رفتن به مطلب
negar27

بحث اپیزودیک قسمت پنجم The Bells

بحث اپیزودیک قسمت پنجم   

134 رای

  1. 1. به اپیزود پنجم فصل هشت سریال بازی تاج و تخت از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟

    • 1
      13
    • 2
      1
    • 3
      7
    • 4
      6
    • 5
      8
    • 6
      6
    • 7
      12
    • 8
      25
    • 9
      22
    • 10
      33


Recommended Posts

در در ۱۳۹۸/۲/۲۳ at 15:48، cancer گفته است :

واقعا تو زندگیمون کم حرص میخوریم که بیایم واسه کم و کاستی سریالم حرص بخوریم=) یه سری ریختن زیر پیج امیلیا کلارک که حق تو این نبوده اموجی اموجی اموجی... با همدیگه جر و بحث نکنید دوستان هر سریالی بلاخره یه پایان‌بندی داره که ۵۰/۵۰ بوده همیشه یه سریا خوششون اومده دوست داشتن یه سریام راضی نبودن دیگه

اشتباه میکنید.یه سریال هس تو کل تاریخ که پایانش اشک همه رو دراورد چه عاشقای شخصیت اصلی چه کسایی که ازش متنفر بودن و همه ۱۰۰ درصد از پایان سریال راضی بودن بقدری منطقی و عالی و بی نقص بود که بعد ۵ سال هنوزم کامنتای جدید imdb جز تعریف و تمجید چیزی دیگه ای نداره.

و اونم برکینگ بده.

گات رو "میخواستن" عین برکینگ بد موفق تموم کنن ولی همه چیو فدای تعداد اپیزود کم کردن.هرچند من از فصل ۷ به بعد دیگه انتظار سابقو از گات ندارم و در حدی نه انتظارم پایین اومده دارم از فصل ۸ لذت هم میبرم اما...اما برترین سریال تاریخ با اختلاف برکینگ بد هست و تنها سریالی که شانسشو داشت به پاش برسه همین گات بود که اونم با این فصل اخر ناامید کننده اش دیگه نمیشه ازش توقعی داشت.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 دقیقه قبل، Tyrion lan98 گفته است :

اشتباه میکنید.یه سریال هس تو کل تاریخ که پایانش اشک همه رو دراورد چه عاشقای شخصیت اصلی چه کسایی که ازش متنفر بودن و همه ۱۰۰ درصد از پایان سریال راضی بودن بقدری منطقی و عالی و بی نقص بود که بعد ۵ سال هنوزم کامنتای جدید imdb جز تعریف و تمجید چیزی دیگه ای نداره.

و اونم برکینگ بده.

گات رو "میخواستن" عین برکینگ بد موفق تموم کنن ولی همه چیو فدای تعداد اپیزود کم کردن.هرچند من از فصل ۷ به بعد دیگه انتظار سابقو از گات ندارم و در حدی نه انتظارم پایین اومده دارم از فصل ۸ لذت هم میبرم اما...اما برترین سریال تاریخ با اختلاف برکینگ بد هست و تنها سریالی که شانسشو داشت به پاش برسه همین گات بود که اونم با این فصل اخر ناامید کننده اش دیگه نمیشه ازش توقعی داشت.

درک نمیکنم این مقایسه مضحک رو... کافیه یک نگاه به پیچش داستانی و گستردگی این دو تا سریال بکنید. برکینگ بد با داستانی معمولی اما پیشبرد خوب و داشتن ژانری عام پسند و بازی خارق العاده بازیگران توانمندش تونست به موفقیت برسه. اما درک نمیکنم معیارهاتون از اینکه میگید "بهترین سریال تاریخ" چیه؟ چطور میشه دو ژانر کاملا متفاوت رو با هم مقایسه کرد؟ فقط برام سواله این مقایسه چطور انجام میشه و چطور بهترین سریال تاریخ مشخص میشه؟ ممنون میشم از پاسختون استفاده کنم. البته این رو عرض کنم که تاثیر سریال هایی چون لاست و وست ورلد رو من بیشتر از تاثیر برکینگ بد بوده.

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

مباحث مطرح شده مربوط به فمنیسم عالی بود از دوستان تشکر میکنم.به نظر میرسه جای این موضوع در بررسی ابعاد و شخصیت های سریال در یک تایپیک مجزا خالیه.

قسمت قبل پیش درامدی بر این قسمت بود شکست نصفه و نیمه ی دنریس مقدمه ی پیروزی مطلقش با خون و خاکستر... قرار گرفتن نیکی و بدی نه در مقابل هم بلکه در هم و آمیخته با هم. کاری که شاه شب در خواب هزار ساله اش به دنبال آن بود و با لشکری از مردگان نتوانست به انجام برساند با خشمی انسانی صورت می پذیرد...خشمی فروخورده و سرکوب شده و نفرت سالها عنان اژدها را بدست گرفت و نتیجه: اون حرومزاده ها رو بسوزون!

در این میان سندور کلگین اما به رستگاری خود رسید هم به انتقام که هدف همیشگی اش بود هم به رسالت قلبی که گویی به مانند یک پدر! نسبت به آریا تصور میکرد. و او را از شبیه شدن به خود(فردی بی هیچ آرزویی جز انتقام و تمام شده )- برحذر داشت.لحظه تاثیر گذار نبرد و همزمانی افتادن آریا نمود شباهت بیش از پیش این دو بود و  فرود آخرش به داخل آتش حسن ختام این رستگاری.

ویرایش شده در توسط sasa

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

دوستان یکم بپردازیم به داستان

 

چیزی که بیشتر از همه برای مبهم مونده توی داستان سریال شخصیت برن هستش.. واقعا خط داستانیش به اتمام رسید و حذف شده؟

با اینکه تا فصل 6 خیلی خوب داشت پیش میرفت و تا همین اواخر فصل 7 قابل قبول بود تو فصل هشتم خیلی نقشش کمتر شد و یهو بعد از اپیزود دوم عملا دیگه بدرد نخور شد..

آخه با چه منطقی اومد هویت جان رو لو داد؟ وقتی میدونست اون با دنریس وارد رابطه شده و الان اونا وسط دوتا جنگ با نایت کینگ و سرسی و هستند... حتی اصرار برن به سم تارلی بود که سم رفت تو مردابه به جان حقیقت رو گفت!

