رفتن به مطلب
تینا استارک

پایان دلخواه شما برای سریال

Recommended Posts

با توجه به اینکه دو قسمت به پایان سریال مونده بیاید پایان دلخواه خودمون رو براش بنویسیم. زمانی که فصلهای اول رو دیدید، چه شمایی که تازه با سریال آشنا شدید چه شمایی که همون ابتدای پخش همراه با سریال بودید چه شمایی که کتابها رو خوندید. دوست داشتید فصل آخر چطور تمام شه. اگر شما نویسنده بودید با این کارکترها چه می کردید.

می توانید از کارکترهایی که مردند هم استفاده کنید. کلا هرجوری که دوست دارید بنویسید.

اما خواهش میکنم از فیلمنامه های لو رفته ننویسید چیزی که به ذهن خودتون اومد بنویسید که باعث جذابتر شدن تایپیک بشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 جان میره دراگون استون به دیدن دنریس. دنریس قبول نمیکنه که به جان کمک کنه. اما بهش اجازه میده گلس استخراج کنه. ریگال با دیدن جان عکس العمل نشون میده. همه فک میکنن اون از جان بدش میاد ولی بعد از یه مدت معلوم میشه ریگال جان رو برای سواری انتخاب کرده. همه متعجب میشن چون هنوز کسی نمیدونه جان کیه حتی خودش. بهرحال آخرش جان سوار اژدها میشه اطراف دراگون استون پرواز میکنه در حالی که همه متعجب و مشکوک هستن. دنریس عصبانی میشه اما نمیتونه بچش رو کنترل کنه و اخرش کوتاه میاد

جان با گلسها و یدونه اژدها برمیگرده به وینترفل. اونها نیروهاشون خیلی کم هست و احتمال شکستشون بالاست. اما چاره ای ندارن. برن و آریا هم از راه میرسن

برن وقتی اژدها رو میبینه بهشون میگه جان کی هست. جان سردرگم میشه. چن روز غیبش میزنه تا با خودش کنار بیاد. اما در نهایت بخاطر نایت کینگ برمیگرده. آریا به جان ابراز عشق میکنه و جان میفهمه همیشه تهه دلش به اون علاقمند بوده. سانسا اما به این فکر میکنه که جان استارک نیست و حقش نیست شاه شمال باشه و میخواد این عنوان رو ازش بگیره. اما صبر میکنه تا جنگ تموم بشه

برن چون تاچ شده وقتی از دیوار رد شده جادوی دیوار از بین رفت پس نایت کینگ راحت به کسل بلک حمله میکنه همه رو میکشه و توسط غولهاش دیوارشو خراب میکنه با نیروهاش میاد اینطرف

دنریس میره سمت کینزلندینگ. تیریون میگه باید شهرو محاصره کنن. دنریس قبول میکنه. 

فعلا تا اینجا داشته باشید تا بقیش رو شب بگم. :classic_sleep:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 44 دقیقه قبل، تینا استارک گفته است :

 برن وقتی اژدها رو میبینه بهشون میگه جان کی هست. جان سردرگم میشه. چن روز غیبش میزنه تا با خودش کنار بیاد. اما در نهایت بخاطر نایت کینگ برمیگرده. آریا به جان ابراز عشق میکنه و جان میفهمه همیشه تهه دلش به اون علاقمند بوده. سانسا اما به این فکر میکنه که جان استارک نیست و حقش نیست شاه شمال باشه و میخواد این عنوان رو ازش بگیره. اما صبر میکنه تا جنگ تموم بشه

 

آخرش جان و آریا رو به هم رسوندی:)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جیمی میره پیش سرسی، سرسی برای شکست دنریس تصمیم داره از آتش وحشی استفاده کنه و همه جا رو آتیش بزنه و جیمی یاد شاه دیوانه میفته و تاریخ رو دوباره تکرار میکنه و این بار عشق زندگیش و خودش رو میکشه.

