رفتن به مطلب
برندون معمار

هویت جان اسنو در هاله ای از ابهام

Recommended Posts

منم نگفتم که این قضیه حتمیه . تنها گفتم بعید به نظر نمیرسه . کتلین جان رو برای اولین بار در ریورران میبینه ، ند میتونسته اون بچه رو از هرجایی آورده باشه .

و البته این برام عجیبه که چطور تو اون شرایط جنگی ، ند 9 ماه صبر کرده تا بچه اش تو شکم همسر نامشروعش رشد کنه و به دنیا بیاد و بعد با خودش بیارتش .

اگه جان پسر بنجن باشه کاملا مشخصه چرا سرپرستیش رو داده به ادارد ! برادران شب قسم خوردن که زنی اختیار نکنن و صاحب بچه ای نشن . زیر پا گذاشتن قوانین دیوار = مرگ !

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ولی اگه فرض هم کنیم جان پسر بنجن باشه، این غافلگیری و ماجرای خاص و مهمی جلومون نمیذاره. حداقل تا حالا. به نظر من که بعیده.

 

از طرفی درباره تارگارین بودن یا نبودن جان، گذشته از این که خون تارگارین ضعیفه، هر تارگارینی اژدها نیست. جانی که هیچ شباهتی به تارگارین ها نداره معلومه اژدها هم نیست. اما اگه مارتین توی جان شباهت هر چند کوچیکی به تارگارین ها می ذاشت خوب اون موقع تازه ما باید شک میکردیم که جان تارگارین نیست. ولی به نظرم این ممکنه یه جور منحرف کردن فکر ما باشه که جان به تارگارین ها شباهت نداره و باید طی قصه هم اون اتفاق بیفته تا ما بفهمیم اژدها هم نیست.

 

اما درباره اژدها بودن من یه شک و سوالی دارم. اولین بار ما کی فهمیدیم دنی اژدهاست؟ یه اژدها اژدها به دنیا میاد یا اژدها میشه؟ این شک و سوال از اینجا برام به وجود اومد که دنی وقتی داشت با داتراک ها به سمت شهر مادر می رفت خیلی داغون و خسته بود. رون های پاش زخم شده بود و ... و با خودش گفت دیگه قابل تحمل نیست برام. این تیکه اصلا:

 

روز پشت روز، و شب پشت شب سپري شد تا دنی دانست که نم یتواند بیش از این تحمل کند. یک شب تصمیم گرفت که ترجیح می دهد خودش را بکشد تا اینکه ادامه دهد...

اما وقتی آن شب به خواب رفت، باز رویاي آن اژدها را دید. این بار ویسریس حاضر نبود. تنها خودش بود و اژدها. فلس هایش به سیاهی شب بودند و خون آن ها را خیس و لزج کرده بود. دنی حس کرد که خون خودش است. چشم هاي اژدها چشمه هایی از گدازه ي مذاب بودند و وقتی دهانش را باز کرد، شعله ي داغ به بیرون غرید. دنی می شنید که دعوتش می کند، آغوشش را به روي آتش باز کرد و گذاشت که تمام بدنش را ببلعد، گذاشت که پاکش کند و شکل جدیدي به او بدهد. حس کرد که پوستش سوخت و سیاه شد و کنده شد، حس کرد که خونش جوشید و بخار شد، با این حال دردي حس نم یکرد. احساس قدرت و نشاط و استحکام کرد.

و روز بعد با شگفتی دید که آن قدر هم بدنش درد نمی کند. مثل این بود که خدایان دعایش را شنیده بودند

حتی کنیزهایش نیز متوجه تغییر شدند. ژیکوي پرسیده «کالیسی، موضوع چیه؟ ناخوش هستید؟»

« بودم »... از آن ساعت به بعد، هر روز برایش آسان تر از روز قبل م یشد. ساق هایش نیرومندتر شدند؛ تاو لهایش شکافتند و دستهایش پینه بستند؛ ران هاي نرمش به استحکام چرم شدند.

 

و این همون روزی بود که برای اولین بار جلوی ویسیریس وایساد و ویسیریس رو زد و به بدبختی پیاده اومدن انداختش.

 

این شد من فکر کردم شاید از اول اژدها نبوده: گذاشت که پاکش کند و شکل جدیدي به او بدهد! خوب پس به شخصه به نظر من این که جان یا هر تارگارین دیگه ای الان اژدها نیست دلیل نمی شه در آینده اژدها نشه! نظر شماها در این باره چیه؟ اژدها بودن ذاتیه یا اکتسابی ؟!! :دی

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هوم ! فرضیه خیلی جالبی رو مطرح کردی لیدی استارک ! اما خب من شخصا اعتقاد دارم که یه فرد اژدها به دنیا میاد و تبدیل نمیشه . دلیلش هم اینه که قضیه آتش با آسیب های عادی جسمی فرق میکنه ، برای مثال با وجود این که بارها شنیدیم که میگن ریگار اژدهای واقعی بوده ، ولی با ضربه پتک رابرت کشته میشه ، این مثالی رو که از متن آوردید هم تقریبا به همون شکله و شامل آسیب با آتش نمیشه . فرایند اذیت شدن دنی به خاطر تازه کار بودنش در سوارکاری یه چیز عادیه ، به صورت طبیعی هم پوست و بدنش عکس العمل نشون میده و سفت و سخت میشه . ( این قضیه رو میتونید تو آدم های معمولی هم ببینید ، کارگر ها و کسایی که با وسایل دستی بدنسازی کار میکنن معمولا پوست کف دستشون به خاطر استفاده زیاد ، مثل چرم زمخت میشه ) .