به نظرتون برندون مثل دادن خنجر به آریا زیر درخت خدایان ازین کارش (گفتن حقیقت راجع به هویت جان) هم هدفی داشته؟؟ نمیشه گفت که اصلا دنریس رو نمیشناخته و ناخواسته بساط نابودی کینگزلندینگ رو فراهم فراهم کرده!! حتی اگر هم اینطور باشه به نظرتون وقتش نیست یه حرکتی از برن ببینیم که برگرده توی گذشته و از این اشتباه وحشتناک خودش یا حتی از دیوونه شدن دنریس جلوگیری کنه؟؟ حالا بازگشت به گذشته تغییرش هیچ اصن بیاد حداقل جان رو متقاعد کنه که دنریس چه آدم ظالمی میشه یا شده و جان باید جلوشو بگیره چه قبل از نابودی کینگزلندینگ چه توی زمان حال که از نابودی و دیوانگی بیشتر جلوگیری کنه و دنریس رو بکشه

------------------------

موضوعی که الان خیلی هایپ شده اینه که اگر جان دنی رو بکشه کینگ‌اسلیر یا کویین‌اسلیر لقب میگیره و باید محکوم بشه به خاطر این کارش بفرستنش به دیوار که به نظر من دیگه خیلی مزخرف میشه پایان داستان چون دیگه مردم پایتختی باقی نموندن که جان رو سرزنش کنن تازه اگرم عده ای زنده مونده باشن باید به جان مدال بدن و بپرستنش که انتقام مردم بی گناه و جلوی وقوع جنایات بیشتر از دنریس رو گرفته

خداییش خیلی مسخرس اگه به خاطر کشتن دنریس حتی جان ناراحت و افسرده بشه و عذاب وجدان بگیره چه برسه تبعید و محکوم شدنش ?

تیریون توی محاکمه‌ خودش اومد از کشته شدن جافری دفاع کرد و گفت کاش من کشته بودمش... بعد تیریون بیاد جان رو محکوم کنه بفرسته به دیوار؟ که تو ملکه منو کشتی!؟ سیریِسلی؟؟ ?

ویرایش شده در توسط cancer

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 4 دقیقه قبل، cancer گفته است :

دوستان یکم بپردازیم به داستان

 

چیزی که بیشتر از همه برای مبهم مونده توی داستان سریال شخصیت برن هستش.. واقعا خط داستانیش به اتمام رسید و حذف شده؟

با اینکه تا فصل 6 خیلی خوب داشت پیش میرفت و تا همین اواخر فصل 7 قابل قبول بود تو فصل هشتم خیلی نقشش کمتر شد و یهو بعد از اپیزود دوم عملا دیگه بدرد نخور شد..

آخه با چه منطقی اومد هویت جان رو لو داد؟ وقتی میدونست اون با دنریس وارد رابطه شده و الان اونا وسط دوتا جنگ با نایت کینگ و سرسی و هستند... حتی اصرار برن به سم تارلی بود که سم رفت تو مردابه به جان حقیقت رو گفت!

به نظرتون برندون مثل دادن خنجر به آریا زیر درخت خدایان ازین کارش (گفتن حقیقت راجع به هویت جان) هم هدفی داشته؟؟ نمیشه گفت که اصلا دنریس رو نمیشناخته و ناخواسته بساط نابودی کینگزلندینگ رو فراهم فراهم کرده!! حتی اگر هم اینطور باشه به نظرتون وقتش نیست یه حرکتی از برن ببینیم که برگرده توی گذشته و از این اشتباه وحشتناک خودش یا حتی از دیوونه شدن دنریس جلوگیری کنه؟؟ حالا بازگشت به گذشته تغییرش هیچ اصن بیاد حداقل جان رو متقاعد کنه که دنریس چه آدم ظالمی میشه یا شده و جان باید جلوشو بگیره چه قبل از نابودی کینگزلندینگ چه توی زمان حال که از نابودی و دیوانگی بیشتر جلوگیری کنه و دنریس رو بکشه

------------------------

موضوعی که الان خیلی هایپ شده اینه که اگر جان دنی رو بکشه کینگ‌اسلیر یا کویین‌اسلیر لقب میگیره و باید محکوم بشه به خاطر این کارش بفرستنش به دیوار که به نظر من دیگه خیلی مزخرف میشه پایان داستان چون دیگه مردم پایتختی باقی نموندن که جان رو سرزنش کنن تازه اگرم عده ای زنده مونده باشن باید به جان مدال بدن و بپرستنش که انتقام مردم بی گناه و جلوی وقوع جنایات بیشتر از دنریس رو گرفته

خداییش خیلی مسخرس اگه به خاطر کشتن دنریس حتی خود جان افسرده بشه چه برسه تبعید و محکوم شدنش ?

تیریون توی محاکمه‌ خودش اومد از کشته شدن جافری دفاع کرد و گفت کاش من کشته بودمش... بعد تیریون بیاد جان رو محکوم کنه بفرسته به دیوار؟ که تو ملکه منو کشتی!؟ سیریِسلی؟؟ ?

دیگه دیواری نمونده که بخواد کسی ازش نگهبانی کنه

همه چی امن و آرومه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در هم اکنون، mehdi7ra گفته است :

دیگه دیواری نمونده که بخواد کسی ازش نگهبانی کنه

همه چی امن و آرومه

دقیقا اگه نظر منو میپرسیدن میگفتم سرنوشت دیوار مثل دیوار برلین باید میشد و یا نابود میشد یا اینکه به عنوان آثار باستانی میزاشتنش همونجا بمونه هر قلعه‌ هم تبدیل به یه موزه میشد ?

دیگه ازین به بعد بهتره تمام مردم شمال دوست و متحد همدیگه باقی بمونن و مرز های شمال از وایت‌هاربر تا سرزمین های همیشه زمستان باشه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 ساعت قبل، Dawn گفته است :

راستش با توجه به آیدی تون فکر می کردم شما خانم باشین

چه جالب! لابد شما از طرفدارهای اون تئوری هستید که فکر می کنید شوالیه درخت خندان لیانا استارک بوده! وگرنه تا جایی که من می دونم هویتش هنوز مشخص نیست. اتفاقا به خاطر همین این ایدی رو انتخاب کردم. چون یه کمی مرموزه!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 20 دقیقه قبل، cancer گفته است :

دوستان یکم بپردازیم به داستان

 

چیزی که بیشتر از همه برای مبهم مونده توی داستان سریال شخصیت برن هستش.. واقعا خط داستانیش به اتمام رسید و حذف شده؟

با اینکه تا فصل 6 خیلی خوب داشت پیش میرفت و تا همین اواخر فصل 7 قابل قبول بود تو فصل هشتم خیلی نقشش کمتر شد و یهو بعد از اپیزود دوم عملا دیگه بدرد نخور شد..