بعد از اینکه سرسی میمیره، سر اینکه دنریس به قدرت برسه یا جان بحث میشه و دنریس چون میبینه اطرافیانش طرف جان هستن، جان رو میکشه و سانسا انتقام میگیره و دنریس رو میکشه

اما آریا و سندور کلگین
آریا میخواد سرسی رو بکشه که توسط کوه میمیره و سندور هم بالاخره کوه رو میکشه و خودش هم میمیره (تقریبا مثل ماجرای اوبرین)

در نهایت تیریون و سانسا دوباره با هم ازدواج میکنن و شاه و ملکه میشن

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب من فعلا فقط آخرشو میگم کینزلندینگ در حال سقوطه و سرسی دیگه هیچ شانسی نداره کایبرن روش درست کردن نایت کینگ رو کشف کرده و قضیه رو به سرسی میگه کایبرن ی درگون گلس فرو میکنه تو سینه سرسی و نایت کویین درست میشه

در حالی که نایت کویین قصد داره مرده ها رو بیدار کنه آریا بهش حمله میکنه اما خب موفق نمیشه و به فجیعترین حالت ممکن میمیره همه امیدها از بین میره همه هیروها کشته میشن و لشکر مردگان به سمت شمال حرکت میکنن تا ترتیب کلاغ سه چشم رو بدن و در صحنه آخر نایت کویین بچه ش به دنیا میاد که ی دختره اسمشو میزارن نغمه(اشاره به نغمه آتش و یخ)

در ۱ ساعت قبل، aliod گفته است :

جیمی میره پیش سرسی، سرسی برای شکست دنریس تصمیم داره از آتش وحشی استفاده کنه و همه جا رو آتیش بزنه و جیمی یاد شاه دیوانه میفته و تاریخ رو دوباره تکرار میکنه و این بار عشق زندگیش و خودش رو میکشه.

احتمال اینکه اینجوری پیش بره زیاده جیمی لقب کویین اسلیر هم بهش اضافه بشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 3 ساعت قبل، وایت ولف گفته است :

آخرش جان و آریا رو به هم رسوندی:)

اره دیگه هرچه میخواهد دل تنگت بنویس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 3 ساعت قبل، تینا استارک گفته است :

 جان میره دراگون استون به دیدن دنریس. دنریس قبول نمیکنه که به جان کمک کنه. اما بهش اجازه میده گلس استخراج کنه. ریگال با دیدن جان عکس العمل نشون میده. همه فک میکنن اون از جان بدش میاد ولی بعد از یه مدت معلوم میشه ریگال جان رو برای سواری انتخاب کرده. همه متعجب میشن چون هنوز کسی نمیدونه جان کیه حتی خودش. بهرحال آخرش جان سوار اژدها میشه اطراف دراگون استون پرواز میکنه در حالی که همه متعجب و مشکوک هستن. دنریس عصبانی میشه اما نمیتونه بچش رو کنترل کنه و اخرش کوتاه میاد

جان با گلسها و یدونه اژدها برمیگرده به وینترفل. اونها نیروهاشون خیلی کم هست و احتمال شکستشون بالاست. اما چاره ای ندارن. برن و آریا هم از راه میرسن

برن وقتی اژدها رو میبینه بهشون میگه جان کی هست. جان سردرگم میشه. چن روز غیبش میزنه تا با خودش کنار بیاد. اما در نهایت بخاطر نایت کینگ برمیگرده. آریا به جان ابراز عشق میکنه و جان میفهمه همیشه تهه دلش به اون علاقمند بوده. سانسا اما به این فکر میکنه که جان استارک نیست و حقش نیست شاه شمال باشه و میخواد این عنوان رو ازش بگیره. اما صبر میکنه تا جنگ تموم بشه

برن چون تاچ شده وقتی از دیوار رد شده جادوی دیوار از بین رفت پس نایت کینگ راحت به کسل بلک حمله میکنه همه رو میکشه و توسط غولهاش دیوارشو خراب میکنه با نیروهاش میاد اینطرف

دنریس میره سمت کینزلندینگ. تیریون میگه باید شهرو محاصره کنن. دنریس قبول میکنه. 

فعلا تا اینجا داشته باشید تا بقیش رو شب بگم. :classic_sleep:

مردم کینزلندیگ بخاطر انفجار سپت بیلور عصبانی هستن. علیه سرسی شورش میکنن. سرسی دستور میده مردم رو بکشن. خبر به دنریس اینا میرسه.

