رفتن به مطلب
ریگار

بحث و پیش بینی آنچه در کتاب ششم رخ خواهد داد

Recommended Posts

خوب یه سوال دیگه هم به نظرم رسید.......

 

از اون جا که زمانی که جان چاقو خورد ..او قوله یکی از شوالیه های ملکرو داغون کرده بود.((((فک کنم شوایه هه رفته بود ول رو بدزده.)))))...و یه عده می خواستن بهش حمله کنن اما جان داشت جلوشونو می گرفت....یه عده از مردم آزادم اونجا بودن.....

 

به نظرتون امکان داره که بعد چاقو خوردن جان اونجا بین مردم آزاد و شوالیه ها و برادران سیاه خونو خون ریزی بشه و تو کتاب بعدی تو دیوار نیرویی نمونده باشه؟؟؟؟

به نظر من محتمله.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خوب یه سوال دیگه هم به نظرم رسید.......

 

از اون جا که زمانی که جان چاقو خورد ..او قوله یکی از شوالیه های ملکرو داغون کرده بود.((((فک کنم شوایه هه رفته بود ول رو بدزده.)))))...و یه عده می خواستن بهش حمله کنن اما جان داشت جلوشونو می گرفت....یه عده از مردم آزادم اونجا بودن.....

 

به نظرتون امکان داره که بعد چاقو خوردن جان اونجا بین مردم آزاد و شوالیه ها و برادران سیاه خونو خون ریزی بشه و تو کتاب بعدی تو دیوار نیرویی نمونده باشه؟؟؟؟

امکان اغتشاش و بی نظمی که البته هست. خصوصا امکان داره مردم آزاد شورش کنند. ولی سربازای ملکه رو فکر نکنم دست به اسلحه بشن. چون از ملیساندر می ترسند و ملیساندر هم تضعیف شدن دیوار رو نمی خواد. امکان یک کودتا توی دیوار هم هست. البته اگه همین اقدام به قتل جان رو کودتا در نظر نگیریم.

یه چیزی که من رو خیلی آزار می ده عدد فرماندهای دیواره. اگه اشتباه نکنم نهصد و نود و هفت. مارتین مطمئنا این عدد نزدیک به هزار رو اتفاقی انتخاب نکرده. عدده یه جورایی آینده رو پیشگویی می کنه. یه طورایی احساسم اینه که فرمانده 998 و 999 خیلی سریع می آن و می رن و بعدش یک اتفاق خیلی بزرگ می افته. شاید دیوار کلا نابود بشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خوب یه سوال دیگه هم به نظرم رسید.......

 

از اون جا که زمانی که جان چاقو خورد ..او قوله یکی از شوالیه های ملکرو داغون کرده بود.((((فک کنم شوایه هه رفته بود ول رو بدزده.)))))...و یه عده می خواستن بهش حمله کنن اما جان داشت جلوشونو می گرفت....یه عده از مردم آزادم اونجا بودن.....

 

به نظرتون امکان داره که بعد چاقو خوردن جان اونجا بین مردم آزاد و شوالیه ها و برادران سیاه خونو خون ریزی بشه و تو کتاب بعدی تو دیوار نیرویی نمونده باشه؟؟؟؟

امکان اغتشاش و بی نظمی که البته هست. خصوصا امکان داره مردم آزاد شورش کنند. ولی سربازای ملکه رو فکر نکنم دست به اسلحه بشن. چون از ملیساندر می ترسند و ملیساندر هم تضعیف شدن دیوار رو نمی خواد. امکان یک کودتا توی دیوار هم هست. البته اگه همین اقدام به قتل جان رو کودتا در نظر نگیریم.

یه چیزی که من رو خیلی آزار می ده عدد فرماندهای دیواره. اگه اشتباه نکنم نهصد و نود و هفت. مارتین مطمئنا این عدد نزدیک به هزار رو اتفاقی انتخاب نکرده. عدده یه جورایی آینده رو پیشگویی می کنه. یه طورایی احساسم اینه که فرمانده 998 و 999 خیلی سریع می آن و می رن و بعدش یک اتفاق خیلی بزرگ می افته. شاید دیوار کلا نابود بشه.

 

اتفاقا به نظرم این عدد که فکر کنم ۹۹۸ بود رو به این حالت انتخاب کرده که بگه عددا مهم نیستن. چون یه جای دیگه از قول سم فکر کنم، می‌گه تعداد واقعیه فرمانده‌های دیوار بیشتر از ایناس و تاریخ‌نگارا و شمارش‌ها ایراد داشته.