آخه با چه منطقی اومد هویت جان رو لو داد؟ وقتی میدونست اون با دنریس وارد رابطه شده و الان اونا وسط دوتا جنگ با نایت کینگ و سرسی و هستند... حتی اصرار برن به سم تارلی بود که سم رفت تو مردابه به جان حقیقت رو گفت!

به نظرتون برندون مثل دادن خنجر به آریا زیر درخت خدایان ازین کارش (گفتن حقیقت راجع به هویت جان) هم هدفی داشته؟؟ نمیشه گفت که اصلا دنریس رو نمیشناخته و ناخواسته بساط نابودی کینگزلندینگ رو فراهم فراهم کرده!! حتی اگر هم اینطور باشه به نظرتون وقتش نیست یه حرکتی از برن ببینیم که برگرده توی گذشته و از این اشتباه وحشتناک خودش یا حتی از دیوونه شدن دنریس جلوگیری کنه؟؟ حالا بازگشت به گذشته تغییرش هیچ اصن بیاد حداقل جان رو متقاعد کنه که دنریس چه آدم ظالمی میشه یا شده و جان باید جلوشو بگیره چه قبل از نابودی کینگزلندینگ چه توی زمان حال که از نابودی و دیوانگی بیشتر جلوگیری کنه و دنریس رو بکشه

------------------------

موضوعی که الان خیلی هایپ شده اینه که اگر جان دنی رو بکشه کینگ‌اسلیر یا کویین‌اسلیر لقب میگیره و باید محکوم بشه به خاطر این کارش بفرستنش به دیوار که به نظر من دیگه خیلی مزخرف میشه پایان داستان چون دیگه مردم پایتختی باقی نموندن که جان رو سرزنش کنن تازه اگرم عده ای زنده مونده باشن باید به جان مدال بدن و بپرستنش که انتقام مردم بی گناه و جلوی وقوع جنایات بیشتر از دنریس رو گرفته

خداییش خیلی مسخرس اگه به خاطر کشتن دنریس حتی جان ناراحت و افسرده بشه و عذاب وجدان بگیره چه برسه تبعید و محکوم شدنش ?

تیریون توی محاکمه‌ خودش اومد از کشته شدن جافری دفاع کرد و گفت کاش من کشته بودمش... بعد تیریون بیاد جان رو محکوم کنه بفرسته به دیوار؟ که تو ملکه منو کشتی!؟ سیریِسلی؟؟ ?

کل متنتون رو قبول داشتم جز تیکه آخر ... 

اتفاقا جان باید احساس گناه بکنه؛ جان کسی بود که میتونست با عشق و علاقه ای که بینشون بود دنریس رو کنترل کنه. جان دو بار ضربه روحی میخوره.

یک) خودش رو قطعا یکی از عوامل کشته شدن بیگناهان و سوختن کینگزلندینگ میدونه. 

دو) با کشتن عشقش(حتی اگر بگیم عشقش تبدیل به یک آدم مجنون شده) هم قطعا بعدش احساس خوشایندی نخواهد داشت. ما داریم دم از "جنون" میزنیم، دنریس خودخواسته ظالم و سنگدل نشد، کوهی از عوامل اون رو به فردی ظالم تبدیل کرد؛ به همین خاطره ما میگیم کار هایی از روی "جنون" ! البته این عقیده منه، به نظرم دنریس ذات خوبی داشت، اما شرایط اون رو تغییر داد، همونطور که شرایط میتونه همه آدما رو تغییر بده. 

 

اما مهمترین قسمت حرفاتون که درباره برن بود:

کاملا موافقم. برای من خط داستانی برن خیلی جذاب بود و اون یکی از اولین شخصیت هایی بود که بهش علاقه مند شدم. 

از قدرت "سفر زمان" آنچنان که باید به نظرم استفاده نشد؛ و همچنین از قدرت تاثیر گذاری برن بر گذشته هم خیلی مانور داده نشد جز همون قضیه هودور. من به شخصه فکر میکردم مهم ترین شخصیت فصل آخر، برن باشه، اما الان اون بی فایده ترین شخصیت این فصل بوده و یکی از کسانی که آرک داستانیش بسیار ضربه خورد همین برن بوده. و اینکه برن با اینکه میدونسته قراره چه اتفاقی بی افته، چرا اجازه اینکارو(سوختن کینگزلندینگ) رو داد، همچنان برام سواله! 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه نکته‌ای که هست اینجاست که اگه دقت کنین از خاندان‌های بزرگ وستروس آخرین وارث مذکرشون که باقی موندند جان ( تارگرین ) ، برن ( استارک ) ، تیریون ( لنیستر ) و گندری ( باراثیون ) ـن!

هر کدوم این چهار نفر به یه نحوی اون هارو از فرمانروایی دور میکنه! جان که از ابتدا یک حرومزاده شناخته میشد و الـان هم از تاج و تخت فراریه! برن هم خودش رو زاغ سه چشم میدونه! تیریون هم در کودکی و همیشه از سوی پدرش و خاندان لنیستر سرزنش میشد! گندری هم حرومزاده گمنامی بود که کوچکترین آداب دربار هم نمیدونه! 

این مسئله همون Cripples, Bastards & Broken Things هست که در فصل اول روی اون مانور داده شد!

مسئله اینجاست که آیا این قضیه اتفاقی هست یا واقعا معنا و مفهومی در عمق میخواد برسونه!؟

IMG_20190515_143355_507.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه عده هستند که متاسفانه با دیدن جلوه های ویژه ی خفن و جنگ خوب، عقل از سرشون می پره! 

چیزی که کسی بهش توجه نمی کنه منطق کلی سریاله. فقط یک قسمت باقی مونده و سوال ها بی جواب موندند:

- هدف خدای مرگ: آدرها، شاه شب، شب طولانی، تخت آهنی زیر برف، حرکت برن به شمال و کلاغ شدنش. 

- هدف خدای نور: ملیساندرا، بریک و شمشیرش، پرنس وعده داده شده، نشون شدن جان، نتیجه کار پدر و مادرش. 

آیا این دو خدا در تقابل هم بودند یا همراه هم! و دلیل پشتش چی بوده؟

اینکه وستروس و مردم توسط شاه شب و یخ و سرما نابود بشند فرقی داشت با نابودی با نور و آتش؟؟؟

هدف کلی سریال چی بود واقعاً؟ نجات دهنده در گور خفته است؟ مطمئناً تا فصل پنجم از آوردن این همه نشانه و برجسته کردن نقش این دو خدا، یه هدفی بوده. چی بود اون هدف؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 15 ساعت قبل، Aegon Targaryen VII گفته است :

عده ای هم ناراحتن که شخصیت محبوبشون تبدیل به ویلن شده. اما باید به امثال اینها گفت که یک فیلم یا سریال، فوتبال نیست که عده ای بخوان 'طرفدار' این شخصیت یا اون شخصیت باشن، و انعطاف در خُلقیات کاراکتر محبوبشون رو نپذیرن. بحث این که من از چنین کاراکتری خوشم میاد و شخصیتش رو میپسندم فرق داره با اینکه بگم طرفدار یا فنشم!

