رفتن به مطلب
negar27

بحث اپیزودیک قسمت ششم - The Iron Throne

بحث اپیزودیک قسمت ششم  

189 رای

  1. 1. به اپیزود ششم فصل هشتم مجموعه بازی تاج و تخت از یک تا ده چه نمره ای می دهید؟

    • 1
      58
    • 2
      8
    • 3
      14
    • 4
      12
    • 5
      18
    • 6
      14
    • 7
      16
    • 8
      10
    • 9
      10
    • 10
      29


Recommended Posts

ارسال شده در (ویرایش شده)

چطور به خودشان اجازه دادن این پایان را با ارباب حلقه ها مقایسه کنند، جدایی فرودو و الف ها از بقیه با هدفو مقصد و چیدمان درست داستانی پیش رفت 

بله شاید واقعا برن از اول داستان هم پسر بازیگوش عاشق داستان، از نظر مارتین قرار بوده شاه بشه اما آون پسر و این مترسک کجا. چطور برندون بی احساس و سرد بی علاقه به هرچیزی، به این شکل عوض میشه. این همه احمقانه شاه شدن در کجایی تاریخ اتفاق افتاده.  

جان بی نوا، آن همه مقدمه چینی مرده و زنده شده، برای هیچی؟؟ همیشه اگر کسی نباشه یکی را بکشه کس دیگه ای این کار را انجام میده. جان دنی را نمیکشت یکی دیگه اینکار را میکرد. پس این همه مانورد دادن برای چی بود؟؟ 

 پیروز این داستان ند استارک بود که فرزندانش بر تخت نشستن، شمال را آزاد کردن و قهرمان نامیده شدن. ارزش زندگیش را داشت. و اژدها بیچاره  کارش حرف نداشت خیلی بهتر از دنی و جان بازی کرد لایق تشویق. نایت کینگ  حیف شد همین حداقل میتونست آن سرسی را بکشه یا وجودش را به مردم دنیا نشان بده 

امیدوارم کتاب بهتر نوشته بشه امیدوارم 

ویرایش شده در توسط Fereshteh

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 1 دقیقه قبل، Shield of the Life گفته است :

تقریبا با همه حرف هاتون موافقم

در مورد کارگردانی حق با شماست و من هم به خاطر همین نوشتم شاید، چون واقعا تخصصی تو این زمینه ندارم ?

اما با حرفتون درباره خوب بودن استقلال شمال مخالفم، من نمی تونم قبول کنم که شمال مستقل بشه، اما به عنوان مثال دورن یا جزایر آهن مستقل نشن یا حداقل دنبال استقلال نباشن!

ممنون
کارگردانی بد بود چون سوییچ بین دو زمان رو بسیار بد جا انداخت .منه مخاطب هنوز از زیر بار روانی پیش از مرگ دنریس و حتی مرگش خلاص نشدم که میرسه به زمانی که نمی دونم و بعد متوجه میشم بله آینده ست و جان دستگیر شده و...در مورد سکانس شورا هم همینطور .نوع قاب بندی ها و پن ها و نماهای متقارنی که تبدیل به شات های دو الی سه نفره از خاندان های مهم میشد خبر از اعلام یه تصمیم مهم میکنن(مثلا حکم کردن در مورد تیریون) اما بعدش می فهمیم خبری از حکم دادن در مورد یه مجرم نیست .بلکه به طرزی خنده دار خود اون مجرم قاضی میشه و کنش مرکزی داستان این صحنه رو از آن خود میکنه (در حالی که نوع کارگردانی صحنه یه چیز دیگه ای به ما میگفت) سپس دوربین با انتخاب ذهنیت تیریون در رفت و برگشت نماها به ما احساس نظاره ی یک سری کودکی رو میده که بعضی شجاع ترند(سانسا) و بعضی دنباله رو بقیه ی کودکانند(دورن و ...).کارگردانی افتضاح در اول سکانس به ما چیزی میگه و از جایی به بعد نقض غرض میکنه و منه مخاطب رو در حالتی از بهت و خنده قرار میده .منه مخاطب می خندم ولی بهت زده ام از اینکه چرا باید در اپیزود آخر که باید بهترین باشه اینطور بشه و همچنان مبهوتم که نکنه آگاهانه یا ناآگاهانه این ابله ها(نویسندگانی که حالا کارگردان هم هستند) باز هم خواستند با کارگردانیشون منه مخاطب رو غافلگیر کنند؟



در مورد شمال هم من در این تالار قبلا نظرم رو گفته بودم.مردمان شمال واقعا از نظر خلق و خو متفاوت از باقی مردمان شش اقلیم اند.البته این برداشتیه که من از سریال داشتم.ولی اینکه چرا باقی قلمروها مثل شمال ادعای استقلال نکردن رو فقط می تونم به بد پیش بردن داستان سریال ربط بدم.وگرنه میشد چنان مقدمه چینی کرد که اینهمه نقد به استقلال خواهی شمال اون هم به این شکل نشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یکبار برای همیشه ...

بزارید شفاف اعلام موضع کنیم. بحث منتقدین این نیست که:

1) چرا دنریس تبدیل به مد کویین شده

2) چرا دنریس توسط جان کشته شده

3) چرا جان شاه نشده

4) چرا نایت کینگ توسط جان کشته نشده

5) چرا برن پادشاه شده 

و 

6) چرا تئوری های طرفدارا تحقق پیدا نکرد

 

لطفا این رو بفهمید، دلیل انتقادات ما موارد بالا نیست... 

دلیل انتقادات ما، از بین رفتن منطق، سوالات بی جواب مانده و تخریب یکسری خط های داستانی ست ...

یکبار دیگه رجوع کنید به دلیل دی اند دی برای انتخاب آریا برای کشتن نایت کینگ. اونوقت میفهمید منطق چطوری فدا شده.

 

لطفا به نظرات منقدین هم احترام بزارید ...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی ممنون، کاملا درست و شفاف بود 

 

و اینکه دقیقا آن اسب سفید که آریا سوار شد برای چی بود؟؟ هر چقدر بیشتر سریال یادم میاد بیشتر هنگ میکنم   

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

حداقل به یه عده ثابت شد کیلومترها فاصله بین این 2اثر گات و لوتر هست، چه کتاباشون چه فیلمها، بی صبرانه منتظر سریال ارباب حلقه هام امیدوارم جبران کنه و این حال خرابی رو بشوره ببره!?

