رفتن به مطلب
negar27

بحث اپیزودیک قسمت سوم The Long Night

بحث اپیزودیک قسمت سوم  

127 رای

  1. 1. به قسمت سوم فصل هشت مجموعه بازی تاج و تخت از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟

    • 1
      4
    • 2
      4
    • 3
      0
    • 4
      0
    • 5
      2
    • 6
      3
    • 7
      9
    • 8
      12
    • 9
      30
    • 10
      63


Recommended Posts

در 7 ساعت قبل، Gemini گفته است :

دقت کردین با این قسمت، هفت فصل مقدمه چینی الکی درباره جنگ اصلی که تمام زنده های دنیا رو تهدید میکردن دود شد رفت هوا..  هیچ کدوم از کاراکترهای درجه 1 (مثل جیمی یا دنریس) یا حتی درجه 2 (مثل گری ورم یا تورموند یا بریین از تارث یا هوند) کشته نشدن؟ (فقط اد و جورا و بریک کشته شدن)

دقت کردید خط داستانی که برای خیلی از کاراکترها توی این چند فصل اخیر درست شده بود فقط وقت بیننده ها رو تلف کرد؟ مثل سمول تارلی که اصلا هدفش از استاد شدن بیشتر از همه این بود که درباره شب طولانی و شکست دادن مردگان اطلاعات کسب کنه ولی حتی یک صحنه هم ازش ندیدیم که چیزی رو راجع به مردگان برامون از روی کتاب ها مشخص کنه؟؟؟

یا خط داستانی برن فقط به کشته شدن هودور و جوجن و سامر ختم شد و فقط تنها خاصیتش این بود که فهمیدیم جان، تارگرین هست؟؟ برن هیچ کار مفیدی واسه شکست مردگان نکرد...

خط داستانی جان، که قرار بود به قول ملیساندره "شاهزاده ای باشه که صبح رو دوباره برای مردم از دل شب تاریک زنده میکنه" دود شد رفت هوا.. جان که از فصل اول مستقیم به جایی رفت که با مردگان در ارتباط بود یعنی "دیوار"...

خط داستانی دنریس با دوتراکی ها توی فصل ششم که کل فصل رو اختصاص دادن بهش رو یادتونه؟؟ دوتراکی های 100 هزارنفری (که توی این جنگ فقط چند هزار نفر بودن و بقیه شون معلوم نیست کجان!) با استراتژی غلط 30 ثانیه ای همشون الکی به دل تاریکی زدن و قتل عام شدن..

توی این فصل خط داستانی تیریون هم به وینترفل ختم شد.. جایی که ظاهرا باید به عنوان دست ملکه استراتژی جنگی تعیین کنه.. تیریون بود که ارتش استنیس بزرگ رو با استراتژی های درست شکست داد... اما توی قسمت دوم این فصل سر میز نقشه جنگی لال شده بود و درباره اینکه ارتش ملکه اش باید در مقابل دشمنی که چند برابر خودشون نفرات داره چیکار کنه، حتی یک کلمه هم حرف نزد...

خلاصه کلام این که همه این کاراکترها یک وظیف ای داشتن در "جنگ بزرگ" که هیچ کدومش رو ما ندیدیم.. در سریالی که همه چیزش از اولین سکانس سریال به مردگان و جنگ آخرالزمان ختم میشد.. فقط و فقط مقدمه چینی کردن.

حتی خود این قسمت هم مقدمه چینی بود برای 10 دقیقه آخرش!! دیدیم که شاه شب وینترفل رو فتح کرد و سریال به ما گفت که همه چیز در وینترفل تمومه.. اما با شاهکاری!! که آخر قسمت دیدیم بزرگترین تهدید ممکن برای بشریت در وستروس، خیلی راحت نابود شد... 

d&d توی مصاحبشون بعد از این قسمت گفتن که هدفشون از کشتن شاه شب فقط و فقط سورپرایز کردن مخاطبین بوده!!!!!!!!! یعنی منطق در کل این داستان رو نادیده گرفتن که مخاطبین رو سورپرایز کنن که بگن آره توی سریال ما هر اتفاقی ممکنه بیفته... یادش بخیر یه زمانی توی فصل 3 نصف کاراکترهای مهم با هوش تایوین لنیستر و با دلیل و منطق داستانی توی عروسی سلاخی شدن و همه سورپرایز شدیم.

الان هم خدای مرگ به احمقانه ترین شکل ممکن مرد که ما سورپرایز بشیم.. (نکته جالب اینه که مارتین سرنوشت تک تک کاراکترهای مهم و کلیت پایان داستان رو در سال 2014 برای d&d تعریف کرده بود و اونا برای سورپرایز کردن ما گند زدن به آخر همه خط های داستانی سریال که براش این همه مقدمه چینی کرده بودن.. خسته نباشند ??)

اگه سریال به قول مارتین حداقل 5 فصل دیگه ادامه داشت قشنگ بود هر خط داستانی رو به یه جا برسونن .

وقتی خیلی از خطوط داستانی میانه راه عجولانه تمام میشه که همگی برسن به فاز جمع بندی همین میشه دیگه . خدایی دو فصل نصفه و نیمه برای جمع بندی خیلی کم بود .

شما الان نگاه بعد از پخش 60 قسمت از سریال خطوط داستانی در یک وضعی بودن که نمیشد با همون روند همیشگی سریال تو 13 قسمت به سرانجام برسن . اکثر کاراکترها تازه به نقاط اوج داستان خودشون رسیده بودن.

برن تازه کلاغ سه چشم شده بود. اریا تازه بی چهره شده بود. دنریس تازه به وستروس رسیده بود. سرسی تازه رو تخت اهنین نشسته بود .وینترفل تازه به استارکها برگشته بود. هویت پدر و مادر جان تازه مشخص شده بود . سم تازه وارد سیتادل شده بود. تئون تازه هویت خودش رو پس گرفته بود. و ... و ... و ...

همه خطوط داستانی تازه به نقطه اوج خودشون رسیده بودن ولی سازنده ها سریعا همه رو از خطوط خودشون منحرف کردن و یک جا جمع کردن برای جمع بندی سریال . سریال فقط قربانی همین جمع بندی سریع شد.

در 3 ساعت قبل، Gemini گفته است :

به نظرم حتی منطقی تر این بود که شاه شب حتی به وسیله شمشیر والریایی هم کشته نمیشد و فقط سلاحی خاص آغشته با جادویی خاص امکان کشتن شاه شب رو فراهم میکرد..

مثلا همه میدونیم که شمشیر "Dawn" از خاندان "Dayne" شمشیری هست که از باقی مانده ی یک شی آسمانی (هدیه خداوند نور) که در منطقه دورن به زمین برخورد کرده ساخته شده.. شما فرض کن اگه ملیساندره به جای ولانتیس به دورن و قلعه استارفال میرفت و این شمشیر رو با خودش میاورد و به جان (که شاهزاده وعده داده شده هست) میداد، داستان حماسی تر نمیشد؟ مخصوصا اگه تئوری نیسا نیسا بودن ملیساندره درست باشه اون وقت با آتش درون بدن ملیساندره روی شمشیر dawn (همونطور که میدونیم dawn به معنای طلوع هست) این شمشیر چه قدرتی پیدا میکرد؟؟؟ این شمشیر هنگام تولد جان اسنو کنار تخت مادرش بود و میتونست سرنوشت جان باشه که در برابر شاه شب ازش استفاده کنه... متاسفانه به معنای واقعی کلمه سریال رو خراب کردن و حماسه و منطق رو هم فدای سورپرایز کردن....