به نظرم این فرایند سخت شدن پوست دنی ، با اون خواب قرابت پیدا کرده ولی ربطی به اون و اژدها بودنش نداره .

همچنین یادمه تو اولین فصل ها وقتی دنی میخواست برای دیدار با کال دروگو آماده بشه ، خدمتکارهاش براش وان برای استحمام آماده میکنن ، دنی وارد وان میشه و فریاد خدمتکارها درمیاد تا به دنی هشدار بدن که آب خیلی داغه ، اما دنی ابراز میکنه که از این گرما خوشش میاد . فکر میکنم میتونیم از این مدرک نتیجه بگیریم که دنی از اول یا حداقل در اون بازه زمانی اژدها بوده .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
ولی اگه فرض هم کنیم جان پسر بنجن باشه، این غافلگیری و ماجرای خاص و مهمی جلومون نمیذاره. حداقل تا حالا. به نظر من که بعیده.

 

شخصیت بنجن تو کتاب تعریف نشذه

فقط میدونیم که نگهبان بوده

همین

بعدش هم که گم شد و تا حالا ازش خبری نیست

بنجن میتونه خودش یه مهره باشه

چون تا حالا مارتین هیچ جوره بازیش نداده

حتی شاید ابسیدین و هم بنجن تو خاک دفن کرده باشه

شاید وقتایی که گوست برا چند روز غیب میشه ...

 

لیانا اژدها بودن شاید بتونه هر دو مورد باشه

هم ذاتی هم اکتسابی

چون 2 تا اژدها اضافه داریم الان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من موافق نظر ریگارم.هر چند که ایده لیانا واقعا جای تامل داره.

من فکر میکنم موضوع تارگرین بودن و خون اژدها داشتن و یا فقط تارگرین بودن یه مسئله ی جسمیه.یعنی اگه یه نفری خون اژدها رو داشته باشه دیگه نیازی به شکوفا شدن اون استعدادش نداره چون تو وجودشه.ولی خون اژدها نداشتن دلیلی بر این نیست که تارگرین نباشه.نمونه بارزش ویسریسه.

اما اون اتفاقاتی که برای دنی افتاد رومیذارم به حساب سن کمش و زندگی پرتلاطمی که پشت سر گذاشته.در ضمن این رو در نظر بگیرید که خواب زن کجه

من همچنان ایده ی تارگرین بودن جان رو قوی ترین احتمال ممکن میدونم.هر چند که بعید میدونم جان نقش سوار اژدها رو بازی کنه.در ضمن مگه قراره همه اژدهاها سوار داشته باشن؟این احتمال رو در نظر بگیرید که اژدهاها هنوز خیلی کوچیکن و بسیار ضعیف.چه بسا توی کشمکش ها چندتاشون از دست برن.

اما در مورد بنجن.من معتقدم بنجن از اون دست افرادیه که تو کتابای آینده زیاد در موردش میشنویم.دلیل به دیوار رفتنش خیلی مبهمه.همینطور غیب شدنش.من این احتمال رو هم میدم که شاید تبدیل به یکی از اون مرده های متحرک بشه و دوباره ببینیمش!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من فکر می کنم شاید الان جان هیچ کدوم از نشونه های تارگرین بودنو نداره.اما باید اتفاقی بیفته که این نشونه ها در جان بوجود بیاد.

اون قضیه ی سوختگی جان رو خودمم به یاد داشتم اما فکر می کنم جان در آینده اژدها میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو خود کتاب اول تو فصل ادارد ( شاید هم کتلین ) اومده که تو خود وینترفل شایعه ای بر سر زبان ها بوده که جان فرزند ادارد استارک و خواهر سر آرتور دین شمشیر صبحه . بعد از کشته شدن شمشیر صبح ادارد یادگار اون رو می بره تحویل خواهره می ده و ...

تو کتاب سوم توضیحات بیشتری داده شده که گفتنش اسپویله .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شاید جان پسر پادشاه اونور دیوار ، اون زنی که پادشاه سرزمینهای آزاد (اسمشو فراموش کردم) بخاطرش فرار کرد بنظرم اونی نیست که داره میگه شاید اون همون لیانا باشه از مارتین بعید نیست ،

ولی قطعا جان یه ربطی به سرزمینهای آزاد داره

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به رابرت مرحوم : خب اینجوری که تو خود اون فصل هم اومده ، این بیشتر شبیه شایعه است . ادارد زده داداش اون بانو رو شهید کرده ، اون بانو هرگز حاضر نمیشه دست ادارد لمسش کنه ، همینطور خود ادارد انقدر شرف داره که با خواهر کسی که به تازگی کشته ، رابطه برقرار نکنه . علاوه بر اینها ، فکر نمیکنم ادارد 9 ماه صبر کرده باشه که فرزندش به دنیا بیاد !