ویرایش شده در توسط farzanbn

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 3 ساعت قبل، Ally2000 گفته است :

به نظر من یه پایان قابل قبول. مشکل بیننده ها اینه که انقدر تئوری میدن و داستانو پیچیده میکنن که سریالو به خودشون کوفت میکنن.چون این سریال ساخته دیزنی یا مارول نیست که همه به یه پایان خوش برسن. هر کسی پایان متفاوت و جذاب خودشو داره:classic_mellow:

درسته فصل اخر یه ضعفایی داشت که بازم گات بهترین سریال قرنه. خیلیا روی مرگ سرسی اعتراض کردن که چرا انقدر راحت مرد. توی پاسخ باید گفت این سریال گاته و شخصیتا یه جوری میمرن که فکرشم هیچکس نمیتونه بکنه. در پایان مقصر اصلی خود شبکه اچ بی او هستش که سطح انتظار مردمو بالا برد و باعث شد اینجوری از سریال نقد کنن

 

هر جور فکر میکنم پایان گات از اونجرز اند گیم خوش تر بود، انتقاد غیر منصفانه به این فصل زیاد شده، اما اینکه شدیدأ این فصل ضعیف در اومدو نمیشه انکار کرد، مخصوصأ سرعت پیشبرد احمقانه داستان، البته این صرفأ نظر شخصیه منه، اما اگه با منطق فکر کنیم اینا حقیقته

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 5 ساعت قبل، Amir2020 گفته است :

اولا کلاغ سه چشم بودن نقض کننده پادشاهی نیست. ثانیا شمال تقریبا نصف وستروسه و قدرت زیادی داره واسه همین میتونه جدا بشه قدرت باعث شد در ضمن بیشتر اعضای شورا آدمایی بودن که با استارک ها رابطه خوبی داشتن و دلیلی برای مخالفت نداشتن برن هم که مهر تایید زد و روی حرف پادشاه نمیتونن حرف بزنن.

در مورد جان هم چون جان رو کسی نمیشناخت با نام اسنو تبعید شد در غیر اینصورت دوباره باید بحث پادشاهیشو حل میکردن 

دوست عزیز جان رو کسی نمیشناخت ؟

پس دلیل فهمیدن سانسا و برن و آریا و سم چی بود ؟ چرا اونا تو اخر اپیزود اصلا حرفی نزدن راجبه حقیقت در مورد جان که کیه ؟ 

چرا اون موقع که راجبه جان و نبودنش تو شورا صحبت میشه ، سم نمیگه که کیه یا اصلا برن ، برن همچی رو میدونست !!

از این بگذریم اون همه نامه که لورد واریس نوشت چی شد ؟ به کجا رفت اون نامه ها ؟ چه کسانی رو با خبر کرد ؟ مگر نباید اون پیام ها به اربابان وستروس میرسید ؟ 

یا اگر اونارو برای اربابان وستروس ننوشته ، پس برای کی نوشته ؟ ایا برای اسوس و دوستش ( همون کسی که دنریس و برادرش رو در اسوس مخیفی کرد ) نوشته نتیجه اش چی شد ؟

ما میدونیم که جان هیچوقت ادعای تخت پادشاهی نداشت 

ولی اونایی که باخبر بودن چیکار کردن ؟ تو جلسه شورای بچه گانه ، هر کس دنبال نفع خودش بود ، ادمیور تالی یه دفعه بلند میشه پرت پلا میگه انتظار داشتم اون موقع که سانسا میگه بشین ، حتما میخواد راجبه جان بگه ولی ...

در اخر میبینم سانسا فقط در مورد شمال صحبت میکنه !! 

به نظر من بزرگترين خیانت ، خیانت جان به دنریس نبود ، بلکه خاندان استارک در مورد چیزی که میدونستن به حقه و جان وارث هستش هم سکوت کردن 

اونا فقط برای رسیدن به هدفشون در اواسط فصل ۸ برای ایجاد هرج و مرج راز جان رو فاش کردن 

جان اینقدر احمق بود که کسی که عاشقانه دوستش داشت ۲ بار نجاتش داد از مرگ حتمی رو بخاطر خاندان استارک کشت .

در انتها هم میبینم سانسا اصلا علاقه ای ، حتی حسی به حکم رفتن جان به شمال نداره و میگه ای کاش میتونستم کمک کنم 

از این بگذريم برن بی بخار ، باعث این هرج و مرج شد و از جان استفاده کرد برای هدفش .

ایا اینا فرقی با لرد بیلیش که جنگ کل خاندان هارو برپا کرد فرقی داره ؟ 

تریون هم جای پای خودش رو ثابت کرد ، اهرم فشارش تنها و تنها جان بود 

با حرفای احساسی که جان همیشه به عنوان یه حرومزاده برای خاندان استارک مثل بچه تنی زحمت کشید ، ولی اونا چیکار کردن ؟ 

جز اوارگی ، تبعید کردنش .......

خیلی حرفا هست که واقعا ادم اذیت میشه بگه ...

اون جلسه شورا بود ،یا جمع کردن چندتا نخاله ؟ 

حتی هیچ کدوم رو قسمی که خورده بودن واینستادن ، حتی با وجود دونستن حقیقت پشت بش کردن !!

در کل تمام سناریو اشتباه بود .

حداقل جان با اون همه گفتنش تو ملكه منی ، من دوست دارم و غیرههه

خیانت بزرگی به خودش ، قولش ، عشقش کرد.

جان کسی نبود که برای سرنوشت دنریس باید تصميم اخر رو بگیره 

جان از خون تارگرین ها بود ، اون هویت خودش رو فهميد ولی دلیل نداشت برای اینکه صلح طلب ، یا جان انسان ها براش در اولویت هستش تنها تصمیم بگیره 

تریون کم تقصیر از جان نداشت ، اون همه روزا بش مشاوره داد ولی چون مرگ سرسی و جیمی رو دید ، فقط و فقط خواست انتقام خانوادش رو بگیره و همون طور که تو جلسه شورا دیدیم ، گفت من کاره ای نيستم ولی سنخگو خوبیم .

همين کافی بود تا جان رو تحت تاثیر قرار بده برای رسیدن به هدفش .

ببخشید طولانی شد ولی حرف حق بود !!

5802753e709b490c4f1b2f62035e5491b0b2432e48dceef74bbcf7b3893a3cac.0.jpg

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یکی میشه بگه مجسمه های جان و اریا و سانسا که تو سردابه وینترفل بودن(تو اولین تیزر فصل 8 نشون داد)دقیقا واسه چی بود????و  همه گفتن مجسمه جان پیرتره حتما کشته نمیشهو به مرگ طبیعی میمیره و سانسا و اریا کشته میشن? 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به هر حال تموم شد و من که از این پایان بدم نیومد.

