونم، اما در کل برام عجیب بود این چرخش ناگهانی شخصیت)

* پابلو، افتضاح به معنای واقعی کلمه: به نظرم هر سکانسی که تا حالا بازیگر نقش یورون گریجوی بازی کرده، سکانس مضخرفی از آب در اومده! البته به جز اولین سکانس بازیش تو فصل ششم. اون قابلیت اینو داره که گند بزنه به بهترین فیلمنامه ها! به جز اولین سکانس بازیش تو فصل ششم. چقدر تغییر بازیگر این کاراکتر میتونست این نقش افسانه ای رو برای ما زیباتر جلوه بده، و سکانس های ما بین اون و سرسی رو سنگین تر کنه. 

 

سخن آخر:

متاسفانه بعضی از دوستان جوری راجع به این قسمت نظر میدن که انگار باید ما تو این قسمت شاهد نبردی عظیم و مرگ نایت کینگ میبودیم!!! 

سطح توقعاتتون رو تا درجه ای منطقی تنظیم کنید، تا اگر سریال نتونست اون توقعات غیر منطقی رو ارضا کنه شما سرخورده نشید. 

بعضی ها هم راجع به دیدار ها انتقاد داشتن. من مطمئنم اگر همه دیدار ها رو هم به شیوه ای که شما الان میگید میساختن، اونوقت شما انتقاد میکردین که چرا انقد فیلم هندیش کردین!! واقعا هم همینطوره! شما انتظار داشتید برای همه دیدار های آریا-هاوند، آریا-گندری و جان-برن سکانس های کمی طولانی تر و احساسی تر میساختن؟ اونوقت شما به یکنواخت بودن این دیدارها انتقاد نمیکردین؟

به نظرم دیدار آریا-هاوند و آریا-گندری به شکل خوبی به تصویر کشیده شد و نیازی به هندی بازی الکی نبود! 

 

سپاس، تا قسمت بعد

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میتونه زمین گیر کنه ، چون هم وایلد فایر داره که میتونه تو نقاط مختلف کار بزاره ، ناوگان دریایی لنیستر ها بهترین نیروی دریایی هستش که میتونن از دریا به خشکی که وایت واکر ها هستند توپ ها آتشین و تیرهای شیشه اژدها بهشون بزنند و اگر کینگز لندینگ سقوط کنه میتونند همینطور به عقب برند و توی جاهای استراتژیک باهاشون بجنگند .

این راه حل بهتر از اینه که برن وینترفلی که هیچ شناختی ازش ندارند و هیچ نقطه استراتژیکی هم نداره.

سرسی با فاصله از همه کاراکتر ها داره باهوش تر و مارتینی تر رفتار میکنه .. 

Khosi.P

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در ۱ ساعت قبل، Aegon Targaryen VII گفته است :

مطمئنم اگر همه دیدار ها رو هم به شیوه ای که شما الان میگید میساختن، اونوقت شما انتقاد میکردین که چرا انقد فیلم هندیش کردین!! واقعا هم همینطوره! شما انتظار داشتید برای همه دیدار های آریا-هاوند، آریا-گندری و جان-برن سکانس های کمی طولانی تر و احساسی تر میساختن؟ اونوقت شما به یکنواخت بودن این دیدارها انتقاد نمیکردین؟

دوست عزيز ، ما انتظار بيجايي و عجيب غريبي از اين اپيزود نداشتيم،خود شما بعد از يك ماه برادرتون رو ببينيد،حال و احوالپرسي نمي كردي؟كجا رفتي؟چيكار كردي؟

جان آخرين باري كه برن رو ديده بود بيهوش بوده و بعد هم خبر دار شده بوده كه فلج شده و از وينترفل فرار كرده.....حداقلش اين بود كه بپرسه با اين وضعيت چطور زنده بوده؟پشت ديوار چه كرده؟چرا انقدر عجيب شده؟عمو بنجن رو ديدي،منم ديدم چرا تا الان خودشو نشون نميداده و هزاران سئوال ديگه............همه اينا با جمله"خودتو ببين ،مردي شدي!" ماستمالي شد

 

آريا دوستش گندري رو ديده، ازش نبايد بپرسه چطور شد گروه برادران رو ترك كردي؟وينترفل چيكار ميكني؟چطور با جان آشنا شدي و .....

--------

سم به خاطر مرگ پدر و برادرش عزا داره،برن ميگه همين الان برو حقيقت رو به جان بگو....خب آقاي همه چيزبين! حال طرف رو نميبيني؟چرا خودت كه الهامات ميبيني با سم نميري تا با هم توضيح بدي و تا صبح منتظر ميموني تا جيمي سر برسه و بگي دوست قديمي!من خيلي خفنم و ميدونستم مياي!

