رفتن به مطلب
negar27

بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

بحث اپیزودیک قسمت پنجم   

134 رای

  1. 1. به اپیزود پنجم فصل هشت سریال بازی تاج و تخت از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟

    • 1
      13
    • 2
      1
    • 3
      7
    • 4
      6
    • 5
      8
    • 6
      6
    • 7
      12
    • 8
      25
    • 9
      22
    • 10
      33


Recommended Posts

در 9 دقیقه قبل، omid007 گفته است :

میخواستم بگم چطور ممکنه تک تک کلماتیو ک من میخوام تایپ کنم یکی دیگه بگه؟(عشاقش رو فرمانبردار میخواست، ب شمال رفت برای مدح و متحد بیشتر واکنشش در مورد هویت جان)  که دیدم فرمودی من یه دخترم و حقیقتا برگام ریخت

انتظار ی همچین تحلیلی رو از ی دختر نداشتم و متاسف شدم واسه خودم بخاطرش.. 

انقد بحث فمنیست رخنه کرده که دیگه انتظار همچین تحلیل با منطق ب دور از احساسات رو نداشتم.

تحلیل آخرت (زمانی تبدیل به همون عاشق قدیمی شد که سرسی تمامی نقاب های قدرت و قساوتش رو کنار گذاشته بود)  فوق العاده بود 

چخبره امشب همه تحلیلا انقد بین المللی شده؟! 

شماها تحلیل کنید من تا صبح بخونم فقط 

ممنونم. واقعا فکر می کنید تحلیل هم به جنسیت ربط داره؟ ? البته من اصلا روحیه و استعداد تحلیلگری ندارم و چیزی رو می نویسم که به ذهنم میاد.

من البته احساساتی هستم و همین احساس سبب میشه که خیلی ناراحت باشم از اینکه منطق سریالی که اینهمه دوستش داشتم، اینطور به نابودی کشیده شده که دیگه راضی کننده نیست. فقط ظاهر و پوسته قشنگی داره. برخی جاهاش انگار داری اونجرز می بینی! یا یه فیلم اپوکالیپتیک (مثلا ورد وار زی) می بینی. به قول توروس گرامی حتی بسیاری از جاها از حالت اوریجینال خارج شده و جملات و حوادثش رو از فیلمهای دیگه وام گرفته. سریال از یک اثر هنری تبدیل شد به یه اثر شلوغ مثلا عامه پسند و باکس آفیسی که متاسفانه حتی دقت هم نداره دیگه... جور نویسندگی ضعیف رو سایر عوامل دارن می کشن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

من واقعا نمیفهمم چرا مشاورین دنریس از ابتدا میگفتن اگر به کینگزلندینگ حمله  کنی هزاران آدم بیگناه کشته میشن، در صورتی که دنریس اون موقع دیوانه نبود و  دیدیم تا سقوط شهر هیچ آدم بیگناهی کشته نشد. مشاوران بر چه اساسی این حرفو بهش میزدن؟

اگر کسی جوابی داره ممنون میشم منو متوجه کنه

ویرایش شده در توسط Mimzar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

وقتی بعد قسمت ۳وم من و چند نفر از دوستان گفتیم افت فاحشی داشته این فصل خیلیا بهشون برخورد.یه دوستی بود میگفت چرا ما ایرانیا فقط انتقاد میکنیم!!! دوست عزیز حالا برو ببین امتیاز این قسمت ها تو سایت های معتبر جهانی چقد پایین بود.و فکر نکن ایرانی بودن باعث میشه ادم عقلشو معیار قرار نده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هرچند شاید اینجا جاش نباشه، اما داشتم نگاهی به پست های 2 سال پیش که گویا بحث هایی میان من و توروس گرامی و آر-فارازون بود می انداختم. مطالبی که اونجا در پاسخ به دوستان گفتم رو عینا برای دوستانی که شخصیت دنریس رو مثبت می دونند و معتقدند تصمیماتش از روی سختیهایی که کشیده منطقی هست رو میارم. می خوام بگم حداقل برای من و خیلیها مثل من، سرنوشت چنین کاراکتری با چنین شعارهایی مشخص بود (برای احترام به دوستان، تنها صحبت هایی از خودم رو نقل مجدد می کنم):

نقل قول

من با شما موافق نیستم دوست عزیزم

انقلاب (که همواره هدفش رسیدن به دموکراسی است) وسیله ای است که اگر دست گروه کار نابلد بیفتد، بی تردید تمامیت خواهی افراد راس انقلاب و فلاکت توده مردم را به دنبال خواهد داشت، که از قضا در جهان واقعی ما هم در اکثر قریب به اتفاق انقلاب ها همین بوده! گذار به دموکراسی در تمام جوامع راهش اصلاحات است، نه انقلاب؛ دنریس و تصوراتی مانند خورد کردن چرخ و .... حرف هایی که اگر در جهان واقعی زده می شد به راحتی می شد آینده اش را تصور کرد!

نقل قول

توروس گرامی جایی از پوپر خوندم (نقل به مضمون) که در نقد سوسیالیسم گفته که هر مکتبی که وعده جهان بهتر و اتوپیا رو به بشر بده، از بیخ و بن فریبکار است و نتیجه ای جز بدبختی نوع بشر به دنبال نخواهد داشت. نمودهای بی شماری هم در جهان واقعی خودمون برای این مساله هست. گل سرسبد اینها مگر چه گوارا نبود؟

نمودش در جهان مارتین هم ویرانی هایی که دنریس پس از هر ادعای عدالت طلبی و مساوات در شهرهایی که حکومت کرد به جای گذاشت.

از این رو با شما موافق نیستم که میگید تبعات کوتاه مدت. چه تضمینی هست همان فجایع را در بعد بسیار بزرگتری در قاره وستروس انجام نده؟ دنریسی که همچون اکثر سوسیالیست های دنیای واقعی داره روز به روز بیشتر توتالیتر میشه تا جایی که اگر در جمع، دو زندانی جلوش زانو نزنند مستحق سوختن با آتش اژدهای اون هستند.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 47 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

هرچند شاید اینجا جاش نباشه، اما داشتم نگاهی به پست های 2 سال پیش که گویا بحث هایی میان من و توروس گرامی و آر-فارازون بود می انداختم. مطالبی که اونجا در پاسخ به دوستان گفتم رو عینا برای دوستانی که شخصیت دنریس رو مثبت می دونند و معتقدند تصمیماتش از روی سختیهایی که کشیده منطقی هست رو میارم. می خوام بگم حداقل برای من و خیلیها مثل من، سرنوشت چنین کاراکتری با چنین شعارهایی مشخص بود (برای احترام به دوستان، تنها صحبت هایی از خودم رو نقل مجدد می کنم):

 

داون گرامی انسان به غایت موجودی نسبی و پیچیده است . برای نقد هر تصمیم گیری باید خود آگاه و ناخود آگاه فرد، تاثیر عوامل محیطی و ژنتیکی بر فرد ، تاثیر ظرف زمان ، رسالت فرد نسبت به سرنوشت خود و دیگر و نقشی که در محیط داره رو باید بررسی کرد. دنریس رو ورای انحصار طلبی در روحیه و اشتباهات فردی، باید به نسبت یک جامعه قرون وسطایی و پیچیدگی ها و سختی های تصمیم گیری در اون جامعه سنجید.

دنریس در این کتاب شخصیتی رنج کشیده است که به همراه برادرش که اون هم در حین حفظ غرور بسیار توسری خور و خوار و خفیفه ، سالها طعم غربت، فرار از دست غاصب و بی پولی و... بسیاری از مشکلات رو از کاملا لمس کرده. حال به چنین فردی قدرتی میرسه و در کنار اون گام به گام رشد می کنه و نسبت به نقش خودش و روابط با اطرافیان پخته تر میشه.

نمیدونم این اشکال از فصل هشتم و هشتم سریاله یا در کتاب ششم و هفتم هم این موضوع صادقه ( باید منتظر ماند و دید) ولی اگه دنریس از شکستن چرخ و دور باطل چرخیدن قدرت در میان عده ای فرد و خاندان زورگو به قامت دیکتاتوری پارانوئید، بی رحم و انحصار طلب رسید ، به نظرم بیشتر بقیه با ایرادهاشون دخیل بودن تا خود دنریس از جمله:

1) تیریون لنیستر با اشتباهات گاه و بیگاه در طراحی استراتژی، عدم وفاداری به ملکه ای که به اون وفادارانه و حمایت عجیب و غریب و رمانتیک از خانواده ای که طردش کردن

2) سرسی با عدم انعطاف و عدم تسلیم تا زمانی که به جز جیمی کسی رو در کنار خودش نمیدید. هر اندازه دنریس در مقابل سرسی کوتاه اومد بقول حسام بیگ سرسی افسارش درازتر بست و گستاخ تر شد. در این بازی صفر و صد دنریس راهی به جز خشونت نداشت.