اگه واقع بینانه نگاه کنیم و بدور از تعصب پاسخ رو خیلی راحت میشه پیدا کرد

وقتی یک داستان نوشته میشه کارکترها تعریف میشن. آرام آرام با تعریف شکل ظاهریشون رفتارشون اخلاقشون اعمالشون به خواننده یا بیننده شناسونده میشن. حالا یا سیاه یا سفید یا خاکستری. فرقی نمیکنه. بعد از چند فصل شخصیت شکل گرفته. خواننده یا بیننده باهاش آرام آرام ارتباط برقرار کرده. و اون رو پذیرفته. فرقی نمیکنه طرفدار اون کارکتر مورد نظر باشه یا نه.

اما نویسنده باهوش ماجرا میخواد یه قوس به شخصیتش بده و رنگ کارکترش رو عوض کنه. در نتیجه خیلی نرم و با فکر بواسطه رفتارها و اعمال جدید یه چرخش به کارکترش میده و شخصیت باورپذیر جدید رو به خواننده یا بیننده تحمیل میکنه و اون چاره ای جز پذیرش شخصیت جدید نداره حتی اگر دوستش نداشته باشه.

اما یک نویسنده ناتوان که فقط میخواد از نویسنده های باهوش تقلید کنه و خوانندش رو غافلگیر کنه. میاد به طور ناگهانی و بدون فکر بدون تعریف کارکتر جدید رفتار یا عملی رو به کارکترش نسبت میده در حالی که هنوز اون چرخش شخصیتی اتفاق نیفتاده. در نتیجه خواننده یا بیننده نمیتونه کارکتر جدید رو بپذیره و باهاش مقابله میکنه

به عنوان مثال تو در ردودینگ میبینی کارکتر محبوبت در حالی با نیت صلح اومده بود به همراه زن حاملش سلاخی میشه. عصبانی میشی گریه میکنی عذاداری میکنی. اما مقابله نمیکنی. چرا؟ چون میدونی راب اشتباه کرد که قرارش رو با فری شکست. اشتباه کرد پرچمدارش رو گردن زد. و تو میدونی این اتفاقی که برای کارکتر محبوبت افتاده فقط تقصیر خودش هست نه نویسنده. پس نه از سریال(کتاب) متنفر میشی نه از نویسنده

و همین تفاوت باعث میشه بعضی نویسنده ها در تاریخ ماندگار بشن و بعضیها لایق تمشک زرین

ویرایش شده در توسط تینا استارک

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 2 ساعت قبل، cancer گفته است :

دوستان یکم بپردازیم به داستان

 

چیزی که بیشتر از همه برای مبهم مونده توی داستان سریال شخصیت برن هستش.. واقعا خط داستانیش به اتمام رسید و حذف شده؟

با اینکه تا فصل 6 خیلی خوب داشت پیش میرفت و تا همین اواخر فصل 7 قابل قبول بود تو فصل هشتم خیلی نقشش کمتر شد و یهو بعد از اپیزود دوم عملا دیگه بدرد نخور شد..

آخه با چه منطقی اومد هویت جان رو لو داد؟ وقتی میدونست اون با دنریس وارد رابطه شده و الان اونا وسط دوتا جنگ با نایت کینگ و سرسی و هستند... حتی اصرار برن به سم تارلی بود که سم رفت تو مردابه به جان حقیقت رو گفت!

به نظرتون برندون مثل دادن خنجر به آریا زیر درخت خدایان ازین کارش (گفتن حقیقت راجع به هویت جان) هم هدفی داشته؟؟ نمیشه گفت که اصلا دنریس رو نمیشناخته و ناخواسته بساط نابودی کینگزلندینگ رو فراهم فراهم کرده!! حتی اگر هم اینطور باشه به نظرتون وقتش نیست یه حرکتی از برن ببینیم که برگرده توی گذشته و از این اشتباه وحشتناک خودش یا حتی از دیوونه شدن دنریس جلوگیری کنه؟؟ حالا بازگشت به گذشته تغییرش هیچ اصن بیاد حداقل جان رو متقاعد کنه که دنریس چه آدم ظالمی میشه یا شده و جان باید جلوشو بگیره چه قبل از نابودی کینگزلندینگ چه توی زمان حال که از نابودی و دیوانگی بیشتر جلوگیری کنه و دنریس رو بکشه

------------------------

موضوعی که الان خیلی هایپ شده اینه که اگر جان دنی رو بکشه کینگ‌اسلیر یا کویین‌اسلیر لقب میگیره و باید محکوم بشه به خاطر این کارش بفرستنش به دیوار که به نظر من دیگه خیلی مزخرف میشه پایان داستان چون دیگه مردم پایتختی باقی نموندن که جان رو سرزنش کنن تازه اگرم عده ای زنده مونده باشن باید به جان مدال بدن و بپرستنش که انتقام مردم بی گناه و جلوی وقوع جنایات بیشتر از دنریس رو گرفته

خداییش خیلی مسخرس اگه به خاطر کشتن دنریس حتی جان ناراحت و افسرده بشه و عذاب وجدان بگیره چه برسه تبعید و محکوم شدنش ?

تیریون توی محاکمه‌ خودش اومد از کشته شدن جافری دفاع کرد و گفت کاش من کشته بودمش... بعد تیریون بیاد جان رو محکوم کنه بفرسته به دیوار؟ که تو ملکه منو کشتی!؟ سیریِسلی؟؟ ?

اینکه دنریس توسط جان بمیره به نظر من خیلی بهتره تا اینکه آریا بیاد دنی رو بکشه

برن هم قطعا میدونست دنریس قراره دیوونه بشه و کل مردم شهرو بسوزونه. اون رویای برن واقعا خیلی مهم بوده چون غیر مستقیم هم دیوونه شدن دنریس رو از دیوونه شدن باباش فهمیده و هم"هموشو بسوزون" که دنریس قراره انجام بده رو از اووردن آتش وحشی در زیر بارانداز شاه فهمیده، و هنوز یه قسمتش مونده که اعتبار بیشتری به اون رویا میده و اونم اونجایی که جیمی شاه کش میشه، پس یه شاه کش یا ملکه کش دیگه(که احتمالا جان باشه) خواهیم دید. البته احتمال ضعیفی هم هست که دنی جان رو بکشه.

