رفتن به مطلب
negar27

بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

بحث اپیزودیک قسمت پنجم   

134 رای

  1. 1. به اپیزود پنجم فصل هشت سریال بازی تاج و تخت از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟

    • 1
      13
    • 2
      1
    • 3
      7
    • 4
      6
    • 5
      8
    • 6
      6
    • 7
      12
    • 8
      25
    • 9
      22
    • 10
      33


Recommended Posts

نمونه ای از هوادارانی که اعتراض دارند به این قسمت و به سریال نمره پایین میدن : 

قسمت قبل اومده نذر و دعا کرده که دنریس کل پایتخت رو نابود کنه ، این قسمت اظهار تاسف که 10 سال همچین شخصیت قوی و دوست داشتنی ای رو خلق کردن بعد تو یک فصل اومدن نابودش کردن و لیاقتش خیلی بهتر از این حرفا بود ! 

سعی کنید مثل این بزرگوار نباشید !?
 

photo_2019-05-14_18-07-55.jpg

photo_2019-05-14_18-09-02.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 18 ساعت قبل، Dawn گفته است :

 مساله اینه که عشق بالذات وحشی و رهاست. تن به اسارت و فرمانبرداری نمیده. برده ی دیکتاتوری نمیشه. عشق جان و دنریس حتی اگر متوجه نسبت خانوادگی نمی شدن، از نظر من بی دوام و محکوم به شکست بود. دنریس بعد از کال دروگو، حتی عشاقش رو فرمانبردار می خواست. در مورد جان هم همین بود. هیچ عشق خالصی از سوی دنریس در میان نبود. احساسی متزلزل میان نیاز به یک ستایش کننده، علاقه به داشتن مردی برای عشق ورزی (و نه عاشقی)، و رهایی از تنهایی بود. به شمال رفت، چون ستایش کنندگان بیشتر می خواست. می خواست قهرمان باشه. همونطور که همیشه موقع معرفی خودش میگه شکننده زنجیرها و ...  فکر می کرد در شمال هم عنوانی به عناوینش اضافه میشه، مثلا پایان دهنده شب طولانی! عشق راه به قلب باز می کنه اما عشق دنریس راهی به قلب جان باز نکرد چرا که واقعی نبود. نمودش رو توی واکنشش نسبت به دونستن حقیقت جان دیدیم.

 

 

احسنت !بارها خواستم در مورد نوع شخصیت دنریس مطالبی بنویسم که نشانه هاش رو میشد از روابط عاطفی اش با دیگران مشاهده کرد.که شما مختصر و مفید نوشتید.خلاصه تر هم اینکه" عشق دنریس ،عشقی مریض بود.عشق مریض نتیجه و همینطور علت شخصیت مریضه .
از همون فصل اول هم شخصیتش استعداد این نوع عشق مریض و این نوع روابط با آدما رو داشت اما فقط یکبار و تنها یکبار به نظرم می تونست به این شخصیتی که الان هست تبدیل نشه و اون هم نمردن کال دروگو بود و بچه دار شدن از اون و زندگی با کال بود.

این شاید یکی از مهم ترین نکات در ارزیابی روانی یک فرد باشه که ببینیم تصورش از عشق چیه .یا چه نوع احساساتی رو ابراز میکنه و اسم عشق روشون میگذاره .شخصیت دنریس حتی اگر خوشبخت ترین شخصیت سریال هم می بود برای تبلیغ فمینیسم که بعضی دوستان میگن اصلا گزینه ی مناسبی نبود.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 ساعت قبل، Momomo گفته است :

دوست دارم دلیل اینکه میگم از ده صد میدم به این قسمت رو بگم شاید برای بقیه جالب بود این دیدگاه من..

از نظر من تو شرایط سخت و بحرانی انسان ها به دات خودشون بر میگردن..شرایطی که فکر کنن تنهان و کسی رو ندارن..شرایطی که فکر کنن شکست خوردن و به اهداف چندین و چند سالشون نمیرسن..

سیر دیوونه شدن دنی از قسمت دوم شروع شد وقتی جان حقیقت رو بهش گفت و اینمه دنی وارث حق بر تخت نیس..و همینطور ادامه پیدا کرد با کشته شدن سر جوراه..تنهاییش در تالار..محل ندادن ب دنی در شمال..کینگ خطاب کردن جان..پس زده شدن توسط جان..مرگ یه بچش(اژدهاش)..شکست خوردن در یه جنگ غافلگیرانه توسط یورون و شکستن غرورش توسط جان به خاطر اعتنا نکردن جان به التماس های دنی..کشتن میساندی..و دوباره بی اعتنایی جان..تنها کسی که میتونست تنهایی دنی رو پر کنه..خیانت اطرافیان..بی اعتمادی..تنهایی.تنهایی.تنهایی

اول قسمت پنج میبینیم که دنی چهره اش چقدر داغونه و اینکه از چهرش میشه فهمید که دیگ دنی اون دنی سابق نمیشه و نخواهد شد..نگاه های نا امیدانه تیریون به دنی و فهمیدن این موضوع تو همون حین..و تلاش هاش برای نجات مردم و خانوادش حتی به قیمت تموم شدن جونش..خیانت که نه..شرافت واریس در نجات مردم از مرگ و قتل عام همگی..

یکی از دوستان گفته بود مشاورا از. کجا میدونستن که دنی میخواد همچین کاری بکنه باید بگم دوست عزیز دنی خودش تو قسمت چهارم گفت ک میخام رو سر مردم اتیش بریزم ک واریس گفت این اشتباه ولی دنی قبول نکرد و تیریون پیشنهاد تسلیم سرسی رو داد..

تیریون و. واریس احمق نشده بودن و اتفاقا همونایی بودن ک قبلن هم بودن..واریس برای نجات مردم این کارو کرد و از برگشتن دنی ب ذات خودش مطلع شده بود ولی تیریون یه نیمچه امیدی داشت ک ن دنی بر نمیگرده به اون ذات اهریمنی خودش ولی کم کم داشت باورش میشد ک ن داره اشتباه میکنه و حق با واریسه..ک دست ب ازاد کردن برادرش زد برای نجات شهر..حالا اشاره میکنم چرا میگم تیریون احمق نیست..

بالاخره حمله شروع شد و به جایی رسید ک همه منتظر زنگ شدن(و به نظرم جیمی زنگ رو ب صدا در اورد یه بار دیگ دقیقه چهل و اینا رو ببینید جیمی دارع از پله های یه چیزی میره بالا) و زنک ب صدا در اومد اما دنی زیاد خوشحال نشد چون با اینکه جنگ تموم شده و اونا پیروز شدن ولی خودش رو روی تخت نمیدید و داشت با کینه و نفرت سرسی و قلعه رو نگاه میکرد و داشت زجر هایی رو که طی این چندین سال کشیده تا ب تخت برسه و سرسی رو بکشه رو میدیدو نمیخاست این فرصت رو از دست بده و سپس کینه و نفرتش به جایی رسید ک تصمیم گرفت سرسی و هر کسی که به نحوی بهش کمک کرده رو بکشه حتی مردم..

و نگاه های تیریون که باور نمیکرد دنی اینقدر خشن بشه و به ذات اولیه خودش بر گرده..

اونور سرسی از شکسته شدن غرورش گریه میکرد و اینکه این همه ابهت به یک باره زیر سوال رفت و عملا دیگ هیچ چیزی نداشت..

جان که خیالش راحت شده بود از تسلیم شدن سربازا و صدای زنگ یهو با دیدن دنریس بهت و حیرتش زد و سعی کرد جلوی لشگر خودش رو از حمله بگیره ولی نتونست و اطرافش رو نگاه کرد اینکه بچه ها دارن گریه میکنن دارن کشته میشن مردم بی گناه سرباز هایی ک بی دفاع هستن و سلاحاشونو انداختن..جنگ نامردی رو داشت میدید..جان به خودش نگاه کرد..واقعا الان تبدیل به چی شده...داره واسه کی میجنگه..داره طرف کی رو میگیره..یه قاتل؟...کسی که افراد بی دفاع و بی گناه رو میکشه...جان از خودش بدش اومد..از لشگرش..از دنی..از هر کسی که داشت مردم بی گناه رو میکشت حتی تا جایی که رفت و یکی از سرباز های خودشونو کشت و بعد از اینکه اون زن رو نجات داد یهو به خودش اومد دید عه سرباز خودشونو کشته و قشنگ از این صحنه میشد فهمید که هیچ چیز به اندازه مردم واسه جان ارزش نداره..همه اینا رو از چهرش میشد فهمید از واکنشاش..

جنگ بین هاند و برادرش ک بعضیا میگن چرا نکشت سرسی رو..اون وقت ک هاند داشت ب برادرش نگاه میکرد فقط داشت ب یه چیز فکر میکرد اونم کشتن برادرش و انتقام بود همین و بس و داشت به گذشته و اتفاقا فکر میکرد و اصلن متوجه سرسی نبود..