اما یه چیزی سوال برانگیزه.
چرا  گات شده شبه زندگی  و زندگی ما شده  شبه فیلم؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

ما تواین فصل دیدیم که تو یکی از جلسات واریس یه کاغذی داره واعلام میکنه که لرد یا شاهزاده جدید دورن با ما متحد شده. چرا دنریس باز تو این قسمت گفت که دورن و وینترفل رو آزاد میکنه؟

یه احساسی دارم که جان بخاطر خواهرای استارکش دنریس رو کشت

کاش این حس القا نمیشد. به انداره ی کافی قسمت مزخرفی بود، اینو دیگه نمیخوام باور کنم 

ویرایش شده در توسط Mimzar

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

نظرم راجبه اين فصل گات رو میگم اميدوارم بخونیدش 

در درجه اول باید بگم ، روند سریع سریال خیلی باعث شد که ما فکر کنیم که شخصیاتی سريال بدون فکر کردن ج میدن بدون دونستن عواقب بعدش !!

من از این فصل انتظار داشتم که اول بعد هم پیمانی جان و دنریس به کینگزلندینگ حلمه کنن و سعی کنن اول از همه تمام مردم و خاندان های وستروس رو از بند سرسی و حکومتش ازاد کنن و بعدش برای جنگ اصلي آماده بشن ، برعکس روند سريال من انتظار داشتم در شروع سریال سرسی از بابت رسیدن گلدن کمپانی و ساختن  نوع جدید اسکورپیون و ارتشش خیالش جمع شده باشه و برای جنگ اماده باشه ، از اون طرف هم دنریس با لشکر خودش و هم پیمان خودش جان از شمال ارتش شمال رو به سمت کنیزلندینگ وارد جنگ بزرگی بکنه  حالا نمیدنم دلیلش ، شکستن زنجیر ، آزاد کردن مردم ، رسیدن دنریس به تاج تخت یا  ...ّ.

در طول جنگ با سرسی میتونست این اتفاق ها بیوفته که اژدهاشو ، مشاورانشو ، نیمی از ارتشش رو از دست بده و بخاطرش جرقه شروع دیوانگی دنریس بخوره 
اما با فکر اینکه هدف زنده موندن و شکست نایت کینگ و نجات مردم وستورس هستش به دنبال راه حلی برای اون جنگ باشن
حالا اگر وقتی در جنگی که از ویترفل شروع ميشه برای رویارویی با ارتش نایت کینگ ،ارتش زنده ها شکست بخورن تعدادی کارکتر بمیرن و در نهایت  به مرزهای عقب تر عقب نشینی بکنن جنگ بازم ادامه پیدا کنه تا جایی که تو تریلر دیدم( تا مرز های کینگز لندینگ) حالا در جنگ اونجا اگر خیلی از شخصیت های اصلی به نحوی کشته شدن اما در اخر  نایت کینگ یکی از بین جان ، دنریس یکی رو بکشه و تبدیل به وایت واکر بکنه ، ادم بعدی که میمونه حس انتقام و نجات دادن بیشتری پیدا میکنه برای نجات زنده ها و همینطور انتقام از نایت کینگ ، میشد بعد اینکه فهمید کسی که از بين جان یا دنریس که جزو ارتشش شدن قصد کار بزرگی داره برای نابودی زندهاا و میتونه دشمن اصلي بشه براي کل وستروس تصمیمی باید بگیره
اینجاست که قهرمان ما از بین جان یا حالا دنریس تصمیم برای رویارویی میگیره 
با توجه به عشقش ، وظیفه اش اون طرف رو میکشه و یاداور تمام خاطرت خودش با اون میشه تا به مرز جنون ميرسه و باعث مرگ اون طرف میشه 
و همین دیوانگی باعث میشه که کم کم در اینده روی خودش رو نشون بده و  اطرافیان ازش باخبر بشن و باعث بشه کسی که بین جان یا دنریس که زنده مونده به پادشاهی برسه و در طول زمان پادشاهی نشانه هایی از دیوانگی نمود پیدا کنه ( در زمان فرمانروایی ، دستور های قتل بده ، لشکرکشی های بی دلیل ، قتل عام مخالفان ) و کسانی که مشاور و همراهان شاه ، ملكه هستن به طرزی اون رو بکشن

عشق میتونست باعث جنون بشه ، ولی چیزی که سریال نشون داد اصلا و ابدا 

شما به اين فکر بکن عشق بین دنریس و جان به عنوان ۲ نفر عاشق که یکی اون یکی رو ازدست داده باعث چه جنونی ميشه
.... برای من این بهترین پایان بود

t8jejhcqg8mz.jpg

ویرایش شده در توسط mehdi342

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

سلام بر همه

من متوجه نشدم چرا اژدها تخت سلطنت رو ذوب کرد؟

ازدیدگاه اژدها نمیگم، اون دلیل خودش رو داشت از نظر داستان و پیام میگم

نماد چی بود؟

چون بعد از نابودیش باز دوباره شاه انتخاب کردند و قدرت رو دادند به یک نفر که

 

سوال دیگه، اینکه شمال تحت نظر هفت پادشاهی باشه یا نباشه چه فرقی داره کلا؟ چون کتاب ها رو کامل نخوندم نمیدونم

چرا بقیه خاندان ها قبول کردند زیر نظر کینگز لندینگ و پادشاه باشن؟

 

 

 

.........

اینا که میگم هم شاید ایراد سریال نباشه،من متوجه نشدم فقط، اگر تو کتاب یا خود سریال جوابی براش هست بگید لطفا.

 

- برن آینده رو میدید؟

اینکه گفت پس برای چی اومدم و اینکه تو پینترفل منتظر جیمی بود انگار آینده رو میدونست، چرا از این اطلاعاتش برای نجات جون اون چند هزار نفری که تو وینترفل و بعد کینگزلندیگ مردند استفاده نکرد؟

 

- خدای نور چرا جان رو زنده کرد؟

 

بعد از زنده شدنش کار بزرگی که کرد فتح وینترفل و متحد کردن نیروها برای دفاع مقابل وایت واکرا و کشتن دنریس بود فقط

خدای نور جور دیگه نمیتونست این کارا رو بکنه؟ مثلا به استنیس کمک میکرد تا وینترفل رو فتح کنه، یا دنریس و سرسی رو مثل رنلی بکشه تا متحد شن همه مقابل واکرا، اصلا قدرت و هدف خدای نور چی بود؟ 

 

 

- هدف وایت واکرا چی بود؟ 

چرا پیام میفرستادند، شکل درست میکردند، قسمت اول سربازه رو زنده گذاشتند، قدرتشون چی بود، احساس داشتند یا نه، چجوری برن رو وقتی داشت ویژن میدید لمس کردند

 

 

ویرایش شده در توسط Redrummurder

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

از قسمت سوم میگفتیم دیگه از این بدتر ک نمیشه ولی هر قسمت بدتر از قبلی بطور باور نکردنی !!!!!!!!!