 

جناب Ciyamak ! فرضیه جالبی رو بیان کردید ، اما چطور ممکنه لیانا تمام جنوب تا شمال رو در زمان جنگ طی کرده باشه (حال اونکه مشخصه ند و 6 تن از بزرگان دیگه برای نجات جونش در پای اون بنا مبارزه کردن ) ! چرا لیانا باید تاج ملکه رو رد کنه و به شمال دیوار بره ؟!

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گفتم که بیشتر بخوام توضیح بدم اسپویل می شه .

 

من هم ادعا نکردم که بعد مرگ شمشیر صبح اون اتفاق افتاده . ممکنه از قبلش بچه ی ادارد رو تو شکم داشته و ادارد جسد برادر رو برده پیش عشق سابقش ؟ شاید این اتفاق قبل ازدواج ادارد و کتلین افتاده . جایی از کتاب گفته شده که جان از راب کوچکتره ؟شاید زمانی که جسد شمشیر صبح رو برده فهمیده که از خواهره بچه داره ؟ احتمالش هست . نیست ؟ ضمن این که اگه این طور در نظر بگیریم می رسیم به این که سر تولد جان ادارد خیانتی مرتکب نشده . بیشتر با چیزی که ما از ادارد در نظر داریم جور در می اد . نه ؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوستان فرضیه های عجیب غریب ندید. پسر پادشاه اونور دیوار باید روی یه حسابی باشه دیگه.

حتی اگه لیانا هم هواپیما سوار میشده بره بیاند دِ وال ، ند استارک چجوری در عرض چند هفته شمشیر رسونده به آشارا دِین.

 

به تالیسا : جان تارگرین نیست ، نه موهاش ، نه چشماش و نه رنگ پوستش به اونها نرفته ، ضمن این که مشخص شده در مقابل آتیش هم آسیب پذیره ( یکی از دستاش تو ماجرای کشتن مرده های متحرک به شدت سوخت ، هرچند وقت یه بار به دست و انگشتای سوختش اشاره میکنه ) .

 

دوستان این تاپیک جاش اینجا نیست. برید در فرومهای خارجی ببینید که این فرضیه ها رو کجاها میذارن. اما من توضیح مجبورم بدم :دی

 

خیلی از تارگرین های مهم هم این ویژگیهارو نداشتن. همون BloodRaven ! کلا" زال بوده این بشر ( البته خیلی خالص نیستا :دی ) ولی یادمه که یکی دو تا تارگرین دیگه بودن که خصوصیت تارگرین هارو نداشتن. یه مصاحبه ای GRRM کرده که همه ی افراد قوم ها که نباید مث ِ هم باشن. مثالشم این بوده که لیز تیلور که چشاش Violet بوده آیا تارگرین بوده ؟ از طرفی میاد میگه که بیشتر سوئدی ها چشاشون آبیه ، آیا کسی که چشاش آبیه سوئدیه ؟ یا کسی که چشاش آبی نیست سوئدی نیست لزوما" ؟

 

مسئله ی بعدی اینه که تنها در صورتی که یک پادشاه ( ولیعهد ) توی Tower of Joy بوده امکانش هست که 3 تا KG جلوش رژه برن. اونهام گاردهایی مثل ِ های تاور / آرتور دین / ونت !

 

اما در مورد اینکه این نظریه به نظر واضح میاد ، خود ِ GRRM در یک نیمچه اشاره ای گفته که اولا" اون موقعی که کتاب رو طرحش رو زدم ، یه خوره هایی مث ِ شما نبودن ، اگر هم بودن نمیرفتن توی اینترنت همه جا جار بزنن بعدشم گفته جامعه ی کوچیکی هستن کسایی که این کتابارو خوندن و در فروم ها فوضولی میکنن :دی

 

یک چیز دیگه ، این کتاب خیلی به Prophecy ها علاقه داره ( یا القا میکنه اونهارو به خواننده ) سعی کنید خیلی درگیرشون نشید. الان یه Azor Ahai یه The Prince That Was Promised یه Dragon has three Heads و چند تای دیگه هست که همه دنبالشن. مثلا" همین اژدها سه سر داره دلیل نمیشه حالا همه بشینن روی اژدها ها . ( توجه کنید که توی اولین خوابی که Bran دید و همه جارو سر زد ، تویی Ashaii کلی اژدها دید ، یعنی اینکه فکر نکنید همین سه تا مونده ) . شاید برای خاندان ِ تارگرین ها که دوباره بخواد پا بگیره به سه نفر احتیاج خواهد بود که قضیه اونطوری بیان میشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به تالیسا : جان تارگرین نیست ، نه موهاش ، نه چشماش و نه رنگ پوستش به اونها نرفته ، ضمن این که مشخص شده در مقابل آتیش هم آسیب پذیره ( یکی از دستاش تو ماجرای کشتن مرده های متحرک به شدت سوخت ، هرچند وقت یه بار به دست و انگشتای سوختش اشاره میکنه ) .