اگه جان یهو فرمانده‌ ۱۰۰۰ام می‌شد،‌میرفت تو همون کلیشه‌هایی که مارتین سعی کرده ازشون پرهیز کنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اتفاقا به نظرم این عدد که فکر کنم ۹۹۸ بود رو به این حالت انتخاب کرده که بگه عددا مهم نیستن. چون یه جای دیگه از قول سم فکر کنم، می‌گه تعداد واقعیه فرمانده‌های دیوار بیشتر از ایناس و تاریخ‌نگارا و شمارش‌ها ایراد داشته.

اگه جان یهو فرمانده‌ ۱۰۰۰ام می‌شد،‌میرفت تو همون کلیشه‌هایی که مارتین سعی کرده ازشون پرهیز کنه.

این عدده نهصد و نود هفت یا هشت خیلی سر راست تر از اینه که بگیم اتفاقیه. اگه می خواست یه عدد بی ربط بگه می تونست بگه 1017 یا 963. 997 ولی چسبیده به هزار. اصلا آدم می بینیتش یاد هزار می افته.

جان اگه هزارمین نفر می شد دست مارتین برای دراماتیک تر کردن داستان بسته می شد. ولی الان خیلی کار ها رو می تونه بکنه. در مورد کلیشه ها هم باید بگم مارتین هم در نوع خودش کم کارهای کلیشه ای نکرده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اتفاقا به نظرم این عدد که فکر کنم ۹۹۸ بود رو به این حالت انتخاب کرده که بگه عددا مهم نیستن. چون یه جای دیگه از قول سم فکر کنم، می‌گه تعداد واقعیه فرمانده‌های دیوار بیشتر از ایناس و تاریخ‌نگارا و شمارش‌ها ایراد داشته.

اگه جان یهو فرمانده‌ ۱۰۰۰ام می‌شد،‌میرفت تو همون کلیشه‌هایی که مارتین سعی کرده ازشون پرهیز کنه.

این عدده نهصد و نود هفت یا هشت خیلی سر راست تر از اینه که بگیم اتفاقیه. اگه می خواست یه عدد بی ربط بگه می تونست بگه 1017 یا 963. 997 ولی چسبیده به هزار. اصلا آدم می بینیتش یاد هزار می افته.

جان اگه هزارمین نفر می شد دست مارتین برای دراماتیک تر کردن داستان بسته می شد. ولی الان خیلی کار ها رو می تونه بکنه. در مورد کلیشه ها هم باید بگم مارتین هم در نوع خودش کم کارهای کلیشه ای نکرده.

 

به نظرم امکانش هست چون الان تو دیوار ثبات نیست و امکان داره جندتا فرمانده بیانو برن.....

فقط من نمی دونم فرمانده ها رو می شه عزل کرد یا باید بمیرن تا عوض شن.؟؟؟؟؟

 

الان بعد جان هر کی بیاد کارش خیلی سخته...چون بایذ با مردم آزاد راه بیاد.....ولی ازشون بدش میاد(تا اونجا که یادمه همه ی برادرا مخالف بودن)

 

یه سوال راجع به آریا ......اینا که چهرشونو عوض می کنن بعد هر موقع بخوان می تونن اون چهره هایی رو که یه بار داشتن باز بپوشن؟؟؟؟

یعنی مثلا الان آریا یه چهره ی خودش یکی اون دختر زشته...یکی اون خوشگله وپنج شیش تا دیگه بگیره هر وقت بخواد می تونه بین اینا سوایچ کنه؟؟؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آریا رو بردن تو اون دالون ها و جایی که اون چهره ها رو نگه می داشتن و کلی بند و بساط نیاز بود تا چهره اش عوض شه ولی جکن هگار جلو آریا خیلی شیک چهره اش رو عوض کرد.

به نظر من اولین باری که می خوان به شکل کسی در بیان باید اون مراحل رو طی کنن ولی بعدش دیگه به قول خودت می شه سوئیچ کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آخه چطور میشه سوییچ کرد؟ کلن این قضیه ک جیکن هگار به اون سرعت قیافشو عوض کرد همیشه برام جالب و غیر ممکن به نظر می رسید الانم برام جا نیفتاده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دیشب اون فصلی رو خوندم که رمسی به جان نامه داده بود . خیلی تعجب کردم از این که رمسی این همه اطلاعات رو از کجا اورده

با این که تو ویکی هم صفحه ی استنیس رو خوندم هم صفحه ی محاصره ی وینترفل رو و فهمیدم که استنیس هنوز نمرده 

 