3) متحدین شمال با ناسپاسی که نسبت به فداکاری دنریس که باعث پیچیده شدن کارزار بین ایشون و سرسی شد، بی تفاوت و بجز جان میشه گفت ناسپاس بودند.

شاید برای تکمیل بحث مطالعه تصمیم گیری برای شکل پادشاهی هخامنشیان بعد از گئومات بد نباشه، جایی که ویدا فرنه ( اتانس) از دموکراسی دفاع میکنه و بغابوخش ( مگابیز) از انحصار طلبی انتقاد میکنه و در مقابل داریوش با ذکر چالش های دموکراسی ، حکومت فرد واحد رو مناسب ترین میدونه. دنریس به سمت شکل های اولیه دموکراسی مثل تضارب اولیه آرا و در مراحل بعدی پذیرش چیزی مثل ماگناکارتا داشت می رفت که به خاطر جبر محیط این امر امکان وقوع پیدا نکرد. برای تصمیم گیری  اولا باید از ثبات جایگاه برای پیاده شدن طرح ها آسوده خاطر باشی تا به سمت تصمیم سازی و تصمیم گیری و تعریف جایگاه بری. اوضاع وستروس رو نمیشد با واژه ای بهتر از هرج و مرج تعریف کرد و در بهترین حالت همون سیستم حکومت سرهنگ ها و حکومت بردار و بنشین ترکیه و یونانه. در چنین حکومت هایی صرفا نبرد، نبرد تنازع بقا است و عقیده، خانواده و یا سرزمین بهانه ایه برای زورگویی و پیشبرد اهداف شخصی. دنریس می خواست در قامت یک منجی بروز پیدا کنه ولی به خاطر شرایط نامساعد محیطی  و پیچیدگی های بازی قدرت عملا به فرم مایکل کورلئونه در انتهای قسمت اول و قسمت دوم پدر خوانده تنزل کرد. اینقدر شکستن چرخ دنریس، خشن و پر هزینه بود و ناخوداگاه امکان رسیدن به فرایند بهتر رو از میان برد.

 

ویرایش شده در توسط R-FAARAZON

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان من تاپیک های نقدو بررسی سریال  رو اینجا دنبال کردم و بسیار از بحث های شما لذت بردم چه مخالفان و چه موافقان، دوست  دارم نظر خودم رو هم بگم . من جزو مخالفان هستم و این سیزن و سیزن قبل رو جزو سریال نمیدونم ? برای من یک فن فیکشنه پرخرج هستن این دو سیزن ، مطالب پایین همه نظر شخصی هستن  و مسلما ادعایی در مورد درست بودنشون ندارم .
اولین دلیل نارضایتی من نوع مرگ سری هست ، مرگ سرسی خیلی راحت و عاشقانه بود ، سرسی حتی طبق منطق دنیای گیم آو ترونز، هم باید مرگ سخت تری داشت.
 آرک کاراکتر جیمی به طور کل با این قسمت نابود شد. جیمی که چند قدمی با رستگاری فاصله نداشت(با مردن احتمالی در جنگ با نایت کینگ) ، تبدیل شد به همون موجودی که از اول بود! تحول شخصیتی جیمی هدف خاصی رو نداشت .
کاراکتر تیریون از خیلی وقت پیش، تقریبا از سیزن شش بی اهمیت و بی خاصیت شده بود ، دقیقا از همون فصلی که سریال سراشیبیش شروع شد. هوش و ذکاوت تیریون جز خرابی چیزی به بار نیاورد. نمونه : تقدیم اژدهای دنریس به نایت کینگ برای راضی کردن سرسی :دی
مد کویین شدن دنریس به غیر منطقی ترین شکل  ممکن اتفاق افتاد ،دنریسی که خیلی راحت فقط  با تکیه به نیروی خودش و  با یه اژدها گینگز لندینگ و گرفت چرا باید تو اوج لحظه ی پیروزی و قدرت بخواد مردم بیگناه و بکشه ؟
دنریسی که به خاطر کشته شدن یک بچه توسط اژدها ، اون ها رو زندانی کرد، حاضر شد هزاران بچه ی بی گناه رو بکشه!
و اما صدای زنگ ها!! یادمه از هفته ی پیش فن های سریال و کتاب از مد کویین شدن دنریس به این شکل خیلی می ترسیدن چون بی منطق ترین چیز ممکن میتونه باشه ، دنریس اگر ده تا کار در کل هشت فصل انجام داده باشه که نشون می ده به سمت مد کویین شدن پیش میره ، میشه حداقل دو سه برابر این هم مثال آورد که دنریس آدم بخشنده ای بوده و هدفش رهایی مردم بوده ، لازم نیس جای دوری بریم ، همین سیزن اگر دنریس و دو اژدهاش نبودن ، نایت کینگ خیلی زودتر به وینترفل می رسید و سانسا (مغر متفکر هفت پادشاهی!!) قبل از اینکه بتونه به دنریس بیشتر از قبل حسودی کنه ، می مرد !
دنریس برای نجات مردم شمال ،همه چیزش رو ریسک کرد ! برای آدم هایی  که  نگاه های سنگینشون بعد از نجات از نایت کینگ باز هم روی دنریس وجود داشت ، این نشون دهنده ی بیرحم بودن دنیای گیم آو ترونز نیس، این نشون دهنده ی حماقت دو نویسنده است! ما باید به شمالی ها برای بی اطمینانیشون حق بدیم ولی دنریس رو شایسته ی حکومت ندونیم چون به بقیه اطمینان نداره! اون هم چه کسانی! از قسمت یک این سیزن اطرافیان دنریس نشون دادن که فقط به فکر خانواده و اهداف خودشون هستن ، کسایی امثال وریس که حتی فرصت حکومت رو به دنریس نمیده و قبل از شروع، حکم کشتن دنریس رو صادر میکنه!
در این مورد فقط این نکته رو هم بگم اگر مثل من 4 بار سریال رو در هشت سال گذشته دیده باشید به مرور شاید با من هم نظر بشید که دنریس هیچوقت در حدی که این قسمت قصد داشتن جنونش رو به نمایش بگذارن به مد کویین بودن نزدیک نشده بود ، اگر سیزن های قبلی سرعت به جنون رسیدن دنریس ده بود این فصل به خصوص این قسمت با سرعت 100 به سمت دیوانه شدن پیش رفت.?‍♀️
بعد کاراکتر دنریس و جیمی و تیریون ، کاراکتر جان این سیزن داره برام نابود شد ؛ جانی که فقط یه دیالوگ داره شیز مای کویین!!!  خاندان تارگرین ها به دست رابرت قلع و قمع شدن که جان فقط این دیالوگ روتکرار کنه!

خیلی دوست داشتم میتونستم به این قسمت نمره بدم ولی این قسمت رو به طور کامل ندیدم بعد مد کویین شدن دنریس سکانس های فرار عاشقانه ی جیمی و سرسی ، مبارزه قابل حدس کلگین و برادرش و زنده موندن های مداوم و کشدار اسلیر بزرگ آریا رو  نتونستم ببینم وسکانس های مختلف رو میزدم  جلو . فکر نکنم هیچوقت دوباره این اپیزود رو ببینم.

سریال از سیزن 5 به بعد ضعیف تر شد مخصوصا از نظر داستانی، متاسفانه محتوا و دیالوگ ها هر فصل خیلی افت داشتند، حضور نداشتن مارتین ضربه ی خیلی وحشتناکی به سریال زد ، به نظر من ایده ها و نظریات مارتین تا سیزن شش وجود داشتن و برای همین شاهد روند داستانی و شخصت پردازی بهتری بودیم هر چند که سیزن شش هم باگ هایی داشت حداقل برای من!
 سریال تا سیزن 5 شاهکار بود و به نظرم هنوز هم 5 فصل ابتدایی مخصوصا سیزن چهار، جزو 5 سریال برتر تاریخ هستش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نمیدونم چه احساسی باید به شخصیت دنی داشته باشم، اما احساس کردم این قسمت یه مقدار واقعی تر بود، دنی ترسیده و تنها،  تنها صلاحش ایجاد ترس و وحشت هست. ترسناک بودن دنی و قدرت اژدهاش در واقع زهر خودش هست. چقدر مظلوم و هم ظالمه هرگز عشقی واقعی نداشته و تنها مورد اعتماد های واقعیش فرزندانش بودن.   

تو این قسمت فقط مرگ هاند عالی بود. حداقل این شخصیت نابود نشد،. آریا هم که همیشه عالی. 