هرچی میخواستم بگم رو گفتید مثل شورای مزخرفی ک تشکیل شد (از نظر من ضعیفترین سکانس تاریخ گات بود خیلی بد بود خیلی ،جدا نمیتونم این حجم از مسخرگی رو توضیح بدم با اون حجم طنز مزخرفش)

،یهو تصمیم گرفتن شاه انتخاب کنن؟WTF

کیه ک نخواد شاه بشه ؟لردای وستروس کی تا حالا اینقدر مطیع شدن؟اینا بخاطر خیلی چیزای ساده به هم میوفتن بعد اینجوری موافقت میکنن؟الان مثلا دو جبهه مختلف بودن اینا؟؟اولش مخالفن ،کرم خاکستری میاد به تیریون میگه تو هیچ اختیاری نداری بعد مثل ماست همه قبول میکنن انگار حالا مثلا تیریون چی گفته دلایلش به مزخرفی همون دلیلی بودک نایت کینگ میخواست حافظه دنیارو نابود کنه یه منطق باحالی میتونستن درست کننن مثلا برن بشه ویلی بعد نایت کینگ یه چیزی میدونسته و بیاد برن نابود کنه تا مردمو مثلا نجات بده ولی جدا با چه منطقی برن باید بشه کینگ ؟؟چرا باید بقیه قبول کنن؟؟

دقیقا این بی خاصیت چیکار کرده ک بقیه باید متقاعد بشن رای بهش بدن مثلا اگه راب و جان کینگ شد به خطر کاراشون بوده... راب کینگ شد بخاطر پیروزیاش بود و بعد مرگ ند استارک و اون سکانس بی نظیر یا حتی کینگ شدن جان ک به خاطر پس گرفتن وینترفل بود حالا به هر طریقی و با اون سخنرانی پشم ریزون لیانا مورمنت ک هروقت اون سکانس میبینم مو به تنم سیخ میشه و این دوتارو پرچم داراشون کینگ کردن اونم فقط شمال فقط یک اقلیم ولی برن کینگ 7 اقلیم میشه بدون هیچ کار مثبتی(به غیر چت کردن و پیدا کردن دروگون:/)هیچکس هم مخالف نیست و همه راضی فقط میتونم بگم شتتتتتتتتتت

این ک شاه جدید نداریم باید تبدیل به بزرگترین درگیری وستروس بشه ک همه به جون هم بیفتن با توجه به تاریخ خشن و بی رحم وستروس ن این مذاکره مفتضحانه !

حالا این هیچی،چرا اون احمقا اینقدر با مستقل شدن شمال موافقت کردن؟؟به همین راحتی؟چرا پس اونا نخوان سرزمینشون مستقل بشه؟؟

اون تهدید سانسا دیگه چی بود؟هزاران مرد شمالی؟اینا ک هرچی لشکر داشتن دادن به دنریس،درمقابل آنسالیدا و دوتراکیا هم خیلی کمتر بودن ارتش دورن و گریجوی هارو هم داشتن بعد سانسا میشه طرف قویتر؟ 

بعد از اینکه  جان دنریسو میکشه چرا کرم خاکستری ک حتی از دنریس بیشتر دیوونه شده بود و تازه هم یه لقب جدید گرفته بود؟جان نباید بکشه؟چرا نباید هرچی شمالی اونجا هست و قتل عام کنن؟اونا هرکی رو ک با دنریس مخالف بود مثل ماست سر میبریدن حالا چی شد یهو؟

یا گندری الان باید طرف دنریس باشه ن شمال!!!از صدقه سری دنریس بود ک الان تو اون جمع حضور داره و با ضربه ای ک از آریا خورد اصلا منطقی نیست بازم طرف شمال بمونه

انگار آبدارچیای هر خاندان اومده بودن واسه مذاکره ?

دروگون چجوری تصمیم گرفت تختو آب کنه؟اومد دید یه خنجر تو قلب دنریسه بعد یه نیگا به جان کرد یه نیگا به تخت دید تخت تیز تره حتما اون دنریسو کشته بعد اونو زد :))) یعنی چی ؟؟

یکی از مشکلات این فصل همین کات هایی ک بین سکانسا میزنن اگه منطقی پیش بره کار اون کاراکتر تمومه ولی وقتی کات میزنن دیگه تصمیمو میزارن بر عهده بیننده ک حدس بزنه چی شده:/ مثل جنگ وینترفل ک تا میرفت یکی سلاخی شه یهو دوربین میرفت رو سکانس بعدی و خم به ابروی کسی نمیومد، اگه این قدرت کات دوربین نبود الان هیچکس تو جنگ وینترفل زنده بیرون نیومده بود.

اون شورای آخرم ک چیزی نگم بهتره ،این شورارو با شورای فصل اول مقایسه کنین ک واریس لیتل فینگر ند استارک رنلی باراتیون و پایسل(این نخاله شون بود) بودن ولی بران آخه؟بازم فن سرویس؟

وحشیا اینقدر خودشونو به آبو آتیش میزدن ک بیان اینور دیوار زندگی کنن کشاورزی کنن منس ریدر میخواست بهشون آزادی بده بعد اینکه میخواستن برن کسل بلک هیچی چرا باز برگشتن همونجایی ک بودن؟اسکلن ؟اینقدر جنگ واسه هیچی؟قضیه همون جیمی بود ک اومد با برین خوابید دید ن سرسی بهتره اینام اومدن اینور دیوار دیدن ن همونور بهتره؟چرا اینقدر بی منطقی؟

جان یه خط داستانی فوق العاده داشت از حروم زاده عضو نایتس واچ تبدیل شد به شاه شمال ولی جوری شخصیت پردازیش به قهقرا رفت ک نگم اصلا(مثل اکثر شخصیتا)،البته سرانجامشو دوست داشتم

نمرش کاملا حقشه کاملا 

انگار مارتین گفته بهشون آخرش چی میشه اینام به بدترین وجه ممکن با بدترین پردازش ممکن با بدترین اتفاقات ممکن اونو محقق کردن

این همه میگفتن کلیشه ای نیست این اگه کلیشه ای نیست پس چیه؟؟همه چی گل و بلبل و خرم جدا انتظار یه پایان داشتم ک تا سال ها مغزارو درگیرش کنه مثل برکینگ بد...فیلم نامه ک دو سال قبل لو رفته بود سکانس آخرش خفن و باحال بود ک یه وایت واکر با اسبش جنازه برن رو داره روی زمین میکشه و میبره به سمت جایی ک وایت واکر میساختن و برن رو تبدیل میکنه به شاه شب جدید و تموم میشه سریال