اره خیلی راه های جذاب تر و ایده های بهتری وجود داشت برای این کار .مثلا صحنه اتش زدن شاه شب توسط دنریس میتونست جزو صحنه های پایانی باشه.

شما مقایسه کن با پایان اینفینیتی وار که ثور تبر رو میزنه بهسینه ثانوس و همه فکر میکنیم ثانوس مرده ولی اخرش غافلگیر میشیم . ولی حالا اگه به جای اون کار ثانوس خیلی کلیشه ای با همون ضربه تبر میمرد چی میشد. یه فیلم بلک باستری عادی دیگه . شما وقتی میای شاه شبت رو که خیلی بیشتر از ثانوس ها واسش برنامه چیندی به این صورت کلیشه ای میکشی باید انتظار بازخورد منفی هم داشته باشی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در ۱ ساعت قبل، MRD010 گفته است :

اگه سریال به قول مارتین حداقل 5 فصل دیگه ادامه داشت قشنگ بود هر خط داستانی رو به یه جا برسونن .

وقتی خیلی از خطوط داستانی میانه راه عجولانه تمام میشه که همگی برسن به فاز جمع بندی همین میشه دیگه . خدایی دو فصل نصفه و نیمه برای جمع بندی خیلی کم بود .

شما الان نگاه بعد از پخش 60 قسمت از سریال خطوط داستانی در یک وضعی بودن که نمیشد با همون روند همیشگی سریال تو 13 قسمت به سرانجام برسن . اکثر کاراکترها تازه به نقاط اوج داستان خودشون رسیده بودن.

برن تازه کلاغ سه چشم شده بود. اریا تازه بی چهره شده بود. دنریس تازه به وستروس رسیده بود. سرسی تازه رو تخت اهنین نشسته بود .وینترفل تازه به استارکها برگشته بود. هویت پدر و مادر جان تازه مشخص شده بود . سم تازه وارد سیتادل شده بود. تئون تازه هویت خودش رو پس گرفته بود. و ... و ... و ...

همه خطوط داستانی تازه به نقطه اوج خودشون رسیده بودن ولی سازنده ها سریعا همه رو از خطوط خودشون منحرف کردن و یک جا جمع کردن برای جمع بندی سریال . سریال فقط قربانی همین جمع بندی سریع شد.

اره خیلی راه های جذاب تر و ایده های بهتری وجود داشت برای این کار .مثلا صحنه اتش زدن شاه شب توسط دنریس میتونست جزو صحنه های پایانی باشه.

بحث فشردگی هم یک موضوع دیگه هست.. اما فیلمنامه همین فصل تا قسمت 3 رو ببینید.. دو قسمت ابتدایی فقط صرف رسیدن جان و دنریس و آمادگی برای نبرد شد (اونم بدون استراتژی!).. قسمت دوم هم که فضایی ایجاد شد که فکر کنیم همه ظاهرا شب آخر زندگیشونه اما در نهایت همه سالم موندن..!! مثلا زوم کردن روی گری ورم و میساندی، تورموند و بریین و جیمی توی قسمت 2 این فصل.. همه اینها به نوعی اتلاف وقت ارزشمند همین 110 دقیقه بود..

توی همین 110 دقیقه دو قسمت ابتدایی خیلی کارای دیگه میشد انجام داد مثلا سم چند دقیقه از جنگ گذشته شب طولانی میتونست برامون مطالبی بخونه.. یا ملیساندره زودتر بیاد چیزهای بیشتری از شاه شب و نحوه احتمالی کشتنش به ما بگه... میتونستن از برن استفاده کنن که راجع به اهداف دیگه شاه شب اطلاعاتی به دست بیاریم... یا خیلی چیزای دیگه.... اما همه کاراکترها عزا گرفته بودن و هیچ حرکت و حتی برنامه ریزی و استراتژی جنگی خاصی در این دو قسمت برای نبرد در نظر گرفته نشد. همه این کاراکتر های مهم نقش مهمی داشتند که در جنگ شب طولانی ایفا کنند اما فقط شاهد اتلاف وقت در داستان این کاراکترها در دو قسمت ابتدایی بودیم و جمع بندی سریع توجیه خوبی برای این فیلمنامه داغون نیست... 

توی پست قبل هم گفتم که d&d بعد از فصل ششم و در حین نوشتن فیلمنامه فصل هفت، اومدن پایان کاری که مارتین بهشون گفته بود رو عوض کردن و خودشون چند روز پیش گفتن پایان کار رو تغییر داردیم که مخاطبین رو سورپرایز کنیم..!

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 9 ساعت قبل، AliSina.M گفته است :

باهات موافقم.....به نظرم دنریس هرچی میگذره کرکترش دیکتاتور تر شده....فکر نمیکنم حاضر باشه که تاجو تختو بده به جان....البته این امکان وجود داره که جان به نفع دنریس کنار بره اما اینکه دنریس به نفع جان کنار بره خیلی بعیده...نمیدونم چرا اما یه حسی بهم میگه دنریس ذات واقعیشو معلوم میکنه و دیکتاتور بودنشو نشون میده....پس احتمالا قراره شاهد مرگش باشیم چون طبیعتا قرار نیس یه دیکتاتور به تخت بشینه....شاید حتی خود جان بکشدش

شایدم نه ....نمیدونم...باید منتظر بمونیم تا معلوم شه

چرا میگین قرار نیست ی دیکتاتور رو تخت بشینه؟ 

واس من یکی جالبه که بعد از به زیر کشیدن سرسی که شاید الان فک کنن آنتاگونیست اوله فیلمه دنریس رو در انتها ببینیم ک ب چیزی بدتر از سرسی تبدیل شده، شاید سریال با اینکارش بخواد ب ما نشون بده که تخت آهنین قابلیت تغییر آدما رو داره.. 

اینکه انتهای فیلم همه چی ب خوبی و خوشی تموم شه مثل پایان جنگ با نایت کینگ که واقعا هدر رفتن 8 سال عمرمون پای این سریال بوده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 9 ساعت قبل، AliSina.M گفته است :

باهات موافقم.....به نظرم دنریس هرچی میگذره کرکترش دیکتاتور تر شده....فکر نمیکنم حاضر باشه که تاجو تختو بده به جان....البته این امکان وجود داره که جان به نفع دنریس کنار بره اما اینکه دنریس به نفع جان کنار بره خیلی بعیده...نمیدونم چرا اما یه حسی بهم میگه دنریس ذات واقعیشو معلوم میکنه و دیکتاتور بودنشو نشون میده....پس احتمالا قراره شاهد مرگش باشیم چون طبیعتا قرار نیس یه دیکتاتور به تخت بشینه....شاید حتی خود جان بکشدش

شایدم نه ....نمیدونم...باید منتظر بمونیم تا معلوم شه

ببخشید دوست عزیز میشه لطف کنی و یه تعریف از دیکتاتور به ما ارایه کنی؟ 

والا وقتی کسی که تو اوج قدرته حتی برای تصمیم گیری در مورد قاتل پدرش شورا تشکیل میده و به نظر شورا احترام میذاره تو شهر ما بهش نمیگن دیکتاتور!