ناوگان یورن از پشت سر به ناوگان دنریس حمله میکنه. جنگ دریاها شروع میشه.

دنریس با اژدها به سمت ردکیپ میره. به سمت اژدها تیر پرتاب میکنن. بال ویسیریون زخمی میشه. دنریس عصبانی میشه به سمت ردکیپ حمله میکنه. مردم شهر و سربازها میترسن دروازه ها رو باز میکنن که فرار کنن. دوتراکیها حمله میکنن. یک جنگ اساسی

ردکیپ در آتش میسوزه. سرسی وقتی میبینه داره شکست میخوره عصبانی میشه و میخواد مث مدکینگ کل شهرو به آتش بکشه. جیمی میخواد جلوش رو بگیره اما کوه به دستور سرسی جیمی رو میکشه و سرسی شهرو به آتش میکشه. 

روی دریا کشتی یارا و بخشی از ناوگان دورن و های گاردن غرق میشن. یورن فرار میکنه

در وینترفل نایت کینگ حمله میکنه. همه کشته میشن و وینترفل سقوط میکنه. ریگال توسط نایت کینگ کشته میشه جان به زمین میفته و به سختی زخمی میشه. جان برن آریا میرا رید تورموند و تعداد کمی سرباز زنده میمونند و به سختی فرار میکنن در جنگلها سرگردون هستن. تا اینکه به ایری پناه میبرن. اونجا میفهمن کینزلندینگ نابود شده. 

دنریس که میفهمه چه اتفاقی افتاده با ارتش به سمت شمال میاد. دوباره جنگ بزرگ. جورا و کرم خاکستری کشته میشن. نایت به سمت دروگون نیزه پرتاب میکنه دروگون زخمی میشه. و با دنریس به زمین میفته. دنریس توسط یکی از آدرها کشته میشه

آخرش جان و آریا و گندری و تورموند نبرد تن به تن با نایت کینگ دارن. آریا زخمی میشه اما در نهایت نایت توسط جان کشته میشه. و جنگ به پایان میرسه با کشته های فراوان

برن به جان میگه آریا چون با سلاح نایت زخمی شده به مرور تبدیل به وایت میشه. آریا از جان تقاضا میکنه که اون رو بکشه و آتیش بزنه. جان در نهایت همین کار میکنه. 

واریس به جان میگه تو باید شاه بشی جان قبول نمیکنه و با وحشیها به شمال برمیگرده

پایان

:classic_biggrin:

 

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 24 دقیقه قبل، تینا استارک گفته است :

مردم کینزلندیگ بخاطر انفجار سپت بیلور عصبانی هستن. علیه سرسی شورش میکنن. سرسی دستور میده مردم رو بکشن. خبر به دنریس اینا میرسه.

ناوگان یورن از پشت سر به ناوگان دنریس حمله میکنه. جنگ دریاها شروع میشه.

دنریس با اژدها به سمت ردکیپ میره. به سمت اژدها تیر پرتاب میکنن. بال ویسیریون زخمی میشه. دنریس عصبانی میشه به سمت ردکیپ حمله میکنه. مردم شهر و سربازها میترسن دروازه ها رو باز میکنن که فرار کنن. دوتراکیها حمله میکنن. یک جنگ اساسی

ردکیپ در آتش میسوزه. سرسی وقتی میبینه داره شکست میخوره عصبانی میشه و میخواد مث مدکینگ کل شهرو به آتش بکشه. جیمی میخواد جلوش رو بگیره اما کوه به دستور سرسی جیمی رو میکشه و سرسی شهرو به آتش میکشه. 

روی دریا کشتی یارا و بخشی از ناوگان دورن و های گاردن غرق میشن. یورن فرار میکنه

در وینترفل نایت کینگ حمله میکنه. همه کشته میشن و وینترفل سقوط میکنه. ریگال توسط نایت کینگ کشته میشه جان به زمین میفته و به سختی زخمی میشه. جان برن آریا میرا رید تورموند و تعداد کمی سرباز زنده میمونند و به سختی فرار میکنن در جنگلها سرگردون هستن. تا اینکه به ایری پناه میبرن. اونجا میفهمن کینزلندینگ نابود شده. 