خیلیا میگن مرگ سرسی مستحقش نبود و باید بیشتر از اینا میبود ولی من میگم اتفاقا بهترین مرگ بود اگر سرسی سوزونده میشد هیچوقت به این مفهومی که زیر آوار مرد نمیرسیدیم..اخرین دیالوگ های سرسی به ما فهموند که حرف های تیریون در قبال سرسی درست بود و احمق نبود اونطوری که ما هی فکر میکردیم..سرسی در لحظات اخر میگفت من نمیخام بمیرم..میخام زندگی کنم..کنار بچمون..سرسیی که این همه غرور داشت ولی اونجا داشت زار زار گریه میکرد و التماس..تیریون درست میگفت سرسی دیگ اون ادم سابق نبود فقط به خاطر بچش ولی ولی ولی همونطور ک گفتم ادمی به ذات خودش بر میگرده و فقط یه سری عوامل هستند ک میتونن این ذات رو مخفی کنن که سرسی ذاتش نفرت و کینه و دشمنیه ولی بچش تونسته بود که این ذات رو مخفی کنه و تیریون اینو دید ولی چی شد ک تسلیم نشد غرورش بود..غرورر..

جیمی تو این فیلم سمبل وفاداری و عشق بود کسی که حاضر بود به خاطر عشق هر کاری بکنه هر کاری..ادم بکشه..حتی خودش کشته بشه در صورتی ک میتونست خودش رو نجات بده..ولی خواست با عشقش باشه..

 

جان و تیریون دو شخصیتی هستند که مردم واسشون خیلی مهمه حتی بیشتر جونشون و دیدیم که هر دو جونشون رو به خطر انداختند واسه مردم..

اریا رو دیدیم که با اینکه این همه روحیش خشن و مردونس ولی با دیدن مرگ مردم و سوخته شدنشون و به ناحق مردنشون روحش خدچه دار شد و تصمیمی بزرگ گرفت(شاید کشتن دنی) که زنده بیرون اومد و قطعا یه ماموریت مهم داره..

اینا دلیلای من بود..اینا مفاهیمی بود ک من گرفتم البته هنوزم هست ولی خب پیام خیلی طولانی میشه..

برای من مفهوم های فیلم خیلی مهمتر از اینه ک قسمت قبل چارتا سرباز بودن ولی این قسمت چارصدتا..جنگ جنگه حالا با چارتا سرباز یا چارصدتا فقط شدتش کمتر یا بیشتر میشه..و جنبه نمایشی داره..

مرگ مرگه ولی اینکه یه نفر هیجانی بمیره یا با مفاهیمی بمیره خیلی تفاوت میکنه..مرگ سرسی میتونست به بی مفهوم ترین شکل ممکن رخ بده ولی این مرگ خیلی مفهوم داشت..

اینکه چرا جیمی نمرد بهتره بگیم چرا تو قسمت سوم سم و برین و جان و اینا نمردن..بهتره بگیم تو فصلای قبلی که جان با نایت کینگ روبه رو شد نایت کینگ با یه نیزه کار جان رو تموم نکرد..بهتره بگیم اون صحنه ک نایت کینگ روی برن نشونه گذاری کرد و دستشو گرفت چرا همونجا نکشتش اگه تونست دستش رو نشونه گذاری کنه پس میتونست بکشه ولی نکرد..بهتره بگیم چرا دنی و همه این شخصیت های اصلی تو قسمت اخر فصل هفت نمردن و نیزه دوم نایت کینگ به اژدهای دوم دنی نخورد..بهتره بگیم چرا جان وقتی تک و تنها سرشو از اب اورد بیرون جلوی این همه مرده چرا نمرد و تونست فرار کنه..بهتره بگیم چرا نایت کینگ سریع با یه ضربه کار برن رو تموم نکرد و هی دست دست کرد..و... کلا نمیشه این چیزا رو گفت..همه میدونیم قهرمان های داستان به سختی و دیر میمیرن و این برای جذاب کردن و ایناس حالا جیمی در جنگ با یورون میمرد پر مفهوم تر بود یا حالا که با سرسی مرد..قطعا با سرسی..

 

مفهومایی داره این سریال که اگه بهش دقت کنید خیلی درس ها میشه ازش گرفت..

خیلیا تو اوج قدرت و غرور بودن ولی سرکوب شدن..روال داستان اینجوریه..نایت کینگ..سرسی..و حالا هم نوبت دنی..غرور و شرافت و ذات ادمی پر مفهوم ترین موضوع این سریال بوده از فصل اول تا الان..

 

برای من مفهومات سریال ها و فیلم ها مهمه ن کمیت های سرباز ها و اینکه چرا خنجر رفت تو چشمش ولی نمرد..اینکه چرا اژدها اینقدر قدرت تخریب داره..اینا همه واسه جذاب کردن و هیجانی کردن داستانه و ظواهر قضیه هست اینا همه وسیله ای هست تا یه مفهوم بزرگ رو از یه سریال بزرگ درک کنیم..این تفاوت کتاب با سریال هست که سریال حس رو خیلی قشنگ تر میتونه القا کنه چون اهنگ داره..تصویر داره..موندگار تره واسه ادم..و اینکه میشه مفهومات گسترده ای رو توش قرار داد..

ببخشید طولانی شد ولی خب لازم بود..دیگ حرفی ندارم..

نمیدونم قضیه چیه اینقدر طرفداری نویسنده ها میکنی ? یا شایدم بخاطر 4تا جلوه ویژه جوگیر شدی ?

این کلیپو ببین بلکه درک کردی دیگه بعدش با خودته

https://youtu.be/-ikUYFK84OQ

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کاربر momomo عزیز دیگه بحث رو ادامه ندید نرود میخ اهنی در سنگ اینایی که دم از منطق سریال میزنن خودشون منطق ندارن همه یه این ها دوست داشتن نایت کینگ برنده شه نشد برا این این جور میکنن قبل از دیدن سریال نمره ی پایین میدن هر کاری میکنن سریال رو تخریب کنن میگید مرگ نایت کینگ منطقی نبود از فصل اول وینتر ایز کامینگ وینتر ایز کامینگ برا چی کردن اینا لابود مقابل شاه نامم میگن اینهمه رستم رستم کردن که اخر بیوفته تو چاه اصلا چرا چاه رو ندید اصلا چرا تو مبارزه ی تن به تن نمرد اشیل چرا تیر خورد تو پاش مرد مگه اصلا تیر بخوره تو پاش میمیره میگن چرا دنریس ناگهانی دیوانه شد تو واقعیت هم مردم ناگهانی دیوانه میشن اگه قابل پیش بینی باشن میبرنشون روان پزشک اینجور نشن میگن یورین چرا اژدهای دنریس رو نزد همینا قسمت قبل میگفتن یورین چرا اژدهای دنریس رو مثل اسناپر زد جوابشون رو هم بدی قبول نمیکنن میگن منطق سریال اینجور نیست دنیای واقعی منطق نداره من آتیلا رو مثال زدم که چجوری با بی منطقی مرد اونوقت اینا گیر دادن به منطق سریال میدونی چرا چون یسری فن دنریس بودن یسری فن نایت کینگ تعصب کور کورانه دارن یه کار بر میگه چرا دنریس بر نگشت اسوس بعد اگه بر میگشت میگفتن این همه سال مارو علاف کرد بر عکس ما که داریم از سریال لذت میبریم اینا فقط دارن خودشون رو ازار میدن به امید این که کتاب چیز دیگه ای بهشون بده ولی تو طول تاریخ سینما هرچه قدر هم اقتباس با کتاب متفاوت باشه کلیت و پایانش مشابه است سریال رو اگه بدونه تعصب ببینید 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 18 ساعت قبل، توروس گفته است :

در سراسر گات  اشاره ها و ادای دین های متعددی به فیلم های مشهور تاریخ سینما می شد مثلا در همین قسمت ، مرگ سرسی و جیمی ملانکولیا(فون تریر)، دیالوگ آریا و سندور  مخمصه (مایکل مان)  را تداعی می کرد که بد هم نبود ولی در پایان کارِ یورون نام فیلمی از جان فورد " مردی که لیبرتی والانس را کشت" از زبان یورون درآمد و با آن خنده احمقانه اش گفت "من مردی ام که جیمی لنیستر رو کشت" !
هم خنده ام گرفته بود و هم با خودم گفتم همین دیالوگ هم زیادیش بود !

آره ارجاع که زیاد داشتیم و این ارجاع ها به نظرم آگاهانه نبوده توروس. این پت و مت (به قول دوستان) خودشون هم محصول یه فرهنگ سینمایی-تلوزیونی اند و خیلی از این ارجاع ها ناآگاهانه اتفاق افتاده.یا اگرم آگاهانه بوده، گند زدن به این نوع ارجاع دادن .مثل صحنه ای که اشاره کردی به مرگ آخر ملانکولیا .یعنی اصلا اون حس آخرالزمانی ای که توی اون شاهکار بهم دست داده بود اینجا بهم دست نداد.بیشتر تنش عاطفی سرسی و جیمی بود که حالا سه نفر بودن(با بچه ی داخل شکم سرسی) که قراره دفن بشن .