در مورد جان هم خب یه خرده منطق داشته باشید. دنریس درسته که شاهزاده بوده اما تا ۱۳ سالگی آواره بوده و مثل گداها زندگی کرده تنها چیزی که سرپا نگهش داشته (تنها چیزی که تو زندگیش داشته که می تونسته بهش افتخار کنه) خون اژدها بوده که تو رگهاش جریان داشته. دنی با وجودیکه اشراف زاده بوده اما نه پدر و مادر داشته نه خدمتکار نه استاد نه سپتا ( تو فصل یک می بینیم که ند استارک یه شمشیرزن از براووس رو استخدام میکنه که به آریا آموزش بده، چیزی که دنی به خواب هم نمی دیده) عوضش برادری مثل ویسریس داشته که مدام تو گوشش خونده که این سرزمین حق ماست و باید پسش بگیریم و حتی دنی رو مثل یه برده می فروشه. بعد از مرگ ویسریس تمام دنیا دنی رو به عنوان تنها تارگرین باقیمانده میشناسن. دنی برای رسیدن به اینحایی که الان هست خیلی زحمت کشیده. یهو یه نفر از راه میرسه و بهش میگه من هم تا دیروز نمی دونستم که تارگرینم ولی هستم( اونم پسر برادری که دنی هیچ وقت ندیدتش) چون داداش کوچولوم میگه ( اینو نمیگه ولی مشخصه که حق سلطنت هم با اونه چون پسره) شما بودید چیکار می کردید؟ چه برخوردی داشتید؟

لابد می گفتید وای چقدر خوب! تا حالا کجا بودی؟ بیا من تاج و تخت رو پس گرفتم واسه تو! چقدر پادشاهی بهت میاد!

( یه سوال فنی: تا جایی که من یادم میاد ریگار موی نقره ای و چشم بنفش داشته، لیانا هم موی قهوه ای و چشم خاکستری، چه جوری بچه اشون چشم و ابرو مشکی شده؟ جهش ژنتیکی؟)

البته سریال بد عمل کرد. وگرنه میشد از اینکه ریگال جان رو به عنوان اژدها سوار پذیرفته به عنوان تارگرین بودن جان استفاده کنند و مثلا دنی چون میدید جان می تونه اژدها سواری کنه حداقل شک می کرد که شاید جان یه قطره خون اژدها داشته باشه چون به قیافه اش که اصلا نمی خوره.

ویرایش شده در توسط شوالیه درخت خندان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در ۱ ساعت قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

ببخشید دوست عزیز میشه لطف کنی و یه تعریف از دیکتاتور به ما ارایه کنی؟ 

والا وقتی کسی که تو اوج قدرته حتی برای تصمیم گیری در مورد قاتل پدرش شورا تشکیل میده و به نظر شورا احترام میذاره تو شهر ما بهش نمیگن دیکتاتور!

در مورد جان هم خب یه خرده منطق داشته باشید. دنریس درسته که شاهزاده بوده اما تا ۱۳ سالگی آواره بوده و مثل گداها زندگی کرده تنها چیزی که سرپا نگهش داشته (تنها چیزی که تو زندگیش داشته که می تونسته بهش افتخار کنه) خون اژدها بوده که تو رگهاش جریان داشته. دنی با وجودیکه اشراف زاده بوده اما نه پدر و مادر داشته نه خدمتکار نه استاد نه سپتا ( تو فصل یک می بینیم که ند استارک یه شمشیرزن از براووس رو استخدام میکنه که به آریا آموزش بده، چیزی که دنی به خواب هم نمی دیده) عوضش برادری مثل ویسریس داشته که مدام تو گوشش خونده که این سرزمین حق ماست و باید پسش بگیریم و حتی دنی رو مثل یه برده می فروشه. بعد از مرگ ویسریس تمام دنیا دنی رو به عنوان تنها تارگرین باقیمانده میشناسن. دنی برای رسیدن به اینحایی که الان هست خیلی زحمت کشیده. یهو یه نفر از راه میرسه و بهش میگه من هم تا دیروز نمی دونستم که تارگرینم ولی هستم( اونم پسر برادری که دنی هیچ وقت ندیدتش) چون داداش کوچولوم میگه ( اینو نمیگه ولی مشخصه که حق سلطنت هم با اونه چون پسره) شما بودید چیکار می کردید؟ چه برخوردی داشتید؟

لابد می گفتید وای چقدر خوب! تا حالا کجا بودی؟ بیا من تاج و تخت رو پس گرفتم واسه تو! چقدر پادشاهی بهت میاد!

( یه سوال فنی: تا جایی که من یادم میاد ریگار موی نقره ای و چشم بنفش داشته، لیانا هم موی قهوه ای و چشم خاکستری، چه جوری بچه اشون چشم و ابرو مشکی شده؟ جهش ژنتیکی؟)

البته سریال بد عمل کرد. وگرنه میشد از اینکه ریگال جان رو به عنوان اژدها سوار پذیرفته به عنوان تارگرین بودن جان استفاده کنند و مثلا دنی چون میدید جان می تونه اژدها سواری کنه حداقل شک می کرد که شاید جان یه قطره خون اژدها داشته باشه چون به قیافه اش که اصلا نمی خوره.

سوالتون از بنده نبود ولی رخصت بدید من هم ب نوبه ی خودم پاسخ بدم 

در ابتدا اجازه میخوام ی تعریف از دیکتاتور ارائه بدم
دیکتاتور (در لغت ب فردی گفته میشود که دیکته میکند) به فردی گفته میشود که بدون داشتن حق و رضایت مردم با قدرت مطلق بر آنها حکمرانی میکند
بعضی از ویژگی های حکومت دیکتاتوری :
فرمان برداری مردم تنها ب سبب ترس آن ( در فصل هفت زانو بزنید یا بمیرید! ایجاد رعب و وحشت در مردم با آتش اژدها) 
در کار نبودن هیچ قانون یا سنتی که کردار فرمانروا را محدود کند (هیچ قانون یا سنتی توان جلوگیری قتل عام ارباب ها رو نداشت و بدون محاکمه و دادگاه ترو خشک سلاخی شدند) 
تمامیت خواهی (حاضر نشدن دنریس ب استقلال یافتن وینترفل یا پایک) 

حالا اجازه میخوام ب گفته های شما پاسخ بدم 
1- جلسه ی شورا در مورد قاتل پدرش؟ دادگاهی که تشکیل شد صرفا برای رسیدگی ب قتل پدر دنریس نبود و مجموعه ای از اتهامات ب جیمی وارد بود و جدای از این دنریس در شمال تصمیم نمیگیره مردم شمال حق تصمیم گیری دارن با توجه ب مکالمه ی سانسا با دنریس شمال نپذیرفته استقلالشو از دست بده 
2-همین نداشته ها و کمبود هایی که فرمودید رو شخصیت دنریس تاثیر گذاشته و اونو تبدیل ب ی دیکتاتور کرده مثل خیلی از دیکتاتورها
3-  (حق فرمانروایی جان) در زمان مواجهه با حق یا باید سر تعظیم فرود آورد یا مثل یک دیکتاتور خودت رو فرای اون بدونی که با توجه به عکس العملی ک از دنی دیدیم دومی رو انتخاب کرد(میشه ب جمله ی سم اشاره کرد تو از حق خودت برای نجات مردمت گذشتی باید ببینیم دنی هم میتونه؟؟) 
نکته 1:حتی تو کینگزلندینگ هم زمان محاکمه تیریون دادگاه تشکیل شد ولی دنریس خودسر پدر و برادر سم رو تبدیل ب پودر کرد ب جرم زانو نزدن! من بهشون حق انتخاب دادم!! 
نکته 2: برخورد اولیه ی دنریس با جان، زمانی که متوجه شد قرار نیست زانو بزنه زندانیش کرد! (سرسی ب عنوان ی آنتاگونیست زمانی ک متوجه شد جان قرار نیست خودشو کنار بکشه فقط کنار کشید) 
نکات بسیارن ک اکثرا رو دوستان اشاره کردن و بنده به همین مقدار بسنده میکنم امیدوارم تعصب رو یک نقش جلوی قضاوت عادلانه ی مارو نگیره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در ۱ ساعت قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

ببخشید دوست عزیز میشه لطف کنی و یه تعریف از دیکتاتور به ما ارایه کنی؟ 

والا وقتی کسی که تو اوج قدرته حتی برای تصمیم گیری در مورد قاتل پدرش شورا تشکیل میده و به نظر شورا احترام میذاره تو شهر ما بهش نمیگن دیکتاتور!