دنریس که میفهمه چه اتفاقی افتاده با ارتش به سمت شمال میاد. دوباره جنگ بزرگ. جورا و کرم خاکستری کشته میشن. نایت به سمت دروگون نیزه پرتاب میکنه دروگون زخمی میشه. و با دنریس به زمین میفته. دنریس توسط یکی از آدرها کشته میشه

آخرش جان و آریا و گندری و تورموند نبرد تن به تن با نایت کینگ دارن. آریا زخمی میشه اما در نهایت نایت توسط جان کشته میشه. و جنگ به پایان میرسه با کشته های فراوان

برن به جان میگه آریا چون با سلاح نایت زخمی شده به مرور تبدیل به وایت میشه. آریا از جان تقاضا میکنه که اون رو بکشه و آتیش بزنه. جان در نهایت همین کار میکنه. 

واریس به جان میگه تو باید شاه بشی جان قبول نمیکنه و با وحشیها به شمال برمیگرده

پایان

:classic_biggrin:

 

 

 

خوب بود

-----update-----

اون تئوری هایی که درباره برن و شاه شب داده بودن رو هم من دوست داشتم که متاسفانه نشد که بشه ?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

ممنون از دوستان بابت ایجاد این تاپیک

تا الان فکر می کردم پایانی که d&d برای سریال در نظر گرفتن بدترین پایان ممکنه. ولی به لطف شما عزیزان دیدم که نه. از اون بدتر هم میشد!?

سپاس

ویرایش شده در توسط شوالیه درخت خندان
صرفا شوخی کردم. اتفاقا جالب بود برام. ادامه بدید

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 40 دقیقه قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

ممنون از دوستان بابت ایجاد این تاپیک

تا الان فکر می کردم پایانی که d&d برای سریال در نظر گرفتن بدترین پایان ممکنه. ولی به لطف شما عزیزان دیدم که نه. از اون بدتر هم میشد!

سپاس

:))) دیگه قرار نشد فانتزی های ما رو جاج کنید:)

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 1 ساعت قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

ممنون از دوستان بابت ایجاد این تاپیک

تا الان فکر می کردم پایانی که d&d برای سریال در نظر گرفتن بدترین پایان ممکنه. ولی به لطف شما عزیزان دیدم که نه. از اون بدتر هم میشد!?

سپاس

خب ما که نویسنده نیستیم الکی یه چیزی میگیم ?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 23 دقیقه قبل، aliod گفته است :

خب ما که نویسنده نیستیم الکی یه چیزی میگیم ?

آقا شوخی کردم. از همه دوستان معذرت می خوام. همین که اونقدر جرات و جسارت دارید که نظر میدید و قوه تخیلتونو به کار می گیرید تا پایان داستان رو پیش بینی کنید با ارزشه! 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 16 ساعت قبل، aliod گفته است :

خوب بود

-----update-----

اون تئوری هایی که درباره برن و شاه شب داده بودن رو هم من دوست داشتم که متاسفانه نشد که بشه ?

این تئوری خیلی عجیب بود. من اصن نمیتونستم باهاش ارتباط بگیرم

در 3 ساعت قبل، شوالیه درخت خندان گفته است :

تا الان فکر می کردم پایانی که d&d برای سریال در نظر گرفتن بدترین پایان ممکنه. ولی به لطف شما عزیزان دیدم که نه. از اون بدتر هم میشد!?

 

:classic_biggrin:?:classic_biggrin:

بی خیال. پایان خودت رو بنویس

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی خلاصه اون‌جوری که من دوست دارم پیش بره اینه..

جیمی برمیگرده پیش سرسی ولی کنار سرسی یورون هم هست..سرسی که منافعش رو با اومدن جیمی در خطر میبینه و میدونه که یورون براش سودمند تره مجبور میشه جیمی رو به نحوی بکشه حالا یا یورون یا خودش..

یورون تو جنگ با دنریس میمیره و اریا صورت اونو برمیداره و میره باهاش سرسی رو میکشه..