آقا گفتی خنده .منم اون صحنه ی یورون خنده ام گرفته بود .جدای از شخصیتش و بازیگرش .خود صحنه رو به شدت بد درآورده بودن .اون مدیومی که میره کلوزآپ بشه و اون دیالوگ یورون رو به دوربین(مخاطب) واقعا تصنعی بود .ولی خنده دار بود چون به نظرم ارجاعی بودن به فرم تصویری ارباب حلقه ها و شخصیت گالوم?

 

ویرایش شده در توسط ثیئون گریجوی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بازم میبینیم افرادی که کلا توی طول دو هفته نشستن سریال رو دیدن و با دیدن CGI و چهارتا جلوه بصری خفن!! منقلب میشن میان دست میزنن و میگن که اصلا خوب شد دنریس دیوانه شد.. (منطق پر !!)

من نمیدونم طرفدارای جدید و اغلب کم سن سریال با خودشون چه فکری میکنن؟؟؟؟  به این فکر میکنن چقدر موقعی که مردم رو سوزوند خفن بود!! 

به اپیزودی مثل "پشت دیوار" که با اژدها اومد و همه وایت ها رو کشت فکر میکنن!!!؟؟؟؟ حتما خیلی خیلی خفن بوده واسشون....

برای افرادی مثل من اپیزودی مثل "شیر و رز" حاصل اوج گیری و برنامه ریزی قبلی به مدت یک فصل بوده کفایت میکنه... برای بعضی دوستان هم کارای فوق العاده CGI و غافلگیری مطلق!!!!!!!!!!!!

بالاخره چهارنفر هم باید باشن که d&d به مراد اونا رسیدگی کرده باشه و غافلگیر شده باشن......

به نظرم اگر d&d نویسنده اصلی اپیزود باران های کاستامیر میبودن باید برای fan service عزیزان تینیجر، دنریس یا یورون رو هم اضافه میکردن؟؟ به هر حال دوست داری غافلگیر شی بذار ملاتش رو واست زیاد کنم راستی چه خوب میشد اگر 2 تا ساختمون قلعه های دوقلو رو هم اونجا والدر فری با c4 روی سر راب استارک منفجر کنه؟؟؟؟ یا مثلا اگه رگنار اینا از سریال کانال همسایه hbo میومدن کمک جان در نبرد حرامزاده ها قشنگ تر نمیشد؟؟؟؟؟ تازه هیجانش هم زیاده.... از غافلگیری زیاد ذوق مرگ میشن بعضی ها...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 51 دقیقه قبل، sadrakhan گفته است :

نمونه ای از هوادارانی که اعتراض دارند به این قسمت و به سریال نمره پایین میدن : 

قسمت قبل اومده نذر و دعا کرده که دنریس کل پایتخت رو نابود کنه ، این قسمت اظهار تاسف که 10 سال همچین شخصیت قوی و دوست داشتنی ای رو خلق کردن بعد تو یک فصل اومدن نابودش کردن و لیاقتش خیلی بهتر از این حرفا بود ! 

سعی کنید مثل این بزرگوار نباشید !?
 

photo_2019-05-14_18-07-55.jpg

photo_2019-05-14_18-09-02.jpg

 

در 2 دقیقه قبل، Gemini گفته است :

بازم میبینیم افرادی که کلا توی طول دو هفته نشستن سریال رو دیدن و با دیدن CGI و چهارتا جلوه بصری خفن!! منقلب میشن میان دست میزنن و میگن که اصلا خوب شد دنریس دیوانه شد.. (منطق پر !!)

من نمیدونم طرفدارای جدید و اغلب کم سن سریال با خودشون چه فکری میکنن؟؟؟؟  به این فکر میکنن چقدر موقعی که مردم رو سوزوند خفن بود!! 

به اپیزودی مثل "پشت دیوار" که با اژدها اومد و همه وایت ها رو کشت فکر میکنن!!!؟؟؟؟ حتما خیلی خیلی خفن بوده واسشون....

برای افرادی مثل من اپیزودی مثل "شیر و رز" حاصل اوج گیری و برنامه ریزی قبلی به مدت یک فصل بوده کفایت میکنه... برای بعضی دوستان هم کارای فوق العاده CGI و غافلگیری مطلق!!!!!!!!!!!!

بالاخره چهارنفر هم باید باشن که d&d به مراد اونا رسیدگی کرده باشه و غافلگیر شده باشن......

به نظرم اگر d&d نویسنده اصلی اپیزود باران های کاستامیر میبودن باید برای fan service عزیزان تینیجر، دنریس یا یورون رو هم اضافه میکردن؟؟ به هر حال دوست داری غافلگیر شی بذار ملاتش رو واست زیاد کنم راستی چه خوب میشد اگر 2 تا ساختمون قلعه های دوقلو رو هم اونجا والدر فری با c4 روی سر راب استارک منفجر کنه؟؟؟؟ یا مثلا اگه رگنار اینا از سریال کانال همسایه hbo میومدن کمک جان در نبرد حرامزاده ها قشنگ تر نمیشد؟؟؟؟؟ تازه هیجانش هم زیاده.... از غافلگیری زیاد ذوق مرگ میشن بعضی ها...

جوابی بهتر از این نمیتوان برایت یافت تامام

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

ایرادی به مدکویین شدن دنی نیست
فقط باید بحث کرد ک آِیا خوب نشونش دادن این سیر تحول رو یا ن؟

به نظر خودم ک گند زدن تو داستان مارتین!!

وقتی خود مارتین میاد میگه 8 فصل کمه حداقل باید 10 یازده فصل بشه همینو میبینه ک اینجوری شخصیت پردازیا به قهقرا بره!!

یکی از دلایل اینه ک اره دنریس ارباب برده هارو آتیش زده ...خب حقشونه ،کمترین مجازاتشون همینه یه عمر مردمو بدبخت کردن و زجر دادن بهشون سرانجامشون غیر این باشه من شاکی میشم همینا باعث شد محبوب بشه همینا باعث شد کسایی بیان واسه دل خودشون واسه دنریس بجنگن ،همینا باعث شد مردم بپرستنش،همینا باعث شد برده دارا هر کاری کنن تا بکشنش. این فقط توجیهه کی آخه اون موقع میگفت :آره اربابارو سوزوند حتما بعدا زن و بچه مردمی ک واسشون اینکارو کرده الکی میسوزونه

یا یه دلیل دیگه

تارلیا رو سوزوند

مگه ند استارک نگهبانی ک از ترس فرار کرده بود گردن نزد؟(کارش 100% درسته)

مگه راب گردن رئیس خاندان کاراستارکو نزد؟؟

مگه جان گردن اون نگهبان کینز لندینگ رو نزد؟

اینا همشون بخاطر سرپیچی و دشمنی بوده وجنگ همینه دیگه دنریسم همین کارو کرد فقط شدیدتر !!

استنیس ک هرکی رسید آتیش زد و حتی دختر خودشو دلیل میشه بیاد مردمو الکی بسوزونه؟

اینا دلیل کافی نیستن،دلایل اصلی تو دو قسمت اتفاق افتاد !!! ک اگه نایت کینگو فاکتور بگیریم میشه بزرگترین پیچش داستانی سریال که فقط فقط تو دوقسمت صرف پروروندنش شد

ک مرگ جورا ،میساندی و ریگال بود جان هم درسته رازشو به سانسا گفت ولی بازم شیییز مای کوییین از دهنش نمیفتاد

بعد چی میشه؟ دنریس دیوونه میشه و زن و بچه و مردمو درحالیکه تسلیم شدن و جنگو برنده شده میسوزونه چرا آخه؟ چون سرسی میساندی و اژدهاشو کشته میاد مردم عادی رو آتیش میزنه اصلا دلیلش کافی نیست حتی مردم تا حالا از نزدیک ندیدنش ...یارو بخاطر اینکه اژدهاهاش به گوسفندای مردم حمله کردن و آسیب رسوندن زندانیشون کرد بعد بخاطر اینکه یکی دیگه زدتش میاد مردمو میزنه؟؟ این حجم از عقده رو واقعا نمیشه تو دو اپیزود توضیح داد حداقل من ک نمیتونم درک کنم Tدرسته دنریس مغرور بود ولی مگه بقیه هم مغرور نبودن؟؟نمیشه وقتی یه شخصیت تو 6 7 فصل مثبت ساختن تو دو اپیزود بشه منفی وقتی اینقدر زمان گذاشتن ک مثبت بشه حداقل نفصشو نباید بزارن واسه منفی کردنش؟.این قوس شخصیتی حداقل یکی دو فصل زمان میخواد ولی تو نیم ساعت انجام میشه اگه مارتین بخواد همچین کاری کنه میاد تو یه صقحه سر و تهشو هم میاره؟ مطئننا نه کاری میکنه مخاطب ارتباط برقرار کنه کاری که این دوتا نویسنده احمق اصلا بویی ازش نبردن ،درسته متریال نداشتن ولی بازم دلیل نمیشه اینجوری سریالو شخصیت پردازیای نابش رو بفنا بدن اگه نمیتونستن فصل جدید از رو کتاب مارتین بسازن چرا پس خیلی از خط داستانیای مهمو عوض کردن یا اصلا نشونش ندادن؟

اینکه دنریس به این روز افتاد بخاطر مشاوره های غلط بود و مقصر اصلی شخص تیریونه ،یعنی تیریون و بیلیش زیادی واسه نویسنده ها باهوش بودن پس چیکار کردن کشتنشون هرکدومی به طریقی ،تیریون ک با استراتژیش همون اول دوتا از متحدین دنریسو میپرونه،بعدش پیشنهاد احمقانه زامبی دزدی میده بعدم تو مذاکره اطمینان میده سرسی میاد باهاشون میجنگه چرا چون دنریس زیاد قویه و دلیلم واسه دیوونه شدنش کافی نیست و سرسیم ضعیفه پس میرن اونور دیوار یه اژدها بفنا میره سرسیم قوی میشه دیوارم خراب میشه جورا هم کشته میشه ارتش دنی هم نصف میشه خب حالا بد نشد تو حرکت بعدی به صورت مزخرف یه اژدهای دیگه دنریسم میمیره حالا درست شد همش به چی برمیگرده؟به پینشهاد احمقانه تیریون ک به نویسنده ها فرصت بده یکم جنگو برابر کنن درحالیکه همون اول راحت میتونستن کینگز لندینگو براحتی تصرف کنن و اگه دیوار توسط اژدها خراب نمیشد چطوری وایت واکرا میخواستن بیان اینور دیوار ؟؟ پیشنهاد مذاکره دوباره هم ک بازم باعث شد دنریس داغون تر بشه .