 

خیلی از تارگرین های مهم هم این ویژگیهارو نداشتن. همون BloodRaven ! کلا" زال بوده این بشر ( البته خیلی خالص نیستا :دی ) ولی یادمه که یکی دو تا تارگرین دیگه بودن که خصوصیت تارگرین هارو نداشتن. یه مصاحبه ای GRRM کرده که همه ی افراد قوم ها که نباید مث ِ هم باشن. مثالشم این بوده که لیز تیلور که چشاش Violet بوده آیا تارگرین بوده ؟ از طرفی میاد میگه که بیشتر سوئدی ها چشاشون آبیه ، آیا کسی که چشاش آبیه سوئدیه ؟ یا کسی که چشاش آبی نیست سوئدی نیست لزوما" ؟

 

مسئله ی بعدی اینه که تنها در صورتی که یک پادشاه ( ولیعهد ) توی Tower of Joy بوده امکانش هست که 3 تا KG جلوش رژه برن. اونهام گاردهایی مثل ِ های تاور / آرتور دین / ونت !

 

اما در مورد اینکه این نظریه به نظر واضح میاد ، خود ِ GRRM در یک نیمچه اشاره ای گفته که اولا" اون موقعی که کتاب رو طرحش رو زدم ، یه خوره هایی مث ِ شما نبودن ، اگر هم بودن نمیرفتن توی اینترنت همه جا جار بزنن بعدشم گفته جامعه ی کوچیکی هستن کسایی که این کتابارو خوندن و در فروم ها فوضولی میکنن :دی

 

یک چیز دیگه ، این کتاب خیلی به Prophecy ها علاقه داره ( یا القا میکنه اونهارو به خواننده ) سعی کنید خیلی درگیرشون نشید. الان یه Azor Ahai یه The Prince That Was Promised یه Dragon has three Heads و چند تای دیگه هست که همه دنبالشن. مثلا" همین اژدها سه سر داره دلیل نمیشه حالا همه بشینن روی اژدها ها . ( توجه کنید که توی اولین خوابی که Bran دید و همه جارو سر زد ، تویی Ashaii کلی اژدها دید ، یعنی اینکه فکر نکنید همین سه تا مونده ) . شاید برای خاندان ِ تارگرین ها که دوباره بخواد پا بگیره به سه نفر احتیاج خواهد بود که قضیه اونطوری بیان میشه.

 

 

تو همین پست جدیدی که برندون توی سایت گذاشته میگه که نسل براتیون ها از برادر حرامزاده ی اگان فاتح هست. که هممون میدونیم خصوصیات ظاهریشون چقدر با تارگارین ها متفاوته. به هر حال از روی خصوصیات رنگ مو و چشم نمی شه حدس حتمی زد.

 

با حرفاتون موافقم. چه دلیلی داشته قوی ترین شوالیه های گارد شاهی که هرکدوم قدرت فرماندهی یه سپاه رو داشتن همه بمونند تا از اون برج محافظت کنند؟ فقط محافظت از لیانا نمیتونه باشه چون فرماندهان شورش رابرت و ادارد بودن که هیچ کدوم آسیبی به لیانا نمی زدن.

 

بیخود نیست مارتین چنین حرفی زده. آخه سرنخ های زیادی در این باره داده که آدم فکر می کنه برای کتاب اول زود بوده لو دادنشون. اگه برمیگشت به اون زمان نمیکرد این کارو! :دی

 

ولی درباره خواب و پیش بینی های این کتاب به نظرم مهم ترین قسمت های این داستانند که می شه آینده رو از روشون حدس زد... و همین حدس زدنش اصل هیجان کتابه

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

تو همین پست جدیدی که برندون توی سایت گذاشته میگه که نسل براتیون ها از برادر حرامزاده ی اگان فاتح هست. که هممون میدونیم خصوصیات ظاهریشون چقدر با تارگارین ها متفاوته. به هر حال از روی خصوصیات رنگ مو و چشم نمی شه حدس حتمی زد.

 

با حرفاتون موافقم. چه دلیلی داشته قوی ترین شوالیه های گارد شاهی که هرکدوم قدرت فرماندهی یه سپاه رو داشتن همه بمونند تا از اون برج محافظت کنند؟ فقط محافظت از لیانا نمیتونه باشه چون فرماندهان شورش رابرت و ادارد بودن که هیچ کدوم آسیبی به لیانا نمی زدن.