قبل از اینا با خیانت واریس دنریس دیگ به تیریون اعتماد نمیکنه و به حرفاش گوش نمیده و یه جورایی طردش میکنه تا اینکه جان میاد و ازش میخاد که نکنه این کارو ولی دنریس گوش نمیده و مردمو میسوزونه..بعد از پیروزی جان و دنریس مردم دنریس رو پس میزنند ب خاطر کارایی ک کرد و لایق نمیدوننش و به خاطر این دنریس دیوونه تر میشه تا اینکه یا تیریون یا یکی دیگ مثل اریا میاد دنریس رو میکشه..

جان بالاخره قبول میکنه رو تخت بشینه با اصراره بقیه..

در لحظات اخر سریال سانسا رو میبینم که با برین ذخمی و اینا برگشتن پیش جان و میگن برن هویت واقعیش رو نمایان کرد و وینترفل رو گرفت و رفت اونطرف دیوار تا ارتشش رو بسازه..

منظور از هویت واقعی همون مربوط به نایت کینگ و ایناس..نمیگم نایت کینگ ولی یه ارتباطی بینشون..

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 4 ساعت قبل، Momomo گفته است :

خیلی خلاصه اون‌جوری که من دوست دارم پیش بره اینه..

جیمی برمیگرده پیش سرسی ولی کنار سرسی یورون هم هست..سرسی که منافعش رو با اومدن جیمی در خطر میبینه و میدونه که یورون براش سودمند تره مجبور میشه جیمی رو به نحوی بکشه حالا یا یورون یا خودش..

یورون تو جنگ با دنریس میمیره و اریا صورت اونو برمیداره و میره باهاش سرسی رو میکشه..

قبل از اینا با خیانت واریس دنریس دیگ به تیریون اعتماد نمیکنه و به حرفاش گوش نمیده و یه جورایی طردش میکنه تا اینکه جان میاد و ازش میخاد که نکنه این کارو ولی دنریس گوش نمیده و مردمو میسوزونه..بعد از پیروزی جان و دنریس مردم دنریس رو پس میزنند ب خاطر کارایی ک کرد و لایق نمیدوننش و به خاطر این دنریس دیوونه تر میشه تا اینکه یا تیریون یا یکی دیگ مثل اریا میاد دنریس رو میکشه..

جان بالاخره قبول میکنه رو تخت بشینه با اصراره بقیه..

در لحظات اخر سریال سانسا رو میبینم که با برین ذخمی و اینا برگشتن پیش جان و میگن برن هویت واقعیش رو نمایان کرد و وینترفل رو گرفت و رفت اونطرف دیوار تا ارتشش رو بسازه..

منظور از هویت واقعی همون مربوط به نایت کینگ و ایناس..نمیگم نایت کینگ ولی یه ارتباطی بینشون..

 

اینایی ک گفتم پیش بینی من از منطقی پیش رفتن داستان از نظر منه ولییی ولیییی

علاقه ی ذاتی و شخصیم اینه که سرسی همه رو دور بزنه و بکشه و خودش تنهایی رو تخت بشینه برن رو هم سلاخی کنه دلم خنک شه?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 9 ساعت قبل، Momomo گفته است :

علاقه ی ذاتی و شخصیم اینه که سرسی همه رو دور بزنه و بکشه و خودش تنهایی رو تخت بشینه برن رو هم سلاخی کنه دلم خنک شه?

من نمیدونم این سرسی چی داره همه دلشون میخواد برنده جنگ بشه:classic_blink:

ولی برن رو موافقم. سیب زمینی 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

الان که داستان رسیده به آخر میبینم تارگرین بودن جان چیز جالبی نشده کاشکی جان پسر ند استارک و آشارا دین میبود و واقعا ی حرامزاده آخر سر هم مثل گندری نام فامیلی استارکها رو از دنریس میگرفت جان استارک! سحر رو به ارث میبرد و شمشیر صبح جدید لقب میگرفت آشارا خودکشی نکرده بود و جان برای پیدا کردنش رهسپار جنوب میشد قشنگ فیلم هندی میشد:)))

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 8 ساعت قبل، تینا استارک گفته است :

من نمیدونم این سرسی چی داره همه دلشون میخواد برنده جنگ بشه:classic_blink:

ولی برن رو موافقم. سیب زمینی 

سرسی مثل جان خنگ نیست مثل دنریس احساسی هم نیست..یه مشاور بیشتر نداره که اونم زیاد مشاوره بهش نمیده و بیشتر اطاعت میکنه..سرسی خودش همه تصمیما رو میگیره و مکارانه ترین و منفعت طلبانه ترین تصمیمات رو میگیره که به نفع خودش تموم میشه..هوش جنگ رو داره و منطقی عمل میکنه بی گدار به اب نمیزنه..از ایناش میگم لایق تخته..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

راستش دلم میخواد سرسی کثیف و چرک وسط خرابه های کینزلندینگ زندگی کنه. آب فاضلاب بپاشن روی موهای طلاییش.:classic_biggrin: چون از نظرش مردم عادی بی ارزش بودن این بهترین پایان براش میشه

دلم نمیخواد کشته بشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

این قضیه به خیلی از عوامل بستگی داره.. یکیش نوع اننتخاب بازیگرانه، یکی دیگه از عوامل خطوط داستانی حذف شده و کاراکترهای حذف شده هست و خیلی از عوامل دیگه..

اما با این وجود دوست داشتم دورن نقش پررنگ تری داشته باشه.. بازیگر نقش دوران مارتل خوب بود اما بسیار ضعیف نشونش دادند و سنداسنیک ها بسیار ناامیدکننده بودند... 

بازیگر نقش یورون افتضاح بود... اگر از یک بازیگر خوب مثل مدس میکلسن یا جفری دین مورگان برای نقش یورون استفاده میکردن و به جای اسکورپیون های مسخره که یک شبه ساخته شدند از dragonbinder (شیپور اژدها) که مثل خود اژدها، جادویی هست و تنها وسیله ای هست که در کتاب میشه ازش برای مقابله (و حتی استفاده از اژدها به نفع خود شخص) با اژدها استفاده کرد، برای مقابله با اژدهایان دنریس استفاده میکردن، اونوقت میشد یورون رو واقعا "یورون" دونست.

بودن ویکتاریون که یکی از شخصیت های عالی راوی در کتاب هست هم به نظرم میتونست به داستان سریال کمک زیادی کنه.. (همه گریجوی ها در سریال افتضاح بودن به جز تیون که عالی بود)

 

از طرف دیگه دوست داشتم مرده ها حداقل تا ریورلندز بیان... سرسی همونطور که با خیانت به قدرت رسید، در قسمت 4 بهش خیانت بشه و قسمت 5 شاهد نبرد آخرالزمانی حساس با ارتش مردگان باشیم (با حضور گلدن کمپانی و ارتش دورن و بقیه زنده ها) اما نشد.. سرسی رو به عنوان شخصیت بدتر از شاه شب نشون دادن!!!

دوست داشتم بریک (که زنده نگه داشتنش در سریال تصمیم درستی بود تا اینکه کتلین رو دوباره بیارن) جان رو نجات بده نه آریا.. شمشیر dawn در نبرد علیه مردگان توسط جان به کار بره.. ملیساندره نقشش پررنگ تر باشه در جنگ برای طلوع.. (نه اینکه فقط با روشن کردن خندق چند دقیقه برای زنده ها زمان بخره)

از ویروودها (جنگل خدایان) اونطوری که باید استفاده نشد.. قدرت برن (کلاغ سه چشم) و شاه شب هر دو از این درختان سرچشمه میگیره (شاه شب با بسته شدن به یکی از این درختان به وجود اومد).. جای خالی دیالوگ های ملیساندره درباره جنگل خدایان در فصل آخر به شدت حس میشه....

امیدوار بودم شاه شب، شکست نمیخورد و باز هم شاهد چرخه ی آتش و یخ و نبرد بدون انتهای مردگان و زنده ها در پایان داستان میبودیم..