فقط این جیمی بدبخت باید نابود میشد و اما سرسی بعد از کشتن آن همه آدم و ظلم ها به نظرم مرگ خوبی داشت اما مشکل در اعتماد به نفس کاذبش در جنگ بود 

چطور نویسنده ها  میتونن یه قسمت اژدها را  آب دوغی بکشند اما همون صلاح ها قسمت بعد هیچ باشن. اما بزرگ ترین اشتباه تیریون رخ داد اعتماد به یه دختر ترسیده تنها. این که دنی بعد از کنار کشیدن جان دیگه کسی براش مهم نیست حالا بدتر هم خواهد شد. حالا باید دید چه کسی دنی را میکشه جان، سانسا آریا یا خود تیریون 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 5 ساعت قبل، وایت ولف گفته است :

نظرتون درباره شرافت کاراکترهایی مثل جان و ند استارک چیه؟ به نظرتون اگه جان به ابراز عشق دنریس پاسخ مثبت میداد باز این همه آدم کشته میشد؟ تعریف شرافت از دید این کاراکترها چیه؟ به فاک دادن جون آدما بیشرفی نیست؟ کشتن جان راه آسونتری برای دنریس نبود تا اقتدارشو نشون بده؟

ی نکته درباره ند استارک : واقعا آدم قوی بوده تونسته ی رازو سالها نگه داره با اینکه متهم به بوالهوسی شده بود و با توجه به اینکه برملا شدن راز چه فاجعه ای درست کرد

من به نظرم اینجا ک جان جواب دنریسو نمیده تقصیر خود دنریسه و خودش باعث شد ک جان دلش بشکنه

جان از وقتی قسم خورده گفته من نسبت بهت وفادارم همه بیان بگن من شاه بشم من نمیخوامش ولی دنریس وقتی میفهمه عملا میاد تهدیدش میکنه تو اپیزود قبلی .و اینجا هم به عنوان خائن بهش نگا میکنه...به جان باید حق بدیم وقتی هویتشو بفهمه حداقل به خونوادش بگه...بعد این همه مدت تحقیر  میفهمه از اولش حروم زاده نبوده حالا دنریس به خاطر اینکه خودش زیر سوال نره ازش میخواد راز به این مهمی رو به  حتی خونوادش هم نگه و  وقتی واریس میفهمه همچین چیزی رو دنریس میسوزونتش و اون نگاه جان به دنریس وقت کشته شدن واریس خیلی معنی داره وگرنه ربطی به شرافت نداره ...فک کنم  کمترین چیز واسه جان همین قضیه بود ک دنریس عمشه و در واقع یه جورایی ازش ترسیده بود.البته ک انتظار داشتم کشمکش بیشتری بینشون بوجود بیاد و بیشتر با هم صحبت کنن حتی درمورد همین حمله فردا

به نظرتون جان میدونست ک قراره همچین اتفاقی بیفته؟ اصلا از قصد دنریس با خبر نبود

مطمئننا اگه میدونست حتی به بهای کشته شدنش به دست دنریس تو جنگ شرکت نمیکرد یعنی این چیزیه ک از شخصیت جان دیدیم

ویرایش شده در توسط _MammAds_

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 34 دقیقه قبل، Dawn گفته است :

ممنونم. واقعا فکر می کنید تحلیل هم به جنسیت ربط داره؟ ? البته من اصلا روحیه و استعداد تحلیلگری ندارم و چیزی رو می نویسم که به ذهنم میاد.

من البته احساساتی هستم و همین احساس سبب میشه که خیلی ناراحت باشم از اینکه منطق سریالی که اینهمه دوستش داشتم، اینطور به نابودی کشیده شده که دیگه راضی کننده نیست. فقط ظاهر و پوسته قشنگی داره. برخی جاهاش انگار داری اونجرز می بینی! یا یه فیلم اپوکالیپتیک (مثلا ورد وار زی) می بینی. به قول توروس گرامی حتی بسیاری از جاها از حالت اوریجینال خارج شده و جملات و حوادثش رو از فیلمهای دیگه وام گرفته. سریال از یک اثر هنری تبدیل شد به یه اثر شلوغ مثلا عامه پسند و باکس آفیسی که متاسفانه حتی دقت هم نداره دیگه... جور نویسندگی ضعیف رو سایر عوامل دارن می کشن.

من چ اینجا ک خیلی فعال نیستم و چه تو سایتای ورزشی که خیلی فعالم هیچوقت نگاه جنسیتی نداشتم و حتی ب اسامی هم دقت نمیکنم
ولی انقد بعد از هیرو شدن آریا تحلیلای عجیب غریب دیدم ب واسطه همذات پنداری که... 
واقعا این ذهنو نگاه بنظر من که تحسین برانگیزه خصوصا الان که نظرات قدیمی ترتونو درمورد ویرانی که تو شهرهای تحت حکمرانیش بجا گذاشت
حتی شاهد شورش هاییم بود.. 
من بعد از این دیالوگ بود ک دیگه ی درصد هم درمورد دنریسو مستبد بودنش شک نکردم 
ملکه  دنريس حکايت‏هاي زيبايي شما واقعاً مبالغه ‏گويي نبودند 
مچکرم 
خانواده ‏ي من يکي از قديمي‏ترين و پرافتخارترين خانواده‏هاي "ميرين" هست  
پس حضور شما در اينجا مايه‏ ي افتخار منه
پدر من، يکي از محترم‏ترين و محبوب‏ترين ،"شهروندان "ميرين..بر بازسازي و نگهداري بزرگترين .بناهاي اينجا نظارت کرده،اين هرم هم شاملش بوده 
از اين بابت من واقعاً قدردان ايشون هستم  .از ملاقات ايشون واقعاً مفتخر خواهم شد 
ملاقاتشون کرديد، سرورم .شما اون رو به چهار ميخ کشيديد  ...دعا مي‏کنم هيچوقت نبينيد همچين رفتار بي‏رحمانه‏ اي با يکي از اعضاي خونوادتون بشه 
 پدر تو بچه ‏هاي بي‏گناه رو مصلوب کرد
پدر من عليه مصلوب کردن اون بچه‏ ها صحبت کرد ،اون اين کار رو يه عمل جنايت‏کارانه تلقي کرد .ولي از مافوق‏ترها دستور رسيد اين عدالته که يه جنايت رو با يه جنايت ديگه جواب داد؟ 
 متأسفم که پدرت رو از دست دادي ولي رفتار من با ارباب‏ها جنايت نـبود
 ب شخصه هرجا اینارو گفتم متهم شدم ب ضدزن بودن! 
 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

خوشم میاد شمالی های مثلآ با شرافت وقتی تو شمالن هی سنگ جانو به سینه میزنن بعد که دنریس داشت همه رو می کشت دیگه جان به یه ورشونم نبود..

به قول سر جورا خدا بیامرز درون هر مردی یک هیولا وجود داره فقط یه شمشیر بده دستش..از این که همش میومدن شمالی هارو تافته ی جدا بافته نشون میدادن حرصم درمیومد حداقل تو این اپیزود نشون دادن اونا هم با بقیه فرقی ندارن همون طرفیو میگیرن که بهشون حال بده..

 

هنوزم میگم دنریسی که تو این اپیزود دیدیم ساخته ی دست اطرافیانشن با اون کارای مزخرفشون..هر چند که من ترجیح میدادم به سیر دیوونه شدنش عمیق تر بپردازن.

ویرایش شده در توسط Prince Rhaegar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 13 ساعت قبل، Prince Rhaegar گفته است :

بعد از مدت ها حرص خوردن بلآخره جیگرم حال اومد.. آبجیم زد همرو کباب کرد روح بابامون شاد شد.?

مردم پایتخت اسکلم تقصیر خودشونه به قول دنی مردم میرین قبل از این که دنی کاری کنه خودشونو آزاد کردن..پایتختیا خیلی ترسو تشریف دارن با این که می دونستن چی در انتظارشونه.

 اوایل خیلی از واریس خوشم میومد ولی تو قسمت قبل خیلی اعصابمو خورد کرد در واقع به نظرم رفتار اطرافیان باعث شد دنریس بزنه به سیم آخر دنی تو زندگیش خیلی خیانت دید در واقع مثل باباش که بیست سال تموم تو دوران حکومتش مردم با آرامش زندگی میکردن ولی یه دفعه زد به سیم آخر..اون مکثی که بعد از گفتن درکاریس برای واریس به وجود اومد یه لحظه فکر کردم واریس بلک فایری چیزیه آخه یه لحظه دروگون مکث کرد ولی به کثری از ثانیه شکم برطرف شد?