در مورد جان هم خب یه خرده منطق داشته باشید. دنریس درسته که شاهزاده بوده اما تا ۱۳ سالگی آواره بوده و مثل گداها زندگی کرده تنها چیزی که سرپا نگهش داشته (تنها چیزی که تو زندگیش داشته که می تونسته بهش افتخار کنه) خون اژدها بوده که تو رگهاش جریان داشته. دنی با وجودیکه اشراف زاده بوده اما نه پدر و مادر داشته نه خدمتکار نه استاد نه سپتا ( تو فصل یک می بینیم که ند استارک یه شمشیرزن از براووس رو استخدام میکنه که به آریا آموزش بده، چیزی که دنی به خواب هم نمی دیده) عوضش برادری مثل ویسریس داشته که مدام تو گوشش خونده که این سرزمین حق ماست و باید پسش بگیریم و حتی دنی رو مثل یه برده می فروشه. بعد از مرگ ویسریس تمام دنیا دنی رو به عنوان تنها تارگرین باقیمانده میشناسن. دنی برای رسیدن به اینحایی که الان هست خیلی زحمت کشیده. یهو یه نفر از راه میرسه و بهش میگه من هم تا دیروز نمی دونستم که تارگرینم ولی هستم( اونم پسر برادری که دنی هیچ وقت ندیدتش) چون داداش کوچولوم میگه ( اینو نمیگه ولی مشخصه که حق سلطنت هم با اونه چون پسره) شما بودید چیکار می کردید؟ چه برخوردی داشتید؟

لابد می گفتید وای چقدر خوب! تا حالا کجا بودی؟ بیا من تاج و تخت رو پس گرفتم واسه تو! چقدر پادشاهی بهت میاد!

( یه سوال فنی: تا جایی که من یادم میاد ریگار موی نقره ای و چشم بنفش داشته، لیانا هم موی قهوه ای و چشم خاکستری، چه جوری بچه اشون چشم و ابرو مشکی شده؟ جهش ژنتیکی؟)

البته سریال بد عمل کرد. وگرنه میشد از اینکه ریگال جان رو به عنوان اژدها سوار پذیرفته به عنوان تارگرین بودن جان استفاده کنند و مثلا دنی چون میدید جان می تونه اژدها سواری کنه حداقل شک می کرد که شاید جان یه قطره خون اژدها داشته باشه چون به قیافه اش که اصلا نمی خوره.

از نظر من دنریس دیکتاتور در منتها درجه خودش هست چون تنها چیزی که باعث شد ارتش به دست بیاره و قدرت بگیره و ... استفاده از اژدهایانش (یعنی استفاده از زور مطلق) بود که هر کس و هر چیزی که در سر راهش قرار داشت رو سوزوند و پودر کرد! تنها به حلقه وفاداران به خودش رحم می کنه (اونم اگه بکنه، تا حالا بارها تیریون رو تهدید کرده!) و هر کس خارج از اون حلقه باشه رو مستحق نابودی می دونه. یک دیکتاتور چه خصلت دیگه ای باید داشته باشه که بهش بگن دیکتاتور؟ همین الان به نظرتون مثلا اگر وستروس به یک جامعه مدرن تبدیل بشه و توش رای گیری بشه دنریس رای میاره؟ و اگر کسی جز اون رای بیاره، دنریس می پذیره؟ بله سختی های زیادی کشیده و همین سختی هاست که ازش این دیکتاتور رو ساخته. جمله ای از بزرگی خونده بودم به این مضمون: سختی ها هرگز باعث نمیشن ما مردم بهتری بشیم، بلکه تنها ما رو به آدمهای بی رحم تری تبدیل می کنند.

در مورد شورای قتل پدرش هم کلا از نظر من اگه سر سوزن عدالت می داشت چنین شورایی برگزار نمی شد اصلا! پدرش دیوانه شده بود و داشت دیگران رو می کشت! جیمی بهترین کار ممکن رو کرد که هر انسان شریفی انجام می داد و دنریس اینها رو می دونست اما باز هم تو اون بحبوحه جنگ با نایت کینگ، حاضر نشد از کینه قدیمی خودش بگذره... در آخر این سانسا (میزبان و تصمیم گیرنده) بود که جیمی رو بخشید!

ویرایش شده در توسط Dawn

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 5 ساعت قبل، omid007 گفته است :

سوالتون از بنده نبود ولی رخصت بدید من هم ب نوبه ی خودم پاسخ بدم 

در ابتدا اجازه میخوام ی تعریف از دیکتاتور ارائه بدم
دیکتاتور (در لغت ب فردی گفته میشود که دیکته میکند) به فردی گفته میشود که بدون داشتن حق و رضایت مردم با قدرت مطلق بر آنها حکمرانی میکند
بعضی از ویژگی های حکومت دیکتاتوری :
فرمان برداری مردم تنها ب سبب ترس آن ( در فصل هفت زانو بزنید یا بمیرید! ایجاد رعب و وحشت در مردم با آتش اژدها) 
در کار نبودن هیچ قانون یا سنتی که کردار فرمانروا را محدود کند (هیچ قانون یا سنتی توان جلوگیری قتل عام ارباب ها رو نداشت و بدون محاکمه و دادگاه ترو خشک سلاخی شدند) 
تمامیت خواهی (حاضر نشدن دنریس ب استقلال یافتن وینترفل یا پایک) 

حالا اجازه میخوام ب گفته های شما پاسخ بدم 
1- جلسه ی شورا در مورد قاتل پدرش؟ دادگاهی که تشکیل شد صرفا برای رسیدگی ب قتل پدر دنریس نبود و مجموعه ای از اتهامات ب جیمی وارد بود و جدای از این دنریس در شمال تصمیم نمیگیره مردم شمال حق تصمیم گیری دارن با توجه ب مکالمه ی سانسا با دنریس شمال نپذیرفته استقلالشو از دست بده 
2-همین نداشته ها و کمبود هایی که فرمودید رو شخصیت دنریس تاثیر گذاشته و اونو تبدیل ب ی دیکتاتور کرده مثل خیلی از دیکتاتورها
3-  (حق فرمانروایی جان) در زمان مواجهه با حق یا باید سر تعظیم فرود آورد یا مثل یک دیکتاتور خودت رو فرای اون بدونی که با توجه به عکس العملی ک از دنی دیدیم دومی رو انتخاب کرد(میشه ب جمله ی سم اشاره کرد تو از حق خودت برای نجات مردمت گذشتی باید ببینیم دنی هم میتونه؟؟) 
نکته 1:حتی تو کینگزلندینگ هم زمان محاکمه تیریون دادگاه تشکیل شد ولی دنریس خودسر پدر و برادر سم رو تبدیل ب پودر کرد ب جرم زانو نزدن! من بهشون حق انتخاب دادم!! 
نکته 2: برخورد اولیه ی دنریس با جان، زمانی که متوجه شد قرار نیست زانو بزنه زندانیش کرد! (سرسی ب عنوان ی آنتاگونیست زمانی ک متوجه شد جان قرار نیست خودشو کنار بکشه فقط کنار کشید) 
نکات بسیارن ک اکثرا رو دوستان اشاره کردن و بنده به همین مقدار بسنده میکنم امیدوارم تعصب رو یک نقش جلوی قضاوت عادلانه ی مارو نگیره