 

بیخود نیست مارتین چنین حرفی زده. آخه سرنخ های زیادی در این باره داده که آدم فکر می کنه برای کتاب اول زود بوده لو دادنشون. اگه برمیگشت به اون زمان نمیکرد این کارو! :دی

 

ولی درباره خواب و پیش بینی های این کتاب به نظرم مهم ترین قسمت های این داستانند که می شه آینده رو از روشون حدس زد... و همین حدس زدنش اصل هیجان کتابه

 

نتونستم پست ِ برندن رو پیدا کنم ولی از اونجایی که یادمه برتیون ها قبلش هم وجود داشتند ( حالا به چه اسمی معلوم نیست، چون معلوم نیست که پدر ِ Aegon اول یا همون فاتح با چه کسی Orys که موسس Baratheon هست رو تولید(!) کرده ) و فقط این اسم رو بعد از اینکه آخرین استورم کینگ رو کشته و با دخترش ازدواج کرده اداپت کرده. یعنی اینطور که به نظر میاد ( و گفته شده قبل از اومدن ِ تارگرین ها به وستروس ولاریون ها و برتیون ها زیردستشون بودن ) برتیون یک تغییر اسم باشه و نه ایجاد یک شاخه ی جدید مثل Blackfyre.

 

البته ممکنه که جان اسنو ( جان استارک بعد از اون قضیه :دی ) آدم خاصی نباشه. همونطور که گفتم پیشگوییها خیلی گول زننده هست. تمام بدبختی هایی که Rhaegar موجبشون شده و واقعا" وستروس رو به نابودی کشونده ، اون پیشگویی The Prince that was Promised هست که میخواست به زور واسه اژدها سه تا سوار پیدا کنه ! ولی همونطور که توی طول داستان میبینیم جان بیشتر از هر چیز خودشو یک دایرولف میدونه و بیشترین ارتباط رو هم بین استارک ها اون با گرگش داره. من فکر نمیکنم توی این دو تا کتاب چرخشی رو ببینیم از همچین شخصیتی که به شدت استارکی شکل گرفته. حتی اگه بچه ی ریگار و لیانا باشه. در ضمن اون پرینس رو میگن همون Azor Ahai هست و باید Lightbringer رو با خودش حمل کنه ( همونطور که میدونیم و مائستر ایمون هم اشاره میکنه اونی که دست استنیس هست یک حقه ست چون فقط نور داره و گرما نداره ) و اون آدم باز هم فکر نمیکنم جان باشه چون الان جان یک والرین استیل داره که دسته ش هم با دایرولف مزین شده :دی LongClaw رو عرض میکنم و منطقی به نظر نمیرسه که بخواد شمشیرش رو عوض کنه. این حرفها رو زدم که بگم واقعا" جان اسنو میتونه یک غیر تارگرین باشه.

 

حالا با فرض اینکه R+L=J ، اینکه لیانا با علاقه با ریگار بوده یا به زور و تجاوز از ریگار بچه دار شده یک دروازه ی دیگه ست. چون ریگار انقدر عقده ی این پیشگویی روی مخش بوده که نمیفهمیده داره چیکار میکنه.

 

- کلا" من با این ریگار خیلی مشکل دارم به نظر زیادی کاراش ایراد داره و خل و چل بوده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مانوئل جان اون پستی که تالیسا گفت رو توی ساید بار آخرین مقالات در سایت میتونید پیدا کنید.

اما اگر توی ویکی و خاندان براتیون سر زده باشی میبینی که اونجا خاندان براتیون رو بعنوان جوانترین خاندان اصلی وستروس نام برده.چیزی که محتمله اینه که اوریس رو اوریس براتیون میشناختند(حالا چجوریش رو نمیدونم.شایدم رسم بوده که حرامزاده ها رو اون موقع براتیون نام بذارن.نمیدونم واقعا)پس براتیون بوده.اما الان براتیون بعنوان یکی از خاندان های اصلی وستروس شناخته میشه.چیزی که قبل از فتوحات اگان وجود نداشته.شروع شناخته شدن براتیون ها بعنوان یک خاندان رسمی و دارای منطقه ی مرزی بعد از فتوحات اگان بود!و به همین دلیله که اوریس رو یه جورایی موسس این خاندان میدونن

 

پ.ن:الان یه چیزی برام اسپویل شد در حد مرگ...ای خدااااااااااااااااااا..آقا نرید ویکی...خیلی نامرده

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چی اسپویل شد بگو کیف کنیم :دی

 

مسئله اینه که اینا همراه ِ ولاریون ها از Valyria اومده بودن. اون موقع چی بودن ؟ ایگان ِ فاتح 37 سال بعد از اومدن به Westeros میمیره. این یعنی تمام ِ این ماجراها و واسال هاشون قبلش بودن. دارم چند وقته میگردم اینا قبل از اینکه برتیون بشن چی بودن، یعنی توی Valyria کی بودن. فکر کنم مهم باشه.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چقدر کار خوبی میکنی که میگردی.چیزی فهمیدی ما رو هم در جریان بذار!

اما تا جایی که من گشتم این دستگیرم شده که اون رو همون براتیون میشناختند.یعنی با نام براتیون وارد وستروس شد وبعش هم با اجازه اگان فامیلیش رو بسط داد!

من فقط یه حدس دیگه میزنم.اگه مقاله "جغرافیای دنیای مارتین" رو توی سایت مطالعه کرده باشی میبینی که توی وستروس براساس اینکه توی کدوم خاندان باشی فامیلی حرامزاده ها فرق میکنه.مثلا توی شمال حرامزاده ها رو "اسنو" مینامند.من احتمال میدم همین رسم در ایسوس هم وجود داشته و از اونجایی که اوریس یک حرامزاده بود میشه اینجوری تعبیرش کرد.ولی حتما باید یه مدرکی چیزی توی ویکی پیدا بشه.