من مقصر همه ی این بندو بساطارو سانسا میدونم که از اعتماد جان سواستفاده کردو همرو انداخت به جون هم امیدوارم قسمت بعد از عذاب وجدان بمیره هر چند بیشتر دوست داشتم دنی سانسارو بده اژدها نوش جون کنه دختره ی ابله دهن لق اصن نظم همه چیو به هم زد.

واای حال سرسی خریدنی بود یعنی وقتی دنی اشکشو دروورد اصن تو پوست خودم نمی گنجیدم انقد که خوشحال بودم..پیش خودش فکر کرد دنریس چون تا الان ردکیپو رو سرش خراب نکرده بازم این کارو نمی کنه 

اونجا که دنی گفت سرسی فکر می کنه بخشش و رحم نقطه ضعف ماست ولی اینطور نیست خیلی سکانس جذابی بود برای من.

یه نکته ی ریزی هم که اون وسط وجود داشت این بود که شمالیایی که دم از شرافت میزنن چطوری اون وسط دنبال زن می گشتن انگار از خداشون بود که دنی اجازه ی اینکارو بهشون بده?

آتیش گرفتن ناوگان آهنین فوق العاده ساخته شده بود..برای من قانع کننده بود که با اسکورپیون نتونستند هیچ غلطی بکنن اسکورپیون فقط به درد غافلگیری می خوره نه وقتی که ازش مطلعی اگه اشتباه نکنم رینیس تارگرین هم تو دورن با کمان غافلگیر شد.

مرگ سندور خیلی غم انگیز و زیبا بود بود R.I.P داداش ..آخرم توسط آتیش مرد....جالب اینجاست که کوه خیلی سخت تر از نایت کینگ مرد

نکته های منفی این قسمت واسه من یکی مرگ احمقانه ی یورون بود یکی این که دوست داشتم سرسی خیلی بدتر از این حرفا بمیره(فقط دلم واسه جیمی سوخت)

اینجور که بوش میاد آریا دنریسو می کشه!

 

 

 

 

واقعا خواهر ي چيزي هستي با دنريس؟ :))) حاجي زد همرو كشت! مردم بيگناه بودن سرسي از همه بهتر بازي تخت و تاج و بازي كرد و واقعا اخرم مردم به سرسي پنله اوردن كه يعني اوكي بوده همه چي براشون تا اينك يه ديوونه اي كه الكي خودشو وارس ميدونه با ارتش بيگانه بياد همرو بكشه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان تحلیل هاتون رو خوندم و یکسری رو بسیار پسندیدم 

از ریپلای کردن و نقل قول کردن با اسم از دوستان پرهیز میکنم و یک راست میرم سراغ اصل مطلب 

و اگر تحلیل و انتقادی میکنم فقط و فقط در مقام یک طرفدار مجموعه و بیننده سریال هستم و نه چیزی بیشتر 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظرم نمره 8 منطقی باشه برای این قسمت...

فصل 8 تا به اینجا سیر نزولی جان اسنو و تیرین رو نشون داده تا جایی که تیرین فقط سعی داره شخصیت قبلی باشه ولی هیچ تاثیری روی بقیه نیتونه داشته باشه فقط سر وریس رو به باد داد..

من تا اینجای این فصل همش امیدوار بودم قسمت بعدی اتفاقاتی بیفته که داستان قسمت قبل رو کامل و معنا دار و یه جوری معقول تر نشون بده اما هر قسمت از چیزی که توی ذهن انتظار میره برای من دورتر میشه البته نه اینکه از داستان ناراضی باشم اما هیچوقت اینگونه شاهد طی شدن داستان نبودم...

برن، نایت کینگ، دوست سابق تیرین (بران) که صحنه های وجودش در این فصل هیچ معنی خاصی نداشت جز اینکه چند زن لححت رو به نمایش گذاشت و نتونستیم کنار خونواده سریال رو ببینیم!!! ?و چند شخصیت دیگه توی این فصل نصف چیزی که ازشون انتظار میرفت هم نبودن.. متاسفانه سریال انقدر پیچیده شد که نویسنده ها نتونستن تا اینجا همه شخصیت ها رو به خوبی به انتهای کارشون برسونن

یعنی همه چیز توی یه قسمت آینده تموم میشه؟؟ شاید برن یه حرکتی میزنه با این خونسردی و نگاه ترسناکش...   

- دلیل دیوانه شدن دنریس احتمال بخشش و زنده موندن سرسی بود؟ یا اینکه از اینکه زیر سایه جان قرار بگیره خونش به جوش اومد؟

- بعضی از شخصیت ها بیش از حد بها داده شدن و بعضی شخصیت ها با کم لطفی نویسنده ها روبرو شدن 

در آخر بگم اکثر سریال های بزرگ عین لاست، فرینج، برکینگ بد در اپیزود ما قبل آخر یا آخر یک قسمت بسیار قوی داشتن... امیدوارم نویسنده و کارگردان این اپیزود رو برای قسمت آخر کنار گذاشته باشه و اتفاقات خاصی بیفته که اتفاقات این چند قسمت رو بتونه قابل هضم کنه!!!! امیدوارم در قسمت آخر گفتگو های طولانی و حاشیه ای به حداقل برسه و اتفاقات نه سریع و نه کند باعث بشه یه خاطره خوب از سریال توی ذهن باقی بمونه....

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خب تحلیل این قسمت رو از دیدگاه خودم باهاتون در میون میذارم 

ما در ابتدای قسمت لرد وریسی رو میبینیم که کاملا از قسمت های قبلی معلوم بود که چه نقشه ای برای دنی کشید کاملا از سیر داستانی که سریال گرفت تو سیاه کردن شخصیت دنی چه این فصل و چه فصل قبلی (به صورت جزئی تر) و صحبت هایی که وریس و دنی تو دراگون استون داشتن قابل پیش بینی بود که وریس دست به همچین کاری بزنه 

به نظرم خیلی عجولانه و ضعیف این شخصیت رو حذف کردن از داستان شما نگاه کنید از ابتدای اپیزود تا لحظه کشته شدنش کلا ۱۰ تا دیالوگ بیشتر نداره حالا مقایسه اش کنید با دیالوگ های عجیب و پیچیده همین شخصیت تو فصول قبلی و حتی تو فصل هفتم و یا مقایسه کنید این سکانس رو با سکانس فوق العاده ی محاکمه ی تیریون حداقل میشد با یه مقدار پیچش بیشتر داستان یا اضافه کردن چند دیالوگ تاثیر گذار تر پایانی درخور شخصیت استاد نجوا ها یا لرد وریس بزرگ که بدون شک یکی از ۳ سیاستمدار بزرگ کل جهان وستروس بود ، ساخت تا ما هم وداعی زیبا تر با این شخصیت تاثیر گذار داشته باشیم 

 

از این بگذریم میرسیم به سکانس جان و دنی که به نظرم بار احساسی خوب ولی تاثیرگذاری به مراتب کمتری داشت 

این سیر عجولانه ای که d&d ب ای مد کوئین کردن دنریس دارن واقعا یکی از نکات منفی این سیزن بود . (در نظر داشته باشین که بنده خودم از جمله طرفداران این تئوری مدکوئین بودم که با توجه به پیچش های سریال و سعی بر این که به مخاطب القا کنن سرسی به عنوان یکی از آنتاگونیست های داستان راه مدکوئین شدن رو پیش گرفته ولی در اصل این شخصیت سفید داستان ینی دنریس است که با خاکستری شدن در حال تبدیل به مدکوئین میباشد ) منتها این همه عجولانه رفتار کردن در تبدیل شخصیت از سفید به یکی از شخصیت های سیاه داستان میتونست خیلی زیبا تر و باور پذیر تر اتفاق بیافته همونطور که عرض کردم من با کلیت این قضیه مشکل ندارم فقط با سیر تبدیل شدن که عملا تو ۲ قسمت اتفاق افتاد مشکل دارم 

دنریس تو فصول قبل از شکستن چرخ و آزادی مردم ستم دیده حرف میزد اگر یکم بیشتر با شخصیت شکسته شده اش بازی میکردن تو سریال خیلی باور پذیر تر میشد که ببینیم وقتی عملا فاتح جنگ شده ورق برمیگرده و روی سیاهشو به همه نشون میده

البته ما از فصول قبل خصلت های تارگرینی دنریس رو مشاهده کردیم مثل کشتن کال ، به صلیب کشیدن اشراف زادگان ، کشتن اسرا جنگی و ... ولی بعد از هر کدوم از این اتفاقات باز ما اون تاثیر گذاری روی شخصیت دنی رو که باید میدیدم تا مارو قانع کنه که درحال تبدیل شدن به شخصیت مد کوئین و عملا پدرش میباشد رو ندیدیم 

اوج این تاثیر گرفتن رو ما ابتدا بعد از فهمیدن راز جان و سپس بعد از کشته شدن ریگال و میساندی دیدیم 

کاش نویسنده ها یکم بیشتر روی این قضیه کار میکردن و مارو واسش آماده میکردن ولی متاسفانه این قضیه هم قربانی علاقه سازندگان به سورپرایز کردن مخاطب در سریال شد 

 

ادامه تحلیلم رو تو پست بعدی میذارم که طولانی شدن مطلب این پست باعث زننده شدنش نشه 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 سریال از آتیش زدن  کینگزلندینگ هدفی جز ایجاد بهت و حیرت و یه نوع فراموشی برای مخاطبا رو نداشته و تا حدود خیلی کمی هم  به این موفقیت رسیده چون منطق سریال از خیلی وقته که از مسیرش خارج شده و به خاطر همینم هر چه قدر آهنگ رامین جوادی خوب باشه و از بهترین جلوها های ویژه هم استفاده کنند دیگه اثری مثل 4 فصل  اول  و تقریبا فصل 5 نمیتونن بسازن

 

 

 

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 2 ساعت قبل، Gemini گفته است :

این اپیزود به طرز حیرت آوری افتضاح بود.................. 