کلا اون که لو رفته بود انگاری واقعی بود آخه یه سری چیزاش مو نمیزنه با این ک اتفاق افتاده و یه چیزایی داره ک ثابت میکنه فیک نیست و چون لو رفته بود نویسنده ها عوضش کردن و توی جنگ با وایت واکرا همسفر شدن هاوند و آریا و مخصوصا سرانجام سرسی خیلی بهتر از این کار کرده بود ولی اینکه دنریس سر زا بمیره خیلی مسخره بود :)))))))))

البته سازنده ها به هدفشون رسیدن واقعا شوکه شدم از پایانش البته از لحاظ مزخرف بودن

D7BN67tUwAAndam.jpg.2f9aa4b92d2609781a99fea359fce68e.jpg

 

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 11 ساعت قبل، Amir2020 گفته است :

اولا کلاغ سه چشم بودن نقض کننده پادشاهی نیست. ثانیا شمال تقریبا نصف وستروسه و قدرت زیادی داره واسه همین میتونه جدا بشه قدرت باعث شد در ضمن بیشتر اعضای شورا آدمایی بودن که با استارک ها رابطه خوبی داشتن و دلیلی برای مخالفت نداشتن برن هم که مهر تایید زد و روی حرف پادشاه نمیتونن حرف بزنن.

در مورد جان هم چون جان رو کسی نمیشناخت با نام اسنو تبعید شد در غیر اینصورت دوباره باید بحث پادشاهیشو حل میکردن 

شمال نصف وستروسه ولی دیگه ا اینهمه جنگ قدرتی براش نمونده اصولا اگه سازنده ها منطق داشتن سربازای شمالی تا الان تموم شده بودن ولی من باز تفجب میکنم که شمالی ها انقدر زیادن که کینگزلندینگ رو محاصره کنن.خاندان های خیلی قدرتمندتری هستند که هیچی در مورد اعلام استقلال نگفتن.

حاکمای فعلی وستروس واقعا مضحکن میزی که یه روزی تایوین لنیستر مینشست الان بران همونجا میشینه و لرد هایی که ند استارک رهبرشون بود از این به بعد از سانسا دستور میگیرن. بماند که اون کلم بروکلی جای دوران مارتل شده لرد بالادست دورن.

الان واقعا سانسا با چه منطقی سیاست مدار حساب میشه.هر گی یه مدت زیر دست مادر شوهر بمونه سیاست مدار میشه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

حالا که به انتهای سریال رسیدیم جا داره از negar27 و بقیه مدیران سایت بابت ایجاد فضای گفتگو تشکر کنم

همچنین از کاربران عزیز ثیئون گریجوی ، توروس ، omid007، ashkan.ghf ، Dawn ، مه سا استارک ، تینا استارک، olenna_tyrel و بقیه دوستان که در این گفتگوها شرکت کردن به شخصه خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم  و امیدوارم بعد از این هم شاهد قلم خوبتون باشم?

ویرایش شده در توسط وایت ولف

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

صحبت های مارتین پس از اتمام سریال
http://georgerrmartin.com/notablog/2019/05/20/an-ending/

در 2 ساعت قبل، پارسا تارلی گفته است :

شمال نصف وستروسه ولی دیگه ا اینهمه جنگ قدرتی براش نمونده اصولا اگه سازنده ها منطق داشتن سربازای شمالی تا الان تموم شده بودن ولی من باز تفجب میکنم که شمالی ها انقدر زیادن که کینگزلندینگ رو محاصره کنن.خاندان های خیلی قدرتمندتری هستند که هیچی در مورد اعلام استقلال نگفتن.

حاکمای فعلی وستروس واقعا مضحکن میزی که یه روزی تایوین لنیستر مینشست الان بران همونجا میشینه و لرد هایی که ند استارک رهبرشون بود از این به بعد از سانسا دستور میگیرن. بماند که اون کلم بروکلی جای دوران مارتل شده لرد بالادست دورن.

الان واقعا سانسا با چه منطقی سیاست مدار حساب میشه.هر گی یه مدت زیر دست مادر شوهر بمونه سیاست مدار میشه؟

سلام به جز دورن که فک نکنم خاندان های دیگه سربازی براشون مونده باشه که بخوان ادعای استقلال کنن! 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

متاسفانه فکر کنم پایان رو ریدن و یه چیزایی رو نشون ما ندادن .
مثلا اون شب که برن با تیریون حرف میزد معلوم نشد چی گفته شد بعد باهم صمیمی شدن و در آینده تیریون برن برای پادشاهی پیشنهاد داد برنم اونو بخشید و هندش کرد درحالی که میگفت هیچ علاقه ای ندارم به پادشاهی .
یا با اینکه برن همه چیزو میدونست به بقیه نگفت سرسی ارتش نمیفرسته تا دنریس از جیمی بشنوه و عصبی بشه .
یا چرا اصرار بیخود میکرد سم زودتر به جان بگه هویت واقعیش کیه که اونم به دنریس بگه تا دشمنی بینشون پیش بیاد .
تیریون هم میاد جان تحریک میکنه دنریس بکشه تا عرصه خالی بشه برن کینگ شه .
در کل میخوام بگم برن فک نکنم شخصیت خوبی بوده باشه و همه اینارو برنامه ریزی کرده تا به پادشاهی برسه و کلا به جز جان شخصیت مثبتی تو سریال ندیدم اون که چوب همین خوبی شو خورد . 

در کل فک کنم خوب تموم شد نمیشه گفت عالی ولی بدم نبود . 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 16 دقیقه قبل، ashkan.ghf گفته است :

صحبت های مارتین پس از اتمام سریال
http://georgerrmartin.com/notablog/2019/05/20/an-ending/

برای دوستانی که حوصله خوندن ندارن:

تشکر کرده از عوامل سریال و دی اند دی 

قراره در ۸ پروژه مربوط به مدیا با شبکه های مختلف همکاری کنه که تاکید کرده همشون درباره وستروس نیستن 

درباره زمان انتشار کتابها وقت تعیین نکرده فقط گفته مطمئن باشید تمومشون میکنم!

درباره پایان سریال گفته که دی اند دی فقط ۶ ساعت در فصل آخر زمان داشتن ولی من قراره حداقل در ۳۰۰۰ صفحه داستان رو تموم کنم

درباره یکی بودن پایان کتاب و سریال هم جواب داده : هم آره هم نه! از شخصیتهای فرعی اسم برده که در سریال حضور ندارن ولی در کتاب قصه خودشون خواهند داشت

درباره اینکه کدوم پایان اصلی خواهد بود سریال یا کتاب؟ جواب داده : سوال احمقانه ایه اجازه بدید کتابو انتشار بدم بعدش در اینترنت خودتون بحث کنید!