ولی میزان اطلاعات رمسی خیلی زیاده . نکنه رمسی هم یه راهب رالور داره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
دیشب اون فصلی رو خوندم که رمسی به جان نامه داده بود . خیلی تعجب کردم از این که رمسی این همه اطلاعات رو از کجا اورده

با این که تو ویکی هم صفحه ی استنیس رو خوندم هم صفحه ی محاصره ی وینترفل رو و فهمیدم که استنیس هنوز نمرده 

 

ولی میزان اطلاعات رمسی خیلی زیاده . نکنه رمسی هم یه راهب رالور داره

 

رمسی استعداد فوق العاده ای تو شکنجه داره، کاری که با ثئون کرده با معیار های قرن 21 هم شاهکاری تو تخریب روح جسم شخص مورد شکنجه حساب می شه.

 

همه چیزایی که تو نامه گفته رو با شکنجه منس و اسپیر وایف ها می تونسته فهمیده باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوب کتاب ۵ رو تموم کردم و انصافا عجب جایی هم تموم شد . مرگ کوان و جان و همین طور نامعلوم موندن سرنوشت بقیه ی شخصیت ها عطش من رو برای خوندن کتاب ۶ به حداکثر رسونده . 

راستی الان باید چه کتابی رو بخونم 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خوب کتاب ۵ رو تموم کردم و انصافا عجب جایی هم تموم شد . مرگ کوان و جان و همین طور نامعلوم موندن سرنوشت بقیه ی شخصیت ها عطش من رو برای خوندن کتاب ۶ به حداکثر رسونده . 

راستی الان باید چه کتابی رو بخونم 

سوای "دانک و اگ" و "پرنسس و ملکه" که استاد معرفی کردند دو تا از فصول کتاب شش رسماً منتشر شده اند. فصل آریانه رو می تونی از لینک http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ بگیری و مطالعه کنی. یه فصل مهم تر که هم قبلا از تیان منتشر شده. من خودم الان ندارمش ولی بچه های دیگه شاید داشته باشنش. اون فصل رو هم حتما بخون.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
خوب کتاب ۵ رو تموم کردم و انصافا عجب جایی هم تموم شد . مرگ کوان و جان و همین طور نامعلوم موندن سرنوشت بقیه ی شخصیت ها عطش من رو برای خوندن کتاب ۶ به حداکثر رسونده . 

راستی الان باید چه کتابی رو بخونم 

سوای "دانک و اگ" و "پرنسس و ملکه" که استاد معرفی کردند دو تا از فصول کتاب شش رسماً منتشر شده اند. فصل آریانه رو می تونی از لینک http://www.georgerrmartin.com/excerpt-from-the-winds-of-winter/ بگیری و مطالعه کنی. یه فصل مهم تر که هم قبلا از تیان منتشر شده. من خودم الان ندارمش ولی بچه های دیگه شاید داشته باشنش. اون فصل رو هم حتما بخون.

 

من هم فصل آریانه رو خوندم هم سر باریستانو...هم ویکتوریان..........ولی فصل تیانو پیدا نکردم.....

 

دوستان هر کی داره لطفا یه لینک بده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
من هم فصل آریانه رو خوندم هم سر باریستانو...هم ویکتوریان..........ولی فصل تیانو پیدا نکردم.....

 

دوستان هر کی داره لطفا یه لینک بده.

 

توی سایت قبلیش بود، الان با این فصل جدید جایگرین شده

 

من همون موقع کپی کرده بودم.

 

Winter is coming - revealed chapter.docx

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فصل خوبی بود.....

 

خیلی مسخره است که تئون بهشون نمی گه که برن و ریکان زندن.......یا این که اون قلعه رو آتیش نزده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

امروز یک ایده جالب به نظرم رسید، نظر شما در مورد این که دنریس به تخت سلطنت برسه، ولی به وسیله تیغه های تخت آهنین کشته بشه، چیه؟ به نظر من اوج خنده است، یعنی از خورده شدنش به دست دروگون، ریگال یا ویسریون هم خنده دار تره.

فقط موندم که ارزش داره دنریس رو بیشتر تحمل کنیم بعد این شکلی بمیره. فکر نمی کنم ارزشش رو داشته باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
امروز یک ایده جالب به نظرم رسید، نظر شما در مورد این که دنریس به تخت سلطنت برسه، ولی به وسیله تیغه های تخت آهنین کشته بشه، چیه؟ به نظر من اوج خنده است، یعنی از خورده شدنش به دست دروگون، ریگال یا ویسریون هم خنده دار تره.

فقط موندم که ارزش داره دنریس رو بیشتر تحمل کنیم بعد این شکلی بمیره. فکر نمی کنم ارزشش رو داشته باشه.