نویسندگان در تکمیل خراب کردن انتهای داستان، از هیچ تلاشی دریغ نکردن و کل فصل های قبل، منطق، خودشون و مخاطبین رو به سخره گرفتند.. 

در این قسمت فقط مرگ واریس بود که به نظرم میتونست به جا باشه که نویسندگان تلاش واریس رو هم برای نجات مردم نابود کردن(و مرگش هیچ فایده ای نداشت) ولی بقیه داستان...

آزاد کردن جیمی توسط تیریون، ظاهرا دلیلی شد که نویسنده ها قراره ازش استفاده کنند تا قسمت بعد تیریون رو هم به جرم خیانت اعدام کنند!!!!!!!!! دلیلی که هیچ فایده ای برای نجات مردم بی دفاع شهر نداشت...

اما تصمیم دنریس و دیوانه شدنش دلیلی شد که تمام اتفاقات و منطق نیمه ابتدایی این قسمت رو به سخره گرفت و نقض کرد.. دلیلی که حتی با شخصیت دنریس هم جور نمیومد!! دنریس با دو اژدها و دوتراکی ها و آنسالیدها رفت شمال جلوی شاه شب رو بگیره که خودش بشه خدای مرگ جدید و خراب بشه روی سر مردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

دنریسی که توی اسوس همه برده ها رو آزاد میکرد و برده دارها رو میکشت چطور با اینکه جنگ رو راحت پیروز شد و صدای تسلیم شهر رو شنید ، دیوانه شد؟؟؟؟؟؟ فقط با یک کلمه "دراکاریس" که از زبان میساندی گفته شد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! ارتش گلدن کمپانی که نابود شده بود و لنیسترها هم که تسلیم شدن... دنریس فصل های قبل میخواست "چرخ" رو بشکنه یا با چرخی که هنوز به دست نیاورده رو سر مردم خراب شه.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جیمی چطور با دو ضربه شمشیر که کامل وارد بدنش شد تونست سرپا بایسته و تا قلعه سرخ پیاده روی کنه؟؟... خب از اول که هدف این بود به قلعه بره چرا اون ضربات رو باید یورون بهش میزد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کوه رو دقیقا تبدیل به چه موجودی کردند که با شمشیری که توی شکمش میره زنده میمونه و خنجری که توی مغزش رفته و از پشت جمجمه اش زده بیرون رو درمیاره؟؟؟؟؟ فصل ششم شاهد بودیم که ray به هوند گفت خدایان برای تو برنامه ای ویژه دارن... بریک و توروس گفتن خدای نور هنوز کارش با تو تموم نشده....... تمام کاری که قرار بود هوند انجام بده این بود که به آریا بگه نیا تو قلعه و خودش بره و به خاطر اینکه کوه رو بکشه خودشم بمیره؟؟؟؟ هدفی که از فصل سوم برای هوند که با زنده نگه داشتنش در مبارزه با بریک، در نظر گرفته بودن انجام بده دقیقا چی بود!!!!!!؟؟؟؟؟

d&d با این نوع نویسندگی و منطق!!! داستانی خودشون برای این قسمت، کلکسیون قهوه ای این فصل رو به طرز حیرت آوری کامل کردند....

به این قسمت نمره 4 دادم اون هم فقط به دلیل کارگردانی قوی و جلوه های بصری...

 

 

 

Gemini  دمت گرم با قسمت هاوندت  شدیدا موافقم

ویرایش شده در توسط witch king

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پایسل وارگ کرده تو تیریون که کودن شده 

جان اسنو هم بادمجون توش وارگ کرده

جان اسنویی که جلوی استنیس می ایسته واسه آتیش زدن منس ریدر چی میشه که دنریس واریس آتیش میزنه  که قصاص قبل جنایت میکنه ولی صدای هویج هم درنمیاره

درکل ریدن تو پرستیج شخصیت های مارتین بیچاره  

فصل تموم شد نه چیزی از تیریون دیدیم نه جان و البته برن که چندفصل دورمون داد که فقط  بگه من برندون استارک نیستم ..

 

 

لطفا بیخیال شین این سریال دیگه فقط در مورد کتاب بگید خیلی جالب میشه اگه رادیو وستروس ادامه بدین ماهم لذت ببریم 

بخدا رادیووستروس جذاب تر از سریال شده??????

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

اگ بگم از دیدن این قسمت لذت نبردم دروغ گفتم این قسمت با تمام ضعفاش که عمدتا برمیگرده به فیلم نامه اما از اواسط اپیزود نفس هارو تو سینه حبس میکنه بزرگترین نقطه ضعفش اما مدکوئین شدن دنریس بدون منطق درست و حسابیه که نمیذاره باور پذیر باشه نویسنده ها باید از فصلای قبل این پروسه رو شروع میکردن نه صرفا با چن تا سکانس و سر هم کردنش. و این که شخصا وقتی تیریون واریس رو لو داد خیلی ناراحت شدم هر دو از شخصیتای محبوب من بودند و دوست نداشتم این طوری رفاقتشون تموم بشه اما نکات مثبتش: خداحافی دراماتیک تیریون و جیمی عالی بود; بعد از مدت ها ترس و وحشت رو تو چهره ی سرسی دیدیم که به من خیلی چسبید; سرنوشت هاوند و مونتین هم که از فصل یک منتظرش بودیم یه سرانجام رسید بماند که مونتین از نایت کینگ سخت جون تر بود!!! ;  و در نهایت یک قسمت مونده تا پایان به یاد ماندنی ترین اثری که تا سال ها تو ذهن هممون میمونه سریالی که مارو خیلی جاها  ترسوند شوکه کرد احساساتی کرد اشکمونو دراورد و حتی گاهی خندوند و با کاراکترهایی که انگار سال هاست میشناسیمشون و باهاشون زندگی کردیم......

ویرایش شده در توسط Alireza74

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

ادامه پست تحلیلم رو براتون میذارم 

از سیر داستانی مدکوئین که بگذریم‌ میرسیم به صف آرایی ارتش ها در مقابل یکدیگر اولا این رو بگم که به نظرم هنوز توی تعداد ارتش دنریس خیلی اغراق (اگه ازلحاظ املایی غلط نوشتم معذرت میخوام:) ) شده با توجه به اون چیزی که ما توی قسمت سوم دیدیم نهایتا ۱۰۰۰ نفر باید زنده میموندن مگه اینکه این تعداد ارتشی که داریم میبینیم طی جنگ اپیزود سوم فرار کرده باشن 

حالا از این نکته هم بگذریم میرسیم‌به ارتش گلدن کمپانی که از فصول قبل اینقدر هایپشون کرده بودن و وقتی ابتدای این فصل دیدیمشون نه خبری از فیل (قطعا به دلیل هزینه های cgi ) بود نه سیاهه ی بزرگترین لشکر مزدوران اسوس نمیدونم این چه منطقی بود که پیش گرفتن که ابتدا اینقدر تو سریال هایپشون کنن و سپس نقششون رو در حد مگس هایی که زیر مگس کش میمونن پایین بیارن . ما نه اقتداری از این ارتش دیدیم نه سیاهه ی ترسناکی دیدیم و نه تاکتیکی از سردمدار ارتششون به شخصه از این قضیه خیلی نا امید شدم حداقل امیدوار بودم جنگی بین گلدن کمپانی و ارتش پاکان و شمالی ها دربگیره 