---------

در مورد نقاط قوت هم در پست شماره ٢ نوشتم ولي ايرادات رو بايد گفت

ویرایش شده در توسط hodor

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو لحظه آخر سکانس ملاقات یارا و تیئون یارا به تیئون میگه: اما حرامزاده ها رو میکشه به هر حال

منظورش چیه؟ یعنی جان اسنو در ادامه سریال توسط تیئون کشته میشه؟ :/

 

ویرایش شده در توسط alirezam

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 10 دقیقه قبل، hodor گفته است :

دوست عزيز ، ما انتظار بيجايي و عجيب غريبي از اين اپيزود نداشتيم،خود شما بعد از يك ماه برادرتون رو ببينيد،حال و احوالپرسي نمي كردي؟كجا رفتي؟چيكار كردي؟

جان آخرين باري كه برن رو ديده بود بيهوش بوده و بعد هم خبر دار شده بوده كه فلج شده و از وينترفل فرار كرده.....حداقلش اين بود كه بپرسه با اين وضعيت چطور زنده بوده؟پشت ديوار چه كرده؟چرا انقدر عجيب شده؟عمو بنجن رو ديدي،منم ديدم چرا تا الان خودشو نشون نميداده و هزاران سئوال ديگه............همه اينا با جمله"خودتو ببين ،مردي شدي!" ماستمالي شد

 

آريا دوستش گندري رو ديده، ازش نبايد بپرسه چطور شد گروه برادران رو ترك كردي؟وينترفل چيكار ميكني؟چطور با جان آشنا شدي و .....

--------

سم به خاطر مرگ پدر و برادرش عذا داره،برن ميگه همين الان برو حقيقت رو به جان بگو....خب آقاي همه چيزبين! حال طرف رو نميبيني؟چرا خودت كه الهامات ميبيني با سم نميري تا با هم توضيح بدي و تا صبح منتظر ميموني تا جيمي سر برسه و بگي دوست قديمي!من خيلي خفنم و ميدونستم مياي!

---------

در مورد نقاط قوت هم در پست شماره ٢ نوشتم وي ايرادات رو بايد گفت

اینکه میگم باید انتظارات رو در حد معقولی پایین آورد به خاطر همینه! 

من همون زمان که فهمیدم قست اول چند دقیقست انتظاراتم رو آوردم پایین. 

راجع به دیدار ها بگم که بیاید فعلا بهترین حالت رو د نظر بگیریم که گفت و گو های اضافه در قسمت های بعدی رخ بده. قاعدتا تو اون لحظه ورود جان نمیتونسته کل اتفاقاتی که سر برن اومده رو ازش بپرسه! 

اگر این اتفاق ها تو قسمت های بعدی رخ نداد، من به شما کاملا حق میدم.

در 10 دقیقه قبل، alirezam گفته است :

تو لحظه آخر سکانس ملاقات یارا و تیئون یارا به تیئون میگه: اما حرامزاده ها رو میکشه به هر حال

منظورش چیه؟ یعنی جان اسنو در ادامه سریال توسط تیئون کشته میشه؟ ?

 

قاعدتا منظورش به ارتش مردگان بوده! 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 2 ساعت قبل، hodor گفته است :

دوست عزيز ، ما انتظار بيجايي و عجيب غريبي از اين اپيزود نداشتيم،خود شما بعد از يك ماه برادرتون رو ببينيد،حال و احوالپرسي نمي كردي؟كجا رفتي؟چيكار كردي؟

جان آخرين باري كه برن رو ديده بود بيهوش بوده و بعد هم خبر دار شده بوده كه فلج شده و از وينترفل فرار كرده.....حداقلش اين بود كه بپرسه با اين وضعيت چطور زنده بوده؟پشت ديوار چه كرده؟چرا انقدر عجيب شده؟عمو بنجن رو ديدي،منم ديدم چرا تا الان خودشو نشون نميداده و هزاران سئوال ديگه............همه اينا با جمله"خودتو ببين ،مردي شدي!" ماستمالي شد

 

آريا دوستش گندري رو ديده، ازش نبايد بپرسه چطور شد گروه برادران رو ترك كردي؟وينترفل چيكار ميكني؟چطور با جان آشنا شدي و .....

--------

سم به خاطر مرگ پدر و برادرش عزا داره،برن ميگه همين الان برو حقيقت رو به جان بگو....خب آقاي همه چيزبين! حال طرف رو نميبيني؟چرا خودت كه الهامات ميبيني با سم نميري تا با هم توضيح بدي و تا صبح منتظر ميموني تا جيمي سر برسه و بگي دوست قديمي!من خيلي خفنم و ميدونستم مياي!

---------

در مورد نقاط قوت هم در پست شماره ٢ نوشتم ولي ايرادات رو بايد گفت

دقیقا. همشون سالها از هم دور بودن. چطور ممکنه اینجوری برخورد کنن. حالا برن که کلاغ یخ شده هیچ. بقیه چطور.

جان و سم دوتا دوست صمیمی سالها از هم دور بودن و سم فقط و فقط بخاطر جان برگشت وینترفل. خب لامصب چرا زودتر نرفتی دوستت رو ببینی. منتظر موندی اول خبر مرگ باباتو بشنوی بعدشم برن دستور بده بعد تازه پاشی بری سرداب دوستت که برات مث داداش بود ببینی. 