همچین پیچش داستانی جا داشت خیلی بیشتر از اینا بهش پرداخته بشه

البته دلایل خوبیم اورده بودید واسش و صد در صد احترام میذارم بهشون

و شخصیت جان ک بعد از نایت کینگ همچنان داره دست و پا میزنه و تقریبا داره جون میده، یکی از بهترین خط داستانیا رو تو سریال داشت از یه نگهبان ساده رسیده بود به پادشاهی شمال بعد ناسلامتی پادشاه شماله درحد اون مورمونت کوچولو هم اعتبار نداره ...سربازاش حرفشو گوش نمیدادن (استنیس میگفت وقتی ازت نترسن پیروی نمیکنن ازت اینجاها رو میدید)
یا وقت کشتن شدن واریس نهایت حرکتش بد نیگا کردن به دنریس بود ولی وقتی استنیس میخواست منس ریدر رو بسوزونه دلش میسوزه و با توجه به اون انتظار واکنش بیشتری ازش داشتم و حتی مرگ واریس هم برمیگرده به خود جان ولی هیچ کاری نمیکنه واسه نجاتش ک از شخصیت جان عجیب بود البنه ک باعث شد نسبت به دنریس سرد تر بشه ولی کم بود

دنریس و جان و داستانشون و این اتفاق هایی ک واسشون افتاد میتونست درام فوق العاده ای ایجاد کنه ک واقعا کم بهش پرداخته شد. انتظار کشمکش بیشتری داشتم وقتی ک باهم صحبت میکردن

سرانجام سرسی خوب بود ...نشون داد ک سرسی فقط داشت ادای سیاستمدارا رو درمیاورد میخواست خودشو شبیه تایوین کنه ولی وقتی به خودش میاد میبینه نمیتونه
ولی جیمی اصلا نفهمیدم میخواستن باهاش چیکار کنن ...اومدنش به شمال اوکی ولی دیگه خوابیدن با برین خیلی احمقانه بود.انگار دوشب باهاش خوابید بعد به خودش گفت ن خواهرم بهتره !!

و یورون سریال کجا یورون مخوف کتاب کجا...من داشتم میخندیدم بهش صحنه مرگش چی بود آخه؟:)) نهایت ارزوش سک* با سرسی بود،خوشحالم بود ک جیمی کشتش و حتی اونو میکشه ...قناعت و باید از ایشون یاد گرفت


یکی از اشکالات این دو فصل این بود ک نویسنده ها الکی کاراکترا رو معرض مرگ قرار میدن و دیگه بیننده رو دست نمیخوره صد در صد مطمئن بودم آریا اونجا نمیمیره و اصلا نمیشه تصورشم کرد ک اونجوری بمیره و اینکه بین همه اونجا فقط ایشون زنده بمونه یه اسب سفیدم بیاد استقبالش جالب نبود

و جلوه های ویژه و کاگردانی به نظرم فوق العاده بود...از نظر سینماتوگرافی بهترینش بود و حیف ک نویسنده ها زحمات همه رو به باد دادن

D6ePgLnW4AAwh3o.thumb.jpg.34496d4681d0dc97ad98d484736bbc58.jpg

ویرایش شده در توسط _MammAds_

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 12 دقیقه قبل، sadrakhan گفته است :

 

جوابی بهتر از این نمیتوان برایت یافت تامام

چند روزه کل سریال رو دیدی گلم؟؟؟ مواردی که اشاره کردم به قدر کافی واست غافلگیرکننده نبود؟؟؟ پست قبلی من رو در صفحه قبل خوندی؟؟؟؟(اگر دلایل راضیت نکرده فکر کنم احتمالا باید با d&d  فامیل دور باشی)

به هر حال باعث خوشحالیه که این کلکسیون قهوه ای 6 قسمتی نویسندگی شده توسط d&d ( تمام سایت های نقد معتبر ایرادهای مطرح شده رو از قبل از این فصل گرفتن) 4 نفر رو هم خوشحال کرده باشه.... 

 

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

5 ساله عمو جون از پایان فصل 4 من مثل شما رو تئوری خودم تعصب نداشتم تعصب جوری کورتون کرده که رقتید قبل از شروع شدن سریال رای دادید دم از منطق هم میزنید

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 47 دقیقه قبل، sadrakhan گفته است :

نمونه ای از هوادارانی که اعتراض دارند به این قسمت و به سریال نمره پایین میدن : 

قسمت قبل اومده نذر و دعا کرده که دنریس کل پایتخت رو نابود کنه ، این قسمت اظهار تاسف که 10 سال همچین شخصیت قوی و دوست داشتنی ای رو خلق کردن بعد تو یک فصل اومدن نابودش کردن و لیاقتش خیلی بهتر از این حرفا بود ! 

سعی کنید مثل این بزرگوار نباشید !?
 

photo_2019-05-14_18-07-55.jpg

photo_2019-05-14_18-09-02.jpg

مشکل برای من یکی این نبود که دنریس زد شهرو به آتیش کشید. من دلم میخواست این کار رو همون اول فصل هفت انجام بده.

حتی مشکل مد کوئین شدن دنریس هم نیست. چون به هر حال خیلی دلایل داشت که دیوانه شه و اصلا دنریس تو سریال از نظر من یه بیمار بای‌پولار بود با هذیانات بزرگ‌منشی.

مشکل اونجاست که دنریس ناگهان روانی شد و منطق شخصیتش به هم ریخت. کاش اگه میخواستن روانیش کنن از همون اوایل فصل ۷ شروع میکردن به نشون دادن کشمکشهای درونیش، سوگش، کابوسهاش و تروماهای روانیش. میتونستن خیلی قشنگتر از اینا دیوانگیش رو نشون بدن و خیلی پخته‌تر دربیاد، نه این که تازه یه قسمت مونده به دیوانه شدنش، چندتا ترومای هول‌هولکی پشت هم بهش وارد کنن.

حتی اگه میخواستن نشون بدن دنریس طی یه حرکت ایمپالسیو زد شهر رو سوزوند، باید چهره‌ و کشمکشهای درونشو نشون میدادن و ناگهان باید متوقف میکرد. حرکت ایمپالسیو روانی اینجور نیست که کل شهرو چند ساعت بسوزونی.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 9 دقیقه قبل، sadrakhan گفته است :

5 ساله عمو جون از پایان فصل 4 من مثل شما رو تئوری خودم تعصب نداشتم تعصب جوری کورتون کرده که رقتید قبل از شروع شدن سریال رای دادید دم از منطق هم میزنید

 

قول بهت میدم 5 ماهم نیست...

عزیزم من اصلا روزها game of thrones نمیبینم چه برسه به اینکه رای بدم!!! پست اول نقد من رو بخون ساعت 3 صبح سه شنبه نوشته شده گلم!!!!!

بحث تعصب نیست نازنین.. بحث منطق d&d هست... "dany kinda forget about the iron fleet" برای من مهمه.. نه اینکه مثل شما فقط ببینم ریگال مرد و از CGI منقلب بشم..

نه اینکه ببینی مردم در کینگزلندینگ مردن و از جلوه هاش بپری هوا چون شور نوجوونی داری... 

ویرایش شده در توسط Gemini

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در در ۱۳۹۸/۲/۲۳ at 16:53، Hold The Door گفته است :

خو شاسخین راجب کتاب نظری نداری یکم تحقیق کن ببین داستان سریال اثن از کجا اومده ?

تئوری فن نیست خود سریال تو قسمت اول فصل 5 هم نشون داد پیشگویی درمورد سرسی رو  ?