کاملا حق با شماست و از برن در این فصل خیلی کم دیدیم(البته بجز طعمه شاه شب شدن). امیدوارم با چند سکانس قابل قبول خط داستانی شو به پایان برسونن.

اما در نهایت همون‌طور که واریس گفت "هیچ چیز پایدار نیست" (حتی عشق جان و دنریس) و دنی که الان دیوونه شده باید خودشو تو بدترین موقعیت ممکن ببینه(مثل پدرش، و متاسفانه در این مورد که مثل پدرش نشه خیلی مراقب بود و همه اطرافیانش بهش گوشزد کرده بودن اما به طرز عجیبی نه مثل باباش بلکه بدتر از باباش شد) و باید منتظر این سکانس احساسی باشیم که توسط پسر برادرش-عاشقش- کشته بشه

ولی در کل اگه که اینجوری که شما میگین بشه بعدش و جان به دیوار تبعید بشه یا حتی خودش عذاب وجدان بگیره و بره، واقعا خشم همه رو بر می انگیزه.به امید اینکه اینجوری نشه.

با سپاس.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در در ۱۳۹۸/۲/۲۴ at 10:58، Dawn گفته است :

حرفاتونو قبول دارم، اما حقیقت اینه که در یک جامعه به شدت ضد سوسیال، مثل امریکا، کاراکتری در یک اثر ساخته و پرداخته شده که مثل سوسیالیستها حرف می زنه و از نجات انسان میگه و از خرابی چرخ! از دید من این کاراکتر از همون ابتدا سرنوشت محتومش یک شکست سخت بود. همونطور که با وجود تمام پیچیدگیهایی که گفتین، در عمل در جهان همین اتفاق افتاده...

فرمایشتونو قبول دارم  و متاسفانه واقعیت هم همینه.

جوامع کنونی (به خصوص غربی)  در شکل مترقی خود بر گرفته از اندیشه های ارسطوه. جوامعی مبتنی بر شکل هدایت شده ای از آزادی و تحقق درصد ضعیفی از عدالت اجتماعی و ماهیتا برخلاف ایده آل گرایی فطرت انسان. نقطه مقابل اندیشه افلاطونه و نخبه گرایی، عدالت اجتماعی و ایده آلیسم پر رنگ و لعابی که زمینه تحقق عدالت اجتماعی به معنای کلمه است و البته در اون اثری از لیبرالیسم نیست، کار هر دو در نهایت ناقص و منجر به زوال میشه چون این دو مکمل اند و نه متضاد. پلکان بعدی اندیشه متعالی سقراطه که مبتنی بر وجدانه و وجدان عنصریه بر پایه دو اصل آزادی و عدالت. ولی به خاطر نبودن بستر برای تحقق اون دو اصل که عرض کردم و ابتدایی بودن شکل حکومت در وستروس ،چیزی که ما در وستروس و جهان مارتین می بینیم خیلی ابتدایی تر  از موارد فوقه . دنیای ترسیم شده مارتین به نظرم چیزی در حدود کشمکش انسان نئاندرتال با هوموساپین ها بر سر بقا ( آندال ها، نخستین انسانها، فرزندان جنگل و...)  در کتاب انسان خردمند یووال نوح هراری، شکل ابتدایی عدالت اجتماعی و ذره ای آزادی یعنی چیزی بین حکومت پیشرو هخامنشیان و  اشکانیان با نگاهی به آریستوکراسی افلاطونه. یعنی ساختاری پویا و منعطف و البته نه بر مبنای صرفا هفت خاندان ( مثل هفت خاندان پارسی) که در لفافه ای از تکثر گرایی  و تحمل عقاید به مانند اشکانیان پیچیده شده باشه.

اگه هوشمندانه از چرخ نام برده میشه من به یاد تمثیل ساعت توماس هابز می افتم. حال دو انتخاب وجود داره. ترجیح سیاست بر اخلاق یعنی همین رویه توماس هابز ( و سرسی، تایوین لنیستر و...) و یا در نقطه مقابل اون اخلاق ( رویه ادارد استارک) . مورد اول منجر به سقوط آدمی و انتظار شکست توسط سیاست پردازی بی اخلاق تره و رویه دوم بدیهیه که با نبود عنصر وجدان به صورت عمومی و در تقابل با سیاست بویی از حماقت داره و منجر به شکست میشه. 

در اینجا حیفه یادی نکنم از اثر در خور ستایش، تقدیر( predestination-2014) ساخته برادران اسپیریگ. در اونجا هم شخصیت حاضر در فیلم گرفتار در یک چرخه است و وقتی در تقابل نهایی با شخصیت منفیه ، با این بیان ( نقل به مضمون ) روبرو میشه که اگه قراره چرخه رو بشکنی منو نکش و  سعی کن باهام کنار بیای ( تحمل عقاید و...) ، اگه منو بکشی جایگزین من میشی و این چرخه ادامه داره. تقدیر اقتباسی از اثر گرانقدر همه شما زامبی های رابرت هاین لاینه. اثری که جدای از اشاره جالب به چرخه ای که انسان در اون گرفتاره بر مبنای سفرهای زمانه و کشمکش با تقدیر استوار شده، چیزی که ما در جهان طراحی شده توسط مارتین و با تاکید بر شخصیت های دنریس تارگرین و  برن استارک  هم می بینیم. 

مارتین تا جایی  تونسته هرج و مرج که بستر گذر از این چرخه است  رو با ظهور شخصیت هایی مثل لیتل فینگر و لرد واریس عینیت ببخشه  ولی به نظرم هنوز نتونسته به ساختاری برسه که بشه بعد از شکستن چرخه بر اون استوار بود مگر محیط های ایزوله و غیر پویا مثل دیوار که جان در فرایندی انتخابی به راس رسید ( و البته دیدیم واکنش ها نسبت به رویکردش چی بود یعنی کشته شدن توسط برادران قسم خورده اش!) و یا اصناف سیزده در کارث. همین قدر که سعی در شکستن کلیشه های کهنی که تالکین، سی اس لوییس و ... بر مبنای اون فانتزی خلق می کردن قابل تقدیره. من تقریبا از رقصی با اژدهایان از به سرانجام رسیدن این ایده ناامید شدم و البته در سریال با ظهور فصل پنجم که به نظرم صرفا مانور بر مبنای شخصیت های محبوب سریال بود و این روند معیوب ادامه داشت تا فصل هفتم و هشتم و کلا بی خیال شکستن چرخه و جواب مشت ، مشت است  و دراکاریس!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 3 ساعت قبل، Aegon Targaryen VII گفته است :

کل متنتون رو قبول داشتم جز تیکه آخر ... 