قسمت بدتر مربوط به آیرون فلیت و اسکورپین هاشون بود که تو کسری از ثانیه همه اشون قلع و قمع شدن البته این نکته بیشتر جنبه منفیش به قسمت فاجعه ی قبل یعنی قسمت ۴ برمیگرده که به مضحک ترین شکل ممکن قدرت اسکورپین ها رو صد برابر نشون دادن ولی توی این قسمت عملا در حد تیر کمون چوبی های خودمون نشونشون دادن 

میشد حداقل با زخمی کردن دروگون باز هم بهمون القا کنن که اسکورپین ها سلاح مرگباری هستن و دنی با وجود یک اژدها باز هم برتری فاحشی نسبت به سرسی نداره 

یکی از معدود نکات مثبت این قسمت بازی فوق العاده و بی نظیر خانم لنا هدی در نقش سرسی بود . به شخصه بی نهایت لذت بردم از بازی ایشون خصوصا اون پافشاری که داشت که کینگزلندیگ امن ترین جای دنیاست که این حس رو بهمون القا میکرد که سرسی یک لنیستر واقعی و فرزند خلف تایوین لنیستر بزرگه و هرگز شکست رو قبول نمیکنه و صحنه ای که برج های رد کیپ در حال فروپاشی بود اشک هایی که میریخت و شکست و ناتوانی رو رو به روی  خودش میدید کاملا تاثیرگذار بود و بدون شک هنر ایشون تو نشون دادن تمامی این احساسات از معدود نکات مثبت این اپیزود بود

متاسفانه اصلا پایانی که درخور شخصیت سرسی لنیستر بود رو ندیدیم توی این قسمت و در اصل پی ریزی فصول قبل رو به گونه ای خراب کردن منظورم همون پیشگویی هایی بود که درباره سرسی بود 

به نظرم بار احساسی و حتی منطقی سریال میتونست با کشته شدن توسط جیمی افزایش پیدا کنه درسته که کمی کلیشه ای بود ولی باز هم به نظرم خیلی جذاب تر و قشنگ تر از این پایان برای این شخصیت بود و از معدود کارهایی بود که میشد باهاش سریال رو از این سراشیبی که توش افتاده کمی نجات داد 

شما به آرک داستانی جیمی توجه کنید از فصل اول تا فصل هشتم چه پیچش داستانی زیبایی برای به تصویر کشیدن رستگاری این شخصیت ایجاد کردن 

اگر یادتون باشه جیمی تو فصل اول با موهای طلایی خودش به عنوان یه لنیستری تمام عیار حضور داشت که لقب کینگزاسلیر دقیقا برازنده اش بود تا این که در جنگ ویسپرینگ وود اون شکست رو متحمل میشه و در ادامه با از دست دادن دستش تو مسیر رستگاری قرار میگیره تا جایی که اسم و رسم خودش رو توی کتاب مخصوص شوالیه های وستروس میبینه و این نقطه تلنگریه برای سفید شدن این شخصیت خاکستری سریال ولی تو یک لحظه تمامی این مقدمه چینی ها تو یک سراشیبی عجیب میافته و ما دوباره شاهد جیمی خاکستری هستیم که با توجه به تمامی اتفاقاتی که برایش افتاده باز هم به همون اصل خودش برمیگرده و میره پیش عشقش 

شاید این پایان بار احساسی خیلی خیلی زیادی داشته باشه اما منطق بازی تاج و تخت رو با چالش میکشه و عملا تمامی تلاش های داستان برای رستگار شدن شخصیت جیمی رو عملا هیچ و پوچ نشون میده

کاش شاهد کشته شدن جیمی تو قسمت سوم در دفاع از وینترفل بودیم (چه پایان دلنشین و دارای پارادوکسی ) کاش ...

 

شخصیت جان اسنو هم‌مثل شخصیت های دیگر سریال این فصل توی سراشیبی عجیبی افتاده و به شخصه تنها توی سکانس سوزاندن اجساد به دلم نشست آن هم به خاطر دیالوگ های احساسیش بود وگرنه تنها چیزی که ما از او در این فصل دیدیم جمله ی شی ایز مای کوئین بوده و عملا فایده دیگری نداشته چه در قضیه نایت کینگ چه در قضیه سرسی چه حتی درقضیه دیوانه شدن دنریس

چه پتانسیل از دست رفته و چه داستان های گفته نشده ای که از جان اسنو ی دوس داشتنی داستان باقی موند و حسرتی که قطعا تا سالیان سال هواداران خواهند داشت 

قبل از موضوع بعدی جای داره که به کایبرن اشاره کنم که چه پایان جذابی نصیب این شخصیت مرموز داستان شد و همونطور که دوستان اشاره کردند اشاره مستقیم به داستان بی نظیر فرانکنشتاین مری شلی بزرگ داشت یعنی همون کشته شدن به دست هیولای مخلوق 

 

و جای داره به جنگ دوبرادر اشاره کنم که به شخصه از ابتدای سریال منتظر این قضیه و تئوری بودم و به شدت راضی بودم از این سکانس در این حد که قسمت هفتم فصل هفتم تنها سکانسی که منو بیش از حد هایپ کرد خط و نشانی بود که سندور برای برادر بزرگترش کشید و از صحنه خارج شد 

چقدر به جا چقدر دارای پارادوکس و چقدر حماسی بود حتی صحنه ای که کوه چشمان سندور رو فشار میداد ادای احترامی بود به شخصیت مورد علاقه ی بنده در کل وستروس یعنی اوبرین مارتل افسانه ای (r.i.p ??

و پایان حماسی ای که برای سندور در نظر گرفته بودن بیش از اندازه حماسی و زیبا درومده بود این هم از معدود نکات مثبت این قسمت بود 

البته نکات منفی هم وجود داشت مثل این که وقتی کوه هر دو چشم سندور را فشار میداد و از هر دو خون جاری شد ما دیدیم که سندور چشمش رو باز کرد ...

و البته این نکته که دوستان اشاره کردن که سرنوشتی که خدای نور برای سندور در نظر گرفته بود هرگز معلوم نشد ...

 

ادامه ی تحلیلم رو در پست بعدی میذارم براتون

 

ویرایش شده در توسط Oberyn_Martell

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تنها نکته مثبت این قسمت برا من همین بود که این اژدها یه شهرو به خاکستر تبدیل کرد!

نمای کامل یه اژدها بود...دیگه دنریس سلاحی رو در اختیار داشت که تو 7 تا قلمرو پیدا نمیشد،بایدم همینقدر ویرانگر باشه!

 

قشنگ یاد اژدهای هابیت 3 افتادم!

یاده تانک های تایگر آلمان نازی افتادم!

ولی دوتا اژدهای دیگش رو عین مارمولک زدن ترکوندن!

اژدها که نباید با یه قندیل بمیره!

ریگالم که نیازی به توضیح نیست که چجوری از بین رفت!

یه دوستمون اینجا می‌گفت کاش دنریس از اول یه اژدها داشت

کاملا موافقم!

از اول یدونه میداشت همینقدر باشکوه!

این قسمت باحال بود بدون درنظر گرفتن قسمتای قبل.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

سلام خدمت همه دوستان

من انتظار داشتم در اخر بازی تاج و تخت یه تصویر خاص و ماندگار تو ذهنم بمونه. پازل کامل شده ای که هر قطعه(شخصیت) درست سر جای خودش قرار گرفته. جایی مخصوص خودش که فقط و فقط خودش می تونه اون رو اشغال کنه. چرا؟ چون مسیری رو که طی کرده و اتفاقاتی رو که از سر گذرونده طوری اون رو شکل داده که الان شایسته این جایگاهه. طوریکه اگر هر کدوم از این اتفاقاتی که این کاراکتر پشت سر گذاشته براش اتفاق نمی افتاد الان سرنوشت دیگه ای داشت و داستان جور دیگه ای رقم می خورد.

چرا همچین انتظاری دارم؟ چون داستان اینجوری شروع شد و مارتین فوق العاده هوشمندانه مسیر کاراکترها و آدمهای سر راهشون رو انتخاب می کرد. هر اتفاقی توی دنیای بازی تاج و تخت برنامه ریزی شده بود. ( الکی که این اثر این همه بیننده جذب نکرده) مارتین این کار رو خیلی عالی انجام داده و نتیجه اش همیشه منو شگفت زده کرده( البته نه از اون جنس شگفتیهایی که تو این فصل شاهدش بودیم).بذارید یه مثال بزنم.