همه سوختن ولی آریا زنده موند چرت محض بود ? اثن سریالو از اول دیدی ؟

چه ربطی داره؟ینی کسی که کتابارو نخونده باشه ادم نیس؟ حق اظهار نظر نداره؟

نه فقط شما از اول دیدی?من یهو فصل ۸و دیدم?وقتی جای جواب درست و منطقی اینجوری جواب میدین کاملا مشخص میشه که حرفی واسه گفتن ندارین دیگه

در در ۱۳۹۸/۲/۲۳ at 16:42، Momomo گفته است :

اره واقعا بعضی از نقد ها بچه گانه هست..همونطور ک گفتین اگر شش فصل اول رو دوبارع یکی یکی مرور کنیم با منطققققققق اینقدر میشه ازش ایراد گرفت که نگو..ولی نمیدونم چرا واسه فصل هشت این رخ داده..ن تنها واسع ما ک واسه مخاطبا تو کل جهان اینجوری شده از نظرات در imdb میشه فمید..

من فک کنم دلیل این همه نقد از کشته شدن نایت کینگ به دست اریا و از ناکجا اباد اومدنش کلید خورد و هنوز ادامه داره و فک نکنم مخاطبا دیگ همون مخاطبای قبلی بشن..

فان ..حتی اگه نایت کینگ بلند شه بیاد بگه غلط کردم و اریا رو بکشه

دقییییقا.اینا همون اپیزود عروسی خونین و نبرد حرامزادگان و هم بذاری جلوشون باز میگن نه این بدترین اپیزود بود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 1 ساعت قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

احسنت !بارها خواستم در مورد نوع شخصیت دنریس مطالبی بنویسم که نشانه هاش رو میشد از روابط عاطفی اش با دیگران مشاهده کرد.که شما مختصر و مفید نوشتید.خلاصه تر هم اینکه" عشق دنریس ،عشقی مریض بود.عشق مریض نتیجه و همینطور علت شخصیت مریضه .
از همون فصل اول هم شخصیتش استعداد این نوع عشق مریض و این نوع روابط با آدما رو داشت اما فقط یکبار و تنها یکبار به نظرم می تونست به این شخصیتی که الان هست تبدیل نشه و اون هم نمردن کال دروگو بود و بچه دار شدن از اون و زندگی با کال بود.

این شاید یکی از مهم ترین نکات در ارزیابی روانی یک فرد باشه که ببینیم تصورش از عشق چیه .یا چه نوع احساساتی رو ابراز میکنه و اسم عشق روشون میگذاره .شخصیت دنریس حتی اگر خوشبخت ترین شخصیت سریال هم می بود برای تبلیغ فمینیسم که بعضی دوستان میگن اصلا گزینه ی مناسبی نبود.

دقیقا به نظر من دنریس نماد فمینیسم سریال نبود. فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت یک انسان بدونی و اسیر کلیشه‌های جنسی نباشی. حالا چه زن باشی چه مرد چه کوئیر و سایر جنسیتها.

دنریس حتی تو اوج قدرت هم دنبال این بود که با یه لرد از یه خاندان خفن ازدواج کنه و متحد داشته باشه. سر همین معشوقشو کنار گذاشت. دقیقا یه زنی بود که حتی سه تا هم اژدها داشت باز احتیاج داشت یه مرد رو ابیوز کنه که به قدرت برسه. مث کاری که با هیزدار یا حتی دروگو کرد. حتی الان هم دنبال زدن مخ جان اسنو به عنوان شوهریه که بتونه برای رسیدن به خواسته هاش ابیوزش کنه. وقتی میساندی اولین بار گفت والار مورگولیس، گفت بله. همه مردها باید بمیرن، ولی ما مرد نیستیم. (زبان والیریایی بدون جنسیته و والار هم قاعدتا یعنی مردم، نه مردها!)

نماد فمینیسم سریال سرسی هم نبود. کسی که میخواست حتی با اسبهای استنیس هم بخوابه و از زن بودنش به عنوان اسلحه استفاده کنه. کسی که نقطه ضعفش غریزه مادریشه و با همین غریزه مادریش گند زد به تربیت بچه‌هاش.

به نظرم حتی سانسا با تمام خودساختگیش سمبل فمینیسم نبود. خصوصا فصلهای اول. یه لیدی کلاسیکه که الان خودساخته و مستقل شده.

جنبه فمنیستی سریال بیشتر رو دوش آریا بود که از بچگی نپذیرفت چون دختره باید شوهر کنه و بچه بیاره و نیاز به مراقبت داره. آریا که جسورانه گندری رو خودش برای رابطه جنسی انتخاب کرد. آریا که حتی به جان نگفت: چون دخترم شمشیر والریاییت به دردم نمیخوره. صرفا گفت: Too heavy for me! چون کوچولو و ظریفه. آریا نذاشت جنسیتش براش محدودیت شه و اونجور که دلش میخواست زندگی کرد.

و حتی رو دوش لیانا مورمونت بود که نمیخواست وقتی مردهاش براش میمیرن، کنار آتیش بشینه و بافتنی ببافه چون اونم یه انسانه و اون هم مثل بقیه انسانها باید برای بقا تلاش کنه.

یا برین از تارث که اونم تا حدی تونست دنبال رویاهاش بره. حتی با این که بهش میگفتن برین زشت، خودش و اعتماد به نفسشو نباخت.

و تورموند! کسی که از اول سریال به جان درمورد ایگریت گفت که اون یه زن آزاده و میتونه هرکاری دلش خواست بکنه. عاشق برین شد چون یه زن قوی و جنگاور بود. به نظرش میرسید این زن میتونه بهترین همدم و همراه زندگیش باشه. به این نگاه نکرد که برین زنه و طبق سنت اجازه نداره شوالیه باشه. دوست داشت زن محبوبش پیشرفت کنه، حتی اگه لقب و منسبش ازش بالاتره. عمیقا ذوق کرد که برین شوالیه شد. حتی وقتی برین ردش کرد، الکی خودشو به برین تحمیل نکرد. از این که گریه کنه و از شکسته شدن دلش حرف بزنه خجالت نکشید. تورموند دوست داشتنی یکی از فمینیست ترین کاراکترای سریال بود.

ویرایش شده در توسط olenna_tyrell

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فكر كنم همگى روى اين نكته توافق داشته باشيم كه جهان نغمه على‌رغم وجود عناصر فانتزى، ريشه‌هاى عميق رئال هم داره و اين نكته‌اى است كه درباره‌اش زياد گفته و نوشته شده.

پس طبيعى است كه رويكرد مخاطب به جهان نغمه، شباهت زيادى پيدا كنه به رويكرد او به موضوعاتى كه در جهان پيرامون خودش وجود داره يعنى همان انتظارات و علائق و دلبستگى‌ها و دلشكستگى‌هايى كه در قبال محركهاى محيطى در انسان برانگيخته ميشه، در قبال مسائل جارى در جهان نغمه هم پديد بياد (البته در ابعاد محدودتر و با توجه به اين كه همگى ميدانيم كه اين يه داستان است و نه واقعيت!)

حالا يكى از فاكتورهاى اساسى در شكل‌گيرى ديدگاه و رويكرد مخاطب نسبت به جهان نغمه هم، مساله سن و سال و تجارب مخاطب است كه سطح انتظارات و زاويه ديد و نگرش او را تعيين مى‌كنه و كاملا طبيعيه كه دوستانى كه به هرحال سنشون به دوره نوجوانى نزديكتره و يه مقدار پرشورتر و احساساتى‌تر هستند، در مقايسه با دوستانى كه يه مقدارى پختگى و تجربه بيشترى دارند، نگرش متفاوتى داشته باشند و نتيجتا واكنش‌هاى متفاوتى هم ابراز كنند.

حقيقتش زمان پخش سيزن هفتم هم نظير اين بحثها متاسفانه به شكل تندترى درگرفت و باز هم متاسفانه به محروميت طولانى‌مدت يكى از عزيزان پرشور منتهى شد. اون دوست عزيز به من هم پرخاش كرده بود و البته من هم خويشتندارى لازم را نشان ندادم و هنوز كه هنوزه از اين بابت كه در جهت كاستن از عصبانيت ايشون كارى نكردم خودم را سرزنش ميكنم چون اگر همدلى و تساهل و تسامح بيشترى نشان داده بودم عصبانيت اون دوست پرشورمون به حدى نميرسيد كه اونطور بشه.

همه ما دوره نوجوانى را گذرانديم يا در حال گذراندنش هستيم و ميدانيم كه چه حس و حالى داره. خود من گاهى فكر مى‌كنم كه اگر سخنان جمينى گرامى را (كه الان دركشون ميكنم و باهاشون موافق هم هستم) چند سال پيش و در شرايطى كه يه نوجوان پرشور بودم و با ديدن سريال احساساتم هم غليان كرده بود ميخواندم، بهم برميخورد و احساساتم جريحه‌دار ميشد و ممكن بود در عوالم نوجوانى خودم، ايشون را به طرفدارى از فرضا نايت‌كينگ هم متهم كنم!!! به همين دليل و به خاطر اون تجربه تلخ دو سال پيش است كه سعى ميكنم تا سر حد امكان از ورود به بحثهايى كه موجب كدورت براى طرف مقابل بشه اجتناب كنم چون به هر حال طرف مقابل هم، مثل خودمان‌، زمانى را صرف تماشاى اين سريال كرده و فقط منطق و علايقش با منطق و علايق ما تفاوت داره و علتش هم همون مساله سن هست كه وجود اين تفاوتها را اجتناب‌ناپذير ميكنه و اين وسط هيچكسى مقصر نيست جز اون دو كله‌پوك (پت و مت) كه ايشالا مشمول لعن و نفرين خدايان هفت و خدايان قديم و جديد و خداى نور و خداى بسيار چهره و خداى مغروق و ساير خدايان قرار بگيرند.