 

پ.ن:آقا کلا بحث عوض شد.بیخیال اوریس.جان و بچسب

پ.ن2:با اسپویل حالم میکنی؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بالاخره اسپویل که شده ، وقتی بگی چی اسپویل شده همه باهم در غم هم شریک میشیم :دی

 

به نظر من اونقدر که هویت جان اسنو در کل داستان تاثیر گذار هست برای خودش تاثیر گذار نیست. من فکر میکنم کرکترش خیلی خیلی شکل گرفته، یعنی بعد از این که LC میشه واقعا" یک پرده ی دیگه از شخصیت جان رو میبینیم. واقعا" اون بچه ای که Aemon میگفت رو کشته. اما از اونطرف الان حیثیت ِ ند استارک زیر سواله. اون Wyllaی رو که به رابرت گفته معلوم نیست چیه ، اون معلوم میشه ، یه بخشی از وضعیت ِ Ashara Dayne مشخص میشه و خیلی بیشتر میتونیم راجع به Edirc 'Ned' Dayne بدونیم. جالب تر از همه میدونید چیه ؟ اینه که هیچکس از Howland Reed خبر نداره ، کسی که همه چیز رو میتونه توضیح بده. یعنی این آدم ، بعد از ریگار با اینکه کمترین حضور رو توی داستان داشته ( اصن نداشته ) یکی از مهمترین نقش ها رو داره. یک تئوری جالب مطرحه راجع به اینکه چرا HR ازش خبری نیست. یک سری معتقدند برای اینکه ادارد استارک ، آرتور دین رو بکشه، Howland Reed رفته توی جسم آرتور دین ( Reed ها هم شیفت میکنن ) . در واقع فکر میکنم همه مون متفق النظر هستیم که حتی استارک و رید دوتایی حریف ِ Sword of Dawn نمیشدن. برای همین رید مجبور شده همچین کاری کنه و خیلیا میگن که سر این مسئله آسیب دیده. ولی واقعا" این مردک چقدر میتونست راهگشا باشه. اصن من موندم یکی نمیره دنبالش ؟ هویت جان اسنو رو هیچکس نمیتونه مشخص کنه غیر از رید و اون زنه که کمک کرده که شیر بدن بهش.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یادداشتها رو خوندم! خیلی هیجان انگیز بود!

من هم نظرم با اونایی که میگن ، جان پسر لیانا میتونه باشه نزدیکه

اگه پسر لیانا باشه ، باز هم میتونه یه استارک باشه و ارتباطش با دایرولف رو توجیه کنه! درسته؟ چون لیانا هم یه استارک بود دیگه!

اینکه تارگرین هست یا نه ! تنها کسی که میدونه مارتینه!

ولی خب ، به خاطر ویژگی ظاهری نمیشه رد کرد این قضیه رو! ممکنه به مادرش رفته باشه

 

 

حالا اگه پسر ریگار باشه ، میتونه ادعای پادشاهی کنه؟

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگه اشتباه نکنم ند تو کتاب یک گفته که جان هم خونش هست . پس جان صد در صد خون استارک داره ! این یه قضیه .

 

اگه باز هم اشتباه نکنم . در کتاب اول در یکی از فصل های ند نوشته شده بود . ند کسی هست که روی قولش می مونه . حتی اگه این قول باعث ضربه به شرافتش بشه ! . ند به لیانا قول داد . پس لیانا هم یه جوری به جان ربط پیدا می کنه !

 

امیدوارم این قسمت اسپویل نباشه !

 

می مونه خون اژدها !

 

daemon blackfyre دوم به sir duncan میگه او به گارد سلطنتی خواهد پیوست ( و این اتفاق میفته ) و اینکه او خواب دیده که در پای دیوارهای سفید ( به احتمال زیاد دیوار خودمون منظورش بوده ) یک اژدها متولد میشه ! پس ... ( منبع The Mystery Knight )

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظر من فرقی نداره که پسر کی باشه! من از این شخصیت خیلی خوشم میاد.

ویرایش شده در توسط مهمان

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این بحث این قدر جدیه که تو سایت های خارجی ام من سر می زدم سرش بحث بود این قدر که یکی از پیش بینی های این سری کتاب در اومده. ببینین خیلی می شه براش دلیل اورد. به راحتی جان می تونه پسر لیانا و ریگار باشه:

۱- قیافه اش حاکی از خون استارک مادرشه پس نمی شه گفت به این دلیل تارگرین نیست. کسان دیگه ای هم بودن که با امیزش با خاندان های دیگه ویژگی خودشون رو از دست دادن برای همین تارگرین ها با خواهرشون ازدواج می کردن تا خونشون پاک بمونه. یکی از بهترین نمونه هاش خاندان برتیونه که در گذشته با همین تارگرین ها ازدواج داشته ولی ویژگی قیافه ایشون تیره بودن چشم و موهاشونه.