آریا و گندری اونجوری از هم جدا شدن. بخاطر گندری اسم زن قرمز رفت تو لیست آریا. خب اینا بعد از این همه سال بهم رسیدن. چرا اینجوری پس

ویرایش شده در توسط تینا استارک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب اولین قسمت از اخرین فصل هم اومد بعد از کلی انتظار و مهم ترین نکته این اپیزود دیدار هایی بودکه بعد از هفت فصل شاهدشون بودیم به شخصه از دیدار آریا و جان بشدت لذت بردم اون قسمت اژدها سواری جان و دنی و نوع نگاه و دیالوگای دنریس اصلا متناسب با فضای فیلم و خود شخصیتا نیست میتونست طور دیگه ای باشه بعد مگه به غیر از تارگرینا کسی میتونه سوار اژدها بشه؟؟ اگ ن که دنریس باید بفهمه که جان تارگرینه!!! 

و عجیب ترین نکته تاکید روی نگاه تیریون تو قسمت پایانی فصل هفت تو کشتی تو ری ویو اول قسمت 8 و بعد نگاه معنادار برن به تیریون بعد صحبتش با سانسا و با تردید صحبت کردن تیریون از اومدن سربازان لنیستری همه و همه به نظرم به یه چی ختم میشه خیانت تیریون به جان و دنریس.....

ویرایش شده در توسط Alireza74

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میگن داستان رو دور تنده! خب انتظارتون از 6 قسمت چیه؟؟؟؟؟

 

این قسمت رو اسمشو میزارم دیدوبازدید...

 

در کل خوب بود.پسندیدم.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درود بر دوستان

ورود دنریس و آنسالیدها به وینترفل به همراه اژدها و ترسی که ایجاد کرد جالب بود و خیلی شبیه اولین قسمت سریال ساختن که برن رفت بالای دیوار تا ورود رابرت و افرادش رو ببینه.

دیدارها به جز سانسا و تیریون که قابل قبول بود، ما بقی ماست مالی کردن داشت و انتظارم بیشتر بود.

در مورد هویت جان انتظارم خیلی بالا بود که چطور بهش بگن حقیقت رو. فکر میکردم توی یه جلسه خصوصی بین افراد مهم مطرح بشه و خیلی خیلی کم کاری کردن و تو این مورد. نحوه ی گفتن حقیقت توسط سم و واکنش جان اونطور زودباورانه اصلا متعادل و جالب نبود. یا خواستن سرهم کنن یا متفاوت باشه که به نظرم بدتر شد.

اون طرف قضیه ارتش گلدن کامپنی، یورون و سرسی رو مثل کل سریال خیلی خوب درآوردن و برنامه ای که با بران برای کشتن تیریون کشیدن عالی بود.

گشت زدن و اژدها سواری جان و دنریس کلی ملت رو وارد نظریه پردازی کرده بود که به معنا حقیقی دست جمعی ضایع شدیم :)))

علامت نایت کینگ فوق العاده جذاب و دیدنی کرد صحنه رو و جیغ پسر وایت شده ی آمبر وقتی که بیدار شد عالی بود.

من نمره 8 دادم. واقعا انتظارم توی یک سری موارد بالاتر بود. روند داستان هم انگار داشتی نوار رو روی دور تند پلی میکردی!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای من هم خیلی عجیب بود که چرا سم زودتر از اینها نرفت جان رو ببینه! به نظرم خیلی تو ذوق میزد این قضیه.

و اینکه وقتی کایبرن اون سلاح رو به بران داد گفت: فکر کن ملکه به کسی که "برادران" خائنش رو بکشه چه پاداشی میده. دقیقا کایبرن گفت برادرز  

این یعنی سرسی قصد کشتن تیریون و جیمی رو داره؟

و اصلا شاید خیانت جیمی باعث شده که سرسی دوباره به فکر کشتن تیریون هم بیفته. وگرنه به قول دوستان سرسی میتونست فصل قبل تیریون رو تو روز مذاکره بکشه.

ویرایش شده در توسط Mimzar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به شخصه واقعا ناامید شدم. این اپیزود دقیقا همون روند فن سرویس فصل ۷ که استاندارد های گات رو پایین اورده بود رو ادامه داده بود.

متاسفانه با این اوضاع واقعا نگران بقیه فصل ۸ هستم.