منظورم اينه كه تفاوت سنى نقش مهمى در بروز اين اصطكاكات داره و به عنوان يك علاقه‌مند قديمى و كوچك و مخلص همه شما، از عزيزان استدعا ميكنم كه نوجوانترها با در نظر گرفتن اين نكته كه چند سال ديگر موقع مرور اين صحبتها خواهند گفت: "واقعا من اينها را گفتم؟!" (اين را ميگم چون خودم تجربه‌اش را دارم) و ديگر عزيزان هم با اغماض و تسامح بيشترى، دست در دست يكديگر، از مرحله حساس كنونى هم مانند ساير مراحل حساس كنونى عبور كنيم و دشمن اصلى (يعنى‌ همان پت و مت) را ناكام بگذاريم :ympeace:

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 4 دقیقه قبل، FaN گفته است :

فكر كنم همگى روى اين نكته توافق داشته باشيم كه جهان نغمه على‌رغم وجود عناصر فانتزى، ريشه‌هاى عميق رئال هم داره و اين نكته‌اى است كه درباره‌اش زياد گفته و نوشته شده.

پس طبيعى است كه رويكرد مخاطب به جهان نغمه، شباهت زيادى پيدا كنه به رويكرد او به موضوعاتى كه در جهان پيرامون خودش وجود داره يعنى همان انتظارات و علائق و دلبستگى‌ها و دلشكستگى‌هايى كه در قبال محركهاى محيطى در انسان برانگيخته ميشه، در قبال مسائل جارى در جهان نغمه هم پديد بياد (البته در ابعاد محدودتر و با توجه به اين كه همگى ميدانيم كه اين يه داستان است و نه واقعيت!)

حالا يكى از فاكتورهاى اساسى در شكل‌گيرى ديدگاه و رويكرد مخاطب نسبت به جهان نغمه هم، مساله سن و سال و تجارب مخاطب است كه سطح انتظارات و زاويه ديد و نگرش او را تعيين مى‌كنه و كاملا طبيعيه كه دوستانى كه به هرحال سنشون به دوره نوجوانى نزديكتره و يه مقدار پرشورتر و احساساتى‌تر هستند، در مقايسه با دوستانى كه يه مقدارى پختگى و تجربه بيشترى دارند، نگرش متفاوتى داشته باشند و نتيجتا واكنش‌هاى متفاوتى هم ابراز كنند.

حقيقتش زمان پخش سيزن هفتم هم نظير اين بحثها متاسفانه به شكل تندترى درگرفت و باز هم متاسفانه به محروميت طولانى‌مدت يكى از عزيزان پرشور منتهى شد. اون دوست عزيز به من هم پرخاش كرده بود و البته من هم خويشتندارى لازم را نشان ندادم و هنوز كه هنوزه از اين بابت كه در جهت كاستن از عصبانيت ايشون كارى نكردم خودم را سرزنش ميكنم چون اگر همدلى و تساهل و تسامح بيشترى نشان داده بودم عصبانيت اون دوست پرشورمون به حدى نميرسيد كه اونطور بشه.

همه ما دوره نوجوانى را گذرانديم يا در حال گذراندنش هستيم و ميدانيم كه چه حس و حالى داره. خود من گاهى فكر مى‌كنم كه اگر سخنان جمينى گرامى را (كه الان دركشون ميكنم و باهاشون موافق هم هستم) چند سال پيش و در شرايطى كه يه نوجوان پرشور بودم و با ديدن سريال احساساتم هم غليان كرده بود ميخواندم، بهم برميخورد و احساساتم جريحه‌دار ميشد و ممكن بود در عوالم نوجوانى خودم، ايشون را به طرفدارى از فرضا نايت‌كينگ هم متهم كنم!!! به همين دليل و به خاطر اون تجربه تلخ دو سال پيش است كه سعى ميكنم تا سر حد امكان از ورود به بحثهايى كه موجب كدورت براى طرف مقابل بشه اجتناب كنم چون به هر حال طرف مقابل هم، مثل خودمان‌، زمانى را صرف تماشاى اين سريال كرده و فقط منطق و علايقش با منطق و علايق ما تفاوت داره و علتش هم همون مساله سن هست كه وجود اين تفاوتها را اجتناب‌ناپذير ميكنه و اين وسط هيچكسى مقصر نيست جز اون دو كله‌پوك (پت و مت) كه ايشالا مشمول لعن و نفرين خدايان هفت و خدايان قديم و جديد و خداى نور و خداى بسيار چهره و خداى مغروق و ساير خدايان قرار بگيرند.

منظورم اينه كه تفاوت سنى نقش مهمى در بروز اين اصطكاكات داره و به عنوان يك علاقه‌مند قديمى و كوچك و مخلص همه شما، از عزيزان استدعا ميكنم كه نوجوانترها با در نظر گرفتن اين نكته كه چند سال ديگر موقع مرور اين صحبتها خواهند گفت: "واقعا من اينها را گفتم؟!" (اين را ميگم چون خودم تجربه‌اش را دارم) و ديگر عزيزان هم با اغماض و تسامح بيشترى، دست در دست يكديگر، از مرحله حساس كنونى هم مانند ساير مراحل حساس كنونى عبور كنيم و دشمن اصلى (يعنى‌ همان پت و مت) را ناكام بگذاريم :ympeace:

سلام صحبت خوبی کردید. کاملا با اثر سن موافقم همچنین سلیقه و تفکر و حاله فرد وقتی داره سریال رو میبینه هم اثر داره.
جو هم خیلی مهمه باور کنید خیلی از ایراداتی که این فصل گرفته شد رو میشد فصلای قبل هم گرفت اما اون موقع جو تمجید بود و الان جو تقبیح.
ای کاش یکی از کارهایی ک میکردیم بجای اینکه به بقیه توهین کنیم و دعوا کنیم نظر خودمون رو با دلیل خودمون میگفتیم و میگفتیم به این دلایل من راضی نبودم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

الان چقدر مرگ سر جورا مورمانت تلختر و غم انگیزتر شد برام .... مردن در راه کسی که قراره بزودی بشه قاتل همون مردمی که ازشون دفاع می کردن!!!! 

ویرایش شده در توسط Gendry

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 47 دقیقه قبل، olenna_tyrell گفته است :

دقیقا به نظر من دنریس نماد فمینیسم سریال نبود. فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت یک انسان بدونی و اسیر کلیشه‌های جنسی نباشی. حالا چه زن باشی چه مرد چه کوئیر و سایر جنسیتها.

دنریس حتی تو اوج قدرت هم دنبال این بود که با یه لرد از یه خاندان خفن ازدواج کنه و متحد داشته باشه. سر همین معشوقشو کنار گذاشت. دقیقا یه زنی بود که حتی سه تا هم اژدها داشت باز احتیاج داشت یه مرد رو ابیوز کنه که به قدرت برسه. مث کاری که با هیزدار یا حتی دروگو کرد. حتی الان هم دنبال زدن مخ جان اسنو به عنوان شوهریه که بتونه برای رسیدن به خواسته هاش ابیوزش کنه. وقتی میساندی اولین بار گفت والار مورگولیس، گفت بله. همه مردها باید بمیرن، ولی ما مرد نیستیم. (زبان والیریایی بدون جنسیته و والار هم قاعدتا یعنی مردم، نه مردها!)

نماد فمینیسم سریال سرسی هم نبود. کسی که میخواست حتی با اسبهای استنیس هم بخوابه و از زن بودنش به عنوان اسلحه استفاده کنه. کسی که نقطه ضعفش غریزه مادریشه و با همین غریزه مادریش گند زد به تربیت بچه‌هاش.

به نظرم حتی سانسا با تمام خودساختگیش سمبل فمینیسم نبود. خصوصا فصلهای اول. یه لیدی کلاسیکه که الان خودساخته و مستقل شده.

جنبه فمنیستی سریال بیشتر رو دوش آریا بود که از بچگی نپذیرفت چون دختره باید شوهر کنه و بچه بیاره و نیاز به مراقبت داره. آریا که جسورانه گندری رو خودش برای رابطه جنسی انتخاب کرد. آریا که حتی به جان نگفت: چون دخترم شمشیر والریاییت به دردم نمیخوره. صرفا گفت: Too heavy for me! چون کوچولو و ظریفه. آریا نذاشت جنسیتش براش محدودیت شه و اونجور که دلش میخواست زندگی کرد.

و حتی رو دوش لیانا مورمونت بود که نمیخواست وقتی مردهاش براش میمیرن، کنار آتیش بشینه و بافتنی ببافه چون اونم یه انسانه و اون هم مثل بقیه انسانها باید برای بقا تلاش کنه.