۲- این که اتش اون رو می سوزونه اصلن مورد مهمی نیست توی کتاب اشاره شده بود که حتی توی خاندان تارگرین هم سالها بود این امر مشاهده نشده بود. این ویژگی تنها در برخی از اعضای خاندان دیده شده بود به طوری که بعدها فقط افسانه بود و نسوختن دنریس همه رو به تعجب انداخت. نه تنها ویسریس که در مورد نسوز بودن ریگار یا مادر و پدرشم چیزی گفته نشده و هیچ کس انتظار نداشت که دنریس نسوزه.

۳- در مورد اینکه کسی نمی دونسته لیانا بارداره هم باید بگم از زمانی که ادارد استارک برای جنگ از پیش کتلین می ره ۱ سال تا پیروزی طول می کشه در حالی که ازدواجش با کتلین به خاطر این بوده که پدر و برادرش کشته شده بودن و اون هم باید با کتلین ازدواج می کرد و هم لرد وینترفل می شد. پس مدت بیش از ۱ سال لیانا در به قولی اسارت ریگار تو برج بوده در واقع از شب تورنومنت که دزدیده شد و کسی هم ندیدش در حالی که جان چند ماهی هم از راب کوچیکتره پس خیلی احتمال داره که جان پسر لیانا بوده. احتمال هایی که بچه ها مثل پسر بنجن استارک بودن دادن خیلی بی اساسه برای چی حرومزاده بنجن و ند باید به عهده بگیره طوری که زنش ناراحت بشه؟؟؟ خیلی بی مورده هیچ ایرادی نداشته می شگفتن خوب پسر حرومزاده اونه. در ضمن ادارد وقتی از جنگ برگشت اون رو همراه خودش داشت اما نگهبان شب در جنگ شرکت نمی کنه و همراه ند هم نبوده کلن کنسله.

۴- در ضمن بنده شخصن خیلی مشکوکم که لیانا خودش عاشق ریگار نبوده باشه. خیلی جاها تو کتاب اشاره می شه که اریا مثل لیانا بوده هم قیافه ای هم رفتار و اخلاق اون هم دختر شر و جنگجویی بوده و قطعن نمی تونسته بدون رضایت خودش و به راحتی توسط ریگار دزدیده بشه. شما تصور کن یکی بتونه اریا رو بدزده!!! خودش نمیره حتمن یه اسیب اساسی می بینه همه هم از همون اول با خبر می شن خود ند به اریا می گفت خواهرشم مخفی شمشیر زنی می کرده تا پدرش نفهمه. بعد هم رابرت برتیون از همون اول در حال تولید بچه بوده حتی خود ند تو کتاب می گه که زمانی هم که با خواهر اون نامزد بوده بازه م حرومزاده تولید می کرده که خیلی ند غصه می خورده که کسی مثل لیانا چه طور می خواد با این قضیه کنار بیاد. خود رابرت هم بعد از این همه سال خیلی نسبت به لیانا داره عقده از خودش نشون می ده. فکر نمی کنم لیانا نسبت به رابرت از خودش عشقی نشون داده باشه. در واقع داشتن لیانا برای رابرت عقده شده بود. شک دارم رابرت اگر دستش به لیانا می رسید کوتاهی می کرد همون طور هم اینکه نامزدش بود هم اینکه از دست اندازی به دخترای اشراف هم ابایی نداشت مثل همون پسری که تو استورمزاند از دختر یه نجیب زاده به دنیا اومد براش و چون مادرش اصل و نسب داشت رابرت مجبور شد به نام پسرش قبولش کنه. اما لیانا گویا شدیدن از دسترسش دور بوده و تا ابد هم دور موند. خدا رو شکر !

در ضمن شک دارم جان بخواد اژدها سوار بشه اگر بحث تا اخر کتاب یکه دیگه چیزی نمی گم.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

لیانا مخفیانه شمشیر بازی می کرده شمشیرباز خوبی هم بوده . برن یه بار از تو درخت قلب وینترفل یک دختر و پسر رو تو سن خودش و آریا می بینه که داشتن با هم با چوب می جنگند و دختره پسره رو می زنه و بعدش پرتش می کنه تو برکه آب وینترفل . برن اولش فکر می کنه خودش و آریا هستن ولی یادش نمی آد آریا تو شمشیربازی برن رو زده باشه . به احتمال زیاد این 2 نفر لیانا و بنجن هستند .

از طرفی زمانی که آریا از دست افراد دانداریون فرار می کنه و با اسب همه رو جا می ذاره و آخرش هاروین بهش می رسه و به آریا می گه تو به خوبی عمه ات لیانا اسب سواری می کنی .

رو این حساب آریا و لیانا خیلی شبیهند . ولی خب یه تفاوت هایی هم بینشون هستند . مثلا لیانا این قدر زیبا بوده که ریگار بین همه ی بانوان حاضر تو تورنومنت هارن هال لیانا رو ملکه ی عشق وزیبایی می کنه ولی آریا رو هیچ کس به زیبایی نمی شناسه . حتی مادرش کتلین هم بهش می گه اگه هر روز به خودش برسه و مثل یک بانو رفتار کنه می تونه زیبا باشه . می تونه یعنی الان نیستی .