این اپیزود پر از نکات منفی بود که حتی برای بیننده ی معمولی و بدون دانش نقد فیلمی مثل من هم کاملا واضح و مبرهن بود.کامنت های سایت imdb رو که میخوندم اکثرا ناراضی بودن به دلایل کاملا منطقی ولی کامنت های اینجا خیلی جالب بود برام!!! و اینکه اکثرا راضین

مثلا خیلیا از نگاه از سر غیرت دراگون به جان و دنریس خوششون اومده بود!!!‌وقتی میگم سریال فن سرویس شده منظورم همینه دقیقا.با کدوم منطقی اژدها باید سر مامانش غیرتی بشه نگاه خشم الود بندازه مگه پسر بچه ده ساله اس مثلا؟؟ مگه فیلم هندیه؟؟درسته گفتن اژدها خیلی چیزارو میفهمه ولی این سکانس بشدت مسخره و فانتزی بود.کل‌ سکانس پرواز اژدها بدون فایده و هیجان با جلوه های ویژه پایین تر از حد استاندارد بود که تو اپیزودی که میتونست خیلی چیزهای مهم تری رو نشون بده وجودش اضافی و به درد نخور بود. نقد بعدیم رو تجدید دیدار های این قسمت بود(جان با اریا و برن یا سانسا و تیریون آریا با هاوند و گندری‌ و و ...)‌که به نظر من سرد و مصنوعی ترین چیزی بود که میتونستن بسازن!! یعنی بعد ۲ سال صبر و تحمل واقعا این چیزی بود که بهمون نشون دادن؟ خدایی من نمیدونم کسانی که با این تجدید دیدار ها راضی بودن با چه دیدی سریال رو میبینن ولی واقعا پتانسیل این سکانسا خیلیییییی بیشتر بود و کاملا خرابش کردن به بدترین شکل ممکن.

نقد بعدی میره سر نحوه گفتن حقیقت به جان.خیلی آبکی و کلیشه ای دقیقا عین فیلمای ایرانی گفته شد و سطح بازیگری این سکانس هم کم از فیلمای آبدوغ خیاری خودمون نداشت.طرف میفهمه کل زندگیش یه دروغ بزرگ بوده اونوقت فقط چشماش گرد میشه؟؟! بیخیال واقعا.

نقد بعدی میره رو بازی امیلیا کلارک که واقعا احساس قوی ای دارم که با بازیش به تنهایی سطح فصل هشت رو چند لِوِل میاره پایین. شما تو چند سکانس کاملا میفهمین که ذات امیلیای خودشو نشون میده انگار نه انگار داره نقش کاراکتر قوی و پیچیده ای مثل دنریس رو بازی میکنه کاملا برمیگرده به ذات خودش و کاملا از نقش بیرونه.

نقد بعدی سرسی هست که باز نسبت به بقیه بیشتر بهش اعتماد دارم با اینکه برخوردش با یورون و تسلیم شدنش خیلی lame و آسون به نظر اومد ولی فکر میکنم یه فکرایی تو سرشه که این برخوردو ماسمالی میکنه.بیشتر به خاطر اون نگاه پر از اشکش بعد از رفتن یورون از اتاق میگم.

نقد بعدی رو کاراکتر تیریون هست که واقعا-واقعا ایا همون تیریونی هست که میشناختیم؟! نمیدونم چجوری میشه کاراکتری به اون جذابی و هوش و درایت و سیاست رو اینطوری از عرش به فرش برسونن با فیلمنامه شون. دقیقا نقش تیریون تو فصل ۷ و همین قسمت چی بوده؟!‌ نه خبری از دیالوگای سنگین و پرمغزش هست نه خبری از تصمیما و سیاست های از سر هوشش. یعنی‌ انقدر بدبختش کردن که باید بره التماس سانسا رو بکنه تا با دنریس کنار بیاد؟!

خیلی چیزای دیگه ام بود برای گفتن که ترجیح میدم دیگه نگم. و اما بزرگ ترین و واضح ترین عیب این اپیزود و کلا حتی فصل ۷ نبود مهارت خارق العاده فیلمنامه نویسی جرج آر آر مارتین و نبود دیالوگ های پرمایه و سنگینی که از گات سراغ داشتیم بود. از وقتی سریال از کتاب جلو افتاد این روند رو پیش گرفته و متاسفانه با اینکه امیدوار بودم فصل ۸ اینطوری نباشه گویا هست.بزرگترین ضعف این اپیزود دیالوگ های کاملا معمولی و سرسری و جوک های مسخره و کاملا بیجایی بود که دیدیم. چجوری ممکنه شخصی مثل اد که چندین ساله با قضیه وایت واکر ها درگیره و حتی باهاشون جنگیده ندونه وقتی چشماشون آبیه چه شکلیه؟؟!! و فکر کنه چشمای تورموند شبیه اوناست؟‌این دیالوگ جز این که بخواد به زور یه جوک بیجا رو به خورد بیننده بده چه فایده ای داشت؟

در اخر

به نظرم چند دقیقه اخر کلا میشه گفت شاید در سطح استاندارد های گات بود وگرنه بقیه اپیزود اصلا چنگی به دل نزد و من واقعا متعجبم چطور ممکنه سردبیر مجله ها و خبرنگارا اینطوری از اپیزود اول‌ تعریف کرده باشن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 ساعت قبل، makhzanplus گفته است :

میتونه زمین گیر کنه ، چون هم وایلد فایر داره که میتونه تو نقاط مختلف کار بزاره ، ناوگان دریایی لنیستر ها بهترین نیروی دریایی هستش که میتونن از دریا به خشکی که وایت واکر ها هستند توپ ها آتشین و تیرهای شیشه اژدها بهشون بزنند و اگر کینگز لندینگ سقوط کنه میتونند همینطور به عقب برند و توی جاهای استراتژیک باهاشون بجنگند .