در مورد پدر و برادر سم اینجوری نبود که اونا تو قلعه خودشون نشسته باشند و دنریس براشون نامه بفرسته که زانو بزنید اونا هم بگن نه. اونا رو در روی دنریس وایسادن و باهاش جنگیدن. الان دنریس بهشون فرصت میده که تقاضای بخشش کنند ولی قبول نمی کنند. طبق هر دادگاهی به مرگ محکوم میشدن. همینطور که تو تمام جنگهای پیش از اینطور بوده.( مهم نیست که دادگاه تشکیل شده یا نه مهم اینه که تصمیم گرفته شده عادلانه بود یا نه)

به علاوه دنریس قبول نکرده که جان تارگرینه که بخواد در مورد حق داشتن یا نداشتنش صحبتی بشه. به هر حال اگر تاریخ تارگرینها رو خونده باشید می بینید که در چنین مواقعی( وقتی پرنس دروگون استون می میره و ولیعهد دیگه ای تعیین نشده، شورا تشکیل میشه و شورا تعیین میکنه که کی به تخت بشینه ولی جان باید اول تارگرین بودنش رو ثابت کنه تا حق فرمانروایی داشته باشه، البته اینم اضافه کنم که نتیجه این شوراها هیچ وقت به نفع زنان تموم نشده ( می تونید در مورد رینیس تارگرین دختر پرنس ایمون و رنیرا تارگرین دختر ویسریس تو همین سایت مطالعه کنید).

در مورد جمله سم هم اگه قسمتهای قبلی سریال رو ببینید متوجه میشید که جان از حق خودش نگذشت لا اقل نه برای مردمش. بلکه به خاطر عشق به دنریس از حق خودش گذشت. جان وقتی جلو دنریس زانو زد که دنریس در راه شمال بود.

در ضمن دنریس شخصیت مورد علاقه من نیست که بخوام نسبت بهش دید متعصبانه داشته باشم. راستش شخصیت و خط داستانی مورد علاقه من برندون استارک بود که تا اینجا تو سریال به گند کشیده شد. بعد از اون هم به ترتیب تیریون لنیستر که اون هم ایضا به گند کشیده شد و خط داستانی دورن و جزایر آهن (که اصلا تو سریال به تصویر کشیده نشد) رو دوست دارم.

ویرایش شده در توسط شوالیه درخت خندان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 19 دقیقه قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

در مورد پدر و برادر سم اینجوری نبود که اونا تو قلعه خودشون نشسته باشند و دنریس براشون نامه بفرسته که زانو بزنید اونا هم بگن نه. اونا رو در روی دنریس وایسادن و باهاش جنگیدن. الان دنریس بهشون فرصت میده که تقاضای بخشش کنند ولی قبول نمی کنند. طبق هر دادگاهی به مرگ محکوم میشدن. همینطور که تو تمام جنگهای پیش از اینطور بوده.( مهم نیست که دادگاه تشکیل شده یا نه مهم اینه که تصمیم گرفته شده عادلانه بود یا نه)

در ضمن دنریس شخصیت مورد علاقه من نیست که بخوام نسبت بهش دید متعصبانه داشته باشم. راستش شخصیت و خط داستانی مورد علاقه من برندون استارک بود که تا اینجا تو سریال به گند کشیده شد. بعد از اون هم به ترتیب تیریون لنیستر که اون هم ایضا به گند کشیده شد و خط داستانی دورن و جزایر آهن (که اصلا تو سریال به تصویر کشیده نشد) رو دوست دارم.

اتفاقا تشکیل شدن دادگاه یا نشدنش بسیار مهمه و خودش جز مشخصه های حکومت های دیکتاتوریه
در مورد تمام جنگها اینطور نبوده ما تو فصل های پیش میدیدیم که راب حتی به روند رسیدگی و درمان اسرا هم سرک میکشید! 
اگ تو جنگی این اتفاق بیفته نشان از دیکتاتوری فرمانروا داره
البته پدر و برادر سم تو زمین دنریس نبودن و در واقع دنریس با اونا جنگید... 
خط داستانی دورن رو منم خیلی دوس دارم و کم لطفی شد بهش.. 
منم فن دنریس و جان و سرسی و... نیستم
راب رو دوس داشتم ک تموم شد رفت.. 
در مورد خط داستانی تیریون اگه با خیانت ب دنریس بچرخه سمت سانسا چطور؟ راضی کنندس واست؟ (البته فرض محاله) 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینو حتما ببینیند. خیلی خووبه. فقط اونجا که روی سکانس جان و شاه شب آهنگ پلنگ صورتی گذاشته

 

https://www.aparat.com/v/Xo851

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 53 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

مورد شورای قتل پدرش هم کلا از نظر من اگه سر سوزن عدالت می داشت چنین شورایی برگزار نمی شد اصلا! پدرش دیوانه شده بود و داشت دیگران رو می کشت! جیمی بهترین کار ممکن رو کرد که هر انسان شریفی انجام می داد و دنریس اینها رو می دونست اما باز هم تو اون بحبوحه جنگ با نایت کینگ، حاضر نشد از کینه قدیمی خودش بگذره... در آخر این سانسا (میزبان و تصمیم گیرنده) بود که جیمی رو بخشید!

دنریس نمی دونست. تا جایی که من یادم میاد این موصوع رو فقط جیمی می دونه و حالا هم برین.

در 55 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

در آخر این سانسا (میزبان و تصمیم گیرنده) بود که جیمی رو بخشید

لازمه یادآوری کنم که الان رئیس تو شمال جان بوده( یادتون نرفته که به عنوان شاه شمال انتخاب شد) و چون زانو زده و به دنریس سوگند وفاداری خورده الان دنریس ملکه شمال هست و (شمالیها هم حتی اگر ناراضی باشن ملکه صداش میکنن حتی خود سانسا) پس تصمیم نهایی رو دنریس می گیره.

در ضمن به دوستان یاداوری می کنم که حکومت تو وستروس پادشاهیه و حکومت پادشاهی به هر حال جنبه هایی از دیکتاتوری هم داره کلی دنریس باز شورا تشکیل میده مشورت میکنه و در نهایت تصمیم می گیره.

به هر حال این یه بحثیه که فکر می کنم به جواب نمیرسه چون به قول خودتون نگاهها تعصبیه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بحث دوستان رو درباره دنریس خوندم

با توجه به نظرات پس میشه گفت سانسا هم میتونه دیکتاتور بشه

تو فصل قبل میخواست قلعه های آمبر و کاراستارک رو از اونا بگیره که جان مخالفت کرد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 11 دقیقه قبل، omid007 گفته است :

اتفاقا تشکیل شدن دادگاه یا نشدنش بسیار مهمه و خودش جز مشخصه های حکومت های دیکتاتوریه
در مورد تمام جنگها اینطور نبوده ما تو فصل های پیش میدیدیم که راب حتی به روند رسیدگی و درمان اسرا هم سرک میکشید! 
اگ تو جنگی این اتفاق بیفته نشان از دیکتاتوری فرمانروا داره
البته پدر و برادر سم تو زمین دنریس نبودن و در واقع دنریس با اونا جنگید... 
خط داستانی دورن رو منم خیلی دوس دارم و کم لطفی شد بهش.. 
منم فن دنریس و جان و سرسی و... نیستم
راب رو دوس داشتم ک تموم شد رفت.. 
در مورد خط داستانی تیریون اگه با خیانت ب دنریس بچرخه سمت سانسا چطور؟ راضی کنندس واست؟ (البته فرض محاله) 

صرف اینکه بخواد بچرخه به سمت سانسا مخصوصا اگر این چرخشش به خاطر عشق باشه، نه به نظرم هیچ جذابیتی نداره و اتفاقا هوش تیریون رو برای بار هزارم زیر سوال می بره. اخه ادم دنریس که یکی از کاندیدهای ملکه وستروس هست رو ول کنه بچرخه به سمت سانسا که تو بهترین حالت میشه ملکه شمال؟

به خصوص که تو سریال قوس شخصیتی سانسا تکمیل نشد و نفهمیدیم چی شد که یهو سانسا تبدیل شد به باهوشترین آدم( طبق نطر آریا که دور و بریاش قاتلین بی چهره بودن).