اتفاقا جان باید احساس گناه بکنه؛ جان کسی بود که میتونست با عشق و علاقه ای که بینشون بود دنریس رو کنترل کنه. جان دو بار ضربه روحی میخوره.

یک) خودش رو قطعا یکی از عوامل کشته شدن بیگناهان و سوختن کینگزلندینگ میدونه. 

دو) با کشتن عشقش(حتی اگر بگیم عشقش تبدیل به یک آدم مجنون شده) هم قطعا بعدش احساس خوشایندی نخواهد داشت. ما داریم دم از "جنون" میزنیم، دنریس خودخواسته ظالم و سنگدل نشد، کوهی از عوامل اون رو به فردی ظالم تبدیل کرد؛ به همین خاطره ما میگیم کار هایی از روی "جنون" ! البته این عقیده منه، به نظرم دنریس ذات خوبی داشت، اما شرایط اون رو تغییر داد، همونطور که شرایط میتونه همه آدما رو تغییر بده. 

 

اما مهمترین قسمت حرفاتون که درباره برن بود:

کاملا موافقم. برای من خط داستانی برن خیلی جذاب بود و اون یکی از اولین شخصیت هایی بود که بهش علاقه مند شدم. 

از قدرت "سفر زمان" آنچنان که باید به نظرم استفاده نشد؛ و همچنین از قدرت تاثیر گذاری برن بر گذشته هم خیلی مانور داده نشد جز همون قضیه هودور. من به شخصه فکر میکردم مهم ترین شخصیت فصل آخر، برن باشه، اما الان اون بی فایده ترین شخصیت این فصل بوده و یکی از کسانی که آرک داستانیش بسیار ضربه خورد همین برن بوده. و اینکه برن با اینکه میدونسته قراره چه اتفاقی بی افته، چرا اجازه اینکارو(سوختن کینگزلندینگ) رو داد، همچنان برام سواله! 

این صحبتی که مطرح کردید بین نظرات خیلی از دوستان بودو برای من یکی اصلا قابل پذیرش نیست 
این که میفرمایید جان باید احساس گناه بکنه چون دنریس رو کنترل نکرد 
سوالی که مطرح میشه اینه که حاکمی که از پس کنترل خودش بر نمیاد از پس کنترل ملتش بر میاد؟ 
ینی تو دنیای وستروس گزینه ی بهتر از کسی ک توانایی کنترل خودشو نداره نیست؟ 
اتفاقا یکی از دوستان فرمود تناقض داشت وقتی جان تیر خلاص رو زد به منس با لحظه ی قتل واریس، من باهاشون موافقم و منتظر بودم جان حداقل ی اعتراض کنه و محل جنایت رو ترک کنه
و تو اون قسمتی ک فرمودین دنریس ذات بدی نداشت باید گفت کی از ابتدا بد ذات بوده؟ 
همین فیلم ب ما نشون داد حتی سرسی هم بدذات نبود

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 3 ساعت قبل، omid007 گفته است :

همین فیلم ب ما نشون داد حتی سرسی هم بدذات نبود

سرسی بدذات نبود؟ البته که هیچ نوزادی با ذات بد به دنیا نمیاد. ولی سرسی دیگه باید چیکار می کرد که ما متوجه شیم بده؟ رفتارهای دوران بچگیشو به خاطر بیارین. از رفتاری که با تیریون داشته تا کشتن دوستش فقط به این خاطر که پیشگویی رو شنیده. کسی که تو دوران کودکی که اوج پاکی یه شخصیته همچین رفتاری داره من نمی تونم فکر کنم ذات خوبی داره.

کارهایی که تو بزرگی کرده که به کنار. حتی اگر کتابها رو خونده باشید از گفتگوی درونی شخصیتها هم می تونید متوجه بشید که ذاتا چه جور آدمایین. حیمی خیلی کارهای بد کرده ولی وجدانش هنوز بیداره و خودش رو به خاطر کارهایی که کرده سرزنش میکنه ولی سرسی...

اینکه آدم تو لحظه آخر که کاخ ارزوهاشو ویران شده می بینه و تو یه قدمی مرگ قرار داره،اشک بریزه به معنی ذات خوبش نیست. سرسی حتی بچه هاشو فدای خواسته های خودش کرد و اشکی که موقع کشته شدنشون ریخت به خاطر از دست دادن اونا نبود، به خاطر خودش بود. برعکس اون چیزی که سریال می خواست القا کنه به ما.

حتی عشقش به جیمی عشق نبود. بارها خیانت سرسی به جیمی رو دیدیم. طلمی که در حق رابرت کرد که هیچ. دستور کشتار بچه ها و نوزادهای رابرت حقش بود به خاطر خنده ای که به جنازه رئنیس و ایگان تارگرین کرده بود. به خاطر صادر کردن دستور قتل دنریس و ویسریس.

ولی حتی یه خصلت خوب تو وجود سرسی نیست که بخوام ازش اسم ببرم.

به نظرتون اگر دنریس کشته بشه چه بلایی سر دروگون میاد؟

به نظرم دروگون تنها کسیه که لیاقت تخت اهنین رو داره! به هر حال بچه دنریسه‌. نریانی که به دنیا چیره میشه?

ویرایش شده در توسط شوالیه درخت خندان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 ساعت قبل، cancer گفته است :

آخه با چه منطقی اومد هویت جان رو لو داد؟ وقتی میدونست اون با دنریس وارد رابطه شده و الان اونا وسط دوتا جنگ با نایت کینگ و سرسی و هستند... حتی اصرار برن به سم تارلی بود که سم رفت تو مردابه به جان حقیقت رو گفت!

برن 14000605 اینده مختلفو دید که فقط تو یکیشون مردم سورپرایز میشدن، و طبق همون پیش رفت

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 ساعت قبل، mehdi342 گفته است :

یه نکته‌ای که هست اینجاست که اگه دقت کنین از خاندان‌های بزرگ وستروس آخرین وارث مذکرشون که باقی موندند جان ( تارگرین ) ، برن ( استارک ) ، تیریون ( لنیستر ) و گندری ( باراثیون ) ـن!

هر کدوم این چهار نفر به یه نحوی اون هارو از فرمانروایی دور میکنه! جان که از ابتدا یک حرومزاده شناخته میشد و الـان هم از تاج و تخت فراریه! برن هم خودش رو زاغ سه چشم میدونه! تیریون هم در کودکی و همیشه از سوی پدرش و خاندان لنیستر سرزنش میشد! گندری هم حرومزاده گمنامی بود که کوچکترین آداب دربار هم نمیدونه! 

این مسئله همون Cripples, Bastards & Broken Things هست که در فصل اول روی اون مانور داده شد!