 

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 8 ساعت قبل، Aegon Targaryen VII گفته است :

یکبار برای همیشه ...

بزارید شفاف اعلام موضع کنیم. بحث منتقدین این نیست که:

1) چرا دنریس تبدیل به مد کویین شده

2) چرا دنریس توسط جان کشته شده

3) چرا جان شاه نشده

4) چرا نایت کینگ توسط جان کشته نشده

5) چرا برن پادشاه شده 

و 

6) چرا تئوری های طرفدارا تحقق پیدا نکرد

 

لطفا این رو بفهمید، دلیل انتقادات ما موارد بالا نیست... 

دلیل انتقادات ما، از بین رفتن منطق، سوالات بی جواب مانده و تخریب یکسری خط های داستانی ست ...

یکبار دیگه رجوع کنید به دلیل دی اند دی برای انتخاب آریا برای کشتن نایت کینگ. اونوقت میفهمید منطق چطوری فدا شده.

 

لطفا به نظرات منقدین هم احترام بزارید ...

به شدت موافقم، یکی از بهترین کامنتها و حرف دل من ... ممنونم

سریال تموم شد ... فقط تموم شد، همین!!!

درسته که تحقق بعضی از ویژنها رو دیدیم، درسته که شاید طرح کلی مارتین هم یه چیزی تو همین مایه ها باشه!! یعنی حاکمان دنیای وستروس رو "حرامزاده ها و فلجها و چیزهای شکسته" تشکیل بدن ... همه اینا رو بخدا ما هم می بینیم ولی مشکل اینه که اینو به طرز ناشیانه ای و با عجله بسیار به ما خوروندن. شکی نیست که جلوه های ویژه، بازی ها و البته موسیقی، فصل به فصل بهتر شد ولی برای نویسندگی کاملا برعکس اتفاق افتاد و تو فصل آخر دیگه شاهد اوج فضاحت و حماقت در این عرصه بودیم. وقتی داشتم قسمت پایانی رو میدیدم بعضی جاها با خودم میگفتم شاید دارن باهامون شوخی می کنند!!!

راجع به شورا بگم که شاهکار دنیای سینما و تلویزیون بود:

1-     لرد ادمیور اومده بود که بگه من هنوز همون احمقیم که بودم ... از خودم اراده ای ندارم و سانسا هم میتونه به من بگه بتمرگ بشین!!

2-     یارا گریجوی قرصاشو پشت و رو خورده بود فکر کنم!! اولش شاکی بود و میخواست سر جان رو ببره بعد یهو قانع شد.:classic_blink:

3-     گری ورم و آنسالیدها بعد از کشته شدن دنریس، به جای اینکه در دم جان رو بکشند، تصمیم گرفتند زندانیش کنن تا بر و بچ برسن و جان هم چند تا چله ریش در بیاره که بفهمیم زمان گذشته!!

4-     تیریون هم که هر چی میگفت همه قانع میشدند، به گری ورم گفت حرف نزن، شاه نداریم!! بزار شاه انتخاب کنم بعدش هر چی خواستی بگو!! اونم مثه جالباسی وایساد.

5-     دوتراکی های از اون دنیا برگشته هم بیچاره ها شام نخورده رفتند!!:classic_biggrin: خیلی به این بدبختا ظلم شد!! هم تو جنگ با مردگان چراغاشون خاموش شد، هم اینجا کسی سراغی ازشون نگرفت.

6-      اگان تارگرین هم دوباره شد جان اسنو!!! اصلا به ما چه که پدرش کی بود و مادرش کی بود و .... نامه واریس هم احتمالا تو اداره پست وینترفل لای پرونده ها گم شد!!

7-     آریا هم که داشت شاکی میشد سر داااااشش که سر داووس گفت بسه دیگه بابا چقدر دعوا؟ چقدر اخم؟؟ یه ملکه مرده دیگه چیزی نشده!!:D

8-     سانسا هم گندی که زده بود به زندگی جان رو با یه ببخشید ساده پاک کرد!!!

9-     از این سانسا قدرت طلب تر تو دنیای وستروس نبوده و نیست، حتی برادرشو دیگه نمیشناسه!! بعدشم اصلا سیاستمدار لایقی نیست و هیچ ربطی حتی یک درصد به بیلیش نداره، فقط شاااید کمی از سرسی به ارث برده باشه!!

10- سون کینگدام هم که شد سیکس !! با پارتی بازی سانسا!! بقیه لردها هم که پشمک حاج عبدالله بودن و پذیرفتند.

11- خدا رو شکر که صاحب دورن رو هم دیدیم که البته از رو لباسش به ما فهموندن که اینه و گرنه که خاصیتی نداشت.

12- فقط شاه شب خار داشت !!!

13- چرخ قرار بود اینجوری بشکنه، دموکراسی برقرار بشه و همه هم کاااملا توجیه!!! (با یه سخنرانی دو دقیقه ای تیریون)

14- تخت آهنین ذوب شده بود و فقط برن میتونست شاه بشه چون بهش نیازی نداشت!!!

ببینید دوستان مشکل زمان و کمبود بودجه و اینا نیست، مشکل نویسنده هایی با بهره هوشی متوسطه که بدون داشتن منبع اصلی همینقدر بیشتر ازشون بر نمیاد، مارتین بهشون اینا رو داده:

-         دیوار میریزه

-         نظم جدید تو وستروس شکل میگیره

-         جان بین عشق و وظیفه، وظیفه رو انتخاب میکنه و سختترین تصمیم زندگشیو میگیره

-         برن نقش کلیدی در معماری آینده وستروس داره

-         دنریس میمیره

-         و ....

و اینا هم به بدترین شکل به این سمت پیش بردند و چیزیئ که دیدیم تحویلمون دادند.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

سلام

اولین باره که تو این فروم می نویسم 

پایان بندی به شدت بد

هیچ حسی به پایان نداشتم و حتی از اینکه تموم شد دلم نگرفت ، احتمالا این حس رو بعد از پایان کتاب مارتین داشته باشم

خط داستانی چه شخصیت هایی که نابود شدن تا اون صحنه ی کمدی شورای انتخاب پادشاه و شورای کوچک رو ببینیم

و سانسا بگه نه من میخوام مستقل باشم و همه بگن اوکی باش!