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 11 دقیقه قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

دنریس نمی دونست. تا جایی که من یادم میاد این موصوع رو فقط جیمی می دونه و حالا هم برین.

 

چطور نمی دونست؟ مگر میشه از نحوه مرگ پدر خودش بی اطلاع باشه؟ نمی دونه لقب پدرش پادشاه دیوانست؟ نمی دونه چرا بهش این لقب رو دادند؟ اگر ذهنم درست یاری کنه وقتی تیریون تو ایسوس درخواست کرد که برای دنریس کار کنه، همین بحث مرگ پدرش و نحوه چگونه مردنش پیش کشیده شد! بر فرض محال که نمی دونست، مشاور فعلیش وریس هست که برای پدرش هم کار کرده. یعنی در مورد پدر خودش ازش نپرسیده یا قبل از این شورا لازم ندیده از اون بپرسه جریان چی بوده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 13 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

چطور نمی دونست؟ مگر میشه از نحوه مرگ پدر خودش بی اطلاع باشه؟ نمی دونه لقب پدرش پادشاه دیوانست؟ نمی دونه چرا بهش این لقب رو دادند؟ اگر ذهنم درست یاری کنه وقتی تیریون تو ایسوس درخواست کرد که برای دنریس کار کنه، همین بحث مرگ پدرش و نحوه چگونه مردنش پیش کشیده شد! بر فرض محال که نمی دونست، مشاور فعلیش وریس هست که برای پدرش هم کار کرده. یعنی در مورد پدر خودش ازش نپرسیده یا قبل از این شورا لازم ندیده از اون بپرسه جریان چی بوده؟

دنریس می دونسته که پدرش دیوانه بوده و تصمیمات احمقانه ای گرفته. ولی نمی دونسته که علت اینکه جیمی پدرش رو کشته این بوده که می خواسته شهر رو به آتش بکشه و مردم رو بسوزونه. وقتی جیمی ایریس رو میکشه خودشون تنها بودن و جیمی این موضوع رو فقط به برین گفته. به هر حال جیمی جزو گارد شاهی بوده و سوگند خورده از آیریس و خانواده اش محافظت کنه نه اینکه خودش آیریس رو بکشه و حتی جلوی کشته شدن الیا و رینیس و ایگان رو نگیره. 

چون دنریس نمی دونسته که جیمی چرا ایریس رو کشته پس فکری که میکنه و منم کامل بهش حق میدم اینه که حتی اگر ایریس لایق مرگ و مجازات بوده این جیمی ( یکی از افراد گارد شاهی) نبوده که باید اونو می کشته. حداقل می تونست اندازه سر ویلم دری معرفت داشت و الیا و بچه هاش رو فراری میداد.

ویرایش شده در توسط شوالیه درخت خندان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 19 دقیقه قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

دنریس می دونسته که پدرش دیوانه بوده و تصمیمات احمقانه ای گرفته. ولی نمی دونسته که علت اینکه جیمی پدرش رو کشته این بوده که می خواسته شهر رو به آتش بکشه و مردم رو بسوزونه. وقتی جیمی ایریس رو میکشه خودشون تنها بودن و جیمی این موضوع رو فقط به برین گفته. به هر حال جیمی جزو گارد شاهی بوده و سوگند خورده از آیریس و خانواده اش محافظت کنه نه اینکه خودش آیریس رو بکشه و حتی جلوی کشته شدن الیا و رینیس و ایگان رو نگیره. 

چون دنریس نمی دونسته که جیمی چرا ایریس رو کشته پس فکری که میکنه و منم کامل بهش حق میدم اینه که حتی اگر ایریس لایق مرگ و مجازات بوده این جیمی ( یکی از افراد گارد شاهی) نبوده که باید اونو می کشته. حداقل می تونست اندازه سر ویلم دری معرفت داشت و الیا و بچه هاش رو فراری میداد.

چرخش تیریون واسه عشق دقیقا میتونه شبیه چرخش جان باشه واسه عشق.. 

ی مکالمه بود بین جیمی و کتیلن، که جیمی میگه ما زمانی ک شوالیه میشیم سوگندهای زیادی یاد میکنیم محافظت از مردم محافظت از شاه ووو

حالا اگه شاه بخواد ب مردم آسیب بزنه تو هر تصمیمی بگیری یکی از سوگندهاتو شکوندی

در مورد رییس بودن جان باید عرض کنم بله جان ب عنوان رهبر رفت ب جنوب ولی وقتی برگشت دیدیم رفتار شمالی هارو حتی لیانا گفت مطمئن نیستم الان چی هستی؟ این نشون میده مردم شمال نظرشون در مورد جان تغییر کرده تقریبا

در مورد رفتار سانسا یکی از دوستان فرمودن که قلعه هارو میخواست پس بگیره پس میتونه دیکتاتور بشه

اصولا با قدرت گرفتن هر شخصی توانایی تبدیل شدن ب دیکتاتور رو داره ولی یادمون نره اونا زیر عهدشون زده بودن(همشون عهد بسته بودن برای حمایت و جنگیدن واس استارک ها ولی ی عدشون یا توسط لنیسترها و بولتون ها خریده شده بودن یا ترسیده بودن) 

و اما تصمیم نهایی بود ک سانسا تونست جواب خیانت رو با بخشش بده با اصرار جان (هرچند شاید اشتباه بوده باشه، چون یجا گفت فرق اونایی ک خدمت کردن و خیانت کردن هیچی نیست؟) 

کاری ک دنریس درمورد خانواده سم نتونست بکنه(اینو هم در نظر بگیرید که خیانتی در کار نبود و درواقع اگر زانو میزدن میشد خیانت ب سرسی) هنوز هم اصرار دارم سوزوندن برادر و پدر سم هیچ توجیهی نداره.. 

ویرایش شده در توسط omid007

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 4 ساعت قبل، omid007 گفته است :

چرخش تیریون واسه عشق دقیقا میتونه شبیه چرخش جان باشه واسه عشق.. 