مسئله اینجاست که آیا این قضیه اتفاقی هست یا واقعا معنا و مفهومی در عمق میخواد برسونه!؟

IMG_20190515_143355_507.jpg

بچه ها اینو خوندم یه چیزی ب ذهنم رسید..

ممکنه برن از قصد این راز رو فاش کرده باشه واسه چی واسه اینکه قضیه همینجوری پیش بره و در اخر دنی به خاطر خیانت تیریون اون رو اعدام کنه بعد دنی جان رو به خاطر افشای راز و بعدش اریا دنی رو بکشه به خاطر اینکه جان و مردم رو کشت و در اخر با توجه ب اینکه دیگ گندری هم پست و مقام خودش رو گرفته تنها برن باقی میمونه و رو تخت میشینه و تمام این کارارو کرده تا خودش رو تخت بشینه..

همینجوری یهو به ذهنم رسید نمیدونم..شاید خیلی دور و غیر ممکن باشه..

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 11 ساعت قبل، Aegon Targaryen VII گفته است :

درک نمیکنم این مقایسه مضحک رو... کافیه یک نگاه به پیچش داستانی و گستردگی این دو تا سریال بکنید. برکینگ بد با داستانی معمولی اما پیشبرد خوب و داشتن ژانری عام پسند و بازی خارق العاده بازیگران توانمندش تونست به موفقیت برسه. اما درک نمیکنم معیارهاتون از اینکه میگید "بهترین سریال تاریخ" چیه؟ چطور میشه دو ژانر کاملا متفاوت رو با هم مقایسه کرد؟ فقط برام سواله این مقایسه چطور انجام میشه و چطور بهترین سریال تاریخ مشخص میشه؟ ممنون میشم از پاسختون استفاده کنم. البته این رو عرض کنم که تاثیر سریال هایی چون لاست و وست ورلد رو من بیشتر از تاثیر برکینگ بد بوده.

 

منظور از بهترین سریال سریالیه که تمام مدت یک سیر صعودی رو طی کنه. سریالی که پایان بندیش به قدری بی نقص باشه که منتقدا هم حتی علاوه بر مردم عامه امتیاز کامل رو بهش بدن.کاری به ژانرشون ندارم چون دقیقا طبق حرف شما اگر بخوایم از طرف ژانر مقایسه کنیم بشدت احمقانه است گات یه سریال تخیلی و فانتزیه و هیچ ربطی به سریال رئالی مثل برکینگ بد که دقیقا تو دنیای واقعی اتفاق میفته نداره. منظور من از مقایسه نحوه پایان بندی و سیر تکاملی داستانشون بوده‌. گات تا فصل ۶ خیلی خوب پیش رفت از این نظر حتی بهتر از ۳ فصل اول برکینگ بد(خیلی بهتر) ولی از ۶ به بعد سیر نزولی داشته متاسفانه و تو فصل اخر هم کلا هر چی کاشته بودن بجای برداشت کردن و جمع بندی مناسب برای کاراکترا زدن همه خطای داستانی رو رسما خراب کردن همه کاراکترا رو از چیزی که تو این ۶ فصل دیدیم ازشون یا دور کردن یا اگرم سرنوشت کاراکتر منطقی بوده نحوه مقدمه چینی واسه این سرنوشت منطقی نبوده و به قدر لازم بهش پرداخته نشده.

در صورتی که مثلا کاراکتر والتر وایت به نظر من واقعا خیلی منطقی و کاملا دقیق به تک تک ابعاد شخصیتیش،قوس شخصیتیش اعمالش افکارش تصمیماتش و... پرداخته شد و سرنوشتی هم که براش در نظر گرفتن به سبب همین پرداخت فوق العاده کاملا راضی کننده بود. درسته این رو قبول دارم که گات تعداد خیلی بیشتری شخصیت اصلی و فرعی داشته نسبت به برکینگ بد ولی به همون اندازه هم بودجه هم تایم هم توجه و ساپورت بیشتری داشته-ضمن اینکه مهم ترین چیز این که حتی یه سورس و منبعی مثل کتابای مارتین هم بوده که کامل کاراکتر رو بشه فهمید و چیزی ننوشت که خلاف کاراکتر باشه.

مطمئن باشین انقدر بی توجه نیستم که بیام ژانر فانتزی رو با ژانر برکینگ بد مقایسه کنم.اگر دارم اینکارو میکنم صرفا دارم نحوه جمع کردن داستان و سرنوشت نهایی کاراکتر هارو در نظر میگیرم.

لاست رو من کامل ندیدم اما وست ورلد رو دیدم و معتقدم بشدت سریال سنگین،عمیق و فوق العاده ای هست مخصوصا فصل یکش.ولی بازم تا اخرین فصل سریال رو نبینم نمیتونم بین وست ورلد و برکینگ بد(از نظر نحوه جمع بندی و داستان کاراکترا)نظر بدم

ویرایش شده در توسط Tyrion lan98

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 12 دقیقه قبل، Momomo گفته است :

بچه ها اینو خوندم یه چیزی ب ذهنم رسید..

ممکنه برن از قصد این راز رو فاش کرده باشه واسه چی واسه اینکه قضیه همینجوری پیش بره و در اخر دنی به خاطر خیانت تیریون اون رو اعدام کنه بعد دنی جان رو به خاطر افشای راز و بعدش اریا دنی رو بکشه به خاطر اینکه جان و مردم رو کشت و در اخر با توجه ب اینکه دیگ گندری هم پست و مقام خودش رو گرفته تنها برن باقی میمونه و رو تخت میشینه و تمام این کارارو کرده تا خودش رو تخت بشینه..

همینجوری یهو به ذهنم رسید نمیدونم..شاید خیلی دور و غیر ممکن باشه..

بچه ها اگه اینجوری بشه چقد واسه ی اتفاقات قبلیه ایجاد شده قانع کنندس..ممکنه نظرتونو راجب قسمت های قبلی تغییر بده؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کاش همین فصل ۸ گات با تمام بی منطقیش و با تمام خرابکاری کارگرداناش، چند سال هر هفته به همین صورت میومد

و من با تمام وجود هر هفته نگاه میکردم

هشت سال با این سریال و همه خوبی و بدی هاش همراه بودم اینکه هفته بعد آخرین قسمتش هست واقعاً دردناکه

و هیچ سریالی نمیتونه جایگزینش بشه

بریکینگ حتی خاک گات هم نمیتونه جمع کنه

فکر کردن به اینکه گات هفته بعد این موقع به تاریخ پیوسته واقعا سخته.