برادر این چه حرفیه می زنی . خوندن هر صفحه از فصل های دنریس مثل تحمل شکنجه های رمسیه . هر چی زودتر بمیره بهتره . 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نه، من موافقم که بوسیله تخت آهنین کشته شه، لذتش بیشتره اینجوری.

در حال مردنم هی بگه I'm just a little girl, why did u do this to me?l

بعدم قاطی کنه تا لحظه جان دادن اون storm born و mother of dragons و ... رو هی فریاد بزنه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

استنیس من دقیقا به همون دلیلی که کیوان می گه بدم نمی آد دنریس روی تخت آنین بمیره در حالی که پشت سر هم می گه من استورم بورنم و .... ولی از اون طرف مثل خودت خیلی دوست دارم شرش زودتر کم بشه. گفتم که مطمئن نیستم دلچسب تر مردن دنریس به بیشتر موندنش بیارزه.

در هر حال می تونیم امیدوار باشیم که اگر دنریس به سلطنت رسید هم خود تخت آهنین جان بی مقدارش رو بگیره.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بیچاره دنریس! چی کار کرده این بیچاره که این قد ازش بدتون می یاد؟

 

شما اول بیاید کارایی که "خودش انجامشون داده" و ما باید بخاطرشون از دنریس خوشمون بیاد رو بگید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بیچاره دنریس! چی کار کرده این بیچاره که این قد ازش بدتون می یاد؟

 

شما اول بیاید کارایی که "خودش انجامشون داده" و ما باید بخاطرشون از دنریس خوشمون بیاد رو بگید

یعنی همین که دنریس یک تارگرینه دلیل کافی رو واسه دوست داشتنش بهتون نمیده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بیچاره دنریس! چی کار کرده این بیچاره که این قد ازش بدتون می یاد؟

 

شما اول بیاید کارایی که "خودش انجامشون داده" و ما باید بخاطرشون از دنریس خوشمون بیاد رو بگید

یعنی همین که دنریس یک تارگرینه دلیل کافی رو واسه دوست داشتنش بهتون نمیده؟

 

 

استاد تو که جزو رنگ عوض کردگانی در مورد دنریس. یه کاری نکن برم بگردم همه پست هات رو پیدا کنما.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
بیچاره دنریس! چی کار کرده این بیچاره که این قد ازش بدتون می یاد؟

 

شما اول بیاید کارایی که "خودش انجامشون داده" و ما باید بخاطرشون از دنریس خوشمون بیاد رو بگید

یعنی همین که دنریس یک تارگرینه دلیل کافی رو واسه دوست داشتنش بهتون نمیده؟

 

من اون اوائل هم گفتم، تارگرین ها به صورت کلی و جنرال نابغه بودند. هوش بسیار بالاشون بوده که باعث شده به جایی برسن یا از اونور عکس العمل های غیر مسئولانه داشته باشن و اگر جایی بودن، سقوط کنن. استارک ها هزاران ساله که هستن روی هم 3 تا شخصیت دارن که توی کتابا ازشون حرف زده میشه. ولی 300 سالی که تارگرین ها حکمرانی کردن مملو هست از آدمای تاثیرگذار. همه ی این ها باعث میشه "به طور کلی" من از تارگرین ها خوشم بیاد ولی خب همین نگاهی که به تارگرین ها دارم باعث شده از دنریس متنفر باشم. ضمن اینکه شاید اگر قرار بود مثلا" Baelor Breakspear هم چپتراش مثل دنریس باشه از اون هم متنفر میشدم ولی چیزی که داریم میبینیم اینه که دنریس تقریبا" نه هوش تارگرین ها رو داره ( یعنی حتی باهوش ِ خبیث هم نیست! کلا" IQ نداره که بخواد اونو در راه بد یا خوب استفاده کنه ) ، نه جنگاوریشون رو ( که قاعدتا" دختر بودنش بی تاثیر نیست ) ، و نه حتی یه قابلیت خاص داره که خودش ازش استفاده کنه ( اصن بگیم با بدون دخالت دست سبزی خورد میکنه ، ولی همینارم نداره ). اساسا" به نظرم خباثب و ولع برای قدرت برای مملکت داری لازمه و چاشنی همه ی اینا کاریزما و هوشه. این عوامل رو تارگرین ها به شکل عمومی داشتن و اگر در دنیایی بودیم که هنوز تارگرین ها راست راست راه میرفتن شاید من اونها رو به اندازه ی دورنی ها یا جاهای دیگه دوست میداشتم.