این راه حل بهتر از اینه که برن وینترفلی که هیچ شناختی ازش ندارند و هیچ نقطه استراتژیکی هم نداره.

سرسی با فاصله از همه کاراکتر ها داره باهوش تر و مارتینی تر رفتار میکنه .. 

Khosi.P

رفیق چطور میخواد با لشکری که هیچ دردی رو احساس نمیکنن بجنگن ؟ بعدشم نایت کینگ یه موجود باهوش مگه زامبی که عقل نداشته باشه چیزی که شما میگی دیگه خیلی رویایی بعدشم همون رعب و وحشت نایت کینگ واسه فلج کردن ارتش سرسی کافی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آقا این نایت کینگ جدا خیلی پشم ریزونه کاراش ? 

ولی هرچی بیشتر میگذره اون تئوری که میگه نایت کینگ همون برنه بنظرم محتمل‌تر میشه ? این برن خیلی مرموز شده ? 

... 

اما این اپیزود دوتا نقطه عطف قوی داشت

یکی نگاه دروگون :)))) و یکیم دیالوگ تورمند :)))

ویرایش شده در توسط I’ve always had blue eyes

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 11 ساعت قبل، Kootlas گفته است :

نکته جالبی که من تو این قسمت به چشمم اومد اون سکانسی بود که تیریون و برن چشم تو چشم میشن دقیقا بعد از صحبتهای تیریون با سانسا.
یه حالتی که انگار برن میدونه محتوای صحبتای تیریون با سرسی تو فصل قبلو و به نظرم این سکانس این تئوری که میگن تیریون به دنریس خیانت میکنه و یکم تایید میکنه.
حالا باز مطمئن نیستم. 

من قبل از شروع فصل هشتم اصلا همش تو ذهنم بود. مخصوصا جايي كه به سرسي گفت من تنها كسي هستم كه داره اين خانواده رو نجات ميده دنريس حتي حاضر نبود بياد اينجا من اوردمش! يه همچين چيزايي گفت!!!!!

بعد هم نگاه هاش تو اون فيلم تبليغاتي كه موزيك روش بود انگار واقعا خيانت مي كنه.

تو قسمت اول هم كه اره من هم همش منتظر بودم برن يه حرفي بزنه بهش. حالا اميدوارم اينجوري نباشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظر من احتمال خیانت تیریون به جان و دنریس خیلی کمه. اگه قراری با سرسی گذاشته بودن، سرسی کایبورن رو نمیفرستاد که به بران طلا بده که هم تیریون و هم جیمی رو بکشه.

بعضیا گفتن که با نسوختن جان تو آتیش اژدها معلوم میشه جان تارگرینه. ولی میدونیم که همه تارگرین ها از آتش مصون نیستن و دنریس یک استثناس. تو فصل اول هم جان وقتی جیور مورمونت رو نجات داد دستش سوخت پس نمیتونه مقابل آتش مصون باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 10 ساعت قبل، دنریس تارگاریان گفته است :

اون پسربچه،  لرد آمبر بود که بعد به دستور سانسا می ره به قلعه ی خودش و در اونجا توسط نایت کینگ کشته و به زامبی تبدیل و علامت گذاری می شه ( آخر اپیزود)

 

دقیق نگاه نکردم چی می خواد درست کنه، ولی آره باید جالب باشه ^_^

 

ناظر فروم:پست ها ادغام شد. از زدن پست های تک خطی و پشت سر هم خودداری کنید. سپاس گزارم.

احتمالا آریا نایت کینگو بکشه
https://www.youtube.com/watch?v=GSzUxAjr4qU

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بلاخره فصل هشتم بعد از دو سال اومد.. ?

هوند هنوز اون اخلاق مسخرش رو حفظ کرده (بر خلاف قسمت آخر فصل قبل که از خبر زنده بودن آریا خوشحال بود اینجا فقط فحش بار آریا کرد).

دیدار دوباره جان و آریا خیلی عالی بود.. واکنش آریا به زنده شدن جان در نوع خودش جالب بود.

اژدها سواری جان و رفتنشون به کنار آبشار من رو یاد ایگرت و اون غار انداخت. ظاهرا باید با توجه به چیزی هم که واریس گفت (اینکه رابطشون پایدار نمیمونه) باید منتظر مرگ دنریس باشیم.

باید دید واکنش دنریس چیه به شاهزاده بودن جان.. دنریس از فصل اول دنبال تخت آهنینه و احتمالا بدجوری تو پر و بالش میخوره.. 

بنده خدا سمول.. از فصل اول اینطوری ندیده بودیمش.