باور کنید حتی کتاب های مارتین هم نمیتونه جای خالی سریال رو پر کنه

پس از همین یک قسمت بی منطق باقی مونده نهایت لذت رو میبرم تا شاید خداوند نور حافظه‌م رو ریست کنه و بشینم از اول گات ببینم

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

بعضی از دوستان میگن که جان میزنه دنریس و میکشه بعضیم میگن که دنریس میزنه جان رو میکشه و بعدش آریا یه دفعه با چتر نجات از رو هوا میپره و دنریس و اژدها رو مثل هندونه سوراخ میکنه??

نظریه های مختلف داده میشه اما فقط یه سری از رفقا هستن که به این واقعیت توجه دارند که اگه سریال به خاطر طرفداری اکثریت مردم از قهرمان کله خر هالیوودی(جان اسنو ) و تاثیر گروه های فمینیستی(بولد کردن مسخره و بی منطق دنریس و آریا ) از مسیرش خارج نشده بود هیچ کدوم از این بحثا الان مطرح نبود.

 

 

 

 

 

ویرایش شده در توسط witch king

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)
در 21 دقیقه قبل، ashkan.ghf گفته است :

 

شاید دیده باشید ولی واقعا حرف نداره:)

وای وای وای عالیییییی????????

واقعا جای گریه های دنی خالی بود اون وسطش???

ویرایش شده در توسط Momomo

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در در ۱۳۹۸/۲/۲۴ at 18:06، ثیئون گریجوی گفته است :

وایت ولف جان، چون بحث از یه مفهوم اخلاقی رو پیش کشیدید دوست دارم خطوطی بنویسم .این واقعا ارزشمنده که توی این گیر و واگیر طرفداران و منتقدان شما بحث رو فراتر از جهان سریال می برید.براوو به این وسعت دید.

اما در مورد نظر خودم.
باید دو بحث رو از هم تفکیک کنیم .یکی نوع وقایع و شدت و توالی اونها در سریال هست که نمیشه زیاد روشون بحث کرد .چرا؟چون متاسفانه شخصیت پردازی ها بسیار پرنوسان بودند و همینطور ما با یک نوع خاص از اثر داستانی طرفیم(نوعی درام خاص). چون یا ممکنه نویسنده ها خط داستانیش رو خوب پیش نبرند و یا اینکه به منظور ایجاد تاثیری روانی-ایدئولوژیک یک اصل اخلاقی اون شخصیت رو محو کنند.به این دو دلیل نمیشه زیاد روی هسته ی اخلاقی کاراکترها حساب باز کرد.کمااینکه عقیده دارم در مورد شخصیت جان اسنو یکی از این دو اتفاق افتاده و با تحلیل دقیق تصمیماتش شاهد یکسری تشتت هایی(و شاید بدتر از این به تناقض هایی) در هسته ی اخلاقی اش خواهیم بود.

بحث دوم که میشه بسیار بسیار در موردش گفت و نوشت خود مفهوم شرافته .از نظر حصر منطقی و عقلی ما چندین نظام کلی اخلاقی داریم(اخلاق وظیفه گرایی کانت،اخلاق فضیلت گرا،اخلاق نیت گرا ،اخلاق منفت گرا،اخلاق مطلق ،اخلاق پرسپکتیو گرا،اخلاق پراگماتیک و...)که بعضی از این نظام ها بهم نزدیک تر و بعضی دورترند.مفهوم شرافتی که مطرح کردید مثلا اگر از نظر اخلاق فایده گرا و یا پراگماتیک تحلیل بشه چیزی هست که نبودش بهتر از بودنش هست.چون قطعا یه سری از تصمیمات انسانی که برچسب شرافتمندانه بهش میخوره سبب صدمات زیادی در آینده خواهد شد (اخلاق منفعت گرا) مسئله اینه از زاویه ی کدام نظام اخلاقی رفتارهای انسانی رو درک می کنیم یا می خواهیم درک کنیم؟ این رو هم باید در نظر گرفت که هر کدام از این پرنسیب های اخلاقی نقدهایی بهش وارده .و در نتیجه در اگزیستنس و زندگی انسانی رستگاری ای برای تمام تصمیمات ما از نظر اخلاقی وجود نخواهد داشت .و شاید هم به همین دلیل آگوستین قدیس به شهر انسان(دنیا) بدگمان بود .و شاید بهمین دلیل قانع شد که تئوری گناه نخستین رو مطرح کنه و لابد  و بدون تردید همین نوع کشمکش های فکری ست که آبشخور تمدن و اندیشه ی غربی شده و  میشه ردش رو در بسیاری از تولیدات حتی سطح پایین سینما و تی وی و هر نوع تولید فرهنگی دید.



بحث در مورد شرافت بحثی نیست که بشه بهش پایان داد .چون حتی اگر یک پرنسیب رو بپذیریم در مقام عمل و دنیای واقع که قراره تصمیم بگیریم همیشه نقاط کوری خواهند بود که تصمیم گیری رو سخت می کنند.انسان واقعا نادانه و چون همیشه تصمیم گیری براش سخت خواهد بود(مگر اینکه به نهیلیسم رسیده باشه) پس درمانده و پیتیفول هم هست.نمی دونم شاید اگر فقط به یک پرنسیب پایبند نباشیم و ترکیبی از اونها رو بکار بگیریم بهتر باشه .اما باز همچنان این ایراد وارد هست که در مقام عمل انسان نمیتونه به بیش از یکی یا دوتا از اونها پایبند باشه.چون تصمیم گیری در هر موقعیتی ضرورتا پایبندی به نوعی پرنسیب هست و شخصیت انسان همیشه به خاطر هزاران دلیل ریز و درشت بیرونی و درونی الگویی خاص از تصمیمات رو میگیره و داشتن تعداد زیادی پرنسیب به این دلیل که این الگو رو از بین میبره در عمل محقق نمیشه .فعلا بحثم رو خاتمه میدم تا بعد.
شاخه ی فلسفه ی اخلاق به نظرم پیچیده ترین عرصه ی فلسفه است.اگر طی این هزاران سال حل میشد خیلی بحث های فرعی تر مثل معنای زندگی،مسئولیت،سرنوشت و...مطمئنا دیگه وجود نمی داشت.سپاس از بحث خوبتون.

بسیار عالی ثیئون عزیز.
خیلی سپاسگزارم. تسلط شما هم بر فرم و هم محتوا ستودنیست دوست جان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینجا این پله ها کجاست دقیقا؟ به جز سپت بیلور یادم نمیاد جایی این همه پله داشته باشه

تعداد سواره نظام و آنسالید هارو هم نادیده بگیریم و بگذریم ازشون ?

IMG_20190516_001444_090.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×