و در آخر جان ... یه تارگرین تنها توی دنیا ... مثل ند مظلوم و البته کمی حماقت ... و سانسایی که هم پدر و هم برادرش (پسر عمه ش) رو به باد داد تا به خواسته های خودش برسه

از پایان بندی به این مضحکی بدم اومد واقعا

و در نهایت ***F سانسا 

ویرایش شده در توسط Dany

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
در 7 ساعت قبل، _MammAds_ گفته است :

وحشیا اینقدر خودشونو به آبو آتیش میزدن ک بیان اینور دیوار زندگی کنن کشاورزی کنن منس ریدر میخواست بهشون آزادی بده بعد اینکه میخواستن برن کسل بلک هیچی چرا باز برگشتن همونجایی ک بودن؟اسکلن ؟

 

متن خیلی خوبی نوشتی و به موارد خیلی جالبی اشاره کردی دوست عزیز که با همه شون کاملا موافقم.

فقط با موردی که نقل قول کردم مخالفم؛ چون دلیل اصلی اینکه وحشی ها یا همون مردم آزاد می خواستن بیان جنوب دیوار تهدید وایت واکرها بود که دیگه الان از بین رفته و طبیعتا سبک زندگی آزاد خودشون رو ترجیح میدن.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ارسال شده در (ویرایش شده)

دوستان لطف كردند و لينك پست اخير مارتين را در اينجا گذاشتند و درباره‌اش توضيحى دادند. 

ترجمه‌ى پست را كه در اين فرصت كوتاه انجام دادم، براتون مى‌گذارم. فرصت كم بود و كاستيها را به بزرگى خودتون ببخشيد. به اميد اين كه مورد پسند واقع بشه:

 

 

ديشب آخرين قسمت سريال پخش شد. بعد از هشت فصل حماسى، گيم آو ثرونز محصول اچ.بى.او. سرانجام به پايان رسيد.

راستش به سختى مى‌توان باور كرد كه تموم شده. سالها مانند چشم بر هم زدنى سپرى شدند. آيا واقعا بيش از يك دهه از زمانى ميگذره كه وينس گاراديس مدير توليد‌، جلسه‌اى در پالم در لس‌آنجلس ترتيب داد و من براى نخستين بار با ديويد بنياف و دى.‌بى. وايس براى يك جلسه ناهار نشستم كه تا مدتها بعد از شام ادامه يافت؟ من ازشون پرسيدم كه آيا ميدانند مادر جان اسنو كيست. خوشبختانه آنها مى‌دانستند.

اينجورى بود كه ماجرا شروع شد. و ديشب هم به پايان رسيد.

من در آن بعد از ظهر در پالم كوچكترين تصورى از اين مطلب نداشتم كه در آستانه شروع سفرى هستم كه زندگيم را دگرگون خواهد ساخت. پيش از آن، كتاب‌ها و داستان‌هايى براى تلويزيون و سينما نوشته بودم. بعضى از اونها حتى ساخته هم شده بودند. هيچ نمى‌شد تصور كرد كه اين يكى قراره متفاوت از بقيه باشه و نه تنها توليدش شروع بشه بلكه به موفق‌ترين سريال در تاريخ اچ.بى.او. تبديل بشه و در زمينه دريافت جوايز امى ركورد بزنه و به پربيننده‌ترين سريال (و همچنين ركورددار دانلود غيرقانونى) در جهان تبديل بشه و گروهى از هنرپيشگان بااستعداد اما عموما ناشناخته و كشف‌نشده را به سلبريتى‌هاى مطرح و ستارگان تبديل كنه. حتى كمتر از اون تصور مى‌كردم كه خودم هم يه جورايى سلبريتى بشم ... و راستش را بخواهيد هنوز هم به اطمينان نمى‌دونم كه چطور اين اتفاق افتاد.

حداقل مى‌توان گفت كه ماجراى عجيب و غير منتظره‌اى بود.

ميخوام از كسانى تشكر كنم اما تعدادشون خيلى زياده. چهل و دو نفر هنرپيشه در رونمايى از فصل هشتم در نيويورك بودند، تازه اين تعداد همه‌ى اونها نبود. و اعضاى تيم توليد، هرچند به اندازه‌ى هنرپيشه‌ها جلوه نداشتند، به هيچ وجه كم‌اهميت‌تر نبودند. آدمهاى فوق‌العاده‌اى داشتيم كه در اين سريال كار مى‌كردند، همونطور كه همه برندگان خرس امى شاهدش هستند. ديويد و دن تيم فوق‌العاده‌اى را گردِ هم آوردند. كارگردان‌ها هم عالى بودند. بايد ذكر نام آنها را شروع كنم ولى در اينصورت ممكنه اسمى را از قلم بندازم چون تعدادشون خيلى زياد بود. اما لازمه از ديويد بنياف، دن وايس، برايان كاگمن (همونطور كه در بخش اخير ونيتى فر در موردش گفتم: سومين سر اژدها) و البته تيم بزرگ اچ‌.‌بى.او. به سرپرستى ريچارد پلپلر ياد كنم. اگر هر شبكه‌ى ديگرى جز اچ‌.بى.او. بود، گيم آو ثرونز اين چيزى نمى‌شد كه شد. اگر به اغلب شبكه‌هاى ديگر بود، اين سريال اصلا ساخته نمى‌شد.

مى‌تونم همينطور ادامه بدم ... چنانكه اين پست را در ذهن خودم نوشته‌ام ... اما واقعا حرف واسه گفتن خيلى زياده. به قول شاعر {در اينجا منظور مارتين از شاعر ، شكسپيره}: جدايى چه اندوه شيرينى است. شايد در هفته‌ها و ماه‌هايى كه در پيش داريم، درباره بعضى لحظات خوبى كه در خلال توليد سريال داشتم پست‌هايى بگذارم ... وقتى حس نوستالژيكى سراغم مياد ... اما الان، خاطرات خيلى زيادى هست و نميشه به همه‌شون پرداخت.

اين اندازه بهتون بگم كه ديشب يك پايان بود، اما در عين حال، يك آغاز هم محسوب مى‌شد: هيچكى بعد از اين بيكار نمى‌مونه. ديويد و دن به جنگ ستارگان و پروژه‌هاى بعد از اون مى‌پردازند. آمازون برايان كاگمن را انتخاب و مامور تهيه سريال‌هايى براى خودش و همچنين كمك در پروژه بزرگ تالكين براى اونها كرده. هنرپيشه‌هاى بااستعدادمون فعلا پراكنده شده‌اند اما طى سال‌هاى آينده بسيارى از اونها رو دوباره در انواع و اقسام سريال‌هاى تلويزيونى و فيلم‌هاى سينمايى خواهيد ديد. كارگردانهامون هم همچنان مشغولند. شك دارم كه آخرين قسمت وستروس را بر صفحه تلويزيونهاتون نديده باشيد، اما حدس مى‌زنم همه چى بستگى به اين داشته باشه كه حاصل برخى از اين سريال‌هاى بعدى چطور از آب دربياد.