مثلا مبارزه اوبرین مارتل و کوه رو در نظر بگیرید. اوبرین مارتل به جای برادرش دوران مارتل به دعوت تایوین لنیستر به کینگز لندینگ میاد تا در شورای کوچک پادشاه نقشی رو به عهده بگیره. این قضیه همزمان میشه با دادگاه تیریون لنیستر( کسی که اوبرین از دوران نوزادیش طرد شدنش از طرف خانواده رو دیده) که به جرم کشتن جافری( انتقامی که اوبرین همیشه می خواسته از لنیسترها بگیره) متهم شده و دادخواست محاکمه از طریق مبارزه رو داده. مبارز معرفی شده از طرف مقابل تیریون کیه؟ کوه(قاتل الیا مارتل خواهر اوبرین و پسر نوزادش ایگان تارگرین). اوبرین حاضر میشه به جای تیریون بجنگه و  کیفیت و نتیجه جنگ مارو واقعا بهت زده میکنه. بذارید چند تا سوال مطرح کنم. آیا این اتفاق غیر منطقی بود؟ نه.اگر جای اوبرین کس دیگه ای( مثلا خود دوران مارتل) به کینگز لندینگ اومده بود نتیجه همین بود؟ نه. اگه جای کوه کس دیگری طرف مبارزه بود داستان همینطور پیش میرفت؟ نه. اگر جای تیریون کس دیگری محکوم شده بود یا اگر علت محکوم شدن تیریون چیز دیگه ای بود، نتیجه همین بود؟ نه. از این مثالها کم نیستند توی فصول اولیه بازی تاج و تخت.

حال بیایید مقایسه کنیم با داستانی که d&d برامون تدارک دیدند! بذارید از همین قسمت شروع کنم.

اگر شخصیتی به نام یورون گریجوی تو سریال وجود نداشت، ایا تو نتیجه نهایی تاثیری داشت؟ اگر گلدن کمپانی وجود نداشت؟ اگر جیمی لنیستر اون تحول شخصیتی رو از سر نگذرونده بود و اصلا به شمال نمیرفت فرقی می کرد(بجز اینکه احتمالا برین رابطه عاشقانه اش رو با تورموند تجربه می کرد یا باکره از دنیا می رفت)؟ اگر جیمی از شمال به کینگز لندینگ برنمی گشت؟ اگر تیریون آزادش نمی کرد؟ اگر به سرسی نمیرسید و پیداش نمی کرد؟ اگر اریا استارک تو شمال می موند و به کینگز لندینگ نمی اومد؟ اگر دنریس تمام لشگرش رو از دست داده بود و فقط دروگون براش مونده بود؟ توی صحنه های انفجار شاهد منفجر شدن آتش وحشی هم بودیم که اونم اگر شاهد نبودیم تاثیری تو روند داستان نداشت. یا تو قسمتهای دیگه، اگر برن به کلاغ سه چشم تبدیل نمیشد، اگر نایت کینگ کلا از داستان حذف میشد??

علت اینکه نمی تونم سریال رو دوست داشته باشم اینه.

مرگ ند استارک رو در نظر بگیرید. ند حرکات احمقانه ای کرد. مثلا رفتن پیش سرسی و مهلت فرار بهش دادن! ولی اگر این کار رو نمی کرد دیگه ند استارک نبود. ند توی موقعیتی گیر افتاد که هیچ راه چاره ای نداشت. حتی اخرش که شرافتش رو زیر پا گذاشت و خودش رو خائن معرفی کرد تا دخترش رو نجات بده هیچ راه چاره ای نداشت. هیچ انتخاب دیگه ای نداشت( نه با توجه به اینکه ند استارکه)  ر حالیکه الان برای هر کدوم از کاراکترها هزاران انتخاب وجود داره که هر سری صدای یه عده در میاد که جرا اینجوری نبود اونجوری نشد.

تو قسمتهای قبل با دوستام در مورد تجزیه و تحلیل شخصیتها و پیش بینی اتفاقها، در مورد پیشگوییها و ... حرف میزدیم بحث می کردیم و با توجه به منطق داستان تئوری می دادیم  و در نهایت با دیدن هر قسمت هیحان زده میشدیم. ولی الان تو این فروم همش بحث سر اینه که ایا این اتفاقی که افتاده ممکن بود یا نه؟و همش توجیه میشه که فیلم کلا بی منطقه و نباید برات سوال پیش بیاد که ارتشی که تو قسمت قبل از بین رفت چرا الان هست؟ سلاحی که با نشونه گیری دقیق یه اژدها رو سلاخی میکنه چرا بار دوم نمی تونه این کار رو بکنه. هزاران بحث مسخره و مزخرف که اصلا نباید سر و کله اش لا اقل تو این سریال پیدا میشد.

ویرایش شده در توسط سایمون چشم ستاره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 19 ساعت قبل، لیانا مورمونت گفته است :

اون نامه واریس کسی تونست بخونه بگه چی بود؟

راجب هویت واقعی جان نوشته بود 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

درباره سرسی
درباره جیمی

اگر بخواهیم از جزییات صرفنظر کنیم  تنها نقل قول "اولنا تایرل " شاید برای توصیف سرسی و برادرش کافی باشه."سرسی یک بیماریه". چند ثانیه قبل از آن هم به سرجیمی گفته بود که به سرسی مبتلا شده و جیمی هم "ابتلایی ورای کنترل" را پذیرفته بود.
حرف های لیدی اولنا به نظرم مدح شبه ذم بود.
اما در مورد جیمی اشتباست اگر  اینطور قضاوت کنیم که با برگشتن به کینگزلندینگ  به رستگاری به دست آمده اش پشت کرد. نه ،جیمی فقط برگشت که خواهر دوقلویش راببیند و همانطور که آمده اند همانطور هم بروند و  شاید هم راه نجاتی پیدا شود، که ظاهرا نشد.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 23 ساعت قبل، مه سا استارک گفته است :

----

----

جالبه که نویسنده های سریال دلیل هر کار غیرمنطقیشون رو سورپرایز کردن مخاطب میذارند... بعد دو تا از تابلو ترین و پیش پا افتاده ترین تئوری ها رو عملی می کنند. 

اولی هویت جان اسنو و دومی مدکویین. هر دوی این ها از فصل دوم به عقل هر بچه ای رسیده بود. حالا میگیم اولی رو نمی شد کاری کرد... ولی مدکویین! یعنی واقعاً انقدر سطحی و مضحکت؟!

من تمام این سال ها از دنریس متنفر بودم ولی این چه پایانی بود واقعاً ؟ کلیشه ای و... دنریس تا همین شب قبل خوب بود و یهو وقتی دست پیش رو تو جنگ داشت دیوانه شد؟ دیوانگی واسه وقتیه که تو جنگ شکست خوردی و دیگه چیزی برای از دست دادن نداری و به سیم آخر می زنی!! ولی دنریس خیلی چیزها برای از دست دادن داشت. تازه به هر چی می خواست رسیده بود. بدون خونریزی پایتخت رو فتح کرده بود، ارتشش همراه ارتش سرسی می تونست همه ی مخالف ها رو سر جا بنشونه. جان و تریون وفادار مونده بودند. توطئه ی وریس به جایی نرسیده بود. آینده تو دست دنریس بود. چند فصل همه منتظر مدکویین بودند و بهترین راه سورپرایز کردن مخاطب عاقل موندن دنریس بود. 

موارد دیگه:

جان کلا تو این فصل نقش سیب زمینی رو ایفا می کنه.

تریون واقعی رو بعد از مدت های مدید دیدیم. چه موقع دوستانه جدا شدن از وریس، چه وقت خداحافظی با جیمی، چه موقع نقشه فرار کشیدن برای سرسی و دلسوزی برای پایتخت. مرسی که تریون به فاک نرفت. 

آریا که دیدن زجر مردم اون رو برای کشتن دنریس آماده کرد... خوب بود اما تابلو. مخصوصا با چشم های سبز دنریس که تو فصل های قبل خاکستری بود!! 

ماجرای جیمی و سرسی از اول اپیزود تا لحظه ی پایان، عالی عالی عالی... من واقعا با زجرکش شدن سرسی مخالف بودم چون برخلاف نظر خیلی ها، ظالم و بد نبود. فقط برای خودش و خانواده اش هر کاری کرد و انتقام واک آف شیم رو از مردم گرفت. تازه آخرش هم همه بهش پناه آورده بودند، یعنی اون قدر هم بد نبود. 

یورون که کلا یه عنصر اضافه بود. یه ابزار برای کارگردان ها، که هر جا کم میارند بیارند بیرون. یه جا همه کار ازش بر میاد، یه جا هیچ کاری ازش ساخته نیست! 

پایان سندور  رو هم دوست داشتم. 

فعلا همین. 