ی مکالمه بود بین جیمی و کتیلن، که جیمی میگه ما زمانی ک شوالیه میشیم سوگندهای زیادی یاد میکنیم محافظت از مردم محافظت از شاه ووو

حالا اگه شاه بخواد ب مردم آسیب بزنه تو هر تصمیمی بگیری یکی از سوگندهاتو شکوندی

در مورد رییس بودن جان باید عرض کنم بله جان ب عنوان رهبر رفت ب جنوب ولی وقتی برگشت دیدیم رفتار شمالی هارو حتی لیانا گفت مطمئن نیستم الان چی هستی؟ این نشون میده مردم شمال نظرشون در مورد جان تغییر کرده تقریبا

در مورد رفتار سانسا یکی از دوستان فرمودن که قلعه هارو میخواست پس بگیره پس میتونه دیکتاتور بشه

اصولا با قدرت گرفتن هر شخصی توانایی تبدیل شدن ب دیکتاتور رو داره ولی یادمون نره اونا زیر عهدشون زده بودن(همشون عهد بسته بودن برای حمایت و جنگیدن واس استارک ها ولی ی عدشون یا توسط لنیسترها و بولتون ها خریده شده بودن یا ترسیده بودن) 

و اما تصمیم نهایی بود ک سانسا تونست جواب خیانت رو با بخشش بده با اصرار جان (هرچند شاید اشتباه بوده باشه، چون یجا گفت فرق اونایی ک خدمت کردن و خیانت کردن هیچی نیست؟) 

کاری ک دنریس درمورد خانواده سم نتونست بکنه(اینو هم در نظر بگیرید که خیانتی در کار نبود و درواقع اگر زانو میزدن میشد خیانت ب سرسی) هنوز هم اصرار دارم سوزوندن برادر و پدر سم هیچ توجیهی نداره.. 

میگم که کلا این بحث بی فایده است و به نتیجه ای نخواهد رسید. حرف شما درسته ما می دونیم که جیمی انتخاب درستی داسته ولی بحث اینه که دنریس این رو نمی دونه. اگر دنریس می دونست و باز رفتارش این بود اون وقت حرف شما درست بود و رفتار دنریس بی رحمانه بود.

هرچند من هنوز معتقدم که جیمی می تونست به الیا و بچه هاش کمک کنه. ایریس دیوانه بود ولی ریگار اینطوری نبود. حتی جیمی هم ریگار رو دوست داشت. این ریگار بود که جیمی رو شوالیه کرده بود نجات الیا و بچه هاش کمترین وظیفه جیمی به عنوان عضو گارد شاهی بود.

در مورد شمالیها هم درسته همه نارضایتیشون رو اعلام کردن اما هیچکدوم اعلام برائت(شک دارم املاش درست باشه) نکردند از جان و هنوز جان توی شمال فرمانده است. به علاوه یادتون رفته سانسا هم خودش رو تسلیم کرد و الان دنریس رو ملکه خودش می دونه. حتی زیردستانشون مثلا برین که کاملا به سانسا وفاداره دنریس رو ملکه صدا می کنه.

در مورد خانواده سم هم اگر جان کنار دنریس بود شاید می تونست تصمیمش رو عوض کنه همینطور که تصمیم سانسا رو عوض کرد. اگر دنریس می دونست که لرد رندل تارلی جزو معدود کسانیه که تا لحظه اخر به آیریس وفادار موند هم شاید روی تصمیمش تجدید نظر می کرد. ولی خب شاید بشه این رو هم پای ضعف فیلمنامه گذاشت( الان که نبرد وینترفل رو دیدم هر چی که به نطرم غیر منطقی میاد رو پای ضعف فیلمنامه می دارم)

در ضمن شما رفتار سانسا رو به خاطر عهدشکنی توجیه می کنی پس باید اینم در نظر بگیری که از نظر دنریس هم تمام کسانی که با رابرت ( رابرت حتی وقتی جنازه رینیس و اگان رو دیده بود لبخند زده بود و برای کشتن دنریس و ویسریس ادمکش اجیر کرده بود).همراه شدند سوگند شکن بودند.(من به کاراستارکها حق میدادم و به نظرم رفتار راب کاملا دیکتاتوری بود.) و حالا که آیریس مرده و جانشین برحقش حاضر شده همه باید بهش وفادار باشند( تارگرینها پادشاه دیوانه کم نداشتند).

به علاوه اگر یه نگاه به لشگر دنریس بندازید می بینید که همشون به خاطر عشق به دنریسه که توی جنگ شرکت می کنند نه از سر وظیفه یا به خاطر شرافت نداشته و سوگندهای مسخره ( به قول جیمی هم ازت می خوان از پادشاه محافظت کنی هم از مردم). همه اونا عاشق دنریس هستند و دنریس هم متقابلا عاشق اوناست.

ببخشید که اینقدر رک میگم ولی چرخش جان برای عشق هم از نظر من خیلی مزخرف بود. دنریس راصی شده بود که با جان به شمال بیاد و اگر جان زانو نمی زد هیچ اشکالی به وحود نمی اومد. دقیقا وقتی جان رو به شمالیها گفت مجبور شدم زانو بزنم دروغ گفت. دروغ محض. هرچند توی سریال سعی کردند جان رو یه قهرمان نشون بدن ولی تو کتاب حان احمقتر از این حرفاست‌. درست عین ند کله شقه و به عنوان لرد فرمانده کاملا دیکتاتوره.

در ضمن این اخرین پست من در مورد دنریسه!

ویرایش شده در توسط شوالیه درخت خندان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اجازه میخوام وارد بحث دنریس بشم.

بله. دنریس دیکتاتور ترین شخص وستروسه. کارهای سرسی هم حتی یه توجیه نصفه و نیمه داره ولی دنریس توی سریال همه ی کارهاش از سر عقده ی پادشاهیه. حتی به مردم خودش هم وفادار نیست وگرنه دوتراکی ها و آنسالیدها رو از یه قاره ی دیگه نمی آورد که به خاطر اهداف شخصی خودش به کشتن بده و به اعتماد اون ها به خودش خیانت کنه.

کسی که دیکتاتور نیست در ابتدا مردمش رو در نظر می گیره بعد چیزهای دیگه رو.

اتفاقا به نظر من سانسا گزینه ی خیلی مناسبیه برای صلح وستروس. چون نه خشونت دنریس و سرسی رو داره، نه دلرحمی بیش از حد جان رو. یه آدم نرماله که از پس اتحاد شمال هم بر اومده. نغمه ی آتش و یخ هم می تونه به سانسا و تریون اشاره داشته باشه. اتحاد شمال و جنوب. 

البته به شخصه دوست دارم خیانت تریون به نفع خواهر و خواهرزاده و خاندانش باشه تا به خاطر عشق. ولی با این روند سریال فکر نمی کنم به خیانت و پیچیدگی های اینچنینی بپردازند. به قول دوستمون الان فقط منتظر حضور باب اسفنجی وسط داستانیم. فکر سناریو و پیچیدگی و چالش رو از سرتون بیرون کنید. 

در نهایت اینکه در اپیزودهای باقی مونده حتما دنریس به چالش کشیده میشه و اگر به نفع جان بره کنار همه چیز هالیوودی و ارباب حلقه هایی تموم میشه. ?? 