نکته دیگه اینه که لیانا هر چقدر شمشیرباز خوبی باشه جلوی ریگار که جز بهترین شوالیه های کشور بوده (( به قول بعضی ها بهترین )) نمی تونسته مقاومت کنه . آریا هم زمانی که سندور کلگان اسیرش می کنه کاری نمی تونه بکنه .تازه آریا که شمشیر داشته . معلوم نیست که زمانی که ریگار می اد لیانا رو می بره شمشیری چیزی دست لیانا بوده . حتی اگه لیانا با ریگار درگیر شده باشه یا از دست ریگار در رفته باشه هم اطلاعی به دست ما نمی رسیده .

 

بعدش قضیه ادارد و اشارا دین هم هست. تو این که عشقی بین ادارد و اشارا وجود داشته هیچ شکی نیست . خواهرزاده ی آشارا که همراه بریک دانداریونه این رو به اریا می گه . باریستان سلمی هم بزرگ ترین حسرت عمرش این بوده که نتونسته تو تورنومنت هارن هال ریگار رو ببره . باریستان می خواسته با بردن تورنومنت اشارا رو ملکه ی عشق و زیبایی کنه تا بلکه نظر اشارا رو از ادارد به سمت خودش بکشونه .

ادریک دین به آریا می گه که آشارا چون ادارد ترکش کرده خودش رو از بالای برج انداخته پایین . باریستان سلمی هم معتقده که یکی تو هارن هال شرف آشارا رو الکه دار کرده و سر همین آشارا خودش رو انداخته از برج پایین . پس احتمالا بین ادارد و آشارا فقط احساسات نبوده . ادارد آشارا رو به عنوان زن آینده اش می دیده برای همین با اشارا هم بستر شده و حاصل اون هم بستری هم یک فرزند بوده . بعدش زمانی که ادارد شمشیر آرتور دین رو برای آشارا می بره احتمالا آشارا می فهمه که ادارد با کتلین تالی ازدواج کرده . آشارا که شرفش لکه دار شده خودش رو می اندازه پایین .

 

حال یه فرض وجود داره . باریستان سلمی معتقده که فرزند آشارا دختر بوده و نه پسر و تو شکم مادرش بوده که آشارا خودش رو می اندازه پایین . رو این حساب می شه به این نتیجه رسید که ادارد فرزند لیانا رو جا زده به عنوان فرزند خودش و اشارا که با اشارا از برج پریدند پایین .

این فرض به نظرم چند تا ایراد داره . ادارد و آشارا تو هارن هال با هم همبستر شدند ریگار و لیانا تو اون برج جنوبی . پس باید فرزند آشارا قبل از فرزند لیانا به دنیا بیاد . لیانا هم که قبل از رسیدن ادارد به استارفال مرده . یعنی قبل از آشارا . پس اگه فرزند آشارا به دنیا نیومده فرزند لیانا هم نباید به دنیا اومده باشه . (( اون وقت جان این وسط چی کار می کنه ؟))

بعد این که ادریک به آریا می گه که برادر شیری جانه برای این که مادر جان که تو استار فال دایه است به اون شیر داده و هر 2 از یک شیر یک زن رو خوردند .(( البته واضحه که ادریک داره اشتباه می کنه . اطرافیان ادریک برای این که موضوع لکه دار شدن شرف آشارا پخش نشه داستان رو تا حدی قلب کردند )) خب نتیجه اینه که ادارد فرزند لیانا رو به جای فرزند اشارا داده به یکی از زنان دین تا بهش شیر بدند . حالا نکته اینه که چطور باریستان سلمی می دونسته فرزند تو شکم اشارا دختره و اطرافیان خود اشارا نمی دونستند ؟بعد چه جوری ادارد تونسته اطرافیان آشارا رو فریب بده که باور کنند فرزندی که به دنیانیومده به دنیا اومده . چه جوری باریستان سلمی فهمیده که بچه ی آشارا به دنیا نیومده و بقیه نفهمیدند .

به نظرم یه جاهایی باریستان سلمی داره اشتباه می کنه و فرزند ادارد و آشارا به دنیا اومده .

 

اگه جان اسنو فرزند لیانا و ریگاره اون وقت تکلیف فرزند آشارا و ادارد چی می شه .

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یعنی هیچ کس این اطراف نیست که با من موافق باشه.

یعنی همه به جای این که فکر کنند جان ثمره ی یک ازدواج قانونیه دوست دارن فکر کنند به لیانا تجاوز شده. هیچ کس براش مهم نیست رابرت و لیانا با هم نامزد بودند.

اااااههههاااای.

مگه توی کتابای دیگه چه خبره...

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کتابای دیگه اصلا" دخیل نیستن توی این موضوع. با شرایطی که هست وقتی گزینه ها بررسی میشن ، امکان ِ اینکه رابرت پدر جان باشه تقریبا" صفر هست. چون همه ش یا توی جنگ بوده یا فرار میکرده و جایی هم که بوده لیانا اونجا نبوده.

به اشتراک گذاری این پست


لینک به پست
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×