حرکت شاه شب با ند آمبر احتمالا به چشم خدایان در ریورلندز اشاره داره.. (شاید بچه های جنگل هنوز توی اون منطقه مخفی باشند و هدف شاه شب به بچه های جنگل و منطقه چشم خدایان مربوط باشه)

جیمی تنها اومد.. خیلیا فکر میکردن میره ریورلندز و بران رو ملاقات میکنه و باقی مونده ارتش لنیستر و تالی رو میاره شمال اما تنها اومد که خیلی عجیب بود..

باید دید بران چه حرکتی میزنه.. از فصل اول فقط دنبال طلا و قلعه بوده .. بنده خدا کاراش همیشه نصفه کاره میمونه مثل همین قسمت.!!

در کل قسمت دیدارهای مجدد و نارضایتی لردهای شمال بود اما با این حال کارگردانی خیلی قوی داشت.. من به این قسمت نمره 9 دادم.

 

 

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مگه اینکه سرسی به نایت کینگ بگه بیا بریم تو اتاق

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 15 ساعت قبل، hodor گفته است :

خطر اسپویل قسمت اول فصل هشتم

 

خب بعد از دوسال انتظار، قسمت اول فصل هشتم اومد و بیشتر زمینه سازی برای اتفاقات آینده بود

برخورد شخصیت ها با هم و نحوه گفتگو ها جالب بود  ولی به نظر من آنچنان پخته از آب در نیومده بود و باز هم سراسیمگی در آن به چشم میخورد،به شخصه انتظار داشتم مثلا دیدار آریا با گندری یا هوند بهتر از آب در بیاد و جای کار بیشتری داشت.

نکات مثبت این اپیزود از نظر من:

1- اجیر کردن بران (توسط سرسی) برای کشتن تیریون با همان کمانی که با آن پدرش را کشت

2- پرواز دو نفره جان با دنریس ........نگاه خشم آلود از سر غیرت دراگون به جان هنگام بوسیدن دنریس(عاشق نگاهش شدم!)

3- دیدار آریا با جان بعد از مدتها دوری

4- دیدار تریون و سانسا و صحبتهای آنها

5- نحوه برخورد سم با اعدام شدن پدر و برادرش توسط دنریس

 

نکات منفی این اپیزود از نظر من:

1- نحوه گفتن حقیقت به جان اسنو درباره پدر و مادرش...............خیلی سریع و بی مقدمه رخ داد و جان هم خیلی سریع آن را باور کرد

2- دیدار آریا با هوند و گندری...........انتظارم بیشتر بود

3- دیدار جان با برن (مثلا آخرین باری که جان برن رو دید، برن بی هوش بود.........با یه جمله "برای خودت مردی شدی" سر و ته قضیه رو هم آوردن

4- وا دادن راحت سرسی به گریجوی

5-منتظر موندن برن شب تا صبح براي ديدن جيمي لنيستر!

 

در پایان من به این اپیزود نمره هشت رو دادم

داداش تو نابودم کردی با این نقدت ،

تو فصلای قبلی وقتی سم خبری چیزی میداد به جان ،جان قبولش میکرد چون بهش اعتماد داره 

یا اصلا دقیقا میخواستی دیدار با گندری و اریا و هاند چطوری بشه مثلا اریا بیاد سگ شکاری رو بکشه یا چی،،،حرفا میزنی ها 

یجوری نوشتی راحت وا دادن سرسی ،که فک کنم اسلا سریال رو از اول ندیدی ،توصیه میکنم دوباره ببین و یکم به نوع روابط سرسی توجه کن 

و در اخر این ایرادت که صبح تا شب مونده بود برا جیمی???یعنی پاره شدم یعنی با این نقدت میتونیم پناهنده بشیم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 14 ساعت قبل، ramin af گفته است :

اینجوری خط داستانی قسمت اول خیلی سریع پیش میره

نکته مثبت این بود که با فیلمنامه لورفته متفاوت بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 21 دقیقه قبل، Viserion گفته است :

به نظر من احتمال خیانت تیریون به جان و دنریس خیلی کمه. اگه قراری با سرسی گذاشته بودن، سرسی کایبورن رو نمیفرستاد که به بران طلا بده که هم تیریون و هم جیمی رو بکشه.

بعضیا گفتن که با نسوختن جان تو آتیش اژدها معلوم میشه جان تارگرینه. ولی میدونیم که همه تارگرین ها از آتش مصون نیستن و دنریس یک استثناس. تو فصل اول هم جان وقتی جیور مورمونت رو نجات داد دستش سوخت پس نمیتونه مقابل آتش مصون باشه

ممکنه با همون‌کمانی که پدرشو‌کشت به دنریس خیانت‌کنه و‌بکشش!من‌کلا فکرمیکنم سرسی خیلی خیالش از دنریس راحته یه آدم‌ نزدیک به دنریس هست‌که داره بهش خیانت میکنه و‌اخبارشو به سرسی میده.یا یریونه یا جورامورمونت هنوز جاسوسیسشو‌میکنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اپیزود خوبی بود ، البته بهتون حق میدم بعد نزدیک به دو سال صبر کردن خورده باشه تو ذوقتون ولی بهای تموم شدن سریال زود تر از کتاب و در نتیجه اش تغییر دادن سرنوشت خیلی از شخصیت های فرعی همینه 

 

از اول که شروع کنیم لرد آمبر کوچک رو می بینم که از در و دیوار بالا رفتناش مارو خیلی یاد برن کوچک و قسمت اول فصل یک می اندازه که خب باید همون موقع فاتحشو می خوندیم.