 

باهات مخالفم.به نظرت باید دنریس بیاد به مردمی که تا سرسی شکست نخورده بهش وفادارن رحم کنه؟یا به لنیسترایی که دنریس و شمال رو جلو مردگان ول کردن رحم کنه؟سرسی و جافری چند فصله عملا دارن زور میگن به مردم پایتخت و اونهم هیچی نمیگن پس لیاقتشون همینه.مردم پایتخت اونقدرا هم بی گناه نیستن.همونایین که موقع زدن سر ند استارک شادی میکردن.خلاصه که لیاقت اون مردم همین بود!اینم بگم که دنریس میدونست که مردم اونو دوست ندارن و اگه حقیقت رو در مورد جان بدونن اونو کینگ میکنن پس چیز زیادیم برا از دست دادن نداشت.راجب تئوری هم بگم که اینهمه تئوری اومده از طرف طرفدارا پس حداقل مجبورن چنتاشو اجرا کنن.من هفته قبل به داداشم گفتم بهتر بود جان میکشت نایت کینگو تا آریا ولیکه انقد چرت نمیشد گفت اونجوری هم خیلی قابل پیشبینی و مضخرف میشد!

با حرفت در مورد یورون موافقم اون چه چیز لعنتی بود دیگه از اول تا اخرش مزخرف بود

و در اخر بگم اینکه جان و دنریس باهم تو یه جبهه نباشن خیلی خوب میشه تو اپیزود اخر

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 4 ساعت قبل، سایمون چشم ستاره گفته است :

سلام خدمت همه دوستان

من انتظار داشتم در اخر بازی تاج و تخت یه تصویر خاص و ماندگار تو ذهنم بمونه. پازل کامل شده ای که هر قطعه(شخصیت) درست سر جای خودش قرار گرفته. جایی مخصوص خودش که فقط و فقط خودش می تونه اون رو اشغال کنه. چرا؟ چون مسیری رو که طی کرده و اتفاقاتی رو که از سر گذرونده طوری اون رو شکل داده که الان شایسته این جایگاهه. طوریکه اگر هر کدوم از این اتفاقاتی که این کاراکتر پشت سر گذاشته براش اتفاق نمی افتاد الان سرنوشت دیگه ای داشت و داستان جور دیگه ای رقم می خورد.

چرا همچین انتظاری دارم؟ چون داستان اینجوری شروع شد و مارتین فوق العاده هوشمندانه مسیر کاراکترها و آدمهای سر راهشون رو انتخاب می کرد. هر اتفاقی توی دنیای بازی تاج و تخت برنامه ریزی شده بود. ( الکی که این اثر این همه بیننده جذب نکرده) مارتین این کار رو خیلی عالی انجام داده و نتیجه اش همیشه منو شگفت زده کرده( البته نه از اون جنس شگفتیهایی که تو این فصل شاهدش بودیم).بذارید یه مثال بزنم.

مثلا مبارزه اوبرین مارتل و کوه رو در نظر بگیرید. اوبرین مارتل به جای برادرش دوران مارتل به دعوت تایوین لنیستر به کینگز لندینگ میاد تا در شورای کوچک پادشاه نقشی رو به عهده بگیره. این قضیه همزمان میشه با دادگاه تیریون لنیستر( کسی که اوبرین از دوران نوزادیش طرد شدنش از طرف خانواده رو دیده) که به جرم کشتن جافری( انتقامی که اوبرین همیشه می خواسته از لنیسترها بگیره) متهم شده و دادخواست محاکمه از طریق مبارزه رو داده. مبارز معرفی شده از طرف مقابل تیریون کیه؟ کوه(قاتل الیا مارتل خواهر اوبرین و پسر نوزادش ایگان تارگرین). اوبرین حاضر میشه به جای تیریون بجنگه و  کیفیت و نتیجه جنگ مارو واقعا بهت زده میکنه. بذارید چند تا سوال مطرح کنم. آیا این اتفاق غیر منطقی بود؟ نه.اگر جای اوبرین کس دیگه ای( مثلا خود دوران مارتل) به کینگز لندینگ اومده بود نتیجه همین بود؟ نه. اگه جای کوه کس دیگری طرف مبارزه بود داستان همینطور پیش میرفت؟ نه. اگر جای تیریون کس دیگری محکوم شده بود یا اگر علت محکوم شدن تیریون چیز دیگه ای بود، نتیجه همین بود؟ نه. از این مثالها کم نیستند توی فصول اولیه بازی تاج و تخت.

حال بیایید مقایسه کنیم با داستانی که d&d برامون تدارک دیدند! بذارید از همین قسمت شروع کنم.

اگر شخصیتی به نام یورون گریجوی تو سریال وجود نداشت، ایا تو نتیجه نهایی تاثیری داشت؟ اگر گلدن کمپانی وجود نداشت؟ اگر جیمی لنیستر اون تحول شخصیتی رو از سر نگذرونده بود و اصلا به شمال نمیرفت فرقی می کرد(بجز اینکه احتمالا برین رابطه عاشقانه اش رو با تورموند تجربه می کرد یا باکره از دنیا می رفت)؟ اگر جیمی از شمال به کینگز لندینگ برنمی گشت؟ اگر تیریون آزادش نمی کرد؟ اگر به سرسی نمیرسید و پیداش نمی کرد؟ اگر اریا استارک تو شمال می موند و به کینگز لندینگ نمی اومد؟ اگر دنریس تمام لشگرش رو از دست داده بود و فقط دروگون براش مونده بود؟ توی صحنه های انفجار شاهد منفجر شدن آتش وحشی هم بودیم که اونم اگر شاهد نبودیم تاثیری تو روند داستان نداشت. یا تو قسمتهای دیگه، اگر برن به کلاغ سه چشم تبدیل نمیشد، اگر نایت کینگ کلا از داستان حذف میشد??

علت اینکه نمی تونم سریال رو دوست داشته باشم اینه.

مرگ ند استارک رو در نظر بگیرید. ند حرکات احمقانه ای کرد. مثلا رفتن پیش سرسی و مهلت فرار بهش دادن! ولی اگر این کار رو نمی کرد دیگه ند استارک نبود. ند توی موقعیتی گیر افتاد که هیچ راه چاره ای نداشت. حتی اخرش که شرافتش رو زیر پا گذاشت و خودش رو خائن معرفی کرد تا دخترش رو نجات بده هیچ راه چاره ای نداشت. هیچ انتخاب دیگه ای نداشت( نه با توجه به اینکه ند استارکه)  ر حالیکه الان برای هر کدوم از کاراکترها هزاران انتخاب وجود داره که هر سری صدای یه عده در میاد که جرا اینجوری نبود اونجوری نشد.

تو قسمتهای قبل با دوستام در مورد تجزیه و تحلیل شخصیتها و پیش بینی اتفاقها، در مورد پیشگوییها و ... حرف میزدیم بحث می کردیم و با توجه به منطق داستان تئوری می دادیم  و در نهایت با دیدن هر قسمت هیحان زده میشدیم. ولی الان تو این فروم همش بحث سر اینه که ایا این اتفاقی که افتاده ممکن بود یا نه؟و همش توجیه میشه که فیلم کلا بی منطقه و نباید برات سوال پیش بیاد که ارتشی که تو قسمت قبل از بین رفت چرا الان هست؟ سلاحی که با نشونه گیری دقیق یه اژدها رو سلاخی میکنه چرا بار دوم نمی تونه این کار رو بکنه. هزاران بحث مسخره و مزخرف که اصلا نباید سر و کله اش لا اقل تو این سریال پیدا میشد.

با این حرفایی که تو زدی یه بعد جدیدی از سریال برام باز شد و حرفات جالب بود.به نظرم اگه میخواستن کاری رو که شما دوست داشتین رو انجام بدن باید بیشتر وقت میذاشتن حداقل باید ده قسمت دیگه میساختن تا داستانو قشنگ منطقی جلو ببرن و این عجله باعث شد این اتفاقا بیفته!

مثلا میتونستن یه قسمت و صرف این کنن که یورون میفهمه سرسی ازش بچه داره و ناوگانشو پس میکشه اینجوری یه تاثیری داشته باشه

یا مثلا جیمی که اینهمه راه اومده به جای کشتن یورونی که خواهد مرد و مردن با سرسی قبل از جنگ برسه و یورونو بکشه و اونجوری ناوگان اهنین دیگه به سرسی کمک نکنن و اونجوری اومدن دراگون هم بهتر میشد و لازم نبود از اونهمه کشتی و اسکورپین دنریس بدون خط و خش جون سالم ببره!

اما برای ساختن اینها باید یه فصل دیگه میساختن.

و اینکه نمیدونم چرا اما با وجود همین ایرادات هنوز دوست دارم گاتو و با علاقه میبینمش و به نظرم همچنان فوق العادس و نمره هشت رو دادم واسه این قسمت

شماهم زیاد سخت نگیر و سعی کن لذت ببری و انقد سوال پیچ نکن تو ذهنت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×