یا برین از تارث که اونم تا حدی تونست دنبال رویاهاش بره. حتی با این که بهش میگفتن برین زشت، خودش و اعتماد به نفسشو نباخت.

و تورموند! کسی که از اول سریال به جان درمورد ایگریت گفت که اون یه زن آزاده و میتونه هرکاری دلش خواست بکنه. عاشق برین شد چون یه زن قوی و جنگاور بود. به نظرش میرسید این زن میتونه بهترین همدم و همراه زندگیش باشه. به این نگاه نکرد که برین زنه و طبق سنت اجازه نداره شوالیه باشه. دوست داشت زن محبوبش پیشرفت کنه، حتی اگه لقب و منسبش ازش بالاتره. عمیقا ذوق کرد که برین شوالیه شد. حتی وقتی برین ردش کرد، الکی خودشو به برین تحمیل نکرد. از این که گریه کنه و از شکسته شدن دلش حرف بزنه خجالت نکشید. تورموند دوست داشتنی یکی از فمینیست ترین کاراکترای سریال بود.

النای گرامی اول اینکه یادت بخیر .عجب سیاستمداری بودی .اما بعد

بحث های خوبی شده طی این اپیزود در تاپیک .بحث های شما و چند نفر دیگه از دوستان سطح تاپیک رو از یه تاپیک صرفا طرفداری بالاتر برده و این بسیار ارزشمنده .بحثی که در مورد دنریس شروع شد و ادامه یافت نکات خوبی رو داشت و سرآخر به مسئله ی فمینیسم در سریال رسید که پیش کشیدید و استفاده کردم .و موافقم باهاتون .اما هنوز این نقد وارده که ما از یک دنیای سنتی و وسطایی داریم حرف می زنیم و علی القاعده نباید کاراکتر فمینیست به معنای واقعی کلمه آنچنان ببینیم .یا اگر دیدیم انتظار نمیره این کاراکتر بتونه بر سختی های یک دنیای قرون وسطایی غلبه کنه و مثلا بشه جزو قدرتمندترین کاراکترهای این دنیا. توجه کنید که سرسی و دنریس و...(غیر از آریا) قدرتمند هستند اما همونطور که خودتون گفتید مصداق هایی از بیماری عصبی یا روان پریشان اند و یا مخزنی از ایدئولوژی های اقتدارگرا که به واسطه ی خاندان هاشون یا عنصری بیرونی قدرتی انحصاری کسب کردند.اما آریا که ظاهرا هیچکدوم از اون عقده های روانی رو نداره و واقعا نماد خوبی از فمینیسم هست اینقدر مدرنه که بودنش در این دنیا توی ذوق میزنه .هیچ مشکلی نیست اگه مثل لیانا مورمونت دختری کم سن و سال باشی که هیچکس روت مثل مردهای بزرگسال حساب باز نمیکنه اما نشون بدی هم سرخاندان خوبی هستی هم سیاست مناسبی داره که خاندانت رو نجات بدی و هم به موقع میجنگی و هم انسان بزرگی هستی(فارغ از زن و مرد)این پیشرفته ترین حالتی بود که با موقعیت جهان وستروس میشد تصور کرد .ولی اینکه علاوه بر اینها نایت کینگی رو میکشی که اون همه لشکر نتونستن یکم گل درشته .حتی اگه قاتل بی چهره باشی .
حقیقتا این نقد هنوز به اون اپیزود(سوم) و شخصیت آریا وارد هست و هر نقد دیگه ای که بعد از اون اپیزود به اکت های آریا وارد میشه متاثر از اون اپیزوده .

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 9 دقیقه قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

النای گرامی اول اینکه یادت بخیر .عجب سیاستمداری بودی .اما بعد

بحث های خوبی شده طی این اپیزود در تاپیک .بحث های شما و چند نفر دیگه از دوستان سطح تاپیک رو از یه تاپیک صرفا طرفداری بالاتر برده و این بسیار ارزشمنده .بحثی که در مورد دنریس شروع شد و ادامه یافت نکات خوبی رو داشت و سرآخر به مسئله ی فمینیسم در سریال رسید که پیش کشیدید و استفاده کردم .و موافقم باهاتون .اما هنوز این نقد وارده که ما از یک دنیای سنتی و وسطایی داریم حرف می زنیم و علی القاعده نباید کاراکتر فمینیست به معنای واقعی کلمه آنچنان ببینیم .یا اگر دیدیم انتظار نمیره این کاراکتر بتونه بر سختی های یک دنیای قرون وسطایی غلبه کنه و مثلا بشه جزو قدرتمندترین کاراکترهای این دنیا. توجه کنید که سرسی و دنریس و...(غیر از آریا) قدرتمند هستند اما همونطور که خودتون گفتید مصداق هایی از بیماری عصبی یا روان پریشان اند و یا مخزنی از ایدئولوژی های اقتدارگرا که به واسطه ی خاندان هاشون یا عنصری بیرونی قدرتی انحصاری کسب کردند.اما آریا که ظاهرا هیچکدوم از اون عقده های روانی رو نداره و واقعا نماد خوبی از فمینیسم هست اینقدر مدرنه که بودنش در این دنیا توی ذوق میزنه .هیچ مشکلی نیست اگه مثل لیانا مورمونت دختری کم سن و سال باشی که هیچکس روت مثل مردهای بزرگسال حساب باز نمیکنه اما نشون بدی هم سرخاندان خوبی هستی هم سیاست مناسبی داره که خاندانت رو نجات بدی و هم به موقع میجنگی و هم انسان بزرگی هستی(فارغ از زن و مرد)این پیشرفته ترین حالتی بود که با موقعیت جهان وستروس میشد تصور کرد .ولی اینکه علاوه بر اینها نایت کینگی رو میکشی که اون همه لشکر نتونستن یکم گل درشته .حتی اگه قاتل بی چهره باشی .
حقیقتا این نقد هنوز به اون اپیزود(سوم) و شخصیت آریا وارد هست و هر نقد دیگه ای که بعد از اون اپیزود به اکت های آریا وارد میشه متاثر از اون اپیزوده .

 

دقیقا رو شخصیت آریا از وقتی پاش به براووس رسید خوب مانور ندادن. زیادی شخصیتش تو شرایط سریال اگزژره بود و هیچ سرنخی نداشتیم چرا اینجور شد. شاید تنها جایی که تو شخصیت پردازی آریا، سریال از کتاب بهتر بود، اون جایی بود تعلیم دهنده آریا به جای پیرمرد توی کتاب، جکن هاگاره. واقعا گند زدن به تمرینات بی‌چهره بودن آریا و اصلا فلسفه بی‌چهرگی. اینه که این همه شخصیت آریا تو سریال تو ذوق آدم میزنه.

با این وجود من برام قابل قبول بود که آریا نایت کینگ رو بکشه. چون نایت کینگ جنگجوی قابلی نبود، یه شخصیتی مث رمزی بولتون داشت و کثیف بازی میکرد. خود نایت کینگ امکان نداشت خودشو به دردسر بندازه که با جان بجنگه و الکی خودشو به کشتن بده. اما آریا میتونست کثیف بازی کنه (عوض کردن چهره و دادن سم و تمرین دروغ گفتن برای کشتن آدما دقیقا خود کثیف بازی کردنه) و یه خنجر والیریایی در جایی بهش داده شد که در همون نقطه نایت کینگ رو کشت. این آریا تونست یه خاندان رو کاملا منقرض کنه.

حتی میتونست آزورآهای باشه. چون آزورآهای جنسیت نداره تو زبان والیریایی و یعنی شاهزاده وعده داده شده. اون خنجر به قلب عشق آریا خورده بود (خاندان استارک) و باعث آغاز اون جنگها و آوارگیش شد. یعنی دقیقا تا قبل خود قسمت سوم باز همه یکی از کاندیدهای پایان‌دهنده به شب طولانی رو آریا میدونستن. ولی قسمت سوم خوب نتونست آریا رو به سمت این قضیه بکشونه و صرفا یهو از ناکجا آباد پیداش شد و زد وسط سینه نایت کینگ.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 50 دقیقه قبل، olenna_tyrell گفته است :

دقیقا رو شخصیت آریا از وقتی پاش به براووس رسید خوب مانور ندادن. زیادی شخصیتش تو شرایط سریال اگزژره بود و هیچ سرنخی نداشتیم چرا اینجور شد. شاید تنها جایی که تو شخصیت پردازی آریا، سریال از کتاب بهتر بود، اون جایی بود تعلیم دهنده آریا به جای پیرمرد توی کتاب، جکن هاگاره. واقعا گند زدن به تمرینات بی‌چهره بودن آریا و اصلا فلسفه بی‌چهرگی. اینه که این همه شخصیت آریا تو سریال تو ذوق آدم میزنه.

با این وجود من برام قابل قبول بود که آریا نایت کینگ رو بکشه. چون نایت کینگ جنگجوی قابلی نبود، یه شخصیتی مث رمزی بولتون داشت و کثیف بازی میکرد. خود نایت کینگ امکان نداشت خودشو به دردسر بندازه که با جان بجنگه و الکی خودشو به کشتن بده. اما آریا میتونست کثیف بازی کنه (عوض کردن چهره و دادن سم و تمرین دروغ گفتن برای کشتن آدما دقیقا خود کثیف بازی کردنه) و یه خنجر والیریایی در جایی بهش داده شد که در همون نقطه نایت کینگ رو کشت. این آریا تونست یه خاندان رو کاملا منقرض کنه.