من چى؟ من هم همچنان اينجا هستم و همچنان مشغولم. به عنوان تهيه‌كننده، پنج سريال در دست كار در اچ.‌بى.او. دارم (بعضياشون هيچ ربطى به جهان وستروس ندارند)، دو تا در هولو {يك وب سایت ارائه آگهی، فیلم و کلیپ‌های تصویری است} و يكى هم در هيستورى چنل. مشغول تعدادى از پروژه‌هاى تصويرى هستم كه برخى از اونها مبتنى بر داستان‌ها و كتاب‌هاى خودم هستند و برخى هم مبتنى بر آثار ديگران. فيلم‌هاى كوتاهى هستند كه اميدوارم توليدشون كنم، اقتباس‌هايى از داستان‌هاى خلق شده توسط يكى از  بااستعدادترين نويسندگان نسل ما‌. درباره تهيه‌ى يك بازى ويديويى در ژاپن مشورت كردم. كارهاى مربوط به ميو ولف هم هست {كمپانى محصولات تصويرى و سرگرمى كه دفتر مركزيش در سانتافه نيومكزيكو يعنى خانه‌ى جرج مارتينه و دفاترى در دنور مركز ايالت كلرادو و لاس‌وگاس در ايالت نوادا داره} ...

و دارم مى‌نويسم. مدتها پيش بهتون گفتم كه زمستان در راهه ... و چنين هم هست. مى‌دونم كه انتشار بادهاى زمستان خيلى به تعويق افتاده، اما تمام خواهد شد. نميگم چه موقع چون قبلا در اين زمينه حرفى زدم و نتيجه‌اش اين شد كه شما ناراحت شديد و واسه خودم هم مايه‌ى بدشانسى شد و نتونستم تمامش كنم ... اما تمامش خواهم كرد، و بعدش هم روياى بهار بيرون مياد.

شنيدم كه مردم مى‌پرسند: پايان داستان چگونه خواهد بود؟ مثل پايانى كه در سريال ديديم؟ يا متفاوت با اون؟

خب ... آره. و نه. و آره. و نه. و آره. و نه. و آره.

يادتون باشه كه من در عرصه‌اى كار مى‌كنم كه با عرصه‌ى فعاليت ديويد و دن خيلى فرق داره. اونها براى اين فصل نهايى فقط شش ساعت داشتند. انتظار دارم اين دو تا كتاب آخرم شامل 3000 صفحه دست‌نويس بشه ... و اگر صفحات و فصل‌ها و صحنه‌هاى بيشترى هم نياز باشه، اضافه‌شون مى‌كنم. و البته «اثر پروانه‌اى» هم در كار خواهد بود. شماها كه اين بلاگ من را دنبال مى‌كنيد، مى‌دونيد كه من از فصل اول تا الان درباره اين مطلب صحبت كرده‌ام. كاراكترهايى هستند كه اصلا به تصوير كشيده نشدند، و كاراكترهايى هم هستند كه در سريال مردند اما در كتابها هنوز زنده‌اند ... پس، خوانندگان گذشته از هر چيز از سرنوشت جين پول، ليدى استون‌هارت، پنى و خوكش، اسكاهاز كله تراشيده، آريانه مارتل، دارك‌استار، ويكتاريون گريجوى، سر گارلن، اگان ششم، و بسيارى كاراكترهاى ديگر كه بينندگان سريال هرگز فرصت ديدن آنها را نيافتند، آگاه خواهند شد. و بله، تك‌شاخهايى هم خواهند بود، يه جورايى ...

كتاب يا سريال؟ كدومشون پايان «واقعى» خواهند بود؟ سوال احمقانه‌اى است. مثل اينه كه بپرسند: اسكارلت اوهارا چند تا بچه داشت؟

چطوره بياييم اين كارو كنيم: من خواهم نوشت و شما مى‌خوانيد. بعدش هركسى ميتونه خودش تصميم بگيره و در موردش در اينترنت بحث كنه. چطوره؟

ویرایش شده در توسط FaN

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان حسی که الان دارید چند وقت دیگه فروکش میکنه و باز از سریال خوشتون میاد و از اون به خوبی یاد میکنید. این اتفاق سر هری پاتر برای من هم افتاد تازه اون جا دیگه اول کتاب رو خونده بودم و بعدش سه تا فیلم آخرش ساخته شد. با اینکه پایانش مشابه کتاب بود اما نحوه رسیدن بهش رو خیلی سریع و بیخود انجام داده بودن و واقعا کتابش قشنگ تر بود. همون موقع از اون فیلم عصبانی بودم ولی بعدش تقریبا هر سال یه دور کلش رو دیدم و کیف کردم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان عزیز به بهترین شکل تمام ایرادات رو ذکر کردند، و تمام اشکالات این قسمت که باید به عنوان قسمت آخر بهترین می‌بود اما نشد، رو هم بیان کردند. سخت میشه انتقادی نکرد، اما من به دلیل تمام خاطره هایی خوبی که از سریال بازی تاج و تخت داریم و با این ها بزرگ شدیم و یاد گرفتیم، ترجیح میدم هیچ اشکالی رو ذکر نکنم چون تمام انتقاداتِ وارده توسط کاربران محترم نوشته شده.

من هم مثل تمام شما از پایان سریال و محبوبم راضی نیستم و واقعا نمی دونم چرا این جور تموم شد، چرا؟؟

این خیانتی بزرگ بود از طرف d&d در حق میلیون ها طرفدار. و مطمئن باشید که بی جواب هم نمی‌مونه و این مثل لکه ای بزرگ و سیاه بر کارنامه این دو کارگردان ثبت میشه. همچنین این چه خواسته و چه ناخواسته میلیون ها طرفدار رو به سمت جرج آر آر مارتین و کتاب هاش جذب می‌کنه تا دنیای شگفت انگیزش این پایان نا امیدکننده رو از ذهنشون پاک کنه.

از همین متن استفاده میکنم و از تمامی دوستان تشکر میکنم به خاطر چیزهایی که به من یاد دادن، به خاطر متون فوق العاده ای که در این جا ثبت کردن، به خاطر معاشرت و تعاملاتی که من بسیار از آنها لذت بردم، و تشکری ویژه دارم از سایت وستروس و مدیران و مسئولان که امیدوارم همیشه پیروز باشند، همچنین عذر خواهی میکنم از همگی اگر قلمم درخور شأن عزیزانی فرهیخته و بزرگوار همچون شما نبود. به بزرگی خود کم و کاستی ها را ببخشید. با آرزوی موفقیت و شادکامی برای شما بهترین ها.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×