جلو تر که میریم به آریا می رسیم که منتظر جانه ، به نظر من بخش جالب این قسمت باید همین ری یونین ها باشه ، آریا و جان ، برن و جان و بقیه شخصیت ها از جمله هوند گندری ، تریون ، سم و در انتها جیمی  شخصیت های که تا اینجای کار زنده موندن و قراره بعد مدت طولانی همدیگه رو ببینن این تجدید دیدار هم می‌تونه پر از شادی باشه هم می تونه ، جای زخم های قدیمی و باز کنه و تازه این قسمت خوب ماجراس ، این عوضیا همدیگه رو میشناسم و با این حال به هم اعتماد ندارن ( مثلا تریون و سانسا ) ، پس اونایی که هم دیگه رو نمیشناسن اصلا ممکنه با هم کنار بیان ؟ نگاه سرد مردم شمال به ملکه خارجی رو به یاد بیاورید 

هر چی جلوتر میرم بیشتر قانع میشم که آره این چیز بزرگتر بوده و سازنده ها با سرعت دادن به روند اتمام داستان نتونستن اون شخصیت یا اون وضعیت خاص رو به ما بقبولونند ، مثلا توی مورد برخورد ها ( فرضا آریا و گندری ، تریون و سانسا ) همه شکایت می کنند چرا بخورد ها سرد و بود و اونجوری که انتظار داشتن پیش نرفت ، توی این مورد ها داستان می‌تونه توجیه خوبی باشه ولی سریال نه ، چرا؟ چون مطمئنا در کتاب وقتی شخصیت ها به اینجای کار میرسند اونقدر خسته و داغونند که این دیدار ها براشون اونقدر ها معنی نداره ، یا حداقل به این شکل نیست چون با توجه به خواسته هاشون برخورد ها و رفتارشون فرق کرده ، مثلا آریا دیگه دختر بچه نیست اون جایگاه هر کسی رو فهمیده و ایندفعه به جای انتقام اومده از خونوادش دفاع کنه ( اتفاقی که برای لرد بیلیش افتاد رو به یاد بیارید ) سریال سعی داره اینو نشون بده ولی با خراب کردن قوس شخصیتی آریا در فصل قبل الان نمی تونه به خوبی اتفاقاتی که داره میوفته رو نشون بده  همین اتفاق برای بقیه شخصیت ها هم می افته

در طرف دیگه خراب کردن قوس شخصیتی ما جیمی رو داریم ، بهترین قوس شخصیتی داستان ، ری یونینش آنقدر خوبه که وقتی برن می‌فهمه داره میاد براش یه رو تو سرما صبر می کنه !!

دیدار با خارجی ها ، کمپ بزرگ آنسالید ها ، نارضایتی لرد های شمالی و حضرت لینا مورمنت از جان اسنو / تارگرینی که نمی‌خواد شاه بشه ولی اژدها دوست داره از بخش های دیگه اتفاقات شمال بود 

اما کم کم بریم سر اصل مطلب ، یعنی کینگز لندیگ ، وقتی یورون گریجوی اومد با لشکرش ، گلدن کمپانی دور و برش و سرسی که باخودش میگه آیا بدم آیا ندم ؟ و بالاخره یورون که با دو سه فیل و سرباز اینور و اونور می‌تونه سرسی رو کیش و مات کنه 

در مورد این بخش فقط میشه تاسف خورد چون یورون یکی از بخش های مورد علاقه من در کتاب ها بوده که سریال نابودش کرده 

لنا هدی تا حد زیادی توی کار خودش خوبه و همینطور سرسی هم تا اینجای کار خط داستانی جذاب و خوبی داشته ، میشه بهش امید داشت هرچند دستور کشتن تریون در اونضعیت بدست بران یه کم ناجوره و به نظرم کار نویسنده هاست تا به روند اتفاقات سرعت ببخشند و امیدوارم توی کتاب خبری از این کار نباشه حداقل به این شکل وگرنه کلاغ سه چشم به داد تریون برسه

بلاخره رسیدیم به گریوجوی ها این هم از همون دیدار هایی بود که نه تنها انتظارشو داشتم بلکه میدونستم جذاب از آب در میاد چون هرچی نباشه جرائت پیدا کردن تیون رو سریال خوب نشون داد ولی همون طور که گفتم با خراب شدن کامل خط داستانی گریجوی ها در کتاب ، اینجا هم نمیشه منتظر اتفاقای خفن بود 