حتی میتونست آزورآهای باشه. چون آزورآهای جنسیت نداره تو زبان والیریایی و یعنی شاهزاده وعده داده شده. اون خنجر به قلب عشق آریا خورده بود (خاندان استارک) و باعث آغاز اون جنگها و آوارگیش شد. یعنی دقیقا تا قبل خود قسمت سوم باز همه یکی از کاندیدهای پایان‌دهنده به شب طولانی رو آریا میدونستن. ولی قسمت سوم خوب نتونست آریا رو به سمت این قضیه بکشونه و صرفا یهو از ناکجا آباد پیداش شد و زد وسط سینه نایت کینگ.

شاید هم نظر شما درست باشه .قطعا توی به تصویر کشیدن نحوه ی کشته شدن نایت کینگ توسط آریا هم بد عمل کردند.اما به هر صورت آریا الان گل درشته سریال شده و هر اتفاقی توسطش رقم بخوره انتقاد میشه .چون اونجایی که باید خوب عمل می کردند بد عمل کردن حالا یا توی نویسندگی اپیزود یا افراط بیش از حد توی مدرن کردن یه کاراکتر .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 4 ساعت قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

تبلیغ فمینیسم

اتفاقا من خیلی متجعب میشدم که فصلهای آخر رو به فمنیسم ربط میدادن. میگفتن چون همه پادشاهان مردن و حکومت افتاده دست زنان یعنی فمنیسم. جنگ وارد دنیای زنانه شده یعنی فمنیسم. اما به نظر من گات در حق فمنیسم خیانت بزرگی کرد. اینکه زنها وقتی به حکومت رسیدن مد میشن خیانت به زن بود. هر دو ملکه در لحظات حساس زدن مردم رو پودر کردن. که حالا همه میگن جان گزینه خوبیه. یعنی کار به جایی رسید که باز یک مرد گزینه بهتری برای حکومت هست.

 دلایل خوبی که یکی از دوستان گفتن درباره آریا و بقیه کارکترها هم جالب و قابل قبول هست.

فقط لحظه شوالیه شدن برین رو میشه ادای دینی به برابری زن و مرد دونست. که اگر به همخوابی برین و جیمی منجر نمیشد خیلی مفهوم بهتری داشت 

حتی رفتارهای لیانا مورمونت برای من مفهوم فمنیسم نداشت. لیانا بر اساس قانون خون و وراثت اون جایگاه رو کسب کرد و مردهای سن بالا بهش گوش میدادن. این از نظر من با قوانین برابری در تضاد هست

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 3 ساعت قبل، ثیئون گریجوی گفته است :

آره ارجاع که زیاد داشتیم و این ارجاع ها به نظرم آگاهانه نبوده توروس. این پت و مت (به قول دوستان) خودشون هم محصول یه فرهنگ سینمایی-تلوزیونی اند و خیلی از این ارجاع ها ناآگاهانه اتفاق افتاده.یا اگرم آگاهانه بوده، گند زدن به این نوع ارجاع دادن .مثل صحنه ای که اشاره کردی به مرگ آخر ملانکولیا .یعنی اصلا اون حس آخرالزمانی ای که توی اون شاهکار بهم دست داده بود اینجا بهم دست نداد.بیشتر تنش عاطفی سرسی و جیمی بود که حالا سه نفر بودن(با بچه ی داخل شکم سرسی) که قراره دفن بشن .


آقا گفتی خنده .منم اون صحنه ی یورون خنده ام گرفته بود .جدای از شخصیتش و بازیگرش .خود صحنه رو به شدت بد درآورده بودن .اون مدیومی که میره کلوزآپ بشه و اون دیالوگ یورون رو به دوربین(مخاطب) واقعا تصنعی بود .ولی خنده دار بود چون به نظرم ارجاعی بودن به فرم تصویری ارباب حلقه ها و شخصیت گالوم?

 

ثیئون عزیز. درست می گی اینها خودشون محصول یه فرهنگ سینمایی- "تلویزیونی" اند که اتفاقا این خودش صرف پدیده بینامتنیت رو گسترش می ده و به کار می گیره. گاهی خوب در میاد و گاهی نه. منتها این مورد مضحک یورون  من رو چند ثانیه توی موقعیت هجو قرار داد و  وضعیت رو مضحکه کرد  ?

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 1 ساعت قبل، olenna_tyrell گفته است :

" فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت ، یک انسان بدونی "

لیدی اولنای گرامی.
من فقط خواستم با احترام  این جمله تون رو که از نظر من درست نیست و مبنای اشتباهات زیادی بوده و می تونه باشه رو تصحیح کنم. گفتید " فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت ، یک انسان بدونی ". این رو میشه مبسوط مورد بحث قرار داد.  اما زن و مرد به اعتبار تفاوت هاشون معنا دارند .در چارچوب حقوق برابرِ همه جانبه کاملا باهاتون موافقم اما فمنیسم - که به گوش بعضی دوستان خوشایند نمیاد- تمرکز بر "زنانگی زن" و "عقل زنانه" و "هنر زنانه" و  از این قبیله.  در غیر این صورت مقولات مربوط به مردان به شکل ساختاری در هزاران سال تثبیت شده اند و نیازی به یاداوری ندارند و "حاضرند"  همچون دو موجود بی جنسیت به دو جنس (و دیگران) نگریستن تنها ویژگی ها و تفاوت های ضروری آنها را به فراموشی می سپارد.
با احترام

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 10 دقیقه قبل، توروس گفته است :

لیدی اولنای گرامی.
من فقط خواستم با احترام  این جمله تون رو که از نظر من درست نیست و مبنای اشتباهات زیادی بوده و می تونه باشه رو تصحیح کنم. گفتید " فمینیسم در یه کلام یعنی خودت و بقیه رو مستقل از جنسیت ، یک انسان بدونی ". این رو میشه مبسوط مورد بحث قرار داد.  اما زن و مرد به اعتبار تفاوت هاشون معنا دارند .در چارچوب حقوق برابرِ همه جانبه کاملا باهاتون موافقم اما فمنیسم - که به گوش بعضی دوستان خوشایند نمیاد- تمرکز بر "زنانگی زن" و "عقل زنانه" و "هنر زنانه" و  از این قبیله.  در غیر این صورت مقولات مربوط به مردان به شکل ساختاری در هزاران سال تثبیت شده اند و نیازی به یاداوری ندارند و "حاضرند"  همچون دو موجود بی جنسیت به دو جنس (و دیگران) نگریستن تنها ویژگی ها و تفاوت های ضروری آنها را به فراموشی می سپارد.
با احترام

از فمنیسم خوانشهای مختلفی وجود داره.

به نظرم این نوشته درمورد تاریخچه کلی فمنیسم و چیستی فمنیسم خیلی خوب و مختصر و مفید بود:

http://bidarzani.com/5606

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 52 دقیقه قبل، تینا استارک گفته است :

اتفاقا من خیلی متجعب میشدم که فصلهای آخر رو به فمنیسم ربط میدادن. میگفتن چون همه پادشاهان مردن و حکومت افتاده دست زنان یعنی فمنیسم. جنگ وارد دنیای زنانه شده یعنی فمنیسم. اما به نظر من گات در حق فمنیسم خیانت بزرگی کرد. اینکه زنها وقتی به حکومت رسیدن مد میشن خیانت به زن بود. هر دو ملکه در لحظات حساس زدن مردم رو پودر کردن. که حالا همه میگن جان گزینه خوبیه. یعنی کار به جایی رسید که باز یک مرد گزینه بهتری برای حکومت هست.

 دلایل خوبی که یکی از دوستان گفتن درباره آریا و بقیه کارکترها هم جالب و قابل قبول هست.

فقط لحظه شوالیه شدن برین رو میشه ادای دینی به برابری زن و مرد دونست. که اگر به همخوابی برین و جیمی منجر نمیشد خیلی مفهوم بهتری داشت 

حتی رفتارهای لیانا مورمونت برای من مفهوم فمنیسم نداشت. لیانا بر اساس قانون خون و وراثت اون جایگاه رو کسب کرد و مردهای سن بالا بهش گوش میدادن. این از نظر من با قوانین برابری در تضاد هست

سانسا.....

از نظر من حالا که قشنگ نگاه میکنم و چندین بار فیلم رو میبینم به این نتیجه رسیدم که اصلن دنی مد نشد و نمیدونم چ کسی اولین بار اینو گفت و تو ذهن همه انداخت..از نظر من دنی با آگاهی کامل این کارو انجام داد و دلیل های خودشو داشت و مردم رو به چشم یه دشمن میدید که در مقابلش سر فرود نیووردن..برای اینکه منظورمو بهتر بفهمید دعوتتون میکنم به دیدن دوباره ی قسمت پنجم از دقیقه هیجده تقریبا به بعد..صحبت های تیریون و دنی..

ویرایش شده در توسط Momomo

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×