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 3 ساعت قبل، Gemini گفته است :

dragonbinder (شیپور اژدها) که مثل خود اژدها، جادویی هست و تنها وسیله ای هست که در کتاب میشه ازش برای مقابله (و حتی استفاده از اژدها به نفع خود شخص) با اژدها استفاده کرد، برای مقابله با اژدهایان دنریس استفاده میکردن، اونوقت میشد یورون رو واقعا "یورون" دونست

 دو تا حسرت بزرگ برام موند تو این سریال. یکیش نبرد حماسی جان و نایت کینگ. و دومیش دیدن شیپور اژدها

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تقریبا به جز مرگ افعی سرخ و خط داستانی دورن که از تو سریال حذف شد و مرگ مسخره باریستان سلمی تا قسمت اول فصل ۷ برای من قابل قبول بود.

اما بعد از اون

دلم میخواست اول فصل ۷ دنریس به جای گوش دادن به حرفای تیریون که همواره ثابت کرده کارش تو جنگ و استراتژی جنگی بده، به حرفهای اولنا و الاریا گوش میداد. میرفت و کینگزلندینگ رو میگرفت. با کلی رعب و وحشت و ملکه هفت اقلیم میشد. سرسی رو هم میکشت اما جیمی رو تیریون نجات میداد.

حتی خط داستانی یورون اگه قرار بود انقدر مسخره باشه، به جایی برنمیخورد اگه همون اول حذف شه یا مثلا ببینه هوا پسه فرار کنه به جزایر آهن و اونجا با یارا و تیون وارد جنگ شه و یه جنگ خفن اونور داشته باشیم.

ریچ و دورن هم که وفادار به دنریسن. کسترلی راک هم میشد مال تیریون و اونم که وفادار به دنریس بود. استورمزاند هم که دیگه وارثی نداشت اون موقع و اثری از گندری نبود. اونو میداد دست دوتراکیا و جوراه. ریورلندز هم ادمیور هنوز گروگان سرسی بود. یه زهر چشم از اون میگرفت و اونجا رو هم میگرفت. 

و در این بین مشکل اصلی شمال و ویل بودن که برای سانسا و جانه. مرگ لیتل فینگر هم به جا و زیبا بود. اما کاش نشون میدادن خط داستانی شمال بیشتر درگیر اینن که با وایت واکرا بجنگن. جان هم که میبینه دنی روی تخت آهنینه به ذهنش میرسه ازش کمک بگیره و اینجوری کل وستروس در برابر ارتش مردگان متحد میشن.

حداقل جنگ بزرگ جنگ بزرگ که از فصل اول دارن تدارکشو میبینن میتونست تا ترایدنت هم کشیده بشه و یه عظمتی داشته باشه. خیلیا میتونستن تو همین جنگ و حین درگیری با وایت واکرها بمیرن. حتی ویسریون یا ریگال هم تو همین نبردها میتونستن مال شاه شب بشن.

جان عاشق دنریس میشد و قضیه نیسا نیسا هم میتونست تحقق پیدا کنه. با شمشیری که از قلب دنی رد شده نایت کینگ رو بکشه و خودشم تو ترایدنت مثل پدرش بمیره. 

و در نهایت بعد از اتمام جنگ تخت آهنین هم از بین بره و هر قلمرویی برای خودش در یک وضعیت پساآخرالزمانی ادامه حیات بده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

حتما قسمت بعد هم اریا دنی رو میکشه که بنظرم مزخرف ترین اتفاق سریال میشه ??

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 15 ساعت قبل، Fateme گفته است :

حتما قسمت بعد هم اریا دنی رو میکشه که بنظرم مزخرف ترین اتفاق سریال میشه ??

پایانی ناامید کننده 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در در ۱۳۹۸/۲/۲۳ at 14:24، olenna_tyrell گفته است :

تقریبا به جز مرگ افعی سرخ و خط داستانی دورن که از تو سریال حذف شد و مرگ مسخره باریستان سلمی تا قسمت اول فصل ۷ برای من قابل قبول بود.

اما بعد از اون

دلم میخواست اول فصل ۷ دنریس به جای گوش دادن به حرفای تیریون که همواره ثابت کرده کارش تو جنگ و استراتژی جنگی بده، به حرفهای اولنا و الاریا گوش میداد. میرفت و کینگزلندینگ رو میگرفت. با کلی رعب و وحشت و ملکه هفت اقلیم میشد. سرسی رو هم میکشت اما جیمی رو تیریون نجات میداد.