و در انتها نایت واچ ،از اینکه چجوری زنده موندن رو نمی دونم یا اینکه چجوری همزمان به است هارث رسیدن چیزی نمی تونم بگم ولی میتونم بگم که خفن تر بخش این قسمت بود برام ، اینجا نویسنده ها نشون دادن که با اینکه ممکنه نتوانسته باشن داستان رو اونجوری که باید پیش ببرند اما هنوزم می تونن مارو غافل گیر کنن  

فقط یه نکته میمونه اونم آثار هنری آدر ها رو دیوار خونه لرد آمبره ، این آثار که حتی توی کتاب هم بهش اشاره نشده یه جورایی ابتکار نویسنده هاست ( مگه اینکه مربوط به پایان داستان بوده باشه ، که یه جوری با تکرارش به ما بگن آره جواب همیشه رو به روتون بوده و غیره ) از ای جور نشونه ها توی سه چهار جایی که دیده شده یکی توی قسمت اول بود ( شکلس فرق داره و با اجزای بدن ساخته شده بود ) ، وقتی جان و منس از هم جدا میشن و جنازه اسبارو به اون شکل پیدا می کنن ، در حکاکی معدن دراگون گلس و از همه مهم تر در سفر برن به همراهی کلاغ سه چشم به زمانی که اولین آدر خلق شده ، اگه دقت کنید همین علامت به دور درخت چهره ای که اون فرد مشخص رو بهش بسته بودن به صورت تخته سنگ های بزرگ وجود داره ، واقعا در اینکه نشونه چیه چیزی نمیشه گفت بعضیا میگن یه نوع نشانه از خورشیده ( من دقت کرد تقریبا هر بار که این نشونه رو دیدم ۷ پر داشت ولی اینبار هشت تا بود ، شایدم هیچ ربطی نداره و فقط شکله که مهمه ) بعضیا هم میگن اگه از بالا به درخت چهره نگاه کنی به اون شکله یا استعاره ای از ریشه های درخته ، یا بالاخره یه جوری به فرزندان جنگل یعنی خالقینشون وابستس اما از اونجایی که حتی نمی دونیم آدر ها چی میخوان پس دقیقا نمیشه مفهوم این کارشون رو فهمید ، شایدم یه جور علامته برای اینکه بگن آره اینجا هم برا منه ، یا شایدم به خواسته اصلی و مرموزشون وابسته اس ، به هر حال چند هفته دیگه جواب تمام این سوال ها مشخص میشه پس بهتره صبر کنیم و زود قضاوت نکنیم و کمتر غر بزنیم :)

ویرایش شده در توسط BaldRaven

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منم‌موافقم باهاتون ولی امیدوارم قسمت های بعدی انتظارات رو براورده کنه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یک نکته ی خیلی عجیبی ذهنم رو درگیر کرده.

توی آهنگ اول فیلم که همیشه میذاشت، نماد های خاندان های مختلف بود. شیر،گرگ،گوزن،اژدها و ...

ولی الان، سه چهار تا نماد خیلی عجیب دیدم که شاید پیشگویی از آینده باشه؟ نمیدونم تفسیرش چی میشه ؟

اولی اگر اشتباه نکنم یک آدر هست که سر بریده شده ی گرگ دستشه، دومی یک شیر(؟) که به دار آویخته شده، سومی هم یک شیر که توی دهنش یک ماهی هست.

البته جلو تر یک اژدها هم هست که گویا داره برده ها رو شلاق میزنه

این نماد ها خیلی عجیب هستن!

شاید اگر بخوایم پیشگویی کنیم، اولی میتونه سرنوشت جان باشه، دومی سرنوشت جیمی ، سومی سرنوشت تیریون و سانسا و چهارمی سرنوشت دنریس...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 10 دقیقه قبل، ArI@N گفته است :

یک نکته ی خیلی عجیبی ذهنم رو درگیر کرده.

توی آهنگ اول فیلم که همیشه میذاشت، نماد های خاندان های مختلف بود. شیر،گرگ،گوزن،اژدها و ...

ولی الان، سه چهار تا نماد خیلی عجیب دیدم که شاید پیشگویی از آینده باشه؟ نمیدونم تفسیرش چی میشه ؟

اولی اگر اشتباه نکنم یک آدر هست که سر بریده شده ی گرگ دستشه، دومی یک شیر(؟) که به دار آویخته شده، سومی هم یک شیر که توی دهنش یک ماهی هست.

البته جلو تر یک اژدها هم هست که گویا داره برده ها رو شلاق میزنه

این نماد ها خیلی عجیب هستن!

شاید اگر بخوایم پیشگویی کنیم، اولی میتونه سرنوشت جان باشه، دومی سرنوشت جیمی ، سومی سرنوشت تیریون و سانسا و چهارمی سرنوشت دنریس...

یک تحقیق و بررسی کردم و به نظر میرسه که این صحنه ی رد ودینگ بوده ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×