یه چیز بی ربط هم بگم: اگر بازیگر نقش یورون کاریزمای بیشتری داشت، ماجرای جنوب و سرسی جذاب تر می شد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ببخشید میدونم وسط بحث دنریسه ولی .... از ارتش مردگان و شب طولانی چیزی که به کینگز لندینگ رسید، فقط توده کم فشار هوای سرد در برخی از نقاط همراه با بارش پراکنده برف بود :) اپیزود بعدی هوای کاملا صاف و آفتابیه همراه با نسیم خنک دریا. والا سرسی حق داشت :D 

برن پاشوو !! پاشو برن راب رو بغل کن و بهش بگو یه کابوس وحشتناک طولانی دیدی!!! (خدا نکنه البته :) 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در ۱ ساعت قبل، Gendry گفته است :

ببخشید میدونم وسط بحث دنریسه ولی .... از ارتش مردگان و شب طولانی چیزی که به کینگز لندینگ رسید، فقط توده کم فشار هوای سرد در برخی از نقاط همراه با بارش پراکنده برف بود :) اپیزود بعدی هوای کاملا صاف و آفتابیه همراه با نسیم خنک دریا. والا سرسی حق داشت :D 

برن پاشوو !! پاشو برن راب رو بغل کن و بهش بگو یه کابوس وحشتناک طولانی دیدی!!! (خدا نکنه البته :) 

تریلر اولی که درباره فصل 8 اومد رو یادتونه؟؟ همون میز معروف دراگون استون.. که یخ از بالا و آتش از پایین در حال پیشروی بودن.. یخ و آتش در ریورلندز به هم رسیدن.! خیلیامون فکر میکردیم ارتش مردگان خطر جدی برای کل وستروس هستند و نبرد نهایی رو توی قسمت 5 علیه اونا میبینیم و کار سرسی توی قسمت 4 تموم میشه.. اما شاه شب کلا 4 تا قلعه رو هم نتونست از زنده ها بگیره (به لطف نویسنده ها)... اسم گیم او ترونز از سر این فصل هم زیاد بود به نظرم اگر به d&d بود اسم سریال رو میذاشتن نغمه آتش و گلدن کمپانی.. (یخ سریال خیلی زود آب شد)

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خطر رمزی بولتون برای وستروس بیشتر از شاه شب بود :) حداقل وینترفل رو تونست بگیره .  اینجوری باشه یعنی بازم میگم اگر پایان خط داستانی زمستان همین بود که دیدیم، همه چی برای GRRM مهیا شد. حالا عطش دنبال کنندگان داستان برای شنیدن روایت مارتین بیشتر و بیشتر میشه. اینی که گفته پایان کتاب و سریال به هم شبیه ن رو حتتی من یک لحظه هم باور نکردم. مارتین خودش هم بازی تاج و تخت انجام داد و این وسط d&d مردند :) 

When you play game of thrones you win or you die !! :) 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 12 دقیقه قبل، Gendry گفته است :

خطر رمزی بولتون برای وستروس بیشتر از شاه شب بود :) حداقل وینترفل رو تونست بگیره .  اینجوری باشه یعنی بازم میگم اگر پایان خط داستانی زمستان همین بود که دیدیم، همه چی برای GRRM مهیا شد. حالا عطش دنبال کنندگان داستان برای شنیدن روایت مارتین بیشتر و بیشتر میشه. اینی که گفته پایان کتاب و سریال به هم شبیه ن رو حتتی من یک لحظه هم باور نکردم. مارتین خودش هم بازی تاج و تخت انجام داد و این وسط d&d مردند :) 

When you play game of thrones you win or you die !! :) 

دقیقا همینطوره.. رمزی، ریکان استارک و استنیس رو کشت. جافری، ند استارک رو کشت.. تایوین و والدر فری به کمک هم نصف خاندان استارک رو سلاخی کردن. همه این کاراکترها خطرشون از شاه شب افسانه ای، که ده هزار سال سنش بود و مرده زنده میکرد و و قدرت سبزبینی داشت، بیشتر بود و اونا تونستند کاراکترهای مهم رو هم بکشند.

مارتین قصد نداشت اثرش رو که تبدیل به بهترین سریال تاریخ تلویزیون شده بود، خراب کنه.. پایان کلی اون روهم به d&d گفته بود اما اونا برای fan service همه چیز رو خراب کردن و به نوعی خودکشی کردن. و fan های واقعی سریال رو هم ناامید کردن.

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

پایان کتاب و سریال کاملا متفاوت هست

به همین دلیل هم مارتین کتابها رو منتشر نکرد

برای هایپ نگه داشتن طرفداران کتاب

اصلا نمیتونم باور کنم در کتاب خط داستانی جان که بزرگترین راز کتاب بوده اینجوری پیش پا افتاده بشه

ویرایش شده در توسط تینا استارک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 21 دقیقه قبل، تینا استارک گفته است :

پایان کتاب و سریال کاملا متفاوت هست

به همین دلیل هم مارتین کتابها رو منتشر نکرد

برای هایپ نگه داشتن طرفداران کتاب

اصلا نمیتونم باور کنم در کتاب خط داستانی جان که بزرگترین راز کتاب بوده اینجوری پیش پا افتاده بشه

قرار نبود متفاوت باشه اما به لطف نویسندگان الان دیگه متفاوت شده کاملا..

این چیزی هست که دیروز مارتین در مصاحبش درباره پایان کتاب و سریال گفته:

"Martin added: "I mean, I think … the major points of the ending will be things that I told them, you know, five or six years ago. But there may also be changes, and there’ll be a lot added.

این هم منبعش https://www.express.co.uk/entertainment/books/1122178/Game-of-Thrones-George-RR-Martin-HBO-TV-show-books-ending-changes

 

اما d&d به اعتماد مارتین خیانت کردن.. خودشون چند روز پیش اعلام کردن برای جلوگیری از پیشبینی شدن پایان سریال (و سورپرایز کردن مخاطبین) پایان کلی مارتین رو هم عوض کردن..

حتی برای گمراه کردن ما چند تا تریلر متفاوت دادن که محتواشون، نتیجه ای دیگه ای از جنگ شب طولانی رو برای ما مشخص میکرد..(مثل تریلر dragonstone یا تریلر aftermath) که همش فقط برای این بود که ما رو غافلگیر کنن.!!

 

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 4 دقیقه قبل، Gemini گفته است :

 

اما d&d به اعتماد مارتین خیانت کردن.. خودشون چند روز پیش اعلام کردن برای جلوگیری از پیشبینی شدن پایان سریال (و سورپرایز کردن مخاطبین) پایان کلی مارتین رو هم عوض کردن..

حتی برای گمراه کردن ما چند تا تریلر متفاوت دادن که محتواشون، نتیجه ای دیگه ای از جنگ شب طولانی رو برای ما مشخص میکرد..(مثل تریلر dragonstone یا تریلر aftermath) که همش فقط برای این بود که ما رو غافلگیر کنن.!!

 

به اعتماد بقیه هم خیانت کردند.. غافلگیری به چه قیمتی؟؟؟ به قیمت زیر پا گذاشتن خط داستانی و عوض کرن قوس شخصیتها؟؟؟ 

راستی راجع به سرسی، چرا باید اینقدر موضوع سرسی مهم باشه؟ چرا یه دفعه شخصیتش اینقدر ماورایی شد؟ اصلا قابل قبول نیست. هر دفعه که این مادر فیلها رو میبینیم روی بلندی ایستاده و با لبخند و اعتماد به سقف خاصی داره روبرو رو نگاه میکنه!! چند بار باید ما این شات تکراری رو ببینیم؟؟ یک بار بعد از ترکوندن سپت اعظم دیدیم دیگه کافی نیست؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در در ۱۳۹۸/۲/۱۲ at 01:03، siromid7 گفته است :

 

 

ای کاش شاه شب اول میرفت کینگز لندینگ سرسی و فیلاشو میگرفت بعد میومد وینترفل تنهایی با اژدهاش میرفت چون اونجا کسی آبسیدین نداشت آماده مبارزه با شاه شبم نبودن

یه بخشی از لشکر ضعیفشم میذاشت با وینترفل بجنگه تا قدرت وینترفل کم بشه

اینجوری هم خودش قوی تر بود هم وینترفل ضعیفتر

صحنه تسخیر تخت توسط شاه شبو میدیدیم 

واقعا تا قبل از دیدن شاهذشب به چنین چبزی امیدوار بودم... 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×