حتی خط داستانی یورون اگه قرار بود انقدر مسخره باشه، به جایی برنمیخورد اگه همون اول حذف شه یا مثلا ببینه هوا پسه فرار کنه به جزایر آهن و اونجا با یارا و تیون وارد جنگ شه و یه جنگ خفن اونور داشته باشیم.

ریچ و دورن هم که وفادار به دنریسن. کسترلی راک هم میشد مال تیریون و اونم که وفادار به دنریس بود. استورمزاند هم که دیگه وارثی نداشت اون موقع و اثری از گندری نبود. اونو میداد دست دوتراکیا و جوراه. ریورلندز هم ادمیور هنوز گروگان سرسی بود. یه زهر چشم از اون میگرفت و اونجا رو هم میگرفت. 

و در این بین مشکل اصلی شمال و ویل بودن که برای سانسا و جانه. مرگ لیتل فینگر هم به جا و زیبا بود. اما کاش نشون میدادن خط داستانی شمال بیشتر درگیر اینن که با وایت واکرا بجنگن. جان هم که میبینه دنی روی تخت آهنینه به ذهنش میرسه ازش کمک بگیره و اینجوری کل وستروس در برابر ارتش مردگان متحد میشن.

حداقل جنگ بزرگ جنگ بزرگ که از فصل اول دارن تدارکشو میبینن میتونست تا ترایدنت هم کشیده بشه و یه عظمتی داشته باشه. خیلیا میتونستن تو همین جنگ و حین درگیری با وایت واکرها بمیرن. حتی ویسریون یا ریگال هم تو همین نبردها میتونستن مال شاه شب بشن.

جان عاشق دنریس میشد و قضیه نیسا نیسا هم میتونست تحقق پیدا کنه. با شمشیری که از قلب دنی رد شده نایت کینگ رو بکشه و خودشم تو ترایدنت مثل پدرش بمیره. 

و در نهایت بعد از اتمام جنگ تخت آهنین هم از بین بره و هر قلمرویی برای خودش در یک وضعیت پساآخرالزمانی ادامه حیات بده.

بهترین پایانی که تا حالا خوندم ?

به نظرم خیلی قشنگ میشد که تیریون اگر کسترلی‌راک رو صاحب بشه چیزی از اول تیریون دنبالش بود اما وقتی به تایوین گفت جیمی که اینجاس و جزو کینگزگارد شده راک رو بده به من اما تایوین با بدجنسی تمام به تیریون توهین کرد که خوابشو ببینی راک به تو برسه من تا زنده‌ام نمیزارم یه موجود وحشتناک وارث من بشه و جایی که من حکومت کردم پدر من حکومت کرده و پدر اون... تبدیل بشه به فاحـ*ـه‌خانه یه موجود زشت و هیولا... خیلی بد بود برخوردش اینقد دلم سوخت برای تیریون ?

 

اما در مورد جان اصلا موافق این نیستم که توی جنگ با نایت کینگ کشته بشه به نظر من شاعرانه تر میشد که اگر جان نایت کینگ رو توی ترایدنت میکشت یعنی جایی که پدرش کشته شده بود! کسی که اول فکر می‌کرده خودش شاهزاده موعوده اما بلاخره متوجه میشه که پسرشه و...

 

دنریس هم من فکر میکنم قبل اگه قبل از جنگ بزرگ دیوونه میشد بهتر بود (زمانی که عاشق جان شده بوده و ناگهان به هویتش پی میبره و میفهمه این همه زحمتی که برای به دست آوردن تخت آهنین کشیده، رنج و دردی که برای تارگرین بودن متحمل شده.. الان باید حاصل زحماتشو دو دستی تقدیم کنه به جان چون پسر برادرش بوده و چون مرده ارجحیت داره) تا بعد ازینکه جنگ تموم میشه شروع کنه به مخالفت و دشمنی با جان و نبرد نهایی بین این دو اتفاق بیوفته که دنریس تا میبینه داره شکست میخوره و تمامی متحدانش سمت جان رو گرفتن بزنه کینگزلندینگ رو نابود کنه و تبدیل بشه به مدکویین

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×