همه ی این حرف ها رو زدم که بگم باور کنید دوست داشتم که بخاطر تارگرین بودن دوسش داشته باشم ، اما مشکل اینه که دنریس الان نماد تارگرین هاست. اگر فرض کنیم خاندان تارگرین ها متشکل از جان لنن ، فردی مرکوری ، راجر واترز و ... باشه ، دنریس ساسی مانکن در اومده. و این یعنی افسوس.

 

مجددا" عرض میکنم

اول بیاید کارایی که "خودش انجامشون داده" و ما باید بخاطرشون از دنریس خوشمون بیاد رو بگید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
استاد تو که جزو رنگ عوض کردگانی در مورد دنریس. یه کاری نکن برم بگردم همه پست هات رو پیدا کنما.

جرئت داری بذار تا خشم اژدها رو نشونت بدم. اونا مال دوران جاهلیت بود الان همه چی عوض شده.

من اون اوائل هم گفتم، تارگرین ها به صورت کلی و جنرال نابغه بودند. هوش بسیار بالاشون بوده که باعث شده به جایی برسن یا از اونور عکس العمل های غیر مسئولانه داشته باشن و اگر جایی بودن، سقوط کنن. استارک ها هزاران ساله که هستن روی هم 3 تا شخصیت دارن که توی کتابا ازشون حرف زده میشه. ولی 300 سالی که تارگرین ها حکمرانی کردن مملو هست از آدمای تاثیرگذار. همه ی این ها باعث میشه "به طور کلی" من از تارگرین ها خوشم بیاد ولی خب همین نگاهی که به تارگرین ها دارم باعث شده از دنریس متنفر باشم. ضمن اینکه شاید اگر قرار بود مثلا" Baelor Breakspear هم چپتراش مثل دنریس باشه از اون هم متنفر میشدم ولی چیزی که داریم میبینیم اینه که دنریس تقریبا" نه هوش تارگرین ها رو داره ( یعنی حتی باهوش ِ خبیث هم نیست! کلا" IQ نداره که بخواد اونو در راه بد یا خوب استفاده کنه ) ، نه جنگاوریشون رو ( که قاعدتا" دختر بودنش بی تاثیر نیست ) ، و نه حتی یه قابلیت خاص داره که خودش ازش استفاده کنه ( اصن بگیم با بدون دخالت دست سبزی خورد میکنه ، ولی همینارم نداره ). اساسا" به نظرم خباثب و ولع برای قدرت برای مملکت داری لازمه و چاشنی همه ی اینا کاریزما و هوشه. این عوامل رو تارگرین ها به شکل عمومی داشتن و اگر در دنیایی بودیم که هنوز تارگرین ها راست راست راه میرفتن شاید من اونها رو به اندازه ی دورنی ها یا جاهای دیگه دوست میداشتم.

همه ی این حرف ها رو زدم که بگم باور کنید دوست داشتم که بخاطر تارگرین بودن دوسش داشته باشم ، اما مشکل اینه که دنریس الان نماد تارگرین هاست. اگر فرض کنیم خاندان تارگرین ها متشکل از جان لنن ، فردی مرکوری ، راجر واترز و ... باشه ، دنریس ساسی مانکن در اومده. و این یعنی افسوس.

 

مجددا" عرض میکنم

اول بیاید کارایی که "خودش انجامشون داده" و ما باید بخاطرشون از دنریس خوشمون بیاد رو بگید

دقیقا چه انتظاری از کسی مثله دنریس دارید؟

مقایسه کردن دنریس با تارگرین های دیگه درست نیست. موقعیت های اونا خیلی با دنریس فرق داشته واسه همین کارای دنریس اصلا شبیه اونا نیست و نمیشه انتظار داشت که در آینده ی نزدیک شبیه اونا بشه. دنریس عملا هیچی از سیاست نمیتونسته بفهمه. یه عمر زیر سایه ی یه برادر نیمه دیوانه و توهمی زندگی کرده بدون اینکه چیز خاصی جز نفرت از اون یاد گرفته باشه بعد از اونم که از آسمون سه تا دونه اژدها میوفته تو بغلش و یهو از یه آدمی که هیچی نداشته و خیلی مهم نبوده تبدیل میشه به یه ملکه و تنها کسی که صاحب سه اژدهای زنده ی دنیاست. خیلی بیشتر از سه سال نیازه تا دنریس قدیمی که از محیط اطرافش و سیاست و جنگاوری چیزی نمیدونسته تبدیل بشه به یه ملکه قدرتمند و در شان نام مادر اژدهایان.

از معدود کار های خوبش هم میشه به مخالفتش با برده داری اشاره کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×